🔵 4000 لغت ضروری انگلیسی – معنی concentric
🟢 کلمه “concentric” به عنوان یک صفت در انگلیسی برای توصیف اشیاء یا ساختارهایی استفاده میشود که در دورهای مختلف یا لایههای متمایز قرار گرفتهاند و مرکز مشترکی دارند. به عبارت دیگر، اگر شکلها یا دورها به طور متمایز اما در اطراف یک مرکز یا نقطه واحد قرار دارند، آنها “concentric” نامیده میشوند.
معنای دقیق “concentric” مربوط به مراکزی مشترک است که به دورها یا لایههای مختلف پیرامون آن تشکیل میشود.
به عنوان مثال:
The tree rings had concentric circles, each representing a year of growth.
حلقههای درخت دارای دایرههای مرکزی بودند، هر کدام نمایانگر یک سال رشد بود.
The archaic building had walls with concentric layers of brick and stone.
ساختمان قدیمی دیوارهایی با لایههای مرکزی از آجر و سنگ داشت.
The target had concentric circles, with the bullseye at the center.
هدف دارای دایرههای متحدالمرکزی بود، با نقطه مرکزی هدف در مرکز آن.
The artist created a painting with concentric patterns that drew the viewer’s attention.
هنرمند یک نقاشی با الگوهای مرکزی ایجاد کرد که توجه بیننده را جلب کرد.
The company designed a new logo with concentric shapes to symbolize unity and growth.
شرکت یک لوگوی جدید با اشکال مرکزی طراحی کرد تا نماد اتخاد و رشد باشد.
در کل این واژه برای توصیف الگوهای هندسی و تناسباتی که در دورها یا لایههای مختلف با مرکز مشترک تشکیل میشوند، به کار میرود.
🟣 مثال های بیشتر از concentric
The geologist studied the rock formation and noticed the presence of concentric layers.
زمینشناس ساختار سنگ را مطالعه کرد و حضور لایههای مرکزی را مشاهده کرد.
The old fortress was designed with concentric walls to enhance its defensive capabilities.
قلعه قدیمی با دیوارهای مرکزی طراحی شده بود تا قابلیتهای دفاعی آن را افزایش دهد.
The artist’s painting featured a series of concentric circles that gave a sense of movement.
نقاشی هنرمند دارای یک سری دایرههای مرکزی بود که احساس حرکت ایجاد میکرد.
The company’s logo had a modern design with concentric squares that symbolized innovation.
لوگوی شرکت دارای طراحی مدرن با مربعهای مرکزی بود که نمایانگر نوآوری بود.
The telescope revealed a planet with concentric rings around it.
تلسکوپ سیارهای را با حلقههای مرکزی دور آن نشان داد.
The growth rings of the tree formed concentric patterns that indicated its age.
حلقههای رشد درخت الگوهای مرکزی را ایجاد کرد که سن آن را نشان میداد.
The historical site had a series of concentric walls that once provided protection.
محوطه تاریخی دارای یک سری دیوارهای متحدالمرکزی بود که زمانی حفاظت آن را فراهم میکرد.
The hypnotic artwork featured concentric spirals that drew viewers into its depths.
اثر هنری هیپنوتیک دارای حلقههای متحدالمرکزی باحالتهای مختلف بود که بینندگان را به عمق آن جذب میکرد.
The designer created a rug with concentric patterns that added visual interest to the room.
طراح یک قالی با الگوهای مرکزی ایجاد کرد که جذابیت بصری به اتاق اضافه کرده بود.
The mathematician explained how to construct concentric circles using a compass.
ریاضیدان توضیح داد چگونه با استفاده از پرگار دایرههای متحدالمرکزی را بسازیم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🙏🌺 لطفا ما رو به دیگران هم معرفی کنید...
آدرس کانال :
https://hottg.com/Zaban7ir
آدرس اینستاگرام:
https://www.instagram.com/zaban7ir
🟢 کلمه “concentric” به عنوان یک صفت در انگلیسی برای توصیف اشیاء یا ساختارهایی استفاده میشود که در دورهای مختلف یا لایههای متمایز قرار گرفتهاند و مرکز مشترکی دارند. به عبارت دیگر، اگر شکلها یا دورها به طور متمایز اما در اطراف یک مرکز یا نقطه واحد قرار دارند، آنها “concentric” نامیده میشوند.
معنای دقیق “concentric” مربوط به مراکزی مشترک است که به دورها یا لایههای مختلف پیرامون آن تشکیل میشود.
به عنوان مثال:
The tree rings had concentric circles, each representing a year of growth.
حلقههای درخت دارای دایرههای مرکزی بودند، هر کدام نمایانگر یک سال رشد بود.
The archaic building had walls with concentric layers of brick and stone.
ساختمان قدیمی دیوارهایی با لایههای مرکزی از آجر و سنگ داشت.
The target had concentric circles, with the bullseye at the center.
هدف دارای دایرههای متحدالمرکزی بود، با نقطه مرکزی هدف در مرکز آن.
The artist created a painting with concentric patterns that drew the viewer’s attention.
هنرمند یک نقاشی با الگوهای مرکزی ایجاد کرد که توجه بیننده را جلب کرد.
The company designed a new logo with concentric shapes to symbolize unity and growth.
شرکت یک لوگوی جدید با اشکال مرکزی طراحی کرد تا نماد اتخاد و رشد باشد.
در کل این واژه برای توصیف الگوهای هندسی و تناسباتی که در دورها یا لایههای مختلف با مرکز مشترک تشکیل میشوند، به کار میرود.
🟣 مثال های بیشتر از concentric
The geologist studied the rock formation and noticed the presence of concentric layers.
زمینشناس ساختار سنگ را مطالعه کرد و حضور لایههای مرکزی را مشاهده کرد.
The old fortress was designed with concentric walls to enhance its defensive capabilities.
قلعه قدیمی با دیوارهای مرکزی طراحی شده بود تا قابلیتهای دفاعی آن را افزایش دهد.
The artist’s painting featured a series of concentric circles that gave a sense of movement.
نقاشی هنرمند دارای یک سری دایرههای مرکزی بود که احساس حرکت ایجاد میکرد.
The company’s logo had a modern design with concentric squares that symbolized innovation.
لوگوی شرکت دارای طراحی مدرن با مربعهای مرکزی بود که نمایانگر نوآوری بود.
The telescope revealed a planet with concentric rings around it.
تلسکوپ سیارهای را با حلقههای مرکزی دور آن نشان داد.
The growth rings of the tree formed concentric patterns that indicated its age.
حلقههای رشد درخت الگوهای مرکزی را ایجاد کرد که سن آن را نشان میداد.
The historical site had a series of concentric walls that once provided protection.
محوطه تاریخی دارای یک سری دیوارهای متحدالمرکزی بود که زمانی حفاظت آن را فراهم میکرد.
The hypnotic artwork featured concentric spirals that drew viewers into its depths.
اثر هنری هیپنوتیک دارای حلقههای متحدالمرکزی باحالتهای مختلف بود که بینندگان را به عمق آن جذب میکرد.
The designer created a rug with concentric patterns that added visual interest to the room.
طراح یک قالی با الگوهای مرکزی ایجاد کرد که جذابیت بصری به اتاق اضافه کرده بود.
The mathematician explained how to construct concentric circles using a compass.
ریاضیدان توضیح داد چگونه با استفاده از پرگار دایرههای متحدالمرکزی را بسازیم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🙏🌺 لطفا ما رو به دیگران هم معرفی کنید...
آدرس کانال :
https://hottg.com/Zaban7ir
آدرس اینستاگرام:
https://www.instagram.com/zaban7ir
🔵 4000 لغت ضروری انگلیسی – معنی arrive
🟢 کلمه “arrive” یک فعل انگلیسی است که به معنای رسیدن یا ورود به مکانی یا مقصدی مشخص میشود. این فعل به طور عمومی به کار میرود تا اشاره کند که شخص یا چیزی به مکان مورد نظر رسیده است.
به عنوان مثال:
We will arrive at the airport around 3 PM.
ما حدود ساعت 3 عصر به فرودگاه میرسیم.
The train is expected to arrive on time.
انتظار میرود قطار به موقع برسد.
He arrived at the party late because of traffic.
او به دلیل ترافیک دیر به مهمانی رسید.
The package arrived in excellent condition.
بسته در شرایط عالی رسید.
The guests have started to arrive for the wedding.
مهمانان برای مراسم عروسی شروع به آمدن کردهاند.
این فعل میتواند با مقاصد مختلفی به کار رود، از جمله مکانها، وقتها و موقعیتهای مختلف. همچنین، این فعل میتواند در زمانهای مختلف گذشته، حال و آینده به کار رود تا به رسیدن به مقصد اشاره کند.
🟣 مثال های بیشتر از arrive
The bus is expected to arrive at the station in about 10 minutes.
انتظار میرود اتوبوس در ایستگاه تا حدود 10 دقیقه دیگر برسد.
She arrived early at the meeting to review the agenda.
او زود به جلسه رسید تا برنامهریزی را مرور کند.
The delivery of the new furniture will arrive next week.
تحویل مبلمان جدید هفته آینده خواهد رسید.
We arrived at the conclusion that more research is needed.
به نتیجهگیری رسیدیم که نیاز به تحقیقات بیشتری است.
They finally arrived at the decision to relocate the office.
آنها در نهایت به تصمیمی برای تغییر محل دفتر رسیدند.
The guests will arrive at the hotel by noon.
مهمانان تا ظهر در هتل خواهند رسید.
I’ll call you when I arrive home from work.
وقتی از محل کار به خانه برسم، به شما زنگ میزنم.
The first snowfall of the season arrived earlier than usual.
اولین برفباران فصل زودتر از معمول رسید.
The spring flowers have arrived, adding color to the garden.
گلهای بهاری رسیدهاند و رنگی به باغ افزودهاند.
After a long journey, we finally arrived at our destination.
پس از سفر طولانی، در نهایت به مقصد خود رسیدیم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🙏🌺 لطفا ما رو به دیگران هم معرفی کنید...
آدرس کانال :
https://hottg.com/Zaban7ir
آدرس اینستاگرام:
https://www.instagram.com/zaban7ir
🟢 کلمه “arrive” یک فعل انگلیسی است که به معنای رسیدن یا ورود به مکانی یا مقصدی مشخص میشود. این فعل به طور عمومی به کار میرود تا اشاره کند که شخص یا چیزی به مکان مورد نظر رسیده است.
به عنوان مثال:
We will arrive at the airport around 3 PM.
ما حدود ساعت 3 عصر به فرودگاه میرسیم.
The train is expected to arrive on time.
انتظار میرود قطار به موقع برسد.
He arrived at the party late because of traffic.
او به دلیل ترافیک دیر به مهمانی رسید.
The package arrived in excellent condition.
بسته در شرایط عالی رسید.
The guests have started to arrive for the wedding.
مهمانان برای مراسم عروسی شروع به آمدن کردهاند.
این فعل میتواند با مقاصد مختلفی به کار رود، از جمله مکانها، وقتها و موقعیتهای مختلف. همچنین، این فعل میتواند در زمانهای مختلف گذشته، حال و آینده به کار رود تا به رسیدن به مقصد اشاره کند.
🟣 مثال های بیشتر از arrive
The bus is expected to arrive at the station in about 10 minutes.
انتظار میرود اتوبوس در ایستگاه تا حدود 10 دقیقه دیگر برسد.
She arrived early at the meeting to review the agenda.
او زود به جلسه رسید تا برنامهریزی را مرور کند.
The delivery of the new furniture will arrive next week.
تحویل مبلمان جدید هفته آینده خواهد رسید.
We arrived at the conclusion that more research is needed.
به نتیجهگیری رسیدیم که نیاز به تحقیقات بیشتری است.
They finally arrived at the decision to relocate the office.
آنها در نهایت به تصمیمی برای تغییر محل دفتر رسیدند.
The guests will arrive at the hotel by noon.
مهمانان تا ظهر در هتل خواهند رسید.
I’ll call you when I arrive home from work.
وقتی از محل کار به خانه برسم، به شما زنگ میزنم.
The first snowfall of the season arrived earlier than usual.
اولین برفباران فصل زودتر از معمول رسید.
The spring flowers have arrived, adding color to the garden.
گلهای بهاری رسیدهاند و رنگی به باغ افزودهاند.
After a long journey, we finally arrived at our destination.
پس از سفر طولانی، در نهایت به مقصد خود رسیدیم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🙏🌺 لطفا ما رو به دیگران هم معرفی کنید...
آدرس کانال :
https://hottg.com/Zaban7ir
آدرس اینستاگرام:
https://www.instagram.com/zaban7ir
🔵 4000 لغت ضروری انگلیسی – معنی neutral
🟢 کلمه “neutral” به عنوان صفت و اسم در انگلیسی استفاده میشود و به معنای وضعیتی یا ویژگیای است که نه مثبت و نه منفی است، به معنای بیطرفی و تعادل استفاده میشود. همچنین این کلمه برای توصیف چیزها، شخصیتها یا مواقعی استفاده میشود که طرفداری یا تعلق به هیچ یک از دو طرف مخالف ندارند.
در اصطلاحات مختلف میتوان از “neutral” به معنای تحت تاثیر قرار نگرفتن هر یک از دو طرف مخالف استفاده کرد.
مثالهایی از کاربرد “neutral” عبارتند از:
The mediator acted as a neutral party in resolving the dispute between the two companies.
میانجی به عنوان یک طرف بیطرف در حل اختلاف بین دو شرکت عمل کرد.
The journalist tried to present a neutral perspective on the political situation.
خبرنگار سعی کرد دیدگاهی بیطرفانه در مورد وضعیت سیاسی ارائه دهد.
The teacher remained neutral and didn’t take sides in the classroom debate.
معلم بیطرف ماند و در جریان بحران کلاس جانب طرفی را نگرفت.
The color gray is often considered a neutral color that pairs well with other shades.
رنگ خاکستری معمولاً به عنوان یک رنگ خنثی شناخته میشود که با دیگر سایهها به خوبی ترکیب میشود.
The car’s transmission was set to neutral to allow it to be pushed without the engine running.
گیربکس خودرو در حالت خنثی تنظیم شده بود تا بدون موتور روشن شود.
The country declared its neutrality in the conflict and refused to take sides.
کشور بی طرفی خود را در درگیری اعلام کرد و از جانبداری خودداری کرد.
کلمه “Neutral” در موارد مختلف، به تعادل، عدم تعلق به هیچ یک از دو طرف مخالف، و بیطرفی اشاره دارد و میتواند در ارتباط با مسائل مختلفی مانند سیاست، روابط بینالمللی، رنگها، ترکیبات شیمیایی و غیره به کار رود.
🟣 مثال های بیشتر از Neutral
The judge remained neutral throughout the trial to ensure a fair verdict.
قاضی در طول دادگاه بیطرف ماند تا اطمینان حاصل شود که حکم منصفانهای صادر میشود.
The scientist’s research was conducted in a neutral manner to avoid bias in the results.
پژوهش دانشمند به شکلی بیطرفانه انجام شد تا از جانبداری در نتایج جلوگیری شود.
The restaurant offers a neutral palette of colors for its interior decor.
رستوران برای دکوراسیون داخلی خود پالت رنگهای خنثی را پیشنهاد میدهد.
The diplomat played a key role in maintaining a neutral stance during peace negotiations.
دیپلمات نقش کلیدی در حفظ موقعیت بیطرف در طول مذاکرات صلح داشت.
The news outlet strives to provide neutral reporting without favoring any particular viewpoint.
رسانه خبری تلاش میکند گزارشهای بیطرفانه ارائه دهد و به هیچ نگرش خاصی تمایل ندارد.
The country’s policy of neutrality has helped it avoid getting involved in conflicts.
سیاست کشور در بیطرفی به آن کمک کرده است تا از درگیری در تنازعات جلوگیری کند.
The official statement from the company was carefully worded to remain neutral on the issue.
بیانیه رسمی از طرف شرکت با دقت تنظیم شده بود تا در مورد مسئله بیطرفی را حفظ کند.
The journalist’s job is to present a neutral analysis of the economic situation.
وظیفه خبرنگار ارائه تجزیه و تحلیل بیطرفانه از وضعیت اقتصادی است.
The artist chose a neutral background color to highlight the vibrant colors of the artwork.
هنرمند برای برجستهسازی رنگهای اثر هنری، یک رنگ پسزمینه خنثی را انتخاب کرد.
The negotiations between the two parties are at a standstill due to their differing neutral positions.
مذاکرات بین دو طرف به دلیل تفاوت موقعیتهای بیطرفشان در وضعیت تعلق قرار گرفته است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🙏🌺 لطفا ما رو به دیگران هم معرفی کنید...
آدرس کانال :
https://hottg.com/Zaban7ir
آدرس اینستاگرام:
https://www.instagram.com/zaban7ir
🟢 کلمه “neutral” به عنوان صفت و اسم در انگلیسی استفاده میشود و به معنای وضعیتی یا ویژگیای است که نه مثبت و نه منفی است، به معنای بیطرفی و تعادل استفاده میشود. همچنین این کلمه برای توصیف چیزها، شخصیتها یا مواقعی استفاده میشود که طرفداری یا تعلق به هیچ یک از دو طرف مخالف ندارند.
در اصطلاحات مختلف میتوان از “neutral” به معنای تحت تاثیر قرار نگرفتن هر یک از دو طرف مخالف استفاده کرد.
مثالهایی از کاربرد “neutral” عبارتند از:
The mediator acted as a neutral party in resolving the dispute between the two companies.
میانجی به عنوان یک طرف بیطرف در حل اختلاف بین دو شرکت عمل کرد.
The journalist tried to present a neutral perspective on the political situation.
خبرنگار سعی کرد دیدگاهی بیطرفانه در مورد وضعیت سیاسی ارائه دهد.
The teacher remained neutral and didn’t take sides in the classroom debate.
معلم بیطرف ماند و در جریان بحران کلاس جانب طرفی را نگرفت.
The color gray is often considered a neutral color that pairs well with other shades.
رنگ خاکستری معمولاً به عنوان یک رنگ خنثی شناخته میشود که با دیگر سایهها به خوبی ترکیب میشود.
The car’s transmission was set to neutral to allow it to be pushed without the engine running.
گیربکس خودرو در حالت خنثی تنظیم شده بود تا بدون موتور روشن شود.
The country declared its neutrality in the conflict and refused to take sides.
کشور بی طرفی خود را در درگیری اعلام کرد و از جانبداری خودداری کرد.
کلمه “Neutral” در موارد مختلف، به تعادل، عدم تعلق به هیچ یک از دو طرف مخالف، و بیطرفی اشاره دارد و میتواند در ارتباط با مسائل مختلفی مانند سیاست، روابط بینالمللی، رنگها، ترکیبات شیمیایی و غیره به کار رود.
🟣 مثال های بیشتر از Neutral
The judge remained neutral throughout the trial to ensure a fair verdict.
قاضی در طول دادگاه بیطرف ماند تا اطمینان حاصل شود که حکم منصفانهای صادر میشود.
The scientist’s research was conducted in a neutral manner to avoid bias in the results.
پژوهش دانشمند به شکلی بیطرفانه انجام شد تا از جانبداری در نتایج جلوگیری شود.
The restaurant offers a neutral palette of colors for its interior decor.
رستوران برای دکوراسیون داخلی خود پالت رنگهای خنثی را پیشنهاد میدهد.
The diplomat played a key role in maintaining a neutral stance during peace negotiations.
دیپلمات نقش کلیدی در حفظ موقعیت بیطرف در طول مذاکرات صلح داشت.
The news outlet strives to provide neutral reporting without favoring any particular viewpoint.
رسانه خبری تلاش میکند گزارشهای بیطرفانه ارائه دهد و به هیچ نگرش خاصی تمایل ندارد.
The country’s policy of neutrality has helped it avoid getting involved in conflicts.
سیاست کشور در بیطرفی به آن کمک کرده است تا از درگیری در تنازعات جلوگیری کند.
The official statement from the company was carefully worded to remain neutral on the issue.
بیانیه رسمی از طرف شرکت با دقت تنظیم شده بود تا در مورد مسئله بیطرفی را حفظ کند.
The journalist’s job is to present a neutral analysis of the economic situation.
وظیفه خبرنگار ارائه تجزیه و تحلیل بیطرفانه از وضعیت اقتصادی است.
The artist chose a neutral background color to highlight the vibrant colors of the artwork.
هنرمند برای برجستهسازی رنگهای اثر هنری، یک رنگ پسزمینه خنثی را انتخاب کرد.
The negotiations between the two parties are at a standstill due to their differing neutral positions.
مذاکرات بین دو طرف به دلیل تفاوت موقعیتهای بیطرفشان در وضعیت تعلق قرار گرفته است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🙏🌺 لطفا ما رو به دیگران هم معرفی کنید...
آدرس کانال :
https://hottg.com/Zaban7ir
آدرس اینستاگرام:
https://www.instagram.com/zaban7ir
🔵 4000 لغت ضروری انگلیسی – معنی position
🟢 کلمه “position” به معنای مکان، موقعیت یا وضعیت مشخصی است که شیء، فرد یا مفهومی یا در آن است یا به آن تعلق دارد. این کلمه در متنهای مختلف با معانی مختلف به کار میرود و میتواند به موقعیت فیزیکی، جغرافیایی، اجتماعی، حرفهای، رسمی و غیره اشاره داشته باشد.
در زیر معانی مختلف کلمه “position” به همراه مثالها آورده شده است:
موقعیت فیزیکی:
The cat is in a comfortable sleeping position on the couch.
گربه در موقعیتی راحت در حال خوابیدن بر روی مبل قرار دارد.
موقعیت جغرافیایی:
The city’s strategic position near the coast made it an important trading hub.
موقعیت استراتژیک شهر نزدیک ساحل باعث شد که به یک مرکز تجاری مهم تبدیل شود.
موقعیت اجتماعی:
Her position in the company allows her to make important decisions.
موقعیت اجتماعی او در شرکت اجازه میدهد تا تصمیمات مهمی اتخاذ کند.
موقعیت حرفهای:
He applied for the position of senior engineer at the technology firm.
او برای موقعیت مهندس ارشد در شرکت فناوری درخواست داد.
موقعیت رسمی:
The queen holds a position of power and authority in the country.
ملکه در کشور دارای قدرت و اقتدار است.
موقعیت اقتصادی:
Their financial position improved after they paid off their debts.
موقعیت مالی آنها پس از پرداخت بدهیهایشان بهبود یافت.
موقعیت رقابتی:
The team is in a strong position to win the championship this year.
تیم در موقعیت قویای است تا امسال قهرمانی را به دست آورد.
کلمه “position” برای اشاره به موقعیت یا وضعیت در متون مختلف از جملات تا متون تخصصی، اقتصادی، اجتماعی و غیره به کار میرود. تفاوت معانی و کاربردهای این کلمه بسته به ریشه جمله و زمینه مورد نظر متن ممکن است متفاوت باشد.
🟣 مثال های بیشتر از position
موقعیت سیاسی:
The president’s position on foreign policy is clear from his recent speeches.
موقعیت رئیسجمهور درباره سیاست خارجی از سخنرانیهای اخیرش واضح است.
موقعیت زمانی:
The sun’s position in the sky determines the time of day.
موقعیت خورشید در آسمان زمان را تعیین میکند.
موقعیت جغرافیایی در مسابقات:
The team’s current position in the league standings is third place.
رده فعلی تیم در جدول ردهبندی لیگ سوم است.
موقعیت فرصت:
She saw the open position as a chance to advance her career.
او موقعیت شغلی آزاد را به عنوان فرصتی برای پیشرفت در حرفهاش دید.
موقعیت اقتصادی فردی:
His financial position allows him to travel to different countries frequently.
موقعیت مالی او به او اجازه میدهد که به طور مکرر به کشورهای مختلف سفر کند.
موقعیت رابطهای:
She feels uncomfortable because she’s caught in an awkward position between her friends’ disagreement.
او احساس ناراحتی میکند چون در موقعیتی پیچیده میان اختلاف نظر دوستانش گیر کرده است.
موقعیت شغلی در سازمان:
The company is currently hiring for a marketing manager position.
در حال حاضر شرکت در حال استخدام برای یک موقعیت مدیر بازاریابی است.
موقعیت اجتماعی در جامعه:
His upbringing and family background played a significant role in shaping his social position.
تربیت و پیشینه خانوادگی او نقش مهمی در شکلدهی به موقعیت اجتماعی او داشت.
موقعیت فضایی در ورزش:
The tennis player’s position on the court determines their ability to return the ball effectively.
موقعیت بازیکن تنیس در زمین، توانایی او در بازگرداندن توپ به طور مؤثر را تعیین میکند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🙏🌺 لطفا ما رو به دیگران هم معرفی کنید...
آدرس کانال :
https://hottg.com/Zaban7ir
آدرس اینستاگرام:
https://www.instagram.com/zaban7ir
🟢 کلمه “position” به معنای مکان، موقعیت یا وضعیت مشخصی است که شیء، فرد یا مفهومی یا در آن است یا به آن تعلق دارد. این کلمه در متنهای مختلف با معانی مختلف به کار میرود و میتواند به موقعیت فیزیکی، جغرافیایی، اجتماعی، حرفهای، رسمی و غیره اشاره داشته باشد.
در زیر معانی مختلف کلمه “position” به همراه مثالها آورده شده است:
موقعیت فیزیکی:
The cat is in a comfortable sleeping position on the couch.
گربه در موقعیتی راحت در حال خوابیدن بر روی مبل قرار دارد.
موقعیت جغرافیایی:
The city’s strategic position near the coast made it an important trading hub.
موقعیت استراتژیک شهر نزدیک ساحل باعث شد که به یک مرکز تجاری مهم تبدیل شود.
موقعیت اجتماعی:
Her position in the company allows her to make important decisions.
موقعیت اجتماعی او در شرکت اجازه میدهد تا تصمیمات مهمی اتخاذ کند.
موقعیت حرفهای:
He applied for the position of senior engineer at the technology firm.
او برای موقعیت مهندس ارشد در شرکت فناوری درخواست داد.
موقعیت رسمی:
The queen holds a position of power and authority in the country.
ملکه در کشور دارای قدرت و اقتدار است.
موقعیت اقتصادی:
Their financial position improved after they paid off their debts.
موقعیت مالی آنها پس از پرداخت بدهیهایشان بهبود یافت.
موقعیت رقابتی:
The team is in a strong position to win the championship this year.
تیم در موقعیت قویای است تا امسال قهرمانی را به دست آورد.
کلمه “position” برای اشاره به موقعیت یا وضعیت در متون مختلف از جملات تا متون تخصصی، اقتصادی، اجتماعی و غیره به کار میرود. تفاوت معانی و کاربردهای این کلمه بسته به ریشه جمله و زمینه مورد نظر متن ممکن است متفاوت باشد.
🟣 مثال های بیشتر از position
موقعیت سیاسی:
The president’s position on foreign policy is clear from his recent speeches.
موقعیت رئیسجمهور درباره سیاست خارجی از سخنرانیهای اخیرش واضح است.
موقعیت زمانی:
The sun’s position in the sky determines the time of day.
موقعیت خورشید در آسمان زمان را تعیین میکند.
موقعیت جغرافیایی در مسابقات:
The team’s current position in the league standings is third place.
رده فعلی تیم در جدول ردهبندی لیگ سوم است.
موقعیت فرصت:
She saw the open position as a chance to advance her career.
او موقعیت شغلی آزاد را به عنوان فرصتی برای پیشرفت در حرفهاش دید.
موقعیت اقتصادی فردی:
His financial position allows him to travel to different countries frequently.
موقعیت مالی او به او اجازه میدهد که به طور مکرر به کشورهای مختلف سفر کند.
موقعیت رابطهای:
She feels uncomfortable because she’s caught in an awkward position between her friends’ disagreement.
او احساس ناراحتی میکند چون در موقعیتی پیچیده میان اختلاف نظر دوستانش گیر کرده است.
موقعیت شغلی در سازمان:
The company is currently hiring for a marketing manager position.
در حال حاضر شرکت در حال استخدام برای یک موقعیت مدیر بازاریابی است.
موقعیت اجتماعی در جامعه:
His upbringing and family background played a significant role in shaping his social position.
تربیت و پیشینه خانوادگی او نقش مهمی در شکلدهی به موقعیت اجتماعی او داشت.
موقعیت فضایی در ورزش:
The tennis player’s position on the court determines their ability to return the ball effectively.
موقعیت بازیکن تنیس در زمین، توانایی او در بازگرداندن توپ به طور مؤثر را تعیین میکند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🙏🌺 لطفا ما رو به دیگران هم معرفی کنید...
آدرس کانال :
https://hottg.com/Zaban7ir
آدرس اینستاگرام:
https://www.instagram.com/zaban7ir
🔵 4000 لغت ضروری انگلیسی – معنی foreign
🟢 کلمه “foreign” به عنوان یک صفت در انگلیسی برای اشیاء، مفاهیم یا افرادی استفاده میشود که از منطقه یا کشوری دیگر به دست آمدهاند یا متعلق به جایی دیگر هستند. این کلمه به معنای خارجی، بیگانه یا غیر محلی نیز به کار میرود و به تفاوت مکان یا منشأ اشاره دارد.
در جملاتی که از “foreign” استفاده میشود، تمایز بین چیزها یا افرادی که از کشور یا منطقه مبدأ متفاوتی هستند، بیان میشود. این کلمه ممکن است برای توصیف ملیت، جنسیت، زبان، فرهنگ و سایر ویژگیهایی که از منطقه یا جامعهای دیگر به دست آمدهاند، به کار رود.
مثالهایی از کاربرد “foreign” عبارتند از:
She speaks three languages: English, Spanish, and a foreign language she learned during her travels.
او سه زبان صحبت میکند: انگلیسی، اسپانیایی و یک زبان خارجی که در سفرهایش یاد گرفته است.
The company is looking to expand its business in foreign markets.
شرکت قصد دارد کسبوکار خود را در بازارهای خارجی گسترش دهد.
He felt a bit out of place at the foreign cultural event, not knowing many people.
او در رویداد فرهنگی خارجی کمی احساس عدم تطابق با محیط کرد، چرا که افراد زیادی را نمیشناخت.
The museum features a collection of foreign art, showcasing pieces from different countries.
موزه یک مجموعه از هنر خارجی دارد که قطعاتی از کشورهای مختلف را به نمایش میگذارد.
She found it challenging to adapt to the foreign customs and traditions.
برای او یک چالش بود که با رسوم و سنتهای خارجی سازگار شود.
The restaurant offers a variety of dishes, including both local and foreign cuisine.
رستوران انواع غذاها ارائه میدهد، از جمله غذاهای محلی و خارجی.
The foreign students participated in a cultural exchange program to learn about each other’s backgrounds.
دانشآموزان خارجی در برنامه تبادل فرهنگی شرکت کردند تا درباره پسزمینههای فرهنگی یکدیگر بیاموزند.
🟣 مثال های بیشتر از foreign
The professor invited a guest speaker from a foreign university to give a lecture.
استاد یک سخنران مهمان از یک دانشگاه خارجی دعوت کرد تا یک نطق ارائه بدهد.
He had a hard time understanding the foreign accent of the person on the phone.
او برای اینکه تلفظ خارجی شخصی پشت تلفن را درک کند دچار سختی بود.
The novel provided a glimpse into the lives of foreign cultures and societies.
رمان نگاهی به زندگیهای فرهنگها و جوامع خارجی پرداخته است.
The company is planning to invest in foreign markets to diversify its portfolio.
شرکت قصد دارد در بازارهای خارجی سرمایهگذاری کند تا پرتفوی (پورتوفولیو) خود را تنوع ببخشد.
The foreign exchange student quickly made friends and adapted to the new environment.
دانشآموز مبادلهای خارجی به سرعت دوستان پیدا کرد و به محیط جدید سازگار شد.
The museum exhibited a collection of foreign artifacts, including ancient sculptures.
موزه مجموعهای از اشیاء خارجی را به نمایش گذاشت، از جمله مجسمههای باستانی.
She attended a seminar on foreign policy to learn about global issues.
او در یک سمینار در مورد سیاست خارجی شرکت کرد تا درباره مسائل جهانی بیاموزد.
The company offers language courses to help employees communicate with foreign clients.
شرکت دورههای زبانی ارائه میدهد تا به کارمندان کمک کند با مشتریان خارجی ارتباط برقرار کنند.
The foreign trade agreement boosted economic cooperation between the two countries.
توافق تجارت خارجی همکاری اقتصادی بین دو کشور را تقویت کرد.
The tourists were fascinated by the foreign architecture and historical landmarks.
گردشگران از معماری خارجی و نمادهای تاریخی شگفتزده شدند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🙏🌺 لطفا ما رو به دیگران هم معرفی کنید...
آدرس کانال :
https://hottg.com/Zaban7ir
آدرس اینستاگرام:
https://www.instagram.com/zaban7ir
🟢 کلمه “foreign” به عنوان یک صفت در انگلیسی برای اشیاء، مفاهیم یا افرادی استفاده میشود که از منطقه یا کشوری دیگر به دست آمدهاند یا متعلق به جایی دیگر هستند. این کلمه به معنای خارجی، بیگانه یا غیر محلی نیز به کار میرود و به تفاوت مکان یا منشأ اشاره دارد.
در جملاتی که از “foreign” استفاده میشود، تمایز بین چیزها یا افرادی که از کشور یا منطقه مبدأ متفاوتی هستند، بیان میشود. این کلمه ممکن است برای توصیف ملیت، جنسیت، زبان، فرهنگ و سایر ویژگیهایی که از منطقه یا جامعهای دیگر به دست آمدهاند، به کار رود.
مثالهایی از کاربرد “foreign” عبارتند از:
She speaks three languages: English, Spanish, and a foreign language she learned during her travels.
او سه زبان صحبت میکند: انگلیسی، اسپانیایی و یک زبان خارجی که در سفرهایش یاد گرفته است.
The company is looking to expand its business in foreign markets.
شرکت قصد دارد کسبوکار خود را در بازارهای خارجی گسترش دهد.
He felt a bit out of place at the foreign cultural event, not knowing many people.
او در رویداد فرهنگی خارجی کمی احساس عدم تطابق با محیط کرد، چرا که افراد زیادی را نمیشناخت.
The museum features a collection of foreign art, showcasing pieces from different countries.
موزه یک مجموعه از هنر خارجی دارد که قطعاتی از کشورهای مختلف را به نمایش میگذارد.
She found it challenging to adapt to the foreign customs and traditions.
برای او یک چالش بود که با رسوم و سنتهای خارجی سازگار شود.
The restaurant offers a variety of dishes, including both local and foreign cuisine.
رستوران انواع غذاها ارائه میدهد، از جمله غذاهای محلی و خارجی.
The foreign students participated in a cultural exchange program to learn about each other’s backgrounds.
دانشآموزان خارجی در برنامه تبادل فرهنگی شرکت کردند تا درباره پسزمینههای فرهنگی یکدیگر بیاموزند.
🟣 مثال های بیشتر از foreign
The professor invited a guest speaker from a foreign university to give a lecture.
استاد یک سخنران مهمان از یک دانشگاه خارجی دعوت کرد تا یک نطق ارائه بدهد.
He had a hard time understanding the foreign accent of the person on the phone.
او برای اینکه تلفظ خارجی شخصی پشت تلفن را درک کند دچار سختی بود.
The novel provided a glimpse into the lives of foreign cultures and societies.
رمان نگاهی به زندگیهای فرهنگها و جوامع خارجی پرداخته است.
The company is planning to invest in foreign markets to diversify its portfolio.
شرکت قصد دارد در بازارهای خارجی سرمایهگذاری کند تا پرتفوی (پورتوفولیو) خود را تنوع ببخشد.
The foreign exchange student quickly made friends and adapted to the new environment.
دانشآموز مبادلهای خارجی به سرعت دوستان پیدا کرد و به محیط جدید سازگار شد.
The museum exhibited a collection of foreign artifacts, including ancient sculptures.
موزه مجموعهای از اشیاء خارجی را به نمایش گذاشت، از جمله مجسمههای باستانی.
She attended a seminar on foreign policy to learn about global issues.
او در یک سمینار در مورد سیاست خارجی شرکت کرد تا درباره مسائل جهانی بیاموزد.
The company offers language courses to help employees communicate with foreign clients.
شرکت دورههای زبانی ارائه میدهد تا به کارمندان کمک کند با مشتریان خارجی ارتباط برقرار کنند.
The foreign trade agreement boosted economic cooperation between the two countries.
توافق تجارت خارجی همکاری اقتصادی بین دو کشور را تقویت کرد.
The tourists were fascinated by the foreign architecture and historical landmarks.
گردشگران از معماری خارجی و نمادهای تاریخی شگفتزده شدند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🙏🌺 لطفا ما رو به دیگران هم معرفی کنید...
آدرس کانال :
https://hottg.com/Zaban7ir
آدرس اینستاگرام:
https://www.instagram.com/zaban7ir
🔵 4000 لغت ضروری انگلیسی – معنی position
🟢 کلمه “position” به معنای مکان، موقعیت یا وضعیت مشخصی است که شیء، فرد یا مفهومی یا در آن است یا به آن تعلق دارد. این کلمه در متنهای مختلف با معانی مختلف به کار میرود و میتواند به موقعیت فیزیکی، جغرافیایی، اجتماعی، حرفهای، رسمی و غیره اشاره داشته باشد.
در زیر معانی مختلف کلمه “position” به همراه مثالها آورده شده است:
موقعیت فیزیکی:
The cat is in a comfortable sleeping position on the couch.
گربه در موقعیتی راحت در حال خوابیدن بر روی مبل قرار دارد.
موقعیت جغرافیایی:
The city’s strategic position near the coast made it an important trading hub.
موقعیت استراتژیک شهر نزدیک ساحل باعث شد که به یک مرکز تجاری مهم تبدیل شود.
موقعیت اجتماعی:
Her position in the company allows her to make important decisions.
موقعیت اجتماعی او در شرکت اجازه میدهد تا تصمیمات مهمی اتخاذ کند.
موقعیت حرفهای:
He applied for the position of senior engineer at the technology firm.
او برای موقعیت مهندس ارشد در شرکت فناوری درخواست داد.
موقعیت رسمی:
The queen holds a position of power and authority in the country.
ملکه در کشور دارای قدرت و اقتدار است.
موقعیت اقتصادی:
Their financial position improved after they paid off their debts.
موقعیت مالی آنها پس از پرداخت بدهیهایشان بهبود یافت.
موقعیت رقابتی:
The team is in a strong position to win the championship this year.
تیم در موقعیت قویای است تا امسال قهرمانی را به دست آورد.
کلمه “position” برای اشاره به موقعیت یا وضعیت در متون مختلف از جملات تا متون تخصصی، اقتصادی، اجتماعی و غیره به کار میرود. تفاوت معانی و کاربردهای این کلمه بسته به ریشه جمله و زمینه مورد نظر متن ممکن است متفاوت باشد.
🟣 مثال های بیشتر از position
موقعیت سیاسی:
The president’s position on foreign policy is clear from his recent speeches.
موقعیت رئیسجمهور درباره سیاست خارجی از سخنرانیهای اخیرش واضح است.
موقعیت زمانی:
The sun’s position in the sky determines the time of day.
موقعیت خورشید در آسمان زمان را تعیین میکند.
موقعیت جغرافیایی در مسابقات:
The team’s current position in the league standings is third place.
رده فعلی تیم در جدول ردهبندی لیگ سوم است.
موقعیت فرصت:
She saw the open position as a chance to advance her career.
او موقعیت شغلی آزاد را به عنوان فرصتی برای پیشرفت در حرفهاش دید.
موقعیت اقتصادی فردی:
His financial position allows him to travel to different countries frequently.
موقعیت مالی او به او اجازه میدهد که به طور مکرر به کشورهای مختلف سفر کند.
موقعیت رابطهای:
She feels uncomfortable because she’s caught in an awkward position between her friends’ disagreement.
او احساس ناراحتی میکند چون در موقعیتی پیچیده میان اختلاف نظر دوستانش گیر کرده است.
موقعیت شغلی در سازمان:
The company is currently hiring for a marketing manager position.
در حال حاضر شرکت در حال استخدام برای یک موقعیت مدیر بازاریابی است.
موقعیت اجتماعی در جامعه:
His upbringing and family background played a significant role in shaping his social position.
تربیت و پیشینه خانوادگی او نقش مهمی در شکلدهی به موقعیت اجتماعی او داشت.
موقعیت فضایی در ورزش:
The tennis player’s position on the court determines their ability to return the ball effectively.
موقعیت بازیکن تنیس در زمین، توانایی او در بازگرداندن توپ به طور مؤثر را تعیین میکند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🙏🌺 لطفا ما رو به دیگران هم معرفی کنید...
آدرس کانال :
https://hottg.com/Zaban7ir
آدرس اینستاگرام:
https://www.instagram.com/zaban7ir
🟢 کلمه “position” به معنای مکان، موقعیت یا وضعیت مشخصی است که شیء، فرد یا مفهومی یا در آن است یا به آن تعلق دارد. این کلمه در متنهای مختلف با معانی مختلف به کار میرود و میتواند به موقعیت فیزیکی، جغرافیایی، اجتماعی، حرفهای، رسمی و غیره اشاره داشته باشد.
در زیر معانی مختلف کلمه “position” به همراه مثالها آورده شده است:
موقعیت فیزیکی:
The cat is in a comfortable sleeping position on the couch.
گربه در موقعیتی راحت در حال خوابیدن بر روی مبل قرار دارد.
موقعیت جغرافیایی:
The city’s strategic position near the coast made it an important trading hub.
موقعیت استراتژیک شهر نزدیک ساحل باعث شد که به یک مرکز تجاری مهم تبدیل شود.
موقعیت اجتماعی:
Her position in the company allows her to make important decisions.
موقعیت اجتماعی او در شرکت اجازه میدهد تا تصمیمات مهمی اتخاذ کند.
موقعیت حرفهای:
He applied for the position of senior engineer at the technology firm.
او برای موقعیت مهندس ارشد در شرکت فناوری درخواست داد.
موقعیت رسمی:
The queen holds a position of power and authority in the country.
ملکه در کشور دارای قدرت و اقتدار است.
موقعیت اقتصادی:
Their financial position improved after they paid off their debts.
موقعیت مالی آنها پس از پرداخت بدهیهایشان بهبود یافت.
موقعیت رقابتی:
The team is in a strong position to win the championship this year.
تیم در موقعیت قویای است تا امسال قهرمانی را به دست آورد.
کلمه “position” برای اشاره به موقعیت یا وضعیت در متون مختلف از جملات تا متون تخصصی، اقتصادی، اجتماعی و غیره به کار میرود. تفاوت معانی و کاربردهای این کلمه بسته به ریشه جمله و زمینه مورد نظر متن ممکن است متفاوت باشد.
🟣 مثال های بیشتر از position
موقعیت سیاسی:
The president’s position on foreign policy is clear from his recent speeches.
موقعیت رئیسجمهور درباره سیاست خارجی از سخنرانیهای اخیرش واضح است.
موقعیت زمانی:
The sun’s position in the sky determines the time of day.
موقعیت خورشید در آسمان زمان را تعیین میکند.
موقعیت جغرافیایی در مسابقات:
The team’s current position in the league standings is third place.
رده فعلی تیم در جدول ردهبندی لیگ سوم است.
موقعیت فرصت:
She saw the open position as a chance to advance her career.
او موقعیت شغلی آزاد را به عنوان فرصتی برای پیشرفت در حرفهاش دید.
موقعیت اقتصادی فردی:
His financial position allows him to travel to different countries frequently.
موقعیت مالی او به او اجازه میدهد که به طور مکرر به کشورهای مختلف سفر کند.
موقعیت رابطهای:
She feels uncomfortable because she’s caught in an awkward position between her friends’ disagreement.
او احساس ناراحتی میکند چون در موقعیتی پیچیده میان اختلاف نظر دوستانش گیر کرده است.
موقعیت شغلی در سازمان:
The company is currently hiring for a marketing manager position.
در حال حاضر شرکت در حال استخدام برای یک موقعیت مدیر بازاریابی است.
موقعیت اجتماعی در جامعه:
His upbringing and family background played a significant role in shaping his social position.
تربیت و پیشینه خانوادگی او نقش مهمی در شکلدهی به موقعیت اجتماعی او داشت.
موقعیت فضایی در ورزش:
The tennis player’s position on the court determines their ability to return the ball effectively.
موقعیت بازیکن تنیس در زمین، توانایی او در بازگرداندن توپ به طور مؤثر را تعیین میکند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🙏🌺 لطفا ما رو به دیگران هم معرفی کنید...
آدرس کانال :
https://hottg.com/Zaban7ir
آدرس اینستاگرام:
https://www.instagram.com/zaban7ir
🔵 معنی dominance – واژگان 4000 لغت ضروری
🟢 کلمه “dominance” به معنای اولویت، تسلط، یا اولین یا اهمیت برتری در یک زمینه یا ارتباطی استفاده میشود. این کلمه اغلب به توصیف فرآیند یا شرایطی که یک شیء، افراد یا عناصری در سیستم، جامعه یا موقعیت، بر سایر اعضا یا عناصر دیگر مسلط میشوند، اشاره دارد.
مفهوم “dominance” به صورت کلی در موارد زیر به کار میرود:
تسلط اجتماعی: وقتی یک فرد یا گروهی بر دیگران در یک جامعه یا گروه اجتماعی اولویت دارند و توانایی تصمیمگیری، کنترل، یا تأثیرگذاری بیشتری دارند، میتوانند به عنوان دارای “dominance” در این موقعیت توصیف شوند.
تسلط در روابط بین فردی: در روابط بین افراد، وقتی یک شخص به طور مداوم بر دیگری تسلط دارد یا اهمیت بیشتری در رابطه دارد، میتوانیم از “dominance” در این رابطه یاد کنیم.
تسلط در علم و صنعت: در زمینههای علمی و صنعتی، یک نظریه، تکنولوژی یا شرکتی که در یک حوزه تسلط دارد و تعیینکننده است، میتواند به عنوان “dominance” در آن حوزه شناخته شود.
تسلط در رقابت و ورزش: در مسابقات و ورزشها، تیم یا افرادی که بیشترین امتیازها یا موفقیتها را کسب میکنند، دارای “dominance” در آن رقابت محسوب میشوند.
تسلط در بازار و تجارت: شرکتهایی که در یک بازار خاص تسلط دارند دارای “dominance” در آن بازار هستند.
در کل، “dominance” به معنای برتری، تسلط، و اهمیت در مقایسه با دیگران یا عوامل در یک زمینه خاص استفاده میشود و ممکن است در متنهای مرتبط با روابط انسانی، تجارت، علم، ورزش، و بسیاری دیگر از زمینهها به کار رود.
🟣 مثال های بیشتر از dominance
The company’s dominance in the smartphone market is unquestionable; it holds the majority of market share.
سلطه این شرکت در بازار گوشی های هوشمند غیرقابل تردید است. اکثریت سهم بازار را در اختیار دارد.
Her intelligence and confidence allowed her to establish dominance in the boardroom meetings.
هوش و اعتماد به نفس او به او اجازه داد تا در جلسات هیئت مدیره نفوذ پیدا کند.
The team’s dominance on the field was evident as they scored goal after goal.
تسلط تیم در زمین با زدن گل بعد از گل مشهود بود.
Economic dominance can sometimes lead to unfair trade practices.
سلطه اقتصادی گاهی اوقات می تواند به شیوه های تجاری ناعادلانه منجر شود.
The political party enjoyed a period of dominance, winning multiple elections in a row.
حزب سیاسی از یک دوره سلطه برخوردار بود و در چندین انتخابات متوالی پیروز شد.
In the animal kingdom, the lion’s dominance within the pride ensures its access to food and mating opportunities.
در قلمرو حیوانات، سلطه شیر، دسترسی او به غذا و فرصت های جفت گیری را تضمین می کند.
The rapid growth of the tech industry has led to the dominance of certain tech giants in the market.
رشد سریع صنعت فناوری منجر به سلطه برخی غول های فناوری در بازار شده است.
The coach emphasized teamwork over individual dominance to achieve success in the competition.
مربی بر کار تیمی بر تسلط فردی برای کسب موفقیت در مسابقات تاکید کرد.
The artist’s work achieved dominance in the art world, with collectors and galleries clamoring for their pieces.
آثار این هنرمند در دنیای هنر، پر نفوذ شد و مجموعهداران و گالریها برای آثار او مصرانه تقاضا میکردند.
In the world of online retail, Amazon’s dominance has reshaped the way people shop.
در دنیای خرده فروشی آنلاین، سلطه آمازون شیوه خرید مردم را تغییر داده است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🙏🌺 لطفا ما رو به دیگران هم معرفی کنید...
آدرس کانال :
https://hottg.com/Zaban7ir
آدرس اینستاگرام:
https://www.instagram.com/zaban7ir
🟢 کلمه “dominance” به معنای اولویت، تسلط، یا اولین یا اهمیت برتری در یک زمینه یا ارتباطی استفاده میشود. این کلمه اغلب به توصیف فرآیند یا شرایطی که یک شیء، افراد یا عناصری در سیستم، جامعه یا موقعیت، بر سایر اعضا یا عناصر دیگر مسلط میشوند، اشاره دارد.
مفهوم “dominance” به صورت کلی در موارد زیر به کار میرود:
تسلط اجتماعی: وقتی یک فرد یا گروهی بر دیگران در یک جامعه یا گروه اجتماعی اولویت دارند و توانایی تصمیمگیری، کنترل، یا تأثیرگذاری بیشتری دارند، میتوانند به عنوان دارای “dominance” در این موقعیت توصیف شوند.
تسلط در روابط بین فردی: در روابط بین افراد، وقتی یک شخص به طور مداوم بر دیگری تسلط دارد یا اهمیت بیشتری در رابطه دارد، میتوانیم از “dominance” در این رابطه یاد کنیم.
تسلط در علم و صنعت: در زمینههای علمی و صنعتی، یک نظریه، تکنولوژی یا شرکتی که در یک حوزه تسلط دارد و تعیینکننده است، میتواند به عنوان “dominance” در آن حوزه شناخته شود.
تسلط در رقابت و ورزش: در مسابقات و ورزشها، تیم یا افرادی که بیشترین امتیازها یا موفقیتها را کسب میکنند، دارای “dominance” در آن رقابت محسوب میشوند.
تسلط در بازار و تجارت: شرکتهایی که در یک بازار خاص تسلط دارند دارای “dominance” در آن بازار هستند.
در کل، “dominance” به معنای برتری، تسلط، و اهمیت در مقایسه با دیگران یا عوامل در یک زمینه خاص استفاده میشود و ممکن است در متنهای مرتبط با روابط انسانی، تجارت، علم، ورزش، و بسیاری دیگر از زمینهها به کار رود.
🟣 مثال های بیشتر از dominance
The company’s dominance in the smartphone market is unquestionable; it holds the majority of market share.
سلطه این شرکت در بازار گوشی های هوشمند غیرقابل تردید است. اکثریت سهم بازار را در اختیار دارد.
Her intelligence and confidence allowed her to establish dominance in the boardroom meetings.
هوش و اعتماد به نفس او به او اجازه داد تا در جلسات هیئت مدیره نفوذ پیدا کند.
The team’s dominance on the field was evident as they scored goal after goal.
تسلط تیم در زمین با زدن گل بعد از گل مشهود بود.
Economic dominance can sometimes lead to unfair trade practices.
سلطه اقتصادی گاهی اوقات می تواند به شیوه های تجاری ناعادلانه منجر شود.
The political party enjoyed a period of dominance, winning multiple elections in a row.
حزب سیاسی از یک دوره سلطه برخوردار بود و در چندین انتخابات متوالی پیروز شد.
In the animal kingdom, the lion’s dominance within the pride ensures its access to food and mating opportunities.
در قلمرو حیوانات، سلطه شیر، دسترسی او به غذا و فرصت های جفت گیری را تضمین می کند.
The rapid growth of the tech industry has led to the dominance of certain tech giants in the market.
رشد سریع صنعت فناوری منجر به سلطه برخی غول های فناوری در بازار شده است.
The coach emphasized teamwork over individual dominance to achieve success in the competition.
مربی بر کار تیمی بر تسلط فردی برای کسب موفقیت در مسابقات تاکید کرد.
The artist’s work achieved dominance in the art world, with collectors and galleries clamoring for their pieces.
آثار این هنرمند در دنیای هنر، پر نفوذ شد و مجموعهداران و گالریها برای آثار او مصرانه تقاضا میکردند.
In the world of online retail, Amazon’s dominance has reshaped the way people shop.
در دنیای خرده فروشی آنلاین، سلطه آمازون شیوه خرید مردم را تغییر داده است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🙏🌺 لطفا ما رو به دیگران هم معرفی کنید...
آدرس کانال :
https://hottg.com/Zaban7ir
آدرس اینستاگرام:
https://www.instagram.com/zaban7ir
کوییز سطح حرفه ای لغت (بر اساس کتاب 4000 لغت ضروری) - لغت داخل آکولاد در جمله درست استفاده شده است یا غلط؟
Ice packs are sometimes used to {alleviate} headaches.
Ice packs are sometimes used to {alleviate} headaches.
Anonymous Quiz
41%
غلط
59%
درست
کوییز سطح حرفه ای لغت (بر اساس کتاب 4000 لغت ضروری) - لغت داخل آکولاد در جمله درست استفاده شده است یا غلط؟
This math book is full of {equations} for students to practice.
This math book is full of {equations} for students to practice.
Anonymous Quiz
36%
غلط
64%
درست
کوییز سطح حرفه ای لغت (بر اساس کتاب 4000 لغت ضروری) - لغت داخل آکولاد در جمله درست استفاده شده است یا غلط؟
The expert in {astrology} went to work every day to study rocks and soil.
The expert in {astrology} went to work every day to study rocks and soil.
Anonymous Quiz
49%
درست
51%
غلط
🔵 معنی convenient – واژگان 4000 لغت ضروری
🟢 معنی لغت Convenient
معنی اصلی:
آسان: انجام کاری بدون دشواری یا زحمت زیاد.
مناسب: مطلوب یا سودمند برای یک موقعیت خاص.
در دسترس: به راحتی قابل دسترسی یا استفاده.
معانی دیگر:
ساده: آسان برای فهمیدن یا انجام.
بیدردسر: بدون مشکل یا دشواری.
مفید: ارزشمند یا سودمند.
کاربردی: مناسب برای یک هدف خاص.
راحت: آسوده و بدون نگرانی.
مطلوب: خوشایند یا مناسب.
نکته:
معنی دقیق “convenient” بسته به context میتواند متفاوت باشد.
برای مثال، “convenient” در جمله “The store is conveniently located near the train station” به معنی “آسان” است، در حالی که در جمله “This time is not convenient for me” به معنی “مناسب” است.
مثال انگلیسی:
The online application process is quick and convenient.
ترجمه فارسی: فرآیند ساده درخواست آنلاین سریع و مناسب است.
در این مثال:
“ساده” به معنی آسان برای فهمیدن و انجام است.
“مناسب” به معنی سریع و بیدردسر است.
مترادف:
easy
practical
useful
accessible
suitable
helpful
handy
straightforward
trouble-free
effortless
متضاد:
difficult
inconvenient
impractical
useless
inaccessible
unsuitable
unhelpful
cumbersome
troublesome
laborious
---------------
🙏🌺 لطفا ما رو به دیگران هم معرفی کنید...
آدرس کانال :
https://hottg.com/Zaban7ir
آدرس اینستاگرام:
https://www.instagram.com/zaban7ir
🟢 معنی لغت Convenient
معنی اصلی:
آسان: انجام کاری بدون دشواری یا زحمت زیاد.
مناسب: مطلوب یا سودمند برای یک موقعیت خاص.
در دسترس: به راحتی قابل دسترسی یا استفاده.
معانی دیگر:
ساده: آسان برای فهمیدن یا انجام.
بیدردسر: بدون مشکل یا دشواری.
مفید: ارزشمند یا سودمند.
کاربردی: مناسب برای یک هدف خاص.
راحت: آسوده و بدون نگرانی.
مطلوب: خوشایند یا مناسب.
نکته:
معنی دقیق “convenient” بسته به context میتواند متفاوت باشد.
برای مثال، “convenient” در جمله “The store is conveniently located near the train station” به معنی “آسان” است، در حالی که در جمله “This time is not convenient for me” به معنی “مناسب” است.
مثال انگلیسی:
The online application process is quick and convenient.
ترجمه فارسی: فرآیند ساده درخواست آنلاین سریع و مناسب است.
در این مثال:
“ساده” به معنی آسان برای فهمیدن و انجام است.
“مناسب” به معنی سریع و بیدردسر است.
مترادف:
easy
practical
useful
accessible
suitable
helpful
handy
straightforward
trouble-free
effortless
متضاد:
difficult
inconvenient
impractical
useless
inaccessible
unsuitable
unhelpful
cumbersome
troublesome
laborious
---------------
🙏🌺 لطفا ما رو به دیگران هم معرفی کنید...
آدرس کانال :
https://hottg.com/Zaban7ir
آدرس اینستاگرام:
https://www.instagram.com/zaban7ir
Audio
تلفظ دیکشنری لانگمن کلمه convenient
@Zaban7ir
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🙏🌺 لطفا ما رو به دیگران هم معرفی کنید...
آدرس کانال :
https://hottg.com/Zaban7ir
آدرس اینستاگرام:
https://www.instagram.com/zaban7ir
@Zaban7ir
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🙏🌺 لطفا ما رو به دیگران هم معرفی کنید...
آدرس کانال :
https://hottg.com/Zaban7ir
آدرس اینستاگرام:
https://www.instagram.com/zaban7ir
Audio
تلفظ دیکشنری وبستر کلمه convenient
@Zaban7ir
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🙏🌺 لطفا ما رو به دیگران هم معرفی کنید...
آدرس کانال :
https://hottg.com/Zaban7ir
آدرس اینستاگرام:
https://www.instagram.com/zaban7ir
@Zaban7ir
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🙏🌺 لطفا ما رو به دیگران هم معرفی کنید...
آدرس کانال :
https://hottg.com/Zaban7ir
آدرس اینستاگرام:
https://www.instagram.com/zaban7ir
کوییزهای لغت ۴۰۰۰ لغت ضروری، Word Skills و Vocabulary in Use
🔵 معنی convenient – واژگان 4000 لغت ضروری 🟢 معنی لغت Convenient معنی اصلی: آسان: انجام کاری بدون دشواری یا زحمت زیاد. مناسب: مطلوب یا سودمند برای یک موقعیت خاص. در دسترس: به راحتی قابل دسترسی یا استفاده. معانی دیگر: ساده: آسان برای فهمیدن یا انجام. بیدردسر: بدون…
🔵 مثالهایی برای لغت Convenient به همراه ترجمه فارسی:
1. آسان:
مثال انگلیسی: The store is conveniently located near the train station.
ترجمه فارسی: فروشگاه به طور آسانی در نزدیکی ایستگاه قطار واقع شده است.
2. مناسب:
مثال انگلیسی: Is 10am convenient for you?
ترجمه فارسی: آیا ساعت 10 صبح برای شما مناسب است؟
3. در دسترس:
مثال انگلیسی: There are many convenient parking options available.
ترجمه فارسی: گزینههای در دسترس بسیاری برای پارک وجود دارد.
4. ساده:
مثال انگلیسی: The online application process is quick and convenient.
ترجمه فارسی: فرآیند ساده درخواست آنلاین سریع و مناسب است.
5. به موقع:
مثال انگلیسی: The package arrived at a convenient time.
ترجمه فارسی: بسته در زمان مناسب رسید.
6. مفید:
مثال انگلیسی: The new features make the software more convenient to use.
ترجمه فارسی: ویژگیهای جدید استفاده از نرمافزار را مفیدتر میکنند.
7. کاربردی:
مثال انگلیسی: This app has a lot of convenient features.
ترجمه فارسی: این برنامه کاربردی دارای ویژگیهای مناسب بسیاری است.
8. بیدردسر:
مثال انگلیسی: Online shopping is a convenient way to buy clothes.
ترجمه فارسی: خرید آنلاین بیدردسرترین راه برای خرید لباس است.
9. راحت:
مثال انگلیسی: The hotel is conveniently located close to the beach.
ترجمه فارسی: هتل به راحتی در نزدیکی ساحل واقع شده است.
10. مطلوب:
مثال انگلیسی: This time is not convenient for me.
ترجمه فارسی: این زمان برای من مطلوب نیست.
1. آسان:
مثال انگلیسی: The store is conveniently located near the train station.
ترجمه فارسی: فروشگاه به طور آسانی در نزدیکی ایستگاه قطار واقع شده است.
2. مناسب:
مثال انگلیسی: Is 10am convenient for you?
ترجمه فارسی: آیا ساعت 10 صبح برای شما مناسب است؟
3. در دسترس:
مثال انگلیسی: There are many convenient parking options available.
ترجمه فارسی: گزینههای در دسترس بسیاری برای پارک وجود دارد.
4. ساده:
مثال انگلیسی: The online application process is quick and convenient.
ترجمه فارسی: فرآیند ساده درخواست آنلاین سریع و مناسب است.
5. به موقع:
مثال انگلیسی: The package arrived at a convenient time.
ترجمه فارسی: بسته در زمان مناسب رسید.
6. مفید:
مثال انگلیسی: The new features make the software more convenient to use.
ترجمه فارسی: ویژگیهای جدید استفاده از نرمافزار را مفیدتر میکنند.
7. کاربردی:
مثال انگلیسی: This app has a lot of convenient features.
ترجمه فارسی: این برنامه کاربردی دارای ویژگیهای مناسب بسیاری است.
8. بیدردسر:
مثال انگلیسی: Online shopping is a convenient way to buy clothes.
ترجمه فارسی: خرید آنلاین بیدردسرترین راه برای خرید لباس است.
9. راحت:
مثال انگلیسی: The hotel is conveniently located close to the beach.
ترجمه فارسی: هتل به راحتی در نزدیکی ساحل واقع شده است.
10. مطلوب:
مثال انگلیسی: This time is not convenient for me.
ترجمه فارسی: این زمان برای من مطلوب نیست.
🔵 مثالهای بیشتر برای convenient
1. حمل و نقل:
مثال انگلیسی: The bus stop is conveniently located across the street from my apartment.
ترجمه فارسی: ایستگاه اتوبوس به راحتی در مقابل آپارتمان من واقع شده است.
2. فناوری:
مثال انگلیسی: The new app makes it convenient to manage your finances.
ترجمه فارسی: برنامه جدید مدیریت امور مالی شما را آسان میکند.
3. خدمات:
مثال انگلیسی: The bank offers convenient online banking services.
ترجمه فارسی: این بانک خدمات مناسب بانکداری آنلاین ارائه میدهد.
4. محصولات:
مثال انگلیسی: This microwave oven is convenient for reheating food quickly.
ترجمه فارسی: این مایکروویو برای گرم کردن سریع غذا مناسب است.
5. زمان:
مثال انگلیسی: It’s not convenient for me to talk right now.
ترجمه فارسی: صحبت کردن در حال حاضر برای من مناسب نیست.
6. مکان:
مثال انگلیسی: The restaurant is conveniently located near the city center.
ترجمه فارسی: رستوران به راحتی در نزدیکی مرکز شهر واقع شده است.
7. قیمت:
مثال انگلیسی: This product is conveniently priced for everyone.
ترجمه فارسی: این محصول با قیمتی مناسب برای همه عرضه شده است.
8. دسترسی:
مثال انگلیسی: The library has convenient hours of operation.
ترجمه فارسی: کتابخانه ساعات کار مناسبی دارد.
9. استفاده:
مثال انگلیسی: This software is convenient to use and easy to learn.
ترجمه فارسی: استفاده از این نرمافزار آسان و یادگیری آن ساده است.
10. رابط کاربری:
مثال انگلیسی: The website has a convenient and user-friendly interface.
ترجمه فارسی: وب سایت رابط کاربری آسان و مناسب دارد.
1. حمل و نقل:
مثال انگلیسی: The bus stop is conveniently located across the street from my apartment.
ترجمه فارسی: ایستگاه اتوبوس به راحتی در مقابل آپارتمان من واقع شده است.
2. فناوری:
مثال انگلیسی: The new app makes it convenient to manage your finances.
ترجمه فارسی: برنامه جدید مدیریت امور مالی شما را آسان میکند.
3. خدمات:
مثال انگلیسی: The bank offers convenient online banking services.
ترجمه فارسی: این بانک خدمات مناسب بانکداری آنلاین ارائه میدهد.
4. محصولات:
مثال انگلیسی: This microwave oven is convenient for reheating food quickly.
ترجمه فارسی: این مایکروویو برای گرم کردن سریع غذا مناسب است.
5. زمان:
مثال انگلیسی: It’s not convenient for me to talk right now.
ترجمه فارسی: صحبت کردن در حال حاضر برای من مناسب نیست.
6. مکان:
مثال انگلیسی: The restaurant is conveniently located near the city center.
ترجمه فارسی: رستوران به راحتی در نزدیکی مرکز شهر واقع شده است.
7. قیمت:
مثال انگلیسی: This product is conveniently priced for everyone.
ترجمه فارسی: این محصول با قیمتی مناسب برای همه عرضه شده است.
8. دسترسی:
مثال انگلیسی: The library has convenient hours of operation.
ترجمه فارسی: کتابخانه ساعات کار مناسبی دارد.
9. استفاده:
مثال انگلیسی: This software is convenient to use and easy to learn.
ترجمه فارسی: استفاده از این نرمافزار آسان و یادگیری آن ساده است.
10. رابط کاربری:
مثال انگلیسی: The website has a convenient and user-friendly interface.
ترجمه فارسی: وب سایت رابط کاربری آسان و مناسب دارد.
Forwarded from آموزش و کوییز انگلیسی با Zaban7ir
🔵 کانال VIP شامل پکیج عظیم داستان های سطح بندی شده زبان انگلیسی (صوتی و eBook )
🔸 یکی از بهترین مجموعه ها برای تقویت تضمینی مهارت شنیداری انگلیسی
🔸 با استفاده از این مجموعه به صورت تضمینی نمره بالای Listening در آزمون های معتبر آیلتس و ... را کسب کنید.
🔸 همچنین مجموعه ای عالی برای افزایش مهارت Reading انگلیسی به صورت سطح به سطح به همراه توضیح لغت های جدید، تمرینات و کوییزها در کتاب ها
🔸 داستان های جذاب محلی و مشهور
🔸 از سطح مقدماتی تا حرفه ای
🔸 با لهجه بریتیش و امریکن
🔸 ۶۰۰ کتاب داستان
🔸 به صورت کانال VIP تلگرامی
🔸 فقط کافیست چند ماه تا یک سال از این مجموعه استفاده کنید تا مهارت شنیداری بسیار عالی پیدا کنید.
🟣 قیمت : ۱۵۰ هزار تومان
👈 برای سفارش و دریافت لینک عضویت در کانال مجموعه داستان های سطح بندی شده می توانید به آیدی @ma_limbs پیام بدید.
👈 برای دیدن نمونه صوتی و کتاب اینجا را کلیک کنید.
🔵 کانال VIP شامل پکیج عظیم داستان های سطح بندی شده زبان انگلیسی (صوتی و eBook )
🔸 یکی از بهترین مجموعه ها برای تقویت تضمینی مهارت شنیداری انگلیسی
🔸 با استفاده از این مجموعه به صورت تضمینی نمره بالای Listening در آزمون های معتبر آیلتس و ... را کسب کنید.
🔸 همچنین مجموعه ای عالی برای افزایش مهارت Reading انگلیسی به صورت سطح به سطح به همراه توضیح لغت های جدید، تمرینات و کوییزها در کتاب ها
🔸 داستان های جذاب محلی و مشهور
🔸 از سطح مقدماتی تا حرفه ای
🔸 با لهجه بریتیش و امریکن
🔸 ۶۰۰ کتاب داستان
🔸 به صورت کانال VIP تلگرامی
🔸 فقط کافیست چند ماه تا یک سال از این مجموعه استفاده کنید تا مهارت شنیداری بسیار عالی پیدا کنید.
🟣 قیمت : ۱۵۰ هزار تومان
👈 برای سفارش و دریافت لینک عضویت در کانال مجموعه داستان های سطح بندی شده می توانید به آیدی @ma_limbs پیام بدید.
👈 برای دیدن نمونه صوتی و کتاب اینجا را کلیک کنید.
Forwarded from آموزش و کوییز انگلیسی با Zaban7ir
🔵 با عضویت در لیست تلگرامی جامع آموزش زبان زیر عضو بی نظیرترین و کامل ترین مجموعه آموزش زبان انگلیسی تلگرامی شوید:
🟢 پادکست، کوییز، گرامر، آیلتس، تافل، ویدیو، آموزش زبان به کودکان، اصطلاحات انگلیسی، زبان کنکور و ... :
👉 https://hottg.com/addlist/hK74E7joz0ZiOGY0
🟢 پادکست، کوییز، گرامر، آیلتس، تافل، ویدیو، آموزش زبان به کودکان، اصطلاحات انگلیسی، زبان کنکور و ... :
👉 https://hottg.com/addlist/hK74E7joz0ZiOGY0
Forwarded from آموزش و کوییز انگلیسی با Zaban7ir
🔵 دوست داری برنامه نویس حرفه ای بشی یا مهارت های کامپیوتری خودت رو افزایش بدی؟ با عضویت در لیست تلگرامی زیر در بی نظیر ترین کانال های برنامه نویسی ما عضو شوید:
🟢 پایتون، هوش مصنوعی، یادگیری ماشین، سی ++، سی شارپ، دات نت، نود جی اس، جاوا اسکریپت، شبکه، علم داده، پایگاه داده، sql، nosql ، مهارت های ICDL، سیستم عامل، لینوکس، فتوشاپ، گرافیک، اندروید، جاوا، ساخت اپلیکیشن موبایل، ری اکت، جی کوئری، php و laravel، دروس رشته کامپیوتر، کنکور کامپیوتر و ...
عضو لیست جامع شوید:
👉 👉 https://hottg.com/addlist/_UjG99eD_E4zYzhk
🟢 پایتون، هوش مصنوعی، یادگیری ماشین، سی ++، سی شارپ، دات نت، نود جی اس، جاوا اسکریپت، شبکه، علم داده، پایگاه داده، sql، nosql ، مهارت های ICDL، سیستم عامل، لینوکس، فتوشاپ، گرافیک، اندروید، جاوا، ساخت اپلیکیشن موبایل، ری اکت، جی کوئری، php و laravel، دروس رشته کامپیوتر، کنکور کامپیوتر و ...
عضو لیست جامع شوید:
👉 👉 https://hottg.com/addlist/_UjG99eD_E4zYzhk
Telegram
برنامه نویسی
You’ve been invited to add the folder “برنامه نویسی”, which includes 14 chats.
Forwarded from آموزش و کوییز انگلیسی با Zaban7ir
🔵 با عضویت در لیست تلگرامی جامع آموزش زبان زیر عضو بی نظیرترین و کامل ترین مجموعه آموزش زبان انگلیسی تلگرامی شوید:
🟢 پادکست، کوییز، گرامر، آیلتس، تافل، ویدیو، آموزش زبان به کودکان، اصطلاحات انگلیسی، زبان کنکور و ... :
👉 https://hottg.com/addlist/hK74E7joz0ZiOGY0
🟢 پادکست، کوییز، گرامر، آیلتس، تافل، ویدیو، آموزش زبان به کودکان، اصطلاحات انگلیسی، زبان کنکور و ... :
👉 https://hottg.com/addlist/hK74E7joz0ZiOGY0
Telegram
زبان
You’ve been invited to add the folder “زبان”, which includes 19 chats.
Forwarded from هشتگ تبلیغ تخصصی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎯 فقط كافيه كه سه شنبه ۱۴۰۳/۰۲/۲۵ ساعت ۲۰:۰۰ وبينار پرپلی آكادمی تكانش شركت كنی .
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
HTML Embed Code: