TG Telegram Group Link
Channel: جواد موگویی|حرف بی‌حساب
Back to Bottom
روزهای جنگی-۲۶
قسمت آخر

۲۹مهر:
تب ولرز امانم را بریده‌.
دیگر در لبنان کاری ندارم.
هم ۶۰میلیونی که خودم برای سفر آوردم تمام شد و هم مجوزی برای رفتن به خط مقدم نیافتم.
قصدم از سفر، خرج کردن ۴۰۰هزار دلار خیرین برای آوارگان بود‌. دست آخر هم چیزی بنویسم. عمده پول صرف خرید پتو شد. ایضا کمی شیرخشک و کمک نقدی به برخی خانواده‌ها.

فعلا پرواز بیروت- تهران باز نیست. رفتم مرز زمینی لبنان- سوریه، با آقامرتضی(مسئول هواپیمایی ایران در لبنان و سوریه).
چندبار بهش گفتند برگرد اما مردانه ایستاده تا رفت‌وآمدهای ایرانی‌ها تعطیل نشود‌. برادر شهید است و بچه‌محل حاجی‌زاده و نیل‌فروشان در محله‌فلاح‌ تهران. مدام می‌گوید دعوا بین بچه‌های فلاح است و اسراییل! بقیه دخالت نکنند!

دولت بشار مرز را باز گذاشته تا آواره‌ها بدون پاسپورت وارد شوند.
پهپادها مرز زمینی را زدند.
با تب‌ولرز از مرز رد شدم.
زینبیه(حرم حضرت زینب) پر شده از آواره‌ها.
آواره‌ها ابتدا چند روزی در حرم می‌مانند. بعد حزب‌الله آن‌ها را تقسیم می‌کند. حزب همه هتل‌های زینبیه را یک‌سال اجاره کرده. برخی آواره‌ها را هم به عراق می‌فرستد.
آیت‌الله‌سیستانی هم هتل‌های نجف و کربلا را دربست اجاره کرده.
در مصلی حرم اما چند ایرانی داوطلب با کمک‌های مردمی، آشپزخانه زدند و قبل تقسیم، از آواره‌ها پذیرایی می‌کند.
ایرانی‌ها، غالبا دهه هفتادی و از شیراز، تهران و کرج و تبریز. با پول خودشان آمدند. دمشان گرم.

پرواز ماهان از دمشق تعطیل است‌. یحتمل به‌خاطر احتمال حمله اسراییل‌. ماهان از لازقیه(شمال سوریه) به تهران می‌پرد‌. در فرودگاه دمشق با اتوبوس مسافران را می‌برند فرودگاه لاذقیه. روس‌ها آنجا پایگاه دارند. امن است.
مریضم، حال نوشتن ندارم. ببخشید.
سفر شد ۱۷روز‌.

پی‌نوشت:
مهدی قمی و سجاد ماندند تا سفارش خریدها برسد. به حساب من تا الان یک میلیارد و نهصد میلیون واریز شده.
ولی شما همچنان واریز کنید.
بلافاصله به بیروت فرستاده می‌شود‌.

نوکرم
#جواد_موگویی

https://hottg.com/javadmogoei
دیروز حسن روح‌الامین(نقاش آیینی) زنگ زد. یک جستجوی اینترنتی کنید، اگر او را نمی‌شناسید‌. قالب آثارش مفهوم عاشورایی و مذهبی دارد.
ناراحت بود که در این جنگ از دستش کاری بر نمی‌آید‌. وسط حرف یکهو گفت من یک نقاشی دارم که می‌شود برای کمک به آواره‌ها‌ به حراج گذاشت.
گفتم دمت گرم.

القصه!
نقاشی فوق(۶۰×۱۲۰) با قیمت پایه ۴۰۰میلیون به فروش می‌رسد.

به نظرم آمد این اثر را به فروش همگانی بگذاریم. مبلغ فروش را به آواره‌های لبنان برسانیم. و بعد خود اثر را نیز از طرف همه کمک‌کننده‌ها به حرم حضرت زینب یا جای دیگری اهدا کنیم. تا ببینیم چه پیش آید‌.
هرکس هر مبلغی می‌تواند واریز کند تا به این بهانه کمک کنیم به آواره‌ها.
بانک شهر
جواد موگویی
شبا: IR ۲۵۰۶ ۱۰۰۰ ۰۰۰۷  ۰۰۱۰ ۰۴۰۱ ۰۲۵۲

نوکرم
جواد موگویی
https://hottg.com/javadmogoei
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
مناظره من با آقای مهدی نصیری درباره اعدام‌های۶۷.
چند ماه پیش رقم خورد. سرعت حوادث چندماهه انقدر بالا بود که فرصت نشد اطلاع‌رسانی کنم.
این حماقت جمهوری‌اسلامی است که اعدام‌های۶۷ را بازگو نکرد و نمی‌کند. وگرنه هم‌ پشتوانه شرعی و قانونی و امنیتی دارد و هم پشتوانه حقوق بشری.
بخش‌هایی از آن‌را در چند پست منتشر می‌کنم. و اگر دوست داشتید فیلم کامل مناظره را از لینک زیر ببینید.
اگرهم دوست نداشتید که هیچ!
https://www.aparat.com/v/gmi9j46?fbclid=PAZXh0bgNhZW0CMTEAAaZshs2MUeFORjkto2eI_jqhb8FR-MA3-8jD3sbZrX_m_GdDg4zulXP-0Hs_aem_pR6I3USmwsW7nqzOE6aKsQ

#جواد_موگویی
https://hottg.com/javadmogoei
جواد موگویی|حرف بی‌حساب
عملیات نجات در اروپا https://hottg.com/javadmogoei
عملیات نجات در اروپا

در ماه‌های گذشته، خط اصلیِ رسانه‌ای در منطقه، متهم کردن ایران به سکوت و عافیت‌طلبی در برابر حملات اسراییل به لبنان بود. بدتر آنکه جماعت حزب‌الهی در ایران هم، با این خط همراه شدند! فرماندهان سپاه را بزدل خواندند و رهبری را فاقد تحلیل از شرایط دانستند. آن هم کسی که از ابتدای انقلاب در میدان جنگ بوده؛ در جنگ تحمیلی در قامت رییس‌جمهور و در جنگ‌های بوسنی، افغانستان، عراق، ۳۳روزه، ۲۲روزه، داعش و...، در قامت فرمانده محور مقاومت.
القصه!
بازگردیم به تاریخ برای ارزیابی؛
پس از فروپاشی یوگسلاوی در ۱۹۹۲، بوسنی‌و‌هرزگوین به‌عنوان اولین کشور مسلمان در قلب اروپا، اعلام استقلال کرد. صربستان و کرواسی هر دو برای تجزیه بوسنی به مسلمانان حمله کردند. سارایوو محاصره شد. شهرهای مسلمانان به آتش‌ کشیده و به زنان تجاوزهای جنسی گسترده‌ شد.
عزت‌بگوویچ رییس‌جمهور بوسنی رسما دست کمک به ایران دراز کرد. آیت‌الله خامنه‌ای بلافاصله به دولت و س‌پ‌ا‌ه ق‌د‌س فرمان عملیات نجات مسلمانان را داد‌. محموله‌های تسلیحاتی ارسال و تیم‌های مستشاران‌ایرانی نیز راهی جنگ در قلب اروپا شدند. جنگی ۳ساله که در نهایت مانع حذف مسلمانان در قلب اروپا شد.
آیت‌الله خامنه‌ای در شرایطی فرمان عملیات نجات را صادر کرد که بوسنی نه در همسایگی ایران بود، نه در کمربند مقاومت منطقه‌ای در برابر صهیونیست‌ها جایی داشت، نه دارای امتیاز دفاع از حرم بود‌، و نه ساکنین آن در زمره شیعیان بودند.
با این‌وجود، جمهوری اسلامی تنها با هدف نجات مسلمانان اهل تسنن در نسل‌کشی اروپای پای در چند هزار کیلومتر از مرزهای خود گذاشت.

در شماره دوم ماجرا، ابعاد مختلف نظامی و دیپلماسی نقش ایران در «عملیات نجات در اروپا» را به رشته درآوردیم.
برای ثبت‌نام پیش‌فروش فصلنامه این شماره ماجرا به شماره ۰۹۱۹۱۶۱۵۲۹۸ در تلگرام، بله و ایتا پیام بدهید.
قیمت ۲۵۰هزار تومان- ۳۳۶صفحه
ارسال رایگان

#جواد_موگویی
https://hottg.com/javadmogoei
جواد موگویی|حرف بی‌حساب pinned «عملیات نجات در اروپا در ماه‌های گذشته، خط اصلیِ رسانه‌ای در منطقه، متهم کردن ایران به سکوت و عافیت‌طلبی در برابر حملات اسراییل به لبنان بود. بدتر آنکه جماعت حزب‌الهی در ایران هم، با این خط همراه شدند! فرماندهان سپاه را بزدل خواندند و رهبری را فاقد تحلیل از…»
جواد موگویی|حرف بی‌حساب
https://hottg.com/javadmogoei
کدام پیروزی؟!
روزهای جنگی-۲۷


دیروز رفتم خانه روزنامه‌نگاران. همه در تاب و تاب رفتن به بیروت‌ند. تشییع سید. از هر روزنامه یک نفر را می‌برند.
فاطمه‌بکایی(خبرنگار) می‌گفت انگشتر طلا فروختم، بلیط خریدم.
امروز از اتحادیه رادیوتلویزیون‌های اسلامی زنگ زدن که میروی بیروت؟ گفتم «والا هنوز بدهکاری ۶۰تومن سفر قبلی را صاف نکردم.»
گفتند «به‌دعوت ما چه؟!»

راستش حال نوشتن و روایت ندارم. چی را روایت کنم؟ پیروزی را؟ کدام پیروزی؟!
سوریه تمام شد، حکومت ح‌م‌اس در غزه پایان یافته، سید را زدن و حزب‌الله تا مرز فروپاشی رفته.
والا این میدان، صحنه پیروزی نیست. چه اصراریست از جنگ شکست‌خورده به‌زور پیروزی ساخت؟!
این، حاصل تربیت تبلیغاتی جماعت حزب‌اللهی است؛ شکاف‌های عمیق انتخابات۸۸ هیچ‌گاه با ۹دی خاتمه نیافت. اعتراضات۱۴۰۱ هیچ‌گاه تمام نشد. و در این جنگ، محور مقاومت نیز فاتح نبود.
وقتی واقع‌گرایانه برخورد نکنیم، اندیشه رویابافانه چمپره می‌زند بر هر واقعیتی. آن‌وقت در تلاطم حوادث می‌خوریم به دیوار واقعیت و بعد سرخوردگی و فروپاشی‌روانی. درست مثل فردای سقوط سوریه.
شکست‌های پی‌درپی این ماه‌ها و چنگ‌زدن‌ها و گیج خوردن‌ها نتیجه همان تربیت سیاسی است.
فرق است میان «روایت پیروزی» با «روایت مقاومت». جنگ سکه‌ایست دورو؛ برد و باخت.
چنان که اسراییل نیز در جنگ‌های ۲۰۰۶ و ۲۰۰۸ شکست خورد.
قطعا وعده اللهی تحقق خواهد یافت، لکن می‌شود شکست در جنگ را پذیرفت اما حیات مقاومت را هم روایت کرد. منافاتی ندارد.

#جواد_موگویی
https://hottg.com/javadmogoei
جواد موگویی|حرف بی‌حساب
https://hottg.com/javadmogoei
عینک دودی...
محکوم به ذلت‌‌‌
روزهای جنگی-۲۸


جمعه۱۴۰۳/۱۲/۳
رفتیم بغداد. و از آنجا به بیروت.
گروه: سعید پروینی و شفیعی(تهیه‌کننده) هادی مقدم‌دوست، تقیانی‌پور و لیلی عاج (کارگردان) و من.
در پرواز، مجروحان پیجری هستند. با زن‌وبچه. دو چشم کامل رفته! انگشتان یک‌دستش هم. نامش سید محمد است. همسرش بچه بغل کنارش.
کودک ۲ساله هم جای ترکش‌ها زیر چشم چپ.
سید تسبیح به دست و ذکر به لب. گاه با همسر پچ پچ می‌کند و خنده‌های ریز درگوشی. شبیه دوران نامزدی!
آن‌طرف‌تر، دختری ۳ساله یکهو جیغ می‌زند. با عینک دودیِ دسته صورتی.
ای وای! او هم دوچشم نابیناست. بی‌شرف‌ها، بمب‌ها را وسط زن و بچه‌ها منفجر کردند.
ساعت ۷ رسیدیم بیروت.
فرودگاه هیچ‌خبری از تشییع یکشنبه نیست. حتی یک عکس! گویی اینجا خاک لبنان نیست!
به شهادت تاریخ، خاک لبنان مدیون دو تن است: امام‌موسی صدر و سید.
امام‌صدر پایه‌گذار جنبش مسلحانه علیه اسراییل بود‌. هسته‌های مقاومت «جنبش‌امل» بود که ۱۹۸۲ به پیشروی اسراییل توقف داد. و بعد ح‌زب‌‌الله و سید که سال۲۰۰۰، پس از ۲۲سال لبنان را آزاد کردند.
مدافعان وطن را با هر تفکر و لباسی باید بالای سر جا داد‌. ملتی که قدردان مدافعانش نباشد، محکوم است به تحقیر و ذلت...

#جواد_موگویی
https://hottg.com/javadmogoei
جواد موگویی|حرف بی‌حساب
روزهای جنگی- ۲۹ https://hottg.com/javadmogoei
روزهای جنگی- ۲۹

شنبه ۱۴۰۳/۱۲/۴
بیروت دوپاره است؛ بخش بالای شهر مشغول به زندگی عادی و بخش پایین‌ عزادار سید.
از میانه شهر به ضاحیه، رنگ و بوی محرم است؛ موکب‌ و سرودهای حماسی حزب. درودیوار پر است از عکس شهدای جنگ اخیر.
روزهای جنگ، ضاحیه‌ی تخلیه‌شده، بوی مرگ و وحشت می‌داد و حالا هوای حماسی و مقاومت. شبیه پنجشنبه‌های بهشت‌زهرای تهران.
ضاحیه دو گلزار شهدا دارد: روضه‌الحورا و شهیدین.
۶ماه پیش، شهدا را در تاریکی شب دفن می‌کردند، از بیم پهبادهای اسراییلی. و حالا گروه گروه مردم...
انگار تازه تشییع می‌کنند.
می‌گویند سید را کنار صفی‌الدین در روضه‌الحورا دفن کرده بودند. نگران تشییع فردا هستم؛ که نکند جمعیتی نیاید.
رفتیم مقتل سید. گروه گروه دسته‌های عزاداری می‌آیند. یاد عزاداری‌های بعد از انفجار حزب‌جمهوری در ۷تیر۱۳۶۰ افتادم؛ محله سرچمشه، مقتل بهشتی و ۷۲تن.
اینجا، مردم ماتم‌زده هستند. در جنگ، نه خبری از تشییعی بود و نه جلسه روضه‌ای. همه دفن‌های شبانه و غریبانه.
تشییع سید، انگار بهانه‌ای برای شکستن بغض‌های این ۶ماه هست. دو پیجری دیدم؛ ۳۰ساله، جفت چشم نابینا و عصا بدست. هیچ چیز در این جنگ مثل دیدن پیجری‌ها مرا آزار نمی‌دهد؛ صورتم سرخ می‌شود از حس تحقیر. در یک لحظه ۳هزارنفر را لت‌وپار کردند.
چند نفر روضه می‌خوانند؛ به‌عربی. چیزی نمی‌فهمیم، اما تقیانی‌پور(کارگردان) اشک می‌ریزد. چندنفر پرچم عراق و یمن بدست دارند. لیلی عاج(کارگردان)، سکوت کرده: «کاش حس اینجا را همیشه با خودم داشته باشم‌.»
مقدم‌دوست(کارگردان) دنبال چیزی روی زمین می‌گردد!
فرقشان با ما در تکبیرگویی است؛ وسط روضه تا مجالی باشد ناگهان یک‌نفر نعره می‌کشد «لبیک یانصرالله» و جمعیت نیز یک‌صدا. این همان دعوت روضه به مقاومت است.
زیاد که گریه می‌کنم، سردرد می‌گیرم. حال ایستادن ندارم. مقدم‌دوست با تکه‌ای سنگ آمد: «می‌بینی چقدر شبیه نقشه فلسطین است، تبرک از مقتل سید برداشتم؛ برای مهر نماز.»

#جواد_موگویی
https://hottg.com/javadmogoei
آن طلبه فقیر
فرزند چه شکوهی داده به پدر
روزهای جنگی-۳۰

https://hottg.com/javadmogoei
جواد موگویی|حرف بی‌حساب
Photo
آن طلبه فقیر
فرزند چه شکوهی داده به پدر

روزهای جنگی-۳۰


یکشنبه ۱۴۰۳/۱۲/۵
همیشه برای دربی‌ پرسپولیس-استقلال، استادیوم رفته‌ام؛ این‌بار برای تشییع.
کارت ورود ندارم. کلی به عرفاتی(خانه‌روزنامه‌نگاران) التماس که در لیست جایم دهد، نداد‌.
همه‌خیابان‌ها قفل است.عطالله مهاجرانی(وزیر) را دیدم و بعد بغل و روبوسی. دم پیرمرد گرم. دوباره از لندن آمده.
گروه گروه سرود و نوحه می‌خوانند. چند موکب کوچک دیدم. خبری از داربست‌ها و ایستگاه‌های صلواتی دولتی در راه‌پیمایی‌های۲۲بهمن نیست؛ همه‌چیز مردمی، مثل اربعین عراق.
در جمعیت هستند دخترانی سرلخت اما سیاه‌پوش و گریان. جمعی پرچم‌ حزب سوسیالیستی دردست دارند!
چند یمنی با خنجر بر پرشال. همه زیر ۷۰کیلو!
جماعت عجیبی‌اند! غزه ول کرده، اینها کشتی‌های اسراییلی را ول نمی‌کنند!
ملت از سروکولشان بالا می‌روند برای سلفی. مقاومت چه عزتی داده به‌ آنها.
عکسی از حا‌ج‌قاسم و رهبری نیست! نیروهای حزب غیرمسلح‌اند. چرا؟!
بهادری‌جهرمی(سخنگوی‌دولت‌) به جمع پیوست. بقیه رو گم کردیم. سر از تونل‌های استادیوم درآوردیم، کنار جنازه سید در آمبولانس؛ اشک و زیارت. بهادری گفت نماز بخوانیم.
یکهو عراقچی جلویمان سبز شد! هفته پیش در جلسه‌ای انتقادی به او تاختم. گفتم «عجب جاهایی عجیبی همدیگر را می‌بینیم!» گفت «بله، آن هفته آنجا الان اینجا!»
چسبیدم پشتش! مثل ماشین‌های پشت آمبولانس در ترافیک! گیت‌ها را یک‌به‌یک رد کردم! رفتیم نمازخانه. پیش‌نماز پناهیان: قالیباف، نبویان، مطیعی، رسولی و...
هییت راه افتاد به سمت جایگاه مراسم. روایت، دیدن و شنیدن می‌خواهد. بدون کارت چه جایی خوبی افتادم برای روایت.
در استادیوم ۸۰هزارنفری هستند‌. بعید است در تاریخ ملتی ۵ماه منتظر تشییع رهبرشان باشند. نبیه‌بری(رییس‌مجلس و جنبش‌امل) آمد؛ به سختی قدم برمی‌دارد؛ ۸۷ساله‌.
کنارش قالیباف، امیل لحود(رییس‌جمهور اسبق) و عراقچی.
رییس‌جمهور و نخست‌وزیر نیامدند! و هیچ‌کدام از سران عرب منطقه. شرف چه رنگیست؟!
نه، اصلا ننگ تشییع قهرمان جهان عرب است حضور اینها.
چه مراسم بانظمی. ایران بود ۵۰نفر کشته می‌داد!
یکهو همه بلند می‌شوند؛ سیدعبدالکریم پدر سید، پیرمردی عصا بدست با دو نوه‌هایش.
فرزند چه شکوهی داده به پدر. نه، به آزاده‌های جهان. سید می‌گفت: «پدرم خیلی فقیر بود. بقال بود با مغازه‌ای کوچک. تا ظهر مدرسه میرفتم و بعد به پدرم کمک می‌کردم‌. روزی نشد که همه خانواده بر یک سفره غذا بخوریم. همیشه ما تنها و پدرومادرم در مغازه بودن.»
چه رازی نهفته است که آزادگی و مقاومت راه به رفاه‌طلبی ندارد و به قول امام: «تنها آنهایی تا آخر خط با ما هستند که درد فقر و محرومیت را چشیده باشند.»

#جواد_موگویی
https://hottg.com/javadmogoei
جواد موگویی|حرف بی‌حساب
https://hottg.com/javadmogoei
جنگنده‌های اسراییلی
ای تاریخ قلمت بشکند اگر ننویسی...
روزهای جنگی-۳۱

یکشنبه۱۴۰۳/۱۲/۵
ماشین حمل پیکر آمد.
۸۰هزار ایستاده ضجه می‌زنند. انگار یک کوه سفر کرده از این دشت‌. عجب موسیقی‌ای؛ کارن همایونفر ویژه ساخته برای تشییع سید.
نشان رسمی تشییع «انا علی‌العهد» نیز اثر هنرمند ایرانی مسعود نجابتی.
همزمان صدای آرام و باصلابت سید پس از جنگ ۳۳روزه با آن عربی فصیحش:
«شما امروز دنیا را حیرت‌زده کردید و به حق ثابت کردید که شما مردم بزرگ، عزتمند، وفادار و شجاعی هستید...»
جمعیت فریاد می‌زند لبیک‌نصرالله!
انگار سید را حاضر و ناظر می‌بینند. هنوز هم می‌شود رفتن سید را باور نکرد. سید می‌توانست در بیروت نماند اما مردانه ماند، کنار مردمش؛ در قلب ضاحیه.
مراسم جگرسوز است. قالیباف ریز ریز اشک می‌ریزد. کاظمی‌قمی(از فرماندهان قدس) مشت گره‌کرده شعار می‌دهد! کعبی(خبرگان) گریان و دست روی عمامه!
محافظان ایرانی با گریه فیلم می‌گیرند؛ کسی پروتکل‌‌ رعایت نمی‌کند. همه مسخ شکوه سیدند.
ماشین حمل پیکر دورتادور استادیوم دور می‌زند. ابوعلی محافظ مشهور سید کنار تابوت است! روز شهادت کجا بوده؟
ناگهان صدایی مهیب؛ ۴جنگنده اسراییلی از بالای سرمان رد شدند؛ قمی(سازمان‌تبلیغات) بی‌اختیار مشت‌گره‌کرده رو به هواپیماها شعارمرگ بر اسراییل داد. استادیوم نیز یک‌پارچه‌.
چشمم به هییت ایرانی بود؛ قالیباف بی‌توجه به جنگنده‌ها، اصلا سرش را بالا نیاورد، عراقچی نیز نگاهش را از جایگاه مراسم برنداشت. هیچ‌کس از اطرافیانم نترسید.
چرا اینجا کسی نمی‌ترسد از بمباران؟
مگر از اسراییل بدور است که استادیومی ۸۰هزار نفری را دفن کند؟!
ای تاریخ قلمت بشکند اگر ننویسی: جنگنده‌های اسراییل برای مانورقدرت و تحقیر آمدند ولی استادیوم جان تازه گرفت. این ملت مرگ را به مضحکه گرفته‌اند.
کجای دنیا جنگنده‌ها بالای سر صدهاهزارنفر بیاید ولی دریغ از یک ترس؟! مگر این ملت را می‌شود دفن کرد در تاریخ؟

#جواد_موگویی
https://hottg.com/javadmogoei
HTML Embed Code:
2025/06/29 16:37:44
Back to Top