TG Telegram Group Link
Channel: استاد دکتر محمدعلی موحّد
Back to Bottom
از عالَمِ معنی اَلِفی بیرون تاخت که هر که آن اَلِف را فهم کرد همه را فهم کرد، هر که این اَلِف را فهم نکرد هیچ فهم نکرد. طالبان چون بید می‌لرزند از برایِ فهمِ آن اَلِف. امّا برای طالبان سخن دراز کردند شرحِ حجاب‌ها را، که «هفتصد حجاب است از نور و هفتصد حجاب است از ظلمت.» به حقیقت رهبری نکردند، رهزنی کردند بر قومی. ایشان را نومید کردند که «ما این همه حجاب‌ها را کِی بگذریم؟»
همه‌ی حجاب‌ها یک حجاب است، جز آن یکی هیچ حجابی نیست، آن حجاب این وجود است.

(مقالات شمس تبریزی، تصحیح استاد موحد، ص۹۹)


مو آن بحرم که در ظرف آمدستم
چو نقطه بر سر حرف آمدستم
بهر الفی الف قدّی بر آیو
الف قدم که در الف آمدستم
(باباطاهر همدانی)

@movahed1302
بزرگداشت یک عمر تلاش و صداقت و خدمت
چشم بر عین و غین

۱/ دکتر عبدالکریم سروش در مقدّمهٔ تصحیح خود از مثنوی، می‌نویسد که نسخهٔ قونیه چه مشکلاتی را از متن مثنوی رفع کرده است و برای مثال به این بیت در دفتر چهارم اشاره می‌کند:
نقش او را کی بیابد هر شغال / بلکه فرعِ نقش او یعنی خیال
نقش او بر روی دیوار ار فتد  / از دلِ دیوار خونِ دل چکد
دکتر سروش می‌نویسد که ضبط نسخه قونیه، «شعال» به جای شغال در عموم نسخ، مشکل «شغال» را که معلوم نیست آنجا چه می‌کند، حلّ کرده است. شعال همان مشعل است و این تصویر اشاره دارد به تمثیل افلاطون و سایهٔ آتش بر دیوار.

دکتر محمّدعلی موحّد امّا در مقالهٔ «مروری بر مثنوی چاپ عبدالکریم سروش» همان شغال را درست دانسته است با این توضیح که ضبط «شعال»، خطای ساده کاتب نسخه محمّد بن عبدالله قونوی است که نقطهٔ غین را جا انداخته است. علاوه بر این، «شعال» در ادب عرب و عجم استفاده‌ای نداشته است و همه قراین نشان می‌دهد که خوانش شعال، بر اساس ضبط این نسخه، تکلّف است. معنی بیت هم روشن است. شغال در اینجا نماد حقارت هر مدّعی خسیس در برابر هر مطلوب نفیس است.

به گمان من هم نظر استاد موحّد صائب است. شغال نماد موجود ضعیف، مزوّر، ترسو و حیله‌گر است در مقابل شیران که مردان خدا هستند. در این بیت هم می‌گوید که شغالان، یعنی کافران و منکران پیامبر، نه تنها نقش پیامبر را در نمی‌یابند، بلکه توانایی درک عکس نقش او، یعنی خیالش را هم ندارند.

۲/ استاد موحّد در مقدّمه تصحیح خود از مثنوی، می‌گوید که نسخه قونیه گاه با ضبط دقیق خود، گره‌گشای برخی ابیات پیچیده شده است و برای مثال به این بیت دفتر سوم اشاره می‌کند:
سنگ می‌ندهد به استغفار دُر / این بود انصافِ نفس ای جانِ حُر
دکتر می‌نویسد که در نسخه قونیه «استعفار» آمده است و همین ضبط را هم مقابل همهٔ نسخ دیگر که «استغفار» آورده‌اند، برگزیده است. توضیح ایشان چنین است که «استعفار به معنی خاک‌سابی است و بیت معنای روشنی دارد: سنگ را با خاک‌سابی گوهر نمی‌توان کرد. خاک‌سابی روشی ابتدایی برای پاک کردن و صیقل دادن سنگ و فلز و امثال آن بود». استاد همچنین افزوده است که در لغت عرب تعفیر آمده و استعفار نیامده است امّا این استفاده از مولانا عجیب نیست.

۳/ شباهت‌ها با نکته پیشین، گزینش دکتر سروش و نقد دکتر موحّد، آشکار است. اینجا هم می‌توان گفت که کاتب نسخه قونیه، به سادگی، نقطه غین استغفار را جا انداخته، همان طور که نقطه غین شغال را جا انداخته بود! به واقع وضعیت ضبط انحصاری «استعفار» در نسخه قونیه، در مقابل همه نسخ دیگر، نظیر «شعال» است در مثال پیشین. اینجا هم، چنان که خود دکتر اشاره کرده، می‌توان گفت که استعفار در ادب عرب و عجم استفاده‌ای نداشته است چنان که شعال نداشت. اختیار ضبط خاص استعفار، در مقابل استغفار در نسخ دیگر، جدای غرابت لفظ، خالی از تکلّف نیست و معنی را سخت‌تر و دورتر می‌کند آن هم در جایی که سخن از جرم و دیت و انصاف و دادخواهی است و استغفار به تمامی در بافت متن می‌نشیند. 

۴/ استاد موحّد پرسیده‌اند که «استغفار لغت آسان‌یاب‌تری است امّا معنی بیت چه می‌شود؟» و دو تفسیر از انقروی آورده‌اند که من اینجا نمی‌آورم منتهی با استاد موافقیم که هر دو آن‌ها متکلّفانه است.

امّا معنی بیت! استغفار در آن ابیات به معنی جبران است چنان که به مثال پیشتر در همان دفتر سوم، گفتگوی بین منجّمان و عمران، استغفار به همین معنیِ جبران خطا آمده بود:
فوت شد از ما و حَملش شد پدید / نُطفه‌اش جَست و رَحِم اندر خزید
لیک استِغفار این روز وِلاد / ما نگه داریم ای شاه و قُباد

در اینجا اشاره مولانا به «تبدیل مزاج» و گوهر شدن سنگ نیست، بلکه سخن از طبیعت نفس ستمگر و شدّت بیدادی اوست چنان که به جبران گوهری که برده، سنگی را هم پس نمی‌دهد. با همه ظلمی که پدر را کُشته و از او صد گاو و صد شتر برده، باز راضی نمی‌شود که برای جبران، یک گاو را که به خانه فرزند مقتول دویده بود، به او ببخشد.
همچنان کاین ظالمِ حق‌ناشناس / بهر گاوی کرد چندین التباس  
او از او صد گاو برد و صد شتر / نفس این است ای پدر از وی ببُر
نیز روزی با خدا زاری نکرد / یاربی نامد از او روزی به درد
کای خدا خصمِ مرا خشنود کن / گر مَنَش کردم زیان تو سود کن
گر خطا کُشتم دیَت بر عاقله است / عاقلهٔ جانم تو بودی از الَسْت  
سنگ می‌ندهد به استغفارِ دُر / این بود انصافِ نفس ای جانِ حُر
در مقابل مال و جانی که برده، همچنان گاوی را هم از فرزند خواجه دریغ می‌کند: «سنگ می‌ندهد به استغفارِ دُر».
پس فاعل پنهان «ندهد» نه سنگ است و نه درّ و نه خداوند، بلکه نفس در مصراع دیگر است و اینگونه است که پیوند دو مصراع گسسته نمی‌شود: «این بود انصافِ نفس ای جانِ حُر».

۵/ این یادداشت را به پایان ببریم با بیان سپاس خود از استاد و این همه انعام‌های بی‌کران او. صد هزاران آفرین بر جان پُر احسان او...
(مجید سلیمانی)
@movahed1302
کتاب "خواب آشفته نفت" به عنوان کتاب قرن برگزیده شد.
یک‌شنبه ۱۳ اسفند۱۴۰۲، ساعت ۱۰-۱۲ با حضور استاد محمدعلی موحد ❤️
مکان: کتابخانه ملی ایران، سالن فرهنگ.

@movahed1302
استاد دکتر محمدعلی موحّد
کتاب "خواب آشفته نفت" به عنوان کتاب قرن برگزیده شد. یک‌شنبه ۱۳ اسفند۱۴۰۲، ساعت ۱۰-۱۲ با حضور استاد محمدعلی موحد ❤️ مکان: کتابخانه ملی ایران، سالن فرهنگ. @movahed1302
به گزارش خبرگزاری ایسنا کتاب«خواب آشفته نفت، دکتر مصدق و نهضت ملّی ایران» نوشته محمدعلی موحد به عنوان نهمین کتاب از سلسله نشست‌های «صد کتاب ماندگار قرن» ؛ روز یکشنبه ۱۳ اسفندماه، ساعت ۱۰ در سازمان اسناد و کتابخانه ملّی ایران معرفی می شود.

در این نشستِ تخصصی حسین آبادیان عضو هیئت علمی دانشگاه بین المللی امام خمینی، الهام ملک زاده عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی سخنرانی خواهند کرد و علی کالیراد رئیس پژوهشکذه اسناد سازمان‌ اسناد و کتابخانه ملّی ایران و عضو هیئت علمی دانشگاه تهران دبیری این نشست را به عهده خواهد داشت.

کتابِ «خواب آشفته نفت، دکتر مصدق و نهضت ملّی ایران» یکی از ارزشمندترین آثار استاد محمدعلی موحد است که آخرین بار در چهار جلد با عناوینی چون«جلد نخست از قرارداد دارسی تا سقوط رضا شاه»، «جلد دوم و سوم: دکتر مصدق و نهضت ملی ایران» و «جلد چهارم از کودتای ۲۸ مرداد تا سقوط زاهدی» منتشر شده است.
این کتاب که به روایت و واکاوی فرایند حقوقی قراردادها و مذاکرات نفتی از زمان انعقاد قرارداد ننگین دارسی تا سقوط زاهدی و وقایع تاریخی این دوران می پردازد، در سال ۱۳۸۴ برگزیده جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران شد...
Forwarded from گل های معرفت
🔸منتظر یا مجتهد؟

"تمامی امور ياوه و پوچ اين دنيا را بگذاريم و بگذريم و خود را يکسره وقف جُستن حقيقت کنيم. زندگی حقير است و ساعت مرگ نامعلوم؛ چون به ناگاه در رسد، در چه حالی از دنيا رخت بر خواهم بست؟ اگر ناگهان در رسد، در چه حالی از دنيا خواهم رفت؟ و آنچه را که در آموختنش در اين دنيا سهل انگاری کردم، کجا خواهم آموخت؟"
(اعترافات آگوستین قدیس، ترجمه‌ی افسانه نجاتی)

سوسیا، خاخام یهود، کمی پیش از مرگ گفته است: "وقتی به بهشت برسم، آنان از من نمی‌پرسند چرا موسی نبودی؟ بلکه خواهند پرسید چرا سوسیا نبودی؟ چرا همان چیزی نشدی که تنها تو می‌توانستی بشوی؟"
(روان‌درمانی اگزیستانسیال، اروین یالوم، ترجمه سپیده حبیب، نشر نی، ص۳۹۳)

"پس این سخن همچو آینه است روشن، اگر تو را روشنایی و ذوقی هست که مشتاق مرگ می‌باشی، بارک الله فیک، مبارکت باد، ما را هم از دعا فراموش مکن... . پس میان هر کاری که متردد باشی، در این آینه بنگر که از آن دو کار با مرگ، کدام لایق‌تر است؟ باید که بنشینی: نوری صافی، مستعد، منتظر مرگ؛ یا بنشینی: مجتهد در اجتهاد وصول این حال."
(مقالات شمس تبریزی، تصحیح محمدعلی موحد، نشر خوارزمی، ص۸۷)
@golhaymarefat
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
آینه در آینه: کلید فهم شمس و مولانا
روایت شنیدنی استاد محمدعلی موحد
از مقالات شمس تبریز
https://hottg.com/shekoftandaraftab
استاد دکتر محمدعلی موحّد
Photo
ویژه نامه بزرگداشت استاد محمدعلی موحد در مجله بخارا
استاد دکتر محمدعلی موحّد
Photo
بخارای نوروزی منتشر شد

یکصد و شصت و یکمین شماره مجله بخارا در ۴۸۰ صفحه منتشر شد و از صبح سه‌شنبه بیست و دوم اسفندماه ۱۴۰۲ در کتابفروشی‌ها و دکه‌های روزنامه‌فروشی در دسترس است. این شماره به جشن‌نامه یکصدسالگی استاد دکتر محمدعلی موحد اختصاص یافته است.

نویسندگان این شماره:
محمدرضا شفیعی کدکنی ـ‌ محمد طاهری خسروشاهی ـ کاظم موسوی بجنوردی ـ ژاله آموزگار ـ حسن انوری ـ شهرام ناظری ـ سیروس علی‌نژاد ـ مصطفی ملکیان ـ مقصود فراستخواه ـ سیدمصطفی محقق داماد ـ مسعود جعفری جزی ـ پرویز مینا ـ حسن کامشاد ـ داریوش رحمانیان ـ بهاءالدّین خرّمشاهی ـ علی میرزائی ـ میلاد عظیمی ـ‌ مجید سلیمانی ـ‌ سعید رضادوست ـ‌ دکتر بهروز برومند ـ سرگه بارسقیان ـ سیدمحمدرضا فاطمی ـ پریسا احدیان


با هم مروری می‌کنیم بر مطالب این شماره:

روزِ میلادِ مهین استاد ما/ محمدرضا شفیعی کدکنی 
نام گرامی و شریف استاد/ علی دهباشی 
سالشمار زندگی و آثار استاد دکتر محمدعلی موحد/ محمد طاهری خسروشاهی 

شب یکصدسالگی دکتر محمدعلی موحد
پنجره‌ای رو به بوستانی سرتاسر گل/ کاظم موسوی بجنوردی 
سدۀ زرّین بزرگانِ تکرارنشدنی/ ژاله آموزگار 
خاطراتی از دکتر محمدعلی موحد/ حسن انوری 
دریای زیبای معرفت/ شهرام ناظری 
موحد، گزارشگر زمانۀ خویش/ سیروس علی‌نژاد 
بعد از صد سال/ محمدعلی موحد 
گزارش شب یکصدسالگی دکتر محمدعلی موحد/ پریسا احدیان 

یادداشت‌هایی دربارۀ دکتر محمدعلی موحد
یارِ ما این دارد و آن نیز هم/ مصطفی ملکیان 
خِیری به این عالَم برسان/ مقصود فراستخواه 
جامعیت در دانش/ سیدمصطفی محقق داماد 
خود حقیقت نقدِ حالِ ماست آن/ مسعود جعفری جزی 
مردی که دِین خود را به وطن ادا کرده است/ پرویز مینا 
مولانا موحّد/ حسن کامشاد 
موحّد مورّخ/ داریوش رحمانیان 
برای سرور دانای دلبندم، استاد دکتر موحّد/ بهاءالدّین خرّمشاهی 
شاد باش و دیر زی.../ علی میرزائی 
در هوای حقّ و عدالت/ میلاد عظیمی 
کاریز (۲۵)/ مجید سلیمانی 
کیمیایی بود صحبت‌های او/ سعید رضادوست 
زادروز خجستۀ دکتر محمدعلی موحد/ دکتر بهروز برومند 
پیرمرد و دنیا/ سرگه بارسقیان 
خاطراتی از استاد محمدعلی موحد/ سیدمحمدرضا فاطمی 

سخنرانی‌هایی از دکتر محمدعلی موحد
مولانا و سعدی (به مناسبت روز سعدی) 
ای که درون جان من تلقین شعرم می‌کنی (افتتاحیۀ همایش از بلخ تا قونیه)  
شمس و مولانا (به مناسبت سالروز دیدار شمس و مولانا) 
با قافلۀ شوق (مراسم نکوداشت در دانشگاه تبریز) 
حقوق شهروندی (مراسم افتتاحیۀ خانۀ توسعۀ آذربایجان) 
ایران محکوم به پیشرفت است (نشست رونمایی از کتاب «خواب آشفتۀ نفت») 
فراخوان برای اعلامیۀ جهانی تکالیف بشر (همایش زمین از دریچۀ آسمان) 
لطف‌ها می‌کنی ای خاک درت تاج سرم (مراسم اهدای جایزۀ ادبی و تاریخی بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار) 
بجوی تا بیابی (خطابه پس از دریافت نشان عالی کمیسیون یونسکو) 

مقالاتی از دکتر محمدعلی موحد
داستان زبان مادری 
«صد شتر زین علم بهر من دو جو» 
ملاحظاتی آسیب‌شناسانه در تاریخ‌نویسی ایران 
حق و سوءاستفاده از آن 
جهان اسلام در بازگشت ابن‌بطوطه و سر برآوردن دنیای تازه 
دنیس رایت و خاطرات او از مأموریت در ایران 
جزایر سه‌گانه 

گزیده‌ای از آثار دکتر محمدعلی موحد
در هوای حق و عدالت 
از قرارداد دارسی تا سقوط رضاشاه 
دکتر مصدق و نهضت ملی ایران 
از کودتای ۲۸ مرداد تا سقوط زاهدی 

به یاد دوستان دانشمند
خوانی که ایرج افشار گسترد 
یادی از بزرگمردی که بازرگان نام داشت 
زریاب در آئینۀ نامه‌هایش 
درودی به یار رفته (یادی از محمدحسن لطفی تبریزی) 
یادی از فؤاد روحانی 

شعرهایی از دکتر محمدعلی موحد
کشتی وجود  
گنج‌ها در پناهِ ویران‌هاست  
اختیار  
شکارِ سایه  
استغاثه زیرِ آسمانِ بی‌ستاره
خلوت انس

بگوش زنده دلان گفت پير باده فروش
هلال ماه دميده است و هست باده به جوش

مَه صيام به رمز و اشاره افكنده ست
به بزم باده گساران نواي نوشا نوش

صلاي رحمت عام است و وقت عفو گناه
شنو ز گوش درون اين پيام پيك سروش

كنون كه باده به جام است و حُسن يار به كام
بگير جام شراب از نگار باده فروش

ز خطّ و خال شنيدي كنون به خلوت اُنس
بيا و دلبر دلدار گير در آغوش

اگر كه طالب ياري بهل طريقة شيخ
بيا به محفل صاحبدلان و باده بنوش

شوي چو مست لبش بي‌گمان زدل بيني
نه عقل مانده بجا، ني بجاست دانش و هوش

بسوزجان و دل از آرزوي بادة ناب
بگير باده زيار سبوي باده به دوش

شكايت از غم هجران دگر مكن درويش
اميد وصل بود بيشتر ز پيش، بكوش

همه به بُهت و تحّير ز جوش رحمت دوست
تو در تكلّم و ذرّات كاينات خموش

ترانة ازلي هر كرانه موج زند
ولي چه فايده آن را كه دل بود مدهوش

خموش باش ز گفتار عالم فاني
ز هر كران رسدت ذكر حق مگر بر گوش

منت طريق تعبّد به صد زبان گفتم
ولي چه سود تو را نيست گوش پند نيوش

به غير صحبت جانان مگوي با منِ مست
سخن ز غير گنه باشد اي فتي خاموش

خيال خال تو و خواب عاشقان هيهات
خصوص در شب قدري كه هست باده به جوش

مشوّش است دل از هول روز رستاخيز
گناه فاني مسكين ببخش بر لب نوش

(فانی تبریزی)
@movahed1302
پیغمبر آمده تا آیینه‌ی دل را صیقل دهد و منِ پنهان را بر من پیدا سازد. هر انسانی، انسانی دیگر زیرِ دامن دارد که خود غافل از آن است؛ آن روستایی که از دوغ کره می‌گیرد، کره را از جای دیگر نمی‌آورد، از خودِ دوغ است که کره گرفته می‌شود:

سال‌ها این دوغِ تن پیدا و فاش
روغنِ جان اندر او فانی و لاش

تا فرستد حقّ رسولی، بنده‌ای
دوغ را در خُمره جُنباننده‌ای

تا بجُنباند به هنجار و به فن
تا بدانم من که پنهان بود من

جنبشی بایست اندر اجتهاد
تا که دوغ آن روغن از دل باز داد

روغن اندر دوغ باشد چون عَدَم
دوغ در هستی برآورده عَلَم

آنکه هستت می‌نماید، هست پوست
وآنکه فانی می‌نماید، اصل اوست

دوغ، روغن ناگرفتست و کهُن
تا بنگزینی، بِنِه! خرجش مکن!

هین بگردانش به دانش دست‌دست
تا نماید آنچه پنهان کرده است

زآنکه این فانی دلیلِ باقی است
لابه‌ی مستان دلیلِ ساقی است…


باغِ سبز: گفتارهایی درباره‌ی شمس و مولانا، دکتر محمّدعلی موحّد
@movahed1302
۲۹ اسفند سالروز ملی شدن صنعت نفت ایران است.

در باره جنبش ملی ایران، دکتر محمد مصدق، و ملی شدن نفت سخن های بسیار گفته وخواهند گفت.
در اینجا فقط به نکته ای از حوادث آن ایام اشاره می کنیم که هنوز به سان واقعیتی زنده و ملموس در ساحت اندیشه و عمل دینی(و غیردینی) فعال و پویاست: تروریسم!
گفته می شود که: سپهبد رزم آرا مانع تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت بود و فدائیان اسلام با ترور او راه ملی شدن نفت را باز کردند!
"تروریسم" در تاریخ معاصر ما همواره مطرح بوده؛ از اقدام برای ترور ناصرالدین شاه و محمدعلی شاه تا کشتن امین السلطان (صدراعظم) و ترور سید عبدالله بهبهانی(از رهبران مشروطه) و نیز ترورهایی که به وسیله کمیته مجازات رخ داد.
اما فدائیان اسلام تروریسم را همچون استراتژی خود به کار گرفتند وآن را برای تحقق اهداف سیاسی و دینی استفاده کردند. ترور سیداحمد کسروی در کارنامه فدائیان ثبت شده است.
بعد از پیروزی انقلاب گروه‌های مذهبی دیگری هم از "ترور" برای اهداف خود سود بردند؛ گروه فرقان و مجاهدین خلق دو نمونه بارز بودند.

اینک با نگریستن به تجربه ی چند دهه از تاریخ معاصر، حق داریم به جد بپرسیم که آیا ترور ابزار مُباحی است؟
"لا فَتک فی الاسلام" تروریسم را منع می کند؛ اما می توان برای اهداف ظاهرا مُوجّه از این وسیله‌ی ناموجه بهره گرفت؟
آیا هدف، وسیله را توجیه می کند؟ برای
مقاصد پاک می توان از راه‌های ناپاک گذشت؟!
آیا ترور فقط در دست "ما" جواز دارد و اگر "دیگران" از آن سود بردند، محکوم خواهند بود؟!
در روزگار ما بنیاد گرایان اسلامی با استفاده‌ی بی‌حد و حصر از این وسیله (مثلا حادثه‌ی ۱۱ سپتامبر)پرسش از مشروعیت ترور را به گونه‌یی تازه مطرح کرده اند!!

@movahed1302
Booye Bahar
Rozita Yousefi (Www.BestMusik.Org)
رزیتا‌ یوسفی
بوی‌‌باران
🌱🌸🌸🌱

@golhaymarefat
«ایّام مبارک باد از شما. مبارک شمایید. ایّام می‌آید تا به شما مبارک شود».

(مَقالات شمس تبریزی، تصحیح و تعلیقِ استاد محمدعلی موحّد، ص ۶۳۶)
@movahed1302
ای رفته و بازآمده
لوی هندرسن سفیر آمریکا در ساعت ۶ بعد از ظهر اول شهریور ۱۳۳۲ (۲۳ اوت ۱۹۵۳) از در عقبی دربار وارد شد و به دیدار شاه رفت. این ملاقاتی خصوصی و محرمانه بود که به درخواست شاه انجام می‌شد. شاه روز پیش (نیم ساعت پیش از ظهر ۳۱ مرداد) از رم به تهران بازگشته بود. او هم هنگام فرار که بعد از شنیدن خبر شکست کودتای ۲۵ مرداد ساحل خزر را ترک گفت و هم هنگام بازگشت که پس از پیروزی کودتای ۲۸ مرداد و سقوط دولت مصدق به سوی تهران می‌آمد سر راه در بغداد توقف کرده بود. شاه هنگام رفتن پس از دیدار با ملک فیصل خواستار ملاقاتی با سفیر آمریکا در عراق شده بود و می‌خواست بداند چه خبر است و امریکا چه رهنمودی برای او دارد؟ سفیر آمریکا که او را دید مردی پریشان حال خسته و شکسته در برابر خود یافت که پس از سه شب بی‌خوابی در پیشانی خفت‌زده‌اش جز وحشت و اضطراب چیزی خوانده نمی‌شد. می‌گفت در خارج از ایران پول اندکی دارد که کفاف هزینه سنگین خانواده او را نمی‌دهد و می‌خواست پس از اقامتی کوتاه در اروپا به آمریکا برود و کاری برای خود دست و پا کند.
شاه در بازگشت که به تهران رسید برای دیدن سفیر آمریکا دقیقه شماری می‌کرد. می‌خواست بلاواسطه و رو در رو با نماینده دولتی که آن گردش باور نکردنی را در اوضاع پدید آورده بود به صحبت بنشیند. نگران بود که مبادا بند و بست‌های آمریکا و بریتانیا با زاهدی برای وی جز نقشی تشریفاتی و سمبلیک باقی نگذاشته باشد. حال که کودتا به نام او صورت گرفته و زاهدی به اتکای فرمان او مدعی مشروعیت شده بود او می‌خواست رشته کار‌ها را در دست گیرد و از موقعیتی که پیش آمده بود برای تحقق آرزو‌های دیرین خود بهره جوید و در مملکت‌داری پای جای پای پدر خود بنهد. این فرصت را او نمی‌بایستی فرو بگذارد. او می‌بایستی تا دیر نشده است نشان دهد که چه می‌اندیشد و چه می‌خواهد. اگر ارتشیان و گروه‌هایی که با شعار جاوید شاه به خیابان‌ها ریختند و کار کودتا را به انجام رسانیدند مظهر یک حرکتِ ملی و مردمی‌ بودند پس نمی‌بایستی هیچ کس میان او و ملت و ارتشی که او را می‌خواستند حایل شود. شاه در بازگشت چنین می‌اندیشید و هر کس اندک شعوری داشت می‌توانست آن را در وجنات وی بخواند.
پیرنیا رئیس تشریفات دربار که به مناسبت شغلش بیشترین فرصت را برای دیدن شاه داشت اولین کسی بود که این تغییر حال را در شاه دید و دریافت و آنچه را که خود دریافته بود با سفیر امریکا در میان نهاد. پیرنیا دم در که به استقبال سفیر رفته بود در گوش او گفت: «شاه عوض شده است، او دیگر همان آدمی‌ نیست که ما پیشتر می‌شناختیم.» سفیر در گزارش ملاقات محرمانه اول شهریور می‌نویسد: «پیرنیا راست می‌گفت. شاه با حرارت و مصممانه حرف می‌زد و کمتر نشانی از سردرگمی‌ و پریشیدگی فکر در او پیدا بود. آن شاه که تا یک هفته پیش همه از لاعلاجی و درماندگی می‌گفت و عبارت‌هایی چون چه کنم؟ چه چاره سازم؛ از دست من چه بر می‌ آید؟ ورد زبانش بود اینک محکم و سنجیده و تا حدی طلبکارانه سخن می‌گفت.»

ایران در دو راهه کمونیسم و دیکتاتوری
اگر در سخنانی که شاه در این ملاقات نخست با سفیر آمریکا پس از بازگشت به ایران گفت دقت کنیم اصول کلی سیاستی را خواهیم دید که تا یک ربع قرن دیگر بر فضای ایران حاکم بود. البته این عجیب می‌نماید که شاه کشوری مستقل با سفیر یک کشور خارجی اینگونه سخن بگوید ولی شاه به خوبی از موقعیت خود آگاهی داشت و می‌دانست که خواسته‌های خود را باید به تصویب امریکا برساند. او آدمی‌ قوی با رزانت عقل و ژرف اندیشی نبود اما بهره کافی از هوش و نوعی موقع شناسی خاص بازاریان داشت و می‌دانست که بهترین وقت همین حالاست که زمینه مناسبی را برای تأمین آمال و مقاصد خود فراهم سازد. آن بار اول که در دوازده سال پیش او را به میدان کشیدند و تاج شاهی برسرش گذاشتند او در وضعی نبود که شرایطی برای کار خود بگذارد. اصلاً آن روز خود هم نمی‌دانست که چه می‌خواهد. اما حالا بعد از دوازده سال افت و خیز در فراز و نشیب سیاست خود را و دور و بری‌های خود را می‌شناخت و می‌دانست که چه شرایطی با مزاج وی سازگار است. و حالا که آمریکا و انگلیس او را می‌خواهند و روی او حساب کرده‌اند چرا شرایط خود را نگوید و به قبولی آن اصرار نورزد. غرب با از میان برداشتن مصدق به طور قطع به جریان ملی‌گرایی نوخاسته که می‌توانست سدی در برابر کمونیسم در ایران باشد پشت کرده بود و شاه در آن اوضاع و احوال مهره‌ای نبود که بتوان آن را به آسانی عوض کرد. او راست می‌گفت جایگزینی برای او جز کمونیسم باقی نمانده بود.


خواب آشفته نفت
نوشته‌ی محمّدعلی موحّد
فصل یکم: دموکراسی در قربانگاه

@ketabiyat
Audio
«از گلستان با موحد»
یادداشتی از سیروس علی‌نژاد
در ارتباط و خاطراتِ محمدعلی موحد و ابراهیم گلستان
@shekoftandaraftab
نیایش نوزورزی محمدعلی موحد

بخش پایانی سخنان محمدعلی موحد، درباره‌ی نوروز،👆نیایشی‌ست بی‌مانند برای ایران که جا دارد بارها آن را بخوانیم و از بر کنیم:

... گرامی باد این پیام الهی بویژه در این روزگار که نفیر نفرت و بیداد و عدوان همه‌ی آفاق را پر کرده است.
و پیروز باد نوروز ما و مبارک باد نام او و سرافراز باد پرچم افتخار او و درخشان و درخشان‌تر باد تلألو انوار تجلیات او و گرانبار باد ره‌آورد عطایا و برکات او.

درباره‌ی نوروز بسیار گفته‌اند و نوشته‌اند و شنیده‌ایم و خوانده‌ایم. همه زیبا و شنیدنی و خواندنی. اما در میان همه‌ی آن گفته‌ها و نوشته‌ها اندک‌شمارند نمونه‌های چنین جان‌دار و شیرین و آهنگین و دلکش. این نیایشی‌ست برآمده از دل و جان پیری فرزانه که به ژرفاهای فرهنگ ایرانی و ارزش‌های آن ره برده است و پیام نوروز را که نیست مگر امید و شادی و مدارا و مهر و دوستی، نیک دریافته و زیبا و نیکو به دیگران می‌رساند.
تا گردش روزگار هست و نوروز هست ایران هم هست و می‌ماند. ایران، در درازنای تاریخ پرفرازوفرود خود، از گذرگاه‌های بسیار تنگ و باریک و دهشتناک گذر کرده و همچنان استوار مانده است. راز ماندگاری ایران، فرهنگ و اندیشه‌ای‌ست که ریشه‌اش از امید و شادی آب می‌خورد. ایرانیان در گذر تاریخ و در طول قرون و اعصار با تکیه بر این فرهنگ بر پتیاره‌ی دروغ و بیداد چیره شده‌اند و اگرچه بارها در دام این پتیاره گرفتار شده و در راه افتاده‌اند اما هرگز از راه نیفتاده‌اند. نیایش محمدعلی موحد چکیده‌ی اندیشه و فرهنگ ایرانی‌ست. آن را بارها ژرف بخوانیم و امید به پیروزی و بهروزی را بگستریم.
نوروز همایون و خجسته باد.
#داریوش_رحمانیان
سوم فروردین هزار و چهارصد و سه

با سپاس از کانال مجله‌ی ارجمند بخارا که سخنان محمدعلی موحد را بازنشر کرد.
https://hottg.com/mardomnameh
در فقدان دکتر داریوش شایگان
به قلم دکتر محمدعلی موحد

در ولایت ما، آذربایجان، تعبیری دارند برای فصل بهار که می‌گویند فصلِ خنده و گریه‌ی توأمان است: آغلار-گولَر آیی، گریه و خنده با هم.
از من خواستند صحبت کنم و من اطاعت کردم. اما من امروز گزینه‌ی خوبی برای سخن گفتن نیستم. یک چشم من خندان است و چشم دیگرم گریان. آن چشم گریان در غم درگذشتِ دوستم داریوش شایگان گریان است. فضای دل و اندیشه‌ی من پایکوب این خیال و این سوال است که کجا شد آن همه فهم و فراست؟ کجا شد آن همه هوش و ذکاوت؟ داریوش شایگان از مفاخر عصر ما بود. آثارش به چند زبان از جمله به ترکی ترجمه شده است. سزاوار نبود از من که در این روزها سخنی بگویم و یادِ او نکنم.  سخن از فقدان او تلخ است و ناگوار. اما یاد او مایه‌ی امید و سربلندی است؛ مایه‌ی امید و دلگرمی است که هنوز ایران چنین فرزندانی می‌پرورد.

نوروز نوید تحوّل و شکوفایی است و ما امروز به شادباشِ نوروز اینجا آمده‌ایم. یادگار ماندگار پدران ما که سر از مرزهای جغرافیایی و سیاسی فراتر می‌کشد و از پای دیوار چین تا ساحل دریای سیاه و دریای سپید پیام همدلی و همبستگی و همداستانی می‌پراکند. پیام دوستی و مهربانی.
گرامی باد این پیام الهی بویژه در این روزگار که نفیرِ نفرت و بیداد و عُدوان همه‌ی آفاق را پر کرده است.
و پیروز باد نوروز ما و مبارک باد نام او و سرافراز باد پرچم افتخار او و درخشان و درخشان‌تر باد تلألؤ انوار تجلیات او و گرانبار باد ره‌آورد عطایا و برکات او!



سخنان استاد دکتر محمدعلی موحد در گردهم‌آیی ایرانیان مقیم استانبول به مناسبت نوروز، سوم فروردین ۱۳۹۷
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
گفتگو با محمدعلی موحد

استاد موحد تاریخ‌نگار ایرانی و نویسنده کتاب چهار جلدی "خواب آشفته نفت" در این گفتگو، رویدادهای مهم مربوط به نفت ایران طی حدود صد و بیست سال اخیر یعنی از زمان اکتشاف نفت توسط دارسی تا دوران معاصر را با رویکردی انتقادی مورد تحلیل قرار می‌دهد. موحد، تاریخ نفت ایران را به پنج دوره تقسیم می‌کند: دوره اول از قرارداد دارسی تا قرارداد 1933، دوره دوم از قرارداد 1933 تا ملی شدن صنعت نفت، دوره سوم از ملی شدن صنعت نفت تا کودتای بیست و هشت مرداد، دوره چهارم از کودتای بیست و هشت مرداد تا انقلاب پنجاه و هفت و دوره پنجم از انقلاب پنجاه و هفت تا دوران کنونی. موحد با بررسی عملکرد استعمارگرانه امپراتوری بریتانیای نسبتا کبیر در قضیه نفت ایران، کنش حکام ایرانی طی این پنج دوره را مورد بررسی انتقادی قرار می‌دهد. به باور موحد، در تمام این پنج دوره، فهم اشتباه ایرانیان از مسئله تعهد-تخصص خسران هنگفتی را بر این ملت تحمیل کرده است.

ایران، بهار 1400
@shekoftandaraftab
HTML Embed Code:
2024/05/17 18:59:40
Back to Top