TG Telegram Group Link
Channel: ☭مارکسیسم سنتر☭
Back to Bottom
«حمید اشرف به شهادت بسیارى که او را دیده اند و با او زندگى کرده اند از جمله بهزاد امیرى دوان و رفیق حسین حقنواز، رفیقى بود هوشمند ، باز و به انتقاد و انتقاد از خود و حقوق برابر باور داشت .
بعنوان نمونه تغییرات متناوبى که بر اثر تجربه کسب و یا به لحاظ تئوریک نقد میشدند مثل جمعبندیها و لغو وتغییر برخى تنبیهات و مقررات در اوائل فعالیت چریکى از قبیلِ نقدِ سوزاندنِ بدن خود با آتش سیگار براى جلوگیرى از فراموشکارى ! و یا پیشنهاداختصاص میز و صندلى براى صرف غذا و جلسات جمعى در پایگاهها و یا لباس مخصوص براى رفقاى دختر بهنگام  ورزش روزانه و…عموما از طرف رفیق مطرح شده و یا به اجرا در آمده.
همچنین یکى از جذابیت هاى او براى بهزاد امیرى دوان، روحیه ى انتقاد پذیرى و نگاه او به انتقاد بوده است.
حمید اشرف داراى اتوریته معنوى و صاحب محبوبیت شخصى بود . اتفاقا او بخاطر وجود شرایط خاص دیکتاتورى حاکم و در نتیجه ناممکن بودن وجود دموکراسى در تشکیلات ، موقعیت ویژه اى در سازمان داشت  که عملا به او اجازه میداد براحتى  کیش شخصیت بسازد  و صاحبِ رأى نهایى در تصمیمات سازمانى باشد ، اما تا آنجا که میسر بوده و امکان نظر خواهى وجود داشته او تابع نظر اکثریت رهبرى بوده و به اختیارات و استقلال شاخه ها عملا  احترام میگذاشته . دو نمونه از عملیات سازمان، یکى انفجار بمب در اداره بیمه هاى اجتماعى کار در  مشهد، که بخاطر اجحاف در حق کارگران و… انتخاب شده بود و دیگرى ترور ناهیدى، معاون و سربازجوىِ ساواک مشهد، که مستقیمادر چندین سرکوب دانشجویى دخالت و شخصا به سوى دانشجویان تیر اندازى کرده بود . این طرح ها در دو سال متفاوت پیشنهادِ رفقاى شاخه ى مشهد بوده و مشخصا رفیق حقنواز مترصد اجراى آن ، رفیق حمید اشرف اما مخالفِ هر دو عمل بوده است. برغم مخالفت و توضیحات آش در نقدو غیر ضرورى بودن  این عملیات ، در هر دو مورد رفیق به تصمیم و استقلال نظرشاخه  و لاجرم اجراى آن گردن نهاده است !
یک خاطره از حمید، زمانیکه علنی بودم و هنوز مخفی نشده بودم،باید با اتومبیلی علنی محموله‌ای از کتاب و پوسته ى نارنجک را به تهران میرساندم. در کوچه‌ای از خیابان‌های شرقِ تهران اتومبیلم را پارک می‌کنم. دو کوچه آن‌طرف‌تر بر تیری علامت سلامتی می‌زنم و ساعاتی بعد سر قرار حاضر می‌شوم. سویچ ماشین را به رفیق می‌دهم. ساعتی بعد ماشین خالی را بازپس می‌گیرم! اولین بار است همدیگر را می‌بینیم. با خنده بغلم می‌کند. خیلی زود او را می‌شناسم. نمی‌دانم چرا به او نمی‌گویم تو را شناختم؟! شاید باورم نمی‌شد!؟ بعد از قرار، به رفیق حسین حق نواز می‌گویم خیلی خوشحالم که رفیق “حمید” را دیدم، اما کار اشتباهی‌ست که او سرقرار یک علنی می‌آید!  چند روز بعد حمید در جواب انتقاد من، پیامش را از طریق یکی از رفقا بمن رساند: «به رفیق بگو به خاطر همین کارها حمید اشرف‌ام!» ۱۴
بد نیست در اینجا به برگه بازجویی جمشیدی رودباری در زندان ساواک و تک نویسی اش درباره حمید اشرف بپردازیم که در کتاب “چریکهای فدایی خلق از نخستین کنش ها تا بهمن ۵۷” منتشر شده:
” حمید اشرف رفیق بسیار صبوری است. هیچگاه در تصمیمات دچار شتابزدگی نشده و تابع احساسات قرار نمیگیرد. این خصوصیت به بقایش کمک زیادی کرده است. حمید اشرف از نظر تئوریک و استراتژیک فاقد ارزش و شایستگی است! لیکن تجربه اش در سازماندهی زیاد است و از نظر تاکتیکی و تکنیکی خوب است. از هوش متوسط بالا برخوردار است. گاهی مغرور بنظر می آید. بسیار حواس پرت است! بارها اتفاق افتاده که قراری را از یاد برده و یا مکان و زمان قراری را اشتباه کرده است! بارها اتفاق افتاده که توی خودش فرو می رود ، به نحوی که به حرفهای رفقایش بی توجه می ماند، این خصوصیتش بارها از سوی رفقا مورد اعتراض قرار گرفته،ولی او میگفت نمیداند این خصوصیتش از کجا آب می خورد! وی شخصا رابط مسئولین سازمان در شهرستانها و شخصا رابط سازمان (فدایی) با مجاهدین خلق است.”
چریکی که از فقر مردم به گریه می افتاد!
جمشید طاهری پور در خاطراتش ، حمید اشرف را اینگونه روایت میکند:
«گویا ترین تصویری که از “حمید اشرف” در ذهنم باقی مانده، خاطره ی او در روزی است که “کپسول سیانور” به من داد!
روی موتور، سفت که بغلش می کردم تیزی آهن سلاح هائی که زیر کتش بسته بود توی سینه و پهلوی من فرو می رفت و دردم می گرفت. همین آدم در برابر مردم چنان نرم و نازک و گردن کج بود که مپرس! فقر و فلاکت مردم جنوب تهران به گریه اش میانداخت و سوار اتوبوسهای داغان و پر اذدحام جاده قدیم کرج که می شدیم، وقتی می دید پیر زن یا پیر مردی بغچه اش را گذاشته کف ماشین و کتابی نشسته، قرار و آرام اش از دست می رفت، از روی صندلی خیز برمی داشت و با هزار خواهش و تمنا، حتی بغلشان می کرد و می آورد روی صندلی جای خودش می نشاند.
هر طرح عملیات اگر کوچکترین احتمال آسیب مردم در آن می رفت، بدون اما و اگر خط می خورد و منتفی بود… یک روز بی اندازه گرم و داغی بود، بعد از این که بیشتر از دو ساعت، سوار بر “ایژ” هی راست رفتیم و هی کج رفتیم بالاخره رسیدیم به “شهر ری” و پیچیدیم طرف بقعه شاه عبدالعظیم و رفتیم توی قبرستان! توی قبرستان یک زاویه ای را نشان داد و گفت برویم آن جا! یک آرامگاهی بود متعلق به یکی از خاندان های قدیم منقرض شده، در و پنجره هایش را برده بودند، کاشی هایش را کنده بودند، از سنگ قبرها هم چیزی نمانده بود، حکما” مرمر بود، برده بودند! سقف و چهار دیوارش مانده بود و جای خالی پنجره هاش در هر چهار طرف مانده بود و ما که توش بودیم می توانستیم هر چهارسوی قبرستان را ببینیم و بپائیم. روی قبر کنار هم اما رو به همدیگر نشستیم. یک صحبت مختصری کرد که بیان مجملی بود از آرمان و اهداف ما و یک تأکیدی کرد بر ایمان ما به پیروزی راهمان و بعد از جیبش کپسول دست ساز سیانور را در آورد و با ایمان به پیروزی راهمان به من داد. بعد بلند شدیم و دست یکدیگر را سخت فشردیم و همدیگر را در آغوش کشیدیم و بوسیدیم، بعد در برابر هم به احترام بپا ایستادیم و سرود خواندیم. با سر افراشته، چشم در چشم هم سرود خواندیم؛ سرود که می خواندیم من جویبار اشکی را که بر گونه های او جاری بود می دیدم، از چشم من “صد رود” روان بود! و تار وجودم در طنین سرود می لرزید:
برخیزای داغ لعنت خورده
دنیای فقر و بندگی!
جوشیده خاطر ما را برده
به جنگ مرگ و زندگی
باید از ریشه بر اندازیم
کهنه جهان جور و بند
آنگه نوین جهانی سازیم
هیچ بودگان هرچیز گردند
روز قطعی جدال است
آخرین رزم ما
انترناسیونال است
نجات انسان ها …
غریو سرود که در ما خاموشی گرفت ” حمید اشرف” از جیبش یک پاکت در آورد که در آن دوتا کیک یزدی بود! به میمنت و شادمانی “رویداد” شیرینی خوردیم…» ۱۵
 
و سرانجام، مرگ سرخ چریک افسانه ای
سال ۵۵ سال ضربه های سهمگین به سازمان بود. سازمان چریکهای فدایی خلق در اردیبهشت۵۵ ضربات بسیار سهمگینی خورد و چندین خانه تیمی ضربه و بسیاری از چریکها کشته شدند. حمید اشرف توانست چندین حلقه محاصره را شکسته و از چند خانه تیمی فرار کند.
پرویز ثابتی در کتاب در دامگه حادثه میگوید:” هر وقت عواملی از این سازمان دستگیر و یا در درگیری کشته می‌شدند، شاه از ساواک می پرسید:”با حمید اشرف چه کردید؟!”
ساواک که برای به دام انداختن حمید اشرف از سوی شاه تحت فشار بود تمامی قوایش را بکار گرفت و در نهایت از آغاز سال ۵۵ چندین واحد ساواک مناطقی را که رد حمید اشرف زده شده بود(توسط بازجوییها و شنود تلفنی ساواک) تحت کنترل قرار دادند.
مریم سطوت در کتاب “مادی نمره بیست”، در نقل قول از صبا بیژن زاده (سیمین) ، درگیری سهمگینی که در ۲۶ اردیبهشت ۵۵ رخ داده بود را اینگونه شرح میدهد:
“مشغول خوردن ناهار بودیم که صدای انفجار نارنجک را توی حیاط شنیدیم. حمید صبح همان روز از سه درگیری دیگر جان سالم به در برده و یک ساعتی می‌شد که به تیم ما آمده بود. با وجود اینکه پایش تیرخورده و زخمی بود، با شنیدن صدای انفجار به سرعت بلند شد و مسیر فرار را پرسید. برای فرار می‌بایستی از حیاط خلوت به پشت‌بام خانه پشتی رفته و از پشت‌بام چند خانه می‌گذشتیم. از همه طرف به سمت خانه شلیک می‏شد. شیشه‌ها بر سر و رویمان می‌ریخت که خود را به حیاط پشتی رساندیم. در فکر بودم که چگونه می‌‌خواهیم از این باران گلوله رد شویم، اگر ما نتوانیم فرار کنیم حداقل حمید بتواند فرار کند. حمید اما بدون توجه به همه اینها جلو می‌رفت و ما را به دنبال خود می‌کشید.
قبل از اینکه کاملا به پشت‌بام برسیم، صدای شلیک مسلسل حمید آمد. او به جای سنگر گرفتن، مستقیم به سمت مامورانی که روی بام‌های دیگر کمین کرده بودند، رفت و آتش گشود. ماموران که انتظار این حرکت را نداشتند از ترس سرهای خود را دزدیده، پشت دیوار پناه گرفتند. آن قدر جا خورده بودند که تا به خیابان رسیدیم صدای شلیکی از جانب آنها نیامد. تازه وارد خیابان شده بودیم که حمید باز هم بسوی ماموران آتش گشود. دیدم که دو مامور افتادند. با اشاره حمید رفیقی دوید و مسلسل یکی از ماموران را برداشت. کمی جلوتر ماشینی را گرفتیم و هر چهار نفر توانستیم از منطقه خارج شویم. حمید معتقد بود در مواقع محاصره، بهترین دفاع، حمله است، دفاعِ صِرف یعنی صد در صد مرگ!” ۱۶
آنروز سهمگین هم چریک افسانه ای از نبردی سخت،جان سالم بدر برد.
در نهایت در ۸ تیر ۵۵ در شبی که حمید اشرف با نه تن دیگر از رفقایش در جلسه ای که درباره علل ضربه ها و راه حل شرکت داشتند ضربه نهایی وارد میشود. این خانه در خیابان مهرآباد جنوبی، بیست متری ولیعهد(شمشیری)،خیابان پارس، کوچه رضاشاه ، قرار داشت و فاقد تلفن بود.
پس از ۴ ساعت درگیری ، و حتی اعزام هلی کوپتر به محل درگیری برای گیر انداختن چریک افسانه ای به هر طریق ممکن، حمید اشرف در پشت بام در حال گریز با تیری بین دو ابرویش کشته شد. ۱۷
Audio
داستان  «لبخند مبارزه»
✍️ نویسنده : فراز پاکدل
🎤 گوینده: آوای سرخ
فایل ششم
@Marxismcenter
Audio
داستان  «لبخند مبارزه»
✍️ نویسنده : فراز پاکدل
🎤 گوینده: آوای سرخ
فایل هفتم
@Marxismcenter
Audio
داستان  «لبخند مبارزه»
✍️ نویسنده : فراز پاکدل
🎤 گوینده: آوای سرخ
فایل هشتم
@Marxismcenter
Audio
داستان  «لبخند مبارزه»
✍️ نویسنده : فراز پاکدل
🎤 گوینده: آوای سرخ
فایل نهم
«این داستان تا دیکتاتوری پرولتاریا ادامه خواهد داشت»
@Marxismcenter
قانون اساسی اتحاد جماهیر شوروی مصوب سال 1936 و 1945 👇

@marxismcenter
آیا مارکسیسم کهنه شده است؟

گفته می شود که مارکسیسم، یک ایدۀ کهنه است و ما به چیزی جدید نیاز داریم. این نقد، با انواع مغلطه ها همراه هست. فراوان هستند ایده های قدیمی که امروز درست به اندازۀ زمان شکل گیری شان معتبر هستند. آیا مثلا باید کل فلسفۀ یونان را دور بیندازیم، چون قدیمی است؟ آیا هیچ چیزی نیست که بشود از ظهور و سقوط امپراتوری روم، امپراتوری بریتانیا، آلمان نازی و غیره آموخت؟ ضمنا چه چیزی خیلی قدیمی محسوب می شود؟ هر چیزی که مال ۱۰۰۰ سال پیش باشد؟ یا ۲۰ سال؟ یا ۱۰۰ سال؟ ماه پیش؟ دیروز؟ نتیجۀ منطقی چنین نقدی این است که ما باید همۀ دانش و تجربه را دور بیندازیم. به علاوه چنین ادعایی از طرف سرمایه داری ریاکارانه است. اگر مارکسیسم قدیمی است، در آن صورت سرمایه داری که قدیمی تر است. آدام اسمیت که اقتصاد سیاسی کلاسیک سرمایه داری را تکامل بخشید، درست یک قرن پیش از مارکس قلم می زد! اما اسمیت هنوز هم در دانشگاه ها تدریس می شود و خود یکی از سرفصل های دروس اقتصادی است.شما یک نسخه از مانیفست کمونیست را بردارید، بعد به کتابخانه بروید و دربارۀ هر کتاب دیگری که در قرن 19 نوشته شده باشد جستجو کنید. به استثنای کتاب منشأ انواع داروین، هر کتاب دیگری که انتخاب کنید تقریبا به طور قطع صرفا موضوعیت تاریخی دارد و دربارۀ جامعۀ امروز حرف نسبتا کمی دارد. برعکس، به استثنای این یا آن کتاب، هیچ کتابی مدرن تر از مانیفست مارکس و انگلس پیدا نمی کنید. در این کتاب، مسألۀ تقسیم جامعه به طبقات، پدیدۀ جهانی سازی، بحران های جهانی اضافه تولید، دولت، استثمار و ستم بر زنان توضیح داده می شود. بعد می گویند: اما مارکس دربارۀ طبقۀ کارگر حرف می زد طبقۀ کارگر دیگر به آن صورتی که در قرن 19 بود، وجود ندارد. این گفته کاملا درست است، اما در عین حال نقد به مارکسیسم نیست.کسانی که به چیزهای قدیمی وقتی نمی گذارند، اغلب با سرخوشی تمام اصلا نمی دانند که وضعیت امور در گذشته چگونه بوده است. اگر قرار بود افسانه ها را باور کنیم، لابد ارتش کارگران صنعتی صبح به صبح که بلند میشد آماده بود که انجیل مارکس مقدس را بخواند، اما امروز که ما در دنیای رسانه های اجتماعی هستیم، حواس و حوصله برایمان نمی ماند. ای کاش این فانتزی درست بود. در دورۀ مارکس و انگلس،اکثریت قاطع بشریت، دهقانان بودند و نه کارگران. تنها در بریتانیا بود که طبقۀ کارگر اکثریت جامعه را می ساخت. در کمون پاریس،یعنی تنها انقلابی که مارکس برای دیدنش زنده بود، یک کارگاه متوسط متشکل از تنها هشت کارگر بود. این کم تر از نصف تعداد همقطاران در یک فروشگاه فست فود یا کافی شاپ است که ظاهرا اتمیزه شده اند و آگاهی طبقاتی به هیچ شکل در آن ها نفوذ نمیکند. با این وجود کارگران پاریس به بیان مارکس به آسمان یورش بردند.منتقدین می گویند که این رویداد برای پاریس سالی خوب بود، اما الآن وضعیت فرق کرده. باز هم در این جا روشن نمی شود که تفاوت در چیست و چرا این تفاوت چنین تأثیر تعیین کننده ای دارد. تو گویی مردمی که در این رویدادها شرکت داشتند، نه انسان، بلکه موجوداتی از کرۀ مریخ بودند. این نوع اتهام، صرفا در مورد مردمی نیست که به دوره های زمانی دیگری تعلق دارند؛ بلکه برای توجیه این هم استفاده می شود که چرا نمی توانیم از جنبش ها و رویدادهای سایر نقاط جغرافیایی بیاموزیم. یک برداشت اساسا نژادپرستانه وجود دارد مبنی بر این جنبش ها در سایر کشورها، مثل تحولات بهار عربی، هیچ چیزی ندارند که به ما بیاموزند، چون ما مثل آن مردم نیستیم. یکی از نقل قول های قدرتمند مارکسیستی که این گفته را رد میکند، چنین است، هستی اجتماعی است که آگاهی اجتماعی را تعیین می کند. بر این مبنا، اگر شما مردمی را مدتی کافی در شرایط نابرابری و بی عدالتی قرار دهید، آن ها نهایتا برخواهند خاست. این برداشت به مراتب عمیق تر از این است که بگوییم هیچ کدام از ما هیج وجه اشتراکی با دیگران نداریم، یعنی صرفا افرادی تصادفی هستیم که آزادانه، این دور و بر شناور هستیم.
اتفاقا در فیزیک پیش بینی حرکت یک مولکول گاز ناممکن است، اما اگر میلیون ها مولکول را جمع کنید در آن صورت می شود پیش بینی های دقیقی داشت. این به حرکت براونی شهرت دارد.
مارکس هرگز نگفت که شرایط فردی، آگاهی فردی را تعیین می کند، و خودش همیشه تلاش های صورت گرفته برای جعل تئوری او به این شکل جبرگرایانه را تمسخر می کرد. مارکسیسم تماما با جبرگرایی اقتصادی بیگانه است اگرچه برخی استالینیست ها بابت این اتهام مقصر هستند، همۀ آن چه که مارکس و انگلس گفتند،این بود که شرایط اقتصادی یک زیربنا را شکل می دهد، و سیاست و فرهنگ به طور غیرمستقیم به این زیربنا واکنش نشان می دهند. باز هم می بینیم که این گفته به مراتب عمیق تر از این است که بگوییم اقتصاد اصلا هیچ تأثیری ندارد.

📚برگرفته از کتاب مارکسیسم به زبان ساده(آرام نوبخت)

@marxismcenter
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کان مرعوبًا
کل وجود من أعضاء الأرض
وصرخت السماء دما
وقد قتلوا الحب
کانت الملائکة تبکی
لم یکن هناک من یسمع أصوات الأطفال
انظر إلى صرخاتهم
تهدئتهم
کانت القیامة
عاشوراء..
@marxismcenter
Audio
📚بگذار سخن بگویم
نویسنده: دومیتیلا باریوس دچونگرا
مترجم:احمد شاملو، ع. پاشایی
گوینده:آوای سرخ
فایل اول
@marxismcenter
Audio
📚بگذار سخن بگویم
نویسنده: دومیتیلا باریوس دچونگرا
مترجم:احمد شاملو، ع. پاشایی
گوینده:آوای سرخ
فایل دوم
@marxismcenter
Audio
📚بگذار سخن بگویم
نویسنده: دومیتیلا باریوس دچونگرا
مترجم:احمد شاملو، ع. پاشایی
گوینده:آوای سرخ
فایل سوم
@marxismcenter
Audio
📚بگذار سخن بگویم
نویسنده: دومیتیلا باریوس دچونگرا
مترجم:احمد شاملو، ع. پاشایی
گوینده:آوای سرخ
فایل چهارم
@marxismcenter
New Doc ۰۸-۱۹-۲۰۲۳ ۲۰.۱۸.pdf
2 MB
📝مقاله ی مسئله ی اجتماعی مذهب(نخسه ی اصلاح شده)

نویسنده: رفیق کاوه

ضرورت نگارش متن:
به سبب شرایط کنونی ایران و روبنای سیاسی مستقر در این کشور موضوع دین به یک امر چالش برانگیز برای روشنفکران و هیئت سیاسی بدل شده است.فلذا برای حل ان به تعابیر و مفاهیم سیاسی و نقد هر یک از انان بایستی رجوع کرد.در ایران به سبب مسائلی که بیان علل انها از دایره این متن بیرون است تعابیر سیاسی انطور که در معنای اصیلشان به کار می روند شناخته نشدند.

@marxismcenter
شهروند برعلیه شهروند

🖊گزاره بالا را معمولا از سوی مکتبی می شنویم که به طور عمده بر روی لفظ "مردم"و "اراده عمومی"تکیه دارد.

🖊این دیدگاه سعی در تامین منافع مردم دارد.اما اساسا با یک خطای شناختی  مواجه است .فلذا تناقض در ان گریز ناپذیر است.ژان ژاک روسو بیان می کند کلمه" مردم" تنها یک لفظ صوری و پوچ است.

🖊فی الواقع مردم در مفهوم و نه در صورت به معنای اجتماع ناهمگون از افراد متکثر با عقاید افکار ناهمگون و یا گاهی متضاد است.در واقع سوسیال دموکراسی تمایل دارد با زدن عینکی یک رنگ بر چشم جهان بینی خود به صفحه ای چند رنگ نگاه کند.فلذا از درک حقیقت عاجز است.

🖊اما ایا تئوری کمونیسم به معنای "بت وارگی کارگر" و نقض مقبولیت عمومی است و دیکتاتوری طبقه کارگر بر احاد اجتماع است?

🖊پاسخ به این سوال از ان جهت منفی است که کمونیسم نه خواهان "وارونه"کردن مناسبات تولید بلکه الغای ان است.به این معنا که کارگران با چنین انقلابی خود را ملغی می کنند.چنین حرف محضی دارای مصداق تاریخی است.

🖊با الغای برده داری در جهان معاصر نمی توان ادعا کرد که جنبش های ضد برده داری تنها به منافع بردگان و تکفیر برده داران دامن زدند و تا کنون اقدام به عقده گشایی بر علیه انان کردند.

🖊بلکه الغای برده تنها با الغای تمرکز بر بردگان  زمینه را برای دموکراسی سیاسی و نهاد قانون گذار و حاکمیت قانون فراهم کرد که اکنون "حق رای"را برای کلیه اجتماع به رسمیت می شناسند.چرا که نبردهای طبقاتی خشم بر علیه فرد یا افراد نیستند بلکه خشم بر علیه سیستم ها هستند.

🖊تامین منافع عمومی به معنای حقیقی در اجتماع به معنای برجسته کردن یک جنبه متضاد بر علیه جنبه دیگر و انهدام این تضاد است.چرا که تضاد هایی مثل تضاد بین کارگر و سرمایه دار تضادی نیست که تنها در پشت درهای کارخانه بماند بلکه روابطی است که کلیه شوون جامعه همانند نهاد دولت_قانون گذاری و به طور کلی سیاست و...را در برمی گیرد که کینزیانیسم سیاسی نمونه بارز ان است.

🖊چنین دیدگاهی که مقوله الغای سرمایه داری را به منزله یک جانبه گرایی یک قشر بر قشر دیگر می داند فراموش می کند که سرمایه به معنای یک رابطه تولیدی است که روبنای خاص خود (نهاد قانون_دولت_حقوق و...)را دارد که کل جامعه را تحت تاثیر قرار می دهد.

🖊در غیر این صورت بورژوازی باید خود را به یک جانبه گرایی در ازادسازی دهقانان از بند فئودالیسم متهم کند.

@marxismcenter
نقد جامعه شناسی یازدهم.rtf
3 MB
 
ضرورت نگارش متن:
انگیزه لازم برای نگارش چنین متنی شمار بالای خوانندگانی است که باید مطالب کتاب مذکور را فرابگیرند.با توجه به تحلیل های کاملا سطحی که پیرامون "سوسیالیسم"به عنوان یک ساختار اقتصادی وجود دارد هر میزان که این مطالب کذب بیشتر خوانده شود کج فهمی و سوءتفاهم به میزان بیشتری در بین توده ها به ویژه محصلین جامعه ایران اشاعه مییابد.فلذا بیان مبانی درست و دقیق "سوسیالیسم"برای رفع این تحلیل های غلط ضروری خواهد بود تا به جای "کاریکاتوری از سوسیالیسم" مفهوم واقعی "سوسیالیسم"ارائه گردد.

نویسنده:رفیق کاوه
@marxismcenter
HTML Embed Code:
2024/03/29 07:49:43
Back to Top