TG Telegram Group Link
Channel: کاریزگاه
Back to Bottom
تعادل تابعِ درد‌ است و دردِ ما فراهم شد
به صحرا تشنگی و موج با دریا فراهم شد

نظاماتِ جهان را عدلِ محضی زنده می‌دارد
کم‌وبیش و غم‌وشادی به یک فتوا فراهم شد

اگر ققنوس را شعله،حیاتش باز می‌بخشد
حضور سرمدِ عنقا به یک ایما فراهم شد

اگر ابیات این دفتر تو را دشوار می‌آید
گذر از وادیِ دانش برای ما فراهم شد

تعادل اندکی اینجا بهم آمیخت،درهم گشت
که دردآمد فزون‌از عشق‌و افسونها فراهم شد

عدالت چونکه درهم شد،محبّت می‌شود مرهم
برایِ زخمِ نامردی دلِ زیبا فراهم شد

هراس و نا‌امیدی را رها کن گرچه دشوار‌ست
به باغ قبض و بسط ما درختِ لا فراهم شد

یزدان رحیمی

#شعری_بخوانیم
#غزل
@karizga
نه با عقلم نه از تقلیدها،با دل شود روشن
شگفتا چشم‌هامان گاه از باطل شود روشن

مرا از اهل باطل می‌شمارند و ندارم باک
اگر باطل مرا دستور داده دل شود روشن

حقیقت را غروبی پیش می‌آید که دیگر نیست
به درگاهش یقینی شمع تا محفل شود روشن

مکن‌بازیچه‌ات این حرف!پروا کن که در ظلمت
جنابش در جلوس آید،جلی حاصل شود روشن

به آیین حقیقت سالها حق حق اگر گفتی
به تاریکی رسیدی،در ظُلَم منزل شود روشن

دهان وا کرد آن راهی به نادانی و از طعنه
خوشافضلت که دریایی،ترا ساحل شود روشن

به کفر ثانی‌ام دیدم درونش کفر اوّل را
خموشم پاسخ او را مگر غافل شود روشن؟

یزدان رحیمی

#شعری_بخوانیم
#غزل
@karizga
می‌شود در نظرم خانه مکرر تاریک
لحظه‌ای روشنِ روزم دمِ دیگر تاریک

وقت تاریک شدن قایق مغروقم و حیف
آن طرف نوح به دریا زده لنگر تاریک

دهکده در عطش روز چو مرداب غلیظ
وهم سرسلسله‌دارست و کدیور تاریک

روشنا آتش خشم‌ست و شرر می‌زاید
خانه خاکستر خالی پسِ اختر تاریک

نیست امید صلاحم که جنون در راهست
عقل از آفت شب‌هاست چه بی بر تاریک

مشتعل می‌شوم این بار اگر نور دمد
متنفر شدم از غار سکندر تاریک

این چه تعبیر غریبی‌ست که در کوهستان
خواب دیدم که شود قلب صنوبر تاریک

نیست انگار خبر از تپش نور و ظُلَم
روز در چرخه گذر کرد به گوهر تاریک

يزدان رحیمی

#شعری_بخوانیم
#غزل
@karizga
حکایتی تلخ و سهمگین شد
حکایت ما و نور دیرین
حکایتم بدگمان نموده
جماعتی از شرور دیرین

زبان گشودم ز نور و گفتم
حکایت حق،مثال اعلی
اگر چه گوشی که حق ببندد
دگر چه یابد ز نور دیرین؟

ندانم ایشان به روح حیوان
چه در سر خود فرو نهادند
جماعتی با صفات ارذل
گروه خاصی ستور دیرین

ستم فراوان چشیدم از آن
همان خیانت که بی‌سبب بود
همان خیانت که تیره سازد
شکوه ناب بلور دیرین

من از حقیقت،خدای زنده
نوشته گفتم به رای ایمان
ولی نبیند دلی که مرده
به جز مزار و قبور دیرین

نشد که آدم شود سگی که
سگی به ذاتش شده هم‌آوا
سگی گذارد فقط به سُتخوان
سگی که دارد غرور دیرین

اگر نکشتم سگان به تیغم
مرام مردان نه سگ‌کشی بود
فقط به دندانِ سگ دریده
تن سگان را ضرور دیرین

يزدان رحیمی

#شعر‌نیست
#غزل‌نیست
@karizga
خبر ندارد و سوزد دلم تماشا را
چه وعده‌ها که ندادم به خویش فردا را

نمرده رنگ اقاقی ولی به دستم نیست
گذار عمر پریشان شکسته پاها را

چه سرزمین عجیبی به خواب دیشب بود
سروده هجو گلایل روان صحرا را

درخت دشمن غم‌ها کنار سیمرغ‌ست
به زال پر دهد امّا نداده وردا را

نبوده دست توانم برای چیدن‌ او
گلی که جلوه نماید نگار یکتا را

ز بختکی که نشسته به روی سینه‌ی صبح
شنیده دشت دعایم دو صد تمنّا را

چقدر هرزه دویدم سطوح بی‌باغی
کویر خشک عطش را خیال صهبا را

منم ستایشِ حسرت،غروب همواره
زبان خسته‌جگر چون ندیده فردا را

یزدان رحیمی

#شعری_بخوانیم
#غزل
@karizga
غلط پندار سستی بود،می‌مانَد مرا پیکر
ندانستم که سرخود می‌شود در کارِما پیکر

همین دستی‌که بازویش به‌رستم‌طعنه‌‌ها می‌زد
چه آسان زاید افتاده کنار بی‌نوا پیکر

همان پاهای پولادین که با رفتن رفاقت داشت
مداوم درد را خوانده به مهمانیِ با پیکر

غروب عمر را در من تداعی می‌کند قلبم
پریشان می‌دهد لقمه دهان در جابجا پیکر

چه در آینده خواهد گفت مطبوعات جراحی
تنی را گوشه تا گوشه شکستیم و جدا پیکر

که خون فریاد می‌زد لخته‌لخته هیچ‌شد پیوند
در اینجا مملکت پاشیده از هم بوده ناپیکر

و مرگش در یقین رخ داده گویا زندگی در شک
گزارش داده قانون و ببند این ماجرا پیکر


یزدان رحیمی

#شعری_بخوانیم
#غزل
@karizga
هر راهکار هستی بنیادی از فنا بود
بیهوده سعی کردیم،نقشینه‌ی هبا بود

موج طلسم تکرار از سر گذشته دارم
آیینه‌ی تمنّا جادوگری سیا بود

سخت‌ست هر نفس را از تیغ‌زار سینه
آرام راه بردن،راهی پر از قضا بود

هر روز عمر می‌کاست با قیمت گزافش
کالای ابتذالش با نرخ خونبها بود

دلخوش به عشق بودیم،در خواب ممتد خاک
تعبیر مهر ما چیست؟تکثیر عجز ما بود!

من اعتماد کردم بر پایداریِ دوست
این اعتماد تنها شایسته‌ی عصا بود

پوشاندم از غریبه،اندام نا به هم ساز
تصویر واضح من با دوست بی‌قبا بود

پوچیِ پرتغابن،دست از تقیه برداشت
شد آشکار دوزخ،پردیس را خدا بود

یزدان رحیمی

#شعری_بخوانیم
#غزل
@karizga
به شکل دیو می‌شوند سایه‌های اجسام
نگاه من خمیده یا جسد گرفته آرام؟

هراس پای می‌نهد،به حیطه‌های احساس
تخیلت عجین شود به ترس و هم به ابهام

تنیده در هنر دو صد هزار شکل جادو
طلسم با هنر شده به خدعه کرده اقدام

مرا که یاس می‌کشد به سلطه‌گاه دوزخ
چگونه پا عقب کشم از این سلیطه‌ی دام

ز مهر مردمان نشد حلاوتی ببارد
وفات عشق می‌کند به نُقل تازه هر کام

توهمی‌ست زندگی به طعم تند و مطلق
کمین زده سگال را زبان وهم و ایهام

درشت و بی‌قواره زد به پارگی روحم
جسد به دست سرزنش چه کوک‌های ناکام

به شعر تازه گوش‌ها نکرده هیچ عادت
چرا که شد مکررت قصیده‌های سرسام

یزدان رحیمی

#شعری_بخوانیم
#غزل
@karizga
چشم‌ها می‌خورند بر دیوار
تیرپرتاب چشم اندک شد

ساحتی بر افق که داشت نگاه
وسعتش چون دو گام کودک شد

یاس را فهم کرده‌ام وقتی
شان خورشید قدر فندک شد

سایه‌سار همای دیروزی
سایه‌ی چند بادبادک شد

برکه‌ای بود زنده چندی پیش
جلوه‌ی چند آب‌دزدک شد

شعر من آیه‌های تنهایی‌ست
اشتراکی به رسم مزدک شد

یزدان رحیمی

#شعری_بخوانیم
#قطعه
@karizga
درون سینه یاقوت بدخشان داشتم،پوسید
پسِ قلبم جهانی بود و ایمان‌داشتم،پوسید

مرا هر گاه و بیگاهی به دستم تیشه می‌دیدند
سری در کندوکاو یک بیابان داشتم،پوسید

بیابانی فراتر از افق‌ها،پیش هیچستان
مقابل داشتم،پر واحه رویان داشتم،پوسید

قلم در دست و بومی پیش رویم،رنگ‌ می‌آمیخت
به هم پیچیدنی از طرح‌و الوان داشتم،پوسید

اتاقی،مسندی،چندین کتاب و نانِ با ریحان
گلیمی کهنه اما شرط سامان داشتم،پوسید

نبرد نور و تاریکی هراسی برنمی‌انگیخت
به وقت تیرگی فانوس لرزان داشتم،پوسید

کنارم این حوالی دوستانی بهتر از گوهر
و پیوندی عطا از سوی رحمان داشتم،پوسید

به گرد بیخودیها آنقدر گردیدم و خستم
دو صد گیوه،براهم فرش افغان داشتم،پوسید

مراحل داشت این پوسیدگی،کاغذ به کار آمد
غزل با مثنوی،شعر فراوان داشتم،پوسید

یزدان رحیمی

#شعری_بخوانیم
#غزل
@karizga
حریق،فاتح دل شد،به هر کجا رفتم
دریغ،قوّت من شد،سمت فنا رفتم

به من مگو سخنِ زخم،تازه خواهد شد
جراحتی که درونش به ناکجا رفتم

سرمه‌ی چشم که در تازگی نخواهد ماند
نصیب ما شده مطلق که بی‌صدا رفتم

عدم همیشه حضورش به هست،ثابت شد
تو را ندانم و دانم که بی بقا رفتم

مسیح عالم امکان نه خود به خون آمیخت!
چگونه مقصد من شد که بر خطا رفتم؟

مرا نشد که بمانم نشد که بی لبخند
روم،نشد،همه گفتند:با رضا رفتم!

یزدان رحیمی

#شعری_بخوانیم
#غزل
@karizga
صبح آمد ولی چه تاریک‌ست
نور،فقدانِ محضِ تحریک‌ست

گرچه با کفش،خواب را بردم
پای عریان به صبح نزدیک‌ست

ضربه‌هایی‌ست می‌زند شلاق
روی گرده زمین چالیک‌ست

دوست را در لباس غیرم دید
چشم‌ کم‌سو که غرق در تیک‌ست

کاش می‌شد که باز گردد شب
نور باشد اگر چه باریک‌ست

پنجره دود زاید اینجا،پس
کار روزن عبور تاریک‌ست!

کار بسیار داشت چرخه‌ی نور
نور و ظلمت را غم تفکیک‌ست

يزدان رحیمی

#شعری_بخوانیم
#غزل
@karizga
برای عشق و محبت برای فتح رضایت
نمی‌روم که بجویم ترانه و بنگارم

زمین عشق معاصر،زمین خشک و عقیم‌ست
که بذر واژه‌ی شعرم در آن زمینه نکارم

نشد رضایت مردم به کف بیاورم اینجا
رضایتی که نیرزد به قیمتی که ندارم

هوای یاوه نباشد،سخن به عقل قرین‌ست
نفس کشیدن عقلم مرا کشیده کنارم

نه باوری که بروید نه حرمتی که بجوشد
بدون باور و حرمت در انتظار بهارم

خیال طی شدنش نیست مسیر پر ویرانی
رهی که پا شکند تا سواد دور دیارم

گذشته‌ام به یقین از امید تازه شدن‌ها
سلامتی که هدر شد طراوتی که ندارم

یزدان رحیمی

#شعری_بخوانیم
#قطعه
@karizga
کاش باران!کاش بباری باز!
ابر تردید را نکاری باز!

کاش در شهر خشک‌سالی‌ها
بوی خاکم به بار آری باز

ضعف ریشه‌ی گُل بدیهی بود
دست مهرت جدا نداری باز

می‌توانی به شیوه‌ی خورشید
کاو به شب‌ها نگفت آری باز،

وقت بارش که می‌رسد،برگیر
دشت را از غبار،عاری باز

یا چنان ماه کاملی در شب
جای خورشید،سبز داری باز

کاش آن خاطره به یادت بود
کودک و جنگلِ بهاری باز

یزدان رحیمی

#شعری_بخوانیم
#غزل
@karizga
میل مرگم که نیست اما مرگ
خیمه سنگین زده‌ست این اطراف

هر طرف سایه‌های طولانی
چشم دارد به من چه با اشراف

بوی مرگ آشناترین بوی‌ست
با تجاهل زدم به استنکاف

گاه احساس می‌کنم با من
می‌شود وقت حضرتش اتلاف

مرگ،ای انبساط الزامی!
ای خوشا حضرتت چه با انصاف!

گوش برگیر!ناله‌هایم را
حرف بیهوده گیر و گاهی لاف

زندگی بوده سمت مهمل‌ها
دست‌هایم ستانده آن اهداف

پای من گرچه تا افق نرسید
بال‌هایم گشوده شد تا قاف

با خیالی سبک به شعر و سکوت
رفته روحم به سیر چون ویراف

کشف‌هایم اگرچه اوهامند
اشتراکی‌ست واژه با اسلاف

می‌دهد جان تازه انسان را
مرگ بستان تو جانِ رویاباف

یزدان رحیمی

#شعری_بخوانیم
#قطعه
@karizga
آتشی بود سرد،دودش رها
دود،پوسیده بود،سمتش فنا

دودِ پوسیده گوش کمتر شنید
آتشی سرد ساخته دود را

در نبردت علیه غم‌های سخت
می‌کشی از نیام تیغه‌ی لا

غم هجوم آوَرد به ارکان تو
مستقیم و بدون مکر و ادا

دود پوسیده جای شمشیر نیست
می‌تند چون عمیق سلول‌ها

جنگجو را ندیده باشی به چشم
باخته‌ای نبرد را از بدا(ء)

غم در این دوره دودِ پوسیده است
دردها جوف سینه شد در خفا

رنج بردیم و زجر را در سکوت
گُرده‌ها می‌کشند تا هر کجا

رنج تا استخوان ما را گرفت
این رسوبی‌ست سوخته روح ما

مرگ را چاره دیده بودم ولی
این دسیسه ز مرگ آمد به جا


یزدان رحیمی

#شعری_بخوانیم
#غزل
@karizga
گیج بودم،غمم چه پروار شد
قد کشید و برای من هار شد

روح من خون خشک تردید بود
در یقینِ لهیدگی خوار شد

با خودم عهد کرده بودم که می
وقت غم داشتن خورم خار شد

پرده‌هایی که غصه با خویش داشت
بوم دائم برای پندار شد

رفته‌ام تا حضیض اندوه‌ها
قلب انسان به لجّه آوار شد

کاش می‌شد که عشق را دور زد
در مسیرش به عقل بیدار شد

جمع حیرت به عشق و اندوه را
کافرم گر به عرش حق بار شد

یزدان رحیمی

#شعری_بخوانیم
#غزل
@karizga
باید برای بارش باران دعا گویم
از آسمان باریدن انبوه می‌خواهم

شاید جنونی دارم و خود هم نمی دانم
باران که می‌بارد فقط اندوه می‌خواهم

یزدان رحیمی

#شعری_بخوانیم
#تک‌مربع
@karizga
بر رکاب روح من اندیشه خاتم دوخته
خاتمی هم‌جنس حیرت،گوهر غم دوخته

مادرم می‌‌گفت اندوه عمیقت خوب نیست
دامن چشمش طبیعت،قطره،نم نم دوخته

تا برآیند زبان و غم شکوفایی گرفت
بر بسیط متن شعرم وزنِ ماتم دوخته

شعر در آوردگاه زندگی مجنونی‌ست
ساحت جنگ‌ست و شاعر بیت بر هم دوخته

عاقبت پایان این صحنه فراهم می‌شود
کاتبش قطع نمایش را مصمم دوخته

کوچه خالی شد ولی آوازه خوان دربدر
سنگ خواندن را چه محکم روی اشکم دوخته

یزدان رحیمی

#شعری_بخوانیم
#غزل
@karizga
بارها روحم برایت سوخته
دل برای ناله‌هایت سوخته

روزهای پرشماری تب شدند
روی مغزم رد پایت سوخته

علت بی‌خوابی‌ام اوهام توست
عمق وهمم تا بغایت سوخته

روسپی نام سزاوارت نبود
لحن گل داری صدایت سوخته

کاش تنها یک نفر بودی تمام
صد گلستان با سرایت سوخته

می‌روم گاهی به عمق فاجعه
بوی نان بر جای جایت سوخته

در کهن اوراق هر تاریخ بود
نقش تلخ این روایت سوخته

من در این فکرم کدامین آفِرَت
شعله زد امشب خدایش سوخته؟


یزدان رحیمی

#شعری_بخوانیم
#غزل
@karizga
HTML Embed Code:
2024/04/29 22:32:23
Back to Top