TG Telegram Group Link
Channel: تاریخ‌اندیشی ــ مهدی تدینی
Back to Bottom
Audio
«بوروکراسی ـــ جلسۀ سیزدهم (جلسۀ آخر)»

فایل صوتی جلسۀ سیزدهم شرح «بوروکراسی»، اثر لودویگ فون میزس.

در جلسۀ آخرِ مجموعۀ «بوروکراسی» به این پرسش می‌پردازیم که «راه علاج چیست؟» در لیبرالیسم چوب جادو وجود ندارد؛ راه‌حل‌های جادویی وجود ندارد؛ میان‌بُر و روش‌های زودبازده و در عین حال پایدار وجود ندارد. اگر شهروند به این جمع‌بندی رسیده است که بوروکراسی شری ناگزیر است که نباید بزرگ شود ــ و اگر بزرگ شود بلای جانش می‌شود ــ باید خود جلوی آن بایستد. نمی‌توان هم از کاپیتالیسم متنفر بود و هم از بوروکراسی نالید. نمی‌توان هم دموکراسی خواست و هم بوروکراسی‌پروری کرد. آزادی مسئولیت می‌آورد؛ دموکراسی مسئولیت می‌آورد و صیانت از همۀ اینها وظیفۀ شهروند است ــ راه‌ دیگری وجود ندارد.

فایل تصویری این جلسه: «بوروکراسی ـــ جلسۀ سیزدهم»

فایل صوتی جلسات پیشین: جلسۀ اول | جلسۀ دوم | جلسۀ سوم | جلسۀ چهارم | جلسۀ پنجم | جلسۀ ششم | جلسۀ هفتم | جلسۀ هشتم | جلسۀ نهم | جلسۀ دهم | جلسۀ یازدهم | جلسۀ دوازدهم

#بوروکراسی #لیبرالیسم

@tarikhandishi | تاریخ‌اندیشی
«شریعتی در هواپیمای شاه»


دکتر علی شریعتی یکی از کسانی بود که در بسترسازی برای سرازیر شدن قشر خاصی از جوانان به سوی مجاهدین خلق تأثیر عمیقی داشت. مسئله روایتی بود که او از اسلام و اسلام‌دوستی ارائه می‌داد. جامعۀ ایران در سال‌های دهۀ چهل و پنجاه رو به تحولات عمیق و گسترده‌ای داشت. چهرۀ شهرها عوض می‌شد، مراکز صنعتی یکی پس از دیگری سر برمی‌آورد، بر شمار دانشجویان و تحصیل‌کردگان افزوده می‌شد و دنیای زیست ایرانی در ظاهر و باطن مدرن می‌شد. با آشنایی قشر جوان با علم و فناوری، از یک سو زاویه‌ای میان آنها و دنیای سنتی و سنت‌گرا ایجاد می‌شد، اما از دیگر سو هنوز حاضر به پذیرش بسیاری از ابعاد مدرنیته نبودند. نوعی سرگردانی در این جوانان پدید آمده بود ــ در حالت از سنت رانده و از مدرنیته مانده داشتند. لای این دو دنیا گیر کرده بودند. نه پای ماندن در دنیای قدیم را داشتند و نه دل رفتن به دنیای جدید. به همین منوال، این جوانانِ تکنسین، مهندس، دکتر ــ یعنی از جهانی علم‌باور ــ شده بودند و ارتباطشان با روحیات و ذهنیاتِ سنتی اسلام سست شده بود، اما همچنان علایق اسلامی داشتند.

در اینجا شریعتی مانند منجی برای این قشر ظهور کرد و با آمیزه‌های شعبده‌گون خود جهان‌بینی جدیدی دست این جوانان می‌داد. جوانان دکترـ‌مهندس‌شده‌ای که نمی‌خواستند افکار قدیمی والدینشان را وام بگیرند اما در عین حال هنوز کوله‌بارشان پر از انگاره‌های الهیاتی بود، پایگاه و پناهگاهی در بافته‌های فکری شریعتی می‌یافتند ــ با شریعتی می‌توانستند روحی متافیزیکی و الهیاتی در جسم مدرن بدمند، بدون اینکه آغشته به روحیات مدرن شوند. به همین دلیل مخاطبان اصلی شریعتی قشر درس‌خوانده بودند. قدرت گرفتن مارکسیسم بازار شریعتی را گرم‌تر می‌کرد، زیرا شریعتی هم انگاره‌های چپ را در صورت‌بندی‌های آشنا (غیرمارکسیستی) می‌پیچید و هم بدیل خوبی برای جوانانی بود که میلی به سکولاریسم و ماتریالیسم مارکسیستی نداشتند. بگذارید این فرایند جذب را با یک مثال بسیار بارز توضیح دهم.

بهزاد معزی یکی از بهترین خلبانان ایران بود. او در کار خود آنقدر زبده بود که بتواند به عنوان خلبان هواپیمای سلطنتی ایران انتخاب شود. خلبان آخرین پرواز شاه از ایران ــ در بیست‌وششم دی ۵۷ ــ همین سرهنگ معزی بود. اما او همان زمان که هواپیمای شاه را می‌راند، دلبستۀ مجاهدین خلق بود. این‌هم خود نشانۀ دیگری از میزان نفوذ انقلابی‌ها در اطراف شاه بود که یکی از امنیتی‌ترین و حساس‌ترین کارها (یعنی خلبانی هواپیمای سلطنتی) دست کسی بود که شیفتۀ مجاهدین بود ــ مجاهدینی که از همان زمان ابزار ترور را هم در خورجین سیاسی‌شان داشتند.

حال دقیقاً پرسش این است که چگونه یک نیروی متخصص فنی و ماهر جذب مجاهدین شده بود؟ جواب ساده است... از مجرای شریعتی. خلبان معزی آن‌قدر دلبستۀ شریعتی بود که در همان پرواز آخر شاه از ایران کتاب‌های شریعتی را با خود به عنوان توشۀ راه برده بود تا هر وقت فرصتی دست داد شریعتی بخواند ــ جلد اصلی کتاب «تشیع علوی و صفوی» را کنده بود و جلد یک رُمان روی کتاب چسبانده بود. معزی از سال ۵۶ تا توانسته بود نوارها و کتاب‌های شریعتی را شنیده و خوانده بود (خودش می‌گوید بالغ بر ۱۵۰ کاست و کتاب) و این‌چنین متحول شده بود. خود او می‌گوید: «مهم‌ترین چیزی که از شریعتی آموختم ارزش تسلیم نشدن در برابر دیکتاتوری و استبداد بود.» ــ من هم فکر می‌کنم پیام شریعتی همین بود؛ شریعتی هر چیزی را از از تاریخ و جامعه‌شناسی تا اسلام و مارکسیسم در تنور نظریه‌ای می‌ریخت تا دوگانه‌های لایزال ظالم و مظلوم بسازد. تکلیف مظلوم هم این است که در برابر ظلم به پا خیزد.

(ادامه در پست بعد)

@tarikhandishi | تاریخ‌اندیشی
(ادامه از پست پیشین)

اما معزی وقتی متوجه شد شریعتی، این بُت زندگی‌اش، همۀ کارهای خود را «زینبی» و همۀ کارهای مجاهدین را «حسینی» می‌داند، با خود خیال کرد این مجاهدین کیستند که شریعتی این‌چنین از آنها تعریف می‌کند! همین بس بود! بقیۀ مسیر زندگی خلبان پروازهای سلطنتی ایران در همان ریلی پیش رفت که شریعتی در ذهن او کار گذاشته بود.

در روزهای پس از انقلاب، وقتی شاه در مراکش بود و مشخص بود دیگر امیدی برای بازگشت به ایران نیست، برای اینکه برای معزی به عنوان خلبان پروازهای سلطنتی مشکلی پیش نیاید، به معزی گفت سفارش می‌کند تا در نیروی هوایی یک کشور دیگر شغل مناسبی پیدا کند. اما معزی همۀ پیشنهادهای شاه را رد کرد، زیرا همان زمان دلبستۀ مجاهدین بود و می‌دانست بیش از هر کسی از خود شاه بیزار است.

معزی به ایران برگشت و مخفیانه وارد سازمان مجاهدین شد. از نکات عجیب در اینجا این است که از خاطرات او می‌توان فهمید مجاهدین در نیروی هوایی عناصر نفوذی فراوانی داشتند و علاوه بر این، از همان ابتدا در بسیاری از نقاط حساس تشکیلاتی مخفی داشتند. دو سال و اندی با فراز و فرود گذشت تا اینکه معزی مهمترین خدمت خود را به سازمان محبوبش انجام داد. پس از خرداد ۱۳۶۰ که مجاهدین وارد جدالی آشتی‌ناپذیر با حکومت انقلابی شدند، مسعود رجوی و بنی‌صدر مخفی شدند. از اواخر خرداد تا اوایل مردا عملیات دقیقی برای فرار دادن مخفیانۀ بنی‌صدر و رجوی چیده شد که مهم‌ترین مجری آن خلبان معزی بود.

خود این عملیات هم نشانۀ دیگری از این بود که آن زمان مجاهدین آن‌قدر عناصر نفوذی داشتند که بتوانند چنین عملیاتی را اجرا کنند. آن زمان سال اول جنگ ایران و عراق بود و معزی خلبان هواپیمای سوخت‌رسان بود. در پوشش یکی از همین پروازهای سوخت‌رسانی، گروه عملیاتی آنها رجوی و بنی‌صدر را مخفیانه سوار هواپیما کردند و معزی در پروازی پرریسک با تظاهر به اینکه هواپیماربایی صورت گرفته فرماندهش را از ایران به پاریس برد ــ در واقع هواپیماربایی صورت گرفته بود، اما هواپیماربا خود خود خلبان بود.

موضوع این نوشتار شرح جزئیات این پرواز نیست و برمی‌گردیم به موضوع اصلی: می‌خواستم سرنوشت خلبان بهزاد معزی را به عنوان نمونه روایت کنم تا تأثیر شریعتی در بسترسازی برای هدایت جوانان به سوی مجاهدین را در یک مثال بارز ببینیم. معزی تا پایان عمر از خدمتگزاران مجاهدین ماند و هیچ چیز ــ از جمله همکاری مجاهدین با صدام ــ باعث نشد او در افکار خود تجدیدنظر کند.

این‌گونه بود که مجاهدین به سادگی می‌توانست قشر بزرگی از جوانان تحصیل‌کردۀ ایران را در سال‌های پیش و پس از انقلاب جذب کند ــ البته ترجیح می‌دهم بگویم: «ببلعد». اینجاست که یک نویسنده، متفکر و نظریه‌پرداز پیش از هر چیز باید قبل هر پردازش شتابزده‌ای از خود بپرسد عواقب آنچه می‌گوید چیست... بُرد این اسلحۀ فکری تا کجاست؟ مثل دانشمندی که باید مراقب باشد فرانکنشتاین نسازد...

پی‌نوشت:
اطلاعات شخصی دربارۀ بهزاد معزی را از کتاب خاطرات خود او آورده‌ام.

مهدی تدینی

@tarikhandishi | تاریخ‌اندیشی
«بازار آزاد و دشمنان آن» منتشر شد

مسئله دفاع از آزادی است. مسئله این نیست که آزادی اقتصادی مهم‌تر از آزادی‌های دیگر است. همۀ آزادی‌ها، از سیاسی تا فرهنگی، مهم است، اما مهم‌ترین سنگر آزادی، آزادی اقتصادی است. وقتی آزادی اقتصادی را از شهروند بگیرید، گرفتن سایر آزادی‌هایش مانند لخت کردن سربازی است که اسلحه‌اش را پیش‌تر گرفته‌اید.

مخالفان لیبرالیسم در پروپاگاندای خود، تأکید لیبرالیسم بر آزادی اقتصادی را به سخره می‌گیرند. اما آزادی اقتصادی برای شهروند مانند اسلحه برای سرباز است. وقتی آزادی اقتصادی را از او بگیرید، ستاندن سایر آزادی‌ها از او آسان‌تر از بردن بره‌ای رام به مسلخ است. پایگاه فرد برای دفاع از فردیتش، و پایگاه جامعه برای دفاع از خود در برابر حاکمیت سیاسی «آزادی اقتصادی»اش است.

کتاب «بازار آزاد و دشمنان آن» مجموعه درسگفتاری از لودویگ فون میزس، اقتصاددان و متفکر لیبرال است. حجم کتاب زیاد نیست و برای آشنایی با نظریه‌های میزس درآمد خوبی است.

پی‌‌دی‌اف صفحات ابتدایی کتاب در پست بعد می‌آید.

برای تهیۀ کتاب نیز می‌توانید به این لینک مراجعه کنید: «بازار آزاد و دشمنان آن»

@tarikhandishi | تاریخ‌اندیشی
بازار آزاد و دشمنان آن.pdf
1.7 MB
کتاب «بازار آزاد و دشمنان آن»

صفحات ابتدایی کتاب «بازار آزاد و دشمنان آن»، اثر لودویگ فون میزس، را در این پی‌دی‌اف می‌توانید بخوانید. این صفحات مشتمل بر فهرست، یادداشت آقای دکتر غنی‌نژاد و مقدمۀ بنده بر کتاب است.

برای تهیۀ کتاب می‌توانید به این لینک مراجعه بفرمایید: «بازار آزاد و دشمنان آن»

#معرفی_کتاب

@tarikhandishi | تاریخ‌اندیشی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
«ظهور فاشیسم و آسیب‌شناسی جمهوری» (گفتار اول) ـــ سلسله مباحث فاشیسم | جلسۀ دوم

در ادامۀ مباحث «فاشیسم»، به بررسی پرسشی مهم می‌پردازیم: وخیم‌ترین و جنایتکارترین نوع فاشیسم نه با کودتا، نه با انقلاب و نه با جنگ داخلی به قدرت رسید! بلکه به مشروع‌ترین شکل ممکن و در آزادانه‌ترین انتخابات به شیوه‌ای کاملاً دموکراتیک به قدرت رسید و بی‌درنگ بساط جمهوری و دموکراسی را جمع کرد و حادترین نوع توتالیتاریسم نژادی را پدید آورد.

مسئله جمهوری اول آلمان است ــ موسوم به «جمهوری وایمار» ــ که از دل آن ناسیونال‌سوسیالیسم به عنوان نوعی توتالیتاریسم فاشیستی ظهور کرد. به همین دلیل است که جمهوری اول آلمان یکی از بهترین و مناسب‌ترین نمونه‌های مطالعاتی برای «آسیب‌شناسی جمهوری و دموکراسی» است. چرا جمهوری وایمار کار نکرد و چرا چونان قابله‌ای قاتل خویش را به دنیا آورد؟

فایل صوتی این گفتار را در این لینک بشنوید: «فاشیسم و آسیب‌شناسی جمهوری» (گفتار اول)

فایل تصویری جلسات پیشین مباحث فاشیسم: جلسۀ اول

#گفتار_لایو #فاشیسم
@tarikhandishi | تاریخ‌اندیشی
Audio
«ظهور فاشیسم و آسیب‌شناسی جمهوری» (گفتار اول) ـــ سلسله مباحث فاشیسم | جلسۀ دوم

در ادامۀ مباحث «فاشیسم»، به بررسی پرسشی مهم می‌پردازیم: وخیم‌ترین و جنایتکارترین نوع فاشیسم نه با کودتا، نه با انقلاب و نه با جنگ داخلی به قدرت رسید! بلکه به مشروع‌ترین شکل ممکن و در آزادانه‌ترین انتخابات به شیوه‌ای کاملاً دموکراتیک به قدرت رسید و بی‌درنگ بساط جمهوری و دموکراسی را جمع کرد و حادترین نوع توتالیتاریسم نژادی را پدید آورد.

مسئله جمهوری اول آلمان است ــ موسوم به «جمهوری وایمار» ــ که از دل آن ناسیونال‌سوسیالیسم به عنوان نوعی توتالیتاریسم فاشیستی ظهور کرد. به همین دلیل است که جمهوری اول آلمان یکی از بهترین و مناسب‌ترین نمونه‌های مطالعاتی برای «آسیب‌شناسی جمهوری و دموکراسی» است. چرا جمهوری وایمار کار نکرد و چرا چونان قابله‌ای قاتل خویش را به دنیا آورد؟

فایل تصویری این گفتار را در این لینک بشنوید: «فاشیسم و آسیب‌شناسی جمهوری» (گفتار اول)

فایل صوتی جلسات پیشین مباحث فاشیسم: جلسۀ اول

#گفتار_لایو #فاشیسم
@tarikhandishi | تاریخ‌اندیشی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
«ظهور فاشیسم و آسیب‌شناسی جمهوری» (گفتار دوم) ـــ سلسله مباحث فاشیسم | جلسۀ سوم

قضیه داستانی تکراری است: که انقلاب آسان نمود اول، ولی افتاد مشکل‌ها... از دل انقلاب آلمان جمهوری وایمار سر برآورد و این جمهوری در فراز و فرودی چهارده‌ساله به خودفلج‌سازی رسید و تلخ‌ترین فرجام ممکن را یافت: توتالیترترین نوع دیکتاتوری فاشیستی به مشروع‌ترین و دموکراتیک‌ترین شکل از دل جمهوری زاده شد که فقط یک فقره از پیامدهای آن هولوکاست بود. کسانی که در آلمان در ۱۹۱۸ انقلاب می‌کردند، فکر می‌کردند تمام شد! از یک مرحلۀ استبداد تاریخی به مرحلۀ آزادی گذار کردند، اما مسیری که آنها با اشتیاق آغاز کرده بودند به وخیم‌ترین توتالیتاریسم انجامید و همه‌چیز به خاک و خاکستر نشست... ملی‌گرایان و چپ‌گرایان آلمانی هر دو باختند! در این جلسه مباحث فاشیسم را با نگاه به آسیب‌شناسی جمهوری وایمار ادامه داده‌ام.


فایل صوتی این گفتار را در این لینک بشنوید: «فاشیسم و آسیب‌شناسی جمهوری» (گفتار دوم)

فایل تصویری جلسات پیشین مباحث فاشیسم: جلسۀ اول | جلسۀ دوم

#گفتار_لایو #فاشیسم
@tarikhandishi | تاریخ‌اندیشی
Audio
«ظهور فاشیسم و آسیب‌شناسی جمهوری» (گفتار دوم) ـــ سلسله مباحث فاشیسم | جلسۀ سوم

قضیه داستانی تکراری است: که انقلاب آسان نمود اول، ولی افتاد مشکل‌ها... از دل انقلاب آلمان جمهوری وایمار سر برآورد و این جمهوری در فراز و فرودی چهارده‌ساله به خودفلج‌سازی رسید و تلخ‌ترین فرجام ممکن را یافت: توتالیترترین نوع دیکتاتوری فاشیستی به مشروع‌ترین و دموکراتیک‌ترین شکل از دل جمهوری زاده شد که فقط یک فقره از پیامدهای آن هولوکاست بود. کسانی که در آلمان در ۱۹۱۸ انقلاب می‌کردند، فکر می‌کردند تمام شد! از یک مرحلۀ استبداد تاریخی به مرحلۀ آزادی گذار کردند، اما مسیری که آنها با اشتیاق آغاز کرده بودند به وخیم‌ترین توتالیتاریسم انجامید و همه‌چیز به خاک و خاکستر نشست... ملی‌گرایان و چپ‌گرایان آلمانی هر دو باختند! در این جلسه مباحث فاشیسم را با نگاه به آسیب‌شناسی جمهوری وایمار ادامه داده‌ام.


فایل تصویری این گفتار را در این لینک بشنوید: «فاشیسم و آسیب‌شناسی جمهوری» (گفتار دوم)

فایل صوتی جلسات پیشین مباحث فاشیسم: جلسۀ اول | جلسۀ دوم

#گفتار_لایو #فاشیسم
@tarikhandishi | تاریخ‌اندیشی
جمعه و شنبه، بیست‌وهفتم و بیست‌وهشتم بهمن، دو نشست در شهر رشت در خدمت سرورانم هستم.

زمان، مکان و موضوع نشست در پوسترها قید شده است.


@tarikhandishi | تاریخ‌اندیشی
پیامی از طرف ما که نماینده‌ای در مجلس نداریم


حوزه انتخابیه تهران، ری، شمیرانات، پردیس و اسلامشهر ۷ میلیون و ۷۷۵ هزار واجد شرایط رأی دادن دارد.

طبق اعلام نتایج اولیه انتخابات‌ مجلس در این حوزه انتخابیه، نفر اول ۵۴۵,۸۰۵ و نفر پانزدهم ۲۷۵,۷۶۰ رأی آورده است.

یعنی نفر اول تا پانزدهم بین ۳,۵ تا ۷ درصد رأی واجدان شرایط را به دست آوردند. بنابراین میانگین آرای ۱۵ نفر اول تهران به زور به ۵ درصد می‌رسد (نفرات بعدی که قطعا زیر ۵ درصد است و در نتیجه میانگین کل حدود ۳ تا ۴ درصد خواهد بود).

این افراد راه‌یافته به مجلس، از فردا با داشتن رأی کمتر از ۵ درصد از مردم تهران، خود را نماینده "مردم تهران" می‌دانند و با این پشتوانه ناچیز قرار است جای مردم حرف بزنند و تصمیم بگیرند؛ بحث کنند و قانون تصویب کنند؛ برای سیاست داخلی و خارجی تصمیم بگیرند؛ دربارهٔ زندگی، معیشت، اقتصاد، فرهنگ و همه‌چیز نظر دهند.

کار ما از نقد و تحلیل گذشته است. هیچ چیز نیاز به توضیح ندارد. حتی نقد این وضعیت سابیدن بیهوده کلمات است. فقط خواستم به افراد این فهرست برنده یادآوری کنم، در ایاب و ذهاب به مجلس، پشتوانه زیر پنج درصد فراموش نشود!

@tarikhandishi | تاریخ‌اندیشی
کتاب «جنگ جهانی اول» منتشر شد

ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که از خاکستر جنگ جهانی اول برخاسته است. عمارت کهن دنیای قدیم در جنگ جهانی اول سوخت و در پاییز ۱۹۱۸ در خود فروریخت و قرن نوزدهم با هجده سال تأخیر برای همیشه به تاریخ پیوست. در کتاب جنگ جهانی اول، اثر تاریخ‌نگار آلمانی، زونکه نایتسل، کم‌وبیش به طور مختصر و از زاویۀ دید آلمان جنگ جهانی اول را شرح داده است.

این کتاب نهمین مجلد از مجموعۀ «ایدئولوژی‌پژوهی» است که به لطف و همت نشر پارسه منتشر می‌کنم. این مجلد از این رو در این مجموعه لازم بوده است که «عمقی تاریخی» به مباحث نظریِ ما در این مجموعه می‌‎بخشد. برای فهم فاشیسم (که یکی از ارکان مباحث ایدئولوژی‌پژوهانۀ ماست)، آشنایی با جنگ جهانی اول به عنوان زهدانی که فاشیسم از درون آن زاده شد، ضروری است.

در پست بعدی پی‌دی‌افِ سی صفحۀ اول کتاب را می‌توانید مطالعه بفرمایید. و برای تهیۀ کتاب هم می‌توانید به این لینک مراجعه بفرمایید: «جنگ جهانی اول ـــ بنوبوک»

#معرفی_کتاب
@tarikhandishi | تاریخ‌اندیشی
جنگ جهانی اول.pdf
1.3 MB
کتاب «جنگ جهانی اول» منتشر شد

ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که از خاکستر جنگ جهانی اول برخاسته است. عمارت کهن دنیای قدیم در جنگ جهانی اول سوخت و در پاییز ۱۹۱۸ در خود فروریخت و قرن نوزدهم با هجده سال تأخیر برای همیشه به تاریخ پیوست. در کتاب جنگ جهانی اول، اثر تاریخ‌نگار آلمانی، زونکه نایتسل، کم‌وبیش به طور مختصر و از زاویۀ دید آلمان جنگ جهانی اول را شرح داده است.

این کتاب نهمین مجلد از مجموعۀ «ایدئولوژی‌پژوهی» است که به لطف و همت نشر پارسه منتشر می‌کنم. این مجلد از این رو در این مجموعه لازم بوده است که «عمقی تاریخی» به مباحث نظریِ ما در این مجموعه می‌‎بخشد. برای فهم فاشیسم (که یکی از ارکان مباحث ایدئولوژی‌پژوهانۀ ماست)، آشنایی با جنگ جهانی اول به عنوان زهدانی که فاشیسم از درون آن زاده شد، ضروری است.

در این پست پی‌دی‌افِ سی صفحۀ اول کتاب را می‌توانید مطالعه بفرمایید. و برای تهیۀ کتاب هم می‌توانید به این لینک مراجعه بفرمایید: «جنگ جهانی اول ـــ بنوبوک»

#معرفی_کتاب
@tarikhandishi | تاریخ‌اندیشی
‌‌«گریز از مرگ»

تماشای فیلم «درس‌های فارسی»؛ ساختۀ وادیم پرلمان (در پیوست)


برتری انسان بر جانوران این است که «مرگ‌آگاه» است؛ می‌داند سرانجام روزی می‌میرد و این آگاهی ناخودآگاهِ انسان را رقم می‌زند، زیرا انسان فقط می‌داند می‌میرد، اما نمی‌داند این پایان چه روزی است. انسان هیچ‌گاه نتوانست مرگ را بپذیرد، زیرا تابع حیات زیست‌شناختی خود است و بندبند وجودش بر اساس زنده‌ماندن ترسیم شده است و این زندگی‌خواهی زیست‌شناختی را به ساحت روانی‌اش نیز منتقل کرد. روح و عالِم الوهی پاسخ انسان به مرگ بود. انسان در طبیعت نتوانست بر مرگ غلبه کند، اما در عالم روح این فناپذیری را جبران کرد و در آنجا خود را «نامیرا» ساخت. پس گریز از مرگ در سرشت انسان است. حتی اگر به اردوگاه مرگ برود؛ حتی اگر روبروی جوخۀ اعدام بایستد. فیلمی هم که در پیوست این نوشتار می‌بینید روایت مرگ‌گریزی است.

جوانی یهودی، زیر دست سربازان اس‌اس در آستانۀ مرگ است، اما برای اینکه گلوله‌ای بر شقیقه‌اش شلیک نکنند، ادعا می‌کند ایرانی است.

جوان یهودی: خواهش می‌کنم... من یهودی نیستم. من ایرانی؟
افسر اول: ایرانی؟
جوان یهودی: بله، ایرانی‌ام...
افسر دوم: شلیک نکن، شلیک نکن...

و این‌چنین داستان آغاز می‌شود. از قضا آن افسران دوم مطلع است که یکی از فرماندهانش در اردوگاه دنبال یک فرد ایرانی می‌گردد و برای آن جایزۀ خوبی هم وعده داده است؛ نه یک شخص ایرانی خاص، بلکه فقط ایرانی باشد و فارسی بداند. همین فارسی‌دانی جان آن اسیر را «فعلاً» نجات می‌دهد. اما کسی نمی‌داند فرد ایرانی چه شکلی است و فارسی چه زبانی است. جوان را به اردوگاه می‌برند و این‌چنین هزارتوی ذهنی‌ـ‌زبانی پیچیده و پراضطرابی برای فرار از مرگ از دریچۀ زبان آغاز می‌شود. زبان دالانی امن برای این جوانِ «ایرانی» ایجاد می‌کند ــ کُریدورِ حیاتی. در اطرافش دیگرانی می‌آیند و می‌روند؛ نه به خانه، بلکه به وادی مرگ. دلهره‌ای مدام وجود او را فرا گرفته است؛ این حفاظ زبانی کِی از تن او باز می‌شود؛ کِی زمین زیر پای او نیز دهان باز می‌کند و مانند دیگران به دنیای مردگان سقوط می‌کند؟

اما دیری نمی‌پاید که این گریز از مرگ از نفس می‌افتد. حقیرانه به نظر می‌رسد؛ بزدلانه. هر گریخته‌ای یک روز از گریختن خسته می‎‌شود و تن دادن به آروارۀ مرگ را بر فرار از تاریکی ترجیح می‌دهد. مگر فرق من با کسانی که در این آروارۀ بی‌رحم دریده می‌شوند چیست؟

این فیلم (محصول ۲۰۲۰) پنجمین کار وادیم پرلمان است؛ کارگردان یهودی‌تبار اکراینی‌ـ‌کانادایی. پرلمان در نخستین فیلمش ــ «خانۀ از شن و مه» ــ به سراغ شخصیت‌های ایرانی آمده بود و داستان مردی را روایت کرده بود که در پی انقلاب به آمریکا گریخته بودند. و در این فیلم نیز بر اساس داستانی از ولفگانگ کولهازه، نویسندۀ آلمانی، «فارسی» را محور داستان خود قرار داده‌ است ــ فارسی که چه عرض کنم...

اردوگاه، اسارت، بی‌پناهی در برابر قدرت بی‌رحم، نابینایی تقدیر، عریانی انسان، جنگ، آوارگی و هر نوع مواجهۀ بی‌واسطه با مرگ همیشه دربردارندۀ استعاره‌های عمیق و تأمل‌برانگیزی دربارۀ زندگی است. دقیقاً این استعاره به ما یادآوری می‌کند برای زنده ماندن به «انگیزه» نیاز نداریم، بلکه زندگی خود انگیزه است؛ خود توجیه زندگی است. گناهِ ناتوانی ما در کشف زیستن را نباید به پای زندگی نوشت. عادی‌ترین و روزمره‌ترین کارهایی که در طول شبانه‌روز انجام می‌دهیم در واقع تلاش برای زنده‌ماندن است، و این واقعیت فراموش‌شده را در چنین استعاره‌های هولناکی بازمی‌یابیم.

مهدی تدینی

#فیلم_سینمایی، #فیلم،


@tarikhandishi | تاریخ‌اندیشی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
«هزینه‌های آزادی»

می‌دانستید ۹۰ درصد ایرانیان تمایل دارند دولت مالیات «کمتر» بگیرد؟ اما در عین حال ۷۰ درصد مردم معتقدند همۀ مدارس باید دولتی باشد! آن ایدۀ لیبرال دربارۀ مالیات، چگونه با این نگاه سوسیالیستی یا سوسیال دربارۀ مدارس می‌تواند سازگار باشد؟

بین ۶۰ تا بالای ۷۰ درصد مردم معتقدند دولت باید قیمت‌گذاری کند، از مسکن و دارو تا نان، انرژی. عجیب‌تر اینکه جامعۀ ایران همچنان دلبستۀ مفاهیمی چون «خودکفایی»‌ست. کافی است مفهوم خودکفایی را به غرور ملی‌شان ربط دهید تا اکثراً بگویند «بهتر است همه‌چیز را خودمان تولید کنیم». البته همین مردم چون چوب خودروی داخلی را خورده‌اند، اگر زیرکانه‌تر از آنها بپرسید: بهتر نیست کالاهای باکیفیت‌تر را وارد کنیم؟ اکثراً جواب خواهند داد «بله، بهتر است!»

این ارقام را بر اساس یک پیمایش بیان کردم (این پیمایش را اینجا بخوانید). در گفتگویی با جناب میرزایی در اکوایران به بررسی تصورات اقتصادی ایرانیان پرداختم. جان کلامم به «هشدار» گذشت. بخش بزرگی از مردم در اقتصاد بلندنظرتر شده‌اند، اما هنوز می‌توان به مردم رویاهای شیرین فروخت.

نسخۀ صوتی: هزینه‌های آزادی

@tarikhandishi | تاریخ‌اندیشی
هزینه‌های آزادی در اقتصاد
«هزینه‌های آزادی»

می‌دانستید ۹۰ درصد ایرانیان تمایل دارند دولت مالیات «کمتر» بگیرد؟ اما در عین حال ۷۰ درصد مردم معتقدند همۀ مدارس باید دولتی باشد! آن ایدۀ لیبرال دربارۀ مالیات، چگونه با این نگاه سوسیالیستی یا سوسیال دربارۀ مدارس می‌تواند سازگار باشد؟

بین ۶۰ تا بالای ۷۰ درصد مردم معتقدند دولت باید قیمت‌گذاری کند، از مسکن و دارو تا نان، انرژی. عجیب‌تر اینکه جامعۀ ایران همچنان دلبستۀ مفاهیمی چون «خودکفایی»‌ست. کافی است مفهوم خودکفایی را به غرور ملی‌شان ربط دهید تا اکثراً بگویند «بهتر است همه‌چیز را خودمان تولید کنیم». البته همین مردم چون چوب خودروی داخلی را خورده‌اند، اگر زیرکانه‌تر از آنها بپرسید: بهتر نیست کالاهای باکیفیت‌تر را وارد کنیم؟ اکثراً جواب خواهند داد «بله، بهتر است!»

این ارقام را بر اساس یک پیمایش بیان کردم (این پیمایش را اینجا بخوانید). در گفتگویی با جناب میرزایی در اکوایران به بررسی تصورات اقتصادی ایرانیان پرداختم. جان کلامم به «هشدار» گذشت. بخش بزرگی از مردم در اقتصاد بلندنظرتر شده‌اند، اما هنوز می‌توان به مردم رویاهای شیرین فروخت.

نسخۀ تصویری: هزینه‌های آزادی

@tarikhandishi | تاریخ‌اندیشی
مردم و سیاستهای اقتصادی.pdf
640.1 KB
پیمایشی دربارۀ تصورات اقتصادی مردم ایران ــ سوسیال یا لیبرال؟

این همان پیمایشی است که به بررسی تفکرات و تصورات اقتصادی مردم ایران می‌پردازد. به همۀ کسانی که دغدغۀ سیاسی دارند توصیه می‌کنم اعداد و ارقام این پیمایش را بررسی کنند تا ذهنیت روشن‌تری نسبت به تفکرات اقتصادی عموم مردم ایران داشته باشند. هنوز راه زیادی مانده است تا بتوان جلوی «رویافروشی» به مردم را گرفت، گرچه نقاط امیدوارکننده‌ای هم وجود دارد.

کسی که کار سیاسی می‌کند، اندیشۀ سیاسی دارد، دغدغۀ اجتماعی دارد، اما خود تفکر اقتصادی روشنی ندارد، صرفاً وقت خود و دیگران را می‌گیرد. چپ و راست، سوسیال و لیبرال، دعواهای نظری نیست، بلکه بنیادهای سرنوشت ما و ایران را می‌سازد. پس همه، با هر شغل و حرفه، با هر تخصص و دغدغه نیازمند کسب بینش اقتصادی روشنیم.

تحلیلم دربارۀ تصورات اقتصادی مردم را در گفتگویی با دوست عزیزم جناب میرزایی در اکوایران بیان کردم که در این فایل می‌توانید ببینید و بشنوید: هزینه‌های آزادی

@tarikhandishi | تاریخ‌اندیشی
«ژان‌ـ‌پل سارتر، نادر و محمدرضا»


وقتی فرانسه در جریان جنبش دانشجوییِ ۱۹۶۸ در غلیان بود و فشار بر دولتِ ژنرال دوگل ــ این قهرمان جنگ جهانی دوم و دولتمرد بزرگ فرانسه ــ به اوج خود رسیده بود، پیشنهاد دادند ژان‌ـ‌پل سارتر، اندیشمندی که فانوس دریایی دانشجویانِ چپ بود، بازداشت شود. ژنرال دوگل حکم خود را چونان تیغ گیوتین بر بحث فرو آورد و «نه»ی محکمی را به زبانی استعاری بیان کرد؛ گفت: «وُلتر را بازداشت نمی‌کنند». این گفتۀ دوگل جایگاهِ آن زمان سارتر را به ما که بیش از نیم قرن از آن روزگار گذشته‌ایم نشان می‌دهد. به گمانم این آشنایی مقدمۀ خوبی برای روایت داستان نادر و محمدرضاست که زیر چتر حمایت سارترِ چریک‌دوست از مزایای دنیای آزادِ آن زمان بهره بردند.

در آبان ۱۳۵۵ صدای گلوله در خیابان‌های پاریس پیچید و همایون کیکاووسی، رایزن سفارت ایران در پاریس، بر زمین افتاد. دو نفر کیکاووسی را ترور کردند. ضاربان هنگام فرار با یک مأمور پلیس فرانسه نیز درگیر شدند و او را هم به شدت مجروح کردند. دو گلوله به شکم و سینۀ کیکاووسی اصابت کرد و او را به بیمارستان منتقل کردند. کیکاووسی «رایزن سفارت» نامیده می‌شد اما بعید نبود فردی امنیتی باشد. درست است که بریگادهای سرخ ــ یعنی چریک‌های کمونیست اروپایی ــ در فرانسه، ایتالیا و آلمان فعالیت‌های تروریستی گسترده‌ای داشتند، اما چون یک ایرانی ترور شده بود، ظن نخست به فعالان ایرانی می‌رفت.

«کنفدراسیون دانشجویان ایرانی خارج از کشور» که محتوای آن از نامش پیداست، در همان روز ترور در پاریس کنگره‌ای داشت. کنفدراسیون دانشجویان یکی از پدیده‌های سیاسی عجیب در تاریخ ایران است. بعید است دربارۀ این کنگره مطالعه و تحقیق کنید و از تشکیلات، انرژی و نیروی خارق‌العادۀ نهفته در آن شگفت‌زده نشوید. می‌کوشم در آینده‌ای نزدیک گفتارهای مفصلی دربارۀ کنفدراسیون انجام دهم و بهتر است بحث مفصل بماند برای بعد. اما در اینجا فقط باید سوگیری سیاسی کنفدراسیون را بدانیم.

کنگرۀ اول کنفدراسیون دانشجویان سال ۱۳۴۰ در لندن برگزار شده بود و تا انقلاب ۵۷ هر سال کنگرۀ سالانه در شهرهای مختلف برگزار می‌کرد (روی هم شانزده کنگره برگزار شد). هستۀ اول پایه‌گذاران کنگره به حزب توده نزدیک بودند، اما خیلی زود جوانانی که خود را «جبهۀ ملی اروپا» می‌نامیدند ــ یعنی رهپویان جوان مصدق در اروپا ــ کنگره را کم‌وبیش تصاحب کردند. البته تسلط آنها نیز از سال سوم و چهارم رو به افول نهاد و فضای کنفدراسیون دائم چپ و چپ‌تر؛ مملو از انواع گروه‌های کمونیستی‌ـ‌مائوئیستیِ علاقه‌مند به مشی مسلحانه که برای نزدیکی به چریک‌های فدایی خلق و مجاهدین خلق در ایران سر و دست می‌شکستند. البته آن جناحِ «جبهۀ ملیِ» هم از جبهه ملی داخل ایران مستقل شده بود و تمایلات شدید چپ و مسلحانه داشت و برای گرفتن کمک به سوی مقامات الجزایر و مصر و عراق دست دراز می‌کرد. برای اینکه این چپ‌رویِ کنفدراسیون را به خوبی درک کنیم، کافی است اساسنامۀ کنفدراسیون (صادره در ۱۳۴۰) را با «منشور کنفدراسیون جهانی» (صادره در ۱۳۵۴) مقایسه کنیم. اساسنامه بیشتر به امور صنفی‌ـ‌دانشجویی نظر دارد و صرفاً بر «قانون‌اساسی» ایران و حقوق بشر تأکید می‌کند، اما منشوری که چهارده سال بعد صادر شد، منحصر می‌شود به واژگانی چون امپریالیسم، استبداد، ارتجاع، خلق‌ها و سرنگونی سلطنت. برگردیم به فرانسه در آبان ۱۳۵۵...

پس از ترور کیکاووسی شماری از همین دانشجویان را بازداشت کردند. از میان آنها، نادر اسکویی که رئیس فدراسیون دانشجویان آمریکا بود و به عنوان دبیر کنگره به پاریس آمده بود، و جوان دیگری به نام محمدرضا تکبیری از سوی پلیس فرانسه متهم به این ترور شدند. اُسکویی در منزلِ کاظم کردوانی، رئیس فدراسیون دانشجویان فرانسه (برادر همان پرویز کردوانی، جغرافیدان معروف)، ساکن بود و محمدرضا تکبیری نیز همخانۀ کردوانی بود. وقتی خبر بازداشت این دو تن و اتهام واردشده به آنها منتشر شد، در کمتر از ۲۴ ساعت مشخص شد کنفدراسیون جهانی دانشجویان ایران چه توانایی‌هایی داشت!

(ادامه در پست بعد)

@tarikhandishi | تاریخ‌اندیشی
(ادامه از پست پیشین)

اساساً یکی از فعالیت‌های اصلی کنفدراسیون در تمام این سال‌ها «دفاع» بود؛ دفاع از مخالفان حکومت شاه که در داخل بازداشت می‌شدند. کمیته‌های دفاعِ کنفدراسیون توانایی بسیج گستردۀ نیرو و جذب کمک خارجی برای دفاع از متهمان سیاسی در ایران را داشت. بهترین وکلای اروپا و آمریکا را ترغیب می‌کرد به پرونده‌هایشان رسیدگی کنند. حالا در فرانسه دو تن از افراد کنفدراسیون بازداشت شده بودند و مشخص بود کنفدراسیون اگر می‌توانست فرانسه را علیه پلیس این کشور بسیج می‌کرد ــ و می‌توان گفت واقعاً کرد! جدای از اینکه اعتراضات گسترده‌ای در نقاط مختلف جهان برپا کرد. فقط در تظاهرات هیوستون آمریکا بین ۱۰۰ تا ۱۴۰ نفر بازداشت شدند که این نشان می‌دهد چه غوغایی شده بود. در فرانسه نیز اعتراضات شدیدی شکل گرفت، اما کارت اصلی چیز دیگری بود.

بی‌درنگ کمیته‌ای از چهره‌های بارز فرانسه برای حمایت از نادر اسکویی و محمدرضا تکبیری تشکیل شد. ریاست کمیته با که بود؟ وُلتر زمان، ژان‌ـ‌پل سارتر. از چهره‌های هنری، ایو مونتان، خواننده و بازیگر نامدار فرانسوی در کمیته حضور داشت، و از چهره‌های سیاسی، فرانسوی میتران، به کمک این دو جوان ایرانی شتافت؛ همان رهبر حزب سوسیالیست فرانسه که بعدها چهارده سال (۱۹۸۱-۱۹۹۵) رئیس‌جمهور فرانسه بود (طولانی‌ترین دوران ریاست‌جمهوری فرانسه متعلق به اوست). وقتی چنین کمیتۀ نیرومندی از سارتر تا میتران برای دفاع از دو دانشجوی ایرانی تشکیل می‌شود، طبیعی است که بهترین وکلای فرانسه هم به کمک می‌آیند؛ آن‌هم با هزینۀ شخصی از جیب خودشان.

هیچ بعید نیست که پلیس فرانسه از ساواک ایران در این پرونده کمک و حتی خط گرفته باشد. اینکه این کمک و خط‌دهی چقدر بوده است قابل تشخیص نیست (دست‌کم من اطلاعی ندارم)، اما این پرونده را پلیس فرانسه پیش می‌برد. در نهایت پلیس فرانسه نتوانست اتهام خود را اثبات کند و پس از مدت نسبتاً کوتاهی (یک ماه) متهمان آزاد شدند. این هم بعید نیست که این ترور را همان چریک‌های شهری فرانسوی مرتکب شده باشند ــ گرچه در این هم تردیدی نیست که عناصری در کنفدراسیون دانشجویان ایرانی با چریک‌های تمام جهان ارتباط داشتند، از آمریکای جنوبی تا اروپا.

اما یک چیز مسلم است و آن اینکه فارغ از واقعیت و حقیقت، کسی مانند سارتر که پیش‌تر با دانشجویان و کنشگران سیاسی ایران ارتباط کاملی برقرار کرده بود، بی‌درنگ و بدون هیچ اطلاعی از پرونده حاضر بود نام و توان خود را برای کمک به این دانشجویان چپ ایرانی بسیج کند. البته این سال‌های نیمۀ اول دهۀ ۱۹۷۰ مصادف بود با سال‌هایی که ساتر از مائوئیست‌ها دفاع می‌کرد و از قضا در کنفدراسیون دانشجویان ایرانی نیز در آن سال‌ها یک جناح مائوئیست قوی حضور داشت. به هر روی به نظر آنچه برای خود ولتر زمان اهمیت نداشت نفس ترور بود، زیرا احتمالاً در نظر سارتر نیز مانند فرانکفورتی‌ها این نوع خشونت چون در خدمت تفسیر چپ‌گرایانه از تاریخ بود، خشونت بدی نبود.

داستان ترور کاووسی و مداخلۀ سارتر و آن کمیتۀ شخصیت‌های بلندپایه نمای خوبی از همکاری چپ جهانی با چپ‌های ایرانی را نشان می‌دهد؛ در روزگاری که امروز بسیاری از آن فاصله گرفته‌ایم و خاطرۀ کمرنگی از آن باقی مانده و به همین دلیل تحریف آن هم آسان است. اما در این میان، آنچه باز لبخندی بر لب می‌نشاند، پیگیری سرنوشت نادر اسکویی است. اسکویی مانند اکثر دانشجویان کنفدراسیون در بحبوحۀ انقلاب به ایران آمد ــ و البته مانند اغلب این دانشجویان چند سالی بیشتر در ایران نماند. او حتی در انتخابات مجلس اول شورای اسلامی از طرف یک ائتلاف بزرگ چپ (جبهۀ دموکراتیک ملی) نامزد شد و همزمان روزنامه‌ای نیز منتشر می‌کرد. اما به زودی از ایران رفت ــ برای همیشه. از آن پس خبری از او نیست تا حدود سی سال بعد که مشاور ارشد سنتکام می‌شود؛ سرفرماندهی ارتش آمریکا در خاورمیانه و شمال آفریقا. گویا از آن اسکویی جوانِ ضدامپریالیست دیگر خبری نبود و خود او مشاور ارتشِ امپریالیسم شده بود. البته هیچ عجیب نیست، بلکه اگر فردی در شصت‌سالگی افکار دهۀ بیست‌ زندگی‌اش را حفظ کرده باشد عجیب ــ و خطرناک ــ است.

پی‌نوشت:
یک: نادر اسکویی در مصاحبه با بنیاد تاریخ شفاهی ایران بی‌گناهی خود را توضیح می‌دهد.
دو: برای آشنایی بیشتر با کنفدراسیون بنگرید به کتاب کنفدراسیون؛ تاریخ جنبش دانشجویان ایرانی در خارج ۵۷-۱۳۳۲، افشین متین، ترجمۀ ارسطو آذری. اساسنامه و منشور که در متن ذکر شد در صفحات ۴۱۲ تا ۴۲۴ آمده است.


مهدی تدینی

@tarikhandishi | تاریخ‌اندیشی
HTML Embed Code:
2024/05/03 17:31:05
Back to Top