Channel: نامهها
«بهار نزدیک می شود. بوی گل های اقاقیا در راه است. خودت را برای دشت ها آماده کن. کاش می شد سر به صحرا بگذاریم.»
#سهرابسپهری
نامه به نلی
◼️ نامهها
● @Name_ha
#سهرابسپهری
نامه به نلی
◼️ نامهها
● @Name_ha
«این خندهای که توی چشمهاش، تو حرفهاش، تو صورتش پخش شده؛ آدم رو نگه میداره و نمیذاره پاشه بره شهر، پیِ کارش، پیِ منتظریهاش، پیِ تعهداش، پی زندگیش. آدم میشینه به حرفهاش گوش میکنه؛ بعد به خندههاش فکر میکنه.»
#مرتضیکیوان
نامه به #محمدعلی فرزانه
◼️ نامهها
● @Name_ha
#مرتضیکیوان
نامه به #محمدعلی فرزانه
◼️ نامهها
● @Name_ha
امیدوارم دراین سال دیگر از بلای اجارهنشینی و خانهبهدوشی و بدبختی خلاص باشیم.
امیدوارم در این سال دیگر آب خوش زندگی از گلویمان تلخ پایین نرود و به فراق دچار نشویم .
امیدوارم دیگر در این سال به دردسر و بیماری دچار نشویم .امیدوارم غصهی نفت و زغال و نان و آب روزانه دیگر در این سال خفهمان نکند.
امیدهای در عین حال اساسی و در عین حال احمقانهای است. نیست عزیز دلم؟
پنجشنبه ۲۸ اسفند
جلال آلاحمد
نامه به سیمین دانشور
◼️ نامهها
● @Name_ha
امیدوارم در این سال دیگر آب خوش زندگی از گلویمان تلخ پایین نرود و به فراق دچار نشویم .
امیدوارم دیگر در این سال به دردسر و بیماری دچار نشویم .امیدوارم غصهی نفت و زغال و نان و آب روزانه دیگر در این سال خفهمان نکند.
امیدهای در عین حال اساسی و در عین حال احمقانهای است. نیست عزیز دلم؟
پنجشنبه ۲۸ اسفند
جلال آلاحمد
نامه به سیمین دانشور
◼️ نامهها
● @Name_ha
«تو از من جدا نشدی، من عضوی از وجود تو بودم که قطعاش کردی، تکه تکهاش کردی، تقسیماش کردی و تکه بزرگتر را برداشتی و با خود بردی. هرکجا که میخواهی برو؛ به هرکجا که میخواهی فرار کن؛ هرقدر میخواهی به دوردستها برو؛ نمیتوانی من را از تکهای که با خود بردهای جدا کنی.»
عزیزنسین
نامه به مرالچلن
برگردان :داوود وفایی
◼️ نامهها
● @Name_ha
عزیزنسین
نامه به مرالچلن
برگردان :داوود وفایی
◼️ نامهها
● @Name_ha
نامهها
Photo
ما هیچ نسخۀ آمادهای از قانون اساسیِ فردا نداریم. و به آنان نیز که تصور میکنند هماکنون همۀ پاسخها را آماده دارند چندان اعتمادی نداریم، زیرا هنوز در مرحلۀ تنظیم پرسشنامهها به سر میبریم. اما زمان آن فرا رسیده است که گزینههای کاملاً تازهای را در نظر مجسم کنیم و طرح ساختمان جامعۀ دموکراتیک فردا را از بنیاد مورد بحث و جدل قرار دهیم و آن را در معرض افکار عمومی بگذاریم.
ما باید برای بازسازی امریکا گرد هم آییم اما نه با روحیهای خشمگین و اعتقادی جزماندیش، نه با تنشهای آنی، بلکه به شیوهای که بتواند مشاوره و در نهایت مشارکت صلحآمیز عموم را بهصورتی گسترده جلب کند.
شما اگر بودید این نیاز را بهخوبی درک میکردید. زیرا یکی از افراد نسل شما، یعنی جفرسون، بود که با اندیشهای پخته و پربار اعلام داشت: «برخی افراد به قوانین اساسی با احترامی تقدسآمیز مینگرند و آن را مانند تابوت عهد چندان مقدس میپندارند که نباید بر آن دست سود. آنان به مردان اعصار گذشته عقلی بالاتر از عقل بشری نسبت میدهند و تصور میکنند که کردههای آنان محتاج هیچگونه تغییر یا اصلاحی نیست... ما مطمئناً طرفدار ایجاد تغییرات مکرر و آزمایشنشده در قوانین حقوقی و قانون اساسی نیستیم... اما میدانیم که قوانین و نهادها باید با پیشرفت ذهن بشری همگام باشند... همانطور که اکتشافات جدید انجام میگیرد و حقایق تازه آشکار میشود و حالات و افکار و عقاید نیز همگان با شرایط تغییر مییابند، نهادها هم باید تکامل یابند و خود را با زمان همگان سازند.»
□ به سوی تمدن جدید | الوین تافلر، هایدی تافلر | ترجمهٔ محمدرضا جعفری | نشرنو، چاپ اول ۱۴۰۲، قطع رقعی، جلد شومیز، ۱۴۲ صفحه.
https://nashrenow.com/product/به-سوی-تمدن-جدید/
ما باید برای بازسازی امریکا گرد هم آییم اما نه با روحیهای خشمگین و اعتقادی جزماندیش، نه با تنشهای آنی، بلکه به شیوهای که بتواند مشاوره و در نهایت مشارکت صلحآمیز عموم را بهصورتی گسترده جلب کند.
شما اگر بودید این نیاز را بهخوبی درک میکردید. زیرا یکی از افراد نسل شما، یعنی جفرسون، بود که با اندیشهای پخته و پربار اعلام داشت: «برخی افراد به قوانین اساسی با احترامی تقدسآمیز مینگرند و آن را مانند تابوت عهد چندان مقدس میپندارند که نباید بر آن دست سود. آنان به مردان اعصار گذشته عقلی بالاتر از عقل بشری نسبت میدهند و تصور میکنند که کردههای آنان محتاج هیچگونه تغییر یا اصلاحی نیست... ما مطمئناً طرفدار ایجاد تغییرات مکرر و آزمایشنشده در قوانین حقوقی و قانون اساسی نیستیم... اما میدانیم که قوانین و نهادها باید با پیشرفت ذهن بشری همگام باشند... همانطور که اکتشافات جدید انجام میگیرد و حقایق تازه آشکار میشود و حالات و افکار و عقاید نیز همگان با شرایط تغییر مییابند، نهادها هم باید تکامل یابند و خود را با زمان همگان سازند.»
□ به سوی تمدن جدید | الوین تافلر، هایدی تافلر | ترجمهٔ محمدرضا جعفری | نشرنو، چاپ اول ۱۴۰۲، قطع رقعی، جلد شومیز، ۱۴۲ صفحه.
https://nashrenow.com/product/به-سوی-تمدن-جدید/
نشرنو - فرهنگی نو
به سوی تمدن جدید - الوین تافلر - محمدرضا جعفری - نشرنو
به سوی تمدن جدید | راجع به آنچه در قرن بیستویکم بر بشر خواهد گذشت، دیدگاههای سه تن از اندیشمندان آیندهنگر تا کنون بیش از همه شهرت یافته است...
.
من در تن مادرم زندگی کردم و اکنون در اندیشۀ من زندگی می کند. من باید بمانم تا او زندگی کند. تا روزی که نوبت من نیز فرا رسد به نیروی تمام و با جان سختی می مانم.
#شاهرخمسکوب
◼️ نامهها
● @Name_ha
من در تن مادرم زندگی کردم و اکنون در اندیشۀ من زندگی می کند. من باید بمانم تا او زندگی کند. تا روزی که نوبت من نیز فرا رسد به نیروی تمام و با جان سختی می مانم.
#شاهرخمسکوب
◼️ نامهها
● @Name_ha
Forwarded from تنها صداست که میماند
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
👈نمایش رومئو، ژولیت و چند کاراکتر دیگر به مدت محدود تمدید شد.
❌اردیبهشت ماه ۱۴۰۳
مکان اجرا : سالن تئاتر هامون
❌❌ خرید بلیط از سایت تیوال ❌❌
نویسندگان :
میثم عبدی
محمد امین نبی اللهی
امیرحسین اشرفی
.
کارگردان :
میثم عبدی
.
تهیهکننده:
مینا شجاعیان
بازیگران:
رامتین سلیمانی، مهرناز بختیاری، محمد امین نبی اللهی، میثم عبدی، فائقه شلاوند، حامد قنبری، زینب هادیان، امین سعدی، پگاه امیرآبادی، مینا شجاعیان، نیلوفر خراسانی، متین هوشمندی، مهلا رمضان پور، احسان ابوالقاسم، بهناز شهسوار، امیرمهدی شبیری، مجتبی سعدآبادی، مروارید کفائی
دستیار کارگردان و برنامه ریز:
نیلوفر خراسانی
گروه کارگردانی:
محمدعلی ذوقی، متین هوشمندی، امیرمهدی شبیری، حامد قنبری، احسان ابوالقاسم
طراح صحنه:میثم عبدی
طراح لباس:مینا شجاعیان
طراح لوگو و پوستر: لاله عباسی
گرافیست: پگاه امیرآبادی
عکاس: مجید هزاوه
ساخت تیزر و موشن گرافیک: بهروز داوری
سرپرست گروه موسیقی: احسان ابوالقاسم
کاخن: بهناز شهسوار
ویولن: مهدیه هادیان
گیتار: میثم فرشادمهر، برهان بدیعی
مدیر روابط عمومی و تبلیغات :نوید آغاز
tiwall.com/p/romeojuliet7
👈نمایش رومئو، ژولیت و چند کاراکتر دیگر به مدت محدود تمدید شد.
❌اردیبهشت ماه ۱۴۰۳
مکان اجرا : سالن تئاتر هامون
❌❌ خرید بلیط از سایت تیوال ❌❌
نویسندگان :
میثم عبدی
محمد امین نبی اللهی
امیرحسین اشرفی
.
کارگردان :
میثم عبدی
.
تهیهکننده:
مینا شجاعیان
بازیگران:
رامتین سلیمانی، مهرناز بختیاری، محمد امین نبی اللهی، میثم عبدی، فائقه شلاوند، حامد قنبری، زینب هادیان، امین سعدی، پگاه امیرآبادی، مینا شجاعیان، نیلوفر خراسانی، متین هوشمندی، مهلا رمضان پور، احسان ابوالقاسم، بهناز شهسوار، امیرمهدی شبیری، مجتبی سعدآبادی، مروارید کفائی
دستیار کارگردان و برنامه ریز:
نیلوفر خراسانی
گروه کارگردانی:
محمدعلی ذوقی، متین هوشمندی، امیرمهدی شبیری، حامد قنبری، احسان ابوالقاسم
طراح صحنه:میثم عبدی
طراح لباس:مینا شجاعیان
طراح لوگو و پوستر: لاله عباسی
گرافیست: پگاه امیرآبادی
عکاس: مجید هزاوه
ساخت تیزر و موشن گرافیک: بهروز داوری
سرپرست گروه موسیقی: احسان ابوالقاسم
کاخن: بهناز شهسوار
ویولن: مهدیه هادیان
گیتار: میثم فرشادمهر، برهان بدیعی
مدیر روابط عمومی و تبلیغات :نوید آغاز
tiwall.com/p/romeojuliet7
Forwarded from Hamid Nikfarjaam | حمید نیکفرجام
If-Hamid Nikfarjaam
موزیک "اگه" از تمامی پلتفرم ها و سایت های داخلی و بین المللی منتشر شد
موزیک "اگه" از تمامی پلتفرم ها و سایت های داخلی و بین المللی منتشر شد
if
Hamid Nikfarjaam
اگه خراب شد بازم میسازیم...
خواننده:حمید نیکفرجام
ترانه و موسیقی: آرش اسکندرلو
برای تماشای موزیک ویدیو از لینک زیر استفاده کنید و جهت حمایت از موزیسینهای مستقل، کارهاشون رو از پلتفرم های بینالمللی بشنوید🌱👇🏻
https://linktr.ee/hamid_nik_farjaam
خواننده:حمید نیکفرجام
ترانه و موسیقی: آرش اسکندرلو
برای تماشای موزیک ویدیو از لینک زیر استفاده کنید و جهت حمایت از موزیسینهای مستقل، کارهاشون رو از پلتفرم های بینالمللی بشنوید🌱👇🏻
https://linktr.ee/hamid_nik_farjaam
نامهها
◼️ نامهها ● @Name_ha
نامهی تازهمنتشرشدهی ابراهيم گلستان به صادق چوبک:
راه میروم و فروغ را کنار خود میبینم اما میدانم که نیست، صدایش را میشنوم اما حرفهایش یادگار حرفهایش هستند، نه حرفهایی تازه درباره مطالبی تازه. از تماشای پشت ویترینها تا نوشیدن شراب و شنیدن نمایشها و دیدن فیلمها و خواندن کتابها و ملاقات آدمهای تازه، همه و همیشه به حسرت این میافتم که ای کاش او هم بود. تو معنی دیوانهشدن را نمیدانی. من دیوانه شدهام. و نمیتوانم خودم را به مقیاسها و رابطههای اجتماعی و توارثی سرگرم کنم و گول بزنم. من نمیتوانم و نمیخواهم خودم را گول بزنم. ببخش که این درددلها را میکنم. در دنیا شاید دو آدم که اینهمه از هم متفاوت و درعینحال اینهمه به هم نزدیک باشند که من و تو، شاید، گیر نیاید. این است که در این حال، خواه واقعیت باشد خواه وهم، این درددلها را میکنم. میدانی، دیدن و شنیدن و حس کردن، و فکر کردن که در این دیدنها و شنیدنها و حس کردنها با او هستم و برای اویم میبینم و میشنوم و حس میکنم به طور کامل و قاطعی قانعم نمیکند زیرا در پشت دیوار شعورم این ظن را دارم که چنین کاری نشانهای از دیوانگی و غلط بودن است. فکر میکنم اگر خارج از توانایی و اعمال قدرت خودم دیوانه بودم یا دیوانه شده بودم. شاید درست اما اینکه بگذارم فریب و گول بر من غالب شده، یعنی خودم، خودم را دیوانه کنم و در خیالبافی چندان پیش روم که دیگر واقعیت را گم کنم، خودش یکجور تقلب، یکجور جلق است و من از آن بیزارم.
چقدر بنویسم؟ بس است. دلم تنگ است و هیچچیز آسودهام نخواهد کرد. و تو را به دردهای خودم مشغول کردن کار عبثی است. همه این سالها و قرنها و آدمهای رفته و ساختمانهای به جا مانده و درختها و تابلوها و قدمت، به جای اینکه بُعد روشنی به من بدهند تا درد رفتن او را بیشتر تحمل کنم، ترس و وحشت ماندن و آگاه ماندن به رفتن او در سالهای آینده را زیادتر میکنند. و این شالوده هر جور کوشش مرا از زیر میپاشاند. من فکر میکنم مدتها اینجاها بمانم. شاید هم یک ماه دیگر برگشتم. اما برگشتن به کجا. قبرش و اتاق خوابش در ذهن من است و من برای برگشتن به جائی، هیچ جا ندارم و جز قبر او و اتاق خواب او.
◼️ نامهها
● @Name_ha
راه میروم و فروغ را کنار خود میبینم اما میدانم که نیست، صدایش را میشنوم اما حرفهایش یادگار حرفهایش هستند، نه حرفهایی تازه درباره مطالبی تازه. از تماشای پشت ویترینها تا نوشیدن شراب و شنیدن نمایشها و دیدن فیلمها و خواندن کتابها و ملاقات آدمهای تازه، همه و همیشه به حسرت این میافتم که ای کاش او هم بود. تو معنی دیوانهشدن را نمیدانی. من دیوانه شدهام. و نمیتوانم خودم را به مقیاسها و رابطههای اجتماعی و توارثی سرگرم کنم و گول بزنم. من نمیتوانم و نمیخواهم خودم را گول بزنم. ببخش که این درددلها را میکنم. در دنیا شاید دو آدم که اینهمه از هم متفاوت و درعینحال اینهمه به هم نزدیک باشند که من و تو، شاید، گیر نیاید. این است که در این حال، خواه واقعیت باشد خواه وهم، این درددلها را میکنم. میدانی، دیدن و شنیدن و حس کردن، و فکر کردن که در این دیدنها و شنیدنها و حس کردنها با او هستم و برای اویم میبینم و میشنوم و حس میکنم به طور کامل و قاطعی قانعم نمیکند زیرا در پشت دیوار شعورم این ظن را دارم که چنین کاری نشانهای از دیوانگی و غلط بودن است. فکر میکنم اگر خارج از توانایی و اعمال قدرت خودم دیوانه بودم یا دیوانه شده بودم. شاید درست اما اینکه بگذارم فریب و گول بر من غالب شده، یعنی خودم، خودم را دیوانه کنم و در خیالبافی چندان پیش روم که دیگر واقعیت را گم کنم، خودش یکجور تقلب، یکجور جلق است و من از آن بیزارم.
چقدر بنویسم؟ بس است. دلم تنگ است و هیچچیز آسودهام نخواهد کرد. و تو را به دردهای خودم مشغول کردن کار عبثی است. همه این سالها و قرنها و آدمهای رفته و ساختمانهای به جا مانده و درختها و تابلوها و قدمت، به جای اینکه بُعد روشنی به من بدهند تا درد رفتن او را بیشتر تحمل کنم، ترس و وحشت ماندن و آگاه ماندن به رفتن او در سالهای آینده را زیادتر میکنند. و این شالوده هر جور کوشش مرا از زیر میپاشاند. من فکر میکنم مدتها اینجاها بمانم. شاید هم یک ماه دیگر برگشتم. اما برگشتن به کجا. قبرش و اتاق خوابش در ذهن من است و من برای برگشتن به جائی، هیچ جا ندارم و جز قبر او و اتاق خواب او.
◼️ نامهها
● @Name_ha
HTML Embed Code: