Channel: مدرسه نویسندگی|شاهین کلانتری
Forwarded from اهل نوشتن
#پادکست #نوشتیار
@shahinkalantari
@ahleneveshtan
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
منشا این ترس اغلب همین است که کلا فراموش میکنی داستان را برای که مینویسی. دانشجوهای من میترسیدند، چون از یاد برده بودند کتاب را برای که مینویسند. اگر کتاب را برای نویسندههای دیگر بنویسی فاتحهات خوانده است. نویسندههای دیگر رقبای تو هستند، به نفعشان است که تو گند زده باشی. نویسندههای دیگر مو را از ماست میکشند و کتابت را له میکنند. نویسندهها اغلب اینقدر گرفتار کار خودشانند که کلا یادشان میرود در هر کتابی چهقدر عشق و امید خوابیده است، طوری دربارهاش حرف میزنند انگار گوشت تکه میکنند، انگار جای کتاب یک جفت کفش خریدهاند. بخشی از ترس دانشجویانم از این بود که به کل فراموش کرده بودند کار نویسنده نوشتن برای خواننده است نه برای نویسنده. در جهان هیچکس سخاوتمندتر، بخشندهتر، خوشفکرتر از خواننده نیست، اوست که دنبال نشانههایی در کتاب میگردد تا عاشقش شود. خواننده استاد رشته ادبیات خلاق نیست، همکار تو نیست. خواننده تنها کسی است که بیدلیل گیر نمیدهد، در واقع او تنها کسی است که قدر نقص و فقدان را میداند. در مقام نویسنده، اگر تکلیفت را با این ترس مشخص کنی، اگر بنویسی برای خوانندهها که مشتاق خواندن تو هستند، زندگی راحتتر میشود. تنها نکتهای که در کارم همیشه لحاظ میکنم این است که برای نویسندهها ننویسم. هیچ کاری از نوشتن برای نویسندهها کسالتبارتر نیست. با نویسندهها که حرف میزنی هیچوقت درباره کتابهایی که میخوانند چیزی نمیگویند، همهاش از کتابی میگویند که مینویسند. معنایش این است که فقط درباره یک کتاب میتوانند حرف بزنند. این خوانندههای لعنتی، اینها راجع بههزار جور کتاب حرف برای گفتن دارند. دوستی به من گفت: تو نویسندههای زیادی را میشناسی، اما ندیدهام با هیچ کدام معاشرت کنی. فکر کردم چرا باید بکنم؟ مشکل شخصی با نویسندهها ندارم، ولی خوانندهها به مراتب با حالترند. خوانندهها هستند که نوشتن را ممکن میکنند.»
©️جونت دیاز، ترجمهی امیر احمدیآریان (+)
#از_نوشتن #قصار
@shahinkalantari
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from اهل نوشتن
#پادکست #نوشتیار
@shahinkalantari
@ahleneveshtan
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from مدرسه نویسندگی|شاهین کلانتری
ش. ک.
🔗 https://shahinkalantari.com/resanesazi-1/
🔗 https://shahinkalantari.com/resanesazi-2/
🔗 https://shahinkalantari.com/resanesazi-3/
🔗 https://shahinkalantari.com/resanesazi-4/
🔗 https://shahinkalantari.com/resanesazi-5/
🔗 https://shahinkalantari.com/resanesazi-6/
🔗 https://shahinkalantari.com/resanesazi-7/
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
«این شغل به شکل عجیبوغریبی در نویسندگی کمکم کرد. کمک کرد چون برای نوشتن یک آگهی میبایستی بسیار موجز و مختصر بنویسی. نمیتوانی از موضوع دور بشوی. نمیتوانی به این شکل کار کنی، به هیچوجه. باید بروی سر اصل مطلب، سر یک موضوع مشتری جلبکن و اینجور چیزها، و اینجا بود که من چیزهایی را در مورد موجزنویسی یاد گرفتم و شروع کردم به نوشتن. درواقع آنچه مینوشتم داستان کوتاه بود، یعنی پیش از نوشتن رمانی که چند لحظه پیش گفتم، داستان کوتاه مینوشتم، همه هم در ساعاتی که توی مؤسسه داشتم...»
©️از کتاب «جنون دونفره»، ترجمهی آذر عالیپور
hottg.com/kelasenevisandegi/277
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
با نگاهی به کتاب «باید به کسی میگفتم که اینجا بودهام»
@shahinkalantari
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
مدرسه نویسندگی|شاهین کلانتری
لینک ورود به وبینار:
https://www.skyroom.online/ch/madresenevisandegi/neveshtyar
برای ورود به وبینار، گزینهی «میهمان» را انتخاب کنید و سپس نام و نام خانوادگی خود را ثبت کنید. نیاز به نام کاربری و رمز عبور نیست.
برای ورود به اسکایروم باید فیلترشکن خاموش باشد تا صدا و تصویر را با کیفیت بالاتری دریافت کنید.
دقت کنید که دکمهی بلندگو در بخش بالای صفحه فعال باشد تا صدا را دریافت کنید.
هر وقت به مشکل خوردید صفحه را رفرش کنید.
@shahinkalantari
@ahleneveshtan
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
©️ژاک لاکان، فرهنگ نوین گفتهها، صفحهی ۱۳۴
#قصار
@shahinkalantari
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Audio
#پادکست
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
#ویدیو #یوتیوب
https://youtu.be/7KKMRRTneqo?si=mxLIkrHAOYBRluhF
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
YouTube
گفتوگوی شاهین کلانتری با علی معتمدی | از نوشتن و کتاب «باید به کسی میگفتم که اینجا بودهام»
در این گفتوگو دربارهی نوشتن جستار شخصی صحبت میکنیم و به پارههایی از کتاب «باید به کسی میگفتم که اینجا بودهام» میپردازیم.
وبگاه رسمی:
https://shahinkalantari.com
دفترچه یادداشت آنلاین:
https://shahinkalantari.ir
وبگاه مدرسه نویسندگی:
https://m…
وبگاه رسمی:
https://shahinkalantari.com
دفترچه یادداشت آنلاین:
https://shahinkalantari.ir
وبگاه مدرسه نویسندگی:
https://m…
©️فرشته مولوی (+)
#از_نوشتن
@shahinkalantari
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from کلاس نویسندگی | دورههای جدید مدرسه نویسندگی
راهی برای درآمدزایی از نوشتن
اگر هنوز با مفهوم و سازوکار کپیرایتینگ (تبلیغنویسی) آشنایی ندارید، پیشنهاد میکنیم این ویدیو را به عنوان مقدمه تماشا کنید: شغل نویسندگی
چرا تبلیغات جواب نمیدهد؟
چگونه میتوان در میان بمباران تبلیغات بیاثر، به شکل اثربخشی دیده شد؟
چهار «دال» تبلیغنویسیِ مؤثر
برخوردی دیگرگونه با عنواننویسی
روایتگری برای فروش و تفاوت آن با سایر انواع داستانسرایی
استدلالهایی که میفروشند
کلیدهای نوشتن «دعوت به اقدام»
نوشتن برای پادکست و ویدیو
نوشتن سناریو برای کلیپهای کوتاه اینستاگرامی
تبلیغی که تبلیغ به نظر نمیرسد
پرورش ادمین خلاق برای شبکههای اجتماعی
مصاحبه بهطور مستقیم با مدرس دوره خواهد بود.
در این گفتوگوی کوتاه از شما میپرسیم:
«در حال حاضر چه چیز مشخصی برای فروش دارید یا میتوانید فراهم کنید؟»
آیا کسی که در حال حاضر هیچ کالا یا خدمتی برای عرضه ندارد میتواند در این دوره شرکت کند؟
تنها در یک صورت: پیش از شروع دوره محصول یا خدمتی، هرچند کوچک یا ناقص، را انتخاب کنید.
در مصاحبهی ورودی شما را در این زمینه راهنمایی میکنیم. دلیل تأکید ما بر این نکته آن است که میخواهیم شما از همان بدو ورود به دوره مهارت کپی رایتینگ رو مانند حرفهیی به کار ببندید. پس از حضور در دوره متوجه اثربخشی فراوان این شیوه خواهید شد.
تا ۲۰ اردیبهشت با تخیف ویژه: ۱ میلیون و ۹۰۰ هزار تومان
پس از آن: ۲ میلیون و ۷۰۰ هزار تومان
این تخفیف تمدید نخواهد شد.
۸ جلسه
۴ جلسه کلاس یک ساعته
بهاضافهی ۴ جلسهی یک ساعته برای تحلیل و بررسی نوشتههای اعضای دوره (یک هفته کلاس، یک هفته بازخورد)
جلسات به صورت زنده و در اسکایروم برگزار خواهد شد.
علاوه بر این، محتوای کارگاه بهطور کامل ضبط و در اختیار همهی شرکتکنندگان قرار خواهد گرفت.
@Saharmghasemi
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from مرتضی عباسی | استودیو چشمخانه
صحبت به ساختارهای زبانی نسل جدید میرسد و بههمان سیاق میگوییم:
«یه کتابفروشیمون نشه؟» و راهی مغازهٔ کتابهای دستدوم یا دستچندم میشویم.
بار جدید آمده و بیشترش تفکیک شده و باقیاش هنوز کف مغازه مانده. قاب عکس هیتلر و قابی از عقاب حزب نازی، لابد میراث یکی از هواخواهان ناکام رایش، روی تکیهگاه صندلی چوبی پشت ستونی از کتابها پنهان شده. دستهای بارنامۀ کامیون و قبالهٔ ازدواج با نشان شیر و خورشید و عکسهایی از تختی روی میزی شلوغ دسته شده و کتابفروشان دربارهٔ قیمتگذاری کاغذها کمیسیون کردهاند.
شمارهای از مجلۀ جوانان را دست میگیرم. چشمدرچشمِ فروغِ جلد میشوم. حاشیۀ جلد نوشته: فروغ: پری کوچک غمگینی که...
مجلهایست از میانۀ دهۀ پنجاه که میانهاش گزارش اجتماعی و میدانیِ مفصلی دارد از «نسل ساندویچ، سیگار و آبجو». نیمی از عنوان در یک صفحه و نیمی دیگر در صفحۀ مقابل. نویسنده نگران هجوم دانشآموزان به اغذیهفروشیها و خطر سلامت جسمی آنان است و از عادی شدن سیگار برای نوجوانان مینویسد و میان مقاله تیتر میزد: چقدر ساندویچ؟ عکسها را هم نامگذاری کرده: بترتیب: مطالعه در ساندویچفروشی! ... سیگار و تفکر در ساندویچفروشی ...
یک صفحه هم دربارۀ جنگ و صلح است. ماجرای فلسطین و اسرائیل. موضوعی همیشه موضوع روز.
در مصاحبهای نصرت رحمانی با دو انگشت سیگار را نگه داشته و با دو انگشت دیگر سبیلش را تاب میدهد که شعر امروز بخواب رفته است.
بخشی از مجله، ویژۀ یازدهمین سالروز فقدان فروغ است. با نوشتههایی از اخوان و مشیری و کاظمیه، حتی طاهره صفارزاده و دیگران. خوبیاش به عکسهایی اختصاصی و دیدهنشده است.
تنوع مطالب مجله شگفتآور است: نوشتهای دربارۀ غول اعتیاد، نقد فیلم راکی و یادداشتهای رسول پرویزی دربارۀ نیویورک که: کبریتهای جفتشده بنام اطاق لنگ آسمان را دریده است و قیاس ویکتور هوگو و میشل پلاتینی برای تیم ملی فوتبال فرانسه و اینها همه میان تبلیغ آدامس شیک و محصولات داروگر و کفش ملی و رادیوپخش اتومبیل با دکمۀ رفت و برگشت سریع نوار با ضامن و هد ضدخش و سائیدگی و دکمۀ مونو استریو در بیش از ۶۰ مدل مختلف برای انواع اتومبیلهای جهان.
از فروغ فارغ میشوم. دستهای کارتپستال از نقاشیهای کلاسیک مسیحی و اتومبیلهای کلاسیک آلمانی با کشی پاره هنوز پخش زمین است. خم میشوم و کارتها را بر میدارم و زیر و رو میکنم و میگذارمشان روی میز. حالا هیچی کف مغازه نمانده جز کارتی دستساز که توجهام را میدزدد. کارتی مستطیل شبیه کاردستیهای مدرسه و همقوارۀکتابهای پالتویی با پهنایی کمتر. ترکیبی از عکسی سهدرچهار و دو بیت شعر و تزییناتی دستی.
کارت را برمیدارم. شبیه مقوای شیرینی است. حاشیۀ کارت، لبهبهلبه با ماژیک سبز و رد قرمز خودکار قاب شده و چهار قلب تیره و قرینه در چهار کنج کارت نقاشی شدهاند. قلبهایی مایل به مرکز تصویر با حاشیۀ آبی و سه لکهنقطۀ سفید در سه گوشۀ قلب.
پرترۀ دختری میان قابی شابلونی وتخممرغیشکل با حاشیۀ قرمز آرام گرفته. فضای خالی میان پرتره و قاب تخممرغی با خطوطی آبی به موازات طول و عرض عکس هاشورهایی خطکشوار خورده. زیر عکس، در حاشیۀ سفید خود عکس، نام دختر نوشته شده. فاصلۀ بین اسم و فامیل و فاصلۀ بین حروف فامیل زیادتر از مقدار معمول است. این دستخط با دستخط دوبیتیِ پایین عکس یکی نیست. پشت کارت با اینکه سطحی صیقلی و غیرقابل نوشتن دارد، با همین دستخط با خودکار قرمز نام دختر بهدشواری تکرار شده: متولد ۱۳۴۳، تهران، مرحوم.
چهرۀ دختر چهرۀ سالهای آغاز جوانیست با موهایی صاف و درخشان و صورتی نه چاق و نه لاغر و چشمانی نه ریز و نه درشت که نگاه خالی از لبخندش را از دوربین دریغ کرده. کتی تیره به تن دارد با یقهاسکیِ راهراه و گردنبندی با نشان علیِ نستعلیق.
زیر عکس دو بیت شعر در چهار خط با فاصلههایی یکسان و اندکی زیاد با خودنویسی مشکی نوشته شده. ردی از شعر در وب نیست. احتمالن از خود صاحب عکس باشد:
نقاش را بگو که از تصویر عکس من
زین صرف وقت بیهوده خود را رها کن
گیرم که هزار سال بماند به یادگار
با من فلک چه کرد که بعکسم چهها کند
اردیبهشت ۱۴۰۳
@MortezaAbbasy_G
«یه کتابفروشیمون نشه؟» و راهی مغازهٔ کتابهای دستدوم یا دستچندم میشویم.
بار جدید آمده و بیشترش تفکیک شده و باقیاش هنوز کف مغازه مانده. قاب عکس هیتلر و قابی از عقاب حزب نازی، لابد میراث یکی از هواخواهان ناکام رایش، روی تکیهگاه صندلی چوبی پشت ستونی از کتابها پنهان شده. دستهای بارنامۀ کامیون و قبالهٔ ازدواج با نشان شیر و خورشید و عکسهایی از تختی روی میزی شلوغ دسته شده و کتابفروشان دربارهٔ قیمتگذاری کاغذها کمیسیون کردهاند.
شمارهای از مجلۀ جوانان را دست میگیرم. چشمدرچشمِ فروغِ جلد میشوم. حاشیۀ جلد نوشته: فروغ: پری کوچک غمگینی که...
مجلهایست از میانۀ دهۀ پنجاه که میانهاش گزارش اجتماعی و میدانیِ مفصلی دارد از «نسل ساندویچ، سیگار و آبجو». نیمی از عنوان در یک صفحه و نیمی دیگر در صفحۀ مقابل. نویسنده نگران هجوم دانشآموزان به اغذیهفروشیها و خطر سلامت جسمی آنان است و از عادی شدن سیگار برای نوجوانان مینویسد و میان مقاله تیتر میزد: چقدر ساندویچ؟ عکسها را هم نامگذاری کرده: بترتیب: مطالعه در ساندویچفروشی! ... سیگار و تفکر در ساندویچفروشی ...
یک صفحه هم دربارۀ جنگ و صلح است. ماجرای فلسطین و اسرائیل. موضوعی همیشه موضوع روز.
در مصاحبهای نصرت رحمانی با دو انگشت سیگار را نگه داشته و با دو انگشت دیگر سبیلش را تاب میدهد که شعر امروز بخواب رفته است.
بخشی از مجله، ویژۀ یازدهمین سالروز فقدان فروغ است. با نوشتههایی از اخوان و مشیری و کاظمیه، حتی طاهره صفارزاده و دیگران. خوبیاش به عکسهایی اختصاصی و دیدهنشده است.
تنوع مطالب مجله شگفتآور است: نوشتهای دربارۀ غول اعتیاد، نقد فیلم راکی و یادداشتهای رسول پرویزی دربارۀ نیویورک که: کبریتهای جفتشده بنام اطاق لنگ آسمان را دریده است و قیاس ویکتور هوگو و میشل پلاتینی برای تیم ملی فوتبال فرانسه و اینها همه میان تبلیغ آدامس شیک و محصولات داروگر و کفش ملی و رادیوپخش اتومبیل با دکمۀ رفت و برگشت سریع نوار با ضامن و هد ضدخش و سائیدگی و دکمۀ مونو استریو در بیش از ۶۰ مدل مختلف برای انواع اتومبیلهای جهان.
از فروغ فارغ میشوم. دستهای کارتپستال از نقاشیهای کلاسیک مسیحی و اتومبیلهای کلاسیک آلمانی با کشی پاره هنوز پخش زمین است. خم میشوم و کارتها را بر میدارم و زیر و رو میکنم و میگذارمشان روی میز. حالا هیچی کف مغازه نمانده جز کارتی دستساز که توجهام را میدزدد. کارتی مستطیل شبیه کاردستیهای مدرسه و همقوارۀکتابهای پالتویی با پهنایی کمتر. ترکیبی از عکسی سهدرچهار و دو بیت شعر و تزییناتی دستی.
کارت را برمیدارم. شبیه مقوای شیرینی است. حاشیۀ کارت، لبهبهلبه با ماژیک سبز و رد قرمز خودکار قاب شده و چهار قلب تیره و قرینه در چهار کنج کارت نقاشی شدهاند. قلبهایی مایل به مرکز تصویر با حاشیۀ آبی و سه لکهنقطۀ سفید در سه گوشۀ قلب.
پرترۀ دختری میان قابی شابلونی وتخممرغیشکل با حاشیۀ قرمز آرام گرفته. فضای خالی میان پرتره و قاب تخممرغی با خطوطی آبی به موازات طول و عرض عکس هاشورهایی خطکشوار خورده. زیر عکس، در حاشیۀ سفید خود عکس، نام دختر نوشته شده. فاصلۀ بین اسم و فامیل و فاصلۀ بین حروف فامیل زیادتر از مقدار معمول است. این دستخط با دستخط دوبیتیِ پایین عکس یکی نیست. پشت کارت با اینکه سطحی صیقلی و غیرقابل نوشتن دارد، با همین دستخط با خودکار قرمز نام دختر بهدشواری تکرار شده: متولد ۱۳۴۳، تهران، مرحوم.
چهرۀ دختر چهرۀ سالهای آغاز جوانیست با موهایی صاف و درخشان و صورتی نه چاق و نه لاغر و چشمانی نه ریز و نه درشت که نگاه خالی از لبخندش را از دوربین دریغ کرده. کتی تیره به تن دارد با یقهاسکیِ راهراه و گردنبندی با نشان علیِ نستعلیق.
زیر عکس دو بیت شعر در چهار خط با فاصلههایی یکسان و اندکی زیاد با خودنویسی مشکی نوشته شده. ردی از شعر در وب نیست. احتمالن از خود صاحب عکس باشد:
نقاش را بگو که از تصویر عکس من
زین صرف وقت بیهوده خود را رها کن
گیرم که هزار سال بماند به یادگار
با من فلک چه کرد که بعکسم چهها کند
اردیبهشت ۱۴۰۳
@MortezaAbbasy_G
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from اهل نوشتن
#پادکست #نوشتیار
@shahinkalantari
@ahleneveshtan
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
©️رضا بابایی | کتاب «یادداشتها و گفتارههای خارج از نوبت»، ص ۳۳
#قصار #از_نوشتن
@shahinkalantari
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from اهل نوشتن
#پادکست #نوشتیار
@shahinkalantari
@ahleneveshtan
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from کلاس نویسندگی | دورههای جدید مدرسه نویسندگی
• در هر جلسه با ۷ تکنیک و تمرین تازهی نوشتن آشنا میشویم.
• همزمان باهم مینویسیم و از این طریق بر اهمالکاریمان در نوشتن غلبه میکنیم.
• با کتابهای کمیابی آشنا میشویم که خواندن آنها شیوههای تازهی نوشتن را به ما میآموزد.
• نوشتههایمان را در گروه دوره بهاشتراک میگذاریم و از کارشناس دوره بازخورد دریافت میکنیم.
• با دوستان خلاقی آشنا میشویم که معاشرت و ارتباط با آنها مشوق مداومت در مسیر نویسندگی است.
۴ جلسهی آنلاین
شروع از جمعه ۲۱ اردیبهشت
5892101022431759
بانک سپه، به نام رحیم کلانتری
Madresenevisandegi.com/tamrin-neveshtan/
سپس رسید پرداخت را برای راهنمای دوره ارسال کنید:
@Pegie_real
خانم جهانگیرنژاد
برای مطالعهی فراخوان کامل دوره روی لینک زیر کلیک کنید:
madresenevisandegi.com/5732
https://hottg.com/shahinkalantari/11117
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from یادداشتهای یک پزشک-نویسنده|میتراجاجرمی
✍️🏻کارگاهی که مسیر نویسندگیام را تغییر داد|همهی آنچه باید دربارهی کارگاه تمرین نوشتن بدانید
دوشنبه هشتم شهریور سال ۱۴۰۰ بود که فراخوان کارگاه «بداههنویسی» را در کانال تلگرام مدرسهی نویسندگی دیدم. آن زمان تازه دو ماه بود که نوشتن را بهصورت جدی آغاز کرده بودم. میتوان گفت تنها چیزی که مینوشتم گاهشمار روزانه بود. مسیرم روشن نبود و نمیدانستم چطور باید نوشتن را ادامه بدهم تا پیشرفت کنم. برای ثبتنام در کارگاه دودل بودم. با خودم میگفتم: «نکنه بقیه خیلی بیشتر از من بدونن و آبروم بره.» ظرفیت کارگاه فقط پنج نفر بود. سه نفر ثبتنام کرده بودند و تنها دو جای خالی باقی مانده بود...
🔗 ادامهی این نوشته را در لینک زیر بخوانید:🌸
mitrajajarmi.com/162
💌 شما هم اگر تجربهی حضور در این کارگاه رو دارید، در قسمت دیدگاههای سایت با دوستان به اشتراک بگذارید.
دوشنبه هشتم شهریور سال ۱۴۰۰ بود که فراخوان کارگاه «بداههنویسی» را در کانال تلگرام مدرسهی نویسندگی دیدم. آن زمان تازه دو ماه بود که نوشتن را بهصورت جدی آغاز کرده بودم. میتوان گفت تنها چیزی که مینوشتم گاهشمار روزانه بود. مسیرم روشن نبود و نمیدانستم چطور باید نوشتن را ادامه بدهم تا پیشرفت کنم. برای ثبتنام در کارگاه دودل بودم. با خودم میگفتم: «نکنه بقیه خیلی بیشتر از من بدونن و آبروم بره.» ظرفیت کارگاه فقط پنج نفر بود. سه نفر ثبتنام کرده بودند و تنها دو جای خالی باقی مانده بود...
🔗 ادامهی این نوشته را در لینک زیر بخوانید:🌸
mitrajajarmi.com/162
💌 شما هم اگر تجربهی حضور در این کارگاه رو دارید، در قسمت دیدگاههای سایت با دوستان به اشتراک بگذارید.
©️یوران هگ | کتاب «کارگاه نوین نویسندگی»، ص ۲۰۱
#قصار #از_نوشتن
@shahinkalantari
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
HTML Embed Code: