Forwarded from یادداشتهایِ دکتر بابک زمانی
یادداشت دوشنبه روزنامه شرق
اتحاد ملت و دولت علیه سلامت
بعد از گفتوگوهای بسیار، علیرغم تورم افسارگسیخته، مقامات تنها با ٢٥ درصد افزایش تعرفههای پزشکی موافقت کردند. بسیار در این مورد گفته شده است اما نکات مغفول مهمی همچنان وجود دارد:
۱- تعرفهها مجموعهای است شامل کلیه خدمات پزشکی بیمارستانی و سرپایی که ویزیت پزشکان تنها بخش کوچکی از آن به شمار میرود. از آنجا که بخش مهمی از پرداختها از جانب بیمهها و دولت به بیمارستانهای دولتی و خصوصی است، کاهش تعرفهها باعث تنگدستی مفرط بیمارستانهای دولتی و انحراف بخشهای خصوصی به کارهای غیرضروریتر میشود. همین الان هم این افلاس و هم آن انحراف بهشدت وجود دارد. این مصوبه بهمثابه تیر خلاص خواهد بود. انحصار تعرفه به ویزیت پزشکان اگر ترفندی برای رفع و رجوع مشکلات مسئولان نباشد، قطعا یک سوءتفاهم بزرگ ملی است.
۲- معلوم نیست چگونه میتوان استفاده اقشار مرفه و دهکهای بالای درآمد در کشور را از تعرفههایی که با تظاهر به ارزانکردن درمان پایین نگه داشته شدهاند توجیه کرد؟ بهخصوص که همین تعرفههای پایین در حال نابودکردن بیمارستانهایی هستند که محرومترین اقشار از آنها استفاده میکنند.
۴- در هنگام صحبت از تعرفهها عرصه عمومی و بسیاری از مردم غیرپزشک هم آن را تنها ویزیت پزشکان میپندارند و بلافاصله آن را درخواست پزشکان برای درآمد بیشتر میپندارند و میگویند وضع مردم خوب نیست! اکثریت پزشکان البته حقوق یا درآمد مناسبی ندارند و باید آن را پیگیری کنند اما در بحث تعرفه آنها بهعنوان کسانی که تأثیر تعرفه پایین بر کیفیت خدمات را درک میکنند دارند هشدار میدهند. متأسفانه تا خود مردم و عرصه عمومی نسبت به این قضیه آگاه و حساس نشود، این سیکل معیوب و این اتحاد ملی دولت و جامعه غیرپزشک علیه سیستم سلامت ادامه خواهد یافت؛ چراکه هشدار پزشکان همواره حمل بر درخواست درآمد بیشتر خواهد شد.
۴- تعرفه ویزیت یک پزشک عمومی در این میان مثل واحد پول یک کشور واحد خدمات انسانی در کار پزشکی به شمار میرود که بقیه خدمات پزشکی ضریبها یا کسوراتی از آن به شمار میروند. این تعرفه بر نرخ خدمات غیرانسانی نیز مؤثر میافتد. نگاه به ویزیت پزشکی عمومی که ملاک پرداخت بیمههاست نیز از جهت کلی آن و تأثیر بر سایر تعرفههاست که واجد اهمیت است.
۵- نرخگذاری دستوری در جامعه ما برخی اصول بدیهی اقتصادی را از نظرگاه مردم دولت و حتی پزشکان دور کرده است. ویزیت خدمت کالاشدهای است که قطعا نمیتوان آن را تنها به کیفیت تقلیل داد، اما وجه کیفی آن آنقدر برجسته است که به راحتی نمیتوان بر آن قیمت گذاشت. تعرفه واقعی آن چیزی است که باید به کمک بازار آزاد منظور مکانیسم عرضه و تقاضا، آزادی فروشنده در عدم فروش کالای خود و البته نوعی نظارت دقیق بیمهها، نظام پزشکی و انجمنهای مستقل حمایت از بیماران استحصال شود. مؤسساتی که با نظارت مداوم و رندوم بتوانند در صورت تخلف و متناسب با تخلف، بخشی از پرداختها را لغو کنند. در صورت استمرار مکانیسمهای فوق نهایتا از مبادلاتی که صورت میگیرد نرخ یا طیفی از نرخ پدید خواهد آمد که تنها فایدهاش انجام مبادله نیست. برآمدن نرخ واقعی خدمات پزشکی است که هر مؤسسه دولتی یا غیردولتی هم که بخواهد ارتباط مادی بیمار و طبیب را قطع کند و به طبیب حقوق پرداخت کند هم میتواند از این ارزشگذاری نهتنها برای ویزیت یک پزشک عمومی بلکه برای کلیه خدمات انسانی پزشکی استفاده کند. مهمترین خاصیت وجود بخش خصوصی در کار طب آن است که بهطور دائمی نرخهای متنوعی را که استحصال آنها رأسا غیرممکن است مداوما ارائه میدهد. آنچه هرساله نظام پزشکی اعلام میکند هزینه تمامشده است؛ یعنی هزینهای که در شرایط فعلی هر مؤسسه درمانی برای هرکدام از خدمات باید بپردازد. بدیهی است این نرخ با تعرفه واقعی که باید با پیشنیازهای گفتهشده به دست آید تفاوت بسیار دارد. عدم درک و رعایت اصول فوق نهایتا به تعرفهگذاری دستوری و از بالا تمایل پیدا خواهد کرد که در حال حاضر در حال تجربه تأثیرات قهقرایی آن بر سیستم سلامت کشور هستیم.
۶- تعرفه بسیار پایین خدمت انسانی و هزینه بسیار بالا برای تأسیس مؤسسات پزشکی واجد این خطر هم هست که پزشکان سوگندخورده را که باید نقش محوری در سیستم سلامت داشته باشند، به شکل ابزار ارزانقیمت مؤسسات اقتصادیای دربیاورد که محوریت آنها با سرمایهداران است نه پزشکان! جوانههای این سیستم بهشدت خطرناک همین الان قابل مشاهده است.
https://hottg.com/bzyad
اتحاد ملت و دولت علیه سلامت
بعد از گفتوگوهای بسیار، علیرغم تورم افسارگسیخته، مقامات تنها با ٢٥ درصد افزایش تعرفههای پزشکی موافقت کردند. بسیار در این مورد گفته شده است اما نکات مغفول مهمی همچنان وجود دارد:
۱- تعرفهها مجموعهای است شامل کلیه خدمات پزشکی بیمارستانی و سرپایی که ویزیت پزشکان تنها بخش کوچکی از آن به شمار میرود. از آنجا که بخش مهمی از پرداختها از جانب بیمهها و دولت به بیمارستانهای دولتی و خصوصی است، کاهش تعرفهها باعث تنگدستی مفرط بیمارستانهای دولتی و انحراف بخشهای خصوصی به کارهای غیرضروریتر میشود. همین الان هم این افلاس و هم آن انحراف بهشدت وجود دارد. این مصوبه بهمثابه تیر خلاص خواهد بود. انحصار تعرفه به ویزیت پزشکان اگر ترفندی برای رفع و رجوع مشکلات مسئولان نباشد، قطعا یک سوءتفاهم بزرگ ملی است.
۲- معلوم نیست چگونه میتوان استفاده اقشار مرفه و دهکهای بالای درآمد در کشور را از تعرفههایی که با تظاهر به ارزانکردن درمان پایین نگه داشته شدهاند توجیه کرد؟ بهخصوص که همین تعرفههای پایین در حال نابودکردن بیمارستانهایی هستند که محرومترین اقشار از آنها استفاده میکنند.
۴- در هنگام صحبت از تعرفهها عرصه عمومی و بسیاری از مردم غیرپزشک هم آن را تنها ویزیت پزشکان میپندارند و بلافاصله آن را درخواست پزشکان برای درآمد بیشتر میپندارند و میگویند وضع مردم خوب نیست! اکثریت پزشکان البته حقوق یا درآمد مناسبی ندارند و باید آن را پیگیری کنند اما در بحث تعرفه آنها بهعنوان کسانی که تأثیر تعرفه پایین بر کیفیت خدمات را درک میکنند دارند هشدار میدهند. متأسفانه تا خود مردم و عرصه عمومی نسبت به این قضیه آگاه و حساس نشود، این سیکل معیوب و این اتحاد ملی دولت و جامعه غیرپزشک علیه سیستم سلامت ادامه خواهد یافت؛ چراکه هشدار پزشکان همواره حمل بر درخواست درآمد بیشتر خواهد شد.
۴- تعرفه ویزیت یک پزشک عمومی در این میان مثل واحد پول یک کشور واحد خدمات انسانی در کار پزشکی به شمار میرود که بقیه خدمات پزشکی ضریبها یا کسوراتی از آن به شمار میروند. این تعرفه بر نرخ خدمات غیرانسانی نیز مؤثر میافتد. نگاه به ویزیت پزشکی عمومی که ملاک پرداخت بیمههاست نیز از جهت کلی آن و تأثیر بر سایر تعرفههاست که واجد اهمیت است.
۵- نرخگذاری دستوری در جامعه ما برخی اصول بدیهی اقتصادی را از نظرگاه مردم دولت و حتی پزشکان دور کرده است. ویزیت خدمت کالاشدهای است که قطعا نمیتوان آن را تنها به کیفیت تقلیل داد، اما وجه کیفی آن آنقدر برجسته است که به راحتی نمیتوان بر آن قیمت گذاشت. تعرفه واقعی آن چیزی است که باید به کمک بازار آزاد منظور مکانیسم عرضه و تقاضا، آزادی فروشنده در عدم فروش کالای خود و البته نوعی نظارت دقیق بیمهها، نظام پزشکی و انجمنهای مستقل حمایت از بیماران استحصال شود. مؤسساتی که با نظارت مداوم و رندوم بتوانند در صورت تخلف و متناسب با تخلف، بخشی از پرداختها را لغو کنند. در صورت استمرار مکانیسمهای فوق نهایتا از مبادلاتی که صورت میگیرد نرخ یا طیفی از نرخ پدید خواهد آمد که تنها فایدهاش انجام مبادله نیست. برآمدن نرخ واقعی خدمات پزشکی است که هر مؤسسه دولتی یا غیردولتی هم که بخواهد ارتباط مادی بیمار و طبیب را قطع کند و به طبیب حقوق پرداخت کند هم میتواند از این ارزشگذاری نهتنها برای ویزیت یک پزشک عمومی بلکه برای کلیه خدمات انسانی پزشکی استفاده کند. مهمترین خاصیت وجود بخش خصوصی در کار طب آن است که بهطور دائمی نرخهای متنوعی را که استحصال آنها رأسا غیرممکن است مداوما ارائه میدهد. آنچه هرساله نظام پزشکی اعلام میکند هزینه تمامشده است؛ یعنی هزینهای که در شرایط فعلی هر مؤسسه درمانی برای هرکدام از خدمات باید بپردازد. بدیهی است این نرخ با تعرفه واقعی که باید با پیشنیازهای گفتهشده به دست آید تفاوت بسیار دارد. عدم درک و رعایت اصول فوق نهایتا به تعرفهگذاری دستوری و از بالا تمایل پیدا خواهد کرد که در حال حاضر در حال تجربه تأثیرات قهقرایی آن بر سیستم سلامت کشور هستیم.
۶- تعرفه بسیار پایین خدمت انسانی و هزینه بسیار بالا برای تأسیس مؤسسات پزشکی واجد این خطر هم هست که پزشکان سوگندخورده را که باید نقش محوری در سیستم سلامت داشته باشند، به شکل ابزار ارزانقیمت مؤسسات اقتصادیای دربیاورد که محوریت آنها با سرمایهداران است نه پزشکان! جوانههای این سیستم بهشدت خطرناک همین الان قابل مشاهده است.
https://hottg.com/bzyad
Telegram
یادداشتهایِ دکتر بابک زمانی
اين كانال برای بازنشرِ يادداشتهای منتشرشدهام تأسيس شده است.
فقط یک روز بیشتر
هیچ چیز نمیتواند این سنگلاخِ له کنندهی طبابت را دلپذیر کند، جز شوقِ دیدن یک روز بیشتر عزیزی پیش
عزیزش.
دکتر امید رضائی
فوق تخصص هماتولوژی و انکولوژی
https://hottg.com/omidrezaie55
هیچ چیز نمیتواند این سنگلاخِ له کنندهی طبابت را دلپذیر کند، جز شوقِ دیدن یک روز بیشتر عزیزی پیش
عزیزش.
دکتر امید رضائی
فوق تخصص هماتولوژی و انکولوژی
https://hottg.com/omidrezaie55
Forwarded from پرسه در مِه ( يادداشتهاي دكتر رضا رضائى- روانپزشك)
"به اين فكر مى كنى كه ماندن چيست و رفتن كدام است؟ به اين فكر مى كنى كه چرا در اين گوشه دنيا ، بايد تا هميشه ميان اين دو تصميم سرگردان باشى"
برادرم دكتر اميد رضائى (فوق تخصص انكولوژى) در چهارمين رمانش از مهاجرت گفته، اين درد مشترك رفتگان و ماندگان، از رفتن يا نرفتن.
“رفتن" بايد نوشته مى شد ، "رفتن" بايد خوانده شود، "رفتن" را حتما بخوانيد اگر هواى رفتن در سر داريد ولى اگر براى مهاجرت چمدانها را بسته ايد ديگر "رفتن" را نخوانيد!
دكتر رضا رضائى ،ارديبهشت ٠٢
https://hottg.com/drrezarezaie
برادرم دكتر اميد رضائى (فوق تخصص انكولوژى) در چهارمين رمانش از مهاجرت گفته، اين درد مشترك رفتگان و ماندگان، از رفتن يا نرفتن.
“رفتن" بايد نوشته مى شد ، "رفتن" بايد خوانده شود، "رفتن" را حتما بخوانيد اگر هواى رفتن در سر داريد ولى اگر براى مهاجرت چمدانها را بسته ايد ديگر "رفتن" را نخوانيد!
دكتر رضا رضائى ،ارديبهشت ٠٢
https://hottg.com/drrezarezaie
اِى پدرسوخته !
🌀به قلم دکتر امید رضائی🌀
ایپدر سوخته!
اين كلامِ مهرآميز آميخته با حسرتِ پدرم
بود، بعد از آنكه خبر قبولى پزشكى
شهيدبهشتىام را به او دادم. پدرم دبير رياضى بود و به زعم او بازيگوشى پسرش باعث شد پزشكى تهران را از دست بدهد.
بيست و هشت سال قبل بود و ما ٢٣٥نفر بوديم. با دنيايى از آرزو آمده بوديم و جهان را رامِ خود میدیدیم.
تصاوير روزهاى اول را مرور میکنم: چون فيلمى بیصدا و رنگپريده از انتهاىِ قرنى محو شده:
مجید روزهای اول با ساكی در دست مىآمد تا خوابگاهش جور شود، امروز فوقتخصص جراحی است و جمعهها کوهنوردی میکند.
هادی که ابتداى كلاسهایمان تلاوت قرآن میکرد، سكس تراپيست شده و از ایران رفته و بسیار خوب مینویسد.
هوشنگ كه زبل بود و همان ترم اول يارى يافته بود، امروز كاناداست و سالها قبل شنیدم که میخواهد فيلمساز شود.
فراز، که طرح صورت همكلاسىهاى دخترمان را خوب میکشید، متخصص داخلى است و دخترش را به دانشگاه فرستاده و صبحها پنجکیلومتر میدود و شش صبح، زمانی که ما خوابیم، در گروهمان مینویسد، صبح بخیر همکلاسی.
سامان پژو ٤٠٥ خاکستری صفر داشت و چقدر آنزمان توى چشم بود. گاهی سربالایی ولنجک خلوت را میان برف با چهارصد و پنجش بالا میرفتیم و امروز از او خاطرهاى زير خروارها خاك مانده است.
مهرسا درسش خوب بود و انگار که هول ازدواج داشت. زود بچهدار شد و عمومى ماند و جایی استخدام شد و گرد پيرى زودتر بر رويش نشست.
حمیداولين كسي بود كه آنزمان درباره USMLEحرف میزد و آخرش ايران ماند. يك بار مخم را خورد كه آناتومى را پاس نمیکند، دلدارى اش دادم و آخر او ١٦ شد و من ده! متخصص چشم شده و گاهى زنگ میزند و غُرى از روزگار به هم میزنیم.
هوشنگ، كتابهاىِ شريعتى میخواند و وضع ماليش هم خوب بود اما هیچوقت شلوار جين نمیپوشید. امروز آمريكاست و انکولوژی خوانده.
مهدی، پریسا، حسام، ودود، جواد، مریم، هانا، فرهنگ.... ما ٢٣٥ نفر بوديم. با لذتِ عميقِ تكرار نشوندهاى از موفقيت.
براى هم اسم مستعار گذاشتيم و در دورانى كه هنوز اينترنت نيامده بود و موبايل كمياب بود، به شيوهی سنتى دل به جزوههاى رد و بدل شده بستيم و ته هرجزوه شعری مینوشتیم، در روزهايى كه دقيقا نمیدانستیم قرار است پزشك شدن چه تغييرى در ما ايجاد كند.
از آن جمع همه چيز بيرون آمد:
از جراح و راديولوژيست و اطفال و انكولوژيست بگير تا بساز و بفروش در قبرس و فعال سياسى و مفسر BBC و دبير زيست كنكور و خبرنگار و هنرمند و نویسنده.
كسانى بودند كه سالهای اول برايشان آينده عالى تصور مىشد اما با تخصص و ازدواج، خانهدار شدند و از دنیای طبابت محو شدند و كسانى هم قاچِ زينِ اسبِ مراد را چسبيدند و به هر ضرب و زورى از ريتالين و فلوكستين تا نديدنِ خنده كودكشان و نابود شدن زندگىِ شخصیشان خود را به جايى كه خواستند رساندند: حالشان خوب است؟ نمیدانم.
از آن ٢٣٥ نفر تا آنجا كه میدانم نزدیک صد و پنجاه نفر از ايران خارج شدند،
نزديك به چهل نفر در ايران متخصص و فوق تخصص شدند و هنوز طبابت میکنند و حدود سىچهل نفرشان هم ترجيح دادند عمومى بمانند و طبابت كنند یا نکنند.
پنج نفر هم از ما خداحافظى كردند :
کنسر، مرگ ناگهانى و سهتايشان هم تابِ ماندن را نداشتند و ترمز زندگىِ خود را آگاهانه كشيدند.
از بسیاری در فضاى حقيقى و مجازى خبر چندانی ندارم، انگارى دود شدند و رفتند به هوا...
اين فقط داستان يك كلاس و يك سال و يك دانشگاه بود. جوانانى كه با تلاش و اميد و دعاىِ خانواده به دروازههاى پزشكى رسيدند...
هر كلاسى داستان خودش را دارد. داستان يك جمع، كه به اميدى و انتخابى گرد مىآيد و پراكنده مىشود، آدمها، روزها و فصلها مىآیند و مىگذرند و داستانى مىماند:
خالى از نامها و پر از نفسهايشان
و گاه خالى از نفسها و پر از آرزوهايشان،
جايى ميان فراموشى و ياد:
در غم ما روزها بيگاه شد
روزها با سوزها همراه شد
روزها گر رفت گو رو ، باك نيست
تو بمان اى آنكه چون تو پاك نيست ( مولانا)
دکتر امید رضائی
فوقتخصص هماتولوژی و انکولوژی
نویسنده
https://hottg.com/omidrezaie55
🌀به قلم دکتر امید رضائی🌀
ایپدر سوخته!
اين كلامِ مهرآميز آميخته با حسرتِ پدرم
بود، بعد از آنكه خبر قبولى پزشكى
شهيدبهشتىام را به او دادم. پدرم دبير رياضى بود و به زعم او بازيگوشى پسرش باعث شد پزشكى تهران را از دست بدهد.
بيست و هشت سال قبل بود و ما ٢٣٥نفر بوديم. با دنيايى از آرزو آمده بوديم و جهان را رامِ خود میدیدیم.
تصاوير روزهاى اول را مرور میکنم: چون فيلمى بیصدا و رنگپريده از انتهاىِ قرنى محو شده:
مجید روزهای اول با ساكی در دست مىآمد تا خوابگاهش جور شود، امروز فوقتخصص جراحی است و جمعهها کوهنوردی میکند.
هادی که ابتداى كلاسهایمان تلاوت قرآن میکرد، سكس تراپيست شده و از ایران رفته و بسیار خوب مینویسد.
هوشنگ كه زبل بود و همان ترم اول يارى يافته بود، امروز كاناداست و سالها قبل شنیدم که میخواهد فيلمساز شود.
فراز، که طرح صورت همكلاسىهاى دخترمان را خوب میکشید، متخصص داخلى است و دخترش را به دانشگاه فرستاده و صبحها پنجکیلومتر میدود و شش صبح، زمانی که ما خوابیم، در گروهمان مینویسد، صبح بخیر همکلاسی.
سامان پژو ٤٠٥ خاکستری صفر داشت و چقدر آنزمان توى چشم بود. گاهی سربالایی ولنجک خلوت را میان برف با چهارصد و پنجش بالا میرفتیم و امروز از او خاطرهاى زير خروارها خاك مانده است.
مهرسا درسش خوب بود و انگار که هول ازدواج داشت. زود بچهدار شد و عمومى ماند و جایی استخدام شد و گرد پيرى زودتر بر رويش نشست.
حمیداولين كسي بود كه آنزمان درباره USMLEحرف میزد و آخرش ايران ماند. يك بار مخم را خورد كه آناتومى را پاس نمیکند، دلدارى اش دادم و آخر او ١٦ شد و من ده! متخصص چشم شده و گاهى زنگ میزند و غُرى از روزگار به هم میزنیم.
هوشنگ، كتابهاىِ شريعتى میخواند و وضع ماليش هم خوب بود اما هیچوقت شلوار جين نمیپوشید. امروز آمريكاست و انکولوژی خوانده.
مهدی، پریسا، حسام، ودود، جواد، مریم، هانا، فرهنگ.... ما ٢٣٥ نفر بوديم. با لذتِ عميقِ تكرار نشوندهاى از موفقيت.
براى هم اسم مستعار گذاشتيم و در دورانى كه هنوز اينترنت نيامده بود و موبايل كمياب بود، به شيوهی سنتى دل به جزوههاى رد و بدل شده بستيم و ته هرجزوه شعری مینوشتیم، در روزهايى كه دقيقا نمیدانستیم قرار است پزشك شدن چه تغييرى در ما ايجاد كند.
از آن جمع همه چيز بيرون آمد:
از جراح و راديولوژيست و اطفال و انكولوژيست بگير تا بساز و بفروش در قبرس و فعال سياسى و مفسر BBC و دبير زيست كنكور و خبرنگار و هنرمند و نویسنده.
كسانى بودند كه سالهای اول برايشان آينده عالى تصور مىشد اما با تخصص و ازدواج، خانهدار شدند و از دنیای طبابت محو شدند و كسانى هم قاچِ زينِ اسبِ مراد را چسبيدند و به هر ضرب و زورى از ريتالين و فلوكستين تا نديدنِ خنده كودكشان و نابود شدن زندگىِ شخصیشان خود را به جايى كه خواستند رساندند: حالشان خوب است؟ نمیدانم.
از آن ٢٣٥ نفر تا آنجا كه میدانم نزدیک صد و پنجاه نفر از ايران خارج شدند،
نزديك به چهل نفر در ايران متخصص و فوق تخصص شدند و هنوز طبابت میکنند و حدود سىچهل نفرشان هم ترجيح دادند عمومى بمانند و طبابت كنند یا نکنند.
پنج نفر هم از ما خداحافظى كردند :
کنسر، مرگ ناگهانى و سهتايشان هم تابِ ماندن را نداشتند و ترمز زندگىِ خود را آگاهانه كشيدند.
از بسیاری در فضاى حقيقى و مجازى خبر چندانی ندارم، انگارى دود شدند و رفتند به هوا...
اين فقط داستان يك كلاس و يك سال و يك دانشگاه بود. جوانانى كه با تلاش و اميد و دعاىِ خانواده به دروازههاى پزشكى رسيدند...
هر كلاسى داستان خودش را دارد. داستان يك جمع، كه به اميدى و انتخابى گرد مىآيد و پراكنده مىشود، آدمها، روزها و فصلها مىآیند و مىگذرند و داستانى مىماند:
خالى از نامها و پر از نفسهايشان
و گاه خالى از نفسها و پر از آرزوهايشان،
جايى ميان فراموشى و ياد:
در غم ما روزها بيگاه شد
روزها با سوزها همراه شد
روزها گر رفت گو رو ، باك نيست
تو بمان اى آنكه چون تو پاك نيست ( مولانا)
دکتر امید رضائی
فوقتخصص هماتولوژی و انکولوژی
نویسنده
https://hottg.com/omidrezaie55
Telegram
اميد به فردا( ياد داشتهاي دكتر اميد رضائی)
اين كانال به نوشته هاى دكتر اميد رضائى فوق تخصص
انكولوژى و هماتولوژي اختصاص دارد
انكولوژى و هماتولوژي اختصاص دارد
HTML Embed Code: