Channel: 𝒩𝓎𝒸𝓉𝑜𝓅𝒽𝒾𝓁𝒾𝒶
Dige Noori Ni ~ Music-Fa.Com
Unknown Artist ~ Music-Fa.Com
گاهی وقتا اونقدری حجم تفکراتت زیاده که حوصله ی شنیدن صدای خودتم تو مغزت نداری:)
از ورود به 20 سالگی براتون بگم؟!
محشره..
چند سال پیش درست یه همچین روزی هول و هوش همین ساعت ها حوالی همین شهر ، من با قدومم دنیا رو متبرک کردم...
مامان بزرگم میگفت چشمام شبیه پسرشه،
خاله کوچیکه میگفت کپی برابر اصل خودشم،
عموم میگفت رنگ پوستم با خودش مو نمیزنه،
بابام میگف لبخندش شبیه خودمه،
مامانم ، اما اعتقاد داشت به خودش رفتم..
ولی بزرگ تر که شدم همه چی تغییر کرد از همون روز کلی تلاش کردم تا شدم این...
شدم خودِ خود همینی که هستم؛
شبیه خودم زندگی میکنم....
شبیه خودم لبخند میزنم...
شبیه خودم حرف میزنم..
حتی شبیه خودم عاشق میشم.
این شبیه خودم بودنه که من رو از تموم آدمها متمایز میکنه.
منِ عزیزم..
ممنون که تو یک سالی که گذشت تو هر شرایطی؛
پشتم بودی و تنهام نذاشتی،
ممنون که پا به پام اومدی و دیوونگی رو تجربه کردی،
طعمِ شکست و پیروزی رو چشیدی،
از ته دل خندیدی،
گریه کردی،
تجربه کردی،
یاد گرفتی،
و از همه مهم تر ادامه دادی…
برای سال جدیدی که قراره صفحاتش با محبت و شادی و عشق خط خطی شه تلاش میکنم..
365 طلوع و غروب و هزاران خاطره ی تلخ و شیرین دیگر هم گذشت..
این روزها را ما بین پستو های ذهنم مثل هر سال ثبت میکنم..
چشمانم را میبندم..
آرزوی امسالم این است که هیچ گاه فراموش نکنم تجربیات خوب و بد این سالی که گذشت را..
پس فوت میکنم تا گرد و غبار فراموشی از دورشان برود...
تولدم_مبارک
11/9
محشره..
چند سال پیش درست یه همچین روزی هول و هوش همین ساعت ها حوالی همین شهر ، من با قدومم دنیا رو متبرک کردم...
مامان بزرگم میگفت چشمام شبیه پسرشه،
خاله کوچیکه میگفت کپی برابر اصل خودشم،
عموم میگفت رنگ پوستم با خودش مو نمیزنه،
بابام میگف لبخندش شبیه خودمه،
مامانم ، اما اعتقاد داشت به خودش رفتم..
ولی بزرگ تر که شدم همه چی تغییر کرد از همون روز کلی تلاش کردم تا شدم این...
شدم خودِ خود همینی که هستم؛
شبیه خودم زندگی میکنم....
شبیه خودم لبخند میزنم...
شبیه خودم حرف میزنم..
حتی شبیه خودم عاشق میشم.
این شبیه خودم بودنه که من رو از تموم آدمها متمایز میکنه.
منِ عزیزم..
ممنون که تو یک سالی که گذشت تو هر شرایطی؛
پشتم بودی و تنهام نذاشتی،
ممنون که پا به پام اومدی و دیوونگی رو تجربه کردی،
طعمِ شکست و پیروزی رو چشیدی،
از ته دل خندیدی،
گریه کردی،
تجربه کردی،
یاد گرفتی،
و از همه مهم تر ادامه دادی…
برای سال جدیدی که قراره صفحاتش با محبت و شادی و عشق خط خطی شه تلاش میکنم..
365 طلوع و غروب و هزاران خاطره ی تلخ و شیرین دیگر هم گذشت..
این روزها را ما بین پستو های ذهنم مثل هر سال ثبت میکنم..
چشمانم را میبندم..
آرزوی امسالم این است که هیچ گاه فراموش نکنم تجربیات خوب و بد این سالی که گذشت را..
پس فوت میکنم تا گرد و غبار فراموشی از دورشان برود...
تولدم_مبارک
11/9
من ندانم به نگاه تو چه رازی است نهان
که من آن راز توان دیدن و گفتن نتوان:)
که من آن راز توان دیدن و گفتن نتوان:)
(burn out)
یه اصطلاح توی روانشناسیِ
«به خستگی روانی گفته میشه»
خیلی وقت ها فکر میکنی آدم تنبلی هستی در حالی که فقط روانت خسته شده...
حس میکنی هیچ انگیزه ای نداری ، تموم انگیزه و رمقت برای کارها از بین رفته و حتی انجام کوچیک ترین کارها هم برات سخت و دشوار شده..
مدام دنبال یه تغییر بزرگ هستی و در موردش خواب میبینی و خیال پردازی می کنی..
دیگه صبر و تحمل قبل رو نداری ، کوچک ترین چیز هم باعث میشه خیلی آشفته بشی و بسیار از کوره در بری.
حتی بعد خوابیدن و استراحت زیاد هم حس می کنی، انرژی نداری
روی کارهات حواس پرت شدی و همه چیز رو فراموش می کنی.
دلت میخواد دراز بکشی و هیچ کاری انجام ندی با اینکه کلی کار داری..
خلاصه اینکه؛
قبل از برچسب تنبل زدن به خودت ، یادت باشه روانت هم مثل جسمت به استراحت نیاز داره..
یه اصطلاح توی روانشناسیِ
«به خستگی روانی گفته میشه»
خیلی وقت ها فکر میکنی آدم تنبلی هستی در حالی که فقط روانت خسته شده...
حس میکنی هیچ انگیزه ای نداری ، تموم انگیزه و رمقت برای کارها از بین رفته و حتی انجام کوچیک ترین کارها هم برات سخت و دشوار شده..
مدام دنبال یه تغییر بزرگ هستی و در موردش خواب میبینی و خیال پردازی می کنی..
دیگه صبر و تحمل قبل رو نداری ، کوچک ترین چیز هم باعث میشه خیلی آشفته بشی و بسیار از کوره در بری.
حتی بعد خوابیدن و استراحت زیاد هم حس می کنی، انرژی نداری
روی کارهات حواس پرت شدی و همه چیز رو فراموش می کنی.
دلت میخواد دراز بکشی و هیچ کاری انجام ندی با اینکه کلی کار داری..
خلاصه اینکه؛
قبل از برچسب تنبل زدن به خودت ، یادت باشه روانت هم مثل جسمت به استراحت نیاز داره..
چه ها با جان خود
دور از رخ جانان خود کردم..
مگر دشمن کند اینها
که من با جان خود کردم..
طبیبم..
گفت درمانی ندارد درد مهجوری..
غلط میگفت..
خود را کشتم و درمان خود کردم:)
دور از رخ جانان خود کردم..
مگر دشمن کند اینها
که من با جان خود کردم..
طبیبم..
گفت درمانی ندارد درد مهجوری..
غلط میگفت..
خود را کشتم و درمان خود کردم:)
گاهی وقتا یه جوری بارون میاد
که روح از تن دنیا بیرون میره
یکی چتر شادیشو وا میکنه
یکی پشت یه پنجره میمیره...
که روح از تن دنیا بیرون میره
یکی چتر شادیشو وا میکنه
یکی پشت یه پنجره میمیره...
سخت ترین بخش خودشناسی..
روبهرو شدن با زخم هاییِ که نقشی در به وجود اومدنشون نداشتی اما مسئولیت ترمیم کردنشون باتوئه..
روبهرو شدن با زخم هاییِ که نقشی در به وجود اومدنشون نداشتی اما مسئولیت ترمیم کردنشون باتوئه..
HTML Embed Code: