TG Telegram Group Link
Channel: رحیم رسولی
Back to Bottom
دو چیز را از همه مخفی نگه می دارم اول خستگی و دوم فهمم را
نسبت به سنم جوانتر به نظر می آیم ، علت آن را توضیح می دهم چون فوق العاده کارم زیاد است فرصت نمی کنم زندگی کنم

از کتاب - عزیر نسین عزیز همگان
نوشته - بهرام رحمانی استکهلم
یا دست رفاقت نده و دست نگه‌دار
یا تا ته خط حرمت این دست نگه‌دار

یا دست بِکش مثل من از هرچه که مستی ست
یا اینکه مرا مثل خودت مست نگه‌دار

دور از توام و مثل تو دور و بر من نیست
مثل من اگر دور و برت هست نگهدار

علیرضا قنبری
غزلی از سال های خیلی دور خیلی نزدیک
مثل خدا و آدمی که تقدم و تاخر شان فرقی نمی کند یکی هست اما خیلی دور یکی نیست اما خیلی نزدیک ❤️

ناگــهان احساس كردم سخت دلتنگــــم برایت
گــــویی از دیـــروزهای دور نشنیدم صــدایت

گــــویی از دیــــروزهای دور از من دور تر شد 
تكیه گاه بغــــض هایـــــم اعتماد شـــانه هایت

ناگهان احســــاس كردم بی تـــو در پایان راهم
بار دیگر می كنـــــم با خــــود مرور از ابتدایت

راستی را من زمیــن گیر كــــدامین آســــمانم 
از كجا آوردمت ای ماه گم كــــردم كــجایت

من كه در گمراهــــــی این ســالهای بی ستاره 
مثل ســــایه آمــــــدم افتان و خیزان پا به پایت

من كه در چشـــــم تو بودم از خدا هم آشنا تر 
من كه مــُـردم تا كنم با زندگــــانی آشـــنایت

چیست آیا ماجرا اینگـــونه دور از ماجــــرایم 
چیســـت آیا قصـــه ماندم بی خبر از ماجرایت

هـم نه با تو می توانم زیست دیگر هم نه بی تو 
نه به وصلت راضیم نه از خودم خواهم جدایت

ناگهان احســـاس كـــردم دستهایم سوگوارند 
شمع روشــن كرده اند انگشتـــهایم در عزایت

دســــتهایم باز شد آغــــوش شد اما نبــــودی 
دســـــــتهایم را فـــراز آوردم وكردم دعایت

تا كه از دیروزهـــای دور و فـرداهای نزدیك 
عاشــقانه تر نشاند پیـــش من شــــاید خدایت

باز دیدم دستـــــهایم باز و آغوش تو خالیست 
باز دیدم دستهایم خالـــــــی وخالیست جایت
https://hottg.com/khertenagh
سقف
خط فقر
سی تومن شد تعیین

از سقف
            بیا
             به همکف و
                            زیر زمین

تا که برسی
               به هشت
                        یا هفت تومن

ما زیر گلیم
زنده در گور
همین
https://hottg.com/khertenagh
از سال هزار و گنده تر از دهنم
یک لقمه پریده در گلوی وطنم
ماندم به دعا کردن ادامه بدهم
یا از سر تجربه به پشتش بزنم
https://hottg.com/khertenagh
بیگاری و بردگی کجا و تو کجا
بی عاری و بی رگی کجا و تو کجا
ای گربه ی زخمی و گرسنه، وطنم
این زندگی سگی کجا و تو کجا
https://hottg.com/khertenagh
بچه باید بُزدل و ترسو شود
زرد رنگ و لاغر و ریغو شود
بی شعور و پخمه و هالو شود
سر به زیر و ساکت و کمرو شود

تا اطاعت از پدر مادر کند
آبرو مندانه عمری سر کند

بچه تا دیده به دنیا باز کرد
خنده ایی آمیخته با ناز کرد
باید او را تربیت آغاز کرد
قصه های وحشت آور ساز کرد

ساخت از هر چیز لولویی عجیب
تا نخواهد بچه از دنیا نصیب

تا از اول ترس باشد دایه اش
بزدلی در زندگی سرمایه اش
خوف از هستی نماز و آیه اش
ترسد از هر چیز حتی سایه اش

تا بخشکد ریشه ی شادی در او
فکر استقلال و آزادی در او

چون به این منوال دورانی گذشت
عمر او آمد به سن هفت و هشت
اندکی فهمید و لولو کهنه گشت
زد به بام سرکشی گستاخ تشت
( بی هوا از بام اگر افتاد تشت)

نوبت ترس از جهنّم می شود
روی بچه بعدازاین کم می شود

دوزخ و انواع و اقسام عذاب
رختخواب از آتش و سُرب مذاب
نان و آب از چرک و خون در منجلاب
از شکنجه تا ابد در پیچ و تاب

دوزخی از حاشیه تا حاشیه
واقع اندر حلقِ مارِ غاشیه

چون جوان شد قُوّت بازو گرفت
ذهن او دنبال جست و جو گرفت
کله اش از قُورمه سبزی بو گرفت
آتش حق شعله زد در او گرفت

تربیت هم می شود دشوار تر
لازم آید لولویی جرّار تر

ابتدا مقدار کافی مشت و مال
بعد زندان در حدود چند سال
با شکنجه می توان داد احتمال
که جوان آید به راه اعتدال

گر کجی هایش نگردد باز راست
خوب چشمش کور اعدامش رواست

بچه را از ابتدای زندگی
همچنان تا انتهای زندگی
در تمام دوره های زندگی
تا شود قابل برای زندگی

ترس از انواع لولو لازم است
تربیت معناش ترس دائم است

از کتاب مستطاب زشکیات
مصلح الدین زشکی خراسانی یا همون محمود کیانوش خودمون
رحیم رسولی
بچه باید بُزدل و ترسو شود زرد رنگ و لاغر و ریغو شود بی شعور و پخمه و هالو شود سر به زیر و ساکت و کمرو شود تا اطاعت از پدر مادر کند آبرو مندانه عمری سر کند بچه تا دیده به دنیا باز کرد خنده ایی آمیخته با ناز کرد باید او را تربیت آغاز کرد قصه های وحشت…
بیشتر از دو دهه س که هر وقت به محمود کیانوش و محمود کیانوش ها می رسم و چشمم به فهرست آثارشون میفته که تعداد برگاش از مجموعه ی افاضات بسیاری از ما بیشتره و با این همه از دولتی سر شبکه های اجتماعی ، راحت و بی دردسر استادی هستیم واسه خودمون ناخودآگاه یاد قصه ی اون پرنده ای میفتم که حین پرواز عقاب وارش با صورت به شیشه ی کامیون میخوره و بیهوش میشه ، وقتی چشم باز میکنه و می بینه توو قفسه دو دستی میزنه توو سرشو میگه:
خاک عالم ..یعنی راننده ی کامیون مُرد؟!
https://hottg.com/khertenagh
کسی که وسوسه را آفرید من بودم
پدید آمد و شد ناپدید من بودم
کسی که موقع تولید آدم و حوا
نشست و ناخن خود را جوید من بودم
کسی که در شب تاریک و بیم موج پرید
به پشت نوح و به ساحل رسید من بودم
کسی که تا سگ اصحاب کهف خوابش برد
پرید و زیر لحافش خزید من بودم
در آن نمایش نارنج و یوسف و چاقو
کسی که دست خودش را کشید من بودم !
کسی که رفت به صحرا و اشتباه گرفت
یزید را عوض بایزید من بودم
کسی که آخر دعوای رستم و سهراب
بسوی مادر او می دوید من بودم
کسی که از سگ ملا عمر چنان ترسید
که از بلندی جولان پرید من بودم
کسی که در همه ی عمر اتل متل می کرد
و مثل توپ فقط می قلید من بودم
کسی که گاو حسن را فروخت اینجا نیست
کسی که گاو حسن را خرید من بودم
کسی که عاقبت از دست دوستدارانش
دقید و مرد و به گور آرمید من بودم
کسی که گرچه نبارید نور بر قبرش
ولی به قبر کسی هم نرید من بودم
کسی که در دل شب توی دخمه ای تاریک
ندای باطن خود را شنید من بودم
کسی که بر سر نفسش چنان لگد کوبید
که تا زمان اجل می شلید من بودم
کسی که یک شبه در حبس ، ماه شد آنقدر
که سایه اش هم از او می رمید من بودم
کسی که آنقدر آب خنک به او دادند
که تا دو هفته از او می چکید من بودم
کسی که یک شبه البته چیزهایی دید
که بعد از آن نه شنید و نه دید من بودم
خلاصه آنکه به گردن گرفت جرمش را
و توبه کرد به سبکی جدید من بودم
چنانچه بین شما هم اگر کسی پرسید
نگید اسم کسی را بگید من بودم
https://hottg.com/khertenagh
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#رحیم_رسولی

رحیم رسولی از شاعران طراز اول ایران است. مولفه های راستین طنز رسولی آگاهی ست. رسولی را از دهه هشتاد می شناسم وقتی برای نخستین بار با علی رضا عباسی به قهوه خانه ای در کرج رفتیم و زنده یاد علی رضا فراهانی هم حضور داشت.
من عادت ندارم به کسی نان قرض دهم. اما نسل بالنده شعر کرج را شاعرانی از جنس رحیم رسولی ساختند. رسولی هجو نمی گوید. جنس طنز رسولی به پرواز کبوتری می ماند در آسمان به روشنایی محدودِ شمعی در ظلمات.
اخرین بار رسولی را در خانه اش دیدار کردم سال ها بودم نمی دانستم این شاعر بزرگ کجاست و سخت دلتنگ آن همه مهربانی بودم. آه،رسولی عزلتی بزرگ گزیده بود در دوردست های کرج در آپارتمانی کوچک. رسولی را در تمامِ این سال ها این چنین ناامید ندیده بودم. اما همچنان لبخند می زد. باید از رسولی آموخت؛شرافتِ شاعرنانی ست که به دهان می برد.
استاد عزیزم نمادِ شرافت شعر ایران مهرت را به سینه می فشارم.
به شکرانه ی مهربانی قلب و قلم حامد رحمتی عزیزم

من همینم
غمگینِ خندان
درد هایم هرچه بزرگتر
خنده هایم بیشتر
تا آن هایی که دوست شان دارم
با خنده هایم عاشق شوند
و باور کنند
هنوز زنده اند

من همینم
کفاره ی آفرینش
آفریننده ام را دوست دارم
که نیمه کاره رهایم کرد
ما هر دو یکسان رنج می بریم
من می دانم او زن است
و جهانش درد می کند
و او می داند
من غمگینم که می خندم

بگذار این را هم بگویم
پیش از آنکه
از پیش چشمتان دور شوم
ما یکسان مجازات می شویم
من نمی توانم دوستتان نداشته باشم
و شما نمی توانید
از خنده هایم بگذرید
https://hottg.com/khertenagh
بعد یک عمر خلاصه دو سه تا پیک زدیم
تا بگوییم و بدانند که ما هم بلدیم
بحث برگشتن از دین و مسلمانی نیست
فکر کردید که ما مثل شما بی خردیم ؟
فکر کردید که علامه دهریم الکی؟
همه جا وارد و در حوزه احکام ردیم؟
«ساکنان حرم و ستر و عفاف و ملکوت»
خواب بودند که ما هم دو سه تا پیک زدیم
مست کردیم بگوییم نمردیم و هنوز
زنده مانند همه مثل هزاران جسدیم
مست کردیم بگوییم کجا خانه ماست؟
ما در این خاک به دنبال کدامین سندیم؟
ما که هستیم در این خاک همه زنده به گور
ما که محکوم در این خاک به حبس ابدیم
قصد ما نیست لگد روی دمی بگذاریم
پای ما لنگ و طبیعی است اگر می لگدیم
مدعی گفت خدا نسل شما را بکند
فکر می کرد که ما عامل زاد و ولدیم
فکر می کرد پس از آن همه رقص عربی
باز هم گاو حسن یا خر عبدالصمدیم
شیر دادیم که دادیم، ندادیم خریم
خوب بودیم که بودیم، نبودیم بدیم
(یک نفر نیست به این جوجه بدلکار بگه
واسه ما فیلم نیا ما خودمون مستندیم)
بی جهت نیست کسی فکر نمی کرد که ما
ما که سر جمع فقط صاحب سی سانت قدیم
می بنوشیم و بگوییم «هوا سرد شده»
خسته از این همه مالیدن پشم و نمدیم
«این هم از عمر شبی بود که حالی کردیم»
کاری از پیش نبردیم ولی در صددیم!
https://hottg.com/khertenagh
می خواست فراموشش کند
اطاق را
از تمام خاطره ها خالی کرد
تنها
ماهی قرمز کوچکی در تنگ مانده بود
و تصویر بزرگ دریا
بر دیوار روبرو
https://hottg.com/khertenagh
الان بر می گردم رفقا
لحظه ای رفتم کنار پنجره
انگار از بیرون
بوی سوختگی کلمات می آید
Forwarded from رحیم رسولی
غم این خانه ی اجدادی آخر می کشد ما را
خرابی های این آبادی آخر می کشد ما را

به شادی پیک ها وقتی که بالا رفت فهمیدیم
نه غصه بلکه درد شادی آخر می کشد ما را

غم بی خانمانی در وطن ما را نخواهد کشت
ولی این عشق مادر زادی آخر می کشد ما را

عذاب و محنت زندان اگر از پا نیندازد
فراق و حسرت آزادی آخر می کشد ما را

گلو خسته ، دهان بسته ، شکوه بغض تاریخیم
همین فریاد بی فریادی آخر می کشد ما را
https://hottg.com/khertenagh
HTML Embed Code:
2024/04/29 10:20:23
Back to Top