TG Telegram Group Link
Channel: اميد به فردا( ياد داشتهاي دكتر اميد رضائی)
Back to Bottom
نسخه‌ی صوتی رمانِ رفتن در اپل‌بوک
و گوگل‌پلی
با صدای نویسنده‌ی اثر، منتشر شد. امیدوارم از شنیدنش لذت ببرید و به دوستان‌ خارج از کشور که به کتاب چاپی دسترسی نداشتند، معرفی کنید.

رفتن را با شوری در سر و بغضی در گلو برای ‌تمام ایرانیان نوشتم...

https://books.apple.com/us/audiobook/raftan/id1725174208

https://play.google.com/store/audiobooks/details?id=AQAAAECSOFB40M&pli=1
هفت سال قبل، در دوم دی‌ماه ۹۶ نوشتم که با این رویه مخرب، روزی راهی جز ممنوع خروجی پزشکان نیست و امروز وزارت بهداشت به دنبال ممنوعیت صدور گذرنامه برای پزشکان متعهد به خدمت است. یک بار هم در سال۹۷ وزارت بهداشت قاضی‌زاده هاشمی به دنبال این امر بود که لایحه‌شان غیرقانونی شناخته‌شد و رد شد.
https://hottg.com/omidrezaie55
Forwarded from احسان‌نامه
📝 داستانک
(از صفحه دوست پزشک و ادیب، دکتر امید رضایی برداشتم) @ehsanname
فريادى و نجوايى
در هم آميخته ...

https://hottg.com/najvaofaryad
💥💥💥آوا: اميد رضائى
🔥🔥🔥🔥🔥آواز: رام
ما، همیشه، در بی‌امید‌ترین روز‌ها، هر بار، باز از خواب بیدار شدیم و به صبح پُر غبار سلامی کردیم و بدن بی‌جان خود را در آغوش کشیدیم و به سوی روزی دیگر، روان شدیم. ما، آدم‌های عادی این خاک اجدادی، همین‌ها که سردرگریبان در خیابان می‌بینی، در قدم‌های‌مان، در ایستادن‌مان، در سکوت‌مان، در نفس کشیدن‌مان که خود نبردی‌ست بزرگ، در این خستگی تک‌تک سلول‌های‌مان، در این پاسخ عبث به سوالِ عبث‌تر، که، آی چرا نمی‌روی، روز را هر روز با بدن‌های زنگ‌زده، هرچند میان غبار، تماشا کردیم. چون سربازی متلاشی‌شده از دوران کهن، که ایستاده‌است تا همیشه، به امیدی، شاید در فردا.

دکتر امید رضائی
انکولوژیست و نویسنده
انتهای اسفند ۱۴۰۲
سال نو مبارک

https://hottg.com/omidrezaie55
مُردن!

خبر، هربار چون گردباد می‌چرخد و در هر چرخش آدم‌ها را می‌بلعد و باز تکرار می‌شود. خود را در میان گردباد مرگ می‌تکانیم تا شاید عادت نکنیم اما در میان گردباد‌ تکرار مرگ‌بار، حواس‌مان کرخت شده و آدم‌ها برای‌مان، برای اخبار، برای همه، یک عدد می‌شوند. سه. چهار. هفت. ده. بیست. عدد بعدی کیست؟ کسی عدد بعدی را می‌شناسد؟ عدد قبلی که بود؟ چند خاطره از عدد قبلی گفته می‌شود، که چقدر خوب بود و چه عجیب که چقدر آن‌ زمان که او را می‌شناختیم، شور زندگی داشت و تمام می‌شود تا خبر بعد و عدد بعد. کسی نمی‌‌پرسد که آن شور زندگی از کدام دهلیز مرگ‌بار گذشت که خود را در آن نقطه که رویای دیگران بود، کُشت!
صبح شده.،آفتاب می‌درخشد. دو پرستو پشت در خانه‌ات در بیمارستانی کوچک در شهرستانی دور، لانه می‌سازند و آواز می‌خوانند.
صدای پیج را میشنوی که کد ۹۹ را برای سی پی آر اعلام می‌کند.
می‌خواهی بلند شوی و چون همیشه، با تمام توانت بدوی، اما می‌بینی که دراز کشیده‌ای و همکارانت با چشمان اشک آلود جسمی را که انگار روزی خودت بودی، نا امیدانه احیا می‌کنند.
تو در بی‌وزنی غوطه‌وری و‌ روپوش سفیدت بر روی رخت آویز خانه‌ی محقرت، سخت می‌گرید.

دکتر امید رضائی
انکولوژیست و نویسنده

https://hottg.com/omidrezaie55
به کجا می‌رویم؟

بی‌شک سقوط هر ساله‌ی مبلغ خدمات طبابت مستقل در ایران به نسبت تورم سالانه، چیزی جز تلاش سیستماتیک دولت برای ورشکستگی بخش خصوصی و از گردونه خارج کردن طبابت غیردولتی، نیست. در حال حاضر طبابت مستقل در ایران، تنها نهادی است که ریالی سوبسید دولتی دریافت نمی‌کند اما هر سال مجبور می‌شود خدمات خود را ارزان‌تر از قیمت تمام‌شده، عرضه کند.
مهاجرت، خروج از شغل، پایین آمدن کیفیت درمان و تعطیلی مراکز خصوصی و اجاره دادن ملک به بنگاه و آرایشگاه، چشم انداز قطعی آینده‌ی این مسیر است.

دکتر امید رضائی
انکولوژیست و نویسنده

https://hottg.com/omidrezaie55
از شکلات شما متشکرم

پسرک مثل دفعات قبل در اواخر ويزيتِ خواهرش با مادر وارد اتاق مى‌شود، بی هیچ کلامی با برقى در چشمانش سريع ظرف شكلات را نشانه مى‌گيرد، ظرف را جلويش مى‌گذارم، چون قبل با هيجان چند شكلات بر مى‌دارد و در آغوش خواهرش آرام می‌گیرد، تابلویی زیبا برایم ترسیم می‌شود. شکلات در دهانش با شوقی وصف نا‌شدنی آب می‌شود و غم انباشته در اتاق را در خود حل می کند. رو به خواهرش می‌گویم:
از شکلاتهای زندگی‌مان لذت ببریم…
كودكان؛ همچنان، با قدرت-بدون كوچكترين اعتنايى به اين جهان پر‌آشوب- به ما لذت بردن از زندگى را يادآورى می‌کنند.
چه خوب كه هستند.

دکتر رضا رضائی،روانپزشک، بهار ۰۳
تقاطع

هر صبح، که بیدار می‌شویم، شاید تا انتهای شب، با انتخابی کوچک، که فقط و فقط در این سرزمین رخ می‌دهد، تا همیشه مسیرمان تغییر کند و به آغوش پایدار مردم بغلتیم یا تا انتهای دنیا فراموش شویم. فرقی نمی‌کند ما شیرفروشی گم‌نام باشیم در مشهد با نزاعی در مغازه‌مان، یا خواننده‌‌ی محبوب نیلوفرانه که به دیداری ساده می‌رود، یا دروازه‌بانی خوش‌حال در انتهای بردی که جیمی‌جامپی در هیاهو به سمتش می‌آید. در این نقطه‌ی داغ جهان، همان تصمیم آنی، همان حس مبهم که در ثانیه‌ای قوس عصبی‌ات را وادار به واکنش می‌کند، تا انتهای عمرت تو را به عرش و آغوش گرم مردم خواهد برد‌ یا گرد فراموشی بر تنت خواهد پاشید.
در این خاک تب‌دار، هر صبح که به خیابان می‌روی، شاید تا انتهای شب، انتخابی مهم، پیش چشمت سبز شود و تو را صدا کند.
امید رضائی
نویسنده و انکولوژیست
https://hottg.com/omidrezaie55
ای کاش به جای حفظ کردن تمام آن سندرم‌های نادر برای امتحان‌های عبث، به جای تمام آن اسلایدهای رنگی ژورنال کلاب که چند شب تا صبح‌ بیدارمان نگه‌داشت، به جای تمام ریتالین‌ها‌ و آلپرازولام‌ها، که نورون‌های‌مان را یک‌به‌یک‌ سوزاند برای نمره‌ای بیشتر، یکی می‌آمد و هر روز، از آن زمانی که دانشجویی خوش‌حال با روپوشی سفید بودیم تا روزی که میان سیل درد مردم، به دنبال زمانی خالی و کم‌مریض برای پایان‌مان بودیم، پیری روشن‌بین، هر روز برای‌‌مان در مورنینگ ریپورت، بلند می‌خواند که آی دانشجوی جوان:
ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن
وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور

گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن
چتر گل در سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور

دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور

هان مشو نومید چون واقف نه‌ای از سر غیب
باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور

دکتر امید رضائی
نویسنده و انکولوژیست
https://hottg.com/omidrezaie55
HTML Embed Code:
2024/04/28 07:40:14
Back to Top