TG Telegram Group Link
Channel: جامعه نو
Back to Bottom
#الف

🏷️ یاغی، مشیر،...و دلقک !

🖊️ شورای سردبیری: کشمکش نیروهای سیاسی خارج از حکومت بر سر  انتخابات پیش رو ، پیش از شروع به ابتذال آلوده شده است.  پس از اینکه حاضر شدگان برای همراهی با رای‌گیری در برابر جبهه اصلاحات موضع گرفتند و تقریبا بلافاصله پس از اعلامیه آن استدلالهای خود را زیر عنوان "روزنه گشایی سیاسی" اعلام و آمادگی مشارکت را قطعی کردند ، حاشیه نشینان نان خور  و پارازیت  عرصه سیاست هم از راه تمسخر آنها سهم خود را بابازی کلامی با  کلمه"روزنه" در عنوان اطلاعیه جماعت یاد شده بازی کردند. صدای این دارودسته  توییتری و اینستا گرامی بیشتر از همه در این کشور فلکزده شنیده میشود، زیرا اشخاص محترمی که حداقل به شناخته‌شدگان آنها اتهام عطش میز و مقام نمیچسبد (چه کسی میگوید محمدفاضلی و خانواده جلایی پور و همگنانشان را می‌شود با مقام و میز خرید؟ هرچند ممکن است قاذوراتی هم با آنها همراهی کنند) مجبورند برای توضیح ایده خود ده صفحه تحلیل بنویسند (به درستی یا نادرستی آن کاری نداریم فعلا)، اما پارازیت‌های خودنما با یکی دانستن کلمه روزنه با سوراخ و شکاف و فرج و سوراخ دعا و.... موضع بخشی  از طرفداران تغییر در کشور را به ابتذال آلوده و فضا را مسدود میکنند. تفاوت ذهنی و سیاسی این پارازیت‌های سیاسی با مداحان حکومتی به اندازه طول ریششان نیست؟

اما اصل داستان در فصل پیش رو از این حاشیه بسیار  مهمتر است:  بین جناح وسیع و پر سابقه  تحولخواهان این کشور، یک اختلاف نظری اکنون عمیق وجود دارد که به عشق به میز و مقام هیچ ارتباطی ندارد. بین آنها این اختلاف وجود ندارد که کاربرد خشونت  و شورش‌های کور  علیه حکومت راه به جایی نمیبرد، ولی این اختلاف هست که آیا برای نگه داشتن مخالفت با نظام و عملکرد فعلی آن در محدوده مسالمت آمیز ، وارد شدن به هر انتخاباتی لازم هست یا میتوان به اعتراض در عملکرد حکومت از مشارکت در انتخابات خودداری رسمی کرد؟ مساله این است!

درعرصه کنونی سیاست ایران و بخش  تحولخواه جامعه، فعلا پرسش جدی این هست و همین دوپارگی هست که در اعلامیه‌های اخیر بازتاب یافته است. این بازتابی است از پرسشی که  در همه کشورهای رویارو با استبداد فردی مطرح است: آیا در شرایط استبداد فردی باید نهادهای زرد را بکلی رها کرد و یا از آنها نیز در جریان مخالفت بهره جست؟ ایرانی ها باید در بحث پیرامون این پرسش ، آن را به ابتذال آلوده نکنند.

البته میتوان انتقاداتی از مواضع اعلام شده  و اشخاص داشت. میتوان نقد کرد و مثلا این ایراد را گرفت که این چه احزابی هستند که اعضای آنها می‌توانند موضع سیاسی متفاوت از حزب خود داشته باشند و صحنه سیاست را به ابتذال شناوری آدمها آلوده کنند: عضو حزبی که در جبهه اصلاح‌طلبان اعلامیه داده نمی‌تواند لیست بدهد(یعنی کسی را به عنوان نامزد ندارد) چگونه میتواند در اعلامیه‌ با گروهی دیگر مردم را به شرکت در انتخابات و انتخاب اشخاص مفید دعوت کند؟ میتوان هم اعلامیه و موضع جبهه اصلاحات و هم دعوت گروهی را که دعوت به مشارکت در رای دهی به اشخاص نسبتا مفید داشته‌اند به چالش کشید  و این کاری هست که باید  اشخاص آگاه وجدی  در روزهای آینده انجام دهند، اما این کار بر شبه فعالان سیاسی که اهداف بسیار سخیف‌تری از میز و مقام در عرصه سیاست دارند  حرام است: جویدن گوشتی که برتو حرام است برای گرفتن شیره آن ، تف کردن تفاله ، و سپس در آوردن ادای آدم معتقد به حلال و حرام  کار کثیفی هست . عرصه سیاست هم حلال و حرام جدی خودش را دارد !

ما در جامعه‌نو در هفته‌های اخیر دوبار بدون وارد شدن به سوگیری در باره این مساله سخن گفته‌ایم (الف "دوپاره شو!" و آخرین در کرانه روز ) . یک موضوع و بحث جدی ملی است که  برکنار ماندن از محتوا و غفلت از  نتایج آن به همان اندازه غیرمسئولانه  است که به سخره گرفتنش . میتوان مخالف منطقی  مشارکت در انتخابات بود و می‌توان مخالف استدلالهای جبهه اصلاحطلبان بود، و می‌توان در سمت دعوت کنندگان ایستاد، اگر بتوان حوصله کرد، استدلالشان را خواند و احتمالا پذیرفت، اما مسخرگی پیشه کردن برای ستاندن دادخود از کهتر و مهتر را باید به فرصت طلبان و عقب‌مانده‌ترین آدم‌هایی سپرد که بعد جنبش سال ۱۴۰۱ در زوایای تاریخ گم شدند.

🆔@jameeno
#در_کرانه_روز

🏷️ کسانی که میپرسند چرا دستگاه حکومت جلوی شارلاتانهایی مثل کوروش کمپانی را نمیگیرد و اجازه میدهدمردم را غارت کنند، اشخاص ساده لوحی هستند: دستگاه حکومت از کاری که میکنند کاملا آگاه  است و عمدا جلوی آنها را نمیگیرد . به دو  دلیل :  اول اینکه کسانی در پشت پرده با آنها شریکند و اصلا  اجازه تکخوری به این اشخاص بیرون از دستگاه داده نمیشود و بدون شراکت نمیتوانند مبالغ کلان را جابجا یا به ارز تبدیل کنند، یا خارج شوند.  دلیل دوم این است که وقتی کار  این شارلاتانها تمام میشود  دستگاه تبلیغات حکومت خبرش را خوب پوشش میدهد و فسادهای حکومتی را زیر سایه آن میبرد.  این وجهی از  فساد ساختاری است.  زیر و بم آن را باید شناخت!

🆔@jameeno
#الف

🏷️ شکسته‌بالان !

🖊️ شورای سردبیری: یک سینه زن اصلاح‌طلب که طبعا مثل همه قمه‌کش‌های سیاسی  دهان‌گشاد است در باره گروه دیگری از اصلاح‌طلبان  که راه خود را از جبهه رسمی اصلاح طلبان جدا کرده و یافتن مسیری نظری برای شرکت در انتخابات پیش رو  را به میان آورده‌ نوشته است: "...بدون تردید همینکه ۱۱۰ نفر جمع شده و توانسته‌اند بیانیه سیاسی مهمی صادر کنند بدون اینکه حاکمیت مزاحمشان شود ، موفقیت بزرگی برای آنها است ..."  

نکته واضح اینکه بعید است اشخاص یاد شده برای جمع کردن امضا دورهم جمع شده باشند  اما نکته واضح‌تر، منظور نویسنده است: چون حاکمیت مزاحمشان نشده با حاکمیت هماهنگ هستند! یک طعنه سخیف سیاسی!

البته خوانندگان همیشگی جامعه نو میدانند که ما از زاویه همدلی با مواضع خاص اقناع یا امتناع این انتخابات خاص بحث نمیکنیم  و طرفیتی نداریم، اما باید بگوئیم این  نمونه‌ای که در بالا آوردیم پرونده سازی یک دسته اصلاح‌طلب برای یک دسته اصلاح‌طلب دیگر است در محضر جامعه در این کشور فلک زده! باید پرسید آیا اصلاح‌طلبان با سقوط اخلاقی چیزی به دست می آورند؟ آیا کسی پیدا میشود گوش این آدم رابکشد؟  میدان را واگذار نکرده‌اند به لمپن‌‌ سیاسی؟

به حرف حساب و توصیه دوپاره شدن رسمی گوش ندادن و وحدت زورکی، میوه‌اش همین است. درک سیاسی نامتکامل از وضع نیروها... ، و ته این راه را چماق‌کش‌های حزبی تعیین میکنند.

از همان ابتدا واضح بود سیستم از اعلامیه گروه روزنه گشا استقبال میکند، آن را به حساب همه اصلاح‌طلبان میگذارد، و خیلی بدتر، آن را مجوزی برای کوبیدن شاخه امتناع‌ورز  اصلاح‌طلبان بعد از پایان انتخابات خواهد کرد. کار بدی کردند که بلافاصله بعد از آن اعلامیه امتناع جبهه اصلاح طلبان، روی دستش بلند شدند. غلط و احمقانه بود اینکه حزبشان هنوز در جبهه امتناع‌گرا عضو باشد، اما خودشان اعلامیه اقناع و روزنه گشایی بدهند، اما خب سیاست همین است که بر سر دوراهی، هرکس باید تصمیم بگیرد میخواهد از کدام طرف برود و البته عقلا میدانند که بخردانه آن است قبل از رسیدن به دوراهی فکر ادامه مسیر و مقصد کرده باشیم و هر کس قاطر و شتر و مال‌التجاره خود را جدا کرده باشد. نصیحت ناصحان این بود که پیشاپیش، دوپاره شوید. دوپاره شوید نه از سر  لاعلاجی و سردرگمی، که بر اساس واقعیات اجتماعی و الزامات سیاسی.

دوباره باید گفت. نیازی به کشمکش و طعنه نیست، و صرفا به درک واقعیات تاریخی نیاز است: در نظامهای استبداد فردی (نه تک حزبی) همواره به دو طریق میتوان تحولخواه بود:  ایستادن دربرابر حاکم و باشجاعت طلب اصلاحات و آزادی کردن، و یا پذیرش دوفاکتوی حاکم و همراهی و همکاری با او به قصد بهتر کردن اوضاع و روندها . این یک اصل تقریبا جهانشمول است. نیروهای سیاسی غیر حکومتی در یک کشور مفروض، فقط اصلاح طلبان و انقلابیون (براندازان )نیستند؛ مشارکت جویان توسعه ‌خواه هم هستند و این سومی‌ها اتفاقا میتوانند نیروهای زیادی باشند. استدلال‌هایشان را زیاد شنیده‌ایم و هرچه هست در نهایت به امید برای بهبود تصمیم گیری حکومت جمعبندی میشود. دنبال انگیزه فرصت طلبانه و نفع‌محور در آنها نباید بود(هرچند مثل هرگرایش دیگری شارلاتان و بازیگر سیاسی فراوان دارند) و درواقع نمایندگان یک گروه حجیم اجتماعی هستند. نمایندگانی برای اقشاری هستند که به بهبود تدریجی و حفظ سیستم موجود، سازش با تمایلات مستبد، با اولویت هدایت کشور در مسیر رشد اقتصادی باوردارند. تعدادشان کم نیست. روزنه گشاها ۱۱۰ نفر نیستند، هزاران نفرند، همانگونه که اصلاح‌طلبان امتناع‌گرا صدها هزار هستند!

ما از مدتها پیش نشانه‌های تحرک مقطعی باورمندان به این مسیر را دیده و تعقیب کرده‌ایم تکنوکراتهایشان نزد ما اعتراف کرده‌اندحتی اگر کودتای‌نظامی درون حکومتی هم صورت گیرد به ساختار بعدی هم سرویس خواهند داد تا کشور بتواند به حیات خود ادامه دهد. ما آنها را افرادی منفرد و تک‌پران ندیده‌ایم ‌یک جریان دانسته‌ایم  که یک چتر اصلاحطلبی فاقد برنامه جامع سیاسی، اقتصادی،  آنها را کنار گروه دیگرنگه داشته است: میرحسین را در کنار اقتصاددانان لیبرال و تاجزاده را در کنار کارگزاران! اینها باید به احزاب کاملامتفاوت و متعین بروند. جبهه‌ را برای این تشکیل میدهند که احزاب مختلف‌الجهت، در یک مساله مهم ملی با هم چیزی را پیش ببرند. جبهه‌ای که امکان کار جمعی در انتخابات مجلس ندارد، پیشاپیش منحل است. اتوبوسی است که یک چرخش شکسته ، یکی پنچر است، و یکی را دزد برده ! باید میفهمیدند که زمان دوپاره شدن رسیده است. آقای خمینی در سال۶۷  فهمید که زمانش رسیده  آخوندها بایدبرای حفظ سلطه خود به  دو دسته و گرایش تقسیم شوند! یاد بگیرید!

این انتخابات میگذرد ، اصلاح طلبان میسوزند و شانس بیاوریم، از خاکسترققنوس پیر سوخته دو گرایش شسته رفته در میآید.  گذارتکاملی خواهد بود!

🆔@jameeno
#الف

🏷️ فرجام !

🖊️ شورای سردبیری: می‌خواهیم از شما تقاضا کنیم این متن انتقالی را به دقت بخوانید:

""...اين مسير درستي است كه بايد تا انتهايش رفت... امريكا در اين يك دهه مسيري را براي تعامل با ما انتخاب كرده است كه براي نجات ايران و مقاومت راهي جز يك افزایش تنش كنترل شده و هوشمندانه و طبيعتا تحمل هزینه‌هاي سنگين آن باقي نمانده است.
غير اين، جنگ به درون خانه مي‌آيد. كما آن كه از ١٣٩٦ آمده است. و كيست كه نداند جنگ  داخلي هماره ویران‌گرتر از جنگ خارجي بوده است؟....""(از اندیشه‌ورزی‌های یک نظریه پرداز اقتدار گرا در استقبال از آستانه حنگ)

هنگامی که عبارات فوق را می‌خوانید از موقعیتی که کشور گرفتار آن است چه تصوری می‌یابید؟ سلطه یک توهم ذاتی در ایده‌های معلق در ذهن استراتژیست‌هایی که ما را تا اینجا آورده‌اند؟ یک تصور سرخوشانه آخرالزمانی ازروبرو شدن با یک تهدید دهشت‌بار؟ شاید مقاومت در برابر لزوم پذیرش ورشکستگی بعد از یک سرمایه‌گذاری نیندیشیده؟ و شاید توجیهی شیطانی برای تداوم یک حکومت با تغذیه از خون جوانان کشور؟

همه آنها هست .ماهیت و حقیقت آنچه خواندید در نحوه اظهار آن آشکار است. همه‌اش درست است:  حالا دیگر به اجبار "تا انتهایش را" برویم حتی به قیمت نابودی کشور. "راهی جز افزایش تنش و تحمل هزینه‌های سنگین آن" بلد نیستند (البته ادعا می‌کنند فقط "کنترل شده و هوشمندانه" آن را بلدند)، و مهمتر از آن، راه خوبی هم هست برای آنکه این ملت نادان بی باور به "درستی مسیر" سر عقل بیاید و دیگرمزاحمتی مثل "سال۹۶" برای حکومت فراهم نکند.

اعترافات شیطانی اما روشنگری است از دهان جوجه‌ماکیاولی‌ها: راه درست آن است که با آمریکا تنش هوشمند کنترل شده راه بیندازیم تا مبادا مردم مثل سال ۹۶  تنش در حد جنگ داخلی با ما  راه بیندازند. به یادتان می آوریم که شورش سال ۹۶ توسط مخالفان دولت وقت  ابتدا در مشهد شروع شد ولی از دست در رفت و به شورش سراسری خونینی تبدیل شد. کار آمریکا نبود، کار آن امام جمعه معروف بود.

اینها را بگذارید کنار کاهش محسوس حمله به پایگاه‌های آمریکایی در عراق و سوریه در روزهای اخیر، پس از سفر اخیر مسئول هماهنگی گروه‌های نیابتی با سیاست ایران، و بعد ببینیم تناقض‌های آشکار ما را به کجا خواهد رساند.

ارزیابی ما از آنچه در حال رخ دادن است این هست که روحانیت ذاتا ترسو و متمایل به دور زدن موقعیت‌های مهلکه خیز است و در نهایت اختیار "مایملک" خود را به دست مولودهای متوهمش نمی‌دهد، ولی موقعیت فعلی هنوز مرحله شکسته‌شدن خط قرمز‌ها و شروع مرحله تلافی گسترش یابنده متقابل است که از شرکت در آن تا رسیدن به مرحله خیلی خطر زا راه زیادی نیست. نکته نامحسوس و نادیده این است که جناحی متشکل از نظامیان اقتدار گرای قدرتمند نیز، حتی اگر گاهی پیام‌بر "فعلا شلیک نکنید" باشند، برای کوبیدن میخ خود بر آینده کشور به این  نوع درگیری پربرکت نیاز دارد.  این را به خاطر بسپارید! 

   واقع و توهم دررفته‌اش را بخواهید ، ترجمه عملیاتی تنش کنترل شده ، سائیدن توان ملی ایران تا نقطه شکست کمرش در سطح ملی هست. البته علیرغم نشانه‌های آشکار نمیگوئیم این همان سیاست اسراییل و نسخه جناحی در دولت آمریکا برای ایران است.

هنوز از آستانه رخدادهای غیر قابل کنترل نگذشته‌ایم، هرچند روند تحقق آنچه خواندید شروع شده است.  ما به اندازه این استراتژیست‌ها به درستی باورهای خود ایمان نداریم، ولی بر مبنای همین احکامی که در ابتدا آمد ، کشور را تا انتهای این مسیر(مصرف یا ناکارا شدن داشته‌های تهاجمی) خواهند برد. خدا به همه رحم کند.

درباره پایان این ماجرا ، پس از شروع فقط توانایی‌های تسلیحاتی پنتاگون فیصله‌بخش خواهند بود، ولی آن بخش " آمدن جنگ به خانه" در اختیار  اراده حکومت خواهد  ماند  و متاسفانه  پیش‌بینی می‌شود که هم بربستر تکامل توهمات جوجه ماکیاولی‌ها، و هم نتایج ناگزیر انتخابات پیش رو و در صورت عبورمتقابل از خط‌های قرمز ، حتما رخ خواهد داد: ابتدا جنگ تصفیه، و در آخر تسویه. حکومت مخالفان داخلی‌اش را در حاشیه درگیری خارجی تصفیه کامل خواهد کرد و در پایان، اجزای این کشور تا پای سوا شدن بندبند و تجزیه از هم پیش خواهند رفت... پایان جنگ آخرالزمانی متوهمان مذهبی، این است!

البته‌ شاید یک حقیقت ابدی جهانی بتواند مایه امیدواری شود: دولت‌ها همواره تا پیش از شروع جنگ حساب می‌کنند و باور دارند که آماده و مجهز هستند. وقتی جنگ شروع می‌شود بلافاصله متوجه می‌شوند آماده نبوده‌اند. همین باعث می‌شود بعد از سه روز یا سه هفته دنبال میانجی بگردند. و بعد دنبال پیدا کردن مقصر شکست بین مخالفانشان در داخل باشند.
کاری جز انتظار و پروردن اندکی امید نمی‌توان کرد.

🆔@jameeno
#در_کرانه_روز

🏷️ این انتخابات رخداد بی‌اهمیتی نیست؛ برونداد رسمی آن که ترکیب مجلس حکومت هست مطلقا هیچ اهمیتی ندارد، اما در پس آن، یک پیچ تاریخی دیگر در حیات نظام اسلامی هست که قربانیان زیادی خواهد داشت...عمق حرف‌های پیشاوقوع آن گواهی بر این است که یکی از نقاط عطف در روند  "که بر که" تحولات قدرت در ایران از کار در می‌آید  و یکی از زمینه‌های وقوع و عمیق شدن زخم  آن را نیز ، عدم بلوغ سیاسی عمومی تحولخواهان، و موقع نشناسی بخشی از اصلاح‌طلبان فراهم کرد. امید باید پرورد در ناامیدی از آمدن بهاری ناخونین، و دعا باید کرد برای سالی کم تلفات.
احتمال تجدید خونریزی زخم کهنه مردمانی را که وجودشان آکنده از احساس حذف شدگی و غریزه شورش است فراموش نمی‌کنیم؛ آن به جای خود هست و جدا از  محاسبات عرصه سیاست! 
انشاء.... که این ارزیابی و آینده‌بینی خطا باشد!

🆔@jameeno
🏷️ خوشحالم به اطلاع دوستان برسانم رمان "مجنون سلما" نوشته جان دوست با ترجمه اینجانب (فاروق نجم‌الدین) توسط انتشارات مروارید در اختیار علاقمندان ادبیات معاصر جهان عرب قرار گرفت.
رمان‌ مجنون سلما جدیدترین اثر جان دوست، نویسنده کردتبار اهل کوبانی سوریه است که آثار متعددی از او منتشر شده و دستکم هفت اثر از وی به فارسی ترجمه شده است.
ملا احمد جزیری، شاعری که در نقش قهرمان این رمان ظاهر می‌شود، نقشی تاریخ‌ساز در میان کردها دارد. او پایه‌گذار شعر کلاسیک کردی است و پژوهشگران ادبی کرد او را بزرگ‌ترین شاعر تاریخ ادب خود می‌شمارند و جایگاهی چون حافظ در ادبیات فارسی برای او قائلند.
رمان مجنون سلما در حقیقت روایتی عاشقانه و اسطوره‌گونه از شکل‌گیری و بالیدن هویت ادبی و قومی کردها در مقطع ویژه‌ای از تاریخ است که تقابل دولت صفوی با دولت عثمانی به اوج خود می‌رسد.
کتاب مجنون سلما در تمام  فروشگاه‌های شهر کتاب و سایر کتابفروشی‌های معتبر عرضه می‌شود.
به‌جای هر توصیف و تفسیری، بی‌مناسبت نیست متن یادداشت نویسنده خطاب به خوانندگان فارسی‌زبان رمان را به دو زبان عربی و فارسی با دوستان به‌اشتراک بگذارم.

🆔@jameeno
🏷️ الی القارئ الایرانی ...

مجنون سلمى رواية تنوس بين التخييل التاريخي والحقيقة التاريخية.  وهذا النوع من الروايات يستهويني لما أجد في كتابتها من متعة بالغة تأتي من عملية استحضار التاريخ واستنطاق شخوصه بأقوال لن نعثر عليها لدى المؤرخين.
حاولت في هذه الرواية أن أقترب حياة أحد أعظم الشعراء الكرد على الإطلاق وهو ملا أحمد بن ملا محمد شهاب الدين الجزيري. وركزت على قصة الحب المزعومة بينه وبين الأميرة سلمى شقيقة أحد أمراء الكرد في أواخر القرن السادس عشر الميلادي، عرفته بمسار العرفان و السلوك ... قصة بلغت مكانة الاسطورة عند الشعوب الكردية و تغنت بها الامهات لقرون ولقنتها آذان بناتها و اولادها.
أرجو أن يستمتع معشر القراء بترجمة الأستاذ فاروق نجم الدين الذي أنا على ثقة بأنه سوف ينقل روح الرواية كما هي إلى القارئ الإيراني.

جان دوست
۴ یولیو ۲۰۲۳

به خوانندگان ایرانی...
مجنون سَلما رمانی است که پایی در عالم خیال و پایی دیگر در مستندات تاریخی دارد. صادقانه بگویم که این نوع روایتگری مرا به شدت مجذوب خود می‌کند. نوشتن جمله‌جمله‌اش مرا به وجد می‌آورد... گویی دارم تاریخ را فرامی‌خوانم و شخصیت‌هایش را به بازگویی ناگفته‌هایی وامی‌دارم که آن را به هیچ تاریخ‌نگاری نگفته‌اند. بر این بودم که در این روایت، زندگی بزرگترین شاعر تاریخ مردمان کرد را با بازسازی شرایط زمانه‌اش واکاوی کنم. او ملا احمد فرزند ملا شهاب‌الدین الجزیری است. من اما تلاش کردم قصۀ عاشقانه‌ای را روایت کنم که گویا میان او و یکی از شاهدخت‌های دربار خانان کرد برقرار شد و تجربه‌ای رازورانه از سیر و سلوک را پیشاروی او قرار داد... عاشقانه‌ای اسطوره‌گونه که بعدها در ناخودآگاه و روح قومیِ مردمان کرد جاری و ساری شد؛ آن‌گونه که هنوز هم مادران کرد آن را در گوش دختران و پسرانشان زمزمه می‌کنند ...
اطمینان دارم که خوانندگان فارس‌زبان با قلم نام‌آشنای فاروق نجم‌الدین با روح این روایت آشنا خواهند شد و امیدوارم از آن لذت ببرند. 
جان دوست
۴ ژوئیه ۲۰۲۳

🆔@jameeno
#الف

🏷️ مردن، بدون مرگ !


🖊️ شورای سردبیری: هفتادسال پیش، در سالهای پرتب وتاب کشمکش بین اسرائیل و اعراب بر سر منطقه فلسطین، جورج یانگ سرجاسوس سرویس مخفی انگلیس که از عاملان کودتای ۲۸ مرداد بود حرفی درباره اسرائیل زد.  پیش از آنکه حرفش را تکرار کنیم این را بگوییم که یانگ یک انگلیسی ضد یهودی تندرو بود. از یهودی‌هابدش می آمد، اما اعتقاد داشت" یهودی‌ها بیشتر از سایر مردم منطقه اروپایی هستند و گنجینه‌ای که با خود به منطقه آورده‌اند یک کیفیت با ارزش است: ساختار ذهنیت اروپایی." از این قاتل بالفطره اروپایی هرچه بگوئیم کم است اما همینقدراضافه کنیم که  معتقد بود کاری که انجام میدهد "روشنفکری صادقانه"  است و هم او بود که با روشنفکری صادقانه‌اش در روزهای قبل ازکودتای ۲۸ مرداد برای فراهم کردن زمینه کودتا ایده دزدیدن و قتل رییس شهربانی مصدق سرهنگ افشار طوس را به دست چند مزدور ایرانی داد.  بله ، بگذریم!

این روزها یکی از جلوه‌های " ساختار ذهنیت اروپایی" توسط اسرائیل در نوار غزه در حال درخشش است: کشتار از دم قسط(روزانه ۲۵۰ نفر) زنان و کودکان بداقبال فلسطینی  به مدت چهار ماه که درهفتاد سال اخیر سابقه نداشته است به بهانه انتقام عملیاتی که یک گروه کوته نظر  از سیاست پیشگان فلسطینی مرتکب شده‌اند، واروپایی‌هابه جای جلوگیری از رفتار وحشیانه و نسل کشی آنها ، فقط سفارش به نرمتر زدن میکنند. سبعیت ارتش سرائیل که عمد درنمایش آن هم دارند کم از نمایش‌های کشتار داعش نیست و راستش همه این را باید به حساب اروپایی بودن سران اسرائیل(یهودیان اشکنازی) گذاشت . در جهانی که لفظ حقوق بشر از زبان سیاستمدارانش نمیافتد، دست اسرائیل برای بمباران ،  گرسنگی دادن، کشتن، درهم شکستن روحیه، توهین به باورها ، تحقیرهای ناموسی ، و ابراز علنی آن به عنوان اینکه یک تمایل و خواست ملی است کاملا باز مانده است و ایالات متحده که ابرجنایتکار تمام دورانها (و متاسفانه معاف از پس دادن حساب به امثال ایرانیان به دلیل رفتار دولتهای واپس مانده آنهاست) با صراحت از این کشتار عظیم و شرم آور "ذهنیت اروپایی" حمایت کامل میکند. تنها دلیل توانایی اسرائیل برای برآمدن  از پس اعراب نیز همانا زرادخانه اوست.  مرحوم ادوارد سعید می گفت اسرائیل برای اثبات حقانیت خود در اشغال سه دلیل دارد: یکی وعده صدسال پیش  لردبالفور وزیر امور خارجه بریتانیا به چند صهیونیست که فکری به حال آنها میکند؛  یکی وعده خدا به قوم موسی که به قومش زمین میدهد؛ و یکی هم پنتاگون!  از این سه ، دوتای اول حرف روی هوا و افسانه پوچ است و فقط سومی روی زمین هست. اسرائیل برپایه" کیفیت با ارزش ذهنیت اروپایی" خودش یعنی عصاره نژاد پرستی انفکاک‌ناپذیر ژن اروپاییان و اراده دستگاه نظامی آمریکا در حال انجام این جنایت بزرگ است.

ما البته در باره مرافعه اعراب واسراییل و در حال حاضر حماس و اسرائیل، قبلا قضاوت خود را گفته‌ایم و ضمن اینکه به اختیار خود فلسطینیان برای تصمیم در باره اینکه با اشغالگران چه کنند  احترام میگذاریم گفته‌ایم که سهم هر کس و وظیف ایرانیان چیست(الف "مرگ درفلسطین" در ۷اکتبر ۲۰۲۱ ، در کرانه روز ۱۹ دسامبر۲۰۲۳ ، و درکرانه روز ۱۰ فوریه ۲۰۲۴) و درجنایت حاضر نیز هم دستهای کثیف اروپایی و آمریکایی و هم خباثت و حماقت فلطسینی در کنار دست خون آلود اسرائیل می بینیم.  مساله امروز ایرانیان اما ضمن اسف از ناتوانی و ناموثری این است که جامعه‌شان در کنار مردمان کشورهای عرب نسبت به این جنایت در سکوت محض هستند. هر قدر که سیاستمداران غربی در همراهی آشکار با جنایت رفتار میکنند، مردمان آنها  در نقاطی بسیار دور از فلسطین در محکوم کردن این نسل کشی بی‌پایان فعالند.در خیابانهایند و از دولتهایشان پرسش‌گر، و اگر صدایشان شنیده نشود ازبه آتش کشیدن خود ابایی ندارند. ننگی است برما که اگر بخواهیم دراعتراض به جنایتی که در همسایگی رخ میدهد به خیابان بیائیم، حکومتمان از ترس نمیگذارد، ولی از آن نیز شرمی پنهان داریم که  هموطنانی تحت تاثیر نفرت ازحکومت که با فلسطینیان همدردی تبلیغاتی میکند ، حمایتی از این مردم نگون‌بخت نکنیم:  در اثر  همذات پنداری فلسطینی‌ها با حکومت ستمگری که داریم، در برابر رنج مردمان فلسطین بی‌حس و بی‌درد شده ایم. این خوب نیست.

مصیبت عظما آنکه، یکی از نتایج شوم این بی حسی، در آینده بر جامعه خود ما آوار خواهد شد ؛  ملتی که حس همدردی ، دگر خواهی ، و عواطف انسانی به دیگران را از دست بدهد در حال پروردن وزادن گرگ  در بطن خود است و در آینده تجربه عمیقی خواهد کرد از اینکه "انسان گرگ انسان است" .

با یا بدون این حکومت، هنگامی که سجایای اخلافی از میان ما رخت بربندد و بیرحمی عادتمان شود ملتی مرده، بدون مردن خواهیم بود!

🆔@jameeno
#در_کرانه_روز

🏷️ علت کنار گذاشته شدن پی درپی مقامات قدیمی سیستم، اصلا  نگرانی حکومت از امکان مزاحمت امروز آنها نیست ، خوف از امکان زیربار نرفتن و زبان درازی آنها در برابر رایی است که فردای واقعه از  خبرگان در میآید. این خوف از حداقل یک دهه پیش  وجود داشته و طبیعی است. اشخاص باید طوری رفتار کنند که گمان این زبان درازی به آنها نرود، وگرنه از صحنه حذف میشوند. این، فعلا  قاعده  است. خوشایند نیست، اما واجب‌الرعایه است!

🆔@jameeno
#الف

🏷️ سقف و ستون !


🖊️ شورای سردبیری: حالا که آب‌ها از آسیاب افتاد و دیگر کشمکش برای آنکه حکومت فضا را باز کند تا مخالفان خط مشی او نیز در انتخابات شرکت کنند  تمام شده، وقت یکبار دیگر مطرح کردن ایده دوپاره شدن است تا در شرایط آرامتر بهتر بتوان به آن فکر کرد. حالا دیگر مساله آینده کشور مطرح است و نه پاسخگویی به اینکه اصلاح‌طلبان در انتخابات شرکت کنند یا نه و بحث هایی بیهوده مثل اینکه اقای جنتی صلاحیت اعمال نظارت استصوابی دارد یانه . این حرف‌ها را دیگر ول کنید.

اما حرفهایی از طرف جامعه‌نو باقی مانده است. مدتی پیش یکی از همراهان زیر یکی از الف‌ها اظهاراتی کرده بود: "محمد قوچانی که مامور نامعذور است، کرباسچی و مرعشی هم دنبال حفظ سهم‌شان از سفره انقلاب هستند، فاضلی‌ هم با ارزش‌زدایی از سیاست در فکر فن‌سالاری خنثی است، دغدغه جلایی‌پورها هم حفظ جمهوری اسلامی با تعدیلاتی است....." مامعمولا با خوانندگان خود به جدل نمیپردازیم و آوردن این بریده هم از آن رو نیست که بخواهیم از کسی دفاع و یا به او حمله کنیم. میخواهیم بحث‌های ناتمام گذشته را تکمیل کنیم، بلکه این قضاوتهای تند ناپدید شوند.

بنیان بحث قدیمی ما این است که آیا میتوان فرض کرد در میان جمع  نه چندان کوچک اهل دغدغه، درس خوانده، هم مشهور به مسلمانی و هم مقداری ایران خواهی،  هم آنقدر با وجدان که خواهان سرکشیدن کل آش نباشند ، و هم دارای مقداری عقل مملکت داری و به اصطلاح امروز شعور بوروکراتیک و توان تکنوکراتیک،  کسانی باشند که عشق به آزادی بیان، وتمایل به دموکراسی لیبرال نداشته باشند و این برایشان اولویت اول نباشد؟ و اگر فرض کنیم چنین کسانی هستند،  آیا بداست اینکه سری به تعطیم فرو آورند و به کسی(فقط یک نفر )"بله عالیجناب" بگویند و در عوض بر تمایلات راس حکومت اندکی تاثیر بگذارند؟  آیا کسانی وجود دارند که  هوشمندانه بتوانند کشورگشایی را به قیصر و سپاهش واگذارند و به کار درون کشور بپردازند و از ایجاد گره های بیشتر در کار فروبسته ملت جلو بگیرند؟  پاسخ ما این است که منطقا  در هر کشوری باسیستم فرد محور چنین اشخاصی وجود دارند. شواهد پیشین و یافته های اخیر هم نشان میدهد که چنین اشخاصی را میتوان جستجو کرد، ضمن اینکه قاعدتا هم باید چنین باشد و خوب هم هست که چنین آدمهایی وجود دارند.

برای آنکه خوانندگان باز فکر نکنند پیچیده گویی میکنیم و برای تقریب ذهنی مثالی بزنیم: به عنوان نمونه ، آقای مخبرمعاون اول کنونی را با یک شخص دیگر درون نظام اما بیرون از حکومت مثلا آقای مرعشی مقایسه کنید که عمده‌ترین تفاوت آنها تفاوت در میزان فهم مسائل و از جنبه عددی احتمالا آی کیو است. وارد مقایسه کامل کیفیات این دو نمیشویم، ولی به ارزیابی ما شخص مفروضی مثل آقای مرعشی آمادگی این را دارد که بی خیال سلام و علیکی که مثلا با به اصطلاح تندروهایی مثل تاجزاده داشته ، و بدون اینکه مزاحمتی برای فعالیتهای سپاه قدس ایجاد کند، بدون اینکه بخواهد حزبی برای ریشه گرفتن در نظام سامان دهد ویا در نماینده گماری مجلس سهمی داشته باشد، به هزار امر دیگر کشور، به اقتصاد، امور اجتماعی سروسامانی بدهد. در مورد واکسن بازیگری نکند، شرکتهای خودش و دوستانش تنها اولویتش‌نباشد (حتی قبول است فقط اولویت اولش نباشد). عقل سلیم به ما میگویدچنین اشخاصی کم نیستند و در حوزه های دیگر ، مثلا در میان روزنامه نگاران هم محمودجعفریان های بسیار مناسبی هست که اسمشان را نمیتوانیم بگوئیم ولی شعورشان از مجموع عقل سرفراز و عسگری و جبلی برای حفظ وجهه حکومت بسیار بیشتر است.  به عبارت دیگر، اگر حکومت بخواهد  بدون ترس از وجود گرایش دموکراسی خواه و آزادی‌طلب  از نیروهای باهوش و درایت بیشتری برای اداره امور جاریه استفاده کند، این آدمها در دسترس هستند. مهم نیست زمانی یا هم اکنون مهر اصلاح‌طلب رویشان خورده که در فرهنگ حکومت معنی جانی بالفطره گرفته ، مهم آن است که به هیچ عنوان قصد چپه کردن حکومت را ندارند، لابد با وجدان بیدار و تفکر تحلیلی به این نتیجه رسیده‌اند و اعتقاد بر این دارند که با تمکین به حکومت فردی و ادامه آن توان مدیریتی خود را به میان آورند.

نمیخواهیم چنین اشخاصی را با خواجه نظام و خواجه نصیر و برامکه مقایسه کنیم، ولی درتاریخ ایران کم نبوده‌اند برجستگانی که شهرت تاریخی خود را به خاطر خدمت به ایران در دستگاه مغولان و اعراب کسب کرده‌اند: رفتن وزیری نرم و معقول به درباری پر از فساد، حاکم را انوشیروان و کریمخان نمیکند، اما ممکن است اندکی از زیان میرزاآقاخان نوری یا مخبر یا جبلی بکاهد.
اگر این امکان را بپذیریم، میتوانیم برگردیم به بحث نظری خودمان: با هر رویکردی که نگاه کنیم، نیروهای سیاسی مختلف در نهایت نوعی نمایندگی طبقاتی دارند. به عبارت دیگر، از انجمن‌های کوچک گرفته تا احزاب بزرگ، هرکدام حامل حفظ منافع قشر و طبقه‌ای هستند و از منافع آنها دفاع میکنند، که مهمترین این منافع ، داشته‌ها یا مطالبات اقتصادی یک طبقه اجتماعی است. خلاصه بحث های پیشین ما این بوده که چهار دهه حاکمیت نظام فعلی رده بندی طبقاتی جامعه را تغییراتی داده است که مهمترین آنها لاغر کردن طبقه متوسط(از نظروزن و نه شمار) و ایجاد لایه‌ای جدید در طبقه سرمایه دار است. اسم آن را بورژوازی نوپدید گداشتیم : زاده غارت مصادره‌ای و نظام اعتباری بانکی اسلامی ، و بسیار قدرتمند ! تنوره‌های هزارگانه این قنات نوین سرمایه داری از همان روز اول حکومت آقای خمینی حفر شد (سیل مصادره کردن ها و تشکیل بنیادهای عظیم برای باز تقسیم میراث دوران پهلوی بین اشخاص دیندار)،  ولی ظهور سیاسی این طبقه(که مهم نیست اجزایش در حکومت هم دستی دارد و یا کاملا بیرون از دستگاه هست) در دوران مجلس اول و دوم و بحث‌های تجریدی درباره عدالت و تقسیم زمین بین روستائیان و تقابل آخوندهای نماینده بازاریان و آخوندهای خرده‌روشنفکر نبود. ظهور و نمود سیاسی این طبقه تا بعد از جنگ و دوره هاشمی رفسنجانی به درازا کشید. این طبقه  ذاتا رو به آینده دارد و توسعه‌گرا و امنیت پرست است. ایدیولوژی ندارد، فاقد دستگاه نظری است ، اما روشنفکران و "به‌اندیشانی" دارد که سیاستشان را همین خصلتها شکل میدهد: تعارض عقیدتی و  جهانبینانه با حکومت و حکمران ندارند و بنابراین دعوایی نیز نه،  اما آن وجه رو به آینده ، توسعه گرا ، و امنیت پرست طبقه‌ای که نمایندگی‌اش را میکنند بازتاب میدهند. این را باید کلی دید و فقط حزب کارگزاران را تجسم نکرد و دانست که مرزها ی فکری بازتاب دهندگان منافع طبقات جدید مانند لایه بندی خود طبقات در حال غلیان و جابجایی است و ابهامات و همپوشانی‌های موقت دارد.

گفتیم که این طبقه جدید توسعه گرا و بنابراین تحول طلب است و بنابراین  همپوشانی حداقلی مطالبات آن با مطالبات طبقات دیگر(طبقه کارگرو متوسط) قابل انتظار . همین امر باعث شد که در نیمه اول دهه هفتاد صدای تحول‌خواهی کمابیش واحدی در کشور شکل بگیرد و به تولد یک پیکره عظیم  و واحد اصلاح‌طلبی در سال ۷۶ و سالهای پس از آن بینجامد. و همین مجتمع بودن هم سبب وحشت حکمران و آن مانع‌تراشی و سنگ‌اندازی ها برسر راه اصلاحات شد . بقای وحدت اصلاح‌طلبان به مدت تقریبا دو دهه (تازمان شروع بازبینی وضع در میانه دولت روحانی در نیمه دهه نود)نیز حاصل سنگینی همین مشت و موضع سرسختانه حاکم بزرگ دربرابر اصلاحات بود. میتوانیم ادعا کنیم مشخص شدن خط جداساز و ترک‌برداشتن چیزی به نام جبهه اصلاحات از همان موقع آشکار شد. البته که برخلاف بسیاری آن را امر طبیعی مبارکی ارزیابی باید کرد.

فقط تعداد اندکی میدانستند با فرا رسیدن انتخابات اخیر آن وحدت حتی دیگر قابلیت تاکتیکی ندارد و افتراق پیش رو را نباید قضاوت ارزشی کرد. امری بود لاجرم در عمق(یک تعارض طبقاتی) که باید در سطح (تفاوت رویکرد سیاسی) نمود می یافت. از چند ماه پیش هشدارش به اعاظم جبهه اصلاحات داده شده  و پیشنهاد دوپاره شدن منطقی نیزداده شده بود که قبلا گفته‌ایم. در هم ریختگی فکری و ناتوانی از تحلیل عمیق، آن کشمکشهای پیش از انتخابات را پدید آورد و اشخاص ماجراجو را بازیگر صحنه کرد، و گذشت آنچه گذشت.

برای طبقه یاد شده مناسب هست نیروی سیاسی خود را باز آرایی و نوسازی کند و دیدگاه و گفتمانی را که به صورت ناقص در این انتخابات مطرح شد تدقیق کند: باید از این حکومت و جانشین بلافصلش انتظار دموکراسی پارلمانی، باز آرایی قانون اساسی، و آزادی های کامل اجتماعی نداشت، با فرصت طلبان، بی‌دانشان، و مجیزگویان رقابت کرد و در شمار کارگزار و مقنن این نظام درآمد، و تلاش کرد با بهبود عملکرد سیستم ، ثبات وعمر آن را افزایش داد. این میتواند استراتژی قابل دفاعی بین بخشی از نیروهای اجتماعی و سیاسی کشور باشد و ترس سیستم و به چاله دزدان و ناکارامدان افتادنش را کاهش دهد. کار ننگ‌آلودی نیست.

غالبا شنیده میشود که دیگر زمان این گونه تغییرات گذشته است و فرصتی باقی نیست.  این نادرست است: نظام  یک روحانی دیگر هم در راس خود خواهد دید و پس از آن هم ، احتمالا بحران فراگیر  نظامیانی را حاکم میکند که عمر کوتاهی نخواهند داشت و به کارگزارانی برای اداره کشور نیاز خواهند داشت. یک عضو حزب کارگزاران سازندگی عمر این خونتا را حداقل ده سال و به عنوان نیاز کشور مطرح کرده بود که برآورد الزاما نادرستی نیست.
به هر رو ، فرمدهی ،  کادر سازی، نظریه‌سازی، و موضع یابی سنجیده و تراش خورده میتواند نمایندگان سیاسی طبقه موصوف را از اتهام همراهی با تغییرطلبان برهاند  و به عنوان نیروی کارامد و وفادار برای حدود یک دهه آینده در معرض انتخاب  حکومت قراردهد. در چنین حالتی تکلیف جبهه اصلاحات نیز روشن خواهد شد و(منهای دارودسته‌های کوچک الحاقی‌اش) میتواند فعلا نماینده سیاسی طبقه متوسط و سایر دستمزدبگیران باشد .

تقاضایی که درپایان این الف داریم توجه همراهان به این است که این یک بحث نظری است . اگر نامی از کسی یا حزبی رفت برای روشن کردن زوایای بحث است  و له وعلیه نیست. نشانه تمایل ما به ماندن یا رفتن حکومت نیست، و  تلاش برای زدودن لکه و اتهام علیه  آن صدو ده نفر و جماعتهای دیگر و ترجیح این برآن، یا آن بر این نیست. رفع انسداد ذهنی از خودمان در اندیشه به کارهایی است که در کنار هم باید انجام دهیم ، و آن پیشگیری از ساقط شدن کشور و فروریختن سقف آن، به عنوان خانه مشترک است.

🆔@jameeno
#الف

🏷️ تفنگ و کیسه شن !

🖊️ تحریریه جامعه‌نو: یک جوان اصلاح طلب مقابل حرف رئیس جبهه اصلاحات که گفته حکومت از انتخابات عبرت بگیرد، نوشته" متاسفانه ۴۵ ساله که درس نمی‌گیرند و عبرت نمی‌آموزند ... شاید باید روش تدریس رو تغییر بدیم!"
این حرف تفسیرلازم ندارد و حکمش درخودش هست: مطالبه نرم و مسالمت آمیز با حکومت ثمر نداشته ، نفی نرم و خروج از سسیتم نماینده‌گزینی هم که اخیرا امتحان شد و چون حکومت هنوز رجز مبخواند پس باید روش را عوض کرد. روش درس دادن بدیل  را حدس نمیزنیم، مبادا اشتباه کنیم. برجوانان کم طاقت هم انتظارهست که فتوای عوض کردن فاز مبارزه بدهند و حتی به باتجربه‌ترها متلک بگویند که باید به روش دیگری به حکومت درس داد!

این یکی از عواقب عادی سخت سری حکومت استبدادی است: به دهان پیران ناصح میکوبد و  جوانان را به سوی رادیکالیسم میراند. اقدام دوسرباخت: بیحوصلگی جوانها بهانه به دست حکومتها میدهد، ولی عمر آنها را بیشتر نمیکند. نه تنها در جهان، که حتی درایران هم این را چند بار تجربه کرده‌ایم. این ایده که خشونت افزون‌تر به امکان خلاصی از حکومت اسلامی می‌افزاید، چند بار رد شده است. سوای ذهنیت عمومی(که چندان قابل سنجش نیست) خط مشی هیچیک از کسانی که خواهان پایان وضعیت کنونی هستند به سودای زدن دیلم زیر پایه تخت وتاج کنونی آغشته نیست. خاتمی به کنار(که اصلا پا از" تقاصای اصلاح" فراتر نمیگذارد)، کسانی چون موسوی و تاجزاده هم خواهان تسلیم حکومت در برابر اراده مردم هستند و نه در برابر تفنگ آنان. سودای تغییر بدون خونریزی در کشور، هنوز حرف اول را میزند! کسی نمیخواهد به حکومت درس بدهد.

این وضعیت علتی دارد که ریشه‌اش آبشخور تغییر ات واقعی موقعیت حکومت  و روند تغییر قدر مطلق  قدرت اعمال حاکمیت‌ آن است: موقعیت حکومتهاست که به جامعه یاد میدهد از کدام وسیله یا طریق برای تغییر موازنه قدرت استفاده کند. برای یک استبداد عاقل که سلطه را  نه با شلاق و تفنگ، که با خط‌کشی و قانون اعمال میکند  کسی تفنگ برنمیدارد. برای یک حکومت که جز زبان زور و طریق سرکوب راه دیگری بلد نیست باید تفنگ برداشت، آنهم گاهی!

چرا؟ قضیه به این سادگی نیست. ممکن است به تفنگ نیازی نباشد و شرح آن این است که باید دید حکومت سرکوبگر خشن به خاطرنتیجه اعمالش به کدام سو کشیده میشود: سرکوب و نفی آزادی‌ آیا جایگاه او را محکم میکند(مورد صدام در دهه هشتاد و نود ) یا خشونت ورزی‌اش سبب سست شدن استحکام حکمرانی‌اش میشود(مثلا سرکوب زنان درایران بخاطر پوشش). تفاوت تاثیر این دو نوع روآوری به خشونت در ماهیت تاثیر آنهاست. اولی نیروهای اجتماعی مستعد شورش و متشکل را هدف میگیرد(سرکوب شیعه و کرد در عراق) و دومی اعمال خشونت برای از بین بردن حقوقی است که برخورداری از آنها خطری متوجه حکومت نمیکند(پوشش زنان میتواند سرسوزنی مساله سیاسی نباشد).هیچ کدام از این دو شق هیچ حکومتی را بیمه نمیکند، اما تفاوت آنها در این است که اولی به پشتوانه اطمینانی که از سلطه خود دارد دوبار در دهه هشتاد و نود به دوکشور تهاجم نظامی میکند، و دومی الان از خرده کشورهای اطراف سیلی میخورد و دم بر نمی‌آورد چون میداند خشونتش ماهیت پراکنده سازی مردم را داشته است و نه گرد آوردن آنها در زیر بیرقش.

چرا چنین میشود و فرجام این روندچیست؟علت بنیانی‌اش بطور خلاصه تفاوت عقل و ناحسابگری است . میتوانیم بگوئیم تفاوت عقل حکمرانی انگلیسی و طالبانی؛  حتی تفاوت خرد با بی‌شعوری. فرجام اما جالبتر است: صدام را بدون ماشین نظامی بزرگترین قدرت جهان نمیشد کله‌پا کرد، اما برای نابود شدن دومی فقط باید صبر کرد. معروف است که ناپلئون گفته وقتی می بینی دشمنت در حال کندن قبر خودش هست صبرکن و هیچ کاری نکن. باز هم نمونه جالبش حکومت ایران است. دایما در حال افزایش قدرت نظامی خود و توان سرکوب داخل است، اما نسبت این افزایش با افزوده شدن تعدادخواستاران کنار رفتش منفی است. به اصطلاح خودش، رویش‌هایش بسیار کمتر از ریزش‌هایش هست. هر روز موشک باکلاس‌تر می سازداما در برابر مردمش،ستون خیمه خود را آجربه‌آجر  تخریب میکند. هیچ دستاورد اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، اخلاقی نداشته است، علیرغم دهان گشاد سخنانش نفوذی در مردمان ندارد، و پایگاه اجتماعی - توده‌ای خود را از دست داده است. روی لایه نازک یخ ویراژ میدهد و عشوه میفروشد و رقص مرگ میکند. برخی برای این موقعیت اصطلاح خودبراندازی و خودویرانگری بکار برده‌اند.

جوانانی را که طاقت از کف داده و میخواهند "روش درس دادن به حکومت" معرفی کنند باز هم به صبر، صبر فعال دعوت می‌کنیم. به جای طعنه به مجرب‌ها، بروید بیاموزید و  دوستانتان و جمع‌های آگاه و عاقل را متشکل کنید. مرگ این کشور  وقتی است که حکومتش دود شود و جمع معقول و متشکلی برای چیدن کیسه شن در برابر سیلی که همه را با خود خواهد برد وجود نداشته باشد!

🆔@jameeno
#الف

🏷️ حکومت و سوءمحاسبه

🖊️ جامعه‌نو- سیدعلی هاشمی: اگر حکومت دچار وهم شود و نه برآوردِ درستی از توانمندی‌هایش داشته باشد و نه شناخت درستی از محدودیت‌هایش داشته باشد، خودش برای هزیمت و سقوطِ خودش کافی است. حکومتی که چنین اوصافی داشته باشد و در چنین روندی طی طریق کند، عمیقاً دچار سوءمحاسبه است و همۀ تدابیرش محکوم و مختوم به ناکارآمدی و شکست است. 

می‌دانیم که معترضان در ایران با سازمان‌یافته‌ترین نوع خشونت سیاسی مواجه‌اند؛ با این حکومتِ ناشکیبای مستبد، می‌دانیم که شاید هر برهه از اعتراضات، تکرارِ آبان۹۸ و پاییز۱۴۰۱ باشد اما همۀ این خونریزی‌ها و سرکوبِ سازمان‌یافته (که لزوماً به اِعمال خشونت ختم نمی‌شود و گویی تن و جان و مالِ معترضان، حلالِ سرکوبگران است) جامعه را به عقب نرانده است. جامعه همچنان بر نفی استبداد و اعتراض به دست‌اندازیِ حکومت در عرصه‌های مختلف، پافشاری می‌کند و در عمل به حکومت نشان داده است که «هیچ حرفی با شما نداریم الا یک کلمه؛ نه.» آخرین «نه»، انتخابات اخیر بود که صراحت و شفافیت و شمارِ آن، مهندسان و صحنه‌آرایان را به زحمت انداخت.

همچنین باید اشاره کرد که با وجود نحوۀ مواجهۀ حکومت با معترضان، مردم همچنان مترصد «روزنه»ای برای ابراز نظر و اعتراض هستند و از همراهی با «صادق بوقی» تا همدلی با «مادری» که محکم و جانانه از حریمِ شخصی‌اش دفاع کرد و نشان داد که «زنِ آزاده» است، ابراز نظر و اعتراض را به زندگیِ روزمره پیوند زده‌اند و حمایتِ خود را از زندگی و حریم زندگی دریغ نکرده‌اند. نکته آنکه دقیقاً این روند (و نه چپیدن در ساختارِ قدرت که تجربۀ قریب به سه دهۀ گذشته آینۀ بطلانِ روزنه‌گشایی از این مسیر است) مصداقِ روزنه‌گشایی بوده و هست و از قضا روزنه‌گشایی کارِ مردم بوده و هست و حاضرخوری کارِ جماعتی که در توهمِ مرجعیتِ اجتماعی و سیاسی‌اند؛ تا هدف چه باشد!

یکی از نکاتی که در هر برهه از اعتراضات تکرار شده است و محل توجه و تأمل، سوءمحاسبۀ حکومت دربارۀ اعتراضِ مردم است. آنچنان که می‌توان این سوءمحاسبه را یکی از ویژگی‌های بارزِ حکومت دانست. شایان توجه است که همین ویژگی، شرایط را برای ترور قاسم سلیمانی مهیا کرد. در این مورد، حکومت از یک سو آن‌قدر دربارۀ نفوذ و قدرتِ خودش و از سوی دیگر دربارۀ شدت واکنش و اساساً واکنش به رفتارش دچار سوءمحاسبه شد که قاسم سلیمانی را از دست داد. البته دودِ این سوءمحاسبه همیشه به چشمِ خودش نرفته است و مثلاً هزینۀ سوءمحاسبۀ حکومت در جنگ ایران و عراق، شد سال‌ها جنگ و ویرانی و هزاران کشته و مجروح و سرآخر هم با زهر خوردن متوقف شد وگرنه باتلاقِ جنگ، ایران را می‌بلعید؛ همچنان که امروز باتلاقِ هسته‌ای (و در نگاه کلان فساد و ناکارآمدی) کشور را بلعیده است و زهرش، پیر و جوان و زن و مرد و آب و خاکِ این کشور را مسموم وس مغموم و معدوم کرده است.

در باب سوءمحاسبه می‌توان حتی آن را بیماریِ همه‌گیرِ حکومت و اعوان و انصارش دانست. همین ویژگی منجر به امتناع از اعلام وضعیت مهسا امینی و در نهایت امتناع از اعلامِ علتِ کشته شدنِ وی و نیز امتناع از عذرخواهی (که در بولتن‌های فاش‌شده نیز عاملی برای کاهش خشمِ جامعه قلمداد شده است) شد که خیلی زود، آتشِ خشمِ جامعه عواقبِ آن را در چشمِ حکومت فرو کرد و دریوزگیِ گفت‌وگو ترجیع‌بندِ کلامِ خرد و کلانِ حکومتیان شد.
این آخوندِ حرمت‌شکن نیز که بخشی از نیروهای موسوم به ارزشی هم، خیلیث نرم و نامحسوس در حال فاصله گرفتن از عملِ وی هستند، واجد این ویژگی است. همان‌طور که در پاییز۱۴۰۱ حکومت فکرش را هم نمی‌کرد که حتی با اِعمالِ سازمان‌یافته‌ترین نوع خشونت سیاسی، به دریوزگیِ گفت‌وگو بیفتد و در نهایت مجبور شود که علاوه برث «بی‌جان‌سازی» (استراتژیِ آبان۹۸) «ناتوان‌سازی» را نیز به عملیات سرکوب بیفزاید، این پیادۀ حرمت‌شکن نیز فکرش را نمی‌کرد که این «مادر» چنین محکم و جانانه به نقض حرمت و حریمش اعتراض کند و پایانِ این ماجرا رسواییِ وی باشد و خیالِ خامی که پخته بود، بسوزد! ترفیع، تشویق یا هر چه.

حتی همین روندِ یک سال اخیر و رفتارِ حکومت با مردم و فشردنِ چکمۀ سرکوب بر گلوی معترضان نیز خود گواه دیگری از سوءمحاسبۀ حکومت است. روند و رفتاری که دیر یا زود منجر به فورانِ خشمِ جامعه خواهد شد که اگر نتواند مانند آبان۹۸ و پاییز۱۴۰۱ مطالباتِ حداکثریِ خود را محقق کند، حتماً به پراندنِ عمامه نیز بسنده نخواهد کرد. این عدم بسنده، مطلوب و مطالبۀ جامعه و اساساً از نظر جامعه علاجِ درد و درست است؟ البته که نه؛ اما وقتی ستم و تحقیر و تبعیض و هزارویک ظلمِ دیرینه، خشم را به غلیان بیاورند، هزینۀ سوءمحاسبه فاکتور خواهد شد. به الفِ «حرف بزن» ارجاع می‌دهم: «پیکری را آن‌قدر با طناب روی خیابان‌ها کشیدند که تمام شد. چیزی از پیکرِ فلک‌زده باقی نماند.
می‌گفتند ساواکی بوده ولی فقط به نقل از گروه قبلی که ساعتی طناب را کشیده و خسته شده و رفته بودند.»

🆔@jameeno
#در_کرانه_روز

🏷️ باید بیشتر گذاشت به حساب حافظه و هیجانی بودن حرف‌های دوسال اخیر آقای ظریف و نه تمایلش به نشستن در درگاه و آستانه( که دیگر از او گذشته است) وگر نه قاطی کردن خبر توطئه آمیز وجفنگ رفتن  اصلاح طلبان به سمت بیت با بیسیم در شورش دانشجویی سال ۷۸ (به خاطر تهاجم شبانه مرگبار به کوی دانشگاه) چیزی جز کابوس یک آدم دلسوز درباره ماجرایی که ربع قرن از آن می‌گذرد نمی‌تواند باشد.

بله آقای وزیر، اصلاح طلبان اشتباه زیاد دارند، اما آنچه درذهن خودتان با تصویر بیسیم سکسی ‌ترش کردید یک شایعه ابلهانه درست در روزهایی بود که عقلای اصلاح‌طلبان مشغول تعارف کردن پیشوایی اصلاح طلبی به فرادست خاتمی بودند بااین اعتقاد که اصلاحات را باید قدرت حاکم بکند تا وقوع آن امکان‌پذیر باشد و اصلاح‌طلبان فقط طالب هستند. نقل می‌کنیم برایتان که این خیال بی ربط را کسانی کردند که  کشور را به خاک سیاه امروز نشانده‌اند و سعید حجاریان (مرد راستگو و مغز متفکر و استراتژیست اصلاحات) بعدا  درباره‌اش گفت: "...وقتی دانشجوها از کوی دانشگاه بیرون آمدند، بین میدان ولیعصر بودند تا حرکت کنند به سوی خیابان آذربایجان، من در آن هنگام دفتر آقای خاتمی بودم. آن زمان من عضو شورای شهر تهران بودم. اعضای شورای شهر را برده بودم به کوی دانشگاه تا خرابی‌ها را ببینند و برای بازسازی و اختصاص بودجه اقدام کنیم. من به خاطر این کار رفته بودم دفتر خاتمی که آقای صفوی (فرمانده سپاه) زنگ زد به آقای ابطحی و گفت که خط قرمز ما خیابان جمهوری است، هر کسی از این خیابان پایین‌تر بیاید، می‌زنیم. متوجه شدیم که بچه‌های دانشجو دارند رو به پایین حرکت می‌کنند، به من گفتند که بروم با آن‌ها صحبت کنم، رفتم با دانشجوها صحبت کردم، یک طرف بچه‌های رحیم بودند، یک طرف هم بچه‌های دانشجو، با قسم و آیه و من بمیرم تو بمیری، سر راهپیمایی را کج کردم به سمت کوی دانشگاه و گفتم برید من هم می‌آیم به کوی…"

برای خودتان عجیب نیست که شما این ماجرا را به شکل نصفه نیمه و معکوس به خاطر آورده‌اید و آن هم به عنوان سند ؟

🆔@jameeno
#الف

🏷️ در آستانه !

🖊️ شورای سردبیری : این آخرین الف سال است و خوب است آن رابه انداختن  نگاهی به حال و روز امروز خود و چشم‌انداز فردایمان اختصاص دهیم. سال بهتری که پیش رو نداریم،  وچشم اندازش هم اگر نه به قطعیت به احتمال زیاد در خیلی از موارد به آشکاری خورشید میانه روز است. ازجمله روشن است که اوضاع اقتصادی کشور وخیم تر و سطح زندگی عام نازلتر خواهد بود یا مثلا در زمینه سیاست خارجی هیچ گشایش مهمی تا پایان سال آتی صورت نخواهد گرفت.  زمینه هایی که نگاه به آنها درآستانه سال جدید لازم است فراوانند. در اینجا سه مورد مهم موقعیت جامعه، سامان کشور، و مخاطرات بیرونی کشور را مورد توجه قرار می‌دهیم.

موقعیت جامعه.
مهمتریت شاخص نگاه به جامعه ، وضع اقتصادی آن است. نخستین دغدغه توده اصلی کف جامعه توانایی آن برای گذران است و بدون آنکه بخواهیم در ارقام شاخصها غرق شویم بدیهی بدانیم باتضعیف دائم بنیه اقتصادی کشور سال بدتری را پیش رو داریم.نرخ تورم رسمی در حدود ۵۰ و برای فقرا در حدود ۸۰ ( مانند سال پیش) خواهد بود، تلاش کمتر اقتصادی و بیشتر سیاسی دولت برای کاهش ضریب جینی از طریق کمک‌های غذایی غیر نقدی واعتباری ناچیز و ناکام است. پیش بینی‌های قیمت تمام شده تولید کننده با توجه به شروع جهش نرخ ارز بسیار نا‌امید کننده است، و کسری بودجه حکومت با توجه به بریزو بپاش‌های غیر ضروری و سیاسی آن روند فزاینده دارد. جامعه نتیجه این را در قالب تورم افسارگسیخته و کاهش سطح زندگی دریافت میکند و عدم رضایت ناشی از آن در کنار فشاراجتماعی ( احساس تبعیض، تحقیر، اگاهی از فساد درهمه سطوح حکومت، ...)جامعه را در آستانه انفجارهای اتفاقی قرار میدهد. سیاست همیشگی حکومت با مضمون تشدید سرکوب، این انفجارها را درهر لحظه و با هر چاشنی کوچکی ممکن میسازد . نه قطعا، ولی به احتمال زیاد انفجار دیگری درسال آینده در پیش است.

فروپاشی سازمان کشور
تقریبا همه مشکلات کنونی کشور ناشی از عملکرد حکومت (قدرت مستقر)است و افتادن در مسیررفع آنها نیز مستلزم تغییر حکومت یا عملکرد آن . حکومت کنونی در حال فلج کردن سازوکارهای اداره کشور براساس عقل سلیم و تزریق ناکارایی ذاتی خود به دستگاه‌های اداره کشور است. (معاون اول: دولت نمیتواند بازار را کنترل کند . کسبه کمک کنند) ناکارایی های متوالی و پایان ناپذیر حکومتها میتواند بحرانهای عمیقی با مضمون کمبود مواد اولیه ، فلج‌ دربرابر بحرانهای طبیعی، افتادن در چاه‌ها و چاله‌های توسعه‌ای پدید آورد که به سایش ساختارهای اداری و فروریزی تدریجی نظم و گسترش هرج و مرج بینجامد. بحران اداره کشور سال آینده هم عمیقتر خواهد شد. رفتار حکومت در این زمینه چنان است که گویی خود نیز باور دارد فرصت چندانی تا رسیدن به فروپاشی سازمانی ندارد. تشدیدفساد علنی یکی از مظاهر چنین دوره‌ای("آخرشه،خوب بخور")است.

مخاطرات بیرونی.
تعادلهای پیشین قدرت در منطقه در حال به هم خوردن به سمت شکل گیری توازنهای جدید است. این تغییر حاصل تغییر قدر مطلق قدرت رژیم‌هاست. کشورهایی که با توسعه اقتصادی و پیوندهای بین‌المللی توان تاثیرگذاری خود را افزایش داده‌اند مابه ازای آن را در نفوذ منطقه‌ای بیشتر جستجو  و دست و پای خود را درازتر میکنند(میدان نفتی آرش ، گردن کلفت نمایی طالبان ، نفوذ بینالمللی قطر، زیاده خواهی آذربایجان،...)و برعکس آنها که در رشد اقتصادی و توسعه  پس‌رفته‌اند باید جایگاه فرودست بپذیرند. کشور ما دهه‌ها در مسیر های اشتباه به سربرده است و یکی از هزینه هایش نیز همین است. سیاست میلیتاریستی منطقه‌ای، ترقی تسلیحاتی را از ابزاری برای قدرتمندکردن کشور به ابزار پرونده سازی برای ایران فروکاسته است و بلاتکلیفی عمدی حکومت در حل مسائل بین‌المللی ایران را به کارت بازی قدرتها تبدیل کرده است(درباره اشتباه مسیر طراحی استراتژی امنیت ملی بسیار پیش از این نوشته‌ایم). درسال پیش‌رو نیز ماندن در باتلاق منطقه و ناتوانی در تحرک دیپلماتیک به علت انتخابات ایالات متحده ادامه می یابد و تنها ممکن است در سه ماه پایانی با تحول عمده روبرو شویم . احتمال انتخاب ترامپ بسیار بالاست و او این بار "معامله‌گر خوبی هستم" نخواهد گفت. اولین نقطه در دسترس و مناسب نمایش اقتدار جدیدش "حل مساله ایران" است. امید کمی وجود دارد فکر این سمبه پر زور حکومت را زودتر به چاره جویی وادارد. نشانه‌هایی از واقعبینانه‌تر شدن سیاست منطقه‌ای ایران در اثر رسیدن به بن‌بست و ترس از درگیری کامل دیده میشود ، اما ناخدای کشور قصد تغییر جهت به سمت بادموافق ندارد: سیاست خارجی نظام اسلامی از بن و ریشه اشتباه بوده است و باید با زاویه تند دور بزند...

هرکدام ازاین سه مورد میتواند کشور و حکومتش را به سوی یک وضعیت فاجعه آمیز و منجر به رخدادای دارای عاقبت نا معلوم بکشاند. 
____
جامعه نو درسالی که گذشت نیز بیشتر تلاش کرد نادرستی نگاه حکومت به امنیت ملی و استراتژی تهاجم منطقه‌ای آن را نقد کند . علت این تاکید دائم بوده که استراتژی فعلی فوق‌‌العاده خطرزاست و امکان حفظ کلیت کشوررا  در برابر طوفانهای جهانی و طمع کفتارهای سیاسی کاهش میدهد. تاکیدهای دائم ما بر ارجحیت این مساله بر نقادی کج خلقی وخشونت و ناکارایی داخلی حکومت، بویژه نگرانی فزاینده‌مان از نبود بدیل ملی قابل پذیرش برای حکومتی درحال پوسیدن،  جان‌مایه همه مقالات جامعه‌نو بوده است که طبعا به هشدار و نصیحت انجامیده است. واضح است چنین موضعی برای خوانندگان خشمگینی که خواهان کنده شدن فوری میوه فاسد و گندیده نظام فعلی از پیکر ایران هستند  راضی کننده نیست. ما این نارصایتی را دائما حس کردیم وتا حد امکان توضیح دادیم ، ولی از اصرار بر اینکه تا بدیلی داخلی، ملی، و قدرتمند  شکل نگیرد هیچ تغییری نه ممکن و نه به مصلحت است دست برنداشتیم. امید خود را برای اینکه سیستم حاضر به خوددرمانی متمایل شود و از هزینه‌ای که ایجاد میکند بکاهد از دست ندادیم و طعنه را نیز تحمل کردیم و میکنیم.

در آستانه سال نو ، باوجود آگاهی از تندترشدن شیب‌ها و عمیقتر شدن دره‌های مهیب پیش رو ، برایتان  شادی درخانواده،  رفاقت  در مجامع، و وحدت سازنده نجات‌بخش در مقیاس ملی آرزو میکنیم.

🆔@jameeno
#الف

🏷️ چرا فساد با حاکمیت اسلامی آمیخته است؟

🖊️ شورای سردبیری: اگر یک بررسی دوباره از آنچه در ماه‌های اخیر درباره فسادهای افشاشده برزبان‌ها رفته به عمل آورید به این نتیجه میرسید که همه ناظران داخل سیستم(نمایندگان سابق و فعلی، منتقدان داخلی نظام، ...) و منتقدان بیرونی(اصلاح‌طلبان، فعالان سیاسی، ناظرانی مانند وکلا ....) دربررسی ریشه‌های این فسادها بیش از یک وچب پایین تر از تنه این درخت عظیم را نشکافته‌اند و برای اینکه ببینند ریشه مسموم و خبیث مقامات فاسد رده دوم نظام به کجا وصل میشود خودداری بسیار منضبطی دارند . این یک امر آگاهانه و از سر ترس و البته قاعده بازی است: بازی قدرت را در سیستم فعلی دو رکن  پیش میبرد. نخست زور ، و دوم عقل ! عامل زور را حکومت به میدان می آورد و تنها وسیله در اختیار اوست. عامل عقل را جامعه عرضه میکند که معمولا با گوریل حکومت از روبرو سرشاخ نمی‌شود، و اگر حکومت دوست دارد اسم این رابطه را شطرنج سیاست بگذارد ، عقلای جامعه خردمندانه سرتکان میدهند  و به روی خودشان نمی آورند  که با گوریل نمیتوان شطرنج بازی کرد.

اما این به واقع شطرنج هست:  وقتی شما مسئولیت  فساد علنی  اشخاص درجه دوم این کشور را از خودشان بالاتر نمیبری، داری شطرنج خودت را  بازی میکنی؛ اسب و فیل و پیاده میگیری و از کار می اندازی تابعد! میشود این را تاکتیک حاصل از یک استراتژی هوشمندانه و البته غریزی در هنگام فقدان زورکافی توصیف کرد ، هرچند در کنارش تاکتیک دیگری هم برای حمله مستقیم به قلب سیستم هست(فعلا درعرصه شطرنج ایران هزینه اش رفتن به زندان مثل تاجزاده است). همانند شطرنج واقعی ، از پیش معلوم نیست که کدامیک از این دو استراتژی موفق‌تر است،  اما مهم این هست که بدانیم هریک از مهره‌ها غیر از ارزش و نقش ذاتی ، یک ارزش موقعیتی تاکتیکی هم دارند و این ارزش موقعیتی را بازیکن به آنها میدهد. بیائید کمی درباره این موضوع حرف بزنیم.

برای شروع بحث، آن یارو صاحب چای دبش را در نظر بگیرید. لابد حتی مثل من اسمش را به خاطر ندارید. او یک مهره ساده بود. یک سرباز . وسیله انتقال پول به خارج (به هزارو یک دلیل واضح و مبرهن که ردیف کردنشان خسته‌تان میکند مقامات درجه اول او را به کار گرفته بودند.)سرباز کم ارزش هست و ممکن هم هست یک جایی به عنوان فدیه دیگران اسم سلطان چای رویش بگذارند و اعدامش کنند.  از این نمونه ها کم نداریم: شرکتهای یک شبه خلق شده بی هویتی را به یاد بیاورید که (درداستان ارز ۴۲۰۰تومانی برای همه!)چندده میلیارد دلار دیگر بردند تا به زخمهای سیستم بزنند. تازه، اینها همه سرباز سیستم حساب میشوند.

حالابرویم سراغ رخ و اسب و فیل، که دژ را محکم میکنند و ارزششان از سرباز  بیشتر است .میتوانندبرای خودشان بردارند یا با چمدان در فرود گاه بدهند به یاجوج و ماجوج‌های بیگانه. آخرین موردش شب عید پرده بردای شد: بخور بخور زمینهای شمال تهران، که تبدیل کردنشان به پول، به بدنامی‌اش می‌صرفد.  البته از نظر حجم نمونه بسیار کوچکی بود و فقط برای تقریب ذهن آوردیم. واقعش این است که در شطرنج فعلی اکثر رخ‌ها و اسب‌ها و فیل‌ها فاسدند، اگر خودشان نه ، پسرشان  یا داماد و دخترشان و برادزده‌شان والخ. این سیستم ذاتا فاسد است، و حالا دیگر اصلاحش از این جنبه هم غیر ممکن. 

این غیرممکن بودن به خاطر سنجیده بودن گشادگی کانالهای تولید فساد و منطق وضعیت است: شما اجازه میدهید اطرافیانتان هرخلافی را در ازای وفاداری به شما مرتکب شوند و مثلا مال اندوزی کنند ، حالا اگربه هر دلیلی اراده کنید وضعیت را تغییر دهید، مثلا این بی‌حیثیتی‌ها را درمجموع به زیان خود ارزیابی کرده باشید، امکان بستن دهانه های فساد را باید با ریسک جان خود تاخت بزنید. (اسمش را می‌شود گذاشت موقعیت "چوب‌بدست‌های ورزیل"). مسابقه"بالاکشیدن" اموال ملی توسط اطرافیان را هیچ پادشاه مستبدی باخواب‌نما شدن و نصیحت نتوانسته است پایان دهد و یا حدی برای آن قائل شود و مثلا بگوید هیچکس بالاتر از ۴۰۰۰متر برای خودش سند نزند! اسب‌ها و رخ‌ها و فیل‌ها، هم سیر نمیشوند و هم درعزصه شطرنج از هم محافظت میکنند. بلوکهایی در گوشه هایی از صحنه شطرنج تشکیل میشود که  اجزای داخلشان مواظب هم هستند و به دست بلوک‌های دیگر نگاه میکنند. (این افشاگری ها هم حاصل کشمکش بلوکها بر سر موقعیت ها و امکانات است. ). کسی جلوی آنها را بگیرد او را می‌کشند. مهم نیست چه کسی باشد. به همین علت حذف فساد مقامات غیر ممکن میشود. چرا غیرممکن؟ چون ریشه‌های تاریخی دارد: به صورتی تعارض‌آمیز، ریشه تاریخی اعتقادی  دارد، ولی زمینه وقوعش فاقد مبانی برنامه‌ای نظام حکمرانی بوده است.  این نظام و هندسه فسادهایش فاقد وجه پیشا وقوع و بنیان اجتماعی ، اما البته دارای یک سابقه  دیرینه شناسی است:  بدون داشتن "نظریه دولت"، از روز اول شکل گیری(اواخر دهه پنجاه) برنامه عمل خود را به صورت روزمره تهیه
کرده است. بنیادهای طبقاتی  آن آنقدر کوتاه است که به نیم قرن نمی رسد.(بورژوازی نوپدید دینی مخلوق این سیستم هست نه موجد آن) دیدگاه های دهه چهل و پنجاه آقای خمینی در مورد حکومت اسلامی یک پیش‌طرح و اتود است و نه نظریه منسجم و مبتنی بر شناخت جامعه و دولت در دوران مدرن. شاهداین حرف آن است که او اولین کاری که برای ورود به عرصه حکمرانی باید انجام میداد رد نظری دعوی اعاظم شیعه هم‌عصر خود بود که اعتقاد داشتند ورود دین به حیطه قدرت سیاسی برای  خود دین نامفید و بلکه آسیب زاست . آقای خمینی فاقد اثری مکتوب و استدلالی برای رد نظرعلمای کبیره عصر خود است و این حداقلی است که باید پایه نظری تشکیل حکومت توسط علما ودستگاه دینی را شکل میداد. شاهد دیگر این است  که او تنها پس از پوشیدن ردای حکومت و بعد از روبرو شدن با الزامات جامعه و دولت مدرن به چاره جویی مسائل پیش رو و پریدن از روی سنن فقهی پرداخت . همچنین است فقدان پایه نظری برای تعیین جایگاه کشور در جهان و روابط بین‌الملل آن  دربینش آقای خمینی. تنها چیزی که به این موضوع مربوط است اما محتوا ندارد شعار نه شرقی و نه غربی بود که پایه نظری نداشت و واقعا فقط یک شعار تهییجی خیابانی بود. بلاتکلیفی پس از آن و سپس وارد روابط یکطرفه شدن با یکی از طرفین میراث دار تقسیم جهان به شرق و غرب بی ارزش بودن آن را آشکارتر کرد.

پاسخ این پرسش که پس این نظام بر چه پایی استواری میکند  وچرا فساد در آن همه گیر و نظامدار است، به همین فقدان پایه نظری بر میگردد. ظاهرش این است که چون فرضیه نظری حکمرانی‌اسلامی وجود نداشته، بطور طبیعی حکمرانی برپایه مفاهیمی چون غنیمت و غارت و بیت‌المال و سهم بری دوران صدر اسلام استوار شده (همان وجه دیرینه شناسی آن)، ولی چون در دوران دولت مدرن این مفاهیم و محتوای آن امکان کاربرد ندارد، آنچه دستگاه روحانیت از برانداختن رژیم سابق حاصل آورد، علاوه بر آن مصادره‌های اولیه، به شکل آمیختن مال عمومی و خصوصی، خلق اعتبارات بانکی ، نرخ‌های بهره ترجیحی، و سایر مکانیسم‌های دارای ظاهر جدید ولی ماهیت غارتی بین طبقه حاکم تقسیم میشود. این ساختار طبعا پایه نظری ندارد و مانند عهد قدیم سهم هرکس با متر نزدیکی به هسته قدرت تعیین می‌شود. میتوان از بیانات آقای خمینی و دیگران شاهد و مثال آورد که دارایی‌های کشور را  همچون همان غنیمت‌های صدر اسلام میدیدند  و میبینند. 

اختلاف بر سر سیستمیک بودن فساد در جمهوری اسلامی را که بین ناظران  و سران حکومت وجود دارد نیز به همین سان میتوان توضیح داد. با  تعاریف و حقوق جدید، اگر یک مقام دولتی اطلاعات هنوز منتشر نشده دولت را پیش از اعلام به برادر خود بدهد تا او مثلا پیش خریدی بکند ، و یا یک مقام دولتی سه روز مهمان ویلای یک سرمایه دار باشد، فساد کرده و یا مشکوک به فساد است، در حقوق بدوی مبتنی بر غنیمت‌گیری وتقسیم غنائم ، فساد آن است که مثلا عمر از توپ پارچه غنیمتی یک ذرع بیشتر برای خود برداشته یا نه ، چرا که به‌زور و چپاول گرفتن اموال عمومی یا مال دیگران در عرف  آنهافساد نبوده است. در آن  وضعیت دیرینه،  گویا مفاهیمی مانند اموال بلاصاحب (که مال حاکم هست) وجود داشته، اما اموال عمومی (که مال حکومت نیست) وجود نداشته است. حکومت اسلامی همه این مفاهیم را در یک توبره ریخت و هرکار خواست با توجیه ولایت داشتن بر همه چیز، با همه دارایی‌ها کرد .

به این ترتیب ، با وجود آنکه شکل عینی و ظاهری حکومت فعلی دولت مدرن است(وجود قوای سه گانه، سیستم انتخابی، قانون اساسی،...) اما زمینه ذهنی غارت کشور توسط گروه حاکمه مستخرج از باورها و سنن باستانی است و توجیه پذیر.

طرح این پرسش هم ممکن است که چرا باوجود مبانی مطرح شده در این مقال، در دوران آقای خمینی فساد چنین گسترده و بیشرمانه و مباح نبود؟ پرسش معقولی میتواند باشد و توضیحش این است که سوداهای او با خرید وفاداری اشخاص همسو نبود، خوفی از آینده نداشت و فضای بخش اعظم زعامتش فضای یک جنگ میهنی بود(هشت سال از ده سال) که شرم را هنوز بقایی در اذهان بود. اماعلت اصلی اش باز به همان فقدان نظریه به روز شده حکمرانی برمی‌گشت: در آن دوران تعارض ماهوی اسلوب‌های حکمرانی اعراب ۱۴ قرن پیش (توجه کنید که قضاوت ارزشی نمیکنیم) با الزامات حکمرانی دردولت مدرن آشکار نبود و به نظر میرسید که مالک‌اشترپنداری کارگزاران نظام میتواند کارکرد داشته باشد. اولین اختلاس بانکی مهم رخ داده در زمان بعد از  آقای خمینی در اول دهه هفتاد و معروف به ماجرای برادر محسن رفیق دوست (مرتضی رفیق دوست  و شریکش فاضل خداداد که اعدام شد ) این تعارض را نشان داد. آنها پول بانک (۱۲۳ میلیارد تومان) را ندزدیده بودند از فرصت دستیابی به منابع استفاده میکردند  و این یک جرم دوران جدید بود که به زحمت می‌شد آنرا با عنوان فقهی خیانت در امانت توضیح داد(تکمیل قوانین مربوط به برخورد با پدیده اختلاس تادهه ۹۰ طول کشید).
HTML Embed Code:
2024/05/01 17:15:03
Back to Top