TG Telegram Group Link
Channel: ديد‌بان آزار
Back to Bottom
ديد‌بان آزار
Photo
🔹برای تو که نوشته‌ای از «زخمی به یادگار»

نویسنده: ترانه

بهاره، بی‌تردید می‌دانی متن کوتاهی که نوشته‌ای با جزئیات مهم کلمات و جمله‌های استوار آن، بین زن‌های بسیاری دست‌به‌دست چرخیده است و با هزار روایت دیگر پیوند خورده است. هرچند باز همان متن است که تو نوشته‌ای و همان چند خط کوتاه که سال‌ها و سال‌ها در آن پنهان است؛ گذشته و آینده.

حالا که برایت می‌نویسم زنی هستم ایستاده در تلاقی جمله‌های بسیار. این یا آن سوی تصمیم برای مادر‌شدن یا نشدن و وزن هزار توصیه و ذوق و دلهره‌ای که سوار می‌شود بر این یک مشتِ دست از بدن ما؛ رحم. شاید مثل میم که می‌گفت: «می‌خواهم اما همه می‌گن نمی‌شه با این کارها که تو می‌کنی!» یا مثل زنی دیگر که چند روز پیش با هم قدم زدیم و حرف‌مان کشید به این که «نمی‌دونی چه‌قدر بازی باهاشون رو دوست دارم، اصلا گاهی فکر می‌کنم برم تو مهدکودک کار کنم ولی این‌که بچه‌ خودم باشه، این‌که مادر باشم رو نمی‌خوام.» شاید مثل لام که گفت از جمله‌ «از تو انتظار نداشتم بچه‌دار بشی!» به جنون رسیده یا رفیقی دیگر که نمی‌خواهد حتی یک بار دیگر بشنود که «پس کی بچه‌دار می‌شی.» می‌بینی؟ چه‌قدر سنگینی انداخته‌اند روی این بدن. 

برای همین تو که نوشته‌ای، از رنجی که بر تنت تحمیل کرده‌اند، از شلتاق‌های پنهان زندان، از «درش بیار بنداز دور» و از «این را هم نمی‌توانم بگویم که بچه آرزوی دیرینه‌ام بوده…»، همه‌ این «ما» که خوانده‌ایم، با تو باز حس کرده‌ایم. نه فقط در کلمات یا ذهن، در بدن‌مان، در آن جای کوچک که هزار جمله و ایده و دستور بر آن سوار کرده‌اند. خوانده‌ایم و تن و قلب‌مان لرزیده برای «این را نمی‌توانم بگویم» که گفتی‌ای. آرام ولی پر از سنگینی سال‌ها انتخاب و پافشاری و در ذهن زنده نگه‌داشتن آرزوها؛ هرچند چندان با هم سازگار نباشند. 

بهاره، حالا که می‌نویسم زنی هستم ایستاده جایی از این تقاطع تردید و آرزو و تصمیم و حسرت. و این را هم بگویم که نگاه سیاسی‌ و اجتماعی‌مان در دو انتهای بسیار دور نشسته است. آن‌قدر که شاید کم‌تر چیزی باشد که بتوانیم بر سر آن توافق کنیم. اما این‌بار، آن‌چه کوتاه و استوار روایت کرده‌ای، پیش از توافق در تن من و تن بسیاری دیگر دویده، با روایت‌های ما پیوند خورده و انعکاس زنانه‌ خود را در ذهن ما پیدا کرده است. چه کوتاه و درخشان گفته‌ای از «آن چیزی که نمی‌توانی بگویی». چه صمیمانه نوشته‌ای از سکوت و لبخندی که برای همه‌ ما آشناست و چه ماندگار خواهند بود کلماتت درباره‌ این زخمی که می‌ماند.
@harasswatch
🔹پیام امجد امینی و مژگان افتخاری، پر و مادر #ژینا_امینی به مناسبت فرارسیدن نوروز

«در این ساعات و لحظه‌های پایان سال، با وجود اینکه ما خانواده ژینا و ژیناها هنوز از داغ گل‌های پرپرشده‌مان کماکان گریان و نگرانیم، اما آغاز سال نو را خدمت یکایک ملت شریف ایران تبریک و تهنیت عرض می‌کنیم. امیدواریم و دعا می‌کنیم در سال جدید، باغ زندگی هیچ‌کس مثل باغ زندگی ما بی‌دلیل دچار برگریزان و ویرانی نگردد و جای هیچ عزیزی در کنار سفره هفت‌سین خالی نماند.»

@harasswatch
ديد‌بان آزار
Photo
🔹جمعی از هم‌بندیان سابق مریم اکبری منفرد و تعدادی از فعالان حقوق زنان در بیانیه‌ای خواستار آزادی بدون قید‌وشرط او شدند:

۵۱۰۷ روز است که مریم اکبری منفرد بدون برخورداری از حق مرخصی در بند است او در نیمه شب ۹ دی ۱۳۸۸ بازداشت و به ۱۵ سال حبس محکوم شد. چهاردهمین سال حبس مریم اکبری منفرد در حالی سپری میشود که او از ۱۹ اسفند سال ۱۳۹۹ به زندان سمنان، کیلومترها دورتر از محل زندگی خانواده خود تبعید شده و به تازگی به دلیل همراهی با مردم معترض از طریق انتشار بیانیه به سه سال حبس جدید محکوم شده است.

او یکی از قدیمی‌ترین زنان زندانی سیاسی ایران و یادگار و بازمانده‌ی خانواده‌ای است که به عنوان کوچکترین عضو آن از سنین کودکی شاهد زندان، شکنجه و اعدام اعضای خانواده خود بوده است. یک خواهر و سه برادر او بی اینکه به مرگ محکوم شده باشند یا تحت شکنجه کشته و یا اعدام شدند. او همچنین شاهد حبس و جوانمرگ شدن مادر داغدارش نیز بوده است و در تمامی این سال‌ها همواره با اعمال انواع فشارها و محدودیت‌ها مواجه بوده؛ همانند محرومیت از حتی یک روز مرخصی!

ما همبندیان سابق او با هر عقیده و باوری که داریم، بهار زندان را با مریم و شور او به نوروز به یاد می‌آوریم، و اما نوروزی دیگر و او همچنان در زندان. یادی می کنیم از درک او از آزادی و حق اش به برخورداری از آن، یادی می کنیم از ظلمی که بر زنان این مرز و بوم شده است و جلوداران مبارزه و مقاومت با آن. ما هم بندیان سابق و نیز فعالان زنان که امضا کننده این نامه هستیم، خواهان آزادی بدون قید و شرط مریم اکبری منفرد و همه زندانیان سیاسی و عقیدتی هستیم.

متن کامل و اسامی امضاها:
https://www.instagram.com/p/C4nn3SkL-9H/?igsh=MXhvOWVnMTQybng1Zw==

@harasswatch
Forwarded from Aasoo - آسو
تسخیر توئیتر فارسی به دست حساب‌های ناامن🔻

✍️ نه فقط توئیتر بلکه بیشتر شبکه‌های اجتماعی آنلاین به «قبیله‌گرایی» دامن می‌زنند. کاربران فقط افرادی را دنبال و تأیید می‌کنند که نظرات مشترکی با آن‌ها دارند و به کاربرانی که نظری مغایر با آن‌ها دارند، دسته‌جمعی می‌تازند. کاربرانی با هویت واقعی همواره با این حملات همراهی می‌کنند و به آن اعتبار می‌بخشند. چنین فضایی از یک سو به انزوای کاربرانی با ایده‌های مستقل و متفاوت انجامیده و از سوی دیگر به قطبی‌سازی دامن زده است. تشدید دودستگی در شبکه‌های اجتماعی، از واکنش صحیح به همه‌گیریِ کرونا در کشورهای مختلف جلوگیری کرد، و دستیابی به اجماع بر سر مسائل مهم جهانی، از جمله تغییرات آب و هوایی، را به تأخیر انداخت. قطبی‌شدن احتمال خشونت را افزایش می‌دهد و خشونت و حمله‌های آنلاین نیز قطبی‌شدن را تشدید می‌کند. در چنین فضایی افراد جز با نگاه صفر و یک به دنیا نمی‌نگرند ــ در نتیجه حتی هلیمی که با نمک خورده ‌شود به دودستگی می‌انجامد.

✍️ حکومت‌های مستبد در فضای آنلاین به دو روش به قطبی‌شدن جامعه دامن می‌زنند. ۱) از طریق ایجاد ارتش سایبری برای به راه انداختن کارزارهای نفرت‌پراکنی که طیف وسیعی از کاربران عادی هم در آن مشارکت می‌کنند؛ و ۲) از طریق انتشار اطلاعات نادرست که به سرخوردگی، بی‌اعتمادی و انفعال اجتماعی می‌انجامد. حکومت‌ها از اطلاعات گمراه‌کننده و روایت‌های جعلی برای پنهان کردن اطلاعات واقعی و همچنین از بین بردن همبستگیِ اجتماعی استفاده می‌کنند. این امر به آن‌ها اجازه می‌دهد تا انحصار اطلاعات را حفظ کنند، جامعه و کنشگران را به اشتباه بیندازند و از تواناییِ جامعه برای مسئول نگه داشتن حکومت بکاهند. نفرت‌پراکنی محیطی آکنده از تعصب و نارواداری ایجاد می‌کند، به ترویج اعمال خشونت‌آمیز می‌انجامد، کاربران را از آزادی‌عقیده و بیان محروم می‌سازد، به کلیشه‌سازی از گروه‌های اجتماعی دامن می‌زند و به بقای حکومت‌های غیردموکراتیکی مثل جمهوری اسلامی ایران کمک می‌کند.

✍️ حکومت در ابتدا تلاش کرد که توئیتر را از کنشگران و فعالان سیاسی یا شهروندان مستقل و مصمم خالی کند، به دوقطبی‌ها دامن بزند، اطلاعات شخصیِ کاربران را به شیوه‌های مختلف جمع‌آوری کند، و سپس در پی غیرسیاسی کردن توئیتر فارسی برآمد. در این مرحله، نسل جدیدی از حساب‌های ناامن پدید آمدند که تعداد زیادی دنبال‌کننده و عکس‌هایی واقعی اما احتمالاً ربوده‌شده از مردم عادی داشتند. این حساب‌ها درباره‌ی هر چیزی که به واکنش شدیدی می‌انجامید محتوا تولید می‌کردند. در کسوت زنی که از شوهرش کتک می‌خورد، در قالب مرد جوانی که با دوست‌دخترش قطع ارتباط کرده و تصاویر چت‌های خصوصی‌شان را منتشر می‌کند، در قامت کاربری که بدنِ دیگران را به سخره می‌گیرد، مردی که به سقط جنین همسرش معترض است یا کسی که جزئیات رابطه‌ی جنسی‌اش را با دیگران در میان می‌گذارد. گاهی انتشار مطالب جنجالی توسط حساب‌های ناامن به کم‌رنگ شدن مسائل مهم روز می‌انجامد. همه‌چیز طبق الگوریتم توئیتر پیش می‌رود که در درجه‌ی اول به میزان «واکنش»ها اهمیت می‌دهد. در پی انتشار مطالب زیادی درباره‌ی مسائل جنسی و شخصی، توئیتر فارسی، که زمانی فضایی سیاسی داشت، به شبکه‌ای برای «دیتینگ» و «گاسیپ» تبدیل شده است. منظورم نه ارزش‌گذاریِ مطالب سیاسی یا جنسی بلکه تلاش ارتش سایبری برای تحت‌الشعاع قرار دادن مطالب سیاسی و اجتماعی با مطالب جنسی است. ارتش سایبری می‌کوشد تا از طریق این جنجال‌آفرینی‌ها مانع از اتحاد و همبستگیِ مخالفان شود تا دیگر توئیتر بستری برای فعالیت‌های اعتراضی و مدنی نباشد.

@NashrAasoo 💭
🔹معنای بازشناسی و ضرورت آن برای تداوم میل‌ورزی در روابط عاطفی

 🔹مسئولیت دوست داشتن


نویسنده: شور

به دست‌های او چشم دوخته بودم. در شبِ پاییزی سرد که نوری کم‌رمق گوشه‌های اتاق نشیمن را روشن کرده بود، گمان کرده بودم آن دست‌ها را خوب می‌شناسم. پیشتر، بارها آن‌ها را لمس کرده بودم، به دهان برده بودم، مکیده بودم، نوازش کرده بودم. می‌دانستم انگشت‌ها حین ادای جمله‌ای مطایبه‌آمیز و نقادانه جمع می‌شوند، انگار که بخواهد با سرانگشت‌ها پارچه‌ای نامرئی را از هوا بقاپد. دیده بودم که چطور آن‌ها را در من فرو می‌بَرد و آهسته تکان می‌دهد. دیده بودم که چطور دانه‌‌ای گیلاس را از توی ظرف برمی‌دارد. انگشت‌ها نه‌ چندان باریک بود و نه چندان قطور. انگشت‌های نوازشگر. انگشت‌هایی که پوست مرا پیش از این‌ها شکافته بود و راهی پیدا کرده بود برای چنگ‌زدن به قلبم.

با دست‌هایش زانوان را در بر گرفته بود و گاهی‌ به‌آرامی، همراه با ریتم شب،‌ روی ساق پا ضرب می‌گرفت. گاهی دست راست، گاه دست چپ بالا می‌آمد، از مچ خم می‌شد و کلامی را ادا می‌کرد. کلامی سنگین و آهنگین خطاب به همه. خطاب به لیوان روی میز و گلدان کنار مبل و تابلوی روی دیوار و آدم‌های اطراف و هرکس که حتی گوش ایستاده بود، هرکسی جز من، من که یار او بودم. او که دستانی ورزیده و آرام و انگشتانی نوازشگر داشت و آن‌ها را به‌ندرت به‌سوی من دراز می‌کرد. به خود پیچیده بودم و در دل می‌پرسیدم اگر پیش از این‌ها صدها و هزاران بار دیده بودم که این انگشت‌ها مرا به خود فرا می‌خوانند، اگر نامرئی نیستم و هنوز بدنی دارم، پس سبب این فروبستگی و نادیده گرفتن و خاموشی چیست؟ در روابط عاطفی‌ای که امتداد می‌یابد چه بر سر میل می آید؟ آیا می‌توان برای میل تاریخی تصور کرد؟ آیا می‌توان در روابط عاطفی میل را تداوم بخشید و حفظ کرد و در زمان انتقال داد؟

در یک رابطه‌ عاطفی، دست‌ها چه زمانی به سمت دیگری دراز خواهد شد؟ دستی روی شانه‌ی دیگری قرار می‌گیرد تا تکیه‌گاهی برای طرف مقابل شود. دستی دور کمر نیمه‌برهنه‌ای حلقه می‌شود تا او را به خود نزدیک‌تر کند و به بر کشد و نوازش کند. دستی، دست دیگر را می‌گیرد و می‌فشرد تا اطمینان خاطر و قوت قلب دهد. دستی دور بازوی دیگری حلقه می‌شود تا اطمینان خاطر بگیرد و همراهی کند. دستی روی پوست می‌لغزد تا مختصات تن دیگری را با تن خود بیازماید. تا پوست دیگری را لمس کند و آنچه را پیشتر دیده یا بوییده، با حواس دیگر به تجربه درآورد و تنانگی دیگری را به حافظه‌ پوستی خود بسپارد. دستی به سمت دیگری دراز می‌شود تا دعوتی باشد برای در آغوش کشیدن یا با هم طی طریق کردن یا دست دیگری را گرفتن. گفتگویی گرم و گیرا در جریان است.

متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2302/

@harasswatch
مسئولیت دوست داشتن.pdf
409.6 KB
متن کامل مقاله مسئولیت دوست داشتن
🔹بیانیه بیش از ۳۵۰ کنشگر مدنی و فعال حقوق زنان در حمایت از فعالان گیلان:

 ما، جمعی از فعالان حقوق زنان و کنش‌گران مدنی و سیاسی، خواستار لغو همه‌ این احکام، توقف فشار بر این کنش‌گران و تداوم آزادی آن‌ها به‌صورت بی‌قید‌و‌شرط هستیم.

طرح: روشنک روزبهانی

متن کامل و اسامی امضاکنندگان:
https://docs.google.com/forms/d/1z-XlWH9gQkshykEH1WdnCLmOfzwIRmwVc1ZVPMamtBE/edit

@harasswatch
Forwarded from بيدارزنى
🟣 لایو اینستاگرام شبکه‌ی فمینیست‌ها برای ژینا در اعتراض به سرکوب گسترده‌ی معترضان در ایران

قدرت ما، جمع ما
همبسته علیه سرکوب

با حضور پروین اردلان، مهتاب محبوب و گردانندگی ندا ناجی

جمعه ۱۷ فروردین ساعت ۲۰:۰۰ به‌وقت ایران
ساعت ۱۸:۳۰ به وقت اروپای مرکزی


@bidarzani
ديد‌بان آزار
Photo
🔹حکم یک سال حبس هستی امیری و ضیا نبوی که بابت اعتراض به مسمومیت سریالی دانش‌آموزان دریافت کرده بودند امروز، ۱۸ فروردین اجرا شد.

هستی در گذشته نیز بابت اعتراض به احکام اعدام و شرکت در تحصن ۸ مارس نیز زندانی شده بود و پس از آزادی همواره از هم‌بندیانش با عقاید و گرایش‌های سیاسی متفاوت نوشت و از حقوق آنها دفاع کرد. در ادامه اخرین متن هستی امیری در صفحه اینستاگرامش را می‌خوانید:

یکبار یکی از دوستان جانم گفت چرا در روایت زندانیان مواضع و گرایش سیاسی آنان را پنهان می‌کنم مخصوصا آنانی که مومنانه و بر سر موضع حبس می‌کشند. از نظر او کارم چیزی شبیه گول زدن مخاطب بود. راستش در خصوص مواضع سیاسی زندانیان اکثرا با جستجویی کوتاه بیانیه‌ها، نوشته‌ها و گرایش سیاسی و این مسائل یافت می‌شود. برای من اما مهم‌تر از آن جنبه سیاسی هر فرد، چگونگی زیست در زندان و زندگی روزمره اوست. فکر می‌کنم در این روزگار که هویت‌طلبی آفت فعالیت و سیاست‌ورزی ماست، نگاه کردن به جنبه‌های دیگر زندگی افراد شاید به ما یادآوری کند که ما راهی جز پذیرش "دیگری" نداریم که دیگری کسی است شبیه به ما. سیاست نیز همین‌جا آغاز می‌شود. آنجا که مخالف سیاسی‌ام تنها و تنها، رقیب و مخالف سیاسی من است و دیگر کافر، دشمن، تروریست، باطل، ناحق و هزاران ناسزای دیگر نیست. آنجا که ما رقیب می‌شویم دیگر به اعدام و حذف فیزیکی یک‌دیگر نمی‌توانیم بلند شویم چرا که با حذف کامل دیگری صحنه را در واقع از سیاست خالی کرده‌ایم. یک روز او می‌برد و روز دیگر ما. یک روز او شکست میخورد و روز دیگر ما. او همان حقوقی را دارد که من و من دقیقا همان حقوقی را دارم که او. من خیلی از آن حرف‌های قلمبه و سلمبه سیاسی بلد نیستم. اندکی فعالیت دانشجویی کرده‌ام اما حالا همانی هستم که به‌درستی در کیفرخواستم گفته شده بود «مخالفت با مجازات اراذل اوباش قاتل» و «در اقدامی دیگر از حبیب اسیود سرکرده گروهک تروریستی الاهوازیه و جمشید شارمهد سرکرده گروهک جنایتکار تندر حمایت نموده و با اعدام این قاتلان مخالفت نموده.»
راستش دقیقا همان بود، اعدام برای هیچ کس و هرگز که البته آن واژگان و ناسزاها ادبیاتم نیست. حالا اما مطمئنم صبح فردا همه ایستاده‌ایم به رقص و زندگی که حقی است برای همه.

@harasswatch
ديد‌بان آزار
Photo
🔹برای سمانه که همواره نزدیک است

نویسنده: گیلا

مگر می‌شود با کسی دوست باشی بی‌آنکه یکدیگر را از نزدیک دیده باشید و تماس دست‌ها و نگاه‌ها و تنگی در آغوش کشیدن را تجربه کرده باشی؟ «دوست باشی»، نه این که  فقط اسمش را بدانی، یا عکس‌ها را که در صفحه‌ خبرگزاری‌ها می‌چرخد دیده باشی و استوری کرده باشی. این که بدانی می‌توانید ساعت‌ها با هم در کافه‌ای گوشه‌ای از تهران بنشینید و حرف‌ها بزنید. اینکه بدانی با این رفیقِ نزدیکِ ندیده می‌توانی از هر گوشه‌ای بگویی چون او با هم گفتن را می‌شناسد، به رنج‌ها و شادی‌های تو نزدیک می‌شود، با تو به آن‌ها فکر می‌کند و تو هم به رنج‌ها و شادی‌های او. 

سمانه، برای همین دوستیِ نادیده است که دارم این‌ها را که برایت می‌نویسم. دارم می‌نویسم تا واژه‌ها از این راه‌های پرپیچ‌وخم بگذرند و به دستت پشت دیوارهای زندان برسند. اما فقط من نیستم که می‌نویسم. من فقط کلمات را از هزار گوشه جمع کرده‌ام تا توی این نامه کنار هم بگذارم. از گفتگوهایم با دوست‌های دور و نزدیکت، با زنان بی‌قراری که با شناختنت کمی آرام گرفته‌اند، از خواندنِ کسانی که درباره‌ رفیقانه و صمیمانه بودنت نوشته‌اند و روایت کرده‌اند. از همه‌ این‌ها کلمات این نامه را جمع کرده‌ام تا برایت بگویم که می‌دانی تو رفیق نزدیک آدم‌های بسیاری شده‌ای، زن؟ آدم‌های بسیاری که هنوز فرصت نشده توی کافه‌ای کنار هم بنشینید و بگویید و بشنوید. من خیالش کرده‌‌ام، بسیاری دیگر هم. مگر می‌شود با کسی دوست باشی بی‌آن‌که یکدیگر را از نزدیک دیده باشید؟ این از آن «می‌شود»هایی است که بعد از قیام ژینا خیلی بیشتر از قبل تمرینش کرده‌ایم و یادش گرفته‌ایم. انگار برای‌مان ممکن‌تر شده است که از «خود»مان جدا شویم و رفاقت بسازیم. دور یا نزدیک، دیده یا نادیده، با خیال در کنار هم بودن، دور هم جمع شدن، خواندن، نوشتن، در شهر ول گشتن. 


متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2306/
ديد‌بان آزار
Photo
🔹روایتگری جمعی فعالان گیلان، فانوسی علیه فراموشی

نویسنده: الصا

برای بوی خاک و ذرات آن که می‌نشیند به تن عابر خسته، برای شبنم سرد روی ماتم درخت، وقتی که شب، مثله‌های درخت را در میان مویه روز رها کرده است. برای تالاب‌ در حال احتضار که می‌دود تا بتپد زیر ریشه‌ای، تا بلکه زباله‌ها ته‌مانده‌اش را نبلعند، تا بلکه آینده چشمانش، نقش «زن، زندگی، آزادی» را به خود ببیند. آن ریشه سر دوانیده، به هر سمت که بنگری در میان حصار آهن و آجر، سر برمی‌آورد. آیا حافظه‌ای که با ریشه و آب پیوند بسته را می‌توانند به حکم سنگ و آهن بست؟ هرگز.

چند روز پیش اخباری مبنی بر احکام سنگین زندان برای فعالان زنان در گیلان صادر شد که مجموع آن ۶۱ سال است. عددی که برای نسل امروز ما، یادآور بسیاری سرکوب‌ها و کشتارهاست. خدای دهه ۶۰ به انتقام  حیثیت برباد رفته ام‌القرای اسلامی، در میان رقص و آتش لچک، دست‌و‌پا می‌زند. در تمام معبرها و خیابان‌ها هرچه رنگ پاشیده‌اند اسم رمز مبارزه، «زن، زندگی، آزادی» همچنان تکثیر می‌شود. به ناچار، دست به سرکوب مبارزان می‌زنند و در زندان‌ها‌ی نمور و بی‌هوای گیلان شکنجه می‌دهند، تا روح عصیانشان را بخشکاند. اما شور زندگی آنجا که از زندان تا دادگستری، ناامیدی میان چاکران در دربار ولایت را برای ما به تصویر می‌کشد، موج می‌زند: همدلی فعالان زن گیلان در زندان و پس از زندان در مقابل بازجو، قاضی و ...گویی رسوایی نعره‌های احسان‌الله خان در روزهای پس از جنبش مشروطه در سبزه میدان رشت اینبار در غضب قاضی جمهوری اسلامی  نمایان می‌شود: زنان اطاعت نمی‌کنند، از حد گذرانده‌اند.

این دستورها نتوانست زنان عصبانی گیلان را از مبارزه منصرف کند‌. سیطره‌ سایه مردانه مبارزه در جنبش مشروطه، باعث شد که صدای مبارزه زنان با زور چکمه و فتوا سانسور شود، با این وجود زنان گیلان مثل تبریز، کردستان و بسیاری از مناطق دیگر با تاسیس مدارس بنا به ضرورت روز، آموزش زنان را به‌صورت جدی در پیش گرفتند. مرتجعان، مدرسه آتش می‌زدند، خانه به مدرسه تبدیل می‌شد. انجمن‌های زنان، جمعیت نسوان و نشر مجلات زنان نشان از ترقی زنان گیلان در تحولات ایران است.

اینک پس از ۱۰۰ سال آزمون سخت مبارزه، زنان در گذر تحولات تاریخی از مشروطه تاکنون دریافته‌اند که روایتگری به‌عنوان میراث زنان چگونه می‌تواند تبدیل به خلق میدان مبارزه در مکان و زمان مختلف بشود. حاکمیت، جمع زنان را از خانه تا خیابان با برچسب خاله‌زنک از هم جدا کرد تا هیچ زنی از ترس آبرو جرات نکند پیش کسی دردش را بیان کند.

متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2304/

@harasswatch
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
هشدار: ویدئو حاوی تصاویر آزاردهنده است

🔹ارائه مینا جعفری ثابت در سومین همایش هشت مارس دیدبان آزار: «در جمهوری برادران»

متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2307

@harasswatch
HTML Embed Code:
2024/05/21 12:45:43
Back to Top