TG Telegram Group Link
Channel: Femen_Irn
Back to Bottom
Forwarded from طلوع اندیشه
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔸ساعت ۱۰ شب است همه خوابیده‌اند و من تنهای تنها توی اتاقم نشسته‌ام و به تو فکر می‌کنم اگر بگویم حالم خوب است دروغ گفته‌ام چون سرگردانی روح من درمان پذیر نیست و من می‌دانم که هرگز به آرامش نخواهم رسید .در من نیرویی هست. نیروی گریز از ابتذال و من به خوبی ابتذال زندگی و وجود را احساس می‌کنم و می‌بینم که در این زندان پایبند شده‌ام .من اگر تلاش می‌کنم برای این که از اینجا بروم تو نباید فکر کنی که براى من دیدن دنیاهای دیگر و سرزمین های دیگر جالب و قابل توجه است نه ! من معتقدم که زیر آسمان کبود انسان با هیچ چیز تازه ای برخورد نمی کند و هسته زندگی را ابتذال و تکرار مکررات تشکیل داده و مطمئن هستم که برای روح عاصی و سرگردان من در هیچ گوشه دنیا پناهگاه و آرامشی وجود ندارد.

✔️از نامه های #فروغ_فرخزاد به پرویز شاپور
‏‌ شکیب سیاوش خبرنگار افغانستانی داستانی از خشنود خرمی را در ایکس (توییتر) نقل کرده بود.. در زیر برای شما بازنشر  می‌کنم، اما همین داستان نشان می‌دهد  چقدر ما به پیروزی زن زندگی آزادی در ایران، برای ایجاد یک تغییر بزرگ در منطقه نیاز داریم.. برای این که آدمها «به سادگی نمیرند برای تغییر بنیادی رابطه انسان با قدرت از هر جنس‌اش…    وقتی از هرات می‌آمدیم، در نزدیکی‌های قندهار همسرم خواهش کرد که برای چند لحظه چادری/برقع‌اش را بردارد. دلیلش را نمی‌دانستم، ولی می‌شد فشار و حرارت زیاد داخل ماشین را حدس زد. چیزی نگفتم و بی‌خیال این حرف شدم. او پافشاری کرد و گفت:«نفسم بند میایه…» ‏  ‏در صندلی عقبی و پهلوی ما رقم رقم مردان ریش بلند نشسته بودند که در تمام مسیر متوجه نشدم با زنان خود حرف بزنند، انگار درکنارشان اصلا کسی حضور نداشت. زنان همه مطیع بودند، مطیع‌تر از یک ماشین، عاجزتر از هر زنده‌جانی. ‏برایش گفتم که این کار درستی نیست؛ هیچ زنی این‌جا از زیر برقع خود بیرون نمی‌شود. اجازه ندارند. ببین.  ‏گفت:« فقط آب می‌نوشم، حالم خوب نیست» ‏به گوشش گفتم نوشیدن چند قطره آب بهانه‌ای نیست که خودش را به مردهای داخل ماشین نشان بدهد. دیگر جواب بیتابی و درد و هرچیزی که زیر این برقع جریان داشت را ندادم.  ‏به نماز پیاده شدیم، از بازارها و بازارک‌های زیادی عبور کردیم، چهار و چند ساعت دیگر راه آمدیم و در تمام مسیر زنم چیزی نگفت. آب هم ننوشید. وقتی به کابل رسیدیم هوا تاریک شده بود. همه از ماشین پیاده شدند. ‏هنگامی که از چوکی‌ برخواستم، او از دنبالم نیامد. سرش را به شیشه تکیه داده بود. با این کارش، با این قهر و لج و ماندنش عصبانی شدم. از اینکه توانسته باشم زخم زبان بزنم، آهسته ولی با خشم گفتم:« از موتروان خوشت آمده؟» ‏باز هم چیزی نگفت و تکان نخورد. فکر کردم بابت اینکه نگذاشته‌ام چادری‌اش را بردارد، قهر کرده است. برگشتم و همین‌که دست به بازویش زدم، محکم روی چوکی افتاد. ترسیدم. با عجله چادری از صورتش برادشتم. صورتش سفید شده بود و نفس نمی‌کشید. مرده بود، خشک شده بود.  ‏تا آن زمان نمی‌دانستم یک زن به همین سادگی می‌میرد....   خشنود خرمی‌‌‌‌‌‏
Forwarded from 🇮🇷 FEMINISM
یک پیشنهاد دوستانه:

بیایید یک قانون برای خودمان وضع کنیم.
اگر ممکن است هر کس شعر یا متنی را که به اشتراک می گذارد چیزی باشد که خودش توی کتاب خوانده است.
اینطوری هم از به اشتراک گذاری مطالب جعلی جلوگیری می شود، هم اینکه حجم مطالب پایین تر می آید و مفید تر هم می شود
کپی پیست کردن را توی همه گروه ها می شود دید، بیایید با افردی که کتاب نمی خوانند یک فرقی داشته باشیم🙏🙏🙏
و اینکه اگر مطلبی را دیدیم که خیلی خیلی خوشمان آمد و از نویسنده یا شاعرش مطمئن نبودیم اسم شاعر یا نویسنده را از انتهایش پاک کنیم.
پیشاپیش از دوستانی که به پیشنهادمان عمل می کنند سپاسگزاریم🌹💚🌹
مجله ی هنری #هیچ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📥 تا حالا فکر کردی چرا خودتو دوست نداری؟  چرا قدت رو دوست نداری؟ ، چرا از رنگ چشم هات خوشت نمیاد چرا از بینی ات خوشت نمیاد؟  فقط یه دلیل داره  اینو به ما یاد دادن! ولی کی یاد داده ؟ دست های پنهان؟ اجتماع؟ ....
. یکی از سخت‌ترین و احتمالا سخیف‌ترین رفتارها شاید این باشد که آدم هموطنش را توبیخ کند، تحقیر کند، بپرسد آخر چرا؟ با کدام عقل؟  میخواهم سخیف باشم! هموطن! چرا؟ با کدام عقل؟ با چه بینشی؟ به امید رسیدن به چه؟ هموطن کجای عزت‌نفست درد می‌کند که خودت را به درد و دیوار می‌کوبی برای دیدن دیگری از فاصله‌ای نزدیک‌تر؟ هموطن چقدر دوری از موفقیت، چقدر پرتی از پیروزی، چقدر دوری از  افتخار، که تو را رسانده به کسب افتخار، "من رونالدو رو دیدم! به خدا! خودِ خودم خودِ خودشو دیدم!" دیدی که چه؟! چه بشود؟ هموطن! چقدر یک ایران را، یک ایرانی را حاشیه‌ای، حقیر، زیردست و نخودیِ دنیا دیدی که برود بزند به کوه و بیابان، برود در بشکند، برود توی مسیر اتوبوس که...  هموطن! گناهت به جا... گناهت به گردن خودت که به تعدادی که رفتید رونالدو را ببینید، تعدادی چندین برابری نرفتند و حرصش را خوردند اما می‌خواهم یک چیز را بگویم تا بدانی من روبروی تو نیستم و اتفاقا با تو درد مشترک دارم.  تو نتیجه‌ی مکانیزم تحقیر عمومی‌ای هستی که سال‌هاست در این مملکت عزت‌نفس و حقوق اولیه‌ی افراد را نشانه گرفته؛ تو نتیجه‌ی همان تحقیری هستی که نماینده‌ی مملکتت را وا داشت با موگرینی سلفی بگیرد "دو تایی! حالا دسته‌جمعی، حالا از این زاویه!" تو نتیجه‌ی همان پروژه‌‌ای هستی که آگاهانه و عامدانه هر کدام از ما را یا منزوی کرد، یا کوچیده و خانه‌به‌خانه کرد.  و از هر دریچه‌ای که نگاه کنی من، منِ ایرانی این را حق "ایرااان" نمی‌دانم.  این درد دارد! 

پی‌نوشت: تصویر نمایی آخرالزمانی‌ست از حمله‌ی مردمی برای ورود به هتلی که محل اقامت رونالدوست! 
#مردمان
#سودابه_فرضی_پور
جهان هستی ، چیزی را به شما نمیدهد که میخواهید ؛
بلکه چیزی را به شما میدهد که لازم دارید ،
تا از شما چیزی را بسازد که میخواهد.




🌻پایان هفته ای بی دغدغه داشته باشید.
نه از هوس که ز جور زمانه! لب به شراب 
اگر زدیم برای دل خراب زدیم

مؤذنا به امید که می زنی فریاد؟
تو هم بخواب که ما خویش را به خواب زدیم
....
_ گوته درباره انسان بارور می گوید: نه پول، نه قدرت، نه ارضای حسی(سکس)، هیچکدام نمی توانند مفهوم زندگی را به انسان عرضه دهند، انسان تنها هنگامی که فعالیت بارور دارد، می تواند زندگیش را پرمعنا سازد و خشنود گردد.

انسان از دیدگاه مارکس
اریک فروم
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یک مشت تنهای اندوهگینِ به قدر کفایت دوست‌داشته‌نشده‌ی حفظ ظاهر کرده! یک مشت خسته‌ی بیش از مرزِ طاقت جنگیده‌ی فراموش شده! یک مشت بغضِ متحرک و حسرت آرزوهای بسیار بر دوش! به هم توجه کنیم کمی! به جز ما کسی نمی‌فهمد در این گوشه‌ی جغرافیا چقدر زندگی را سخت سپری کردیم و چقدر سخت به ساده‌ترین نیازهای یک انسان رسیدیم و چه آرزوهای بزرگ و چه دستان کوچکی داشتیم! ما نیاز داریم به هم محبت کنیم و نیاز داریم همدیگر را دوست بداریم و نیاز داریم برای شادی و لبخند همدیگر - شده به قدر واژه‌ای و حرفی و لبخندکوچکی- کاری کنیم! ما؛ تاول‌های زیادی بر پا و زخم‌های عمیقی بر دل! ما؛ تشنه‌ی ذره‌ای توجهِ بی‌چشم‌داشت و عشقِ راستین! ما، برای زندگی دویده و از زیستن بازمانده...
_من بر این باورم که انسان هنگامی خودش است که نیروهای درونی خود را به کار گیرد. و اگر زندگی اش به جای بودن در داشتن و مصرف خلاصه شود به پستی خواهد گرایید.

بنام زندگی
اریک فروم
حکایت دیوار برلین بسیار نزدیک به حکایت تلگرام و شبکه های اجتماعی و مردم پشت دیوار فیلتر مانده است. مردمان واقعی دو طرف دیوار مردمانی عادی با زندگی و مراودات روزانه مشخص هستند؛ قطع به یقین هستند کسانی که به قصدهای نا مبارک سعی عبور و ورود را دارند اما چاره کار ایجاد دیوار و مسدود سازی زندگی و ارتباطات مردمان نیست.
۲۵ اکتبر مصادف با ۳ آبان ماه روز جهانی هنرمندان است ،
من این روز را به تمامی هنرمندان در هر گوشه از کره خاکی که هستند تبریک عرض می کنم و به هنرمندان اوزی که سالهای سال با وجود تمام کمبودها و بی مهری ها ماندند و عاشقانه کار کردند خدا قوت و تبریک عرض میکنم،

هنرمندانی که نه نگارخانه و گالری و سالن کف و موسیقی و اجتماعات مخصوص به خود داشتند و نه خیلی از وسایلی که نیاز اولیه هنرمندان است،
اما با این وجود برای نام شهر و کشور خود خالصانه و بی منت تلاش کردند و بارها مورد بی مهری اشخاصی قرار گرفتند که هر اتفاقی را به فرهنگ و هنر پیوند می زدند،
اما هنرمندان تمام قد ایستادند و باوجود  تمام نامهربانی‌ها و بدون هیچ حمایت مالی از هیچ ارگانی به راه خود ادامه دادند و ماندند.
امیدوارم که مسیر آینده و پیش روی همه هنرمندان روشن تر از قبل باشد و بتوانند با گامهایی محکم و تقویت و آموزش و اخلاق نیکو در هر رشته ای که هستند بهترین باشند.

من به عنوان عضوی کوچک و همراه هنرمندان تلاش های زیاد و همت بلندشان را تمام رشته ها و حرفه ای که آموخته اند و می آموزند و دنبال می کنند می ستایم و آرزو میکنم که همه انسان ها جایگاه هنر و هنرمند را درک کنند،چرا که زندگی با همه پستی و بلندی و خوبی و زیبایی برای هیچ انسانی ماندگار نیست، اما آنچه ماندگار می ماند هنر است که یادگار تمام عرصه ها و دوران هاست و جاودانی بی مانند است،
هنرمندان روزتان خجسته و مبارک و قدم و قلمتان مانا باد.

غیر از هنر که تاج سر آفرینش است/دوران هیچ منزلتی جاودانه نیست.
ما گاو شده‌ایم و
مش حسن هنوز
زخم‌هایش را می‌لیسد
زیر لب می‌گوید؛
-- مهمان حبیب خداست!

مااا ، مااا ، مااا..
راستی با این وزن
رقص چاقو چه زیباست!
وقتی رگهای خشکیده‌ی هامون
سنتور می‌نوازد
تا آب آبرو‌داری کند
و بهشتی ناکام
به درختان گلابی تن در دهد

و ما دوباره گاو شده‌ایم!
تا تاریخ پای سیم‌های خاردار
گوساله‌ای دیگر را قربانی کند
تا باد در رویای
گیسوانی رمنده ماغ بکشد
و آبادی روی آخرین اسبش
شرط ببندد
با گلوله‌هایی که روزی
بر کهکشان راه شیری گل خواهند داد
تا نخستین ستاره
از سیاهچاله‌ی حسرت بگریزد
بر زهدان زخمی این سرزمین

#مهتاب_میرقاسمی‌
هنگامی که مردم از حکومت شان هراس داشته باشند،آنجا استبداد است. هنگامی که حکومت از مردم در هراس باشد،آنجا آزادی‌ست.

توماس جفرسون
تو قربانی سکوت ملتی شدی که ««ذلت»»  اختیار کردند🖤🖤
.....🩶🩶
HTML Embed Code:
2024/04/29 02:29:01
Back to Top