Channel: سیر و سلوک و عرفان
بیداری شب :
اویس قرنی قدّس سرّه چون شب درآمدی گفتی: هذه لیلة الرکوع، هذه لیلة السجود، یا برکوعی یا بسجودی شب بآخر اوردی، گفتند ای اویس چون طاقت میداری شبی بدین درازی بر یک حال؟ گفت کجاست شب دراز؟ کاشکی ازل و ابد یک شب بودی، تا ما سجودی بآخر اوردیمی نه سه بار در سجودی سبحان ربّی الاعلی سنّت است، ما هنوز یک بار نگفته باشیم که روز اید.
شبهای فراق تو کمانکش باشد
صبح از بر او چو تیر ارش باشد
و ان شب که مرا با تو بتا خوش باشد
گویی شب را قدم در اتش باشد
ای جوانمرد در میانه شب سحرگاهی باز نشین وضویی برآر، روی فرا قبله کن و دو رکعت براز و نیاز بگزار، تا هر چه اویس قرنی را در حوصله نوش امد زلّهای از ان بجان تو فرستند. و جهد ان کن که در خواب نروی مگر که خوابت بیوکند در میان ذکر. در خبر است که هر که در خواب رود در میان عبادت ربّ العزّة بمکان او وا فریشتگان مباهات کند، که این گدا را میبینید بتن در خدمت و بدل در حضرت؟
چه وقت خفتن است ای دوست برخیز
ترا زین پس که خواهد داشت معذور
بوقت صبح خوش خفتن نه شرط است
مرا بگذاشتن سرمست و مخمور
#نماز_شب
@sserfan
اویس قرنی قدّس سرّه چون شب درآمدی گفتی: هذه لیلة الرکوع، هذه لیلة السجود، یا برکوعی یا بسجودی شب بآخر اوردی، گفتند ای اویس چون طاقت میداری شبی بدین درازی بر یک حال؟ گفت کجاست شب دراز؟ کاشکی ازل و ابد یک شب بودی، تا ما سجودی بآخر اوردیمی نه سه بار در سجودی سبحان ربّی الاعلی سنّت است، ما هنوز یک بار نگفته باشیم که روز اید.
شبهای فراق تو کمانکش باشد
صبح از بر او چو تیر ارش باشد
و ان شب که مرا با تو بتا خوش باشد
گویی شب را قدم در اتش باشد
ای جوانمرد در میانه شب سحرگاهی باز نشین وضویی برآر، روی فرا قبله کن و دو رکعت براز و نیاز بگزار، تا هر چه اویس قرنی را در حوصله نوش امد زلّهای از ان بجان تو فرستند. و جهد ان کن که در خواب نروی مگر که خوابت بیوکند در میان ذکر. در خبر است که هر که در خواب رود در میان عبادت ربّ العزّة بمکان او وا فریشتگان مباهات کند، که این گدا را میبینید بتن در خدمت و بدل در حضرت؟
چه وقت خفتن است ای دوست برخیز
ترا زین پس که خواهد داشت معذور
بوقت صبح خوش خفتن نه شرط است
مرا بگذاشتن سرمست و مخمور
#نماز_شب
@sserfan
راههای عملی کسب عشق و محبت الهی
عامل هجدهم :تفکر
(قسمت یازدهم )
مصادیق تفکر
سوم :تفکر در خود
ادامه...
بنابراين، آنچه مى يابى، همه در «خود» مى يابى، چه محسوسات و متخيلات باشد كه در «مرتبه مثالى خود» مى يابى، و چه حقايق كليه باشد كه در «مرتبه عقلانى خود» مى يابى.
(فتدبر ان كنت من أهله.)
از طبيعت به مثال، و از مثال به تجرد ؛
اگر در مجموع آنچه به اختصار گفته شد تأمل خوب كرده باشى، خواهى فهميد كه اتصال ما از طريق حواس به خارج از وجود خود، و به عالم طبيعت، موجب اين مىشود كه به عالم مثال خويش متوجه شويم و اشباه حقايق خارجيه را در آنجا بيابيم. اين، انتقال از عالم طبيعت به مثال است.
سپس، مشاهده مظاهر متعدد يك حقيقت مجرد و افراد آن در مثال خويش، موجب اين مىشود كه به عالم عقلانى، يا عالم تجرد خويش متوجه گرديم و خود آن حقيقت مجرد و نورى را كه سعه وجودى و اطلاق دارد، در آنجا از دور بيابيم. و چون از دور مىيابيم، ضعيف و مبهم بيابيم، آنهم بسيار ضعيف و بسيار مبهم و اين هم انتقال از عالم مثال به عالم تجرد يا عالم عقل است.
به عالم مثال خويش بسيار نزديك هستيم، و طبعاً قرار گرفتن ما در آن نيز بسيار آسان و سهل الوصول مىباشد، و به مجرد ارتباط با خارج از طريق حواس، و يا به مجرد تخيل، براى ما زمينه قرار گرفتن در مثال خويش فراهم مىشود، و در آن قرار مىگيريم. و اصولا مىتوان گفت، هميشه در «مثال خويش» هستيم، وليكن توجه به آن نداريم. و در هر صورت، به لحاظ اينكه در مثال خويش قرار مىگيريم، و يا هميشه در آن هستيم، هر چه در مثال خويش مىيابيم، مانند محسوسات و متخيلات، همه را نزديك و روشن مىيابيم، بدون اينكه ابهامى در ميان باشد.
وليكن از عالم عقلانى، و به عبارتى از عالم تجرد خويش، به لحاظ اشتغال به طبيعت و توجه به مثال، بسيار دور هستيم، و طبعاً قرار گرفتن ما در آن مشكل و صعب الوصول است، و لذا هر وقت اين امر حاصل مىشود، به صورت بسيار ضعيف و ناقص است. آنجا كه مظاهر يا افراد متعدد يك حقيقت مجرد را مشاهده مىكنيم، از طرفى جهت وحدت و از طرفى جهت افتراق در آنها مىبينيم، و اين امر زمينه ساز اين مىگردد كه ما به عالم عقلانى خويش برگشته، و خود آن حقيقت متجلى در اين مظاهر را به صورت مطلق بيابيم، بازگشت ما به عالم عقلانى خويش، و قرار گرفتن ما در آن به صورت كاملا ضعيف، و به صورت ناقص انجام مىگيرد. نه آنچنان كه هست، نه از نزديك و روشن، آنچنان كه در مثال خويش صور مثالى را مىيابيم.
اگر «خود» را از اشتغال به «طبيعت» و از اشتغال به «مثال خويش» آزاد كنيم، در آن صورت كاملا در عالم عقلانى، يا عالم تجرد خويش، كه عالم نورى، بالاتر از حدود زمانى و مكانى، و برتر از جهات است قرار مىگيريم. و آن وقت، همان حقيقت متجلى در مظاهر و ساير حقايق كليه را آنچنان كه بايد مىيابيم، و از نزديك آنها را مشاهده مىكنيم، بنحوى كه با آنچه قبلا و از فاصله دور مىيافتيم، فاصله از زمين تا آسمان را داشته باشد، و بنحوى كه تا خود به آن مرحله نرسيدهايم، نمىتوانيم بدانيم چطور، و چگونه؟. زيرا اين مرحله، مرحله تجرد، و موطن شهود عينى است، و حقايق در آنجا، هر كدام در مرتبه خود،مجلاى وجه حق، و مرآت جمال و جلال، و مظهر اسماء و صفات اوست، و آن كجا و اين كه از دور مىيابيم كجا؟!. اين كه از دور مىيابيم، به اندازهاى در نظر ما ضعيف مىنمايد كه اسم آنرا «مفاهيم كلى» گذاشته ايم، و آن كه آنجاست، مرائى عينى وجه حق است. تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل.
ادامه دارد ...
#تفکر
#عالم_مثال
#عالم_خیال
#شهود
http://hottg.com/sserfan
عامل هجدهم :تفکر
(قسمت یازدهم )
مصادیق تفکر
سوم :تفکر در خود
ادامه...
بنابراين، آنچه مى يابى، همه در «خود» مى يابى، چه محسوسات و متخيلات باشد كه در «مرتبه مثالى خود» مى يابى، و چه حقايق كليه باشد كه در «مرتبه عقلانى خود» مى يابى.
(فتدبر ان كنت من أهله.)
از طبيعت به مثال، و از مثال به تجرد ؛
اگر در مجموع آنچه به اختصار گفته شد تأمل خوب كرده باشى، خواهى فهميد كه اتصال ما از طريق حواس به خارج از وجود خود، و به عالم طبيعت، موجب اين مىشود كه به عالم مثال خويش متوجه شويم و اشباه حقايق خارجيه را در آنجا بيابيم. اين، انتقال از عالم طبيعت به مثال است.
سپس، مشاهده مظاهر متعدد يك حقيقت مجرد و افراد آن در مثال خويش، موجب اين مىشود كه به عالم عقلانى، يا عالم تجرد خويش متوجه گرديم و خود آن حقيقت مجرد و نورى را كه سعه وجودى و اطلاق دارد، در آنجا از دور بيابيم. و چون از دور مىيابيم، ضعيف و مبهم بيابيم، آنهم بسيار ضعيف و بسيار مبهم و اين هم انتقال از عالم مثال به عالم تجرد يا عالم عقل است.
به عالم مثال خويش بسيار نزديك هستيم، و طبعاً قرار گرفتن ما در آن نيز بسيار آسان و سهل الوصول مىباشد، و به مجرد ارتباط با خارج از طريق حواس، و يا به مجرد تخيل، براى ما زمينه قرار گرفتن در مثال خويش فراهم مىشود، و در آن قرار مىگيريم. و اصولا مىتوان گفت، هميشه در «مثال خويش» هستيم، وليكن توجه به آن نداريم. و در هر صورت، به لحاظ اينكه در مثال خويش قرار مىگيريم، و يا هميشه در آن هستيم، هر چه در مثال خويش مىيابيم، مانند محسوسات و متخيلات، همه را نزديك و روشن مىيابيم، بدون اينكه ابهامى در ميان باشد.
وليكن از عالم عقلانى، و به عبارتى از عالم تجرد خويش، به لحاظ اشتغال به طبيعت و توجه به مثال، بسيار دور هستيم، و طبعاً قرار گرفتن ما در آن مشكل و صعب الوصول است، و لذا هر وقت اين امر حاصل مىشود، به صورت بسيار ضعيف و ناقص است. آنجا كه مظاهر يا افراد متعدد يك حقيقت مجرد را مشاهده مىكنيم، از طرفى جهت وحدت و از طرفى جهت افتراق در آنها مىبينيم، و اين امر زمينه ساز اين مىگردد كه ما به عالم عقلانى خويش برگشته، و خود آن حقيقت متجلى در اين مظاهر را به صورت مطلق بيابيم، بازگشت ما به عالم عقلانى خويش، و قرار گرفتن ما در آن به صورت كاملا ضعيف، و به صورت ناقص انجام مىگيرد. نه آنچنان كه هست، نه از نزديك و روشن، آنچنان كه در مثال خويش صور مثالى را مىيابيم.
اگر «خود» را از اشتغال به «طبيعت» و از اشتغال به «مثال خويش» آزاد كنيم، در آن صورت كاملا در عالم عقلانى، يا عالم تجرد خويش، كه عالم نورى، بالاتر از حدود زمانى و مكانى، و برتر از جهات است قرار مىگيريم. و آن وقت، همان حقيقت متجلى در مظاهر و ساير حقايق كليه را آنچنان كه بايد مىيابيم، و از نزديك آنها را مشاهده مىكنيم، بنحوى كه با آنچه قبلا و از فاصله دور مىيافتيم، فاصله از زمين تا آسمان را داشته باشد، و بنحوى كه تا خود به آن مرحله نرسيدهايم، نمىتوانيم بدانيم چطور، و چگونه؟. زيرا اين مرحله، مرحله تجرد، و موطن شهود عينى است، و حقايق در آنجا، هر كدام در مرتبه خود،مجلاى وجه حق، و مرآت جمال و جلال، و مظهر اسماء و صفات اوست، و آن كجا و اين كه از دور مىيابيم كجا؟!. اين كه از دور مىيابيم، به اندازهاى در نظر ما ضعيف مىنمايد كه اسم آنرا «مفاهيم كلى» گذاشته ايم، و آن كه آنجاست، مرائى عينى وجه حق است. تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل.
ادامه دارد ...
#تفکر
#عالم_مثال
#عالم_خیال
#شهود
http://hottg.com/sserfan
Telegram
سیر و سلوک و عرفان
سفر از خود تا خدا ، از غم به شادی .
شیوه سلوکی این کانال #مراقبه است .
برنامه ی مراقبه در کانال سنجاق گردیده
لینگ کانال در ایتا:
https://eitaa.com/sserfan
اینستاگرام:
Instagram.com/sserfani
ارتباط با ما:
@zohali51
شیوه سلوکی این کانال #مراقبه است .
برنامه ی مراقبه در کانال سنجاق گردیده
لینگ کانال در ایتا:
https://eitaa.com/sserfan
اینستاگرام:
Instagram.com/sserfani
ارتباط با ما:
@zohali51
تفکر و عرفان :
برخی از اشخاص ساده اندیش گمان می کنند که دینداری و باور داشتن به حقایق الهی با تفکر و خرد و عقل گرایی سازگاری ندارد. اینگونه اشخاص درباره عرفان نیز به همین سبک و اسلوب می اندیشند و بر این باورند که: عرفان یک جریان خارجی و بیگانه است که بواسطه ی سوءنیت برخی اشخاص، به تدریج وارد جهان اسلام شده است! آنچه موجب شگفتی بیشتر می شود، اینست که برخی از طرفداران عرفان همواره از استدلال و عقل منطقی گریزان بوده اند، اما کسانیکه با آموزه های قرآن و احادیث اسلامی آشنایی دارند، به روشنی می دانند که در قرآن کریم تا چه اندازه درباره ی تفکر واندیشیدن سفارش شده و تأکید به عمل آمده است. یک مراجعه هرچند مختصر به کتاب «اصول کافی»، کفایت می کند تا انسان دریابد احادیث و روایات درباره اهمیت و جایگاه عقل و تفکر چه اندازه بسیار و فراوان است و برتری عقل بر سایر امور چگونه مورد تأکید قرار گرفته است.
اکنون اگربپذیریم که تعقل و تفکر در قرآن کریم و احادیث اسلام از چه جایگاه رفیع و بزرگی برخوردار است، به این مسأله نیز اعتراف خواهیم کرد که عرفان نیز ریشه ی اسلامی دارد و در متون مقدس دینی مطرح شده است زیرا عرفان، جز معرفت خداوند تبارک و تعالی و تجلیات بی پایان و شئون همیشگی او چیز دیگری نیست.
بنابراین، عرفان نیز اگر با احکام صریح و آشکار عقل و موازین خرد سازگاری نداشته باشد، دارای اعتبار نیست و نمی توان به آن اعتماد داشت. خداوند تبارک و تعالی، نخواسته است که امور عالَم از انسان پنهان بماند. به همین جهت گوهر تابناک عقل و خرد را به او بخشیده است تا بتواند در پرتو این گوهر تابناک به حقایق جهان دست یابد.
{کتاب رازِ راز، مقدمه}
#تفکر
@sserfan
برخی از اشخاص ساده اندیش گمان می کنند که دینداری و باور داشتن به حقایق الهی با تفکر و خرد و عقل گرایی سازگاری ندارد. اینگونه اشخاص درباره عرفان نیز به همین سبک و اسلوب می اندیشند و بر این باورند که: عرفان یک جریان خارجی و بیگانه است که بواسطه ی سوءنیت برخی اشخاص، به تدریج وارد جهان اسلام شده است! آنچه موجب شگفتی بیشتر می شود، اینست که برخی از طرفداران عرفان همواره از استدلال و عقل منطقی گریزان بوده اند، اما کسانیکه با آموزه های قرآن و احادیث اسلامی آشنایی دارند، به روشنی می دانند که در قرآن کریم تا چه اندازه درباره ی تفکر واندیشیدن سفارش شده و تأکید به عمل آمده است. یک مراجعه هرچند مختصر به کتاب «اصول کافی»، کفایت می کند تا انسان دریابد احادیث و روایات درباره اهمیت و جایگاه عقل و تفکر چه اندازه بسیار و فراوان است و برتری عقل بر سایر امور چگونه مورد تأکید قرار گرفته است.
اکنون اگربپذیریم که تعقل و تفکر در قرآن کریم و احادیث اسلام از چه جایگاه رفیع و بزرگی برخوردار است، به این مسأله نیز اعتراف خواهیم کرد که عرفان نیز ریشه ی اسلامی دارد و در متون مقدس دینی مطرح شده است زیرا عرفان، جز معرفت خداوند تبارک و تعالی و تجلیات بی پایان و شئون همیشگی او چیز دیگری نیست.
بنابراین، عرفان نیز اگر با احکام صریح و آشکار عقل و موازین خرد سازگاری نداشته باشد، دارای اعتبار نیست و نمی توان به آن اعتماد داشت. خداوند تبارک و تعالی، نخواسته است که امور عالَم از انسان پنهان بماند. به همین جهت گوهر تابناک عقل و خرد را به او بخشیده است تا بتواند در پرتو این گوهر تابناک به حقایق جهان دست یابد.
{کتاب رازِ راز، مقدمه}
#تفکر
@sserfan
ای توبهام شکسته از تو کجا گریزم
ای در دلم نشسته از تو کجا گریزم
ای نور هر دو دیده بیتو چگونه بینم
وی گردنم ببسته از تو کجا گریزم
ای شش جهت ز نورت چون آینهست شش رو
وی روی تو خجسته از تو کجا گریزم
دل بود از تو خسته جان بود از تو رسته
جان نیز گشت خسته از تو کجا گریزم
گر بندم این بصر را ور بسکلم نظر را
از دل نهای گسسته از تو کجا گریزم
#شعر_مولوی
@sserfan
ای در دلم نشسته از تو کجا گریزم
ای نور هر دو دیده بیتو چگونه بینم
وی گردنم ببسته از تو کجا گریزم
ای شش جهت ز نورت چون آینهست شش رو
وی روی تو خجسته از تو کجا گریزم
دل بود از تو خسته جان بود از تو رسته
جان نیز گشت خسته از تو کجا گریزم
گر بندم این بصر را ور بسکلم نظر را
از دل نهای گسسته از تو کجا گریزم
#شعر_مولوی
@sserfan
تفکر و محرم شدن با اسرار نظام هستی :
تفکر در نظام هستی باعث محرمیت انسان با عالم می شود و موجودات عالم اسرار خود را به انسان می نمایانند زمین با انسان حرف می زند و آنچه سالها ضبط کرده با ما در میان می گذارد اگر کسی حتی با یک تکه سنگ و چوب حشر پیدا کند و محرم شود می تواند تمام اسرار عالم را بیابد! زیرا هر سنگ می تواند آنچه را از اسرار و اخبار در عالم شنیده است بازگو کند مثلا در و دیوار یک مسجد می تواند بگوید سالها پیش چه کسانی اینجا رفت و آمد داشته اند. زبان همه اشیاء نظام عالم این است که : ما سمیعیم و بصیریم و هشیم با شما نامحرمان ما خامشیم - ملاک محرمیت است
استاد صمدي آملی
شرح معرفت نفس
#تفکر
@sserfan
تفکر در نظام هستی باعث محرمیت انسان با عالم می شود و موجودات عالم اسرار خود را به انسان می نمایانند زمین با انسان حرف می زند و آنچه سالها ضبط کرده با ما در میان می گذارد اگر کسی حتی با یک تکه سنگ و چوب حشر پیدا کند و محرم شود می تواند تمام اسرار عالم را بیابد! زیرا هر سنگ می تواند آنچه را از اسرار و اخبار در عالم شنیده است بازگو کند مثلا در و دیوار یک مسجد می تواند بگوید سالها پیش چه کسانی اینجا رفت و آمد داشته اند. زبان همه اشیاء نظام عالم این است که : ما سمیعیم و بصیریم و هشیم با شما نامحرمان ما خامشیم - ملاک محرمیت است
استاد صمدي آملی
شرح معرفت نفس
#تفکر
@sserfan
از مراقبه نا امید نشوید :
برادر جان ! انسان نباید از نافرمانی و غفلت و خلاف مراقبه عمل کردن ، نومید از سیر الی الله گردد ؛
زیرا اگر روی از آن سو بر گیریم ، به کجا می توان رو کرد ؟!
علاوه بر اینکه که خودش می داند که ما ضعیفیم و سراپا جهل ، به طبق ضعف و جهل مان با ما معامله می کند.
کتاب رسائل عرفانی
آیت الله پهلوانی
#مراقبه
@sserfan
برادر جان ! انسان نباید از نافرمانی و غفلت و خلاف مراقبه عمل کردن ، نومید از سیر الی الله گردد ؛
زیرا اگر روی از آن سو بر گیریم ، به کجا می توان رو کرد ؟!
علاوه بر اینکه که خودش می داند که ما ضعیفیم و سراپا جهل ، به طبق ضعف و جهل مان با ما معامله می کند.
کتاب رسائل عرفانی
آیت الله پهلوانی
#مراقبه
@sserfan
در راه ِ رسیدن به تو، گیرم که بمیرم
اصلاً به تو افتاده مسیرم، که بمیرم
یا چشم بپوش از من و از خویش برانم
یا تنگ در آغوش بگیرم، که بمیرم
این جامِ ترک خورده چه جای نگرانی ست
من ساخته از خاک ِ کویرم ، که بمیرم
خاموش مکن آتش ِ افروخته ام را
بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم!!!
#شعر_فاضل_نظری
@sserfan
اصلاً به تو افتاده مسیرم، که بمیرم
یا چشم بپوش از من و از خویش برانم
یا تنگ در آغوش بگیرم، که بمیرم
این جامِ ترک خورده چه جای نگرانی ست
من ساخته از خاک ِ کویرم ، که بمیرم
خاموش مکن آتش ِ افروخته ام را
بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم!!!
#شعر_فاضل_نظری
@sserfan
راههای عملی کسب عشق و محبت الهی
عامل هجدهم :تفکر
(قسمت دوازدهم )
ادامه...
اگر در مطالب قبلی به خوبی دقت کرده باشید ،در باب «علم» و «درك» و "تفکر" می شود گفت که :
آنچه از محسوسات و متخيلات مىيابى، و به شرحى كه گذشت در «مثال خويش» مىيابى، در حقيقت،
همه ظهورات حقيقت «تو» مىباشد، و همه «تو» هستى.
و آنچه از معقولات مىيابى، باز «خودت» هستى در مقام اتحاد با حقايق نوريه، و وجودات عاليه، وليكن اتحادى ضعيف، و توأم با نقائص زياد. نقائص و ضعفى كه از حجابها و تيرگيهاى «تو» مىباشد، و از وسوسه بدن و خيال بر مىخيزد.
اگر از وسوسه بدن رها شوى، و قيد و بند خيال پاره كنى، و به عبارتى، بميرى و سپس هستى ديگر بيابى، حقيقت براى تو روشن مىگردد.
بقول شاعر :
چو دوديده را ببستى ز جهان جهان نماند
از مجموع آنچه گذشته فهميديم كه:
توجه ما به خارج از خود، و گمان اينكه آنچه مى يابيم در خارج از خود مىيابيم، ما را از توجه به «مثال خويش» و اينكه هر چه مىيابيم، ما را از توجه به «مثال خويش» و اينكه هر چه مىيابيم در مثال خود مىيابيم غافل گردانيده است. اين از يك سو، و از سوى ديگر نيز، مشغول بودن ما به خارج، و به آنچه در مثال خود مىيابيم، ما را از عالم عقلانى و مرتبه تجرد خويش غافل و دور ساخته، و ما را از مرتبه نورانيت ما، كه موطن شهود است محجوب گردانيده است.
طبعاً، در مقام «سير» و در مقام «فكر» بايد اول از خارج از خود، يعنى از عالم طبيعت، به سوى «خيال» يعنى «مثال خويش» سفر كنيم و بر گرديم، سپس از «خيال» يا «مثال» به سوى «عالم عقلانى» خود سفر كنيم و به نورانيت خويش برگرديم كه #مرحله_شروع_شهود_است. و سپس با ادامه سير و گذر از عالم عقلانى، فنا و بقا حاصل خواهد شد.
ادامه دارد...
#تفکر
#عالم_مثال
#عالم_خیال
#عالم_عقل
#شهود
#فنا
http://hottg.com/sserfan
عامل هجدهم :تفکر
(قسمت دوازدهم )
ادامه...
اگر در مطالب قبلی به خوبی دقت کرده باشید ،در باب «علم» و «درك» و "تفکر" می شود گفت که :
آنچه از محسوسات و متخيلات مىيابى، و به شرحى كه گذشت در «مثال خويش» مىيابى، در حقيقت،
همه ظهورات حقيقت «تو» مىباشد، و همه «تو» هستى.
و آنچه از معقولات مىيابى، باز «خودت» هستى در مقام اتحاد با حقايق نوريه، و وجودات عاليه، وليكن اتحادى ضعيف، و توأم با نقائص زياد. نقائص و ضعفى كه از حجابها و تيرگيهاى «تو» مىباشد، و از وسوسه بدن و خيال بر مىخيزد.
اگر از وسوسه بدن رها شوى، و قيد و بند خيال پاره كنى، و به عبارتى، بميرى و سپس هستى ديگر بيابى، حقيقت براى تو روشن مىگردد.
بقول شاعر :
چو دوديده را ببستى ز جهان جهان نماند
از مجموع آنچه گذشته فهميديم كه:
توجه ما به خارج از خود، و گمان اينكه آنچه مى يابيم در خارج از خود مىيابيم، ما را از توجه به «مثال خويش» و اينكه هر چه مىيابيم، ما را از توجه به «مثال خويش» و اينكه هر چه مىيابيم در مثال خود مىيابيم غافل گردانيده است. اين از يك سو، و از سوى ديگر نيز، مشغول بودن ما به خارج، و به آنچه در مثال خود مىيابيم، ما را از عالم عقلانى و مرتبه تجرد خويش غافل و دور ساخته، و ما را از مرتبه نورانيت ما، كه موطن شهود است محجوب گردانيده است.
طبعاً، در مقام «سير» و در مقام «فكر» بايد اول از خارج از خود، يعنى از عالم طبيعت، به سوى «خيال» يعنى «مثال خويش» سفر كنيم و بر گرديم، سپس از «خيال» يا «مثال» به سوى «عالم عقلانى» خود سفر كنيم و به نورانيت خويش برگرديم كه #مرحله_شروع_شهود_است. و سپس با ادامه سير و گذر از عالم عقلانى، فنا و بقا حاصل خواهد شد.
ادامه دارد...
#تفکر
#عالم_مثال
#عالم_خیال
#عالم_عقل
#شهود
#فنا
http://hottg.com/sserfan
Telegram
سیر و سلوک و عرفان
سفر از خود تا خدا ، از غم به شادی .
شیوه سلوکی این کانال #مراقبه است .
برنامه ی مراقبه در کانال سنجاق گردیده
لینگ کانال در ایتا:
https://eitaa.com/sserfan
اینستاگرام:
Instagram.com/sserfani
ارتباط با ما:
@zohali51
شیوه سلوکی این کانال #مراقبه است .
برنامه ی مراقبه در کانال سنجاق گردیده
لینگ کانال در ایتا:
https://eitaa.com/sserfan
اینستاگرام:
Instagram.com/sserfani
ارتباط با ما:
@zohali51
هر چه می بینی و ادراک می کنی ، همه خودتی :
از مرحوم استاد علامه طباطبائى در بيان نامه مرحوم آميرزا جواد آقا كه فرمود: (( آن وقت به عالم خيالش ملتفت مى كردند )) يعنى چه ؟
فرمود: آقا انسان بدانچه علم پيدا مى كند همه در صعق نفس او است ، همه عالم مثال علم او است .
و هر چه كه مى بينى (يعنى ادراك مى كنى ) همه خودتى و از تو خارج نيست .
و مراد اين كه آقاى ملكى فرمود: (( بايد فكر را تغيير دهد و همه صورت ها موهومات را محو كرد و فكر در عدم كرد )) اين است كه همه اين ها را مظاهر و مجالى حق داند و حق را در اين مظاهر ببيند و براى آنها استقلال وجودى ننگرد كه مراد عدم اين است .
چه ظهور بدون مظهر و جلوه بدون مجلى معنى ندارد و تحقق پيدا نمى كند، پس همه را حق بيند و عارف همان را در آخر مى يابد كه در اول يافته بود. و عامه مردم در حال مى يابند جز اين كه نحوه يافتن تفاوت دارد، و در اين حال به عالم نور و بياض و عيان رسيده است.
منبع:آسمان معرفت ، ص 110
علامه حسن زاده آملی
#عالم_مثال
#عالم_خیال
@sserfan
از مرحوم استاد علامه طباطبائى در بيان نامه مرحوم آميرزا جواد آقا كه فرمود: (( آن وقت به عالم خيالش ملتفت مى كردند )) يعنى چه ؟
فرمود: آقا انسان بدانچه علم پيدا مى كند همه در صعق نفس او است ، همه عالم مثال علم او است .
و هر چه كه مى بينى (يعنى ادراك مى كنى ) همه خودتى و از تو خارج نيست .
و مراد اين كه آقاى ملكى فرمود: (( بايد فكر را تغيير دهد و همه صورت ها موهومات را محو كرد و فكر در عدم كرد )) اين است كه همه اين ها را مظاهر و مجالى حق داند و حق را در اين مظاهر ببيند و براى آنها استقلال وجودى ننگرد كه مراد عدم اين است .
چه ظهور بدون مظهر و جلوه بدون مجلى معنى ندارد و تحقق پيدا نمى كند، پس همه را حق بيند و عارف همان را در آخر مى يابد كه در اول يافته بود. و عامه مردم در حال مى يابند جز اين كه نحوه يافتن تفاوت دارد، و در اين حال به عالم نور و بياض و عيان رسيده است.
منبع:آسمان معرفت ، ص 110
علامه حسن زاده آملی
#عالم_مثال
#عالم_خیال
@sserfan
عوالم چهارگانه ای که سالک الی الله باید طی کند.
بدانکه عوالم بین انسان و خدا را که باید سالک عبور کند به چهار عالم تعبیر فرموده اند.
1. عالم طبع: که آن را نفس و عالم حس، عالم شهادت، عالم ماده، عالم ملک و عالم ناسوت نیز گویند.
2. عالم مثال: که آن را عالم برزخ، عالم خیال، عالم قلب و عالم ملکوت نیز گویند در فارسی از آن به عالم دل تعبیر می کنند.
3. عالم عقل: که آن را عالم روح و عالم تجرد از ماده و صورت و عالم جبروت نیز گویند و در فارسی از آن به عالم جان تعبیر می کنند.
4. عالم ربوبی: که آن را عالم لاهوت نیز گویند و در فارسی از آن به جانِ جان یا عالم جانان تعبیر می کنند.
و چون انسان بخواهد یا به موت ارادی که موت نفس اماره است یا به موت قهری که موت طبیعی است از عالم ناسوت و طبع عبور کند از قیامت صغری عبور کرده است چون کشمکش با نفس اماره یا گیرودار در میدان جهاد، عبارت از تحقق قیامت صغری و عبور از آن عبور از قیامت صغری خواهد بود. و در این حال انسان خود را در عالم مثال می بیند و برای تجاوز از آن نیز باید مجاهده کند. این مجاهده را قیام و تحقق قیامت وسطی گویند که در عالم مثال و ملکوت صورت می گیرد و عبور از عالم مثال را به عالم عقل و جبروت عبور از قیامت وسطی گویند. و چون انسان در عالم عقل و جبروت وارد شد، برای طی مراحل این عالم نیز باید مجاهده کند بنابراین قیامت کبرای انفسیه قائم و متحقق می شود.
لذا قیامت کبری در عالم جبروت و عقل خواهد بود و عبور از عالم جبروت و عقل را به عالم لاهوت عبور از قیامت کبرای انفسیه گویند.
علامه طهرانی
منبع رساله سیر و سلوک منسوب به بحر العلوم
#عوالم_چهارگانه_بین_انسان_و_خدا
@sserfan
بدانکه عوالم بین انسان و خدا را که باید سالک عبور کند به چهار عالم تعبیر فرموده اند.
1. عالم طبع: که آن را نفس و عالم حس، عالم شهادت، عالم ماده، عالم ملک و عالم ناسوت نیز گویند.
2. عالم مثال: که آن را عالم برزخ، عالم خیال، عالم قلب و عالم ملکوت نیز گویند در فارسی از آن به عالم دل تعبیر می کنند.
3. عالم عقل: که آن را عالم روح و عالم تجرد از ماده و صورت و عالم جبروت نیز گویند و در فارسی از آن به عالم جان تعبیر می کنند.
4. عالم ربوبی: که آن را عالم لاهوت نیز گویند و در فارسی از آن به جانِ جان یا عالم جانان تعبیر می کنند.
و چون انسان بخواهد یا به موت ارادی که موت نفس اماره است یا به موت قهری که موت طبیعی است از عالم ناسوت و طبع عبور کند از قیامت صغری عبور کرده است چون کشمکش با نفس اماره یا گیرودار در میدان جهاد، عبارت از تحقق قیامت صغری و عبور از آن عبور از قیامت صغری خواهد بود. و در این حال انسان خود را در عالم مثال می بیند و برای تجاوز از آن نیز باید مجاهده کند. این مجاهده را قیام و تحقق قیامت وسطی گویند که در عالم مثال و ملکوت صورت می گیرد و عبور از عالم مثال را به عالم عقل و جبروت عبور از قیامت وسطی گویند. و چون انسان در عالم عقل و جبروت وارد شد، برای طی مراحل این عالم نیز باید مجاهده کند بنابراین قیامت کبرای انفسیه قائم و متحقق می شود.
لذا قیامت کبری در عالم جبروت و عقل خواهد بود و عبور از عالم جبروت و عقل را به عالم لاهوت عبور از قیامت کبرای انفسیه گویند.
علامه طهرانی
منبع رساله سیر و سلوک منسوب به بحر العلوم
#عوالم_چهارگانه_بین_انسان_و_خدا
@sserfan
من نمي توانم چیزی به كسی بياموزم ، تنها کاری كه مي توانم انجام دهم ، وادار كردن آنان به تفكر كردن است.
سقراط
@sserfan
سقراط
@sserfan
دید عارف در مقام فنا:
عارف در این مقام موجودات دیگر را نمی نگرد و صدای آنها را هم نمی شنود و فقط مستقیما صدا را از خود ذات اقدس خداوند می شنود و برای غیر خدا سهمی قایل نیست. نه این که کثرتی را ببیند و آنگاه بگوید اینها، آیینه دار جلال و جمال او هستند. در این مرحله هم همه اشیا در جای خود محفوظ است و چیزی نابود نمی شود؛ اما عارف سالک به جایی رسیده است که جز خدا نمی بیند نه این که همه را می بیند ولی آیینه و آیت خدا می داند، بلکه غیر از خدا، هیچ کس را نمی بیند.
آیت اله جوادی آملی
#فنا
@sserfan
عارف در این مقام موجودات دیگر را نمی نگرد و صدای آنها را هم نمی شنود و فقط مستقیما صدا را از خود ذات اقدس خداوند می شنود و برای غیر خدا سهمی قایل نیست. نه این که کثرتی را ببیند و آنگاه بگوید اینها، آیینه دار جلال و جمال او هستند. در این مرحله هم همه اشیا در جای خود محفوظ است و چیزی نابود نمی شود؛ اما عارف سالک به جایی رسیده است که جز خدا نمی بیند نه این که همه را می بیند ولی آیینه و آیت خدا می داند، بلکه غیر از خدا، هیچ کس را نمی بیند.
آیت اله جوادی آملی
#فنا
@sserfan
HTML Embed Code: