Channel: 🔴 آکادمی علوم انسانی
وقتی مبلغان مذهب به آفریقا آمدند آنها کتاب مقدس داشتند و ما زمین داشتیم
گفتند بیایید دعا کنیم، چشممان را بستیم، و وقتی چشم باز کردیم، ما کتاب مقدس داشتیم و آنها زمین داشتند.
💭 دزموند مپیلو توتو
╭─────────╮
♦️@humansciences
╰─────────╯
گفتند بیایید دعا کنیم، چشممان را بستیم، و وقتی چشم باز کردیم، ما کتاب مقدس داشتیم و آنها زمین داشتند.
💭 دزموند مپیلو توتو
╭─────────╮
♦️@humansciences
╰─────────╯
رهنمود «خودآموز دیکتاتورها» درباره آمار انتخابات:
اگر تن به این وسوسه بدهی و عدد بسیار بزرگی را به عنوان آرای خودت اعلام کنی، کل فرایند انتخابات زیر سوال میرود و همه دم از تقلبی بودن انتخابات خواهند زد. اگر میخواهی از مضحکه انتخابات با قیافهای جدی بیرون بیایی، باید منطقی باشی. اگر بگویی ۹۵ درصد آرا را مال خودت کردهای، معنایش این است که حتی نیروهای اپوزیسیون هم به تو رای دادهاند. اسلام کریمف ادعا کرد ۹۲ درصد به او رأی دادهاند و نورسلطان نظربایف ادعا کرد ۹۵ درصد. به نظر ما این دو رییس جمهور زیادهروی کردند. البته بدتر از این هم داشتیم. فرانسوا دووالیه حاکم هاییتی ادعا کرد که ۱۳۲۰۷۴۸ نفر در انتخابات سال ۱۹۶۱ به او رأی دادهاند در برابر صفر رای مخالف. بله، صفر رای مخالف. پسرش بیست و سه سال بعد رضایت داد به کسب ۹۹درصد آرا، که پیشرفتی بود نسبت به بابا جان مرحومش. خلاصه میخواهیم به تو بگوییم که باید منطقی باشی. الان زمانه عوض شده است. عدد مناسب برای اعلام پیروزی در انتخابات ۵۲ تا حداکثر ۷۲ درصد است به شرطی که واقعا یک چند درصدی هوادار داشته باشی. دانیل اورتگا که از همه زرنگتر بود عدد ۳۸ درصد را انتخاب کرد و الان چند دوره پیاپی است که با اعلام همین عدد «اندک» و «منطقی» در انتخابات ریاستجمهوری سر کار است و دارد تسمه از گرده مردم نیکاراگوئه میکشد.
📖خودآموز دیکتاتورها
رندال وود، کارمینه دولوکا
ترجمه بیژن اشتری
@HumanSciences
اگر تن به این وسوسه بدهی و عدد بسیار بزرگی را به عنوان آرای خودت اعلام کنی، کل فرایند انتخابات زیر سوال میرود و همه دم از تقلبی بودن انتخابات خواهند زد. اگر میخواهی از مضحکه انتخابات با قیافهای جدی بیرون بیایی، باید منطقی باشی. اگر بگویی ۹۵ درصد آرا را مال خودت کردهای، معنایش این است که حتی نیروهای اپوزیسیون هم به تو رای دادهاند. اسلام کریمف ادعا کرد ۹۲ درصد به او رأی دادهاند و نورسلطان نظربایف ادعا کرد ۹۵ درصد. به نظر ما این دو رییس جمهور زیادهروی کردند. البته بدتر از این هم داشتیم. فرانسوا دووالیه حاکم هاییتی ادعا کرد که ۱۳۲۰۷۴۸ نفر در انتخابات سال ۱۹۶۱ به او رأی دادهاند در برابر صفر رای مخالف. بله، صفر رای مخالف. پسرش بیست و سه سال بعد رضایت داد به کسب ۹۹درصد آرا، که پیشرفتی بود نسبت به بابا جان مرحومش. خلاصه میخواهیم به تو بگوییم که باید منطقی باشی. الان زمانه عوض شده است. عدد مناسب برای اعلام پیروزی در انتخابات ۵۲ تا حداکثر ۷۲ درصد است به شرطی که واقعا یک چند درصدی هوادار داشته باشی. دانیل اورتگا که از همه زرنگتر بود عدد ۳۸ درصد را انتخاب کرد و الان چند دوره پیاپی است که با اعلام همین عدد «اندک» و «منطقی» در انتخابات ریاستجمهوری سر کار است و دارد تسمه از گرده مردم نیکاراگوئه میکشد.
📖خودآموز دیکتاتورها
رندال وود، کارمینه دولوکا
ترجمه بیژن اشتری
@HumanSciences
نویسندهای که میگوید هیچ حقیقتی وجود ندارد، یا حقیقت «صرفاً نسبی» است، از شما میخواهد که او را باور نکنید. پس او را باور نکنید!
#راجر_اسکروتن
@humansciences
#راجر_اسکروتن
@humansciences
هوادارانم را پولدارتر میکنم دشمنانم را فقیرتر
فرانسیسکو فرانکو که تا همین پنجاه سال پیش دیکتاتور اسپانیا بود سبک خاصی در حکمرانی داشت که حایز اعتناست. از وقتی به قدرت رسید همه قراردادهای پروژههای عمرانی و ساختمانی را به دوستان و نوچگان و طرفداران و حامیانش داد و دقت زیادی به خرج داد که دشمنان بالقوه و بالفعلش هیچ سهمی از این خوان نعمت نبرند. او ایده جامعه دو طبقه را با پولدار کردن حامیانش(درصد اندکی از مردم) و فقیر کردن دشمنانش (اکثریت مردم) فعلیت بخشید. اعتقاد داشت که دشمن اگر فقیر و مفلوک شود همه انرژی اعتراضی اش هم خنثی خواهد شد.
به این ترتیب دیری نگذشت که طبقه متوسط اسپانیایی به شهروندان درجه دو تبدیل شدند و آلونک نشینی در حاشیه شهرهای بزرگ رونق یافت. در این سکونتگاههای غیرانسانی گرسنگی، خودکشی، اعتیاد و انواع خلافکاری ها بیداد میکرد اما دولت کناری ایستاده بود و صرفا تماشا میکرد. همزمان فرانکو تا توانست به حامیان و نوچگانش امتیازات مالی داد و آن ها را چاق و چله کرد. به آن هایی که در حفظ قدرت کمکش میکردند مناصب نان و آبدار میداد و اگر منصب و شغل به اندازه کافی نبود، پول و خانه و زمین میداد. همیشه شکمهایشان را سیر نگه میداشت تا مبادا به صف دشمنان بپیوندند.
میدانست که با سیر و راضی نگهداشتن آنها میتواند وفاداریشان به رژیم را بخرد. البته حواسش بود به چه کسی بدهد و به هر کس چقدر. اگر احساس میکرد کسی به اندازه کافی خورده و جیبش را زیادی پر کرده به نرمی او را کنار میزد چون احتمالا نوبت فرد دیگری رسیده بود که از آخور رژیمش سهم خود را بگیرد و بخورد. در واقع یکی از اصلیترین وظایف ژنرال فرانکو تصمیم گیری درباره این موضوع بود که چه کسانی باید پولدار شوند و چه کسانی نباید. این محور نظام نوچهپروری اش بود.
این نظامی بود که در یک کشور فاقد احزاب سیاسی بیشترین کارایی را برای هر دیکتاتوری دارد. البته کارکرد مطلوب این سیستم نیازمند پول و امکانات زیادی است که باید دست دیکتاتور باشد تا با توزیع آن بین کارگزاران و نوچگانش بتواند همواره آن ها را در خدمت خویش داشته باشد. برقراری نظام نوچهپروری به فرانکو اجازه داد که نظامی از محافل و شبکههای شخصی را جایگزین احزاب سیاسی کند؛ شبکهها و محافلی که نهایتا سر آنها به شخص خود دیکتاتور ختم میشد.
او موفق شد مجموعهای از سیاستمداران پوشالی بیاصل و نسب و کارگزاران حقیر فرومایه را پرورش دهد که تنها چیزی که برایشان اهمیت داشت حفظ منصب و باقی ماندن بر سر سفره گسترده رانتها و امتیازات انحصاری بود. این نظام نوچهپروری فواید دیگری هم برای فرانکو داشت که بماند برای بعد.
💭 #بیژن_اشتری
@humansciences
فرانسیسکو فرانکو که تا همین پنجاه سال پیش دیکتاتور اسپانیا بود سبک خاصی در حکمرانی داشت که حایز اعتناست. از وقتی به قدرت رسید همه قراردادهای پروژههای عمرانی و ساختمانی را به دوستان و نوچگان و طرفداران و حامیانش داد و دقت زیادی به خرج داد که دشمنان بالقوه و بالفعلش هیچ سهمی از این خوان نعمت نبرند. او ایده جامعه دو طبقه را با پولدار کردن حامیانش(درصد اندکی از مردم) و فقیر کردن دشمنانش (اکثریت مردم) فعلیت بخشید. اعتقاد داشت که دشمن اگر فقیر و مفلوک شود همه انرژی اعتراضی اش هم خنثی خواهد شد.
به این ترتیب دیری نگذشت که طبقه متوسط اسپانیایی به شهروندان درجه دو تبدیل شدند و آلونک نشینی در حاشیه شهرهای بزرگ رونق یافت. در این سکونتگاههای غیرانسانی گرسنگی، خودکشی، اعتیاد و انواع خلافکاری ها بیداد میکرد اما دولت کناری ایستاده بود و صرفا تماشا میکرد. همزمان فرانکو تا توانست به حامیان و نوچگانش امتیازات مالی داد و آن ها را چاق و چله کرد. به آن هایی که در حفظ قدرت کمکش میکردند مناصب نان و آبدار میداد و اگر منصب و شغل به اندازه کافی نبود، پول و خانه و زمین میداد. همیشه شکمهایشان را سیر نگه میداشت تا مبادا به صف دشمنان بپیوندند.
میدانست که با سیر و راضی نگهداشتن آنها میتواند وفاداریشان به رژیم را بخرد. البته حواسش بود به چه کسی بدهد و به هر کس چقدر. اگر احساس میکرد کسی به اندازه کافی خورده و جیبش را زیادی پر کرده به نرمی او را کنار میزد چون احتمالا نوبت فرد دیگری رسیده بود که از آخور رژیمش سهم خود را بگیرد و بخورد. در واقع یکی از اصلیترین وظایف ژنرال فرانکو تصمیم گیری درباره این موضوع بود که چه کسانی باید پولدار شوند و چه کسانی نباید. این محور نظام نوچهپروری اش بود.
این نظامی بود که در یک کشور فاقد احزاب سیاسی بیشترین کارایی را برای هر دیکتاتوری دارد. البته کارکرد مطلوب این سیستم نیازمند پول و امکانات زیادی است که باید دست دیکتاتور باشد تا با توزیع آن بین کارگزاران و نوچگانش بتواند همواره آن ها را در خدمت خویش داشته باشد. برقراری نظام نوچهپروری به فرانکو اجازه داد که نظامی از محافل و شبکههای شخصی را جایگزین احزاب سیاسی کند؛ شبکهها و محافلی که نهایتا سر آنها به شخص خود دیکتاتور ختم میشد.
او موفق شد مجموعهای از سیاستمداران پوشالی بیاصل و نسب و کارگزاران حقیر فرومایه را پرورش دهد که تنها چیزی که برایشان اهمیت داشت حفظ منصب و باقی ماندن بر سر سفره گسترده رانتها و امتیازات انحصاری بود. این نظام نوچهپروری فواید دیگری هم برای فرانکو داشت که بماند برای بعد.
💭 #بیژن_اشتری
@humansciences
«دولت [/حکومت] خطرناکترین نهادی است که بشر شناخته است. دولت، در طول تاریخ، بیش از هر فرد یا گروهی از افراد، حقوق آدمیان را نقض کرده است: مردم را کشته، آنها را به بردگی گرفته، آنها را به کار اجباری واداشته و به اردوگاههای کار فرستاده، و پیوسته ثمرهی کارشان را دزدیده و چپاول کرده است؛ دولت برخلاف مجرمان منفرد قدرت دستگیری و محاکمه دارد؛ برخلاف مجرمان منفرد، میتواند یک فرد را کاملاً احاطه کرده و بر همهی جنبههای زندگی فرد مسلط شود، بهطوریکه فرد هیچ چارهای جز خروج از کشور نداشته باشد و در کشورهای توتالیتر حتی این کار نیز ممنوع است.»
#جان_هاسپرز، آلترناتیو لیبرتارین
@humansciences
#جان_هاسپرز، آلترناتیو لیبرتارین
@humansciences
Forwarded from 🔵 آکادمی اقتصاد 🔵
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مسئولیت درقبال فقر
#میلتون_فریدمن پاسخ می دهد:
۱. دولت هیچ مسئولیتی در قبال فقرا ندارد. من و شما مسئولیت داریم، مردم مسئولیت دارند.
۲. سؤال این است كه چگونه ما می توانیم مسئولیت خود را نسبت به هموطن خود به طور مؤثر انجام دهیم. تا آنجا که به فقر مربوط می شود، هیچگاه در تاریخ مکانیزمی مؤثرتر از بازار آزاد برای از بین بردن فقر وجود نداشته است.
برای من شگفت انگیز است که چگونه بسیاری از مردم فکر می کنند رای دادن به دولتی که به مردم فقیر پول می دهد، شفقت است. کمک به خود مردم فقیر و رنج دیده، شفقت است. رأی دادن به دولتی که برای برای کمک به افراد فقیر و رنج دیده به زور اسلحه (برای مالیات) متوسل می شود تنبلی، زورگویی، خودکامگی و غیر اخلاقی است.
مردم نیاز به تغذیه، دارو، آموزش، لباس و سرپناه دارند. اگر دلسوز باشیم، به آنها کمک خواهیم کرد. اما شما هیچ اعتبار اخلاقی برای مجبور کردن دیگران به انجام آنچه فکر می کنید درست است، پیدا نمی کنید. لذت زیادی در کمک به مردم وجود دارد، اما هیچ فضیلتی در انجام این کار با تفنگ [و بدون بخشیدن] وجود ندارد.
سخنرانی در دانشگاه استنفورد (1978)
🔵⭕️ آکادمی اقتصاد
🔵⭕️ @economy_academy
#میلتون_فریدمن پاسخ می دهد:
۱. دولت هیچ مسئولیتی در قبال فقرا ندارد. من و شما مسئولیت داریم، مردم مسئولیت دارند.
۲. سؤال این است كه چگونه ما می توانیم مسئولیت خود را نسبت به هموطن خود به طور مؤثر انجام دهیم. تا آنجا که به فقر مربوط می شود، هیچگاه در تاریخ مکانیزمی مؤثرتر از بازار آزاد برای از بین بردن فقر وجود نداشته است.
برای من شگفت انگیز است که چگونه بسیاری از مردم فکر می کنند رای دادن به دولتی که به مردم فقیر پول می دهد، شفقت است. کمک به خود مردم فقیر و رنج دیده، شفقت است. رأی دادن به دولتی که برای برای کمک به افراد فقیر و رنج دیده به زور اسلحه (برای مالیات) متوسل می شود تنبلی، زورگویی، خودکامگی و غیر اخلاقی است.
مردم نیاز به تغذیه، دارو، آموزش، لباس و سرپناه دارند. اگر دلسوز باشیم، به آنها کمک خواهیم کرد. اما شما هیچ اعتبار اخلاقی برای مجبور کردن دیگران به انجام آنچه فکر می کنید درست است، پیدا نمی کنید. لذت زیادی در کمک به مردم وجود دارد، اما هیچ فضیلتی در انجام این کار با تفنگ [و بدون بخشیدن] وجود ندارد.
سخنرانی در دانشگاه استنفورد (1978)
🔵⭕️ آکادمی اقتصاد
🔵⭕️ @economy_academy
«هر انسانی که همسخن حقیقی زندگی است، نیک میداند که فارغ از هر آنچه به چشم میآید، هر گرهی را گشایشی است، و هر دیواری خود یک در است.»
رالف والدو امرسون
@humansciences
رالف والدو امرسون
@humansciences
رهبر توتالیتر نمیتواند انتقاد از زیردستانش را تحمل کند، زیرا آنها پیوسته به نام او عمل میکنند. اگر او بخواهد خطاهایش را تصحیح کند، باید آنهایی را که به خطاهای او عمل کردهاند از میان بردارد. اگر او بخواهد مسئولیت اشتباهاتش را به دوش دیگران اندازد، باید آنها را بکشد، زیرا در این چارچوب سازمانی، هر اشتباهی میتواند یک نیرنگ باشد؛ یعنی کسی که اشتباه میکند، درواقع شیادی است که خودش را به عنوان متجسمکننده رهبر جامیزند.
📕توتالیتاریسم، هانا آرنت
@humansciences
📕توتالیتاریسم، هانا آرنت
@humansciences
دولت باند بزرگ دزدان است که از ضداخلاقترین، حریصترین و بیشرفترین افراد در هر جامعهای تشکیل میشود.
#مورای_روتبارد
╭─────────╮
♦️@humansciences
╰─────────╯
#مورای_روتبارد
╭─────────╮
♦️@humansciences
╰─────────╯
کمیتهها رفتند، ما ماندیم، حتّی خندیدیم
1ـ نامنبرده در سال ۱۳۷۸ با پروندهای سه هزار صفحهای از باجگیری، آدمربایی، تجاوز، سرقت، جاسوسی، شکنجه، قتل، قاچاق آثار باستانی و غیره به دادگاه رفت در جریان دادگاه نیز سر سوزنی از آزار و تهدید خانوادۀ شاکیان و شاهدان فروگذار نکرد (و به همین وسیله توانست بسیاری از آنها را از ادامۀ دادخواهی منصرف کند). همان طور که انتظار دارید حکم بسیار سنگینی گرفت. نه یک سال، نه دو سال، بلکه دّدّدّه سال حبس. البته شوکّه نشوید خواهش میکنم. قبول کنید این سختگیریهای دلخراش برای حفظ نظم و اجرای عدالت ضروری است. و این را هم بدانید که خوشبختانه نامنبرده در زندان متنبه گردید و با ضرب و جرح ناصر زرافشان و دانشجویان سیاسی حسن نیت و خوشرفتاریاش را به اثبات رساند و مشمول عفو شد. قانون، تحمّل هشت سال حبس را برای او کافی دانست. بالاخره همه میدانند که در این کشور رأفت اسلامی است که حرف آخر را میزند. در نتیجه نامنبرده حالا دارد مثل من و شما، البته بسیار ایمنتر و مرفّهتر از من و شما، صاف صاف در خیابان راه میرود. کاملاً ممکن است دیده باشیدش و به تصوّر این که دارید یک همشهری درستکار را میبینید به او سلام کرده و احترام گذاشته باشید. میگویند در کار حمل و نقل دریایی و این چیزهاست. قبلاً شاید جاهای مختلفی با او برخورد کرده باشید مثل بنیاد مستضعفان، دادگاه انقلاب، یا حراست سازمان دخانیات. دارم راجع به اسماعیل افتخاری حرف میزنم. از برادران خدوم حزباللهی و مسئول کمیتۀ انقلاب اسلامی منطقۀ 12 تهران. متأسفانه دیده شده است که بعضیها نزاکت ندارند و احترام سن و سال این پیرغلام ولایت را نگه نمیدارند و ناجوانمردانه او را اسمال تیغزن خطاب میکنند. واقعاً که. همین بیادبیها و خشونتهای کلامی است که آخرش کار این مملکت را به جاهای باریک خواهد رساند.
2ـ فرض کنید آقایی ملبّس به کت و شلواری مارک و کراواتی ابریشمی، ادکلن زده و مرتّب و دخترکش، خرامان خرامان وارد یک مهمانی شود و منتظر نگاههای تحسینآمیز این و آن باشد، غافل از این که فراموش کرده است زیپ شلوارش را ببندد. به حکم تجربه عرض میکنم خدمتتان که حکماً یک دوست و رفیق خیرخواهی بر شرم و رودربایستی غلبه میکند و یک جوری به او میرساند که باید آناً برای نجات بقایای آبروی خویش وارد عمل شود. و این از معدود نقدهایی است که انسانها معمولاً بی چون و چرا میپذیرند و ترتیب اثر میدهند زیرا ماهیتاً غیرقابل انکار است. در فرض دوم بیایید به آقای حواسپرت و خرامان خرامان و منتظر تحسین دیگری فکر کنیم که وارد همان جمع میشود با این تفاوت که سرتاپایش به نجاسات، و تا شعاع چند متریاش به بوی تعفّن، آلوده است. این بار نه به حکم تجربه، که به الهام عقل سلیم پیشبینی میکنم که هیچکس در مورد باز بودن زیپ شلوار او کوچکترین اظهارنظری نخواهد کرد. و این حکایت بعضی از نظامهای سیاسی است که خودشان از هر دشنامی که نثارشان شود رکیکترند. انتقاد از این نظامها تقریباً غیرممکن است. ولی با این حال بر عهدۀ ماست و ضرورت دارد. تاریخ نیم قرن اخیر ایران را نمیتوان شیفت دیلیت کرد. و این را هم نمیتوان گفت که ما خواب بودیم، نفهمیدیم چه شد.
3ـ هیچوقت از هیچ ایرانیای نشنیدم که بگوید اینها به چه حقی یا به کدام دلیل شهربانی کل کشور را به نیروی انتظامی تبدیل کردند. برای جواب به این سوال باید از قانون تشکیل نیروی انتظامی سال 1370 عقبتر رفت و به پاییز 1361 رسید که امام خوبیها خدعۀ هشت مادّهایاش را خطاب به دو آدم تقریباً بیربط و هیچکاره (نخستوزیر و رئیس دیوان عالی کشور) صادر کرد. لابد گند «چیزی» درآمده بود که آن امام همام مجبور شد حریم و مالکیت خصوصی ایرانیان را بار دیگر به دروغ به رسمیت بشناسد. آن «چیز»، کمیتۀ انقلاب اسلامی بود. سازمانی متشکل از دهها هزار اسماعیل افتخاری. سازمان جانسختی که خبر منحل شدنش بزرگترین دروغ سال 1370 بود. در آن سال، عملاً شهربانی و ژاندارمری بودند که در کمیته ادغام شدند تا لانۀ فساد جدید، نیروی انتظامی نامیده شود. با نگاه به این تاریخ است که میتوان دید در ساختار سیاسی موجود باز گذاشتن دست این نیرو در استفاده از سلاح، امکان ندارد. موازنۀ فعلی قدرت مستلزم آن است که بدنۀ این نیرو زبون و ناکارآمد و فاقد وجاهت اجتماعی باشد. از نظر من کاملاً طبیعی به نظر میرسد که پاسدارها از پلیسی که به اندازۀ یک کلنل پسیان قرن بیست و یکمی در خود احساس قدرت و شخصیت کند، خوششان نیاید. پلیس مطلوب آنها حتّی آن شهربانی نه چندان خوشنام قدیم هم نیست، بلکه همین نیروی انتظامی مفتضح واقعاً موجود است: گروتسکی از پلیس که اسلحه به دست پس پس میرود و به پاس چنین رشادتی درجۀ سرهنگ دومی میگیرد.
💭 #امیررضا_عبدلی
╭─────────╮
♦️@humansciences
╰─────────╯
1ـ نامنبرده در سال ۱۳۷۸ با پروندهای سه هزار صفحهای از باجگیری، آدمربایی، تجاوز، سرقت، جاسوسی، شکنجه، قتل، قاچاق آثار باستانی و غیره به دادگاه رفت در جریان دادگاه نیز سر سوزنی از آزار و تهدید خانوادۀ شاکیان و شاهدان فروگذار نکرد (و به همین وسیله توانست بسیاری از آنها را از ادامۀ دادخواهی منصرف کند). همان طور که انتظار دارید حکم بسیار سنگینی گرفت. نه یک سال، نه دو سال، بلکه دّدّدّه سال حبس. البته شوکّه نشوید خواهش میکنم. قبول کنید این سختگیریهای دلخراش برای حفظ نظم و اجرای عدالت ضروری است. و این را هم بدانید که خوشبختانه نامنبرده در زندان متنبه گردید و با ضرب و جرح ناصر زرافشان و دانشجویان سیاسی حسن نیت و خوشرفتاریاش را به اثبات رساند و مشمول عفو شد. قانون، تحمّل هشت سال حبس را برای او کافی دانست. بالاخره همه میدانند که در این کشور رأفت اسلامی است که حرف آخر را میزند. در نتیجه نامنبرده حالا دارد مثل من و شما، البته بسیار ایمنتر و مرفّهتر از من و شما، صاف صاف در خیابان راه میرود. کاملاً ممکن است دیده باشیدش و به تصوّر این که دارید یک همشهری درستکار را میبینید به او سلام کرده و احترام گذاشته باشید. میگویند در کار حمل و نقل دریایی و این چیزهاست. قبلاً شاید جاهای مختلفی با او برخورد کرده باشید مثل بنیاد مستضعفان، دادگاه انقلاب، یا حراست سازمان دخانیات. دارم راجع به اسماعیل افتخاری حرف میزنم. از برادران خدوم حزباللهی و مسئول کمیتۀ انقلاب اسلامی منطقۀ 12 تهران. متأسفانه دیده شده است که بعضیها نزاکت ندارند و احترام سن و سال این پیرغلام ولایت را نگه نمیدارند و ناجوانمردانه او را اسمال تیغزن خطاب میکنند. واقعاً که. همین بیادبیها و خشونتهای کلامی است که آخرش کار این مملکت را به جاهای باریک خواهد رساند.
2ـ فرض کنید آقایی ملبّس به کت و شلواری مارک و کراواتی ابریشمی، ادکلن زده و مرتّب و دخترکش، خرامان خرامان وارد یک مهمانی شود و منتظر نگاههای تحسینآمیز این و آن باشد، غافل از این که فراموش کرده است زیپ شلوارش را ببندد. به حکم تجربه عرض میکنم خدمتتان که حکماً یک دوست و رفیق خیرخواهی بر شرم و رودربایستی غلبه میکند و یک جوری به او میرساند که باید آناً برای نجات بقایای آبروی خویش وارد عمل شود. و این از معدود نقدهایی است که انسانها معمولاً بی چون و چرا میپذیرند و ترتیب اثر میدهند زیرا ماهیتاً غیرقابل انکار است. در فرض دوم بیایید به آقای حواسپرت و خرامان خرامان و منتظر تحسین دیگری فکر کنیم که وارد همان جمع میشود با این تفاوت که سرتاپایش به نجاسات، و تا شعاع چند متریاش به بوی تعفّن، آلوده است. این بار نه به حکم تجربه، که به الهام عقل سلیم پیشبینی میکنم که هیچکس در مورد باز بودن زیپ شلوار او کوچکترین اظهارنظری نخواهد کرد. و این حکایت بعضی از نظامهای سیاسی است که خودشان از هر دشنامی که نثارشان شود رکیکترند. انتقاد از این نظامها تقریباً غیرممکن است. ولی با این حال بر عهدۀ ماست و ضرورت دارد. تاریخ نیم قرن اخیر ایران را نمیتوان شیفت دیلیت کرد. و این را هم نمیتوان گفت که ما خواب بودیم، نفهمیدیم چه شد.
3ـ هیچوقت از هیچ ایرانیای نشنیدم که بگوید اینها به چه حقی یا به کدام دلیل شهربانی کل کشور را به نیروی انتظامی تبدیل کردند. برای جواب به این سوال باید از قانون تشکیل نیروی انتظامی سال 1370 عقبتر رفت و به پاییز 1361 رسید که امام خوبیها خدعۀ هشت مادّهایاش را خطاب به دو آدم تقریباً بیربط و هیچکاره (نخستوزیر و رئیس دیوان عالی کشور) صادر کرد. لابد گند «چیزی» درآمده بود که آن امام همام مجبور شد حریم و مالکیت خصوصی ایرانیان را بار دیگر به دروغ به رسمیت بشناسد. آن «چیز»، کمیتۀ انقلاب اسلامی بود. سازمانی متشکل از دهها هزار اسماعیل افتخاری. سازمان جانسختی که خبر منحل شدنش بزرگترین دروغ سال 1370 بود. در آن سال، عملاً شهربانی و ژاندارمری بودند که در کمیته ادغام شدند تا لانۀ فساد جدید، نیروی انتظامی نامیده شود. با نگاه به این تاریخ است که میتوان دید در ساختار سیاسی موجود باز گذاشتن دست این نیرو در استفاده از سلاح، امکان ندارد. موازنۀ فعلی قدرت مستلزم آن است که بدنۀ این نیرو زبون و ناکارآمد و فاقد وجاهت اجتماعی باشد. از نظر من کاملاً طبیعی به نظر میرسد که پاسدارها از پلیسی که به اندازۀ یک کلنل پسیان قرن بیست و یکمی در خود احساس قدرت و شخصیت کند، خوششان نیاید. پلیس مطلوب آنها حتّی آن شهربانی نه چندان خوشنام قدیم هم نیست، بلکه همین نیروی انتظامی مفتضح واقعاً موجود است: گروتسکی از پلیس که اسلحه به دست پس پس میرود و به پاس چنین رشادتی درجۀ سرهنگ دومی میگیرد.
💭 #امیررضا_عبدلی
╭─────────╮
♦️@humansciences
╰─────────╯
تعرض به زنان بیحجاب، برای مسلمانها حرام است (امام خمینی)
مزاحمهای خانمهای بیحجاب ضد انقلاب هستند!
مزاحمین بانوان محترم به شدت مجازات خواهند شد
هر کسی مزاحم بانوان شود به شدت مجازات خواهد شد
تیتر روزنامهها در اوایل انقلاب شکوهمند
╭─────────╮
♦️@humansciences
╰─────────╯
مزاحمهای خانمهای بیحجاب ضد انقلاب هستند!
مزاحمین بانوان محترم به شدت مجازات خواهند شد
هر کسی مزاحم بانوان شود به شدت مجازات خواهد شد
تیتر روزنامهها در اوایل انقلاب شکوهمند
╭─────────╮
♦️@humansciences
╰─────────╯
وقتی ظلم و ستم تبدیل به قانون میشود
سرکشی و طغیان به وظیفه تبدیل میشود
#توماس_جفرسون
╭─────────╮
♦️@humansciences
╰─────────╯
سرکشی و طغیان به وظیفه تبدیل میشود
#توماس_جفرسون
╭─────────╮
♦️@humansciences
╰─────────╯
«دختر اگر باسواد شود نامۀ عاشقانه مینویسد!»
نخستین تشکل زنان در عصر مشروطه با اهدای انگشترها، گوشوارهها و النگوهای طلا شکل گرفت. دور اول مجلس شورای ملی وقتی سیاستمداران پی آن بودند که بانک ملی تأسیس کنند، زنان طلاهایشان را بخشیدند و جمعیتی برای جمعآوری کمکها تشکیل دادند که شد نخستین جمعیت مدرن زنان ایرانی. مهدی ملکزاده، مورخ مشروطه، جملۀ تکاندهندهای دربارۀ وضعیت زنان دارد. میگوید اگر مردان در دوران استبداد از حقوق بشر بیبهره بودند، زنان از حقوقی در حد حیوانات هم بینصیب بودند. اما مشروطه سرآغازی بود بر بیداری زنان. شروع فعالیت روزنامهنگارانۀ زنان چند سال پس از انقلاب مشروطه آغاز شد، در دهۀ ۱۲۹۰.
«مجلۀ دانش» نخستین نشریهای بود که برای آگاهسازی زنان ایجاد شد، چهار سال پس از مشروطه، در ۱۲۸۹. نشریۀ بعدی «شکوفه» بود که ۱۲۹۲ منتشر شد و عمر کوتاهی داشت. در صفحۀ نخست آن نوشته بود: «صاحبۀ امتیاز و مدیر مسئوله مزینالسلطنه صبیۀ مرحوم آقا میرزا سیدرضی رئیسالاطبا، روزنامهایست اخلاقی، ادبی، حفظ الصحه اطفال، خانهداری، بچهداری، مسلک مستقیمش تربیت دوشیزگان و تصفیۀ اخلاق زنان راجع به مدارس نسوان». سیدرضی پزشک قشون ناصرالدینشاه بود که به دخترش، مریم عمید (همین مزینالسلطنه) اجازۀ تحصیل داده بود و حالا شده بود چشموچراغ روزنامهنگاری زنان ایران، ضمن اینکه دو مدرسۀ دخترانه هم تأسیس کرد.
او یک انجمن زنان (انجمن همت) نیز تشکیل داد که اهداف جالبی داشت: از جمله ترویج مصرف کالای ایرانی! همچنین تشویق زنان برای ساخت صنایع دستی. عمید با نشریۀ شکوفه تبلیغ انجمن را میکرد و برای تأمین مالی روزنامه حتی اثاثیۀ خانهاش را فروخت. او تا زنده بود «شکوفه» را منتشر میکرد و آن زمان ــ صد سال پیش ــ از حقوق زنان میگفت و علیه کودکهمسری مینوشت.
صدیقۀ دولتآبادی دیگر چهرۀ تأثیرگذار جنبش زنان پس از مشروطه بود. او که پدرش روحانی ــ البته از روحانیان شاخۀ ازلی بابیه ــ بود در اصفهان یکی از نخستین نشریات زنان را با نام «زبان زنان» در ۱۲۹۷ تأسیس کرد. این مجله نیز از حق زنان مینوشت، با خرافات مقابله میکرد و وضع زنان جهان را شرح میداد، از جهت سیاسی هم ملیگرایی و مقابله با نفوذ بیگانه را ترویج میداد. صدیقه لعن و نفرین بسیار دید، روزنامۀ «زبان زنان» هم چند بار توقیف شد. وقتی سال ۱۳۰۰ روزنامه به دلیل مقالهای سیاسی علیه رئیسالوزرا توقیف شد، رئیس نظمیه هنگام توقیف به صدیقه گفت: «خانم شما صد سال زود به دنیا آمدی!»
صدیقه در سالهای بعد که جسارت بیشتری پید اکرد به مخالفت با حجاب هم پرداخت، پیش از کشف حجاب. فعالیتهای او بسیار گسترده است ــ از تأسیس مدرسه تا انجمن و نمایندگی ایران در نشستهای بینالمللی زنان ــ و در این نوشتار نمیگنجد. او سازشناپذیر و ستیزهجو بود، این را میتوان از وصیتنامۀ او فهمید. وصیت کرده بود: «در تشییع جنازهام حتی یک زن باحجاب شرکت نکند. زنانی را که با چادر بر سر مزارم بیایند هرگز نمیبخشم!»
دیگر زن نامدار و پرتلاش در صدر جنبش زنان، شهناز آزاد بود، دختر همان میرزا حسن رشدیۀ نامدار. شهناز نشریۀ «نامۀ بانوان» را در ۱۲۹۹ منتشر کرد که نویسندگان آن همه زن بودند. بالای عنوان روزنامه نوشته بود: «زنان نخستین آموزگار مردانند» و زیر عنوان آمده بود: «این روزنامه برای بیداری و رستگاری زنان بیچاره و ستمکش ایران است.»
آفاق پارسا آخرین زنی است که در این نوشتار نام میبریم. هیچ فرد باسوادی در خانوادهاش نبود و تا ششم دبستان را پنهانی و بدون اطلاع پدرش خواند. پدرش معتقد بود «دختر اگر باسواد شود برای پسرها نامۀ عاشقانه مینویسد!» آفاق در ۱۲۹۹ مجلهای به نام «جهان زنان» را تأسیس کرد. این نشریه بیانی بیپرواتر داشت و میخواست با متعصبان رویارو شود که نتیجهاش توقیف چندباره و تبعید مدیر آن بود. در شمارۀ پنجم خود در مقالهای با عنوان «از حالا» زنان را دعوت کرد همدوش مردان در کوچه و بازار و حجره و اداره و کارخانه و مواقع خطر همراه باشند. در مقالهای دیگر نویسنده ــ مریم رفعتزاده ــ ایران را با افغانستان مقایسه میکند و افسوس میخورد در افغانستان برای «ترقی و تربیت نسوان» کارهای بسیاری شده و «این دولت جدیدالتمدن قریباً از ملت ششهزار سالۀ متمدن ایران از هر حیث پیش افتاده». آفاق پارسا با تبعید و محرومیت فراوانی روبرو شد. دختر او، فرخرو پارسا، نخستین وزیر زن ایرانی بود که پس از انقلاب ۵۷ اعدام شد.
همۀ این زنانی که نام بردم عملاً در کودکی ازدواج کردند. مریم عمید و صدیقۀ دولتآبادی از شوهر تحمیلی خود جدا شدند.
پینوشت: برای این نوشتار بیشتر از کتاب «زنان روزنامهنگار و اندیشمند ایرانی»، نوشتۀ پری شیخالاسلام (چاپ ۱۳۵۱) استفاده کردم.
💭 #مهدی_تدینی
╭─────────╮
♦️@humansciences
╰─────────╯
نخستین تشکل زنان در عصر مشروطه با اهدای انگشترها، گوشوارهها و النگوهای طلا شکل گرفت. دور اول مجلس شورای ملی وقتی سیاستمداران پی آن بودند که بانک ملی تأسیس کنند، زنان طلاهایشان را بخشیدند و جمعیتی برای جمعآوری کمکها تشکیل دادند که شد نخستین جمعیت مدرن زنان ایرانی. مهدی ملکزاده، مورخ مشروطه، جملۀ تکاندهندهای دربارۀ وضعیت زنان دارد. میگوید اگر مردان در دوران استبداد از حقوق بشر بیبهره بودند، زنان از حقوقی در حد حیوانات هم بینصیب بودند. اما مشروطه سرآغازی بود بر بیداری زنان. شروع فعالیت روزنامهنگارانۀ زنان چند سال پس از انقلاب مشروطه آغاز شد، در دهۀ ۱۲۹۰.
«مجلۀ دانش» نخستین نشریهای بود که برای آگاهسازی زنان ایجاد شد، چهار سال پس از مشروطه، در ۱۲۸۹. نشریۀ بعدی «شکوفه» بود که ۱۲۹۲ منتشر شد و عمر کوتاهی داشت. در صفحۀ نخست آن نوشته بود: «صاحبۀ امتیاز و مدیر مسئوله مزینالسلطنه صبیۀ مرحوم آقا میرزا سیدرضی رئیسالاطبا، روزنامهایست اخلاقی، ادبی، حفظ الصحه اطفال، خانهداری، بچهداری، مسلک مستقیمش تربیت دوشیزگان و تصفیۀ اخلاق زنان راجع به مدارس نسوان». سیدرضی پزشک قشون ناصرالدینشاه بود که به دخترش، مریم عمید (همین مزینالسلطنه) اجازۀ تحصیل داده بود و حالا شده بود چشموچراغ روزنامهنگاری زنان ایران، ضمن اینکه دو مدرسۀ دخترانه هم تأسیس کرد.
او یک انجمن زنان (انجمن همت) نیز تشکیل داد که اهداف جالبی داشت: از جمله ترویج مصرف کالای ایرانی! همچنین تشویق زنان برای ساخت صنایع دستی. عمید با نشریۀ شکوفه تبلیغ انجمن را میکرد و برای تأمین مالی روزنامه حتی اثاثیۀ خانهاش را فروخت. او تا زنده بود «شکوفه» را منتشر میکرد و آن زمان ــ صد سال پیش ــ از حقوق زنان میگفت و علیه کودکهمسری مینوشت.
صدیقۀ دولتآبادی دیگر چهرۀ تأثیرگذار جنبش زنان پس از مشروطه بود. او که پدرش روحانی ــ البته از روحانیان شاخۀ ازلی بابیه ــ بود در اصفهان یکی از نخستین نشریات زنان را با نام «زبان زنان» در ۱۲۹۷ تأسیس کرد. این مجله نیز از حق زنان مینوشت، با خرافات مقابله میکرد و وضع زنان جهان را شرح میداد، از جهت سیاسی هم ملیگرایی و مقابله با نفوذ بیگانه را ترویج میداد. صدیقه لعن و نفرین بسیار دید، روزنامۀ «زبان زنان» هم چند بار توقیف شد. وقتی سال ۱۳۰۰ روزنامه به دلیل مقالهای سیاسی علیه رئیسالوزرا توقیف شد، رئیس نظمیه هنگام توقیف به صدیقه گفت: «خانم شما صد سال زود به دنیا آمدی!»
صدیقه در سالهای بعد که جسارت بیشتری پید اکرد به مخالفت با حجاب هم پرداخت، پیش از کشف حجاب. فعالیتهای او بسیار گسترده است ــ از تأسیس مدرسه تا انجمن و نمایندگی ایران در نشستهای بینالمللی زنان ــ و در این نوشتار نمیگنجد. او سازشناپذیر و ستیزهجو بود، این را میتوان از وصیتنامۀ او فهمید. وصیت کرده بود: «در تشییع جنازهام حتی یک زن باحجاب شرکت نکند. زنانی را که با چادر بر سر مزارم بیایند هرگز نمیبخشم!»
دیگر زن نامدار و پرتلاش در صدر جنبش زنان، شهناز آزاد بود، دختر همان میرزا حسن رشدیۀ نامدار. شهناز نشریۀ «نامۀ بانوان» را در ۱۲۹۹ منتشر کرد که نویسندگان آن همه زن بودند. بالای عنوان روزنامه نوشته بود: «زنان نخستین آموزگار مردانند» و زیر عنوان آمده بود: «این روزنامه برای بیداری و رستگاری زنان بیچاره و ستمکش ایران است.»
آفاق پارسا آخرین زنی است که در این نوشتار نام میبریم. هیچ فرد باسوادی در خانوادهاش نبود و تا ششم دبستان را پنهانی و بدون اطلاع پدرش خواند. پدرش معتقد بود «دختر اگر باسواد شود برای پسرها نامۀ عاشقانه مینویسد!» آفاق در ۱۲۹۹ مجلهای به نام «جهان زنان» را تأسیس کرد. این نشریه بیانی بیپرواتر داشت و میخواست با متعصبان رویارو شود که نتیجهاش توقیف چندباره و تبعید مدیر آن بود. در شمارۀ پنجم خود در مقالهای با عنوان «از حالا» زنان را دعوت کرد همدوش مردان در کوچه و بازار و حجره و اداره و کارخانه و مواقع خطر همراه باشند. در مقالهای دیگر نویسنده ــ مریم رفعتزاده ــ ایران را با افغانستان مقایسه میکند و افسوس میخورد در افغانستان برای «ترقی و تربیت نسوان» کارهای بسیاری شده و «این دولت جدیدالتمدن قریباً از ملت ششهزار سالۀ متمدن ایران از هر حیث پیش افتاده». آفاق پارسا با تبعید و محرومیت فراوانی روبرو شد. دختر او، فرخرو پارسا، نخستین وزیر زن ایرانی بود که پس از انقلاب ۵۷ اعدام شد.
همۀ این زنانی که نام بردم عملاً در کودکی ازدواج کردند. مریم عمید و صدیقۀ دولتآبادی از شوهر تحمیلی خود جدا شدند.
پینوشت: برای این نوشتار بیشتر از کتاب «زنان روزنامهنگار و اندیشمند ایرانی»، نوشتۀ پری شیخالاسلام (چاپ ۱۳۵۱) استفاده کردم.
💭 #مهدی_تدینی
╭─────────╮
♦️@humansciences
╰─────────╯
"فقه و اصول در یکصد سال اخیر درجا زده و به تدریج پیوندش را با واقعیت بیش از گذشته گسسته است. فقه و اصول که گل سرسبد علوم حوزوی بود چنین موقعیتی یافته است؛ دیگر علوم مانند کلام و فلسفه و تاریخ و تفسیر که دانشهایی حاشیهای بودند سدهها پیشتر رونق و پویایی خود را از دست داده بودند.
علوم جدید به نوعی مشروعیت نظام فکری سنتی را به پرسش کشید. حتا مطالعه در سنت با روشهای سنتی دیگر وجاهت خود را از دست داد. غربیان با روشهای مدرن به پژوهش در سنت اسلامی روی آوردند و آثاری چالش برانگیز آفریدند حتا آموختن زبان عربی و کسب مهارت در آن دیگر به روحانیان محدود نشد. گروهی از روشنفکران شکل گرفتند که در سنت مذهبی آموزش یافته یا خود آموخته بودند، اما تأویلی که از اسلام به دست میدادند با تفسیر رسمی روحانیت در ستیز بود.
اسلام خاورشناسان غربی اسلام روشنفکران مذهبی و به طور کلی، آن معرفت دینی که فراورده ی نهادها و اشخاص خارج از نهاد روحانیت بود برای طبقهی متوسط نوپای ایران جذابیت و معقولیت بیشتری داشت. روحانیت با بی اعتبار شدن دانش خود سلطهی اجتماعیاش را بر بخشهای مهم تحصیل کرده و نوگرای جامعهی ایران از دست داد. اکنون شمار غیر روحانیانی که در ایران درباره ی اسلام پژوهش، تألیف و ترجمه کنند به هیچ روی اندک نیست.
تفسیر رسمی از دین در ایران، یارای رقابت با تفسیرهای از نظر منطقی و معرفت شناختی منسجم تر و موجه تر دیگر را از دست داده است. زوال و فرسایش این سرمایه ی نمادین، دگرگونی مهمی در سرشت سلطهی اجتماعی روحانیت پدید آورده است. روحانیت برای بقای خود ناگزیر است، بسی بیشتر از گذشته با رقیبان بستیزد. انقلاب ایران و استقرار جمهوری اسلامی نوعی پاسخ روحانیت به این رقابت بود.
اسلامی کردن حکومت و جامعه، با ضرب زور سیاسی، تنها امکان روحانیت برای غلبه در این رقابت به شمار رفت. به سخن دیگر، بدون نوشدن و سازگار شدن با مقتضيات فرهنگ و ارزش های لیبرال دموکراسی، شاید حکومتی شدن و نظامی شدن، گزینه ی یگانه و ناگزیر روحانیت برای حفظ نقش پررنگ اجتماعی خود بود. هرچه برخی سرمایه های نمادین روحانیت مانند دانش و اعتبار دینی۔ معرفتی کاهش یافته، روحانیت قدرت سیاسی نظامی خود را افزایش داده است."
📖 نظم نوین روحانیت در ایران، مهدی خلجی
╭─────────╮
♦️@humansciences
╰─────────╯
علوم جدید به نوعی مشروعیت نظام فکری سنتی را به پرسش کشید. حتا مطالعه در سنت با روشهای سنتی دیگر وجاهت خود را از دست داد. غربیان با روشهای مدرن به پژوهش در سنت اسلامی روی آوردند و آثاری چالش برانگیز آفریدند حتا آموختن زبان عربی و کسب مهارت در آن دیگر به روحانیان محدود نشد. گروهی از روشنفکران شکل گرفتند که در سنت مذهبی آموزش یافته یا خود آموخته بودند، اما تأویلی که از اسلام به دست میدادند با تفسیر رسمی روحانیت در ستیز بود.
اسلام خاورشناسان غربی اسلام روشنفکران مذهبی و به طور کلی، آن معرفت دینی که فراورده ی نهادها و اشخاص خارج از نهاد روحانیت بود برای طبقهی متوسط نوپای ایران جذابیت و معقولیت بیشتری داشت. روحانیت با بی اعتبار شدن دانش خود سلطهی اجتماعیاش را بر بخشهای مهم تحصیل کرده و نوگرای جامعهی ایران از دست داد. اکنون شمار غیر روحانیانی که در ایران درباره ی اسلام پژوهش، تألیف و ترجمه کنند به هیچ روی اندک نیست.
تفسیر رسمی از دین در ایران، یارای رقابت با تفسیرهای از نظر منطقی و معرفت شناختی منسجم تر و موجه تر دیگر را از دست داده است. زوال و فرسایش این سرمایه ی نمادین، دگرگونی مهمی در سرشت سلطهی اجتماعی روحانیت پدید آورده است. روحانیت برای بقای خود ناگزیر است، بسی بیشتر از گذشته با رقیبان بستیزد. انقلاب ایران و استقرار جمهوری اسلامی نوعی پاسخ روحانیت به این رقابت بود.
اسلامی کردن حکومت و جامعه، با ضرب زور سیاسی، تنها امکان روحانیت برای غلبه در این رقابت به شمار رفت. به سخن دیگر، بدون نوشدن و سازگار شدن با مقتضيات فرهنگ و ارزش های لیبرال دموکراسی، شاید حکومتی شدن و نظامی شدن، گزینه ی یگانه و ناگزیر روحانیت برای حفظ نقش پررنگ اجتماعی خود بود. هرچه برخی سرمایه های نمادین روحانیت مانند دانش و اعتبار دینی۔ معرفتی کاهش یافته، روحانیت قدرت سیاسی نظامی خود را افزایش داده است."
📖 نظم نوین روحانیت در ایران، مهدی خلجی
╭─────────╮
♦️@humansciences
╰─────────╯
ملاعلی کنی، مجتهد صاحب نفوذ تهران، به زهد و پرهیزکاری زبانزد عوام بود. ثروت بیاندازهی او از راههای مشروع و نامشروع در متون تاریخی ثبت است. هنگامی که قحطی در تهران جان آدمها را میگرفت ملاعلی از احتکار غلات و بالابردن بهای آن ثروت میاندوخت. او هر سال روسپیان تهران را از شهر بیرون میراند. چند وقت بعد سربازان نایب السلطنه بر دروازهی شهر از هر روسپی پولی میگرفتند و به او اجازهی بازگشت به شهر را میدادند. درآمد حاصله از این راه، میان نایبالسلطنه و مجتهد پارسای شهر تقسیم می شد[۱].
1. Hamid Algar, Religion and State in Iran, 1785- 1906, Los Angeles: University of Californian Press, 1969, pp 172-173 & 179- 180
📖 نظم نوین روحانیت در ایران، مهدی خلجی
╭─────────╮
♦️@humansciences
╰─────────╯
1. Hamid Algar, Religion and State in Iran, 1785- 1906, Los Angeles: University of Californian Press, 1969, pp 172-173 & 179- 180
📖 نظم نوین روحانیت در ایران، مهدی خلجی
╭─────────╮
♦️@humansciences
╰─────────╯
تشکیل و تداوم بقای یک جامعه بدون منفعت طلبی شخصی همان اندازه ناممکن است که زاد و ولد بدون میل جنسی یا خیال خوردن و آشامیدن بدون هر گونه اشتها و غیره. این دوست داشتن خود است که دوست داشتن دیگران را برمیانگیزد؛ ما از طریق نیازهای مشترکمان است که برای بشریت مفید واقع میشویم. این پایه و اساس هر گونه تجارت و پیوند ابدی آدمیان با یکدیگر است.
بدون منفعتطلبی شخصی حتی یک هنر هم تا به امروز ابداع نشده و هیچ جامعۀ کوچک و بزرگی تشکیل نگشته بود. همین خوددوستی است، چیزی که طبیعت آن را به هر حیوانی عطا کرده، که به ما هشدار میدهد خوددوستی دیگران را محترم شماریم.
📖 ذهن و بازار (جایگاه سرمایهداری در تفکر اروپای مدرن) | جری مولر | مهدی نصرالهزاده
╭─────────╮
♦️@humansciences
╰─────────╯
بدون منفعتطلبی شخصی حتی یک هنر هم تا به امروز ابداع نشده و هیچ جامعۀ کوچک و بزرگی تشکیل نگشته بود. همین خوددوستی است، چیزی که طبیعت آن را به هر حیوانی عطا کرده، که به ما هشدار میدهد خوددوستی دیگران را محترم شماریم.
📖 ذهن و بازار (جایگاه سرمایهداری در تفکر اروپای مدرن) | جری مولر | مهدی نصرالهزاده
╭─────────╮
♦️@humansciences
╰─────────╯
Forwarded from انجمن علمی-دانشجویی باستان سنجی دانشگاه هنر اصفهان
🪙 #سخنرانی تکامل (دگرگشت) چگونه کار میکند؟
🏺 این نشست با سخنرانی پروفسور حامد وحدتینسب با موضوع "جدیدترین یافتههای علمی در حوزه (تکامل) دگرگشت" در روز چهارشنبه ۲ خرداد ۱۴۰۲ از ساعت ۱۴:۴۵ در تالار صائب دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه اصفهان برگزار خواهد شد.
🔬 پروفسور حامد وحدتی نسب
زیستباستان شناس، مدیرگروه باستان شناسی دانشگاه تربیت مدرس
⚜ حضور عموم #دانشجویان دانشگاه هنر اصفهان و دانشگاه اصفهان آزاد و حضور دانشجویان سایر دانشگاهها صرفا با هماهنگی قبلی تا پایان اردیبهشت آزاد خواهد بود.
💠 با همکاری و کوشش انجمن علمی دانشجویی تاریخ و انجمن علمی دانشجویی زیست شناسی دانشگاه اصفهان
کسب اطلاعات بیشتر:
🆔 @archaeoaui
🪙 @archaeometry_aui
🏺 @Historyui2
⚗ @ui_biology
🏺 این نشست با سخنرانی پروفسور حامد وحدتینسب با موضوع "جدیدترین یافتههای علمی در حوزه (تکامل) دگرگشت" در روز چهارشنبه ۲ خرداد ۱۴۰۲ از ساعت ۱۴:۴۵ در تالار صائب دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه اصفهان برگزار خواهد شد.
🔬 پروفسور حامد وحدتی نسب
زیستباستان شناس، مدیرگروه باستان شناسی دانشگاه تربیت مدرس
⚜ حضور عموم #دانشجویان دانشگاه هنر اصفهان و دانشگاه اصفهان آزاد و حضور دانشجویان سایر دانشگاهها صرفا با هماهنگی قبلی تا پایان اردیبهشت آزاد خواهد بود.
💠 با همکاری و کوشش انجمن علمی دانشجویی تاریخ و انجمن علمی دانشجویی زیست شناسی دانشگاه اصفهان
کسب اطلاعات بیشتر:
🆔 @archaeoaui
🪙 @archaeometry_aui
🏺 @Historyui2
⚗ @ui_biology
یک تعریف مقدماتی از سرمایه داری نظامی است که در آن تولید و توزیع کالاها عمدتا به مکانیسم بازار سپرده می شود، مبتنی بر مالکیت خصوصی دارایی، و نیز مبتنی بر مبادله بين افرادی است که از لحاظ قانونی آزادند. توجه داشته باشید که این تعریف تماما «اقتصادی» نیست، زیرا وجود دارایی «خصوصی» و افرادی که از لحاظ قانونی آزادند تنها زمانی میسر است که مکانیسم های سیاسی ای وجود داشته باشند که از افراد در مقابل تعرض دیگران به جان و مال شان حفاظت کنند. این تعریف نشان دهنده یک سنخ آرمانی است - الگویی انتزاعی که مقصود از آن تأکید بر خصوصیات ویژه ای است که در واقعیت تنها به صورت ناقص وجود دارند. برای مثال ، تقریبا در هیچ جا تولید و توزیع تماما بر اساس مبادله آزاد در بازار صورت نگرفته است؛ کاپیتالیسم با درجاتی از کار غیرآزاد نیز وجود داشته است مثل اوضاع در جنوب آمریکا، پیش از وقوع جنگ داخلی؛ و غالبا در هر جا که اقتصاد بازارمحوری بوده یک بخش دولتی نیز در جنب آن وجود داشته است.
ذهن و بازار (جایگاه سرمایهداری در تفکر اروپای مدرن) | جری مولر | مهدی نصرالهزاده
╭─────────╮
♦️@humansciences
╰─────────╯
ذهن و بازار (جایگاه سرمایهداری در تفکر اروپای مدرن) | جری مولر | مهدی نصرالهزاده
╭─────────╮
♦️@humansciences
╰─────────╯
HTML Embed Code: