TG Telegram Group Link
Channel: |مَتی🖤جآنآ|
Back to Bottom
جدیدا همه بهم میگن "کم پیدایی"، "نیستی"، "کجایی؟" و و و...؛ بچه‌ها من خودمم نمی‌دونم کجاام، یعنی هرچقدر فکر می‌کنم یادم نمیاد مثلا امروز کجا بودم و چرا نبودم؛ نمی‌دونم چطوری بگم ولی آره نیستم.

*Sab*
واسه بیشتر پول درآوردن چی رو داری میدی بره؟
وقت؟
انرژی؟
جوونی؟
همش؟
همیشه بهترین نسخه ی یه نفر
برای بدترین آدم هدر میره ...
آقا دیسیپلین کلید تمام ماجراست.
دیسیپلین تو رابطه
دیسیپلین تو توسعه فردی
دیسیپلین تو روابط اجتماعی
دیسیپلین تو ورزش
دیسیپلین تو همه چی

*Negar*
‏منو رنجی داره پیر می‌کنه که نه میتونم درستش کنم نه میتونم راجعبش با کسی حرف بزنم.


inotherhand
شاهرخ مسکوب میگه: صبح‌ها دلم نمی‌خواهد از خواب بیدار شوم، توانایی روبرو شدن با زندگی را ندارم.
باید بگم آقای مسکوب منم هر روز همینطور، من همینطور
شرایط دروغ اند
اگر انسانی انسان دیگری را دوست بدارد،
برایش جنگ به پا می‌کند.
دیشب که نشسته بودم بین طبقات روبروی پنجره، فکر میکردم من دیگه اون آدم قبل نشدم، اون آدم برای خودش خوشی که روی نیمکتای پارک میخواست رویاتو نجات بده.
اما همیشه نگران توام. همیشه. انگار بچه‌مو گذاشتم یه گوشه و نمیدونم به چه مشغوله. انگار من مقصرم. انگار من باید انقدر کنارت میموندم تا مطمئن شم از پس خودت برمیای. نه که من از پس خودم بربیاما. یه فیلمه بود مادره توی جنگل مجبور بود از بچه‌ش محافظت کنه، بعد که نجات پیدا میکنن، روی برانکارد با گریه به مادر خودش میگه «من خیلی ترسیده بودم اما مجبور بودم وانمود کنم نمی‌ترسم». تو مثل بچه‌می که مجبورم جلوت وانمود کنم نمیترسم که نجات پیدا کنی. باید بهت بگم سیاهی تموم میشه. باید بگم روز میشه نور میاد‌. باید بهت بگم تنهایی ترسناک نیست. باید بهت بگم ارزششو نداره، هیچکس، هیچکس ارزششو نداره. درحالیکه میدونم سیاهی و تاریکی و تنهایی و طردشدگی چقدر بزرگه و میتونه جهانتو بگیره. دیروز بهت گفتم میخوای تهشو بگم؟ ته تهش تاریکه. ته همه‌چیز. پوچه. میخوای اون تاریکیو ببینی؟ من رفیقتم میگم نبین. برو آسمونو نگاه کن. برو به صداها گوش بده. برو ببین برگ درختا وسط اردیبهشت چقدر سبزه. برو ببین چقدر زندگی هست اون بیرون. برو زنده بودنو یادت بیاد. تهشو میخوای ببینی؟ تهش مرگه. مارو حتی نمیسوزونن خاکسترمونو بریزن توو دریاها، یا آدمی که دوستش داریم یه ذره‌شو برداره بریزه پای گلدونش، مارو خاک میکنن توی تنگی و سیاهی و تاریکی. یادته وقتی وسط سیاهی و تاریکی بودم بهم چی گفتی؟ گفتی فکر میکنی بعد مرگت چی میشه؟ بعد مرگت حتی برادرت هم یه روز عروسیش میشه..
یه روز آخرین کسی که می‌شناختمون هم می‌میره. فراموش میشیم بچه‌م. یه جور فراموش میشیم انگار اصلا نبودیم‌. این موندن توو ذهن کسایی که دوسش داری همش چرت و پرته. این یه ذره زندگی سهم من و توئه. هرچی که بشه، هرچی‌ام که بشه. ما لای هزاری کوچه خندیدیم. لای هزارتاشم نخندیدیم. کم خندیدیم. دنیا برای من و تو شبیه مهمونیه. یه مهمونی که توش چتی و یادت میره حتی دکمه آسانسورو بزنی. یه مهمونی که توش لانا دل ری پخش میشه و وسط کوچه‌هاش به ترک دیوارم میخندیم. من و تو مگه همینجوری همو نشناختیم؟ مگه قرار نبود حتی خیابون یه طرفه رو برعکس بریم؟ چرا یادت میره هرچی‌ام که بشه من منتظرت میمونم؟ تو بچمی. میام بغلت میکنم از تاریکی میکشمت بیرون. بعد اون پنجره رو پرده میزنم و بهت میگم اون پشت دریاست. صدای موجا رو می‌شنوی؟
اون روزی نشسته بودیم پارک، روبروی یه نیمکتی، بحث تفاوت دیدگاه بود. به دوستمون میگفتم، میگفتم شما پسرا میگید این نیمکت اینجا هست دیگه، بذار برم همه کارامو بکنم به موقعیت مناسب برسم، روحم ترمیم شه، زندگیم درست شه، برمیگردم سراغ نیمکته. اون نیمکت ممکنه هنوز اونجا باشه ولی دیگه اون نیمکت چارسال پیش نیست. تو میتونستی اینو برداری و بری و به همه‌ی جاهایی که الان رسیدی باهم برسید ولی این ریسکو میکنی که کسی که دوسش داریو برای همیشه از دست بدی، اما اون سختو انجام ندی. چون سخته. خیلی سخته و شما هنوز شبیه مردای خیلی قدیم فکر میکنید باید از ما محافظت کنید. مارو جا میذارید که برید با اون سختا تنهایی روبرو شید‌. ما زره تنمونه. ما بلدیم کنار شما بجنگیم. ما دلمون میخواد همراه شما بجنگیم. ما دلمون میخواد اون سختو آسون کنیم. ما. شما ولی می‌ترسید و میرید و دور میشید.
هروقت میبینم مردی خیلی به پارتنرش محبت می‌کنه، براش هدیه میگیره و وقت صرف می‌کنه واسش، پارتنرش اولویت اول زندگیشه یه چیزی توی قلبم ترک برمیداره. هی از خودم میپرسم من چی کم داشتم که هرگز مورد همچین محبتی قرار نگرفتم؟فرق من با اون زن چیه؟
همه‌ی این سوالا، اشک میشه و میچکه پایین

»گلی‌دوزک شهر ٱز«
‏واقعا زشته اینجا بیان کردنش
ولی من هر روز از خواب بیدار میشم و میگم من از دخترایی که همش گل هدیه میگیرن و هدیه های خوب میگیرن
"چی کم دارم؟"
و ساعت ها بهش فکر میکنم.
خب. حالا وقتشه بری زیر پتو، یه فیلم دیگه ببینی و وانمود کنی خارج از اتاقت هیچ زندگی‌ای وجود نداره.
Forwarded from As she’s walking away
دستامو می‌ذارم رو زانوم و بلند می‌شم.
دستام ضعیفن. زانوهام ضعیفن. ولی دلم گرمه.
واقعیت زندگیم رو بخوام شرح بدم اینجوریه که
همه غذاها بی‌مزه‌ن، آهنگا گوش‌خراشن، فیلم و سریالا حوصله سربرن، آدما به شدت مسخرن، فُحشا حق مطلبو ادا نمیکنن، خونه دلگیره، بیرون زیادی شلوغه، زمان متوقف شده و کارا به شدت سخت و طاقت‌فرسان. دیگه با هیچی حال نمیکنم.

》shi《
پناه باشيد براى تمام كسانی كه از دور قوی و بى نياز به نظر می‌رسند.

*Araz*
از قوی بودن خستم
میخوام یکی مراقبم باشه...
ببین ۲ حالت داره. یا الان بدون تو خوشحاله و واقعا داره با فلانی بهش خوش میگذره که خب خداروشکر که رفت. چون این نشون میده که تو نقطه اوج نبودی واسش و اگه میموند هم همیشه گوشه‌ای از ذهنش داشت غصه میخورد که ایده‌آلش نیستی و این کیفیت رابطه رو به گند میکشید. یا الان بدون تو داره به فنا میره و مثل سگ پشیمونه که بازم خداروشکر که رفت! چون وقتی کسی ایده آلش رو پس میزنه، آدم نرمالی نیست و با موندنش زندگیت رو سمی میکرد. در هر صورت امیدوارم حالت اول باشه، چون دومی خیلی خطریه! وقتی میبینه هیچکس واسش تو نشد، احتمالا برمیگرده و گولت میزنه و باز همون آش و همون کاسه. واسه همیشه بزن بشکون این کاسه رو.

»کوکتل بمب«
هیچ‌چیز اندازه‌ی شنیدن "تو دختر قوی‌ای هستی" حالم رو به‌هم نمی‌زنه. نیستم. نمی‌خواستم باشم. من فقط مجبورم. دست از سرم بردارید. من به هیچ‌کس قوی‌ بودن بدهکار نیستم.

• گُرد آفرید •
‏اگه موقع ناراحتی جای نصیحت بغلمون می کردن، الان وضیعت روانی بهتری داشتیم!
Forwarded from |مَتی🖤جآنآ|
از ی سنی ب بعد شما دیگه وقت نداری بشینی گریه کنی مجبوری همراه با اشک ریختن رانندگی‌کنی، ظرف‌بشوری یا ب بقیه کارای عقب موندت برسی...


Capipilot
HTML Embed Code:
2024/05/16 05:07:18
Back to Top