TG Telegram Group Link
Channel: یک حقوقی در نیویورک
Back to Bottom
داستان زندگی دانشجویی ام و عبور از تراول بن و تحصیل در سه دانشکده ی حقوق آنهم توسط یک ایرانی، برای دپارتمان حقوقی رویترز جالب آمد و بعد از مصاحبه ای کوتاه، بدین نحو ویرایش و منتشر شده، اگر وقت اضافی دارید، در این لینک میتوانید از نظر بگذرانیدش.
@mohsenrowhani


https://lawschool.thomsonreuters.com/three-law-schools-and-one-travel-ban-im-finally-here/
YIR 2019_Middle East Chapter.pdf
292.5 KB
سال گذشته به کمک برخی از همراهان هم رشته، قوانین نوین و پیشرفتهای حقوقی نظام قضایی کشورمان گردآوری و به ژورنال حقوق بین الملل انجمن وکلای ایالات متحده ارسال شد تا این پر تیراژترین ژورنال حقوقی، دستاوردهایی ولو مختصر از قوانین مصوب سال ۲۰۱۸ در کشورمان را به محققین و سیاستمداران و قانونگذاران معرفی نماید.

لیست نسبتا مفصلی از دستاوردها، به شورای سردبیری این ژورنال ارسال گردید که ازین میان، قانون حمایت از معلولان و همچنین قوانین مرتبط به مبارزه با تحریمهای ثانویه ایالات متحده انتخاب و چاپ گردید.

خوشبختانه صاحب امتیاز نشریه با عرضه بخش خاورمیانه این ژورنال در این بستر موافقت نمود.

شما می توانید علاوه بر مطالعه بخش ایران، به دستاوردهای حقوقی سال ۲۰۱۸ در سایر کشورهای خاورمیانه نیز نگاهی بیندازید.

این ژورنال پنجاه و سه سال از انتشارش میگذرد و در شماره اخیرش در قریب به ۶۵۰ صفحه پیشرفتهای نظام قضایی غالب کشورها در حوزه های مختلف را بررسی و معرفی نموده است.

در سه ماه آتی، قوانین سال ۲۰۱۹ را گردآوری میکنیم، امید که با همراهی شما، دستاوردهایی قابل ملاحظه از ایران به جامعه حقوقی جهانی ارائه شود.
@mohsenrowhani
“احترام به والدین و اساتید”

⁃ عذرمیخواهم، پدر هستند که تماس گرفته اند، اجازه میدهید پاسخ بدهم؟
⁃ البته، راحت باش.

مثل همیشه ویدیوکال است. چند دقیقه ای صحبت میکنم. بعد از خداحافظی با پدر، دوباره برمیگردم به صحبت با استاد. سرش در کامپیوترش است.
⁃ سید، واقعا پدرت بود؟! زبانت را که نمیفهمم، ولی از طرز نشستنت و قیافه ات، فکر کردم مثلا با یکی در سطح نخست وزیرتان صحبت میکنی!

تجربه اش را قبلا هم داشتم، برایشان این حجم از احترام ها بی معناست. بهشان میگفتند احترامهای بیجا، مثل بلند شدن جلوی پای استاد و رئیس، راه نرفتن جلوی ایشان، تعارف کردنها و اجازه گرفتنهای پی در پی، همان ها که ما نشانه ادب میدانیمشان.

گفتم:
⁃ بحث فرهنگیست، شاید هم ریشه ای مذهبی داشته باشد. مثلا دراز کشیدن جلوی پدر و مادر، بی احترامیست، یا اینکه استفاده از ضمیر مفرد خطاب به ایشان از سوی فرزندان در برخی خانواده ها قباحت دارد.

اینها را با افتخار میگفتم. نگهداشتن حرمت و حریم فیمابین پدر و مادر و فرزند افتخار هم دارد. ولی نظر استادم چنین نبود.

پاسخ داد:
⁃ عذر میخواهم ولی مگر پدرت، برده به دنیا آورده؟! که مجبور باشی جلوی پایش بلند شوی. مثلا پدر تو که احتمالا جلوی پای پدرش بلند شد، چه منفعتی برای رابطه اش با پدربزرگت داشت که الان تو بخواهی همان مسیر را طی کنی؟ از نگاه من، تمام دلیل فرزند دار شدن این است که یک “دوست” بدنیا بیاوری، رویش سرمایه گذاری کنی، عشقش بدهی که عشق ارزانی ات کند، رازدارت شود و راز دارش شوی، حرف مشترک داشته باشید، رفیق ترینت شود و در جوانی و پیری، دو هم خون، همدم یکدیگر شوند. آن وقت شما در کشورتان یا شاید هم مذهبتان، همان سرمایه گذاری مادی را میکنید ولی برای معنوی اش حد و حریم میگذارید که مثلا چه شود؟ خب پایش را دراز کند یا نکند چه اتفاقی می افتد؟ «لطفا لحظه ای به حرفم فکر کن و پیش فرض های موروثی ات را دور بریز!» اصلا معنی شأن و حرمت بین پدر و فرزند از نگاه یک ایرانی مسلمان چیست؟ جز این است که حدفاصلیست میان تو و او که با گذر زمان و استقلالت، بیشتر و بیشتر هم میشود؟ میرسد به وقتی که جفتتان تنهایید و از بهترین دوست بالقوه تان، صرفا هفتگی چند دقیقه تلفن صحبت کردن نصیبتان می شود؟ سید راستش را بخواهی احترامهایت به من هم کلافه کننده شده! من استادت هستم نه صاحبت! جلوی پایم بلند نشو! این فرهنگ غلط است! از این احترام گذاشتن های بیجا به اساتیدت در کشورت، چه نصیبت شد؟ من نمیخواهم این فاصله موجب شود که نتوانی سوالت را بپرسی! صد مرتبه گفته ام که با نام کوچکم صدایم کن و انقدر پروفسور بر سر فامیلی ام نبند. به منِ استاد به چشم یک رفیق یا لااقل یک مشاور نگاه کن که قرار است در یک مسیر علمی پا به پایت بیاید، همین! من حقوق نمیگیرم که احترام تو را ببینم، فاند هم به تو‌ نمیدهم که جلوی پایم بلند شوی. «اینجا کسی به احترام گذاشتن نیاز ندارد.»
@mohsenrowhani
«مُرّ قانون»

رای زیر را بخوانید، مستندات را هم نگاهی بیندازید. دقیقا همان هاییست که در نظام قضایی جوامع سردمدار حقوق بشر، تقنین و تدریس و تکوین و ترویج یافته اند.

⁃ میتوانید این نوشته ام را

https://www.tabnak.ir/fa/news/873322/جلب-متهم-و-تفتیش-و-جمع-آوری-ادله-در-قانون-اساسی-ایالات-متحده
در خصوص آیین دادرسی کیفری در ایالات متحده و نحوه جلب و بازرسی متهم توسط پلیس این کشور از نظر بگذرانید تا پس از مطالعه ی استنادات قاضی پرونده در زیر، به شباهت های تقنینی دو کشور در این حوزه بیشتر واقف شوید.

⁃ خلاصه اش این است که پلیس بدون حکم قضایی خودرویی را متوقف کرده و مقداری نوشیدنی الکلی یافته. قاضی، دکتر حامد رحمانیان، فارغ التحصیل حقوق جزای دانشگاه امام صادق علیه السلام، حکم به برائت داده چون قانون میگوید که پلیس و ضابط قضایی نمیتواند خودروی شما را بدون حکم قضایی یا تخلف رانندگی متوقف کند. اگر چنین کرد، ادله مکشوفه قابلیت استناد نخواهند داشت.

⁃ غالب ایرانیایی که در آمریکای شمالی یا اروپا تقاضای پناهندگی سیاسی یا اجتماعی میدهند، یک حکم قضایی حاصله از شرکت در مهمانی مختلط و حمل و استعمال مشروبات الکی و موارد مشابه را ترجمه کرده اند و چند عکس هم از محل اصابت شلاق ها ضمیمه میکنند و میروند در پروسه پناهندگی. اداره های مهاجرت هم گزارش های پرونده شان را ارسال میکند برای کمیته های بین المللی حقوق بشری.

هیچ دلیلی برای تحریم یک کشور، چه ترامپ بماند و چه برود، راحت تر از تحریم های حقوق بشری، مقبولیت اذهان عمومی را به همراه نخواهد داشت.


دادنامه‌ی شماره‌ی ۹۸۰۹۹۷۲۲۱۴۵۰۰۰۶۴
مورخ ۱۳۹۸/۱/۲۸
شعبه‌ی ۱۰۲ دادگاه کیفری ۲ بخش رودهن در خصوص اتهام آقای آیدین ... دائر بر حمل سه لیتر مشروبات الکلی دست ساز، موضوع گزارش مرجع انتظامی که در آن آمده است: «در حین گشت زنی به خودروی سواری سمند سورن مشکی رنگ مشکوک شده با رعایت قوانین راهنمایی و رانندگی خودرو را متوقف نموده و بعد از رویت مدارک خودرو با کسب اجازه از مالک خودرو در قسمت جلوی صندلی جلو سمت شاگرد ظرف پلاستیکی حاوی حدود سه لیتر مشروب الکلی دست‌ساز رویت شد.» صرفنظر از این که ماموران گشت انتظامی صلاحیت اعمال مقررات راهنمایی و رانندگی و متوقف کردن خودروها به این بهانه را ندارند با عنایت به این که اولا به تصریح ماده ۱۳۷ قانون آیین دادرسی کیفری تفتیش و بازرسی اشیاء و از جمله خودروی شهروندان حتی در مواردی که حسب قرائن و امارات، ظن قوی به کشف آلات و ادله وقوع جرم در آن وجود دارد باید با دستور مقام قضایی و با قید جهات ظن قوی انجام شود و در نتیجه ضابطان نمی‌توانند به صورت خودسرانه و به بهانه مشکوک شدن، مبادرت به بازرسی خودرو نمایند ثانیا هر چند تفتیش خودرو پس از درخواست ضابطان، با رضایت مالک صورت گرفته است، اما از آنجا که این رضایت یا از روی ترس یا ناآگاهی یا اضطرار مالک حاصل شده است در حکم عدم رضایت است. چرا که در جامعه‌ای که این رویه غیر قانونی آنقدر مرسوم و متداول است که که حتی خود ضابطان و مقامات قضایی هم از غیرقانونی بودن آن بی‌اطلاع‌اند قطعا شهروندان عادی نیز از این امر بی‌اطلاع بوده و در برابر درخواست ماموران جهت بازرسی خودرو یا از روی ناآگاهی یا ترس از متمرد محسوب شدن یا اضطرار به جهت جلوگیری از عواقب بعدی، تن به این خواسته غیرقانونی ضابطان می دهند، ثالثا به موجب اصل بیست‌ودوم قانون اساسی تعرض به اموال و حریم خصوصی اشخاص فقط در حدود مجوزهای قانونی امکان پذیر است و بدیهی است اقدام ضابطان در این پرونده بدون مجوز قانونی بوده است. رابعا این توجیه و استدلال که اگر ضابطان بدین شکل عمل نکنند هیچ جرمی کشف نمی‌شود و حقوق جامعه به‌خوبی صیانت نمی‌گردد، آشکارا مردود است چرا که به تصریح اصل نهم قانون اساسی هیچ مقامی حق ندارد حتی به نام حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور، آزادی‌های مشروع را هر چند با وضع قوانین و مقررات سلب کند چه برسد به نام و به بهانه کشف جرم، خامسا به موجب ماده ۳۶ قانون آئین دادرسی کیفری، گزارش ضابطان در صورتی معتبر است که بر اساس ضوابط و مقررات قانونی تهیه و تنظیم شده باشد و لذا در این پرونده، گزارش ضابطان که تنها دلیل وقوع جرم است، فاقد اعتبار و کان لم یکن تلقی می‌گردد. بنا به مراتب فوق، دادگاه به لحاظ فقدان دلیل مشروع برای اثبات وقوع جرم و به استناد اصل برائت منعکس در اصل سی و هفتم قانون اساسی، رای بر برائت متهم صادر و اعلام می‌نماید.
@mohsenrowhani
مقاله ای تحت عنوان تضعیف ساختار تحریم های اقتصادی پس از خروج ایالات متحده از برجام در نشریه حقوق بین الملل کانون وکلای نیویورک چاپ شده است.
جهت دانلود ژورنال به آدرس زیر مراجعه کنید:

Yeshiva.academia.edu/SeyedMohsenRowhani

@mohsenrowhani
‎مقاله ای تحت عنوان: ”تحریم های اقتصادی: نقض حق بر سلامتی، حیات و کیفیت زندگی” در ژورنال حقوقی پرسپکتیو به چاپ رسیده است، جهت مطالعه ی متن کامل مقاله، به لینک زیر مراجعه فرمایید


https://www.academia.edu/41096899/Economic_Sanctions_Violations_of_the_Right_to_Health?source=swp_share

@mohsenrowhani
‎مقاله ی اخیرم تحت عنوان: ”اثر ماندگار تحریمهای اقتصادی ایالات متحده علیه ایران بر افزایش میزان پولشویی و فساد اقتصادی در خاورمیانه” در نشریه مطالعات حقوقی خاورمیانه به چاپ رسیده است، جهت مطالعه ی متن کامل مقاله، به لینک زیر مراجعه فرمایید



https://www.academia.edu/41208402/Corruption_in_the_Middle_East_as_a_Long-lasting_Effect_of_the_U.S._Primary_and_Secondary_Boycotts_Against_Iran?source=swp_share

@mohsenrowhani
یک جنس تنهایی خاص دارد این زندگی در غربت، از همان ها که گاهی فکر میکنی نکند شده ای آن سالمند غربت نشینی که در خانه اش جان را تسلیم میکند و بوی تعفنش موجب رهسپاری اش به دیار خاکی می شود.

چروک خوردن ها را میبینی، چروک هایی که یک جنس شکننده دارند، از آن ها که صدای ریز ترک خوردن هایش را میتوانی با کمی کوچک کردن چشم و تیز کردن گوش بشنوی.

میبینی که در عین حالی که باید دلت برای خودت بسوزد، هزار و یک بهانه ی جگر سوز دیگر داری، از آنها که حس دیوانگی میدهد گاه به گاه. از آن سکوت های سرد.

اینکه برای یک دل درد معمولی روانه ات کنند زیر سرم و دستگاه و بیهوشی کامل آن قدرها دردناک نبود، اذیت شدنش مال زمانیست که برای ترخیصت مجابت میکنند به اجاره پرستار...

از آن جنس تنهایی هایی که تازه اولش است...
یاد سه ماه قبل بخیر، از کار خسته که میشدم، سرم را برمیگرداندم و شلوغی میدان تایمز و آن عروسک های آدمی و جوان های ژانگولرباز وسطش، خودشان به خودی خود میتوانستند چند دقیقه ای، کمی خستگی ام را در کنند که بچسبم به کار و بکوب تا شب، این پرونده های مهاجرت هنرمندان و ورزشکاران چینی را فایل کنم. موکلان خوبی اند، هم منظمند هم متواضع.
دو سه نفری هم دانشجوی حقوق چینی استخدام کرده بودیم که وظیفه شان ترجمه و تایید مدارک و ایمیل بازی با موکلین بود.

نیمه دسامبر اینها رفتند به دیارشان. قرار بود دو هفته ای، کل مرخصی شان را بسوزانند و برگردند و به رسم شرقیها عین بنز تا آخر سال، نان استاپ کار کنند. ولی رفتنشان همانا و برگشتشان همان. دقیقا همه شان به ممنوعیت ترامپی-کرونایی خوردند و از سفر به آمریکا محروم شدند.
حالا من مانده ام و یه مشت پرونده که هیچ رقمه نمیتوانم سر از زبانشان درآورم. بماند که این تازه یک بعد ماجراست. بعد دیگرش مشکلات پست و انتقال پول با بانکهای تقریبا نیمه تعطیل چینی و حتی مکالمه با آنجاست.

این از بیزینسمان! حالا آن پایین را ببینید! آنجا تا همین دو سه ماه قبل که تازه سرمای هوا استخوان سوز بود، جایی برای سوزن انداختن نبود! حالا که هوا هم گرم است، شده یک میدان معمولی مثل همه ی میدانها.

این مرض نه تنها توریستهای چینی که کلا صنعت توریسم امریکا و بلکه دنیا را دارد میخشکاند.
مهم نیست که دامن زدن رسانه ها مشکوک بود یا نه، مهم هم نیست که اقتصاد چین فلج شد یا نه، ولی مهم اینست که این مرض هر چه باشد، مسریست!
@mohsenrowhani
در حالت کلی بعید است که در شهر کسی ماسک به صورتش داشته باشد مگر این چینی ها که کلا نازک نارنجی اند.
آلودگی هوا نادرترین نوع آلودگیست در این منهتن سیتی، بس که باران دارد و باد.
ولی امروز ازین ماسک پوشها چند تایی به چشم میخورد. برخی از همکارها روانه ی بانک هایشان شده اند تا نقدینگی ها را دیپازیت کنند که اگر فرمان تعطیلی عمومی صادر شد، با کارتهای اعتباری شان به مشکل نخورند.
زندگی بخش زیادی از مردم «کاملا وابسته» به حقوق هفتگی یا دو هفته ای شان است، (کمتر جاییست که حقوق را به صورت ماه به ماه بدهند) یعنی اگر حتی یک هفته حقوق شان واریز نشود، اختلال در زندگیشان اجتناب ناپذیر است. بس که زندگی هایمان «خرج کن، بعدا تسویه کن» شده.

مردم و رسانه ها هم نقدشان به ترامپ است که چرا بودجه اختصاصی اش برای مقابله با این ویروس کم بوده.

وال استریت هم گویا از دیروز، چهار درصدی افت شاخص سهام داشته. سی ان بی سی هم زده که در همین هفته ای که گذشت شش کمپانی آمریکایی مجموعا یک تریلیون دلار ضرر کردند!

شهردار امروز خیالمان را سر صبحی کمی راحت کرد. گفت: هنوز موردی گزارش نشده، بماند که دوازده هزار تخت آماده پذیرش گذاشته ایم کنار که اگر اتفاقی پیش آمد مشکل کمبود جا نداشته باشیم. نگران نباشید ابدا! اگر بیمه ندارید هم مشکلی نیست. تا دیدید علامتی از مریضی دارید، زنگ بزنید ما می آییم بالای سرتان، شما سرِ خود راه نیفتید در شهر. در ادامه گفت که دستور تولید و توزیع رایگان ماسک و اقلام ضد عفونی کننده را داده.

صبح رفته ام دکترم که شات دوم واکسن هپاتیت را بزنم. ایرانیست و طبق معمول دکترها و وکلای ایرانی این شهر، یهودی. از لانگ آیلند هر روز پنج صبح سوار مترو می شود تا هفت که برسد به منهتن. مطب خودش را دارد و پنج، شش تا دکتر و پرستار هم زیر دستش مشغولند. یکشنبه ها هم حتی می آید سر کار! ساعت نه شب می رود منزل. میگوید مجبور است به این حجم از کار کردن. وگرنه از پس حقوق کارمند و اجاره مطب و از همه مهم تر مالیات، برنمی آید.

گفتم شاید این دولتی ها مصلحت اندیشی کنند و پنهان کاری، پس نظرش را در مورد مشاهده موردی کرونا پرسیدم.

گفت: ما به اندازه ی کل کشته های چین از کرونا، هر ساله از آنفلونزا کشته میدهیم. ادامه داد که تا بحال پانزده تایی کیس مثبت کرونا از زیر دستش رد شده ولی هیچ کدام، آن کرونای خفاشی نبوده هنوز.

منشی اش برای پنج ماه دیگر وقت شات سوم واکسن را داد. حامله است. از حالش پرسیدم. گفت امروز، فردا دیگر باید بدنیا بیاید! خصوصی ها چیزی به نام مرخصی با حقوق برای زایمان ندارند!
@mohsenrowhani
Audio
با سلام

در این #پادکست نسبتا کوتاه، من و آرش عزیز از #رادیو‌دال در مورد موضوعات زیر همکلام شدیم:

۱- بورسیه در رشته‌های علوم انسانی در قیاس با مهندسی
۲- تفاوت سیستم‌های حقوقی ایران و‌ آمریکا
۳- لزوم آشنایی با دانش حقوقی برای همه
۴- دلیل ورودم به رشته حقوق
۵- دلیل انتخاب آمریکا
۶- تفاوت شهر نیویورک با سایر نقاط آمریکا
۷- وضعیت فعلی حقوقی ایران در دنیا
۸- وضعیت وکلا در ایران و ایالات متحده
۹- آزمون وکالت در دو کشور
۱۰- شوک فرهنگی و پذیرش در جامعه آمریکایی
۱۱- تحریم های اقتصادی آمریکا علیه ایران
۱۲- علاقه یا وظیفه اجتماعی
۱۳- تحلیل اجمالی وضعیت آینده ایران و آمریکا
۱۴- نمای حقیقی از زندگی دانشجویی در خارج از کشور
اگر گوش دادید، نظرتان را در صفحه اینستا و در ذیل پست مربوطه لطفا برایم منعکس کنید.

Instagram.com/mohsenrowhani
🌸سالی سلامت در کنار تنها دارایی ارزشمندتان؛ «پدر و مادر و خانواده» برایتان آرزومندم.
محسن، بهار ۹۹🌸
بالاخره دیروز گاورنر یا رئیس ایالت نیویورک هم زیر بار «شات دون» یا همان قرنطینه ی ایالت رفت. تمام این روزها میگفت که سرم برود نمیگذارم نیویورک قرنطینه شود، تاکید میکرد که قرنطینه ی این شهر مساویست با خوابیدن اقتصاد دنیا، مدام میگفت که فایده ای ندارد اینکار، آنهم وقتی بعد از سه ماه از ورود این ویروس، تنها سی و اندی کشته داده ایم، و تعداد مبتلایان هم آنچنان زیاد نیست ولی دیروز به طرز عجیبی ناگهان این تعداد دو برابر شد (تقریبا یک چهارم آن تعدادی که در ایران به عنوان تعداد مبتلایان اعلام شده، آن هم فقط در یک ایالت.). گفت نمیخواهم بعدا که فاجعه تکمیل شد مورد انتقاد قرار بگیرم که این کار را هم میتوانستی بکنی و نکردی!

چندی است که این آقای اندرو کومو (همان گاورنر نیویورک) از جناب ترامپ تقاضا کرده که بیاید و آن کشتی-بیمارستان هزار تختخوابی نظامی اش را بفرستد تا در بندر نیویورک پهلو بگیرد، ولی مثل اینکه ترامپ لفظا و رسانه ای قبول کرده و در آن پشت سوسه می آید. صدای همه در آمده که دلیل کمک نکردن های ترامپ به این ایالت از اختلاف حزبی شان نشأت میگیرد. هر چه هم که باشد وضعیت ایالت و استیصال دیروز به آن حدی رسید که کومو اعلام کرد؛ ایالت و علی الخصوص شهر نیویورک باید از یکشنبه تا اطلاع ثانوی شات دون شود.
شات دون اسمش هم ترسناک است! کاش لااقل اسمش را میگذاشتند ریست یا ریستارت! میدانستیم که بالاخره کی قرار است باز شود. انگار دکمه ای میزنند و‌ چشم ها در یک لحظه به روی همه مان بسته میشود. نفسمان تنگ می شود.

ما از آن شرکتهایی بودیم که زیر بار بسته شدن های قبلی که دامن اغلب مشاغل را گرفته بود نرفته بودیم. راستش یک هفته است که با یک وکیل دیگر که از لحاظ سنی جای پدرم است و از لحاظ تجربی جای استاد، دفتری اجاره کرده ایم در وسط های خیابان برادوی، یک واحد آپارتمان نقلی با دو اتاق که هر کداممان در یکی مستقر شده ایم، یک منشی هم داریم که آمدن و نیامدنش کلا فرق ندارد! رسما فقط برای حفظ ظاهر است. داشت موتورمان گرم میشد که یکهو این دستور مزخرف داده شد. اگر میگویم مزخرف، برایش دلیل دارم! آخر چه معنی دارد قرنطینه، وقتی ده ها هزار مشاغل ضروری، از کارمندان و ‌پرستاران و حتی روان درمانان خانه های سالمندان گرفته تا فروشندگان سوپرمارکت ها و مددکاران اجتماعی کودکان بدسرپرست و کادر درمانی و‌ پلیس و آتش نشان و سیستم حمل و نقل و تاکسی های اینترنتی و غیره مشغول کارند. مردم هم که به بهانه ی خرید مایحتاج روزانه و رفتن به سوپر مارکت از هوای بهاری این روزها نمیگذرند و خیابانها به روال سابق شلوغ است همراه با پس زمینه همیشگی این شهر که همانا بوی ماریجوآناست.

بلایی که این شات دون به تنهایی بر سر اقتصاد این کشور می آورد کمتر از همه ی آن بلای خود ویروس با ذهن و روان مردم نیست.

کار این فصل ما اخذ مجوز کار و اقامت برای مهاجرین است، یعنی شرکتی می آید و اسپانسر میشود که یکی بشود کارمندش، فقط دیروز از سرتاسر آمریکا صدها ایمیلی بود که جفتمان از موکل ها دریافت کردیم که تو را به خدا یک کاری کنید که اخراج شده ایم، پول نداریم که بمانیم، چه بلایی سر اجازه کارمان می آید و چه کار کنیم و قص علی هذا. ناگفته نماند که این کشور هر چقدر هم که بگوید حامی حقوق کارگر و‌ کارمند است و قوانین حقوق بشری وضع کند باز هم فرسنگ ها با رعایت حقوق کارگر و کارفرما فاصله دارد، تقریبا همه ی قراردادهای کار، قابلیت فسخ در هر زمانی را از طرف هر دو دارد. بیزینس ها هم که تعطیل شده اند و حتی شرکتهای بزرگ مشغول تعدیل نیرو و اخراجند. در بهترین حالت میگویند قرارداد برای الان فسخ و بعد از «تِرْن آن» یا همان روشن شدن ایالت دوباره بیایید قرارداد امضا کنید. این در حالیست که اغلب امریکایی ها با احتساب بدهی هایشان به کردیت کارتها و بانکها، دارایی شان منفیست و چیزی به اسم پس انداز ندارند. دولت گفته به آنها که کمتر از هفتاد و پنج هزار تا در سال گذشته حقوق گرفته اند نفری هزار و اندی دلار بلاعوض میدهد، پولی که تهش بشود چند روز خورد و خوراک، وگرنه نه اجاره خانه ای از تویش در می آید و نه پرداخت اقساطی که هنوز معلق نشده اند.

این عکس هم از اوبر یا همان اسنپ است، دیگر فقط گزینه دربست دارد و نمیشود وسط راه مسافر زد که ارزان تر شود، بین صندلیهای جلو و عقب اغلب خودروها را کاور کشیده اند که ویروسهایمان با هم قاطی نشود.
@mohsenrowhani
فاجعه اقتصادی خطرناک تر است یا این کرونا؟!

روز جمعه که آخرین روز کاری هفته قبل بود، فرماندارمان اعلام کرد که از یکشنبه، ایالت در قرنطینه کامل است. شنبه و یکشنبه را در خانه ماندم و برای ایام قرنطینه، داشتم برنامه ی ساعت به ساعت میریختم. میخواستم این سایت کورسرا و لاونت و بقیه ی آنهایی که دوره حقوقی آنلاین میگذارند و مدرک میدهند را در این مدت مثلا شخم بزنم.

دوشنبه صبح جناب شریک ایمیل داد که «سید، بدو بیا سر کار که ساختمون ما رو نبستن، فقط یادت نره ساک خرید دستت باشه و لباس معمولی، پا نشی با کت شلوار بیایا!»

ما هم خوشحال شال و کلاه کردیم و عازم سر خیابان شدیم. چند دقیقه پیاده روی است. هوا هم بارانی بود، از آن دو نفره ها، شهر نسبتا خلوت بود، در ساختمان دفتر هم انگشت شمار شرکتی بودیم که باز بودیم، منشی را هم گفتیم نیاید چون مراجعه کننده که نداریم، از سوی دیگر در آمد هم می آید پایین و پرداخت حقوقش سخت میشود!

خدایی حقوق دادن سخت است! خوش بحال این دولتی ها! مدیرانشان را میگویم! هیچ وقت دغدغه ی پول در آوردن ندارند، میروند سر کار و پشت میز، کَمَکی دستور میدهند و پاراف میکنند و دعواهای کارمندان را رتق و فتق میکنند و سر برج هم چه بروند سر کار و چه نروند، چه کار بکنند و چه بپیچانند، هم خودشان و هم کارمندانشان حقوق میگیرند. معدودند دولتی هایی که بیایند در بخش خصوصی و بدون رانت بتوانند توفیق پیدا کنند.
همین است که میگویند مدیریت بخش خصوصی کجا و مدیریت بخش دولتی کجا!

بگذریم. عصر که از دفتر خارج شدم، جمعیت از صبح هم زیادتر بود، دود و بوی ماریجوآنا هم به روال سابق و حتی بیشتر به قدری در پیاده روها به مشام میرسید که در همین پنج دقیقه تا مرز بخوری شدن پیش رفتم. انگار نه انگار که شهر در قرنطینه است.

ترامپ آمده و گفته که قرنطینه باید کنسل شود، گویی پایینی درصد مرگ و ‌میر به نسبت بهبود یافتگان و مبتلایان و میانگین سنی هشتاد و یک سال در افراد فوت شده و از آن طرف شوک عجیبی که دارد به اقتصاد این کشور می آید، او را به این تصمیم وا داشته، فرماندار ما هم مخالفت کرده که جان مردم مهمتر از جیبشان است.
من و امثال منی که نه در بخش دولتی شاغلیم و نه حرفه ای داریم که بشود از خانه و ایمیلی انجامش داد، در این زمینه استثنا‌ً با ترامپ موافق تریم!

میلیون ها آمریکایی که از کار بیکار شده اند و شرکتهایشان میرود که ورشکسته شود و دیگر نتواند استخدامشان کند در چند ماه دیگر میشوند میلیون ها خانواده نیازمند روی دست دولت.

@mohsenrowhani
دوران افول چین آغاز شده است؟

جلسه ی ماهانه اساتید این بار از طریق اپلیکیشن زوم برگزار شد. در بخشی از جلسه یکی از اعضای هیات علمی در خصوص وضعیت اسفبار حقوق بشر در چین علیه سیاه پوستان مطلبی را ارائه داد.
که ممکن‌است برایتان عجیب باشد.

طبق گفته ی وی و شواهد موجود آنچه در آینده نزدیک برای چین پیش بینی می شود، تبدیل آن به یک کره شمالی دیگر است. یک کره شمالی اینبار با شمار زیادی کلاهک هسته ای. در ادامه میتوانید برخی از نکاتی را که اشاره کرد از نظر بگذرانید. تمامی موارد با یک جستجوی اینترنتی ساده به صورت مستند در دسترسند، فیلم و گزارش برخی را هم میتوانید در صفحه ی اینستاگرامم مشاهده کنید.

https://instagram.com/mohsenrowhani

تا این حد تنها شدن چین خطر جدیدی را به همراه خواهد داشت. چین رسما ایزوله شده است. دیگر هیچ کشور دوستی ندارد جز ایران که آنهم تازگیها روابط حسنه شان کمی شکرآب شده. (با جزئیات شرایط را شرح داد، حتی دعوای دو وزارت خانه مان را!)

روسیه که کلا ارتباطش این اواخر با چین دچار تلاطم شده بود، علیرغم اعتراضات مستمر دولت چین، رسما دارد چینی ها را دسته دسته دستگیر و از کشور اخراج میکند و حتی رسانه های چین هم صدایش را در نمی آورند. میگویند در حال حاضر استان چینی همجوار روسیه پر است از موارد مبتلا به کرونا. اعتراض دیگرشان هم به آمار دروغین اعلامی توسط دولت چین است. میگویند حداقل یک دهم آمار واقعی مبتلایان را اعلام کرده.

کره شمالی هم که در ظاهر رفیق دیگر چین است، اولین کشوری بود که مرزهایش را به روی چین و‌ کالاهای چینی بست‌ و اعتراضش را نسبت به عدم ارائه آمار صحیح کرونا توسط چین در رسانه ها اعلام کرد. (بعدش عذرخواهی هم نکرد)

می ماند از لحاظ اقتصادی:
اغلب مردم دنیا چین را مقصر میدانند. کشورهای توسعه یافته ای که صنایعشان را بدلیل پایین بودن نیروی کار عازم چین کرده بودند مشغول فراخوان شرکتها برای بازگشت به کشورشان و نجات اقتصاد داخلی شان اند. ابر شرکت های آمریکایی زمان بندی خروجشان را اعلام کرده اند، دولت ژاپن که حتی هزینه ی این انتقال را به میزان دو و نیم بیلیون دلار تقبل کرده و (همین الان که دارید متن را میخوانید) شرکتهایش مشغول جابجایی اند. سرعت این انتقال به قدری زیاد بوده و است که جانمایی و ساخت این شرکتها در خاک آمریکا ترامپ را مجاب به صدور فرمان اجرایی نموده.

آمار جرایم نفرت زا علیه چینیان هم در جای جای جهان به شدت افزایش یافته. آتش زدن رستورانها و فروشگاههای چینی هم یکی دیگر از نگرانی های موجود است. اینکه آیا تصویر تخریب شده چین در منظر مردم غرب و شرق مجددا ترمیم می شود؟

واردات از چین در تمامی کشورها دارد روز به روز کاهش می یابد و صنایع داخلی اش مثل توریسم عملا سالها زمان نیاز دارد که دوباره روی پایش بایستد.

مردم از چین می ترسند!

هرچند که چینی ها هم در این زمینه آن چنان مظلوم نبوده اند. دستگیری گسترده و خشن سیاه پوستان و اتباع کشورهای آفریقایی و زندانی و ضبط پاسپورت هایشان در چین تبدیل به یکی از بزرگترین نگرانی های فعلی فعالان حقوق بشر شده. چرا؟ چون دولت چین، سیاه پوستان را مسبب ورود کرونا می داند!!

دنیا بعد از چندی دوباره روی پایش می ایستد، ولی چین با شرایط موجود و تصویر ذهنی مردم و رسانه از آن، تنها می ماند و این خطر ایجاد کره شمالی جدید را به شدت افزایش میدهد.

@mohsenrowhani
زندگی پرهام، دانشجوی ایرانی ساکن نیویورک، بعد از کرونا

تصویری که می‌بینید، بخشی از مکالمات رایج این روزهای گروه‌های تلگرامی دانشجویان ایرانی دانشگاه‌ها و شهرهای مختلف ایالات متحده است.

بخش نسبتا زیادی از دانشجویان ایرانی که مدرک ارشد دارند، این روزها درگیر مشکلات اقامتی‌اند.
از کار بیکار شده‌اند و بعضاً هم بی‌پول‌ مانده‌اند.
دو ماه فرصت برای پیدا کردن شغل جدید داشته‌اند که آن‌هم برای برخی شان رو به اتمام است. وضعیت اشتغال هم بدتر از همیشه است. ماجرای کرونا هم که تمام شود، بعید است به این زودی‌ها جا برای اشتغال خارجی‌ها باز شود!
سوال بیشترشان این است؛ می‌خواهند بدانند آیا بیمه بیکاری به آنها هم تعلق می‌گیرد؟ اگر از آن استفاده کنند بعدا به‌دلیل بار مالی بودن بر دوش دولت، ویزای مهاجرتشان باطل نمی شود؟ و اینکه آیا این تصمیم‌های عجیب این روزهای ترامپ شامل حالشان می شود یا خیر؟ اکثرا جویای راه‌های پیش رویشان برای حضور قانونی در این دیار بعد از اخراج از کار هستند.

پرهام یکی از این دانشجویان است. می‌گوید روزانه حدودا برای پانصد شغل تقاضای اشتغال میفرستد. اما اغلب یا تاریخ‌ انقضایشان گذشته یا انگار واقعی نیستند! نه خبری از پاسخ ایمیل است و نه حتی تماسی تلفنی.
از آن‌دسته از «فراریان ارزی است و نه مغزی»! البته این را خودش می‌گوید. به آنهایی که برای ارشد به آمریکا می آیند و توان پذیرش در دوره دکترا را ندارند می‌گویند.
چرایش به عدم اختصاص بورس تحصیلی به دانشجویان ارشد برمی‌گردد.
می‌گوید: «صد و سی هزار دلار هزینه دو سال تحصیل و زندگی‌ام شده، بعد هم به سختی توانستم بعد از دو ماه شغلی برای خودم دست و پا کنم با حقوق سه هزار دلار در ماه. شش ماه کار کردم و حالا این ویروس ناخوانده کرونا باعث شد همگی‌مان اخراج شویم.»
می‌گوید فقط برای ویزای کارش چهار هزار دلار خرج کرده. با بغضی که در کلماتش پنهان است، راهکار می‌خواهد. ولی چه می‌شود گفت؟! می‌دانم هر چه بگویم موجب ناامیدی‌ است و بس!
بگویم هزار دلار دیگر خرج کن دوباره ویزای توریستی بگیر که بتوانی شش ماه دیگر از جیب پدر بخوری؟ یا اینکه دوباره اقدام کن برای ارشد یک رشته دیگر، بلکه اداره مهاجرت قبول کند و دوباره وضعیت اقامتت را به دانشجویی برگرداند و دوباره بشوی هزینه‌ی صد هزار دلاری بر روی دوش خانواده؟!پذیرش‌های دکتری هم با وضعیت موجود رسماً معلق شده‌اند برای سال آینده. چون منابع مالی دانشگاه‌ها به شدت کاهش یافته در نتیجه اغلب آنها از اساتید خواسته‌اند که دیگر دانشجوی جدید دکتری برای سال آتی نگیرند و یا لااقل بدون اعطای بورسیه بگیرند. دانشکده های علوم انسانی هم که معمولا از برگزاری دوره‌های ارشدشان تامین بودجه می‌کردند، امسال به شدت کاهش تقاضا دارند. مثلا دانشکده‌ی ما که ترم قبل هزار و دویست نفر برای یک کلاس دویست نفره‌اش درخواست داده بودند، امسال فقط دوازده نفر متقاضی داشته! این به معنای بسته شدن شیر نفت دانشگاه است (نفتِ قدیم البته!).
می‌مانند نخبه‌ها که البته هنوز اداره‌ی مهاجرت دولت ترامپ با آغوش باز پذیرایشان است.
ترامپ می‌گوید اگر نخبه هستی که خوش آمدی! ولی اگر نخبه نیستی اجازه‌ی تحصیلت را می‌دهم به این شرط که خودت از پس هزینه‌هایش بربیایی. فارغ التحصیل هم که شدی، برگرد به وطنت و با مدرک آمریکایت پادشاهی کن، ولی اجازه ماندن نداری!
ویزای کار مستقیم از مبدا هم که در گذشته بخشی از مهاجرین را می‌پذیرفت عملاً مدت‌هاست برای ما ایرانیان غیر ممکن شده. بماند که در حال حاضر با شرایط پیش آمده برای همه‌ی ملیت‌ها به مدت حداقل شصت روز تعلیق شده. شاید هم این‌بار حق با دولت ترامپ باشد. نرخ بیکاری طوری افزایش یافته که دیگر باید برای آنها که هنوز شاغل هستند نرخ بگذارند تا بیکارها. می‌گوید برای اشتغال، اولویت با آمریکایی‌هاست.

حالا از همه‌ی اتفاقات دو‌ماه اخیر برای پرهام چیزی نمانده جز ویرانه‌ای از کاخ آرزوهایش که برایش کم هم هزینه نکرده و یحتمل باید چمدانش را ببندد و از این سرزمین برود...
«چی می نویسی که مردم انقدر پست های اینستاگرامتو لایک می‌کنن و حتی کامنت می‌ذارن؟!» «چرا انقدر پست های طولانی می‌نویسی؟! واقعا همه‌ اینایی که لایک میکنن، متناتو می‌خونن؟!»

اولین باری نبود که دوستان غیرهمزبان از این پیام ها برایم می فرستادند که اکثرا پر بود از کنجکاوی و تعجب.

یکی از آن‌ها "آدریانا" دختری امریکایی بود، که بعد از دیدن تعداد بازدید لایو مشترکم با سید، به دایرکتم انبوهی از سوال هایش را روانه کرد.

«این همه آدم چرا توی لایوت بودن سید؟ مگه چی میگفتی؟! اصلا باورم نمی‌شه که این همه آدم لایوتو می‌بینن! اگه ترامپ و اوباما هم توی اینستاگرام با هم لایو بذارن این تعداد بیننده ندارن. مثلا برو لایوهای "جو بایدن" رو ببین، تعداد بیننده‌هاش درمقایسه با این لایوِ تو خنده داره!»

فکر کردم باز جای شکرش باقی بود که نمیدانست این گفتگو در ساعت یک تا سه بامداد به وقت ایران بوده، یا اینکه از تعداد بیننده ها و محتوای لایوهای شاخهای مجازی مان خبر نداشت.

جواب دادم: «چند سالی هست که اینستاگرام مبدل به محبوب ترین رسانه مجازی در ایران شده، بِماند که قرنطینه هم مزیدِ علت شده تا مردم وقت آزاد بیشتری داشته باشن و بیشتر خودشونو با فضای مجازی سرگرم کنن»

خودم هم نمی‌دانستم دلیل دومم واقعیت دارد یا صرفا توجیه است، مثلا اگر قرنطینه نبود واقعا بازدید کمتر می‌شد؟!

برایم نوشت: «نو آفِنْس! ناراحت نشی! ولی به نظر من، بیشتر به سطح فرهنگ مردم برمی‌گرده تا آزادیِ وقت که این روزا در موردِ همه‌ی مردم جهان صدق میکنه؛ مثلا همین کارگر بنگلادشی رستوران دانشکده، چند وقت پیش داشت صفحه‌ی فیس بوکشو توی آسانسور به همکارش نشون می‌داد و به تعداد بالای لایک عکسش افتخار می کرد. اینکه اون با تعداد لایک پز می‌داد مهم نیست، ولی اینکه این همه آدم توی بنگلادش سرشون توی گوشیشونه و دارن زندگی یه نفر دیگه رو این‌طرف دنیا دنبال می‌کنن برام عجیب و تأسف‌باره!»

بدون نفس کشیدن تایپ می کرد. شوکه شدنش حتی از پشت کلماتش پیدا بود.
به حرف‌هایش فکر می‌کردم که نوشت:

«شاید یه دلیلش دیر اومدنِ تکنولوژی به کشورای شماست، از اون مهم‌تر، وقت براتون ارزش نداره شاید چون یاد گرفتید مصرف‌کننده این اپلیکیشن‌ها باشید نه مدیریت‌کننده یا حتی تولید کننده! یا شاید هم مردم به تولیدی هاتون اعتماد ندارن، مثلا اگر این کارگر بنگلادشی سلبریتی بود، شاید می‌شد تعداد بالای مخاطبشو درک کرد ولی اینکه یه آدم کاملا معمولی می‌تونه ساعت‌ها وقت مردم کشورش رو با نشون دادن عکسش وسط میدون تایمز تلف کنه! نشونه‌ی خوبی در مورد زندگی مردم بنگلادش و وضعیت اون کشور نیست!»
ادامه داد:«به نظرم بنگلادشی ها مثل تماشاگرای فوتبالن که یه عمر آرزوی فوتبالیست شدن داشتن و حالا چون بهش نرسیدن الان توی استادیوم می‌شینن و بازی بقیه رو تماشا می‌کنن، یه عده سوت می‌زنن و تشویق می‌کنن، یه عده هم فحش می‌دن و تخریب. ولی همه‌شون یه درد مشترک دارن؛ آرزویی که بهش نرسیدن»

کمی از محتوای گفتگوی زنده‌ام با سید را برایش توضیح دادم و در آخر نوشتم:

«می‌شه گفت مردم سایر کشورها کنجکاون ببینن تصورات ذهنی‌شون از امریکا چه قدر با واقعیت تطبیق داره. برای همین امثال این لایو یا پستهای آن دوست بنگلادشی انقدر بازدید دارند»

به سرعت برایم نوشت: «حرفاتو باور می‌کنن؟ به نظرت آدمایی که حتی با این دلیلی که گفتی، اصلا حوصله فکر کردن به درست و غلط حرفای تو رو دارن؟ من که فکر نمی‌کنم. یعنی لااقل تصویرم از اونور دنیا یه جمعیت چند ده میلیونی بدون حداقلی از سرانه مطالعه و صرفا مجذوبه شبکه های مجازی تولیدی ما و خوابیده روی نفت ه. چون مردم خاور میانه و آن کشورهای نزدیکش مثل پاکستان و همین بندگلادش اکثراً به قدری از لحاظ عملی و فکری تنبل بار اومدن که حاضر نیستن دنبال جواب سوالاشون برن. قطعا یه عده‌شون از اینجا بهشت ساختن و حرفای تو رو باور نمی‌کنن و بهت ناسزا می‌گن، اون عده‌ای هم که باور کردن اگه چند روز دیگه خلاف حرف تو رو زیر یه پست اینستاگرامی دیگه بخونن، اونو باور می‌‌کنن! چون حتی زحمت فکر کردن و تحلیل و سرچ و راستی آزمایی به خودشون نمیدن.»

بعد از چند دقیقه دوباره نوشت: «به نظرم مشکل اصلی مردم جهان سوم دولتاشون نیستن، خودشونن! اینا دغدغه ندارن! شکمشون سیر بوده، همیشه با حداقل کار بهترین زندگیو داشتن پس انگیزه و برنامه ای برای تکامل خودشون ندارن.

سکوت کردم. امکان تغییر نگاهش با دلایلم که نهایتا به یک سرچ ساده سرانه مطالعه و کار مفید در اینترنت در ایران نقض می شوند، بعید بود.
@mohsenrowhani
اندر مصائبِ تحصیلاتِ عالیه در این سو و آن سوی مرزها!
لابلای معاشرتِ خلاق با آدمیانْ در آن سوی کره‌ی خاکی، دِشنه‌ی پرسش‌های پایدار و کلیشه‌ای، گاه خراش‌های عمیقِ ذهنی برجای می‌گذارد. تجربه‌ی پَرسه‌هایی هوشیار، که چند نمونه از آن را اینجا روایت می‌کنم:
• صرفا یکدیگر را در کتابخانه میبینم، او مشغول آماده شدن برای آزمون وکالت است و‌من هم در تکاپوی یافتن اندک منابع موجود برای نگارشی حقوقی، این عکس را میگیرد برایم میفرستد، بعد می‌آید و‌دقیقا همین ژست را میگیرد و میخواهد که من هم این لحظه را برایش ثبت کنم، در ادامه می‌پرسد: با کدام منطق دکتری خواندی، حال آن‌که اگر نظرِ من را بخواهی می‌گویم ارشد خواندنت هم مُضاف بود و خُسران ِ عمر.
• می‌گوید: تحصیلاتِ تکمیلی در میانِ بسیاری از آمریکاییان مِن‌جمله دانشجویان ِمهندسی، آنقدرها هم که فکر می‌کنی طرفدار ندارد. اصلاً کدام آدمِ عاقلی حاضر است برای گذرانِ دو سال از عمرش در دوره‌ی ارشد، میانگینْ صد هزار دلار بپردازد؟ یا حتی همین دانشجویانِ دکتری که اغلبشان یا هندی‌اند یا چینی و یا ایرانی، قاطبه‌شان با سی و اندی سالْ سن، محکومند به بیگاری برای استادان، تا بلکم آخرِ ماه، بتوانند با هزار و هشتصد دلار، نیازهای کفِ هرم مازلو را برای خود تأمین نمایند. آنچه که آن را می‌توان نوعی تلاشْ برای تنازعِ بقاء دانست، در این دنیایِ پر رقابت.
• آن یکی از آریزونا به نیویورک آمده. دکترا گرفته. پروانه‌ی وکالت دارد. شنیده در این شهر شغل، آسانْ و به قدرِ زمانیِ کسری از روز، به دست می‌آید. حالا اما فهمیده این خبرها هم نیست. یک ماه گشته. فرم پر کرده. جوابِ رد شنیده.
برایم نوشته تنها یک ماهِ دیگر فرصت دارد و اگر نشود، می‌شود همان حکایتِ دست از پا درازتر در رجعت به وطن.
در جواب برایش نوشتم: مدرک دکتری‌ات را خط بزن!! (می‌توانستم حیرتِ بی وقفه‌ای که بر چهره‌اش نشسته را در ذهنم تصویر کنم)
بر روی سه سال از زندگی‌اش خط کشید! رزومه‌ای با اولویتِ تجربه‌های کاری‌اش در یک صفحه تهیه و آن انتها هم اشاره‌ای به مدارک کارشناسی و ارشدش کرد. بله، در دومین مصاحبه، شاغل شد.
• دیگری می‌پرسد: برگردی به دیارت و همین دفتر حقوقی‌ات را آنجا بخواهی تأسیس کنی، میانِ دو «تازه‌کار» یکی با مدرکِ کارشناسی و دیگری با دکتری، کدامشان را استخدام می‌کنی؟
می‌گویم اگر چند سالِ پیش این پرسش از من می‌شد، پاسخم این بود: اویی که مدرکش بالاتر است! امروز اما بلاشک اگر بخواهم خوب‌هایشان را سَوا کنم، اولویت با اوست که مدرکِ کارشناسی دارد. چرا؟ چون جوان و خامْ ذهن‌تر است و قابلیتِ چکّش‌کاری کردنش هم بیشتر.
• در میانِ این سؤالاتِ مرکب و چندلایه حتی یک نفر پرسید: اصلاً چند دانشگاه در کشورتان دارید و مگر دانشگاه‌هایتان چقدر استاد لازم دارند که میگویی تمام هم‌دوره‌ای‌های کارشناسی‌ات الان دکتری دارند؟!


من اما در سراسرِ این مکالمات، به تفاوتِ ارزش‌گذاریِ مسأله‌ی «تحصیلات تکمیلی» می‌اندیشم؛ اینکه اهمیت تحصیلات تکمیلی در ایران به بلندای تمام سال‌های مدرسه رفتنمان است، تمامِ سالهایی که تحصیلاتِ نظری ارزشمند است، حتی به بهای نادیده گرفتنِ مهارت‌های عملی. آری ما بر بسترِ این نوع تلقی، صاحبِ سنتی دیرینه‌ایم.
فارغ از تحصیل هم که شدیم، اگر بخواهیم همچنان در دایره‌ی امن بمانیم و با جاده‌های سنگلاخیِ جستجوی شغل روبرو نشویم، مطمئن‌ترین راه برای رسیدن به غایت ِآمال، دوباره از مسیرِ ادامه‌ی تحصیل می‌گذرد. غالباً عمرِ سرمستیِ آن‌هایی که «فقط» خوب درس خوانده‌اند، چنان کوتاه است که لاجرم بایستی به سرزمینِ مرحله‌ی بعدیِ تحصیل پناه آوَرَند. این قصه، سرِ دراز دارد و وصفِ حالِ ما از احوالِ در جَرَیان است.
به یاد نوشتاری از میلان کوندرا در یکی از کتابهایش افتادم، اینگونه می‌گوید که «ما همچنان تصور می‌کنیم در نمایشنامه‌ای معین، نقش خود را ایفاء می‌نماییم و هیچ ظنی نمی‌بریم که در این اثناء و بی آنکه خبردار شویم، صحنه را تغییر داده‌اند و ما نادانسته، خود را وسطِ اجرایی متفاوت می‌یابیم». درست شبیهِ آنچه بر نسبتِ میانِ ما و جهانِ امروزمان می‌گذرد!
شاید وقتش رسیده آب و جارویی کنیم و از پَس و پَستوی ذهنمان بیرون بریزیم سنت‌هایی که تار و پودشان، دیگر ازهم‌گسیخته شده است. همچنین در قیاس ِدستاوردهای ِکارآموزی، با منافعِ کسبِ دانشِ بیشتر در تحصیلاتِ مقاطعِ بالاتر، حصارهای ذهنی را درهم بشکنیم، عقلِ انتقادی را به کار گیریم و خوانِشی جدید بیابیم. بهتر است بر سر انکار و اثباتش نجنگیم، چرا که همه‌ی ما به هم مربوطیم. پس چاره‌ای باید. @mohsenrowhani
Audio
«تجربه زندگی دانشجویی بین یهودیان و مسیحیان»

در این فایل صوتی که حاصل هم صحبتی اینستاگرامی با مجموعه فطرس مدیاست، به صورت اجمالی به موارد زیر اشاره شده است:

⁃ قانون اساسی امریکا: آزادی مذهب و آزادی بیان
⁃ چالشهای پیش روی شیعیان در نیویورک
⁃ پوشش اسلامی و محدودیت های اشتغال
⁃ جرایم نفرت زا
⁃ مفهوم مذهب در ایالات دموکرات و جمهوری خواه

پ.ن: متاسفانه دو قسمت از فایل پیش رو دچار مشکل در ضبط شده است که با چند ثانیه صبر درست می‌شود.

@mohsenrowhani
Audio
«زندگی در عصر کرونا در نیویورک»

در این فایل صوتی که حاصل هم صحبتی اینستاگرامی با سید حسن آقامیری است، به صورت اجمالی به موارد زیر اشاره شده است:

⁃ تفاوت جنس کمک های خود جوش مردمی در ایران و آمریکا
⁃ آینده ی اقتصادی پیش بینی شده در دوران پس از کرونا
⁃ تفاوت های فرهنگی مواجهه مردم با شرایط پیش رو در دو کشور
⁃ دعواهای سیاسی داخلی ایالات متحده و تاثیر آن بر کمک رسانی به ایالت های متاثر از این بیماری


@mohsenrowhani
HTML Embed Code:
2024/04/18 21:23:58
Back to Top