Channel: داستان واقعی
دلم میخواد همینطوری که هستیم...
نه حتی همینطوری
حتی مثل پارسال ...
انقدر حالمون خوب باشه که بازم ذوق گلدونهای بالکن رو کنیم و عصرها بریم جا بندازیم همونجا و غروب آفتاب رو ببینیم...
دلم یه وضعیت استیبل طولانی میخواد
@vagheiii | داستان واقعی
نه حتی همینطوری
حتی مثل پارسال ...
انقدر حالمون خوب باشه که بازم ذوق گلدونهای بالکن رو کنیم و عصرها بریم جا بندازیم همونجا و غروب آفتاب رو ببینیم...
دلم یه وضعیت استیبل طولانی میخواد
@vagheiii | داستان واقعی
عجب زمونهای شده...
حس میکنم یه چاقوی برنده
داره قفسه سینه من رو پاره میکنه ...
دوباره
دوباره
این درد عجیب امانم را بریده...
دوا
و
شفای
واقعی میخواهد...
@vagheiii | داستان واقعی
حس میکنم یه چاقوی برنده
داره قفسه سینه من رو پاره میکنه ...
دوباره
دوباره
این درد عجیب امانم را بریده...
دوا
و
شفای
واقعی میخواهد...
@vagheiii | داستان واقعی
مقتدر مهربانم باش ...
همانقدر مقتدر که آغوشت را باز کنی
همانقدر مهربان که مرا در خود آرام کنی...
@vagheiii | داستان واقعی
همانقدر مقتدر که آغوشت را باز کنی
همانقدر مهربان که مرا در خود آرام کنی...
@vagheiii | داستان واقعی
یار خوب داشتن زندگیبخشه. تو زیباتر میشی. همه چی برات لطیفتره. غمها کمرنگتره. خندهها از ته دله. مشکلات و بحث هم هست ولی با هم حلش میکنید. یار خوب بیشتر از چیزی که فکر میکنی بهت زندگی می ده.
@vagheiii | داستان واقعی
@vagheiii | داستان واقعی
ماییم گیرافتادگان
ماییم دست و پا بستهگان
ماییم با خطوط قرمز
ماییم از پا ننشستگان
و ناامید نگشتگان❤️
@vagheiii | داستان واقعی
ماییم دست و پا بستهگان
ماییم با خطوط قرمز
ماییم از پا ننشستگان
و ناامید نگشتگان❤️
@vagheiii | داستان واقعی
شبا خیلی باید با خودت کلنجار بری که بخوابی...
انگار نمیخواد باورت بشه، واقعا هیچ کس، هیچ کس قرار نیست زیبایی ماهشو باهات تقسیم کنه...
نمیدونم چرا بعد این همه سال عادت نمیکنم که قرار نیست بیاد اون پیامی که دلمو میلرزونه...
اون شور و اشتیاق
اون حس ناب عشق
اگه چشم انتظار نبودم، شب زود میخوابیدم، صبح زود بلند میشدم...
هرشبم این تکرار میشهها اما چ کنم که دل ...
@vagheiii | داستان واقعی
انگار نمیخواد باورت بشه، واقعا هیچ کس، هیچ کس قرار نیست زیبایی ماهشو باهات تقسیم کنه...
نمیدونم چرا بعد این همه سال عادت نمیکنم که قرار نیست بیاد اون پیامی که دلمو میلرزونه...
اون شور و اشتیاق
اون حس ناب عشق
اگه چشم انتظار نبودم، شب زود میخوابیدم، صبح زود بلند میشدم...
هرشبم این تکرار میشهها اما چ کنم که دل ...
@vagheiii | داستان واقعی
خاله: ببین شما مثل دخترای منید، من نمیتونم بشینم بدبختی ابجیت رو ببینم
من: خاله جون هنو یک ماه نمیشه که از دعای من زیر قبه امام حسین میگذره، ینی خدا اینطوری میخواد بزنه پس گردنمون؟ نه...
@vagheiii | داستان واقعی
من: خاله جون هنو یک ماه نمیشه که از دعای من زیر قبه امام حسین میگذره، ینی خدا اینطوری میخواد بزنه پس گردنمون؟ نه...
@vagheiii | داستان واقعی
دلم ارامش ابدی در حبس دستانت را میخواهد ایا این ارزوی محالی است؟
دلم خیال تخت مادرم ...
و لبخند گرم پدرم را میخواهد ...
دلم تماشای بازی کودکانه میخواهد ...
@vagheiii | داستان واقعی
دلم خیال تخت مادرم ...
و لبخند گرم پدرم را میخواهد ...
دلم تماشای بازی کودکانه میخواهد ...
@vagheiii | داستان واقعی
میگم آسمون که به ریسمون میبافی...
حواست باشه
قلب من خیلی خوب میفهمه...
آبی پاک دلت رو میفهمه
@vagheiii | داستان واقعی
حواست باشه
قلب من خیلی خوب میفهمه...
آبی پاک دلت رو میفهمه
@vagheiii | داستان واقعی
دو تا سوال؛
خوشی رو تو زندگیت به دست آوردی؟ و سؤال مهمتر، زندگی تو برای دیگران خوشی آورد؟
@vagheiii | داستان واقعی
خوشی رو تو زندگیت به دست آوردی؟ و سؤال مهمتر، زندگی تو برای دیگران خوشی آورد؟
@vagheiii | داستان واقعی
HTML Embed Code: