Channel: 🔸جام خیال🔸
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دخترم!!!
آنها هرگز از اینکه به تو بگویند: ”مطابق سن و سالت رفتار کن” دست برنخواهند داشت. به من هم اینها را گفتند ولی هرگز تسلیم نشدم. سن من همانی است که روحم حس اش می کند!
#آرا_کمپبل
@Jamekhial
آنها هرگز از اینکه به تو بگویند: ”مطابق سن و سالت رفتار کن” دست برنخواهند داشت. به من هم اینها را گفتند ولی هرگز تسلیم نشدم. سن من همانی است که روحم حس اش می کند!
#آرا_کمپبل
@Jamekhial
ما هرگز از آنچه نمیدانستیم
و از کسانی که نمیشناختیم
ترسی نداشتیم
ترس،
سوغات آشنایی هاست.
#نادر_ابراهیمی
@Jamekhial
و از کسانی که نمیشناختیم
ترسی نداشتیم
ترس،
سوغات آشنایی هاست.
#نادر_ابراهیمی
@Jamekhial
سخت شکوهمند اما هولناک است که یکدیگر را وقت مخاطره و تردید هم دوست بداریم، در قعر دنیایی که فرو میپاشد و در تاریخی که زندگی انسان پشیزی نمیارزد.
#آلبر_کامو
@Jamekhial
#آلبر_کامو
@Jamekhial
غمت ساتور شد ، شبْ تختِ سلاخی ، دلم ماهی
پُر است از پولک و خون چنتهات دیگر چه میخواهی؟!
شبیه تور صیادان سرم سوراخسوراخ است
نمیافتد به تورم غیر اوهام شبانگاهی
پُرند از بوق کشتیهای جنگی ، گوشماهیها
بچسبان گوش روی قلب آرامم هرازگاهی
که امواج بلندت را ببینی در دل تنگم
ببینی که نکرده قلب من در عشق ، کوتاهی
بچسبان گوش روی قلب سردم ، ارّهماهیجان !
ببین دیگر نفسهایم ندارد تاب همراهی
صدایم را بریدی بر لب ساتور ، خون ماسید.
نشد کامل بگویم "عاشقت میمانم اِبراهی ...
#کبری_موسویقهفرخی
@Jamekhial
پُر است از پولک و خون چنتهات دیگر چه میخواهی؟!
شبیه تور صیادان سرم سوراخسوراخ است
نمیافتد به تورم غیر اوهام شبانگاهی
پُرند از بوق کشتیهای جنگی ، گوشماهیها
بچسبان گوش روی قلب آرامم هرازگاهی
که امواج بلندت را ببینی در دل تنگم
ببینی که نکرده قلب من در عشق ، کوتاهی
بچسبان گوش روی قلب سردم ، ارّهماهیجان !
ببین دیگر نفسهایم ندارد تاب همراهی
صدایم را بریدی بر لب ساتور ، خون ماسید.
نشد کامل بگویم "عاشقت میمانم اِبراهی ...
#کبری_موسویقهفرخی
@Jamekhial
تو که تنها امیدِ انقلابیهایِ تاریخی
تو که صد یاغیِ دلداده در کوه و کمر داری
تو که سربازهایِ عاشقت در جنگها مُردند
ولی در لشکرت سربازهایی بیشتر داری
تو که در انتظارِ فتحِ یک آیندهی خوبی
بگو از حالِ من در روزهایِ بد خبر داری؟
خبر داری که ماهیقرمزِ غمگینمان دق کرد؟
خبر داری که سرما زد، درخت سیبمان افتاد؟
خبر داری تنم مثل اجاقِ مردهای یخ کرد؟!
تمامِ بوسههایم بی تو سُر خورد از دهان افتاد
خبر داری که بعد از رفتنت پرواز یادم رفت؟
دلم گنجشکِ ترسویی شد و از آشیان افتاد...
نگاهم کن... منم! تنها درختِ "باغِ بیبرگی"
که با لطفِ تبرها دوستانِ مُردهای دارم
منم سربازِ پیرِ "پادشاهِ فصلها پاییز"
که در جنگِ زمستان "گوشِ سرما بُرده"ای دارم
صدایت میکنم با "پوستینی کهنه بر دوشم"
دلِ اندوهناکی "سنگِ تیپاخورده"ای دارم
نمیخواهم ببینم زخمهایِ سرزمینم را
دلم خون است زیرِ چکمههایِ روس و عثمانی
زمستان میرسد با لشکری از برف ، از طوفان
کجا مخفی شوم در این جهانِ رو به ویرانی؟
کجایِ سینهام پنهان کنم عشقِ بزرگت را
که قلبِ کوچکی دارند شاعرهای آبانی...
برایِ من بگو خوابِ کسی را باز میبینی؟
کسی آیا کنارت هست در رویایِ بعد از من؟
بگو آیا برایِ کشفِ یک لبخند میمیرند؟
چگونه دوستت دارند آدمهایِ بعد از من؟
چگونه گریهی دیروز را از یاد خواهی برد
به آغوشِ که عادت میکنی فردایِ بعد از من؟
کلاغِ فربه از شاخِ هزارم یادمان انداخت
که بالایِ درختان جایِ گنجشکانِ لاغر نیست
کفِ پاهایمان در ردّ پایِ ترکهها گم بود
بدونِ مشق فهمیدیم یک با یک برابر نیست
ازین تکرارِ در تکرارِ در تکرار غمگینم
اگرچه زندگی خوب است،اما مرگ بهتر نیست؟!
#حامد_ابراهیم_پور
@Jamekhial
تو که صد یاغیِ دلداده در کوه و کمر داری
تو که سربازهایِ عاشقت در جنگها مُردند
ولی در لشکرت سربازهایی بیشتر داری
تو که در انتظارِ فتحِ یک آیندهی خوبی
بگو از حالِ من در روزهایِ بد خبر داری؟
خبر داری که ماهیقرمزِ غمگینمان دق کرد؟
خبر داری که سرما زد، درخت سیبمان افتاد؟
خبر داری تنم مثل اجاقِ مردهای یخ کرد؟!
تمامِ بوسههایم بی تو سُر خورد از دهان افتاد
خبر داری که بعد از رفتنت پرواز یادم رفت؟
دلم گنجشکِ ترسویی شد و از آشیان افتاد...
نگاهم کن... منم! تنها درختِ "باغِ بیبرگی"
که با لطفِ تبرها دوستانِ مُردهای دارم
منم سربازِ پیرِ "پادشاهِ فصلها پاییز"
که در جنگِ زمستان "گوشِ سرما بُرده"ای دارم
صدایت میکنم با "پوستینی کهنه بر دوشم"
دلِ اندوهناکی "سنگِ تیپاخورده"ای دارم
نمیخواهم ببینم زخمهایِ سرزمینم را
دلم خون است زیرِ چکمههایِ روس و عثمانی
زمستان میرسد با لشکری از برف ، از طوفان
کجا مخفی شوم در این جهانِ رو به ویرانی؟
کجایِ سینهام پنهان کنم عشقِ بزرگت را
که قلبِ کوچکی دارند شاعرهای آبانی...
برایِ من بگو خوابِ کسی را باز میبینی؟
کسی آیا کنارت هست در رویایِ بعد از من؟
بگو آیا برایِ کشفِ یک لبخند میمیرند؟
چگونه دوستت دارند آدمهایِ بعد از من؟
چگونه گریهی دیروز را از یاد خواهی برد
به آغوشِ که عادت میکنی فردایِ بعد از من؟
کلاغِ فربه از شاخِ هزارم یادمان انداخت
که بالایِ درختان جایِ گنجشکانِ لاغر نیست
کفِ پاهایمان در ردّ پایِ ترکهها گم بود
بدونِ مشق فهمیدیم یک با یک برابر نیست
ازین تکرارِ در تکرارِ در تکرار غمگینم
اگرچه زندگی خوب است،اما مرگ بهتر نیست؟!
#حامد_ابراهیم_پور
@Jamekhial
و من به دیدن تو
چنان در آینهات مشغولام
که جهان از کنارم میگذرد
بیآنکه سر برگردانم
در فصلهای خونین هم میتوان عاشق بود
به قمریان عاشق حسد میورزم
که دانه برمیچینند
و به ستاره و باران
که بر نیمرخ مهتابیات بوسه میزنند
و به گلی که با اشارهی تو میشکفد...
#علی_باباچاهی
@Jamekhial
چنان در آینهات مشغولام
که جهان از کنارم میگذرد
بیآنکه سر برگردانم
در فصلهای خونین هم میتوان عاشق بود
به قمریان عاشق حسد میورزم
که دانه برمیچینند
و به ستاره و باران
که بر نیمرخ مهتابیات بوسه میزنند
و به گلی که با اشارهی تو میشکفد...
#علی_باباچاهی
@Jamekhial
قلمرو موسیقی
قلب است،
جایی که تو راه می روی.
همه آهنگ ها
از موهای تو
به آسمان می رسد،
#عباس_معروفی
@Jamekhial
قلب است،
جایی که تو راه می روی.
همه آهنگ ها
از موهای تو
به آسمان می رسد،
#عباس_معروفی
@Jamekhial
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
افرادی وجود دارند که در خاک مدفونشان میکنیم
اما قلبِ ما کفنِ کسانی میشود که
علاقهی خاصی به آنها داریم.
خاطراتِ آنها هر روز با تپشِ قلبِ ما در هم میآمیزد
با هر نفس به آنها میاندیشیم
و بر اساسِ قانونِ مهرآمیزِ تناسخِ روحی که خاصِ عشق است
در وجودِ ما زنده میمانند.
روحی در روحِ من زندگی میکند.
اگر کارِ نیکی انجام دهم یا سخنِ دلنشینی بگویم
این روح هم صحبت میکند و واردِ عمل میشود.
بهسانِ عطری که زنبق از خود در فضا میپراکند و عطرآگینش میکند
سرچشمهی نیکیهای وجودِ من هم در آن گور است.
#اونوره_دو_بالزاک
#زنبق_دره
@Jamekhial
اما قلبِ ما کفنِ کسانی میشود که
علاقهی خاصی به آنها داریم.
خاطراتِ آنها هر روز با تپشِ قلبِ ما در هم میآمیزد
با هر نفس به آنها میاندیشیم
و بر اساسِ قانونِ مهرآمیزِ تناسخِ روحی که خاصِ عشق است
در وجودِ ما زنده میمانند.
روحی در روحِ من زندگی میکند.
اگر کارِ نیکی انجام دهم یا سخنِ دلنشینی بگویم
این روح هم صحبت میکند و واردِ عمل میشود.
بهسانِ عطری که زنبق از خود در فضا میپراکند و عطرآگینش میکند
سرچشمهی نیکیهای وجودِ من هم در آن گور است.
#اونوره_دو_بالزاک
#زنبق_دره
@Jamekhial
من
میدانم روزی سراسر شور،
در کنارم خواهی بود
در حالی که
انکار میکنی زادهی ذهنِ من هستی
و ادعا میکنی
گرمای عشق، برای اثباتِ تن کافی است
گرچه کاملن روشن است
تمامِ زیباییات، تمامِ لطافتات
هدیهییست
که من تو را بخشیدهام، عزیزم.
#سیلویا_پلات
@Jamekhial
میدانم روزی سراسر شور،
در کنارم خواهی بود
در حالی که
انکار میکنی زادهی ذهنِ من هستی
و ادعا میکنی
گرمای عشق، برای اثباتِ تن کافی است
گرچه کاملن روشن است
تمامِ زیباییات، تمامِ لطافتات
هدیهییست
که من تو را بخشیدهام، عزیزم.
#سیلویا_پلات
@Jamekhial
تو را
تو را چه بنامم؟
تا دریچه را رو به باغی بگشاید
که
صدای پرپر شدنش
به زمزمه های تو
در عصرهای دلتنگی می ماند!
نامت
رازی است
که سنگ را به نسیم و
نسیم را به توفان بدل می کند
و آتش در گلستانِ ابراهیم می افکند!
مرا زهره ی آن نیست
که نامت را به زبان آرم
در تو می نگرم و می میرم...!
#حسین_منزوی
@Jamekhial
تو را چه بنامم؟
تا دریچه را رو به باغی بگشاید
که
صدای پرپر شدنش
به زمزمه های تو
در عصرهای دلتنگی می ماند!
نامت
رازی است
که سنگ را به نسیم و
نسیم را به توفان بدل می کند
و آتش در گلستانِ ابراهیم می افکند!
مرا زهره ی آن نیست
که نامت را به زبان آرم
در تو می نگرم و می میرم...!
#حسین_منزوی
@Jamekhial
زیبا باش و لبخند بزن. به خودت بیتوجه نباش. دلم میخواهد خوشحال باشی. تو هرگز زیباتر از آن شبی نبودی که گفتی خوشحالی.
#آلبر_کامو
به ماریا کاسارس
@Jamekhial
#آلبر_کامو
به ماریا کاسارس
@Jamekhial
مغرور دلفریب من ای آشنای دور!
بردار دست از این همه لجبازی و غرور
بردار دست از این همه خودخواهیات چنین
بی اعتنا گذر نکن از من، نکن عبور
خونم به جوش آمده دیگر بریدهام
ای بی خیال از من و این قلب ناصبور
من خستهام از اینکه به اصرار و التماس
دائم به پای دل بکشانم تو را به زور
راضی نشو به مردن من، رسم این نبود
اینگونه زنده را بکشانی به قعر گور
اصلا چه عایدت شده از این غرور خام
جز انزوا، خلوت و یک اشتهای کور
این روزها بدون تو در خلوتم مدام
با اینکه پیش من تو نداری دگر حضور
تنها در آلبوم پر از عکسها فقط
انبوه خاطرات تو را میکنم مرور
در آتشم شبیه همان تکه چوب که
در کام شعله سوخت تنش کنج یک تنور
همچون قطار، مغز سرم سوت میکشد
از بس که فکر تو، به سرم میکند خطور
احسنت بر تو، دست مریزاد، مرحبا
آخر جواز مرگ مرا میکنی صدور
#مریم_پیروزی
@Jamekhial
بردار دست از این همه لجبازی و غرور
بردار دست از این همه خودخواهیات چنین
بی اعتنا گذر نکن از من، نکن عبور
خونم به جوش آمده دیگر بریدهام
ای بی خیال از من و این قلب ناصبور
من خستهام از اینکه به اصرار و التماس
دائم به پای دل بکشانم تو را به زور
راضی نشو به مردن من، رسم این نبود
اینگونه زنده را بکشانی به قعر گور
اصلا چه عایدت شده از این غرور خام
جز انزوا، خلوت و یک اشتهای کور
این روزها بدون تو در خلوتم مدام
با اینکه پیش من تو نداری دگر حضور
تنها در آلبوم پر از عکسها فقط
انبوه خاطرات تو را میکنم مرور
در آتشم شبیه همان تکه چوب که
در کام شعله سوخت تنش کنج یک تنور
همچون قطار، مغز سرم سوت میکشد
از بس که فکر تو، به سرم میکند خطور
احسنت بر تو، دست مریزاد، مرحبا
آخر جواز مرگ مرا میکنی صدور
#مریم_پیروزی
@Jamekhial
نفسنفس زدنت را و عطر خوب تنت را...
به روی زخم لبم، مرهم خوش دهنت را...
شبیه نیلم و تنها، تو مثل معجز موسی
بیا و معجزهای کن دوباره رد شدنت را
دلم گرفته از این من، دلت گرفته از آن من
به ما شدن برسان این ضمیر تلخ منت را
شبیه پیله به دورم بپیچ تا که رها شم
به دور پیکر عریان من، بِتَن بدنت را
بدون عشق چه هستم؟ شبیه مردهی بیجان!
بدون عشق بپوشان به پیکرم کفنت را
#نازنین_مرادی
@Jamekhial
به روی زخم لبم، مرهم خوش دهنت را...
شبیه نیلم و تنها، تو مثل معجز موسی
بیا و معجزهای کن دوباره رد شدنت را
دلم گرفته از این من، دلت گرفته از آن من
به ما شدن برسان این ضمیر تلخ منت را
شبیه پیله به دورم بپیچ تا که رها شم
به دور پیکر عریان من، بِتَن بدنت را
بدون عشق چه هستم؟ شبیه مردهی بیجان!
بدون عشق بپوشان به پیکرم کفنت را
#نازنین_مرادی
@Jamekhial
از بام من به بام بُتی هیز میپری
از این خدای با همه پرهیز میپری
سوی کدام شاخه، دل از کاج میبُری!؟
دیوانه! از بهار به پاییز میپری...
گنجشکروزی از توام؛ اما کبوترک
روزی هزار بار به کاریز میپری
بیدام اگر که میشوی آرام، پس چرا
از آسمان من به قفس تیز میپری؟
تا میروم بگویمت ای دارکوب خوب!
با این درخت سخت بیامیز! میپری..
□
از من هزار خاطره گرمِ پریدنند
ای مستی شراب! تو هم نیز میپری
#سحر_هادیان
@Jamekhial
از این خدای با همه پرهیز میپری
سوی کدام شاخه، دل از کاج میبُری!؟
دیوانه! از بهار به پاییز میپری...
گنجشکروزی از توام؛ اما کبوترک
روزی هزار بار به کاریز میپری
بیدام اگر که میشوی آرام، پس چرا
از آسمان من به قفس تیز میپری؟
تا میروم بگویمت ای دارکوب خوب!
با این درخت سخت بیامیز! میپری..
□
از من هزار خاطره گرمِ پریدنند
ای مستی شراب! تو هم نیز میپری
#سحر_هادیان
@Jamekhial
HTML Embed Code: