Channel: نقد
▫️ سکوت فمینیسم غربی در مواجهه با غزه
▫️ به مناسبت ۸ مارس روز جهانی زن
7 مارس 2024
نوشتهی: مریم الدوساری
ترجمهی: مژگان بدیعی
🔸 از همان نخستین روزهای حمله به غزه، روایتی هراسآور از رسانههای غربی منتشر شد. در این روایت، اسرائیل همچون نماد تمدن بود که باید در مقابل اردوگاه عقبماندگی یعنی خاورمیانه میجنگید. برخی از نخبگان سیاسی غرب حتی تا آنجا پیش رفتند که مردم خاورمیانه را همردیف حیوانات تقلیل میدادند.
🔸 بهرغم هشدار دیوان بینالمللی دادگستری مبنی بر اینکه حمله اسرائیل به غزه میتواند نسلکشی تلقی شود، باز هم برخی از سرسختترین چهرههای فمینیسم غربی و مبارزه با خشونت جنسیتی فقط با زنان اسرائیلی اعلام همبستگی کردند؛ و حتی جامعهی جهانی را به سکوت در مقابل تجاوز و خشونت جنسی علیه زنان اسرائیلی در 7 اکتبر متهم کردند. در ادامه باید توضیحی بدهم تا گفتههایم اشتباه برداشت نشود: در جایگاه یک فمینیست، همچنان به شعار «زنان را باور کن» ایمان دارم. برای ما محکومکردن سلاح تجاوز جنسی در جنگ غیرقابلمذاکره است، حتی در شرایط پیچیدهای که امکان شهادت مستقیم قربانیان ممکن نیست و شواهد از سوی نهادهایی مانند ارتش اسرائیل ارائه میشود.
🔸 با این حال، فقدان همدلی و خشم برای وضعیت اسفبار زنان و کودکان فلسطینی، واقعیتی را در فمینیسم غربی آشکار میکند: استاندارد دوگانهی تکاندهنده و شکست اخلاقی. هرچند این نخستین اهمالکاری فمینیستهای غربی نیست. این برداشت از فمینیسم بهطور تاریخی فقط موضوعات همسو با ذائقهی غربی را در اولویت قرار میدهد و معمولاً دغدغههای زنان رنگینپوست را نادیده میگیرد.
🔸 سکوت کسانی که باید در برابر خشونت تحمیلشده بر زنان و کودکان غزه، بیشترین صدا را داشته باشند؛ همراه با وسواس آنها بر حماس {بهجای فلسطین}، دقیقاً در تضاد با همان اصولی است که فمینیسم بر آن استوار شده است. همدلی آنها متظاهرانه از کنار سختیهای تصورناپذیر زنان فلسطینی میگذرد: گرسنگی، نبود آب سالم و کمبود شدید مایحتاج اولیه؛ تا آنجا که برخی از مردم غزه چیزی جز علف برای خوردن ندارند.
🔸 این سکوت کرکننده بیش از همه زوال اخلاقی فمینیسم غربی را آشکار میکند؛ که زنان فلسطینی را نادیده میگیرد و آنها را شایستهی همدلی نمیداند. و این باز هم به روند انسانزدایی از زنان فلسطینی دامن میزند. فمینیسمی که اکنون در دام جنگ قبیلهای گرفتار شده، گویی تعلقات قبیلهای را بر همبستگی در دفاع از آرمان انسان ترجیح میدهد. هرچند این سرخوردگی عمیقتر از اینهاست و به یک طیف سیاسی خاص هم محدود نمیشود.
🔸 اما دیگر زمان آن فرا رسیده که از این تقسیمبندیها فراتر برویم و به نام عدالت و همدلی جهانی با هم متحد شویم. و به یاد داشته باشیم که هستهی اصلی فمینیسم، باور خللناپذیر به کرامت، سربلندی و ارزش همهی زنان است، صرفنظر از جغرافیا و شرایط و نظام سیاسی که در آن زندگی میکنند…
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3YF
#مریم_الدوساری #مژگان_بدیعی
#روزجهانی_زن #هشت_مارس #فمینیسم_غربی #زنان_فلسطینی
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ به مناسبت ۸ مارس روز جهانی زن
7 مارس 2024
نوشتهی: مریم الدوساری
ترجمهی: مژگان بدیعی
🔸 از همان نخستین روزهای حمله به غزه، روایتی هراسآور از رسانههای غربی منتشر شد. در این روایت، اسرائیل همچون نماد تمدن بود که باید در مقابل اردوگاه عقبماندگی یعنی خاورمیانه میجنگید. برخی از نخبگان سیاسی غرب حتی تا آنجا پیش رفتند که مردم خاورمیانه را همردیف حیوانات تقلیل میدادند.
🔸 بهرغم هشدار دیوان بینالمللی دادگستری مبنی بر اینکه حمله اسرائیل به غزه میتواند نسلکشی تلقی شود، باز هم برخی از سرسختترین چهرههای فمینیسم غربی و مبارزه با خشونت جنسیتی فقط با زنان اسرائیلی اعلام همبستگی کردند؛ و حتی جامعهی جهانی را به سکوت در مقابل تجاوز و خشونت جنسی علیه زنان اسرائیلی در 7 اکتبر متهم کردند. در ادامه باید توضیحی بدهم تا گفتههایم اشتباه برداشت نشود: در جایگاه یک فمینیست، همچنان به شعار «زنان را باور کن» ایمان دارم. برای ما محکومکردن سلاح تجاوز جنسی در جنگ غیرقابلمذاکره است، حتی در شرایط پیچیدهای که امکان شهادت مستقیم قربانیان ممکن نیست و شواهد از سوی نهادهایی مانند ارتش اسرائیل ارائه میشود.
🔸 با این حال، فقدان همدلی و خشم برای وضعیت اسفبار زنان و کودکان فلسطینی، واقعیتی را در فمینیسم غربی آشکار میکند: استاندارد دوگانهی تکاندهنده و شکست اخلاقی. هرچند این نخستین اهمالکاری فمینیستهای غربی نیست. این برداشت از فمینیسم بهطور تاریخی فقط موضوعات همسو با ذائقهی غربی را در اولویت قرار میدهد و معمولاً دغدغههای زنان رنگینپوست را نادیده میگیرد.
🔸 سکوت کسانی که باید در برابر خشونت تحمیلشده بر زنان و کودکان غزه، بیشترین صدا را داشته باشند؛ همراه با وسواس آنها بر حماس {بهجای فلسطین}، دقیقاً در تضاد با همان اصولی است که فمینیسم بر آن استوار شده است. همدلی آنها متظاهرانه از کنار سختیهای تصورناپذیر زنان فلسطینی میگذرد: گرسنگی، نبود آب سالم و کمبود شدید مایحتاج اولیه؛ تا آنجا که برخی از مردم غزه چیزی جز علف برای خوردن ندارند.
🔸 این سکوت کرکننده بیش از همه زوال اخلاقی فمینیسم غربی را آشکار میکند؛ که زنان فلسطینی را نادیده میگیرد و آنها را شایستهی همدلی نمیداند. و این باز هم به روند انسانزدایی از زنان فلسطینی دامن میزند. فمینیسمی که اکنون در دام جنگ قبیلهای گرفتار شده، گویی تعلقات قبیلهای را بر همبستگی در دفاع از آرمان انسان ترجیح میدهد. هرچند این سرخوردگی عمیقتر از اینهاست و به یک طیف سیاسی خاص هم محدود نمیشود.
🔸 اما دیگر زمان آن فرا رسیده که از این تقسیمبندیها فراتر برویم و به نام عدالت و همدلی جهانی با هم متحد شویم. و به یاد داشته باشیم که هستهی اصلی فمینیسم، باور خللناپذیر به کرامت، سربلندی و ارزش همهی زنان است، صرفنظر از جغرافیا و شرایط و نظام سیاسی که در آن زندگی میکنند…
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3YF
#مریم_الدوساری #مژگان_بدیعی
#روزجهانی_زن #هشت_مارس #فمینیسم_غربی #زنان_فلسطینی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
سکوت فمینیسم غربی در مواجهه با غزه
به مناسبت ۸ مارس روز جهانی زن نوشتهی: مریم الدوساری ترجمهی: مژگان بدیعی تاریخ فمینیسم امپریالیستی همچون نواری ضبطشده است که مدام تکرار میشود، با همان اشتباهات و خطاهای همیشگی؛ بدون اینکه از گ…
▫️ در آستانهی سال هفتم فعالیت «نقد»
9 مارس 2024
🔸 سال ۱۴۰۱ را هنگامی به پایان میرساندیم که هنوز جوششهای فراگیر و تودهای خیزش «زن، زندگی، آزادی» خاموش نشده بود و موج بزرگ مبارزهجویی به شکلهای مختلف ادامه داشت. اما سرکوب منظم و وحشیانهی جمهوری اسلامی و دستگیریهای فلهای و جمعی و نابود کردن کانونهای مقاومت در سراسر کشور از همان آغاز سال ۱۴۰۲ ناگزیر جنبش عمومی را به عقبنشینی سراسری واداشت. دو ویژگی گستردگی و ستیزندگی خیزش «زن، زندگی، آزادی» که میراثبر خیزشهای آبان 98 و دی 96 بود، جای خود را به عقبنشینی و سکوت ظاهری بخشهای معترض مردم داد. این عقبنشینی اما مرعوب نعرههای گزمههای سرکوب نشد: مقاومت روزمره در کوی و برزن، مقابلهی بخش کثیری از زنان کشور با حجاب اجباری و بیاعتنایی به فرمانهای غلاظ و شداد ماموران دستگاه سرکوب و کشتار، تظاهرات هر جمعهی مردم زاهدان، تداوم دلیرانهی جنبشهای کارگران و معلمان و بازنشستگان، افشاگریهای بیامان دربارهی شکنجه، اعدام و ناپدیدسازی قهری، ایستادگی قهرمانانهی خانوادههای دادخواه بهویژه در کردستان، و سرانجام مقابلهی زندانیان سیاسی زن و مرد در برابر همهی تهدیدها و ارعابهایی که از ترس سر بر آوردن دوبارهی جنبش اعتراضی شدتی بیتناسب با موج جنبش گرفتهاند. جنبش مردم عقب نشست، اما هرگز خود را نباخت. کارزار ادامه دارد و موج سراسری آن بیگمان دوباره برپا خواهد شد.
🔸 بدون آنکه به افسانهسرایی دست یازیم و تلاش کنیم در مواجهه با سرکوبْ چشماندازی دلفریب ارائه دهیم، به جرأت میتوان گفت «شرایط زندگی واقعی» تودههای مردم وخیمتر از گذشته شده، تا آنجا که حتی دستگاه سرکوب و کشتار به عجز خود در برآورده کردن شرایط یک زندگی شایسته به هزار زبان اعتراف کرده است. عدم مشارکت همهجانبهی مردم در انتخابات اسفند ماه ۱۴۰۲ مجلس به وضوح نشان داد که پردهی توهم و وعدههای توخالی دریده شده است. اما سترون شدن وعدههای توخالی و دریده شدن توهم بهخودیخود نمیتواند صلای همبستگی آگاهانه را سر دهد. همبستگی آگاهانه در مواجهه با نظم موجود فقط با نقد رادیکال بدیلهای کاذب و دستساخته و نیز ترسیم افق رهایی و چشماندازهای ایجابی ممکن است.
🔸 همچنین در حالی به پایان سال ۱۴۰۲ نزدیک میشویم که نسلکشی رژیم اسرائیل در فلسطین و نابودی بیرحمانهی تمامی جنبههای حیات مردمان غزه، در برابر چشمان بهاصطلاح «جامعهی جهانی»، ابعادی هولناک و غیرقابل توصیف یافته است. چگونه میتوان در مسیر مبارزه علیه دیکتاتوری، بیعدالتی و استثمار در یک جامعهی تحت ستم گام برداشت اما ستم و رنج جامعهای دیگر را انکار یا توجیه کرد؟ ایستادن در برابر بربریت، بهرسمیت شناختن رنجها و ستمهای دیگر ستمدیدگان و همبستگی مبارزات در مسیر محو این ستمها لازمهی به ثمر رسیدن هر فرایند انقلابی در جغرافیای خونین خاورمیانه است. و برای باور به این همسرنوشتیها یا ایستادن در کنار آرمان فلسطین طبعاً ضرورتی ندارد که مفتضحانه در جبههی رژیم زندان و شکنجه و اعدام بایستیم یا تسلیم «استکبارستیزی» پوشالی رژیم جمهوری اسلامی شویم. مقالات اندکی که در چند ماه اخیر با محوریت مسالهی فلسطین منتشر کردهایم تلاشی است برای واکاوی این همپیوندیها و همسرنوشتیها در بستر مناسبات امپریالیستی و ژئوپولتیکی حاکم بر جهان و خاورمیانه...
🔹متن کامل یادداشت ما به مناسبت هفتمین سالگرد آغاز به کار سایت «نقد» را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3Z5
#زن_زندگی_آزادی
#سال_هفتم
#نقد
👇🏽
🖋@naghd_com
9 مارس 2024
🔸 سال ۱۴۰۱ را هنگامی به پایان میرساندیم که هنوز جوششهای فراگیر و تودهای خیزش «زن، زندگی، آزادی» خاموش نشده بود و موج بزرگ مبارزهجویی به شکلهای مختلف ادامه داشت. اما سرکوب منظم و وحشیانهی جمهوری اسلامی و دستگیریهای فلهای و جمعی و نابود کردن کانونهای مقاومت در سراسر کشور از همان آغاز سال ۱۴۰۲ ناگزیر جنبش عمومی را به عقبنشینی سراسری واداشت. دو ویژگی گستردگی و ستیزندگی خیزش «زن، زندگی، آزادی» که میراثبر خیزشهای آبان 98 و دی 96 بود، جای خود را به عقبنشینی و سکوت ظاهری بخشهای معترض مردم داد. این عقبنشینی اما مرعوب نعرههای گزمههای سرکوب نشد: مقاومت روزمره در کوی و برزن، مقابلهی بخش کثیری از زنان کشور با حجاب اجباری و بیاعتنایی به فرمانهای غلاظ و شداد ماموران دستگاه سرکوب و کشتار، تظاهرات هر جمعهی مردم زاهدان، تداوم دلیرانهی جنبشهای کارگران و معلمان و بازنشستگان، افشاگریهای بیامان دربارهی شکنجه، اعدام و ناپدیدسازی قهری، ایستادگی قهرمانانهی خانوادههای دادخواه بهویژه در کردستان، و سرانجام مقابلهی زندانیان سیاسی زن و مرد در برابر همهی تهدیدها و ارعابهایی که از ترس سر بر آوردن دوبارهی جنبش اعتراضی شدتی بیتناسب با موج جنبش گرفتهاند. جنبش مردم عقب نشست، اما هرگز خود را نباخت. کارزار ادامه دارد و موج سراسری آن بیگمان دوباره برپا خواهد شد.
🔸 بدون آنکه به افسانهسرایی دست یازیم و تلاش کنیم در مواجهه با سرکوبْ چشماندازی دلفریب ارائه دهیم، به جرأت میتوان گفت «شرایط زندگی واقعی» تودههای مردم وخیمتر از گذشته شده، تا آنجا که حتی دستگاه سرکوب و کشتار به عجز خود در برآورده کردن شرایط یک زندگی شایسته به هزار زبان اعتراف کرده است. عدم مشارکت همهجانبهی مردم در انتخابات اسفند ماه ۱۴۰۲ مجلس به وضوح نشان داد که پردهی توهم و وعدههای توخالی دریده شده است. اما سترون شدن وعدههای توخالی و دریده شدن توهم بهخودیخود نمیتواند صلای همبستگی آگاهانه را سر دهد. همبستگی آگاهانه در مواجهه با نظم موجود فقط با نقد رادیکال بدیلهای کاذب و دستساخته و نیز ترسیم افق رهایی و چشماندازهای ایجابی ممکن است.
🔸 همچنین در حالی به پایان سال ۱۴۰۲ نزدیک میشویم که نسلکشی رژیم اسرائیل در فلسطین و نابودی بیرحمانهی تمامی جنبههای حیات مردمان غزه، در برابر چشمان بهاصطلاح «جامعهی جهانی»، ابعادی هولناک و غیرقابل توصیف یافته است. چگونه میتوان در مسیر مبارزه علیه دیکتاتوری، بیعدالتی و استثمار در یک جامعهی تحت ستم گام برداشت اما ستم و رنج جامعهای دیگر را انکار یا توجیه کرد؟ ایستادن در برابر بربریت، بهرسمیت شناختن رنجها و ستمهای دیگر ستمدیدگان و همبستگی مبارزات در مسیر محو این ستمها لازمهی به ثمر رسیدن هر فرایند انقلابی در جغرافیای خونین خاورمیانه است. و برای باور به این همسرنوشتیها یا ایستادن در کنار آرمان فلسطین طبعاً ضرورتی ندارد که مفتضحانه در جبههی رژیم زندان و شکنجه و اعدام بایستیم یا تسلیم «استکبارستیزی» پوشالی رژیم جمهوری اسلامی شویم. مقالات اندکی که در چند ماه اخیر با محوریت مسالهی فلسطین منتشر کردهایم تلاشی است برای واکاوی این همپیوندیها و همسرنوشتیها در بستر مناسبات امپریالیستی و ژئوپولتیکی حاکم بر جهان و خاورمیانه...
🔹متن کامل یادداشت ما به مناسبت هفتمین سالگرد آغاز به کار سایت «نقد» را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3Z5
#زن_زندگی_آزادی
#سال_هفتم
#نقد
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
در آستانهی سال هفتم فعالیت «نقد»
در سال ششم فعالیت «نقد» پروژهی خاورمیانه و گروندریسه را به پایان رساندیم و در قالب دو کتاب منتشر کردیم که در دسترس علاقهمندان هستند. علاوه بر این، پروژهی جدید امپریالیسم را آغاز کردهایم و تاک…
📚 سالنامهی نقد ۱۴۰۱-۱۴۰۲ منتشر شد.
در آستانهی هفتمین سال فعالیت «نقد»، کارنامهی یکسالهی مقالاتی که در سال گذشته منتشر کردهایم در فایل پیدیاف زیر در دسترس شماست:
👇🏼👇🏼
https://naghd.info/naghd-book-1402-a4-S.pdf
#سالنامه
🖋@naghd_com
در آستانهی هفتمین سال فعالیت «نقد»، کارنامهی یکسالهی مقالاتی که در سال گذشته منتشر کردهایم در فایل پیدیاف زیر در دسترس شماست:
👇🏼👇🏼
https://naghd.info/naghd-book-1402-a4-S.pdf
#سالنامه
🖋@naghd_com
naghd-book-1402-a4.pdf
11.3 MB
🖌 کارنامهی سال ششم ما:
«سالنامهی ۱۴۰۱-۱۴۰۲»
#سالنامه #نقد
#نقد_اقتصاد_سیاسی #نقد_ایدئولوژی #نقد_بتوارگی
🖋@naghd_com
«سالنامهی ۱۴۰۱-۱۴۰۲»
#سالنامه #نقد
#نقد_اقتصاد_سیاسی #نقد_ایدئولوژی #نقد_بتوارگی
🖋@naghd_com
📚 در نقد بخوانید 📚
کارنامهی سال ششم ما:
نزدیک به 80 مقاله تالیف و ترجمه، در بیش از 1420 صفحه، با آثاری از (به ترتیب الفبا):
الهه ابراهیمی، جعفر ابراهیمی، اقبال احمد، حسن آزاد، سام اشمن، مریم الدوساری، آنه الکساندر، دومینیک الکساندر، مهرداد امامی، برتل اولمان، سما اوریاد، ولودیمیر ایشچنکو، همایون ایوانی، جیمز.ا آینر، فرنگیس بختیاری، مژگان بدیعی، رابرت برنر، تارا بهروزیان، کاووس بهزادی، ماری بوکچین، م. بیگی، لئو پانیچ، لوچا پرادلا، ناصر پیشرو، وانگ پو، چاندرا تالپاد موهانتی، نوربرت ترنکله، جیهان توغال، ایان تیلور، لارس تی لی، لیلا حبیبی، توفیق حداد، امین حصوری، جی. زد. جرود، فردریک جیمسون، س. ر. جوزی، علیرضا خزائی، کمال خسروی، آلخاندرا خیمنز، یاشار دارالشفاء، راجو داس، بهروز دانش، آرنه دو بوور، ویلیام آی. رابینسون، فرزانه راجی، مهرناز رزاقی، علی رها، سمیه رستمپور، پل رینولدز، جان ریدل، علی زکایی، پارسا زنگنه، رولینک سولی، ریما صالحه فضه، ساسان صدقینیا، بهرام صفایی، دلشاد عبادی، بن فاین، داریوش فلاحی، روبرتو فینچی، میخال کاسپرژاک، آلکس کالینیکوس، خوآئو کامارگو، غاده کرمی، استاتیس کوولاکیس، شیرین کمانگر، توماس کونیش، علی کیا، بیژن کیارسی، ریچارد گان، یاکوب گراف، دُنی گلاکستین، سام گیندین، جُرج لوکاچ، رزا لوکزامبورگ، میشل لوی، آنا لندهِر، کارل مارکس، آندرئاس مالم، ساندرو متزادرا، امیرحسین محمودی، حسن مرتضوی، فریبرز مسعودی، لاورا مِشِده، امیر مصباحی، کامران معتمدی، شیلا مکگرگور، م. رضا ملکشا، مارچلو موستو، جیمز مولدون، آنتونیو نگری، ن. ناجی، هوایآن نگویان، سهراب نیکزاد، برت نیلسون، ریچارد واکر، دیوید هاروی، هانو هاویناشتاین، نانسی هولمستروم.
👇🏽👇🏽
https://hottg.com/naghd_com/994
#سالنامه #نقد
#نقد_اقتصاد_سیاسی #نقد_ایدئولوژی #نقد_بتوارگی
🖋@naghd_com
کارنامهی سال ششم ما:
نزدیک به 80 مقاله تالیف و ترجمه، در بیش از 1420 صفحه، با آثاری از (به ترتیب الفبا):
الهه ابراهیمی، جعفر ابراهیمی، اقبال احمد، حسن آزاد، سام اشمن، مریم الدوساری، آنه الکساندر، دومینیک الکساندر، مهرداد امامی، برتل اولمان، سما اوریاد، ولودیمیر ایشچنکو، همایون ایوانی، جیمز.ا آینر، فرنگیس بختیاری، مژگان بدیعی، رابرت برنر، تارا بهروزیان، کاووس بهزادی، ماری بوکچین، م. بیگی، لئو پانیچ، لوچا پرادلا، ناصر پیشرو، وانگ پو، چاندرا تالپاد موهانتی، نوربرت ترنکله، جیهان توغال، ایان تیلور، لارس تی لی، لیلا حبیبی، توفیق حداد، امین حصوری، جی. زد. جرود، فردریک جیمسون، س. ر. جوزی، علیرضا خزائی، کمال خسروی، آلخاندرا خیمنز، یاشار دارالشفاء، راجو داس، بهروز دانش، آرنه دو بوور، ویلیام آی. رابینسون، فرزانه راجی، مهرناز رزاقی، علی رها، سمیه رستمپور، پل رینولدز، جان ریدل، علی زکایی، پارسا زنگنه، رولینک سولی، ریما صالحه فضه، ساسان صدقینیا، بهرام صفایی، دلشاد عبادی، بن فاین، داریوش فلاحی، روبرتو فینچی، میخال کاسپرژاک، آلکس کالینیکوس، خوآئو کامارگو، غاده کرمی، استاتیس کوولاکیس، شیرین کمانگر، توماس کونیش، علی کیا، بیژن کیارسی، ریچارد گان، یاکوب گراف، دُنی گلاکستین، سام گیندین، جُرج لوکاچ، رزا لوکزامبورگ، میشل لوی، آنا لندهِر، کارل مارکس، آندرئاس مالم، ساندرو متزادرا، امیرحسین محمودی، حسن مرتضوی، فریبرز مسعودی، لاورا مِشِده، امیر مصباحی، کامران معتمدی، شیلا مکگرگور، م. رضا ملکشا، مارچلو موستو، جیمز مولدون، آنتونیو نگری، ن. ناجی، هوایآن نگویان، سهراب نیکزاد، برت نیلسون، ریچارد واکر، دیوید هاروی، هانو هاویناشتاین، نانسی هولمستروم.
👇🏽👇🏽
https://hottg.com/naghd_com/994
#سالنامه #نقد
#نقد_اقتصاد_سیاسی #نقد_ایدئولوژی #نقد_بتوارگی
🖋@naghd_com
Telegram
نقد
🖌 کارنامهی سال ششم ما:
«سالنامهی ۱۴۰۱-۱۴۰۲»
#سالنامه #نقد
#نقد_اقتصاد_سیاسی #نقد_ایدئولوژی #نقد_بتوارگی
🖋@naghd_com
«سالنامهی ۱۴۰۱-۱۴۰۲»
#سالنامه #نقد
#نقد_اقتصاد_سیاسی #نقد_ایدئولوژی #نقد_بتوارگی
🖋@naghd_com
▫️ نگاهی به مفهوم «سرمایهداری سیاسی»
10 مارس 2024
نوشتهی: حسن آزاد
🔸 به تازگی در برخی اظهارنظرها، از جمله در برخی از اظهارنظرهای آقای مهرداد وهابی از مفهوم «سرمایهداری سیاسی» برای تحلیل ساختار سیاسی/اقتصادی حاکم بر ایران استفاده شده است. در این نوشته قصد دارم با مروری بر پیشینهی تاریخی این مفهوم نشان دهم چرا این مفهوم برای تحلیل ساختار سیاسی/اقتصادی حاکم بر ایران ناکارآمد و اشتباه است. این نوشته در دو بخش تنظیم شده است: بخش نخست مروری است بر پیشینهی تاریخی مفهوم «سرمایهداری سیاسی» و بخش دوم تلاشی است برای ارزیابی و نقد این مفهوم.
🔸 مفهوم «سرمایهداری سیاسی» مفهومی است بسیار عام که شامل موارد متفاوت و حتی متناقض میشود: از اشکال پیشامدرن «سرمایهداری» در زمان حمورابی (وبر) تا سرمایهداری قرن بیستویکم (هولکام)، از سرمایهداری توسعهگرا (ژاپن و ببرهای آسیایی) تا دولتهای ورشکسته (آفریقا)، از «سرمایهداری سازمانیافته»ی بعد از جنگ جهانی دوم (رایت) تا سرمایهداریهای ناکارآمد و فاسد (هولکام و جسوپ)، از سرمایهداری دموکراتیک (هولکام) تا فاشیسم و دیکتاتوریهای نظامی (جسوپ و هولکام)، از سرمایهداری با نرخ بالای سود (بعد از جنگ جهانی دوم) تا سرمایهداری با نرخ پایین سود (برنر و رایلی). بدینترتیب این مفهوم مصداقهای متعدد و گوناگونی دارد و ما را به موارد معین و مشخص هدایت نمیکند. نادیده گرفتن تمایز میان اشکال پیشامدرن سرمایهداری سیاسی با شکلهای مدرن آن از طرف آقای وهابی این عام بودن و ابهام را بیشتر میکند.
🔸 انتقاد دیگر به کاربرد این مفهوم برای ساختارسیاسی/اقتصادی ایران مربوط میشود. در این بخش روی سخنم بیشتر با آقای مهرداد وهابی است که این اصطلاح را برای تحلیل ساختار سیاسی/اقتصادی حاکم بر ایران بهکار برده است. نخست، ایران یک ساختار سیاسی/اقتصادی بسیار ویژه و حتی منحصربهفرد دارد که مفهوم بسیار عام سرمایهداری سیاسی و ابهامات ناشی از این مفهوم نمیتواند بیانگر ویژگیهای آن باشد. بهعنوان نمونه، رژیم پهلوی و «جمهوری اسلامی» هر دو بنا به تعریف سرمایهداری سیاسی به شمار میآیند. دوم، مفهوم مورد استفاده باید بتواند رژیم برآمده از انقلاب 57 و تغییرات آن را از مرحلهی شکلگیری تا کنون بهطور پیوسته بیان کند. اصطلاح سرمایهداری سیاسی از چنین ظرفیتی برخوردار نیست.
🔸 به نظر من اصطلاح «بناپارتیسم» برای تحلیل ساختارسیاسی/اقتصادیِ رژیمِ برآمده از انقلاب 57 مناسبتر است: در انقلاب 57 ائتلافی از روحانیت شیعه (بهویژه طرفداران ولایت فقیه)، هیئتهای موتلفهی اسلامی (همچون نمایندگان بازار و خردهبورژوازی سنتی) و برخی گرایشات دیگر اسلام سیاسی و تهیدستان شهری (تودههای کندهشده از شرایط مادی تولید و بازتولید خود) با رهبری خمینی در جامعهای که شیوهی تولید سرمایهداری به شیوهی تولید مسلط بدل شده بود، قدرت را به دست گرفت. بدیهی است که ناهمخوانی این شکل از قدرت سیاسی با مناسبات غالب، موجب بروز مشکلات فراوان در سطح خرد و کلان اقتصادی میشود. تغییر بلوک قدرت و جابهجایی گروهها در سلسلهمراتب آن از زمان انقلاب تاکنون موضوع مفصلی است که نیاز به نوشتهای جداگانه دارد، اما ناهمخوانی قدرت سیاسی با مناسبات اقتصادی علیرغم نوسانات اندک، همچنان ادامه یافته و حتی بیشتر شده است.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3Zq
#حسن_آزاد #خصلت_طبقاتی_دولت #سرمایهداری_سیاسی
👇🏽
🖋@naghd_com
10 مارس 2024
نوشتهی: حسن آزاد
🔸 به تازگی در برخی اظهارنظرها، از جمله در برخی از اظهارنظرهای آقای مهرداد وهابی از مفهوم «سرمایهداری سیاسی» برای تحلیل ساختار سیاسی/اقتصادی حاکم بر ایران استفاده شده است. در این نوشته قصد دارم با مروری بر پیشینهی تاریخی این مفهوم نشان دهم چرا این مفهوم برای تحلیل ساختار سیاسی/اقتصادی حاکم بر ایران ناکارآمد و اشتباه است. این نوشته در دو بخش تنظیم شده است: بخش نخست مروری است بر پیشینهی تاریخی مفهوم «سرمایهداری سیاسی» و بخش دوم تلاشی است برای ارزیابی و نقد این مفهوم.
🔸 مفهوم «سرمایهداری سیاسی» مفهومی است بسیار عام که شامل موارد متفاوت و حتی متناقض میشود: از اشکال پیشامدرن «سرمایهداری» در زمان حمورابی (وبر) تا سرمایهداری قرن بیستویکم (هولکام)، از سرمایهداری توسعهگرا (ژاپن و ببرهای آسیایی) تا دولتهای ورشکسته (آفریقا)، از «سرمایهداری سازمانیافته»ی بعد از جنگ جهانی دوم (رایت) تا سرمایهداریهای ناکارآمد و فاسد (هولکام و جسوپ)، از سرمایهداری دموکراتیک (هولکام) تا فاشیسم و دیکتاتوریهای نظامی (جسوپ و هولکام)، از سرمایهداری با نرخ بالای سود (بعد از جنگ جهانی دوم) تا سرمایهداری با نرخ پایین سود (برنر و رایلی). بدینترتیب این مفهوم مصداقهای متعدد و گوناگونی دارد و ما را به موارد معین و مشخص هدایت نمیکند. نادیده گرفتن تمایز میان اشکال پیشامدرن سرمایهداری سیاسی با شکلهای مدرن آن از طرف آقای وهابی این عام بودن و ابهام را بیشتر میکند.
🔸 انتقاد دیگر به کاربرد این مفهوم برای ساختارسیاسی/اقتصادی ایران مربوط میشود. در این بخش روی سخنم بیشتر با آقای مهرداد وهابی است که این اصطلاح را برای تحلیل ساختار سیاسی/اقتصادی حاکم بر ایران بهکار برده است. نخست، ایران یک ساختار سیاسی/اقتصادی بسیار ویژه و حتی منحصربهفرد دارد که مفهوم بسیار عام سرمایهداری سیاسی و ابهامات ناشی از این مفهوم نمیتواند بیانگر ویژگیهای آن باشد. بهعنوان نمونه، رژیم پهلوی و «جمهوری اسلامی» هر دو بنا به تعریف سرمایهداری سیاسی به شمار میآیند. دوم، مفهوم مورد استفاده باید بتواند رژیم برآمده از انقلاب 57 و تغییرات آن را از مرحلهی شکلگیری تا کنون بهطور پیوسته بیان کند. اصطلاح سرمایهداری سیاسی از چنین ظرفیتی برخوردار نیست.
🔸 به نظر من اصطلاح «بناپارتیسم» برای تحلیل ساختارسیاسی/اقتصادیِ رژیمِ برآمده از انقلاب 57 مناسبتر است: در انقلاب 57 ائتلافی از روحانیت شیعه (بهویژه طرفداران ولایت فقیه)، هیئتهای موتلفهی اسلامی (همچون نمایندگان بازار و خردهبورژوازی سنتی) و برخی گرایشات دیگر اسلام سیاسی و تهیدستان شهری (تودههای کندهشده از شرایط مادی تولید و بازتولید خود) با رهبری خمینی در جامعهای که شیوهی تولید سرمایهداری به شیوهی تولید مسلط بدل شده بود، قدرت را به دست گرفت. بدیهی است که ناهمخوانی این شکل از قدرت سیاسی با مناسبات غالب، موجب بروز مشکلات فراوان در سطح خرد و کلان اقتصادی میشود. تغییر بلوک قدرت و جابهجایی گروهها در سلسلهمراتب آن از زمان انقلاب تاکنون موضوع مفصلی است که نیاز به نوشتهای جداگانه دارد، اما ناهمخوانی قدرت سیاسی با مناسبات اقتصادی علیرغم نوسانات اندک، همچنان ادامه یافته و حتی بیشتر شده است.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3Zq
#حسن_آزاد #خصلت_طبقاتی_دولت #سرمایهداری_سیاسی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
نگاهی به مفهوم «سرمایهداری سیاسی»
نوشتهی: حسن آزاد مفهوم «سرمایهداری سیاسی» مفهومی است بسیار عام که شامل موارد متفاوت و حتی متناقض میشود: از اشکال پیشامدرن «سرمایهداری» در زمان حمورابی تا سرمایهداری قرن بیستویکم، از سرمایهدا…
▫️ پیرامون «بیانیه»ی نخستینْ «نقد»
13 مارس 2024
نوشتهی: کمال خسروی
📝 توضیح «نقد»: متن پیشِ رو بازنوشت گفتاری از کمال خسروی در سال 1368 در توضیح و تشریح «بیانیه»ی آغاز کار «نشریهی نقد» (اسفند 1368 تا بهمن 1377) برای جمع کوچکی از علاقمندان است. اهمیت این گفتار، در کنار آشنایی بیشتر و نزدیکتر با دیدگاههای خسروی و زمینههای سیاسی و تئوریکی که به انتشار این نشریه منجر شد، گزارش تجربهای است که امروز نیز میتواند چالش بسیاری از تلاشهای سیاسی و نظری باشد. بهروز بودن بسیاری از پرسشها، آشکارترین گواه این چالش است. در پایان این نوشتهْ متن «بیانیهی نشریهی نقد» (1368) ضمیمه شده است.
🔸 به نظر من امروزه در جریانهایی فکری که در رابطه با مسائل ایران، به ویژه در رابطه با مسائل جهان بهطور کلی، نظراتی را طرح میکنند، یک تاکید بر سر مفهومی به اسم «ویژگی» وجود دارد. یعنی نقطه عزیمت استدلالشان برای نتیجهگیریهای سیاسی این است که معتقدند این مسئله یا موقعیت، مسئلهای یا موقعیتی «ویژه» است. برای روشن شدن چند نمونه میآورم: مثلا اینکه ایران در حال حاضر در یک شرایط کاملاً «ویژه»ای بهسر میبرد که مستلزم راهحلهای «ویژه» است و این راهحلها از تئوری مارکس قابل استنتاج نیستند؛ نمونهی دیگر: وضع طبقهی کارگر ایران وضعیتی «ویژه» است و نمیتوان در توصیف مسائل طبقهی کارگر ایران، از معیارهای عامی که مثلاً در کتاب «طبقات اجتماعی و قدرت سیاسیِ» پولانزاس، بهدست داده شده، راهحلی استنتاج کرد. پولانزاس یونانی بوده، پس ربطی به طبقهی کارگر ما ندارد و طبقهی کارگر ما در ایران یک طبقهی کارگر «ویژه» است.
🔸 آیا ما، چون یک روشنفکر چپ هستیم، پس «ویژه»ایم؟ یعنی این خصیصهی چپ بودن، که باعث تمایز ما از دیگران میشود، ما را «ویژه» میکند؟ یا مثالی دیگر، چون ما در موقعیت اجتماعی/تاریخی معینی در جامعهی ایران قرار گرفتیم و اینگونه شکل گرفتیم، و محصول جبههی ملی و حزب توده و دوران استالینیسم و کمینترن هستیم، به این دلیل خصوصیت «ویژه» به ما اطلاق میشود؟ آیا به این دلایل «ویژه»ایم؟ یا اینکه، به خاطر چپ بودن و واقعیت جامعهی ما، به خاطر تاثیر و تاثر، و تقابل و دیالکتیکِ بین این دو موقعیت است که پس وضعیت «ویژه»ای داریم؟ مشکل من با اینگونه بحثها این است: اساساً مشکلی نیست که ما هر پدیدهای را «ویژه» بدانیم، چراکه در واقع هم هر پدیدهای ویژه است. بهخصوص اگر بخواهیم جامعهی ایران را در نظر بگیریم، واقعاً هم با اتفاقاتی که رخ داده و تاریخی که پشت سر گذاشته، یا با نگاهی تاریخی به روشنفکران چپ ایران، و بررسی وقایع اخیر، میتوان گفت که جامعهی ایران و روشنفکران چپ ما، «ویژه»اند. در کمتر جایی یا شاید بتوان گفت هیچ جایی در دنیا چنین اتفاقاتی نیافتاده. پس در نتیجه کار دشواری نیست که ما موقعیت خودمان را، و بعد خودمان را بهعنوان روشنفکر چپ، خاص یا «ویژه» بدانیم.
🔸 اما ما میخواهیم نشان دهیم که چرا آن جاهایی که گفتهاند تاریخی ویژه است و در موقعیت و وضعیت گروههایی اجتماعی، ویژگی وجود دارد، تکاپو و پویایی تاریخ اتفاقاً این ویژگی را ویران کرده و در واقع بر فراز این ویژگی، پرچم ناویژگی را در عامیتی طبقاتی، انسانی و تاریخی برافراشته. ببینیم منظور از 1- عامیتی طبقاتی، 2- تاریخی و 3- انسانی چیست؟...
🔹 متن کامل این نوشته را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3ZV
#نقد #کمال_خسروی
#بحران_چشمانداز_تاریخی #بحران_تئوری_انتقادی #دیالکتیک
👇🏽
🖋@naghd_com
13 مارس 2024
نوشتهی: کمال خسروی
📝 توضیح «نقد»: متن پیشِ رو بازنوشت گفتاری از کمال خسروی در سال 1368 در توضیح و تشریح «بیانیه»ی آغاز کار «نشریهی نقد» (اسفند 1368 تا بهمن 1377) برای جمع کوچکی از علاقمندان است. اهمیت این گفتار، در کنار آشنایی بیشتر و نزدیکتر با دیدگاههای خسروی و زمینههای سیاسی و تئوریکی که به انتشار این نشریه منجر شد، گزارش تجربهای است که امروز نیز میتواند چالش بسیاری از تلاشهای سیاسی و نظری باشد. بهروز بودن بسیاری از پرسشها، آشکارترین گواه این چالش است. در پایان این نوشتهْ متن «بیانیهی نشریهی نقد» (1368) ضمیمه شده است.
🔸 به نظر من امروزه در جریانهایی فکری که در رابطه با مسائل ایران، به ویژه در رابطه با مسائل جهان بهطور کلی، نظراتی را طرح میکنند، یک تاکید بر سر مفهومی به اسم «ویژگی» وجود دارد. یعنی نقطه عزیمت استدلالشان برای نتیجهگیریهای سیاسی این است که معتقدند این مسئله یا موقعیت، مسئلهای یا موقعیتی «ویژه» است. برای روشن شدن چند نمونه میآورم: مثلا اینکه ایران در حال حاضر در یک شرایط کاملاً «ویژه»ای بهسر میبرد که مستلزم راهحلهای «ویژه» است و این راهحلها از تئوری مارکس قابل استنتاج نیستند؛ نمونهی دیگر: وضع طبقهی کارگر ایران وضعیتی «ویژه» است و نمیتوان در توصیف مسائل طبقهی کارگر ایران، از معیارهای عامی که مثلاً در کتاب «طبقات اجتماعی و قدرت سیاسیِ» پولانزاس، بهدست داده شده، راهحلی استنتاج کرد. پولانزاس یونانی بوده، پس ربطی به طبقهی کارگر ما ندارد و طبقهی کارگر ما در ایران یک طبقهی کارگر «ویژه» است.
🔸 آیا ما، چون یک روشنفکر چپ هستیم، پس «ویژه»ایم؟ یعنی این خصیصهی چپ بودن، که باعث تمایز ما از دیگران میشود، ما را «ویژه» میکند؟ یا مثالی دیگر، چون ما در موقعیت اجتماعی/تاریخی معینی در جامعهی ایران قرار گرفتیم و اینگونه شکل گرفتیم، و محصول جبههی ملی و حزب توده و دوران استالینیسم و کمینترن هستیم، به این دلیل خصوصیت «ویژه» به ما اطلاق میشود؟ آیا به این دلایل «ویژه»ایم؟ یا اینکه، به خاطر چپ بودن و واقعیت جامعهی ما، به خاطر تاثیر و تاثر، و تقابل و دیالکتیکِ بین این دو موقعیت است که پس وضعیت «ویژه»ای داریم؟ مشکل من با اینگونه بحثها این است: اساساً مشکلی نیست که ما هر پدیدهای را «ویژه» بدانیم، چراکه در واقع هم هر پدیدهای ویژه است. بهخصوص اگر بخواهیم جامعهی ایران را در نظر بگیریم، واقعاً هم با اتفاقاتی که رخ داده و تاریخی که پشت سر گذاشته، یا با نگاهی تاریخی به روشنفکران چپ ایران، و بررسی وقایع اخیر، میتوان گفت که جامعهی ایران و روشنفکران چپ ما، «ویژه»اند. در کمتر جایی یا شاید بتوان گفت هیچ جایی در دنیا چنین اتفاقاتی نیافتاده. پس در نتیجه کار دشواری نیست که ما موقعیت خودمان را، و بعد خودمان را بهعنوان روشنفکر چپ، خاص یا «ویژه» بدانیم.
🔸 اما ما میخواهیم نشان دهیم که چرا آن جاهایی که گفتهاند تاریخی ویژه است و در موقعیت و وضعیت گروههایی اجتماعی، ویژگی وجود دارد، تکاپو و پویایی تاریخ اتفاقاً این ویژگی را ویران کرده و در واقع بر فراز این ویژگی، پرچم ناویژگی را در عامیتی طبقاتی، انسانی و تاریخی برافراشته. ببینیم منظور از 1- عامیتی طبقاتی، 2- تاریخی و 3- انسانی چیست؟...
🔹 متن کامل این نوشته را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3ZV
#نقد #کمال_خسروی
#بحران_چشمانداز_تاریخی #بحران_تئوری_انتقادی #دیالکتیک
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
پیرامون «بیانیه»ی نخستینْ «نقد»
نوشتهی: کمال خسروی تئوری، بهمثابهی علم اجتماعی یا تئوری انتقادی، تنها بر بنیادی ماتریالیستی ممکن است و فقط برمبنای یک درک ماتریالیستی نسبت به جامعه امکانپذیر است؛ تئوری، در هر دورهی معین اجتما…
🌸 بهاران خجسته باد!
«هی یار، یار!
این جا اگر چه گاه
گل به زمستانِ خسته خار میشود،
این جا اگر چه روز
گاه چون شبِ تار میشود،
اما بهار میشود.
من دیدهام که میگویم!»
(شعر از: سید علی صالحی)
🖋@naghd_com
«هی یار، یار!
این جا اگر چه گاه
گل به زمستانِ خسته خار میشود،
این جا اگر چه روز
گاه چون شبِ تار میشود،
اما بهار میشود.
من دیدهام که میگویم!»
(شعر از: سید علی صالحی)
🖋@naghd_com
🔹نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ گرگومیشِ صهیونیسم
▫️رؤیاهای استعماری، کابوسهای نژادپرستانه و آیندههای آزادشده
۲۷ مارس ۲۰۲۴
نوشتهی: رُزالیند پچسکی
ترجمهی: سیدسجاد هاشمینژاد، شیما مقدسی و پارسا زنگنه
🔸 «صهیونیسم زمینهی تاریخی واقعی رشد خود، هزینهی سیاسیاش برای ساکنان محلی فلسطین و تبعیضات ظالمانهی ستیزهجویانهاش میان یهودیان و غیریهودیان را پنهان کرده یا باعث ناپدیدیشان شده است … امروزه تنها موضوعی که اسرائیل را بهمثابهی یک جامعه به هیجان میآورد، موضوع فلسطینیها است: نفی فلسطینیها، ثابتترین رشتهای است که در سرتاسر بافهی صهیونیسم تنیده شده است.»
🔸 از زمانی که ادوارد سعید فقید، محقق و فعال فلسطینی سخنان بالا را نوشت، تا الان که بیش از چهل سال از آن میگذرد، تغییرات زیادی رخ داده است. اکنون به لطف یک جنبش مقاومت قدرتمند که با پیوستن فلسطینیها، یهودیان، مسلمانان، مسیحیان، سکولارها و سایر فعالان همبسته با فلسطین همراه بوده، مسئلهی فلسطین در صحنهی جهانیْ مشهود و زنده است. همزمان با این امر، «مسئلهی صهیون» اما، با انبوهی از توشههای تاریخیِ پرپیچوخم همراه است. زمانی که صهیونیستهای یهودی ایدهی فلسطین را بهعنوان سرزمینی بدون مردم، برای مردمی بدون سرزمین از آن خود کردند، به این واقعیت که فلسطین سرزمینی خالی از مردم نیست کاملاً آگاه بودند. با این وجود، آنها تصمیم گرفتند با مردم محلی عرب بهمثابهی مردمی «نامرئی»، مردمی «غریبه» و بهمثابهی مردمی که از اروپاییها پایینتر هستند، رفتار کنند. بهطور خلاصه، با آنها همچون کسانی رفتار کنند که گویی واقعاً مردم نیستند. سعید نوشت که نژادپرستی «زمینهی تاریخی واقعی رشد صهیونیسم است».
🔸 همگنسازی یهودیان بهمثابهی یک هویت ملی یا نژادیِ واحد که بهطور جداییناپذیری مقید به کشور اسرائیل است، خود نوعی یهودستیزی محسوب میشود که ریشههایی بسیار قدیمی دارد. صهیونیسم، یک ایدئولوژی و مجموعهای از کردوکارها بوده که، مطابق با خاستگاههایش در اروپای قرن نوزدهم، نظامی نژادپرستانه را مبتنی بر استعمارگری سکونتگزین تأسیس کرده است. این نظام نژادپرستانه، مانند تمام نظامهای نژادپرستی دیگر، یک نژادپرستیِ دووجهی را در دستور کار خود قرار داده است: نژادپرستیِ رو به بیرون و در قبال «دیگریها»، و نژادپرستی رو به درون در قبال خود. همسویی اولیهی این نظام نژادپرستانه با مفروضات اروپایی در مورد برتری غرب و سفیدپوستان، هم مبتنی بر و هم ایجادکنندهی سرکوب و طرد عربهای فلسطینی، آفریقای شمالی و مسلمانان بود، حال آنکه معادلسازی یهودیبودگییش با وفاداری به یک دولتِ منحصراً یهودی به نام اسرائیل، خود مستلزم تلاشهایی برای نژادیسازی، سفیدسازی و ملیسازیِ یهودیان شده است. این وجه دوم، از طریق درونیسازی کلیشهی یهودیان بهمثابهی یک «نژاد»، که در هر مکانی جز وطن یهودی غریبهاند، بهشکلی ویرانگر به سوی یهودستیزی راه برده است. درنتیجه اگر کسی یک یهودیِ ضدصهیونیست باشد، به او نهتنها برچسب «از-خود-متنفر»، بلکه برچسب خائن بودن نیز میزنند...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-40P
#فلسطین
#صهیونیسم
#آپارتاید
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ گرگومیشِ صهیونیسم
▫️رؤیاهای استعماری، کابوسهای نژادپرستانه و آیندههای آزادشده
۲۷ مارس ۲۰۲۴
نوشتهی: رُزالیند پچسکی
ترجمهی: سیدسجاد هاشمینژاد، شیما مقدسی و پارسا زنگنه
🔸 «صهیونیسم زمینهی تاریخی واقعی رشد خود، هزینهی سیاسیاش برای ساکنان محلی فلسطین و تبعیضات ظالمانهی ستیزهجویانهاش میان یهودیان و غیریهودیان را پنهان کرده یا باعث ناپدیدیشان شده است … امروزه تنها موضوعی که اسرائیل را بهمثابهی یک جامعه به هیجان میآورد، موضوع فلسطینیها است: نفی فلسطینیها، ثابتترین رشتهای است که در سرتاسر بافهی صهیونیسم تنیده شده است.»
🔸 از زمانی که ادوارد سعید فقید، محقق و فعال فلسطینی سخنان بالا را نوشت، تا الان که بیش از چهل سال از آن میگذرد، تغییرات زیادی رخ داده است. اکنون به لطف یک جنبش مقاومت قدرتمند که با پیوستن فلسطینیها، یهودیان، مسلمانان، مسیحیان، سکولارها و سایر فعالان همبسته با فلسطین همراه بوده، مسئلهی فلسطین در صحنهی جهانیْ مشهود و زنده است. همزمان با این امر، «مسئلهی صهیون» اما، با انبوهی از توشههای تاریخیِ پرپیچوخم همراه است. زمانی که صهیونیستهای یهودی ایدهی فلسطین را بهعنوان سرزمینی بدون مردم، برای مردمی بدون سرزمین از آن خود کردند، به این واقعیت که فلسطین سرزمینی خالی از مردم نیست کاملاً آگاه بودند. با این وجود، آنها تصمیم گرفتند با مردم محلی عرب بهمثابهی مردمی «نامرئی»، مردمی «غریبه» و بهمثابهی مردمی که از اروپاییها پایینتر هستند، رفتار کنند. بهطور خلاصه، با آنها همچون کسانی رفتار کنند که گویی واقعاً مردم نیستند. سعید نوشت که نژادپرستی «زمینهی تاریخی واقعی رشد صهیونیسم است».
🔸 همگنسازی یهودیان بهمثابهی یک هویت ملی یا نژادیِ واحد که بهطور جداییناپذیری مقید به کشور اسرائیل است، خود نوعی یهودستیزی محسوب میشود که ریشههایی بسیار قدیمی دارد. صهیونیسم، یک ایدئولوژی و مجموعهای از کردوکارها بوده که، مطابق با خاستگاههایش در اروپای قرن نوزدهم، نظامی نژادپرستانه را مبتنی بر استعمارگری سکونتگزین تأسیس کرده است. این نظام نژادپرستانه، مانند تمام نظامهای نژادپرستی دیگر، یک نژادپرستیِ دووجهی را در دستور کار خود قرار داده است: نژادپرستیِ رو به بیرون و در قبال «دیگریها»، و نژادپرستی رو به درون در قبال خود. همسویی اولیهی این نظام نژادپرستانه با مفروضات اروپایی در مورد برتری غرب و سفیدپوستان، هم مبتنی بر و هم ایجادکنندهی سرکوب و طرد عربهای فلسطینی، آفریقای شمالی و مسلمانان بود، حال آنکه معادلسازی یهودیبودگییش با وفاداری به یک دولتِ منحصراً یهودی به نام اسرائیل، خود مستلزم تلاشهایی برای نژادیسازی، سفیدسازی و ملیسازیِ یهودیان شده است. این وجه دوم، از طریق درونیسازی کلیشهی یهودیان بهمثابهی یک «نژاد»، که در هر مکانی جز وطن یهودی غریبهاند، بهشکلی ویرانگر به سوی یهودستیزی راه برده است. درنتیجه اگر کسی یک یهودیِ ضدصهیونیست باشد، به او نهتنها برچسب «از-خود-متنفر»، بلکه برچسب خائن بودن نیز میزنند...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-40P
#فلسطین
#صهیونیسم
#آپارتاید
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
گرگومیشِ صهیونیسم
رؤیاهای استعماری، کابوسهای نژادپرستانه … نوشتهی: رُزالیند پچسکی ترجمهی: سیدسجاد هاشمینژاد، شیما مقدسی و پارسا زنگنه صهیونیسم ایدئولوژیای است که خلق جماعت (باستانی) یهودی را با ادعای حاکم…
▫️ فراتر از نظریهی امپریالیسم
▫️ سرمایهداری جهانی و دولت فراملی
31 مارس 2024
نوشتهی: ویلیام آی. رابینسون
ترجمهی: حسن مرتضوی
🔸 سرمایهداری جهانیِ سدهی بیستویکم در نظریههای «امپریالیسم جدید» هنوز از «سرمایههای بومی» تشکیل میشود و آن اقتصادهای ملیِ متمایز و پویشهای سیاسی جهان را تلاشهای ایالات متحد برای خنثی کردن کاهش هژمونی در میان رقابت تشدیدیافتهی امپریالیستها هدایت میکنند. این نظریهها شواهد تجربی دربارهی فراملی شدن سرمایه و نقش برجستهی فزایندهی دستگاههای دولتی فراملی را در تحمیل سلطهی سرمایهداری فراتر از منطق نظام میاندولتی نادیده میگیرند. در این مقاله استدلال میکنم که مداخلهگرایی ایالات متحد انحراف از جهانی شدن سرمایهداری نیست، بلکه پاسخی است به بحران آن. مناسبات طبقاتی سرمایهداری جهانی اکنون چنان عمیقاً درون هر دولت-ملتی نقش بسته است که تصویر کلاسیک امپریالیسم به منزلهی رابطهی سلطهی خارجی منسوخ شده است. پایان بسط گستردهی سرمایهداری پایان دوران امپریالیستی سرمایهداری جهانی است. منطق سرسخت انباشت جهانی اکنون عمدتاً درون مجموعه نهادهای سیاسی کنترلناپذیری است که از طریق آن گروههای حاکم میکوشند آن را مدیریت کنند. ما به یک نظریهی گسترش سرمایهداری دربارهی فرآیندها و نهادهای سیاسی که از طریق آنها چنین گسترشی رخ میدهد، مناسبات طبقاتی و پویشهای فضایی این گسترش نیاز داریم.
🔸 ویژگی بارز نظریههای «امپریالیسم جدید» این فرض است که سرمایهداری جهانی در سدهی بیستویکم از «سرمایههای بومی» و اقتصادهای ملی متمایزی تشکیل شده که با یکدیگر در تعامل هستند، و همزمان این تحلیل «رئالیستی» از سیاست جهانی که دولتها با پیگیری «منافع ملی» خود عامل به جریان انداختن این سیاست هستند. مثلاً، گوان در مطالعهی بارها نقلشدهاش به نام قمار جهانی: تلاش واشنگتن برای تسلط بر جهان، پیوسته به «سرمایهداری آمریکایی»، «سرمایهداری آلمانی»، «سرمایهداری ایتالیایی»، «سرمایهداری فرانسوی» و از این قبیل ارجاع میدهد؛ هر یک از آنها نظام اقتصادی قابلتشخیص و متمایزی است که طبقات سرمایهدار ملی سازمانیافتهای را که درگیر مجموعهای از روابط رقابتی ملیاند بهنحو متمایزی برجسته میکند. الن میکسینز وود در رسالهی مهم دیگری دربارهی «امپریالیسم جدید»، امپراتوری سرمایه، تصدیق میکند که «سازمان ملی اقتصادهای سرمایهداری سرسختانه باقی ماندهاند.»
🔸 آیا همانطور که وود، گوان و دیگران مطرح میکنند، اگرچه ذرهای شواهد تجربی ارائه نمیدهند، باید فرض کنیم که همانند مرحلههای قبلی نظام سرمایهداری جهانیْ سرمایه در راستای خطوط ملی سازمان مییابد و توسعهی سرمایه در شکل دولت-ملت متوقف شده است؟ چارچوب بین دولتی/دولت-ملت پژوهشگران «امپریالیسم جدید» را موظف میکند که با مفهوم بدون معضلِ «منافع ملی» پویشهای سیاسی جهانی را تبیین کنند. «منافع ملی» به چه معناست؟ مارکسیستها تاریخاً مفهوم «منافع ملی» را به عنوان ترفندی ایدئولوژیک به نفع منافع طبقاتی و گروههای اجتماعی رد کردهاند. «اقتصاد ملی» چیست؟ آیا کشوری است با بازار بسته؟ مدارهای تولید متکی بر قلمرو حفاظتشده؟ سیطرهی سرمایههای ملی؟ یک نظام مالی ملی مجزا و منفرد؟ هیچ کشور سرمایهداری در جهان با این توصیف منطبق نیست...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-41j
#امپریالیسم #ویلیام_آی_رابینسون #حسن_مرتضوی #سرمایهداری_فراملی
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ سرمایهداری جهانی و دولت فراملی
31 مارس 2024
نوشتهی: ویلیام آی. رابینسون
ترجمهی: حسن مرتضوی
🔸 سرمایهداری جهانیِ سدهی بیستویکم در نظریههای «امپریالیسم جدید» هنوز از «سرمایههای بومی» تشکیل میشود و آن اقتصادهای ملیِ متمایز و پویشهای سیاسی جهان را تلاشهای ایالات متحد برای خنثی کردن کاهش هژمونی در میان رقابت تشدیدیافتهی امپریالیستها هدایت میکنند. این نظریهها شواهد تجربی دربارهی فراملی شدن سرمایه و نقش برجستهی فزایندهی دستگاههای دولتی فراملی را در تحمیل سلطهی سرمایهداری فراتر از منطق نظام میاندولتی نادیده میگیرند. در این مقاله استدلال میکنم که مداخلهگرایی ایالات متحد انحراف از جهانی شدن سرمایهداری نیست، بلکه پاسخی است به بحران آن. مناسبات طبقاتی سرمایهداری جهانی اکنون چنان عمیقاً درون هر دولت-ملتی نقش بسته است که تصویر کلاسیک امپریالیسم به منزلهی رابطهی سلطهی خارجی منسوخ شده است. پایان بسط گستردهی سرمایهداری پایان دوران امپریالیستی سرمایهداری جهانی است. منطق سرسخت انباشت جهانی اکنون عمدتاً درون مجموعه نهادهای سیاسی کنترلناپذیری است که از طریق آن گروههای حاکم میکوشند آن را مدیریت کنند. ما به یک نظریهی گسترش سرمایهداری دربارهی فرآیندها و نهادهای سیاسی که از طریق آنها چنین گسترشی رخ میدهد، مناسبات طبقاتی و پویشهای فضایی این گسترش نیاز داریم.
🔸 ویژگی بارز نظریههای «امپریالیسم جدید» این فرض است که سرمایهداری جهانی در سدهی بیستویکم از «سرمایههای بومی» و اقتصادهای ملی متمایزی تشکیل شده که با یکدیگر در تعامل هستند، و همزمان این تحلیل «رئالیستی» از سیاست جهانی که دولتها با پیگیری «منافع ملی» خود عامل به جریان انداختن این سیاست هستند. مثلاً، گوان در مطالعهی بارها نقلشدهاش به نام قمار جهانی: تلاش واشنگتن برای تسلط بر جهان، پیوسته به «سرمایهداری آمریکایی»، «سرمایهداری آلمانی»، «سرمایهداری ایتالیایی»، «سرمایهداری فرانسوی» و از این قبیل ارجاع میدهد؛ هر یک از آنها نظام اقتصادی قابلتشخیص و متمایزی است که طبقات سرمایهدار ملی سازمانیافتهای را که درگیر مجموعهای از روابط رقابتی ملیاند بهنحو متمایزی برجسته میکند. الن میکسینز وود در رسالهی مهم دیگری دربارهی «امپریالیسم جدید»، امپراتوری سرمایه، تصدیق میکند که «سازمان ملی اقتصادهای سرمایهداری سرسختانه باقی ماندهاند.»
🔸 آیا همانطور که وود، گوان و دیگران مطرح میکنند، اگرچه ذرهای شواهد تجربی ارائه نمیدهند، باید فرض کنیم که همانند مرحلههای قبلی نظام سرمایهداری جهانیْ سرمایه در راستای خطوط ملی سازمان مییابد و توسعهی سرمایه در شکل دولت-ملت متوقف شده است؟ چارچوب بین دولتی/دولت-ملت پژوهشگران «امپریالیسم جدید» را موظف میکند که با مفهوم بدون معضلِ «منافع ملی» پویشهای سیاسی جهانی را تبیین کنند. «منافع ملی» به چه معناست؟ مارکسیستها تاریخاً مفهوم «منافع ملی» را به عنوان ترفندی ایدئولوژیک به نفع منافع طبقاتی و گروههای اجتماعی رد کردهاند. «اقتصاد ملی» چیست؟ آیا کشوری است با بازار بسته؟ مدارهای تولید متکی بر قلمرو حفاظتشده؟ سیطرهی سرمایههای ملی؟ یک نظام مالی ملی مجزا و منفرد؟ هیچ کشور سرمایهداری در جهان با این توصیف منطبق نیست...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-41j
#امپریالیسم #ویلیام_آی_رابینسون #حسن_مرتضوی #سرمایهداری_فراملی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
فراتر از نظریهی امپریالیسم
سرمایهداری جهانی و دولت فراملی نوشتهی: ویلیام آی. رابینسون ترجمهی: حسن مرتضوی ما به مرحلهی فراملی کیفیتاً جدیدی در تکامل مستمر سرمایهداری جهانی وارد شدهایم که مشخصهی آنْ شماری تغییرهای بنیا…
🔹نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ جنگ بیپایان غزه
۷ آوریل ۲۰۲۴
نوشتهی: سارا رُی
ترجمهی: س. ر. جوزی
📝 نوشتهی حاضر متنی است که سارا ری به تاریخ ۱۹ دسامبر ۲۰۲۳(دو ماه پس از آغاز جنگ در غزه) در مجلهی نقد کتاب نیویورک منتشر کرده و در آن به سه نکتهی اساسی میپردازد: نخست، تاریخ و وضعیت استثنائی غزه، یعنی غزه هم بهمثابهی «مرکز تاریخی مقاومت» و نیز همچون «آزمایشگاه سرکوبی» که گویی تمامنمایی است از سرنوشت همهی ما؛ دوم، برنامهی دیرپای اسرائیل برای تبدیل وضعیت «اشغالگری» به وضعیت «جنگ»؛ و سوم، این واقعیت که اسرائیل تهدید به فاجعه را به شکلی از حکمرانی و رنج را به ابزاری برای کنترل تبدیل کرده است. در این میان، روایت مردمنگارانهی رُی تصویری از زندگی در غزه پیش از جنگ در مقابلمان قرار میدهد تا مختصات رنج را پیش از نسلکشی بهتر دریابیم.
🔸 یکی از نتایج مهم سیاست اسرائیل ــ که پس از بهقدرترسیدن حماس در ۲۰۰۷ مشهودتر شده است ــ این بود که مسئلهی اشغال را به مناقشهای بر سر مرزها تبدیل کند؛ اشغال مسئلهای سیاسی و حقوقی است که مشروعیت بینالمللی اسرائیل را تهدید میکند، اما بر مناقشه بر سر مرزها قوانین نزاع مسلحانه حاکم است. در نتیجه، چنانچه از حملههای پرشمار و مرگبار اسرائیل در هفده سال گذشته در سرزمین غزه نیز مشهود است، اسرائیل رابطهی خود با غزه را از رابطهی اشغالی به رابطهی جنگ تغییر داد. متحدان بینالمللی اسرائیل به سرعت این چرخش را پذیرفتند.
🔸 شاید یکی از زنندهترین نتایج سیاست اسرائیل این بود که فلسطینیان غزه را از جامعهای با حقوق ملی، سیاسی و اقتصادی به مسئلهای بشردوستانه تبدیل کرد. نیازهای بیش از دو میلیون نفر از مردم به گونیهای آرد، برنج و شکر فروکاسته شد و مسئولیت کامل تهیهی آن بر عهدهی جامعهی جهانی گذاشته شد و هنوز نیز چنین است. غزه تنها میتوانست مُسکن بگیرد، پیشرفتی درکار نبود. از آن زمان، بشردوستی به شیوهی اصلی تعامل نهادهای بینالمللی با فلسطینیان غزه تبدیل شد؛ این تعاملْ در نتیجه ابزاری در دست ارتش اسرائیل بود تا از آن برای مدیریت جمعیتی نامطلوب استفاده کند و هیچ آیندهای جز مدیریت پیشتر پیش روی نبود.
🔸 در غزه، جایی که اکثریت بزرگی از جمعیت در باریکهی کوچکی از زمین حبس شدهاند و اجازهی ترکش را ندارند، اشغالگران از شکلگیری هر نوع محیط اجتماعی عادی جلوگیری میکنند. جوانانی که بیش از نیمی از جمعیت را تشکیل میدهند هیچ تصوری از جهان آنسوی باریکه ندارند. هیچ نمیدانند معنای سوار هواپیما یا کشتی یا قطار شدن چیست. در آخرین سفرم به غزه در سال ۲۰۱۶ دوست و همکارم به من گفت:
«مردم از وارد شدن به جهان هراس دارند یا با حالت دفاعی و سلاح به دست وارد جهان میشوند. آغوش ما به روی جهان دارد بسته میشود و مردم بیشتر و بیشتر از ترک غزه میترسند، چون نمیدانند چگونه جهان بیرون را تحمل کنند، مثل یک زندانی که پس از سالها حبس از زندان آزاد شده.»...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-41F
#فلسطین #غزه
#صهیونیسم
#آپارتاید
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ جنگ بیپایان غزه
۷ آوریل ۲۰۲۴
نوشتهی: سارا رُی
ترجمهی: س. ر. جوزی
📝 نوشتهی حاضر متنی است که سارا ری به تاریخ ۱۹ دسامبر ۲۰۲۳(دو ماه پس از آغاز جنگ در غزه) در مجلهی نقد کتاب نیویورک منتشر کرده و در آن به سه نکتهی اساسی میپردازد: نخست، تاریخ و وضعیت استثنائی غزه، یعنی غزه هم بهمثابهی «مرکز تاریخی مقاومت» و نیز همچون «آزمایشگاه سرکوبی» که گویی تمامنمایی است از سرنوشت همهی ما؛ دوم، برنامهی دیرپای اسرائیل برای تبدیل وضعیت «اشغالگری» به وضعیت «جنگ»؛ و سوم، این واقعیت که اسرائیل تهدید به فاجعه را به شکلی از حکمرانی و رنج را به ابزاری برای کنترل تبدیل کرده است. در این میان، روایت مردمنگارانهی رُی تصویری از زندگی در غزه پیش از جنگ در مقابلمان قرار میدهد تا مختصات رنج را پیش از نسلکشی بهتر دریابیم.
🔸 یکی از نتایج مهم سیاست اسرائیل ــ که پس از بهقدرترسیدن حماس در ۲۰۰۷ مشهودتر شده است ــ این بود که مسئلهی اشغال را به مناقشهای بر سر مرزها تبدیل کند؛ اشغال مسئلهای سیاسی و حقوقی است که مشروعیت بینالمللی اسرائیل را تهدید میکند، اما بر مناقشه بر سر مرزها قوانین نزاع مسلحانه حاکم است. در نتیجه، چنانچه از حملههای پرشمار و مرگبار اسرائیل در هفده سال گذشته در سرزمین غزه نیز مشهود است، اسرائیل رابطهی خود با غزه را از رابطهی اشغالی به رابطهی جنگ تغییر داد. متحدان بینالمللی اسرائیل به سرعت این چرخش را پذیرفتند.
🔸 شاید یکی از زنندهترین نتایج سیاست اسرائیل این بود که فلسطینیان غزه را از جامعهای با حقوق ملی، سیاسی و اقتصادی به مسئلهای بشردوستانه تبدیل کرد. نیازهای بیش از دو میلیون نفر از مردم به گونیهای آرد، برنج و شکر فروکاسته شد و مسئولیت کامل تهیهی آن بر عهدهی جامعهی جهانی گذاشته شد و هنوز نیز چنین است. غزه تنها میتوانست مُسکن بگیرد، پیشرفتی درکار نبود. از آن زمان، بشردوستی به شیوهی اصلی تعامل نهادهای بینالمللی با فلسطینیان غزه تبدیل شد؛ این تعاملْ در نتیجه ابزاری در دست ارتش اسرائیل بود تا از آن برای مدیریت جمعیتی نامطلوب استفاده کند و هیچ آیندهای جز مدیریت پیشتر پیش روی نبود.
🔸 در غزه، جایی که اکثریت بزرگی از جمعیت در باریکهی کوچکی از زمین حبس شدهاند و اجازهی ترکش را ندارند، اشغالگران از شکلگیری هر نوع محیط اجتماعی عادی جلوگیری میکنند. جوانانی که بیش از نیمی از جمعیت را تشکیل میدهند هیچ تصوری از جهان آنسوی باریکه ندارند. هیچ نمیدانند معنای سوار هواپیما یا کشتی یا قطار شدن چیست. در آخرین سفرم به غزه در سال ۲۰۱۶ دوست و همکارم به من گفت:
«مردم از وارد شدن به جهان هراس دارند یا با حالت دفاعی و سلاح به دست وارد جهان میشوند. آغوش ما به روی جهان دارد بسته میشود و مردم بیشتر و بیشتر از ترک غزه میترسند، چون نمیدانند چگونه جهان بیرون را تحمل کنند، مثل یک زندانی که پس از سالها حبس از زندان آزاد شده.»...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-41F
#فلسطین #غزه
#صهیونیسم
#آپارتاید
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
جنگ بیپایان غزه
نوشتهی: سارا رُی ترجمهی: س. ر. جوزی تجاوز اخیر به غزه آخرین مرحله از فرایندی است که با گذشت زمان همواره خشنتر شده. اسرائیل در پنجاهوشش سال گذشته، پس از اشغال نوار غزه در 1967، آن را از سرزمینی…
▫️ اقتصاد، سیاست و تئوری بحران
▫️ لوکزامبورگ، بوخارین و گروسمن: محدودیتهای سرمایه
10 آوریل 2024
نوشتهی: پُل مَتیک
ترجمهی: کمال خسروی
🔸 هنریک گروسمن در اثرش قانون انباشت و فروپاشی نظام سرمایهداری مینویسد: «این ادای سهم عظیم رزا لوکزامبورگ بود که در مخالفت آگاهانه و اعتراض علیه جاروجنجالهای نئو-هارمونیستها [پیروان تعادل فاکتورهای اقتصادی، ضرورت طبیعی پیدایش سرمایهداری و همکاری طبقاتی] به ایدهی بنیادین کتاب کاپیتال با استواری وفادار ماند و کوشید با اثبات این امر که برای تداوم و بقای توسعهی شیوهی تولید سرمایهداریْ مرزها و محدودیتهای مطلقی وجود دارد، ایدهی مذکور را تحکیم کند.» او در ادامه مینویسد: اما لوکزامبورگ در این تلاش ناکام ماند. گروسمن با صرف انرژی قابل ملاحظهای میکوشد در شُماری از مقالاتی مهم و در اثر اصلیاش، علل این ناکامی را نشان دهد و ریشههایش را در بدفهمی لوکزامبورگ از روش نظری مارکس بجوید. او با ادای احترام نسبت به تلاش لوکزامبورگ و با احساس همدلیِ بنیادین نسبت به اهداف او حتی بر آن میشود که بیندیشد، وظیفهی تحقق آن اهداف به او محول شده است.
🔸 «نئو-هارمونیست»هایی که لوکزامبورگ در پاسخ به آنها قلم میزد، «مارکسیستهای قانونی» روسی دههی 80 سدهی نوزدهم بودند، از جمله و بیش از هرکس میکائیل فون توگان بارانُفسکی. پشت سر این افراد شخصیتهایی مانند ادوارد برنشتاین و کارل کائوتسکی در کمین بودند که خود دشمنانی سرسخت در مبارزه بین رویزیونیسم و راستآئینیِ مارکسیستی بهشُمار میآمدند که در حزب سوسیال دموکرات آلمان (اس. پ. د)، در نقطهی عطف سدههای نوزدهم و بیستم، آشوبی به پا کرده بود. لوکزامبورگ و کائوتسکی در حمله به برنشتاین متحد و متفق بودند. اما سیاستهایی که از سوی رهبریِ «راستآئین» حزب سوسیال دموکرات تعقیب میشد، در عمل تفاوتی تعیینکننده با سیاستهای کسانی نداشت که از برنشتاینِ رویزیونیست دفاع میکردند، مثلاً دفاع کائوتسکی از راستآئینی در تئوریْ اصراری بر «محدودیتهای مطلق» سرمایهداری نداشت. کائوتسکی در عطف به استدلال مخالفان مبنی بر اینکه سرمایهداری به مراتب برکنار از آن است که بهسوی واژگونگی و فروپاشی رود و برعکس، در حال تعقیب منحنی صعودی بهسوی رونق است، میگفت که مارکس هرگز قصد طرح نظریهای در جهت فروپاشی اقتصادی سرمایهداری بهمثابهی شالودهای برای جنبش سوسیالیستی، را نداشت.
🔸 ایدهی مشترک گروسمن و لوکزامبورگ دال بر محدودیتهای اقتصادیِ کارآییِ سرمایهداری که در خشونت امپریالیسم و در تأثیرات اجتماعی شرایط بحران بیان میشوند، محتوایی مادی برای امید به آیندهای سوسیالیستی را فراهم میآورند. همین ملاحظه به تنهایی میبایست برای سکوت کسانیکه هنوز نگران گرایش لوکزامبورگ به «جنبش خودبهخودی» و درک «مکانیستی» گروسمن از فروپاشی سرمایهداری هستند، کافی باشد. دیدگاههای لوکزامبورگ با دیدگاه گروسمن در اساس تفاوتی ندارند: گروسمن مینویسد که در زمان بحران بهواسطهی اثرات نزولِ امکان انباشت در قالب بیکاری، وخیمترشدن شرایط کار، و جنگ، «نظام سرمایهداری نشان میدهد که دیگر نمیتواند شرایط زندگی مردم را تأمین کند. بر پایهی این موقعیت عینی و به میانجی آن، مبارزهی طبقاتی حدت مییابد … .» سرمایهداری نمیتواند «بهطور اتوماتیک» دچار فروپاشی شود، زیرا سرمایهداری نظامی از روابط بین مردم است که با کنشهای آنها بنیان نهاده شده، بازتولید میشود و تغییر میکند؛ مردم «بهطور خودانگیخته» شورش نمیکنند، بلکه بر اساس فهمشان از تجربههایشان، عمل میکنند. آنچه منظور لوکزامبورگ از «خودانگیختگی» بود، مخالفتش با دیدگاهی بود که لنین و کائوتسکی مشترکاً (همراه با رویزیونیستها و در واقع اغلب رهبران سوسیالیست آنزمان) مدافعش بودند، دیدگاهی که بر اساس آن، تاکتیکهای مبتنی بر تئوریِ رهبران احزاب سیاسی میتواند و میبایست راهبر جنبش سوسیالیستی باشد. رویدادهایی مانند موافقت حزب سوسیال دموکرات با جنگ در سال 1914 و برپایی دیکتاتوری حزب بلشویک در روسیه پس از 1918 از یک سو، و تلاشهای گوناگون کارگران انقلابی برای مبارزه، بدون یا علیه حزب و سازمانهای اتحادیهی کارگری چپ، از سوی دیگر، درستی دیدگاه لوکزامبورگ را ثابت کردهاند...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-41W
#کمال_خسروی #پل_متیک
#فروپاشی_سرمایهداری #قانون_انباشت #رزا_لوکزامبورگ
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ لوکزامبورگ، بوخارین و گروسمن: محدودیتهای سرمایه
10 آوریل 2024
نوشتهی: پُل مَتیک
ترجمهی: کمال خسروی
🔸 هنریک گروسمن در اثرش قانون انباشت و فروپاشی نظام سرمایهداری مینویسد: «این ادای سهم عظیم رزا لوکزامبورگ بود که در مخالفت آگاهانه و اعتراض علیه جاروجنجالهای نئو-هارمونیستها [پیروان تعادل فاکتورهای اقتصادی، ضرورت طبیعی پیدایش سرمایهداری و همکاری طبقاتی] به ایدهی بنیادین کتاب کاپیتال با استواری وفادار ماند و کوشید با اثبات این امر که برای تداوم و بقای توسعهی شیوهی تولید سرمایهداریْ مرزها و محدودیتهای مطلقی وجود دارد، ایدهی مذکور را تحکیم کند.» او در ادامه مینویسد: اما لوکزامبورگ در این تلاش ناکام ماند. گروسمن با صرف انرژی قابل ملاحظهای میکوشد در شُماری از مقالاتی مهم و در اثر اصلیاش، علل این ناکامی را نشان دهد و ریشههایش را در بدفهمی لوکزامبورگ از روش نظری مارکس بجوید. او با ادای احترام نسبت به تلاش لوکزامبورگ و با احساس همدلیِ بنیادین نسبت به اهداف او حتی بر آن میشود که بیندیشد، وظیفهی تحقق آن اهداف به او محول شده است.
🔸 «نئو-هارمونیست»هایی که لوکزامبورگ در پاسخ به آنها قلم میزد، «مارکسیستهای قانونی» روسی دههی 80 سدهی نوزدهم بودند، از جمله و بیش از هرکس میکائیل فون توگان بارانُفسکی. پشت سر این افراد شخصیتهایی مانند ادوارد برنشتاین و کارل کائوتسکی در کمین بودند که خود دشمنانی سرسخت در مبارزه بین رویزیونیسم و راستآئینیِ مارکسیستی بهشُمار میآمدند که در حزب سوسیال دموکرات آلمان (اس. پ. د)، در نقطهی عطف سدههای نوزدهم و بیستم، آشوبی به پا کرده بود. لوکزامبورگ و کائوتسکی در حمله به برنشتاین متحد و متفق بودند. اما سیاستهایی که از سوی رهبریِ «راستآئین» حزب سوسیال دموکرات تعقیب میشد، در عمل تفاوتی تعیینکننده با سیاستهای کسانی نداشت که از برنشتاینِ رویزیونیست دفاع میکردند، مثلاً دفاع کائوتسکی از راستآئینی در تئوریْ اصراری بر «محدودیتهای مطلق» سرمایهداری نداشت. کائوتسکی در عطف به استدلال مخالفان مبنی بر اینکه سرمایهداری به مراتب برکنار از آن است که بهسوی واژگونگی و فروپاشی رود و برعکس، در حال تعقیب منحنی صعودی بهسوی رونق است، میگفت که مارکس هرگز قصد طرح نظریهای در جهت فروپاشی اقتصادی سرمایهداری بهمثابهی شالودهای برای جنبش سوسیالیستی، را نداشت.
🔸 ایدهی مشترک گروسمن و لوکزامبورگ دال بر محدودیتهای اقتصادیِ کارآییِ سرمایهداری که در خشونت امپریالیسم و در تأثیرات اجتماعی شرایط بحران بیان میشوند، محتوایی مادی برای امید به آیندهای سوسیالیستی را فراهم میآورند. همین ملاحظه به تنهایی میبایست برای سکوت کسانیکه هنوز نگران گرایش لوکزامبورگ به «جنبش خودبهخودی» و درک «مکانیستی» گروسمن از فروپاشی سرمایهداری هستند، کافی باشد. دیدگاههای لوکزامبورگ با دیدگاه گروسمن در اساس تفاوتی ندارند: گروسمن مینویسد که در زمان بحران بهواسطهی اثرات نزولِ امکان انباشت در قالب بیکاری، وخیمترشدن شرایط کار، و جنگ، «نظام سرمایهداری نشان میدهد که دیگر نمیتواند شرایط زندگی مردم را تأمین کند. بر پایهی این موقعیت عینی و به میانجی آن، مبارزهی طبقاتی حدت مییابد … .» سرمایهداری نمیتواند «بهطور اتوماتیک» دچار فروپاشی شود، زیرا سرمایهداری نظامی از روابط بین مردم است که با کنشهای آنها بنیان نهاده شده، بازتولید میشود و تغییر میکند؛ مردم «بهطور خودانگیخته» شورش نمیکنند، بلکه بر اساس فهمشان از تجربههایشان، عمل میکنند. آنچه منظور لوکزامبورگ از «خودانگیختگی» بود، مخالفتش با دیدگاهی بود که لنین و کائوتسکی مشترکاً (همراه با رویزیونیستها و در واقع اغلب رهبران سوسیالیست آنزمان) مدافعش بودند، دیدگاهی که بر اساس آن، تاکتیکهای مبتنی بر تئوریِ رهبران احزاب سیاسی میتواند و میبایست راهبر جنبش سوسیالیستی باشد. رویدادهایی مانند موافقت حزب سوسیال دموکرات با جنگ در سال 1914 و برپایی دیکتاتوری حزب بلشویک در روسیه پس از 1918 از یک سو، و تلاشهای گوناگون کارگران انقلابی برای مبارزه، بدون یا علیه حزب و سازمانهای اتحادیهی کارگری چپ، از سوی دیگر، درستی دیدگاه لوکزامبورگ را ثابت کردهاند...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-41W
#کمال_خسروی #پل_متیک
#فروپاشی_سرمایهداری #قانون_انباشت #رزا_لوکزامبورگ
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
اقتصاد، سیاست و بحران تئوری
لوکزامبورگ، بوخارین و گروسمن: محدودیتهای سرمایه نوشتهی: پُل مَتیک ترجمهی: کمال خسروی سرمایهداری نمیتواند «بهطور اتوماتیک» دچار فروپاشی شود، زیرا سرمایهداری نظامی از روابط بین مردم است که با …
📚 انتشار کتاب «دربارهی امپریالیسم- مجلد یکم»
نقد اقتصاد سیاسی از همان نخستین گامهای خود با مسئلهی تحولات ناگزیر شیوهی تولید سرمایهداری و شکلهای گوناگون آن دست و پنجه نرم میکرد و میکند. چیستی سرمایه، تضادهای ناگزیر حرکت و دگردیسیهای آن آماج واکاوی متفکران مارکسیست و غیرمارکسیست بودهاست. روند تغییرات سرمایهداری به قدری چشمگیر و شتابان بوده که از 1902 و انتشار کتاب معروف هابسون زیر عنوان «امپریالیسم: یک بررسی» و سپس «سرمایهی مالی» هلیفردینگ و آثار مهم و تاثیرگذاری مانند «امپریالیسم به مثابهی بالاترین مرحلهی سرمایهداری» لنین و «انباشت سرمایه» رزا لوکزامبورگ، چنان حجم انبوهی از آثار به بررسی این تغییرات اختصاص یافته که حتی ذکر آنها فهرست بلندبالایی خواهد شد. از همین رو از بهار سال 1402 انتشار مجموعهای تازه را با برچسب امپریالیسم در «نقد» آغاز کردهایم و کوشیدهایم عمده تغییرات نظری مرتبط با این تحولات را در اختیار خوانندگان بگذاریم. اینک بخش نخست مجموعه مقالات ترجمهشده را در قالب کتاب پیشرو گردآوری کردهایم.
این مجلد در سه بخش تنظیم شده است: مقالات بخش نخست به بررسی و نقد آرای لئو پانیچ و سام گیندین و بهویژه «کتاب ساختن سرمایهداری جهانی: اقتصاد سیاسی امپراتوری آمریکا» اختصاص دارد. در بخش دوم مقالاتی دربارهی دیدگاههای جووانی آریگی و کتاب او «آدام اسمیت در پکن» آمده است. بخش سوم این مجلد نیز دربردارندهی مقالاتی دربارهی نظرات دیوید هاروی در باب امپریالیسم است و به بررسی و نقد دیدگاههای او بهویژه اثر مهماش «امپریالیسم جدید» میپردازد.
▫️با آثاری از (به ترتیب حروف الفبا):
سام اشمن، رابرت برنر، لئو پانیچ، لوچا پرادلا، جی. زد. جرود، ویلیام آی. رابینسون، بن فاین، آلکس کالینیکوس، سام گیندین، ریچارد واکر، دیوید هاروی.
▫️مترجمان:
حسن مرتضوی، دلشاد عبادی، بهرام صفایی، سهراب نیکزاد
🔹این کتاب در لینک زیر برای دانلود در دسترس علاقهمندان قرار گرفته است:
👇🏽👇🏽👇🏽
https://www.naghd.info/About_Imperialism_vol1_Naghd_book_1403.pdf
#کتاب_نقد
#امپریالیسم
🖋@naghd_com
نقد اقتصاد سیاسی از همان نخستین گامهای خود با مسئلهی تحولات ناگزیر شیوهی تولید سرمایهداری و شکلهای گوناگون آن دست و پنجه نرم میکرد و میکند. چیستی سرمایه، تضادهای ناگزیر حرکت و دگردیسیهای آن آماج واکاوی متفکران مارکسیست و غیرمارکسیست بودهاست. روند تغییرات سرمایهداری به قدری چشمگیر و شتابان بوده که از 1902 و انتشار کتاب معروف هابسون زیر عنوان «امپریالیسم: یک بررسی» و سپس «سرمایهی مالی» هلیفردینگ و آثار مهم و تاثیرگذاری مانند «امپریالیسم به مثابهی بالاترین مرحلهی سرمایهداری» لنین و «انباشت سرمایه» رزا لوکزامبورگ، چنان حجم انبوهی از آثار به بررسی این تغییرات اختصاص یافته که حتی ذکر آنها فهرست بلندبالایی خواهد شد. از همین رو از بهار سال 1402 انتشار مجموعهای تازه را با برچسب امپریالیسم در «نقد» آغاز کردهایم و کوشیدهایم عمده تغییرات نظری مرتبط با این تحولات را در اختیار خوانندگان بگذاریم. اینک بخش نخست مجموعه مقالات ترجمهشده را در قالب کتاب پیشرو گردآوری کردهایم.
این مجلد در سه بخش تنظیم شده است: مقالات بخش نخست به بررسی و نقد آرای لئو پانیچ و سام گیندین و بهویژه «کتاب ساختن سرمایهداری جهانی: اقتصاد سیاسی امپراتوری آمریکا» اختصاص دارد. در بخش دوم مقالاتی دربارهی دیدگاههای جووانی آریگی و کتاب او «آدام اسمیت در پکن» آمده است. بخش سوم این مجلد نیز دربردارندهی مقالاتی دربارهی نظرات دیوید هاروی در باب امپریالیسم است و به بررسی و نقد دیدگاههای او بهویژه اثر مهماش «امپریالیسم جدید» میپردازد.
▫️با آثاری از (به ترتیب حروف الفبا):
سام اشمن، رابرت برنر، لئو پانیچ، لوچا پرادلا، جی. زد. جرود، ویلیام آی. رابینسون، بن فاین، آلکس کالینیکوس، سام گیندین، ریچارد واکر، دیوید هاروی.
▫️مترجمان:
حسن مرتضوی، دلشاد عبادی، بهرام صفایی، سهراب نیکزاد
🔹این کتاب در لینک زیر برای دانلود در دسترس علاقهمندان قرار گرفته است:
👇🏽👇🏽👇🏽
https://www.naghd.info/About_Imperialism_vol1_Naghd_book_1403.pdf
#کتاب_نقد
#امپریالیسم
🖋@naghd_com
🔹نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ مارکسیسم و برنامهریزی فضایی
17 آوریل 2024
نوشتهی: استُله هُلگِشِن
ترجمهی: امیر مصباحی
🔸 از نقطهنظری چپگرایانه، بحرانهای سرمایهدارانهیِ کنونی را باید از طریقِ بیمقدار کردن چشماندازهای سرمایهدارانه و فسیلیِ قدیمی حل کرد، و ضروری است که چشماندازها و فضاهای جدیدی برای مسکن، فراغت، کار، حملونقل، تولید و کشاورزی ایجاد شوند. با در نظر گرفتنِ اینکه شهرها، کشورها و زیرساختهایِ جهانیِ کنونیمان تا چه میزانی به انباشت سرمایه و سوختهای فسیلی وابستهاند، ناگفته پیدا است که با چالش بزرگی روبهرو هستیم و به برنامهریزان نیاز داریم. اما درست در لحظهیِ کنونی که بیش از هر زمانی به نظریهای مارکسیستی برنامهریزی نیازمندیم، چنین گفتمانی را در هیچ دانشرشتهی دانشگاهی به نامِ نظریهیِ برنامهریزی نمیتوان یافت.
🔸 شوربختانه، نظریهیِ برنامهریزیِ مارکسیستی از میانهیِ دههیِ 1980 به بعد از نظرها محو شد. درست در زمانی که تعارضهای اجتماعی جهان را از کنترل خارج میکرد، چنانکه سرمایه شیرهیِ نیرویِ کار را در سراسر جهان میمکید و تفاوت قدرت بین توسعهدهندگان و طبقهیِ کارگرِ ساکن در محلات شتاب چشمگیری میگرفت، و وقتی سرمایه قدرتِ فزایندهای را بر توسعهیِ شهری و برنامهریزی فضایی به چنگ میآورد، نظریهیِ برنامهریزی «بهدرون» چرخید.
🔸 اگرچه آرمانهای لیبرالی در چارچوب نظریهیِ برنامهریزی دیگر آن قدرتِ چند سال پیششان را ندارند، اما خصلتِ طبقاتیِ سرمایهدارانهای که برنامهریزی را ذیلِ نئولیبرالیسم شکل داده، تاکنون تغییر معناداری نکرده است. هم برای محیطزیست و هم برای طبقهیِ کارگر فاجعهبار خواهد بود اگر بحرانهای کنونی را همچنان با آن ارادهیِ طبقاتی مدیریت کنیم که اینک برنامهریزی را تحت تسلط خود گرفته است: با سرمایه (و غالباً سرمایهیِ مالی و فسیلی) که کلید پرسشهای چه چیزی، کجا، برای چه کسی، به دست/با چه کسی، و چگونه را در برنامهریزی در اختیار دارد. ما نیازمند این هستیم که مارکسیسم را به نظریهیِ برنامهریزی بازگردانیم، اما به دلایلی چندْ نمیتوانیم این کار را با رونوشتِ نعلبهنعلِ متونی از دههیِ 70 و ابتدایِ دههیِ 80 انجام دهیم. یک دلیلِاش این است که رویکردهای مارکسیستیِ پیشین (اغلبِ منحصراً) بر پرسشِ برنامهریزی چیست، به جای برنامهریزی چه باید باشد، تأکید میکردند...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-42m
#استله_هلگشن #امیر_مصباحی
#مارکسیسم #برنامهریزی #برنامهریزی_اکوسوسیالیستی
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ مارکسیسم و برنامهریزی فضایی
17 آوریل 2024
نوشتهی: استُله هُلگِشِن
ترجمهی: امیر مصباحی
🔸 از نقطهنظری چپگرایانه، بحرانهای سرمایهدارانهیِ کنونی را باید از طریقِ بیمقدار کردن چشماندازهای سرمایهدارانه و فسیلیِ قدیمی حل کرد، و ضروری است که چشماندازها و فضاهای جدیدی برای مسکن، فراغت، کار، حملونقل، تولید و کشاورزی ایجاد شوند. با در نظر گرفتنِ اینکه شهرها، کشورها و زیرساختهایِ جهانیِ کنونیمان تا چه میزانی به انباشت سرمایه و سوختهای فسیلی وابستهاند، ناگفته پیدا است که با چالش بزرگی روبهرو هستیم و به برنامهریزان نیاز داریم. اما درست در لحظهیِ کنونی که بیش از هر زمانی به نظریهای مارکسیستی برنامهریزی نیازمندیم، چنین گفتمانی را در هیچ دانشرشتهی دانشگاهی به نامِ نظریهیِ برنامهریزی نمیتوان یافت.
🔸 شوربختانه، نظریهیِ برنامهریزیِ مارکسیستی از میانهیِ دههیِ 1980 به بعد از نظرها محو شد. درست در زمانی که تعارضهای اجتماعی جهان را از کنترل خارج میکرد، چنانکه سرمایه شیرهیِ نیرویِ کار را در سراسر جهان میمکید و تفاوت قدرت بین توسعهدهندگان و طبقهیِ کارگرِ ساکن در محلات شتاب چشمگیری میگرفت، و وقتی سرمایه قدرتِ فزایندهای را بر توسعهیِ شهری و برنامهریزی فضایی به چنگ میآورد، نظریهیِ برنامهریزی «بهدرون» چرخید.
🔸 اگرچه آرمانهای لیبرالی در چارچوب نظریهیِ برنامهریزی دیگر آن قدرتِ چند سال پیششان را ندارند، اما خصلتِ طبقاتیِ سرمایهدارانهای که برنامهریزی را ذیلِ نئولیبرالیسم شکل داده، تاکنون تغییر معناداری نکرده است. هم برای محیطزیست و هم برای طبقهیِ کارگر فاجعهبار خواهد بود اگر بحرانهای کنونی را همچنان با آن ارادهیِ طبقاتی مدیریت کنیم که اینک برنامهریزی را تحت تسلط خود گرفته است: با سرمایه (و غالباً سرمایهیِ مالی و فسیلی) که کلید پرسشهای چه چیزی، کجا، برای چه کسی، به دست/با چه کسی، و چگونه را در برنامهریزی در اختیار دارد. ما نیازمند این هستیم که مارکسیسم را به نظریهیِ برنامهریزی بازگردانیم، اما به دلایلی چندْ نمیتوانیم این کار را با رونوشتِ نعلبهنعلِ متونی از دههیِ 70 و ابتدایِ دههیِ 80 انجام دهیم. یک دلیلِاش این است که رویکردهای مارکسیستیِ پیشین (اغلبِ منحصراً) بر پرسشِ برنامهریزی چیست، به جای برنامهریزی چه باید باشد، تأکید میکردند...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-42m
#استله_هلگشن #امیر_مصباحی
#مارکسیسم #برنامهریزی #برنامهریزی_اکوسوسیالیستی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
مارکسیسم و برنامهریزی فضایی
نوشتهی: استُله هُلگِشِن ترجمهی: امیر مصباحی امروزه، فهمِ بحرانهای اقتصادی و بومشناختی بسیار حیاتی است. رویکردی مارکسیستی، در اینجا، مطلوب است چرا که علتِ نهایی این بحرانها را در نیاز سرمایه ب…
🔹نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ غزه: نظامیکردن افراطی یک جنگ طبقاتی
21 آوریل 2024
گفتوگو با اميلیو ميناسيان
ترجمهی: پرويز قاسمی
🔸 اسراییل توانسته است وضعیتی را ایجاد کند که در هیچ کجای دنیا دیده نشده است: ادغام پرولتاریای یک قوم ــ «یهودی» ــ در دولت، برعلیه بخش «عربی» پرولتاریا، تحت عنوان یک قوم. دولت اسرائیل در مدت زمان بیسابقهای یک سرمایهی «ملی» انباشت کرده و یک پرولتاریای «ملی» را وارد کرده و خود را به عنوان نگهبان و ضامن بقا و بازتولید آن قرار داده، بر اساس این تصور که موجودیت آن مورد تهدید جناح ديگر پرولتاریاست، یعنی پرولتاریای فلسطینی. اما اگر به زیر منشور خیالانگیز پر نقش و نگار «دولت تضمین کنندهی امنیت و بقا مردم» نگاه کنیم، آسانتر میتوان فهمید که پرولتاریای اسرائیلی یهودی چیزی شبیه به غنیمت جنگی در دستان دولت است. این در مورد پرولتاریای فلسطینی که مبارزهاش از یک استقلال ويژه برخوردار است، صدق نمیکند. مبارزهی طبقاتی پرولتاریای فلسطینی به شیوهای پیچیده با منطقی ابزاری با مدیریت ناسیونالیستی سیاسی آنها گره خورده است.
🔸 حماس از اخوانالمسلمین بیرون آمد. مانند بسیاری از نقاط جهان عرب، در دههی 1980 در میان خردهبورژوازی فلسطین، چه در سرزمینهای اشغالی و چه در دیاسپورا، توسعه یافت. از زمان ورودش به مبارزه علیه اسرائیل در پی انتفاضه اول، پیش از آنکه سلطه و نظامیسازی منطقه غزه ماهیت آن را عمیقاً تغییر دهد، پایگاه اجتماعیاش توسعه يافت و بخشهای پرولتری بیشتری را در بر گرفت. همانطور که گفته شد، حماس خود را در موقعیت یک دستگاه دولتی یافت که ملزم به ادغام وظایف بسیار متنوع و متناقص و بندبازی میان اين وظایف بود. در عین حال، از آنجایی که غزه یک دولت واقعی نیست، حماس نیز مانند حزبالله لبنان به یک حزب شبهنظامی تبدیل شد. این تکامل مضاعف ابعاد متناقضی را به همراه دارد. به نظر من، جنگ کنونی به نوعی نشاندهندهی غلبهی خصلت دوم ــ یعنی ماهيت یک حزب شبهنظامی ــ بر ماهيت دولتی آن است. جناح مسلح بر دستگاه دولتی غلبه کرد. جریان رانت نظامی (از سوی ایران) بر جريان رانت مدنی (از سوی قطر) غلبه کرد.
🔸 غزه مانند بسیاری دیگر از مناطق پیرامونی جهان، محدودهای است که کاملاً از چرخهی بازتولید سرمایهداری جدا شده است. «بورژوازی ملی» وجود ندارد، زیرا سرمایهی غزهای وجود ندارد. همینطور «بورژوازی سنتی» هم مانند کرانهی باختری یا اورشلیم وجود ندارد یعنی آن خانوادههای قدیمی متکی به سرمایههای غبارآلود تجاری یا زمین که هنوز هم در محدودهی روابط اجتماعی محلی مؤثرند. از سوی دیگر، در غزه نوعی بورژوازی «کمپرادور» جدید متکی به رانت حاصل از دلالی وجود دارد. این یک طبقه به معنای دقیق کلمه نیست، بلکه یک فرماسیون اجتماعی است که درآمدهای هنگفت خود را از موقعیت واسطه خویش در مبادلات با سرمایهداران خارجی به دست میآورد (برخلاف بورژوازی که منافعش در توسعهی اقتصاد ملی است). بخشی از این بورژوازی تشکیلدهنده دستگاه سیاسی حماس است، زیرا سرمایههای در گردش عمدتاً از نوعی رانت ژئوپلیتیکی از کشورهایی مانند قطر یا ایران میآید.
🔸 آنچه در حال وقوع است جنگی میان امپرياليستها نیست. این اساساً یک «امر داخلی» است که نبردهای «ملی» همچون پردههای دود روی آن را پوشانده است. در رویدادهای اخير مبارزهی پرولتاریایی وجود ندارد. نظامیسازی خصومتهای تولید شده توسط حماس و طبقهی حاکم اسرائیل، «مقاومتی» ایجاد کرده است که از هیچ منطق مبارزهی مستقل پرولتاریایی، حتی در مرحله جنينیاش، برخوردار نیست. این یک جنگ نیست، بلکه کنترل جمعيت مازاد پرولتاریا با ابزار نظامی در يک جنگ تمام عیار، توسط یک دولت دموکراتیک و متمدن متعلق به بلوک مرکزی انباشت سرمایهداری است. به نظر من هزاران مرده در غزه تصویر وحشتناکی از آینده ــ از بحرانهای سرمایهداری در آینده ــ ترسیم میکنند...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-42H
#اميلیو_ميناسيان #پرويز_قاسمی
#مبارزه_طبقاتی #فلسطین
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ غزه: نظامیکردن افراطی یک جنگ طبقاتی
21 آوریل 2024
گفتوگو با اميلیو ميناسيان
ترجمهی: پرويز قاسمی
🔸 اسراییل توانسته است وضعیتی را ایجاد کند که در هیچ کجای دنیا دیده نشده است: ادغام پرولتاریای یک قوم ــ «یهودی» ــ در دولت، برعلیه بخش «عربی» پرولتاریا، تحت عنوان یک قوم. دولت اسرائیل در مدت زمان بیسابقهای یک سرمایهی «ملی» انباشت کرده و یک پرولتاریای «ملی» را وارد کرده و خود را به عنوان نگهبان و ضامن بقا و بازتولید آن قرار داده، بر اساس این تصور که موجودیت آن مورد تهدید جناح ديگر پرولتاریاست، یعنی پرولتاریای فلسطینی. اما اگر به زیر منشور خیالانگیز پر نقش و نگار «دولت تضمین کنندهی امنیت و بقا مردم» نگاه کنیم، آسانتر میتوان فهمید که پرولتاریای اسرائیلی یهودی چیزی شبیه به غنیمت جنگی در دستان دولت است. این در مورد پرولتاریای فلسطینی که مبارزهاش از یک استقلال ويژه برخوردار است، صدق نمیکند. مبارزهی طبقاتی پرولتاریای فلسطینی به شیوهای پیچیده با منطقی ابزاری با مدیریت ناسیونالیستی سیاسی آنها گره خورده است.
🔸 حماس از اخوانالمسلمین بیرون آمد. مانند بسیاری از نقاط جهان عرب، در دههی 1980 در میان خردهبورژوازی فلسطین، چه در سرزمینهای اشغالی و چه در دیاسپورا، توسعه یافت. از زمان ورودش به مبارزه علیه اسرائیل در پی انتفاضه اول، پیش از آنکه سلطه و نظامیسازی منطقه غزه ماهیت آن را عمیقاً تغییر دهد، پایگاه اجتماعیاش توسعه يافت و بخشهای پرولتری بیشتری را در بر گرفت. همانطور که گفته شد، حماس خود را در موقعیت یک دستگاه دولتی یافت که ملزم به ادغام وظایف بسیار متنوع و متناقص و بندبازی میان اين وظایف بود. در عین حال، از آنجایی که غزه یک دولت واقعی نیست، حماس نیز مانند حزبالله لبنان به یک حزب شبهنظامی تبدیل شد. این تکامل مضاعف ابعاد متناقضی را به همراه دارد. به نظر من، جنگ کنونی به نوعی نشاندهندهی غلبهی خصلت دوم ــ یعنی ماهيت یک حزب شبهنظامی ــ بر ماهيت دولتی آن است. جناح مسلح بر دستگاه دولتی غلبه کرد. جریان رانت نظامی (از سوی ایران) بر جريان رانت مدنی (از سوی قطر) غلبه کرد.
🔸 غزه مانند بسیاری دیگر از مناطق پیرامونی جهان، محدودهای است که کاملاً از چرخهی بازتولید سرمایهداری جدا شده است. «بورژوازی ملی» وجود ندارد، زیرا سرمایهی غزهای وجود ندارد. همینطور «بورژوازی سنتی» هم مانند کرانهی باختری یا اورشلیم وجود ندارد یعنی آن خانوادههای قدیمی متکی به سرمایههای غبارآلود تجاری یا زمین که هنوز هم در محدودهی روابط اجتماعی محلی مؤثرند. از سوی دیگر، در غزه نوعی بورژوازی «کمپرادور» جدید متکی به رانت حاصل از دلالی وجود دارد. این یک طبقه به معنای دقیق کلمه نیست، بلکه یک فرماسیون اجتماعی است که درآمدهای هنگفت خود را از موقعیت واسطه خویش در مبادلات با سرمایهداران خارجی به دست میآورد (برخلاف بورژوازی که منافعش در توسعهی اقتصاد ملی است). بخشی از این بورژوازی تشکیلدهنده دستگاه سیاسی حماس است، زیرا سرمایههای در گردش عمدتاً از نوعی رانت ژئوپلیتیکی از کشورهایی مانند قطر یا ایران میآید.
🔸 آنچه در حال وقوع است جنگی میان امپرياليستها نیست. این اساساً یک «امر داخلی» است که نبردهای «ملی» همچون پردههای دود روی آن را پوشانده است. در رویدادهای اخير مبارزهی پرولتاریایی وجود ندارد. نظامیسازی خصومتهای تولید شده توسط حماس و طبقهی حاکم اسرائیل، «مقاومتی» ایجاد کرده است که از هیچ منطق مبارزهی مستقل پرولتاریایی، حتی در مرحله جنينیاش، برخوردار نیست. این یک جنگ نیست، بلکه کنترل جمعيت مازاد پرولتاریا با ابزار نظامی در يک جنگ تمام عیار، توسط یک دولت دموکراتیک و متمدن متعلق به بلوک مرکزی انباشت سرمایهداری است. به نظر من هزاران مرده در غزه تصویر وحشتناکی از آینده ــ از بحرانهای سرمایهداری در آینده ــ ترسیم میکنند...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-42H
#اميلیو_ميناسيان #پرويز_قاسمی
#مبارزه_طبقاتی #فلسطین
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
غزه: نظامیکردن افراطی یک جنگ طبقاتی
گفتوگو با اميلیو ميناسيان ترجمهی: پرويز قاسمی قومیشدن روابط اجتماعی تاریخچهای دارد که اساساً مربوط به طبقات حاکم است: این مربوط به تاریخ شکلگیری بورژوازی سرمایهدار یهودی در فرايند ریشهکنکرد…
▫️ سمپوزیوم دربارهی «امپراتوری سرمایه» اثر اِلن میکسینز وود
24 آوریل 2024
نوشتهی: پل بلکلج
ترجمهی: دلشاد عبادی
📝 توضیح نقد: مجلهی ماتریالیسم تاریخی در سال ۲۰۰۷ در شمارهی ۱۵.۳ خود سمپوزیومی برگزار کرد و چندین نویسنده به نقد و بررسی کتاب «امپراتوری سرمایه» اثر اِلن میکسینزوود پرداختند. این مقالات به ترتیب در چهارمین بخش مجموعه مقالات امپریالیسم سایت نقد که به این کتاب اختصاص یافته منتشر میشوند.
🔸 بررسی اِلن وود دربارهی امپریالیسم جدید، آخرین نمونه از پروژهی گستردهتر او برای بازسازی شکل غیرجبرگرای مارکسیسم است که هم میتواند ویژگی تاریخی سرمایهداری را تبیین کند و هم بر فعالیت سیاسی سوسیالیستی تاثیر گذارد. مقالهی حاضر در پی آن است که واکاوی او را از امپریالیسم هم در بافتار سیاسی گستردهتری که در آن نوشته شده و هم بهعنوان نمونهای از زایایی بازتفسیرش از ماتریالیسم تاریخی بررسی کند. من پس از ترسیم مضامین اصلی پروژهی «مارکسیسم سیاسی» وود و پیش از اینکه به موضوعهای اصلی بحث بعدی اشاره کنم، به بررسی کلی تز کتاب میکسینزوود، امپراتوری سرمایه (2003)، میپردازم.
🔸 وود مارکسیسم سیاسی را از تفسیرهای سنتی ماتریالیسم تاریخی به دو صورت اساسی متمایز میکند. نخست، او مدل کلاسیک ـ مارکسیستی تغییر تاریخی را که در «پیشگفتار» ۱۸۵۹ مارکس به کتاب پیرامون نقد اقتصاد سیاسی بیان شده، رد میکند. دوم، و به جای این مدل، او معتقد است که اولویت تبیینی در تاریخ باید به تغییرات در مناسبات تولید، یا مناسبات مالکیت که او ترجیح میدهد آنها را چنین بنامد، داده شود. وود اظهار میکند که مارکسیسم سیاسی متعاقباً نقد ادوارد تامپسون از کاربرد خام استعارهی روبنا-زیربنا را با روایت جایگزین برنر از توسعهی سرمایهداری در سنتزی ترکیب میکند که هدفش پایهریزی دوبارهی زمینهای مستحکم برای شرحی غیر غایتشناختی از تاریخ است.
🔸 تفسیر وود از مارکسیسم نه تنها بر بر طرد انتخاباتگرایی ساده بلکه بر طرد سوسیالیسم بازار نیز تأثیر داشت؛ زیرا او تأکید میکند که ایدئولوژی مارکسیسم بازار این واقعیت را نادیده میگیرد که مناسبات اجتماعی سرمایهداری بر اجبار متکی است نه فرصت. وود اظهار کرد که این انتقاد یقیناً با واکاوی اقتصادی برنر از بحرانهای سرمایهداری مستحکم میشود که هم رفرمیسم سیاسی را تضعیف و هم مبارزهجویی صنعتی طبقهی کارگر را تقویت میکند. وود در تقابل با رفرمیسم تأکید میورزد که سوسیالیستها باید مبارزات برای اصلاحات را درون سرمایهداری تقویت و تلاش کنند تا این مبارزات را به مبارزهای گستردهتر، اگر چه دشوارتر، علیه سرمایهداری مرتبط سازند. او بهطور کلیتر اشاره میکند که، در حالی که سوسیالیستها باید انعطافپذیری رفرمیسم طبقهی کارگر را به رسمیت بشناسند، نسبت به عقبنشینی از سیاست انقلابی در مقابل قدرت مطلق ظاهری رفرمیسم محتاط باشند.
🔸 وود در توضیح خود از امپریالیسم جدید تأکید میکند که بداعت این شکل از حکومت طبقاتی با استفادهی ما از زبان امپریالیسم برای توصیف آن مبهم شده است. زیرا این زبان از شکل بسیار متفاوت امپریالیسمی نشئت میگیرد که سرشتنشان امپراتوری روم بود. در واقع، هستهی اصلی کتاب بررسی پرجنبوجوش و تحریکآمیز انواع مختلف امپراتوریها از روم تا چین، آمریکای اسپانیایی، ونیز، امپراتوری مسلمانان عرب، جمهوری هلند و امپراتوری بریتانیا است. بحث وود دربارهی آخرین نمونه شاید بهوضوح رویکرد متمایزش را پیرامون این موضوعات بیان میکند. زیرا او ادعا میکند که در حالی که بریتانیا یک کشور سرمایهداری بود، به استفاده از شکلهای کنترل پیشاسرمایهداری در هند و جاهای دیگر متوسل شد که در نهایت شکاف بین عصر تحلیلشده توسط لنین و لوکزامبورگ و جهان مدرن را منعکس میکند. زیرا در حالی که آنها کوشیدند تا دورهای را مفهوم سازند که سرشتنشان آن همانا تقسیم روشن و عیان بین کلانشهر سرمایهداری و بقیهی جهان پیشاسرمایهداری است، ما در جهانی زندگی میکنیم که در آن سرمایهداری جهانی شده است. اگرچه مایهی تاسف است که بحث او از بحثهای کلاسیک فقط به آن دسته از آثار لنین و لوکزامبورگ اشاره میکند که بیشتر با استدلالش مطابقت دارند، و نه آثار بوخارین و هیلفردینگ که شاید برای دنیای مدرن برجستگی بیشتری داشته باشند، بیشک هنگامی که مدعی میشود پایان جنگ جهانی دوم نقطه عطفی در تاریخ سرمایهداری است، بر زمین استواری ایستاده است...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-432
#امپریالیسم #پل_بلکلج #دلشاد_عبادی #الن_میکسینز_وود #امپریالیسم_جدید
👇🏽
🖋@naghd_com
24 آوریل 2024
نوشتهی: پل بلکلج
ترجمهی: دلشاد عبادی
📝 توضیح نقد: مجلهی ماتریالیسم تاریخی در سال ۲۰۰۷ در شمارهی ۱۵.۳ خود سمپوزیومی برگزار کرد و چندین نویسنده به نقد و بررسی کتاب «امپراتوری سرمایه» اثر اِلن میکسینزوود پرداختند. این مقالات به ترتیب در چهارمین بخش مجموعه مقالات امپریالیسم سایت نقد که به این کتاب اختصاص یافته منتشر میشوند.
🔸 بررسی اِلن وود دربارهی امپریالیسم جدید، آخرین نمونه از پروژهی گستردهتر او برای بازسازی شکل غیرجبرگرای مارکسیسم است که هم میتواند ویژگی تاریخی سرمایهداری را تبیین کند و هم بر فعالیت سیاسی سوسیالیستی تاثیر گذارد. مقالهی حاضر در پی آن است که واکاوی او را از امپریالیسم هم در بافتار سیاسی گستردهتری که در آن نوشته شده و هم بهعنوان نمونهای از زایایی بازتفسیرش از ماتریالیسم تاریخی بررسی کند. من پس از ترسیم مضامین اصلی پروژهی «مارکسیسم سیاسی» وود و پیش از اینکه به موضوعهای اصلی بحث بعدی اشاره کنم، به بررسی کلی تز کتاب میکسینزوود، امپراتوری سرمایه (2003)، میپردازم.
🔸 وود مارکسیسم سیاسی را از تفسیرهای سنتی ماتریالیسم تاریخی به دو صورت اساسی متمایز میکند. نخست، او مدل کلاسیک ـ مارکسیستی تغییر تاریخی را که در «پیشگفتار» ۱۸۵۹ مارکس به کتاب پیرامون نقد اقتصاد سیاسی بیان شده، رد میکند. دوم، و به جای این مدل، او معتقد است که اولویت تبیینی در تاریخ باید به تغییرات در مناسبات تولید، یا مناسبات مالکیت که او ترجیح میدهد آنها را چنین بنامد، داده شود. وود اظهار میکند که مارکسیسم سیاسی متعاقباً نقد ادوارد تامپسون از کاربرد خام استعارهی روبنا-زیربنا را با روایت جایگزین برنر از توسعهی سرمایهداری در سنتزی ترکیب میکند که هدفش پایهریزی دوبارهی زمینهای مستحکم برای شرحی غیر غایتشناختی از تاریخ است.
🔸 تفسیر وود از مارکسیسم نه تنها بر بر طرد انتخاباتگرایی ساده بلکه بر طرد سوسیالیسم بازار نیز تأثیر داشت؛ زیرا او تأکید میکند که ایدئولوژی مارکسیسم بازار این واقعیت را نادیده میگیرد که مناسبات اجتماعی سرمایهداری بر اجبار متکی است نه فرصت. وود اظهار کرد که این انتقاد یقیناً با واکاوی اقتصادی برنر از بحرانهای سرمایهداری مستحکم میشود که هم رفرمیسم سیاسی را تضعیف و هم مبارزهجویی صنعتی طبقهی کارگر را تقویت میکند. وود در تقابل با رفرمیسم تأکید میورزد که سوسیالیستها باید مبارزات برای اصلاحات را درون سرمایهداری تقویت و تلاش کنند تا این مبارزات را به مبارزهای گستردهتر، اگر چه دشوارتر، علیه سرمایهداری مرتبط سازند. او بهطور کلیتر اشاره میکند که، در حالی که سوسیالیستها باید انعطافپذیری رفرمیسم طبقهی کارگر را به رسمیت بشناسند، نسبت به عقبنشینی از سیاست انقلابی در مقابل قدرت مطلق ظاهری رفرمیسم محتاط باشند.
🔸 وود در توضیح خود از امپریالیسم جدید تأکید میکند که بداعت این شکل از حکومت طبقاتی با استفادهی ما از زبان امپریالیسم برای توصیف آن مبهم شده است. زیرا این زبان از شکل بسیار متفاوت امپریالیسمی نشئت میگیرد که سرشتنشان امپراتوری روم بود. در واقع، هستهی اصلی کتاب بررسی پرجنبوجوش و تحریکآمیز انواع مختلف امپراتوریها از روم تا چین، آمریکای اسپانیایی، ونیز، امپراتوری مسلمانان عرب، جمهوری هلند و امپراتوری بریتانیا است. بحث وود دربارهی آخرین نمونه شاید بهوضوح رویکرد متمایزش را پیرامون این موضوعات بیان میکند. زیرا او ادعا میکند که در حالی که بریتانیا یک کشور سرمایهداری بود، به استفاده از شکلهای کنترل پیشاسرمایهداری در هند و جاهای دیگر متوسل شد که در نهایت شکاف بین عصر تحلیلشده توسط لنین و لوکزامبورگ و جهان مدرن را منعکس میکند. زیرا در حالی که آنها کوشیدند تا دورهای را مفهوم سازند که سرشتنشان آن همانا تقسیم روشن و عیان بین کلانشهر سرمایهداری و بقیهی جهان پیشاسرمایهداری است، ما در جهانی زندگی میکنیم که در آن سرمایهداری جهانی شده است. اگرچه مایهی تاسف است که بحث او از بحثهای کلاسیک فقط به آن دسته از آثار لنین و لوکزامبورگ اشاره میکند که بیشتر با استدلالش مطابقت دارند، و نه آثار بوخارین و هیلفردینگ که شاید برای دنیای مدرن برجستگی بیشتری داشته باشند، بیشک هنگامی که مدعی میشود پایان جنگ جهانی دوم نقطه عطفی در تاریخ سرمایهداری است، بر زمین استواری ایستاده است...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-432
#امپریالیسم #پل_بلکلج #دلشاد_عبادی #الن_میکسینز_وود #امپریالیسم_جدید
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
سمپوزیوم دربارهی «امپراتوری سرمایه»
اثر اِلن میکسینز وود نوشتهی: پل بلکلج ترجمهی: دلشاد عبادی طبقهی کارگر حتی بدون اینکه سوسیالیسم را هدف طبقاتی خود متصور کند، میتواند بهطور منحصر بهفردی آرمان سوسیالیسم را پیش برد (اگرچه بهط…
▫️ کارل مارکس و اعتراضات دهقانان
۲۸ آوریل ۲۰۲۴
نوشتهی: ماکسیمیلان کیسترز
ترجمهی: کاووس بهزادی
🔸 در هفتههای اخیر دهقانان با صد هزار تراکتور علیه لغو یارانهی کشاورزی و کلاً علیه دولت ائتلافی آمپل [چراغ راهنما] به خیابان آمدند. با هماهنگی اتحادیهی دهقانان آلمان خیابانها مسدود و بخش داخلی شهرها فلج شدند. این اعتراضات متهم به چرخش به راست شدند. دستکم آرم AfD [«آلترناتیو برای آلمان»، حزب دستراستی آلمان] در نگاهی دقیقتر، بهسرعت جلبتوجه ناظران بر تظاهرات را میکرد. اما قبل از هر چیز عدم حضور چپها نیز در بسیاری از این نوع اعتراضات قابلتوجه بود. این امر آشکارکنندهی رابطهی پرتنش دائمی بین چپها و دهقانان است. برخاستن علیه سیاستهای ریاضتی لیبرالْ منطقی است، بهطور همهنگام هیچ چشمانداز اتحاد پایداری بین سوسیالیستها و دهقانان وجود ندارد.
🔸 هنگامی که کارل مارکس به مسئلهی دهقانان پرداخت، او آنها را بهعنوان طبقهای بین طبقات دیگر خصلتبندی کرد. او میپرسد «وضع این پیشهوران افزارمند مستقل یا دهقانان چگونه است که هیچ کارگری را بهکار نمیگمارند، بنابراین بهعنوان سرمایهدار تولید نمیکنند؟» آنها تولیدکنندگان کالا هستند و «این امکان وجود دارد که این تولیدکنندگان که با وسائل تولید متعلق بهخود کار میکنند، نه فقط توانایی کارشان را بازتولید میکنند، بلکه ارزش اضافی پدید میآورند»، از این طریق که «کار مازادِ خود» را تصاحب میکنند. آنها فقط به این دلیل که صاحب افزار تولیدِ خود هستند قادر به انجام این امر هستند. این افزارها، افزارهای تولید سرمایه نیستند، اما «بهعنوان سرمایه تلقی میشوند» و «دهقان مستقل … به دو فرد شقه میشود»، او «در خودْ انشقاق یافته، به اینترتیب که بهعنوان سرمایهدار، خود را بهعنوان کارگر مزدبگیر بهکار میگمارد.» این امر در مورد تودهی دهقانان امروزی با خانه، زمین، ماشینآلات، دام بهعنوان افزار تولید و نیروی کار خود و خانوادهشان («کمککننده») که یا بهطور دائمی یا بهعنوان کارگر فصلی استخدام شدهاند، صادق است، البته تا جاییکه آنها سرمایهداران کشاورزیِ زمینهای کلان و نیروی کارِ استثمارشده نباشند.
🔸 نقطهی عزیمت مارکس این بود که سرنوشت محتوم رستهی دهقان در سرمایهداری یکی از دو سرنوشت زیر است: «… دهقانی که با افزار تولید خودش تولید میکند، یا بهتدریج به یک سرمایهدار خُرد تبدیل میشود که کار بیگانه را نیز استثمار میکند، یا ابزار تولیدش را از دست میدهد و به یک کارگر مزدبگیر تبدیل میشود. این گرایشی است در شکلی از جامعه که سرمایهداری بر آن مسلط است.»
🔸 نگاهی به تاریخچهی جمهوری فدرال آلمان نشان میدهد که چهگونه شرایط در بخش کشاورزی از سالهای 1950 بدتر شده است. تا سال 1970 شمار بنگاههای تولید کشاورزی به 700 هزار کاهش یافت. این روند تا حدود سال 2010 ادامه پیدا کرد و از آن زمان به بعد متوقف شد، اگرچه با گرایش نزولی اندک.... اگرچه ساختارهای بنگاههای سنتی خُرد که در آن مالک و خانوادهاش خود بخش بزرگی از نیروی کار را تشکیل میدهند، کاهش یافتهاند، اما آنها هنوز هم حدود نیمی از نیروی کار کشاورزی را تشکیل میدهند...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-43p
#ماکسیمیلان_کیسترز
#کاووس_بهزادی
#مارکسیسم #دهقانان
👇🏽
🖋@naghd_com
۲۸ آوریل ۲۰۲۴
نوشتهی: ماکسیمیلان کیسترز
ترجمهی: کاووس بهزادی
🔸 در هفتههای اخیر دهقانان با صد هزار تراکتور علیه لغو یارانهی کشاورزی و کلاً علیه دولت ائتلافی آمپل [چراغ راهنما] به خیابان آمدند. با هماهنگی اتحادیهی دهقانان آلمان خیابانها مسدود و بخش داخلی شهرها فلج شدند. این اعتراضات متهم به چرخش به راست شدند. دستکم آرم AfD [«آلترناتیو برای آلمان»، حزب دستراستی آلمان] در نگاهی دقیقتر، بهسرعت جلبتوجه ناظران بر تظاهرات را میکرد. اما قبل از هر چیز عدم حضور چپها نیز در بسیاری از این نوع اعتراضات قابلتوجه بود. این امر آشکارکنندهی رابطهی پرتنش دائمی بین چپها و دهقانان است. برخاستن علیه سیاستهای ریاضتی لیبرالْ منطقی است، بهطور همهنگام هیچ چشمانداز اتحاد پایداری بین سوسیالیستها و دهقانان وجود ندارد.
🔸 هنگامی که کارل مارکس به مسئلهی دهقانان پرداخت، او آنها را بهعنوان طبقهای بین طبقات دیگر خصلتبندی کرد. او میپرسد «وضع این پیشهوران افزارمند مستقل یا دهقانان چگونه است که هیچ کارگری را بهکار نمیگمارند، بنابراین بهعنوان سرمایهدار تولید نمیکنند؟» آنها تولیدکنندگان کالا هستند و «این امکان وجود دارد که این تولیدکنندگان که با وسائل تولید متعلق بهخود کار میکنند، نه فقط توانایی کارشان را بازتولید میکنند، بلکه ارزش اضافی پدید میآورند»، از این طریق که «کار مازادِ خود» را تصاحب میکنند. آنها فقط به این دلیل که صاحب افزار تولیدِ خود هستند قادر به انجام این امر هستند. این افزارها، افزارهای تولید سرمایه نیستند، اما «بهعنوان سرمایه تلقی میشوند» و «دهقان مستقل … به دو فرد شقه میشود»، او «در خودْ انشقاق یافته، به اینترتیب که بهعنوان سرمایهدار، خود را بهعنوان کارگر مزدبگیر بهکار میگمارد.» این امر در مورد تودهی دهقانان امروزی با خانه، زمین، ماشینآلات، دام بهعنوان افزار تولید و نیروی کار خود و خانوادهشان («کمککننده») که یا بهطور دائمی یا بهعنوان کارگر فصلی استخدام شدهاند، صادق است، البته تا جاییکه آنها سرمایهداران کشاورزیِ زمینهای کلان و نیروی کارِ استثمارشده نباشند.
🔸 نقطهی عزیمت مارکس این بود که سرنوشت محتوم رستهی دهقان در سرمایهداری یکی از دو سرنوشت زیر است: «… دهقانی که با افزار تولید خودش تولید میکند، یا بهتدریج به یک سرمایهدار خُرد تبدیل میشود که کار بیگانه را نیز استثمار میکند، یا ابزار تولیدش را از دست میدهد و به یک کارگر مزدبگیر تبدیل میشود. این گرایشی است در شکلی از جامعه که سرمایهداری بر آن مسلط است.»
🔸 نگاهی به تاریخچهی جمهوری فدرال آلمان نشان میدهد که چهگونه شرایط در بخش کشاورزی از سالهای 1950 بدتر شده است. تا سال 1970 شمار بنگاههای تولید کشاورزی به 700 هزار کاهش یافت. این روند تا حدود سال 2010 ادامه پیدا کرد و از آن زمان به بعد متوقف شد، اگرچه با گرایش نزولی اندک.... اگرچه ساختارهای بنگاههای سنتی خُرد که در آن مالک و خانوادهاش خود بخش بزرگی از نیروی کار را تشکیل میدهند، کاهش یافتهاند، اما آنها هنوز هم حدود نیمی از نیروی کار کشاورزی را تشکیل میدهند...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-43p
#ماکسیمیلان_کیسترز
#کاووس_بهزادی
#مارکسیسم #دهقانان
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
کارل مارکس و اعتراضات دهقانان
نوشتهی: ماکسیمیلان کیسترز ترجمهی: کاووس بهزادی انقلاب را نمیتوان برعلیه دهقانان بهپیش برد، قبل از هرچیز باید سعی شود، جاییکه دهقانان بهطور گسترده بهعنوان مالک خصوصی وجود دارند، … دست …
▫️ نقد مارکسیسم غیرسیاسی
▫️ برخی نتایج و ادعانامهای در آستانهی روز جهانی کارگر
30 آوریل 2024
نوشتهی: کمال خسروی
🔸 مارکسیسم غیرسیاسی چگونه پدیدهای است؟ به این پرسش میتوان در یک جمله پاسخ داد: مارکسیسمی که انتقادی و انقلابی نیست؛ پاسخی در تحلیل نهایی لازم و کافی. با این حال چنین پاسخی در نخستینْ نگاه با دو دشواری روبهروست؛ نخست: پاسخی سلبی است. دوم: مشخصههای «انتقادی» و «انقلابی» در آن، قابل تأویلاند. بسته به تعیین هویت و آماج نقد، مارکسیسم غیرسیاسی نیز میتواند مدعی خصلتی «انتقادی» باشد؛ مثلاً در انتقاد از نقش و ضرورت انقلاب، یا در توجیه «غیرانقلابی» بودن در مقام یک امتیاز، یا در تحریف نقش و ضرورت انقلاب برای جعل هویتی کماکان «انقلابی». از این رو، هرچند پاسخ مذکور در تحلیل نهایی لازم و کافی است، اما میتوان آنرا در قالب ادعانامهای صورتبندی کرد که نتیجهی طرح و تدقیق ایجابیِ ممیزههای مارکسیسم غیرسیاسی است.
🔸 مارکسیسم غیرسیاسیْ اغلب با مارکسیسم آکادمیک یکی و یکسان تلقی میشود. گمانی نیست که ایندو «مارکسیسم» وجوه اشتراک فراوانی دارند، اما یکی و همان نیستند. مارکسیسم آکادمیک با تغذیه از دستگاههای مفهومیِ دانشرشتههای علوم انسانیِ جریان مسلط و با استفاده از کسبوکار رایج این علوم، بیشتر کاربردی ایدئولوژیک-ابزاری دارد و میتواند در مقام صورت تامِ «علم بهمثابهی ایدئولوژی»، نقش و وظایفی را در ایدئولوژی حاکم بورژوایی بهعهده گیرد و بهمیانجی این نقش، بُرد و نقشی سیاسی داشته باشد.
🔸 مارکسیسم غیرسیاسی، برعکس و بهرغم نامش، مستقیماً بهمثابهی ایدئولوژی عمل میکند و بیمیانجیْ نقش و بُردی سیاسی دارد. در حالی که، مارکسیسم آکادمیک با تکیه بر استانداردهای «علمی» میتواند به ژرفا و غنای گفتمانیِ پژوهشهای نظری در حوزههای گوناگون فلسفی، جامعهشناختی و تاریخی یاری رساند، مارکسیسم غیرسیاسیْ میکوشد با بهره گرفتن از این دستگاه مفهومی و رویارو قرار دادن آن با سادهسازیهای عوامانهی مارکسیسم عامیانه و ولنگار، از این «علمیتْ» حربهای در مبارزهی سیاسی-ایدئولوژیک بسازد. در حالی که راهکارهای مارکسیسم آکادمیک ممکن است در نظر به نتایجی منجر شود که کاسبکارِ بیدانش در عمل به آنها میرسد، مارکسیسم غیرسیاسیْ خودِ آن کاسبکار در بازار مبارزهی سیاسی است. مارکسیسم غیرسیاسی، غیرسیاسی نیست، بلکه نمایندهی سیاست دیگری است، سیاستی در راستای حفظ و دوام وضع موجود؛ حوزه یا زیربخشی از ایدئولوژی بورژوایی.
🔸 مارکسیسم غیرسیاسیْ فردی و انفرادی است؛ از همینرو خود را اساساً مارکسیست نمینامد و ترجیح میدهد «مارکسی» باشد. حتی از توسل به کلیشهی مضحک و بریده از متنِ این روایت نیز پرهیز ندارد که مارکس هم گفته است: «من مارکسیست نیستم». به این ترتیب مارکسیسم مذکور میتواند هیچگونه مسئولیتی برای مبارزات تاریخی میلیونها انسان علیه ستم و استثمار برعهده نگیرد، خود را از نتایج فاجعهبار برخی از این مبارزات مبرا بداند، این فجایع را به درک «غلطِ» آن مبارزان و رهبرانشان از مارکس موکول کند و خود را ناگفته ــ و البته با فروتنی! ــ در جایگاهی قرار دهد که در آن چنین درکهای «غلطی» از مارکس ممکن نیست. مارکسیسم غیرسیاسیْ مارکسیسم نیست، «مارکسی» است و از اینرو منزه است از خطا و البته از آلودگی به سیاست...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-43H
#کمال_خسروی #روز_جهانی_کارگر
#قدرت_انقلابی #قدرت_سیاسی
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ برخی نتایج و ادعانامهای در آستانهی روز جهانی کارگر
30 آوریل 2024
نوشتهی: کمال خسروی
🔸 مارکسیسم غیرسیاسی چگونه پدیدهای است؟ به این پرسش میتوان در یک جمله پاسخ داد: مارکسیسمی که انتقادی و انقلابی نیست؛ پاسخی در تحلیل نهایی لازم و کافی. با این حال چنین پاسخی در نخستینْ نگاه با دو دشواری روبهروست؛ نخست: پاسخی سلبی است. دوم: مشخصههای «انتقادی» و «انقلابی» در آن، قابل تأویلاند. بسته به تعیین هویت و آماج نقد، مارکسیسم غیرسیاسی نیز میتواند مدعی خصلتی «انتقادی» باشد؛ مثلاً در انتقاد از نقش و ضرورت انقلاب، یا در توجیه «غیرانقلابی» بودن در مقام یک امتیاز، یا در تحریف نقش و ضرورت انقلاب برای جعل هویتی کماکان «انقلابی». از این رو، هرچند پاسخ مذکور در تحلیل نهایی لازم و کافی است، اما میتوان آنرا در قالب ادعانامهای صورتبندی کرد که نتیجهی طرح و تدقیق ایجابیِ ممیزههای مارکسیسم غیرسیاسی است.
🔸 مارکسیسم غیرسیاسیْ اغلب با مارکسیسم آکادمیک یکی و یکسان تلقی میشود. گمانی نیست که ایندو «مارکسیسم» وجوه اشتراک فراوانی دارند، اما یکی و همان نیستند. مارکسیسم آکادمیک با تغذیه از دستگاههای مفهومیِ دانشرشتههای علوم انسانیِ جریان مسلط و با استفاده از کسبوکار رایج این علوم، بیشتر کاربردی ایدئولوژیک-ابزاری دارد و میتواند در مقام صورت تامِ «علم بهمثابهی ایدئولوژی»، نقش و وظایفی را در ایدئولوژی حاکم بورژوایی بهعهده گیرد و بهمیانجی این نقش، بُرد و نقشی سیاسی داشته باشد.
🔸 مارکسیسم غیرسیاسی، برعکس و بهرغم نامش، مستقیماً بهمثابهی ایدئولوژی عمل میکند و بیمیانجیْ نقش و بُردی سیاسی دارد. در حالی که، مارکسیسم آکادمیک با تکیه بر استانداردهای «علمی» میتواند به ژرفا و غنای گفتمانیِ پژوهشهای نظری در حوزههای گوناگون فلسفی، جامعهشناختی و تاریخی یاری رساند، مارکسیسم غیرسیاسیْ میکوشد با بهره گرفتن از این دستگاه مفهومی و رویارو قرار دادن آن با سادهسازیهای عوامانهی مارکسیسم عامیانه و ولنگار، از این «علمیتْ» حربهای در مبارزهی سیاسی-ایدئولوژیک بسازد. در حالی که راهکارهای مارکسیسم آکادمیک ممکن است در نظر به نتایجی منجر شود که کاسبکارِ بیدانش در عمل به آنها میرسد، مارکسیسم غیرسیاسیْ خودِ آن کاسبکار در بازار مبارزهی سیاسی است. مارکسیسم غیرسیاسی، غیرسیاسی نیست، بلکه نمایندهی سیاست دیگری است، سیاستی در راستای حفظ و دوام وضع موجود؛ حوزه یا زیربخشی از ایدئولوژی بورژوایی.
🔸 مارکسیسم غیرسیاسیْ فردی و انفرادی است؛ از همینرو خود را اساساً مارکسیست نمینامد و ترجیح میدهد «مارکسی» باشد. حتی از توسل به کلیشهی مضحک و بریده از متنِ این روایت نیز پرهیز ندارد که مارکس هم گفته است: «من مارکسیست نیستم». به این ترتیب مارکسیسم مذکور میتواند هیچگونه مسئولیتی برای مبارزات تاریخی میلیونها انسان علیه ستم و استثمار برعهده نگیرد، خود را از نتایج فاجعهبار برخی از این مبارزات مبرا بداند، این فجایع را به درک «غلطِ» آن مبارزان و رهبرانشان از مارکس موکول کند و خود را ناگفته ــ و البته با فروتنی! ــ در جایگاهی قرار دهد که در آن چنین درکهای «غلطی» از مارکس ممکن نیست. مارکسیسم غیرسیاسیْ مارکسیسم نیست، «مارکسی» است و از اینرو منزه است از خطا و البته از آلودگی به سیاست...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-43H
#کمال_خسروی #روز_جهانی_کارگر
#قدرت_انقلابی #قدرت_سیاسی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
نقد مارکسیسم غیرسیاسی
و ادعانامهای در آستانهی روز جهانی کارگر نوشتهی: کمال خسروی آنگاه که قدرت سیاسی همچون امری بدیهیْ ناپیدا و ناملموس میشود، نیرویی که میتواند این قدرت را به چالش بکشد، یعنی قدرت انقلابی، مغفول …
HTML Embed Code: