TG Telegram Group Link
Channel: یک لیوان چای داغ، نوشته‌های حامد قدوسی hamed_ghoddusi
Back to Bottom
جهش نرخ ارز و زندگی شهروندان

آیا جهش قیمت دلار روی زندگی شهروندان ایرانی تاثیر دارد؟ متناسب با منشاء جهش قیمت و شرایط اقتصادی کشور جواب سوال گاهی «قطعا» است و گاهی «نه چندان». برای فهم به‌تر موضوع چهار سناریوی اصلی برای تغییر قیمت دلار را ببینیم:

۱) جهش برای متناسب شدن با تورم داخلی: این حالتی است که تجارت خارجی کشور دچار شوک خاصی نداشته است ولی به خاطر تورم داخلی قیمت اسمی دلار از رشد قیمت بقیه کالا عقب افتاده است. مثلا سال‌های حدود ۸۰-۸۸ که دوره طلایی قدرت خرید خارجی برای «مصرف‌کننده ایرانی» بود. قیمت ریالی همه چیز متورم شده بود غیر از دلار ۱۰۰۰ تومانی! این همان دورانی بود که با پول فروش یک آپارتمان در تهران می‌شد در تورنتو یک آپارتمان و در شهرهای اروپایی حتی چند آپارتمان خرید یا با دست‌مزد دانش‌جویی سفر خارجی رفت و لپ‌تاپ خرید و الخ. مصرف‌کننده خوش‌حال است و بنگاه‌های داخلی در معرض نابودی.

جهش ارزی در این شریط عمدتا از نوع «تصحیح قیمت نسبی ارز» است و هر چند در زمان جهش، ناگهان قدرت خرید مصرف‌کننده را کم می‌کند ولی در بلندمدت اثر خیلی مهمی ندارد (دوره‌های طلایی و دوره سختی نهایتا هم را خنثی می‌کنند.). جهش و شوک البته هزینه‌زا است و احتمالا اگر قیمت شناور بود و سالیانه به صورت کوچک تغییر می‌کرد مردم ممکن بود شوک‌های بزرگ قیمت را کم‌تر حس کنند و ضررهای کم‌تری از محل جهش ناگهانی نرخ ارز به اقتصاد برسد.

۲) جهش به خاطر شوک ماندگار به تجارت خارجی: فرض کنیم به خاطر تحریم یا افت ماندگار قیمت جهانی کالاهای صادراتی، درآمد ارزی کشور ناگهان برای مدت طولانی نصف شود. در این حالت سرانه حقیقی ارز کم شده و مردم ما به لحاظ ارزی واقعا فقیرتر شده‌اند (قیمت نسبی کالای مبادله‌پذیر برای آنان بالا رفته است). دولت ممکن است بتواند برای مدتی نرخ را در قیمت قبلی نگه دارد ولی تعادل بلندمدت و فشار خرید احتیاطی/سوداگرانه و امثال آن بلاخره قیمت را عوض خواهد کرد (مثل جهش‌ سال ۹۰-۹۱ و برخی سال‌های اخیر)

۳) جهش‌های موقت به خاطر مثلا بسته شدن کانال‌های مبادلاتی یا تزریق و امثال آن. این جهش‌ها به خاطر شوک‌های بلندمدت و حقیقی نیستند ولی «جریان» ورود ارز به بازار موقتا مختل شده است. اگر حالت قبلی را به کاهش آب تانکر تشبیه کنیم، این حالت به گرفتن موقت شیر آب شبیه است. برخی نوسانات این یکی دو ساله (بالا رفتن و برگشتن به قیمت پایین‌تر) از این نوع بوده است.

۴) یک حالت چهارم هم هست که به تغییر نسبی ارزش جهانی دلار در مقابل سایر ارزها (مثلا یورو) بر می‌‌گردد که این روزها خیلی مهم نیست ولی مثلا ۱۵ سال پیش بخشی از تحولات ارزی را توضیح می‌داد.

شوک‌های حالت ۱ و ۳ در بلندمدت اثر ماندگار جدی روی وضعیت مصرف‌کننده ایرانی ندارد، ولی حالت ۲ دارد: «قدرت حقیقی خرید کالاهای خارجی» از لپ‌تاپ و دارو گرفته تا سفر و تحصیل برای مردم ما کم می‌شود. این اثر کمابیش برای همه روشن است ولی یک سوال سخت و کلیدی هم باقی می‌ماند: جهش ارزی چه اثری روی بخش داخلی اقتصاد دارد؟ مثلا من اگر آرایش‌گری هستم که برای شام نان و سوسیس و گوجه فرنگی تولید داخل می‌خرم و پول تاکسی و سینما و اجاره منزل می‌دهم، آیا بابت این بخش‌های کاملا داخلی درآمد/مصرفم هم باید نگران نرخ دلار باشم؟ جواب این سوال اصلا ساده و بدیهی نیست!

در
نگاه اول ممکن است بگوییم این‌ها همه مبادلات داخلی هستند و ربطی به نرخ ارز ندارند ولی در واقعیت درآمد همه اقشار و قیمت همه کالاها/خدمات/دارایی‌های داخلی یک‌سان از شوک ارزی تاثیر نمی‌گیرند. در واقع شوک‌های ارزی اثر مهم بازتوزیعی دارند: دست‌مزد حقیقی آرایش‌گر ممکن است خیلی بالا نرود، ولی اجاره‌خانه او ممکن است جهش کند یا قیمت محصولات خوراکی صادراتی زیاد شود. یا مثلا ثروت کسانی که در معرض ریسک ارز هستند (مثلا سهام شرکت‌های پتروشیمی را دارند) با جهش ارز بالا می‌رود ولی برای بقیه خیر و الخ. خطای بزرگی است اگر این قسمت ماجرا را فراموش کنیم.

سوالی برای جمع‌بندی: جهش‌های ۸۹-۹۹ از نوع ۱ بوده یا ۲؟ احتمالا ترکیبی از هر دو: مقداری تصحیح تورم و قیمت اسمی ارز و مقدار مهم‌تری جهش نرخ حقیقی ارز فراتر از صرفا نرخ تورم.

این را هم بگویم که در این توضیحات نگاه ما خیلی روی مصرف‌کننده میانه ایرانی بود و بنگاه‌ها را خیلی دخیل نکردیم. جهش‌های ارزی اثرات مهمی هم روی قدرت رقابت بنگاه‌های داخلی و انگیزه‌های صادراتی آن‌ها دارد که بحث جداگانه و تخصصی می‌طلبد.

@hamed_ghoddusi تماس با نویسنده
@hamedghoddusi
چرا دارایی‌های بد بازده بالا می‌دهند و چرا اجاره در شهرهای بی‌رونق گران است؟

در
دو پست قبلی دو سوال برای فکر کردن طرح کردیم: ۱) چرا دارایی‌های بد (یعنی ریسکی) بازده بالاتر دارند؟ (این‌جا) ۲) چرا نرخ اجاره به قیمت در شهرهای بی‌رونق و در حال افول خیلی بالاتر از شهرهای داغ و پررونق است؟ (این‌جا) جواب این دو سوال بی‌ربط به هم نیست و هر دو را با هم در یک پست پاسخ می‌دهیم.

پاسخ کوتاه و اصل بنیادی این است: در تعادل «همه دارایی‌ها» باید بازده متناسب با ریسک یک‌سان بدهند. یعنی مثل ظروف مرتبطه، نهایتا سیل تقاضا/خروج سرمایه‌گذاران «قیمت‌های» دارایی‌ها را طوری تغییر می‌دهد که یک برابری بین بازارهای مختلف ایجاد شود.

اگر این اصل ظروف مرتبطه را اول از همه در ذهن داشته باشیم جلوی خیلی اشتباهات را در تصمیم‌گیری‌های سرمایه‌گذاری روزانه می‌گیرد. مثلا اگر شنیدید که «فلان بانک/موسسه/بازار/دارایی» بازده خیلی عجیبی می‌دهد، حتما و حتما شک کنید که جایی از قضیه ایراد دارد و از شما پنهان است. در دنیایی که سرمایه‌گذاران با اشاره یک کلیک می‌توانند سرمایه خود را وارد چنین بازاری کنند، «بازده اضافه» در کسری از ثانیه ناپدید می‌شود.

حالا ولی می‌پرسید که پس چرا این همه تفاوت بین بازده بلندمدت بازارهای مختلف در طول زمان می‌بینیم؟ مثلا بازار اوراق قرضه دولتی ممکن است فقط ۲-۳ درصد و بازار سهام اقتصادهای توسعه‌یافته ۸-۹ درصد و بازار سهام اقتصادهای در حال توسعه ۱۵-۱۶ درصد و الخ سود بدهند. پاسخ ساده این است: «ریسک» این بازارها یک‌سان نیست و آن بازده اضافه ظاهری که می‌بینیم در واقع «پاداشی» برای جبران ریسک بیش‌تر است.

مثال: اوراق قرضه دولتی کشورهای توسعه‌یافته بازده بسیار پایینی می‌دهد چون ریسک نکول آن‌ها خیلی اندک است و همه دوست دارند در آن سرمایه‌گذاری کنند. در نتیجه قیمت اوراق بالا رفته و بازده آن خیلی پایین می‌آید. در مقابل اوراق قرضه یک دولت رو به ورشکستگی (مثلا یونان) بازده خیلی بالاتری می‌دهد چون احتمال سوخت پول در آن زیاد است و تقاضای چندانی برایش وجود ندارد مگر این‌که بازده خوبی به سرمایه‌گذاران وعده داده شود. این بازده ظاهری بالاتر در واقع جبران پیش‌پیش ضررهای احتمالی آینده است. جمع‌بندی: به صورت انتظاری بازده میانگین هر دو نوع اوراق نهایتا یکی است!

همین اتفاق در مورد شرکت‌ها هم صادق است. سهام یک شرکت معتبر و جا افتاده و دارای بازار مستحکم و دور از ریسک ورشکستگی (مثلا به بنز یا مایکروسافت یا اپل فکر کنیم) نیاز چندانی به بازده بالا ندارد چون ریسک خیلی شدیدی به سرمایه‌گذار تحمیل نمی‌کند. در مقابل سهام یک شرکت نزدیک ورشکستگی یا یک شرکت ناشناخته یا شرکتی که فروشش در چرخه‌‌های تجاری خیلی بالا و پایین می‌رود، جذابیت کمی برای سرمایه‌گذار دارد و در نتیجه باید در تعادل بازده بالاتری بدهد تا افراد حاضر به خرید آن شوند. مثال اعلای این مورد بازده بلندمدت شرکت‌های یوتیلیتی (آب و برق و گاز و ...) است که خیلی پایین است. این شرکت‌ها نه ریسک ورشکستگی چندانی دارند و نه فروش‌شان در دوره رکود و رونق خیلی بالا و پایین می‌رود. در نتیجه گزینه خوبی برای سرمایه‌گذاری امن هستند، تقاضا برای‌ سهام‌شان بالا است، قیمت‌ سهام‌شان بالا می‌رود و «بازده» سهام‌شان «پایین» می‌رود! تکرار کنیم: بازده کم، برای شرکت خوب.

شاید برای‌تان جالب باشد که برخی دارایی‌ها که در دوره رکود بازده مناسب دارند (مثلا طلا)، به اصطلاح به دارایی «پوشش ریسک» معروفند چون خلاف جهت بازار حرکت می‌کنند. این نوع دارایی‌ها حتی ممکن است از بازده اوراق بدون ریسک هم کم‌تر بازده بدهند! چرا؟ چون به خاطر آن خاصیت خیلی خوب‌شان، مردم حاضرند حتی بازده خیلی کم را قبول کنند ولی مقداری از این دارایی را در سبدشان داشته باشند.

جمع‌بندی عملی: اگر یک مدیر صندوق یا مشاور سرمایه‌گذاری به شما گفت که فلان پورت‌فولیو یا سهم یا دارایی بازده خیلی خوب دارد، اول از همه بپرسید: چرا بازده خیلی خوب دارد؟ آیا به این خاطر نیست که «دارایی بدی» است؟ یا به این خاطر این‌که بازار قیمت درستی روی آن نگذاشته است؟ وقتی این عینک را به چشم بزنید، نگاه‌تان به خیلی مشاوره‌های سرمایه‌گذاری یا عمل‌کرد مدیران سرمایه‌گذاری وارونه می‌شود.

فعلا در این نقطه توقف کنیم تا در پست بعدی در مورد اجاره و خرید مسکن هم صحبت کنیم.

@hamed_ghoddusi تماس با نویسنده
@hamedghoddusi
تخصص «کلان - مالی» یا «قیمت‌گذاری دارایی‌ها در تعادل عمومی»

موضوعاتی که این روزها جامعه ایران با آن مواجه هست و بحث‌هایی که طرح می‌شود به وضوح نیاز به عده زیادی از متخصصان «کلان-مالی» را آشکار می‌کند. خیلی ساده اگر طبقه‌بندی کنیم ما دو دسته اقتصاددان ورزیده را در کشور زیاد داریم:

۱) متخصصان کلاسیک اقتصاد کلان که مباحث پولی و بانکی و تعادل عمومی و امثال آن را مسلط هستند ولی کم‌تر از زاویه «قیمت‌گذاری» دارایی به بخش مالی نگاه می‌کنند و دیسیپلین نظری لازم را روی این بخش سوار نمی‌کنند. (مثلا به تحلیل‌های آسان رفتاری پناه می‌برند یا برای دینامیک بخش مالی یک شان مستقل و کمابیش دلبخواهی بدون پیوند با بخش حقیقی قایل می‌شوند.)

۲) متخصصان مالی که مدل‌های قیمت‌گذاری دارایی و مالیه بنگاه را از زاویه «داخل بازار مالی» مسلط هستند ولی معمولا این زاویه را به تعادل کلان اقتصاد پیوند نمی‌زنند.

چه نوع تخصصی را کم داریم؟ کسانی که این دو را با هم در یک مدل یک‌پارچه پیوند بزنند، یعنی هم تخصص تحلیل چرخه‌های تجاری حقیقی (RBC) - و مدل‌هایی مثل DSGE - و دیدن قیود حقیقی اقتصاد و شوک‌های تصادفی حقیقی و رفتار متغیرها در تعادل را داشته باشند و هم بدانند که تعادل در بازار مالی چه طور شکل می‌گیرد و قیمت دارایی‌ها و بازده انتظاری و محقق‌شده از کجا می‌آیند. به عبارت دیگر: بدانند که بخش دارایی و مالی را چه طور باید در داخل چنین مدل سنتی اقتصادی دید و رابطه بین شوک به بخش حقیقی و پاسخ‌های مشاهده‌شده در دو بخش حقیقی و مالی را چه طور در یک چارچوب تعادلی کامل تحلیل کنیم.

در دروس و کتاب‌های پیش‌رفته اقتصاد کلان البته سرفصل این مباحث پیدا می‌شود (مثلا وقتی مدل درخت لوکاس یا پازل صرف ریسک دارایی‌ها طرح می‌شود یا پاسخ رفتاری اقتصاد کلان و دارایی‌ها به شوک‌های لحظه‌ای بررسی می‌شود) ولی به نظرم به آموزش آن‌ها عنایت کافی نمی‌شود. در واقع یک درس جداگانه روی حوزه «نظریه قیمت‌گذاری دارایی‌ها در تعادل» لازم داریم که مکمل بحث کلان باشد.

جمع‌بندی: تحلیل کامل رفتار بازار سهام و بدهی و پیوند آن با شوک‌های ارزی و تورمی و قیمت نفت و الخ نیازمند شهودی است که مثلا از کار با چنین مدلی به دست آمده باشد: یک مدل تعادل عمومی پویای تصادفی (DSGE) که در آن مثلا یک قاعده تیلور هم پیاده شده باشد و قیمت‌های تعادلی سهام و بدهی هم در دل مدل استخراج شود. محقق باید پارامترهای کلیدی مثل هزینه تغییر در اقتصاد (Adjustment Cost)، نوع شوک‌ها (گذرا یا ماندگار)، درجه اهرم (Leverage) در دارایی‌ها، ضریب ریسک‌گریزی و جای‌گزینی بین زمانی عامل‌ها، سهم نیروی کار و سرمایه در اقتصاد، عرضه پول، تابع ترجیحات (تک‌دوره‌ای یا بازگشتی)، درجه چسبندگی در قیمت‌های اسمی و امثال آن را تغییر بدهد و پاسخ متغیرهای مختلف (حقیقی و مالی) را به یک شوک خاص را روی زمان ببیند. کار با چنین مدلی یک ذهنیت منسجم و سازگار از رابطه بین بخش حقیقی و مالی اقتصاد به ما می‌دهد. (مثلا می‌بینیم که قیمت دارایی واکنش ناگهانی و متغیرهای حقیقی پاسخ آهسته و تدریجی به خیلی شوک‌ها نشان می‌دهند.)

در دنیا افرادی با این تخصص کجا حضور دارند؟ غیر از دانش‌‌کده‌های اقتصاد و مالی رده بالا* که در این حوزه‌ها پژوهش می‌کنند، مهم‌ترین نهاد متقاضی و پرورش‌‌دهنده این تخصص «بانک‌های مرکزی» هستند که انواع مدل‌های تعادل عمومی با در نظر گرفت بخش مالی را می‌سازند و تخمین می‌زنند و کالیبره می‌کنند و الخ.

* متاسفانه دانش‌کده‌های فاینانس در رده‌های پایین‌تر علاقه چندانی به مباحث ساختاری و کلان-مالی و تعادل عمومی ندارند و پژوهش‌گران با فرم فروکاسته (Reduced-form) یا امپریکال صرف را ترجیح می‌دهند.

@hamed_ghoddusi تماس با نویسنده
@hamedghoddusi
چرا اجاره در شهرهای بی‌رونق به نسبت گران‌تر است؟

در
قسمت قبلی مطلب رابطه ریسک و بازده را بحث کردیم و در این مطلب هم گفتیم که نسبت «قیمت به اجاره» بین شهرهای مختلف بسیار متفاوت است و در محدوده بزرگی بین «۳» تا «۱۰۰» نوسان می‌کند (که برای یک نسبت اقتصادی خیلی محدوده بزرگی است. در یک شهر با اجاره ۳ سال خانه می‌توان کل خانه را خرید و در شهر دیگری با اجاره ۱۰۰ سال!)

جواب اصولی قضیه این است: بازده کل سرمایه‌گذاری مسکن در شهرهای مختلف باید نهایتا یک‌سان باشد (پس از محاسبه صرفه ریسک). منتها بازده کل خودش از دو جزء تشکیل می‌شود: اجاره + رشد قیمت

حالا همین عینک را برداریم و دو شهر مختلف را نگاه کنیم:

۱) شهر اول می‌تواند یک شهر صاف در وسط آمریکا باشد. قبلا توضیح دادیم که چون عرضه زمین در این شهرها بدون محدودیت است (مثلا یک زمین نیم هکتاری را می‌شود با ۲۰ هزار دلار خرید!!)، اساسا قیمت خانه در طول زمان رشد خاصی نداشته است. یک خانه صد هزار دلاری بیش از ۳-۴ دهه است که همان قیمت را دارد.

خب در چنین شهری صاحب مسکن بازدهی از رشد قیمت یا به اصطلاح Capital Gain ندارد و باید همه بازدهی را از محل اجاره به دست بیاورد. پس در تعادل اجاره باید خیلی بالا باشد که بازده مناسب به صاحب مسکن بدهد.

۲) شهر دوم، شهری پررونق ولی با زمین محدود (تهران، نیویورک، دوبی، هنگ‌کنگ، شانگهای، بمبی، بوستون، ...). در این شهرها به خاطر رشد تقاضا و ثابت بودن عرضه زمین، قیمت مسکن در چند دهه قبل مرتب بالا رفته است. در نتیجه کسی که در مسکن سرمایه‌گذاری می‌کند، از محل رشد قیمت نفع می‌برد و در تعادل حتی با اجاره اندک هم حاضر به سرمایه‌گذاری است.

پس جمع‌بندی تا الان: جمع کل بازده «قیمت» + بازده «اجاره» در شهرهای مختلف کمابیش مثل هم است. منتها وقتی در شهری رشد قیمت بالا باشد، عنصر «اجاره به قیمت» می‌تواند پایین باشد. در مقابل وقتی در شهری رشد قیمت وجود ندارد، «اجاره به قیمت» باید بالا باشد تا بازدهی مناسب به سرمایه‌گذار بدهد.

حالا این وسط ریزه‌کاری‌های دیگری هم هست: مثلا در شهرهای صاف که زمین و خانه خالی زیاد است، مدت زمان خالی بودن خانه برای یافتن مشتری بعدی هم بالا است و در تعادل این هم جزو هزینه‌هایی است که باید در اجاره منعکس شود. در شهرهای پررونق خانه‌ها یک روز هم خالی نمی‌مانند و نیازی به جبران در اجاره نیست.

موضوع دیگر، منفعت داشتن مسکن به عنوان «وثیقه» برای وام‌های تجاری و الخ است. در شهرهایی که مسکن گران است، ارزش وثیقه‌ای مسکن هم بالاتر است (چیزی شبیه یک اختیار نهفته) و خود این مثل یک بازده ضمنی (Implicit Dividend) برای صاحب مسکن عمل می‌کند. هر قدر این بازده‌‌های ضمنی بیش‌تر باشد، در تعادل نسبت اجاره به قیمت می‌تواند پایین‌تر برود.

در این بین یک اتفاق جدید و مهم هم افتاده است که می‌تواند در تحلیل‌های بعدی مد نظر قرار بگیرد: ظهور فناوری اجاره موقت منزل (کامل یا جزیی) از طریق سایت‌هایی مثل Airbnb یک بازده اضافه‌تر هم ایجاد کرده که طبعا در شهرهای گران و پررونق بیش‌تر است.

@hamed_ghoddusi تماس با نویسنده
@hamedghoddusi
اهمیت جزییات در تحلیل سیاستی

موضع حرفه‌‌ای‌ام در مورد «نظر دادن جزیی و پیامبرانه در مورد اقتصاد ایران» این است: اگر به طور تخصصی و مستمر با داده‌های جزیی اقتصاد ایران کار نمی‌کنیم، اگر مدل‌های محاسباتی نمی‌سازیم و به نقد نمی‌گذاریم، اگر مقاله علمی/پژوهشی نمی‌نویسیم و برای داوری به مجلات حرفه‌ای نمی‌فرستیم، اگر درگیر فهم جزییات نهادی مسایل (خصوصا در حوزه‌های پیچیده‌ای مثل پول/ بانک و بودجه خانوار) نیستیم، اگر در همایش‌‌های تخصصی شرکت نمی‌کنیم و الخ، به‌تر است نظر دادن‌‌مان را به سطح «کلیات» و «توصیف مکانیسم‌ها» - آن‌هم با اما و اگر و احتیاط - محدود کنیم. در واقعیت ریزه‌کاری‌ها و نکات کلیدی زیادی در جزییات هست که باعث می‌شود توصیفات عددی، آینده-نگرانه و قاطع ما از دید اهل فن ساده‌لوحانه و نادقیق جلوه کند.

دانش ۱۰۱‌ای (یعنی در حد مقدمات و کلیات) از یک حوزه اقتصاد فقط برای توضیح دادن در حد همان کلیات مفید است و باید به محدودیت‌های آن خیلی آگاه بود. البته همیشه این استدلال هست که اگر اقتصاددانان جریان اصلی سعی نکنند مسایل را برای مردم تبیین کنند، توضیحات جای‌گزین و غیرعلمی جای آن را خواهد گرفت. حتی اگر به این نیاز هم پاسخ می‌دهیم، سعی کنیم توضیحات خودمان را به توصیف مکانیسم‌ها محدود کنیم و دقت کنیم که تحلیل عدی جای خطا و اما و اگر فراوان دارد و نیازمند کار تخصصی (و احتمالا تیمی) است.

خود من هم هر وقت از این اصول تخطی کردم لطفا تذکر بدهید.

@hamed_ghoddusi تماس با نویسنده
@hamedghoddusi
مکانیسم ابرتورم: یک توضیح ساده

این
روزها مرتب بحث ونزوئلایی شدن اقتصاد ایران مطرح می‌شود. من هم از سه اصل همیشگی‌ام یعنی ۱) «پرهیز از پیش‌گویی و پیامبری» ۲) پرهیز از «انتظارات خود محقق‌شونده» ۳) پرهیز از توصیه‌های «جمع صفری» ، پیروی می‌کنم و تحلیل خاصی راجع به این موضوع ندارم. ولی خوب است در یکی دو پست کمی دقیق‌تر در مورد مکانیسم خلق تورم و ابرتورم صحبت کنیم که اگر قرار شد موضوع را بفهمیم و تحلیل کنیم چارچوب نظری و ذهنی درستی داشته باشیم.

اول از همه این که ابرتورم یک پدیده ساده نیست و مکانیسمش هم لزوما در همه کشورها یک‌سان نبوده است. پس این توضیحات ساده ما لزوما همه جنبه‌ها را نمی‌پوشاند و خیل کلی است. برای جزییات باید ادبیات مربوط به ابرتورم در کشورهای مختلف را مطالعه کرد.

به عنوان نقطه شروع، دولتی را تصور کنید که با «شوک بودجه» مواجه شده است. این شوک می‌تواند مثلا هزینه یک جنگ جدید (آلمان) یا تحریم (ونزوئلا) به هم‌ریختگی اقتصاد (زیمبابوه)، هزینه‌های زیاد دولتی (آمریکای لاتین) و ... باشد.

دولت برای تامین کسری بودجه‌اش سه راه دارد: ۱) مالیات‌ها را زیاد کند. ۲) اوراق قرضه منتشر کند. ۳) پول چاپ کند. این سه راه‌حل‌ از منظر «اثر روی بودجه شهروندان» از قوی به ضعیف مرتب شده‌اند. مالیات خیلی فوری کاهش قدرت خرید را نشان می‌دهد (چون دولت مستقیم پول از مردم می‌گیرد و اثر تورمی ندارد. اوراق قرضه مصرف امروز مردم را کم می‌کند ولی قول بازپرداخت در آینده می‌‌دهد و نهایتا چاپ پول (انبساط عرضه پول) ممکن است اثر مستقیمی روی رفتار مصرف امروز مردم نداشه باشد «چون خیلی از مردم حتی ممکن است از کم و کیف چاپ پول اطلاع نداشته باشند.»

حالا یک نکته خیلی مهم برای مدل ما این است که جمع کل کیک اقتصاد بین مردم و دولت ثابت است. در نتیجه وقتی دولت کسری بودجه دارد و به طریقی از مردم می‌گیرد، مصرف مردم باید کم شود تا تعادل برقرار بماند. توجه به این نکته در درک قضیه کلیدی است.

حالا برگردیم به تورم و ابرتورم. دولت به شیوه اصلی خودش - یعنی اوراق قرضه و چاپ پول - از مردم قرض گرفته و خرج کرده است. حالت اول (اوراق قرضه) خیلی شیک و رسمی است و حالت دوم (چاپ پول) شبیه این است که یک نفر از کیف پول شما بدون اطلاع و اجازه شما پولی برداشته و رفته بازار خریده کرده است و شما هم خبر ندارید.

خب
حالا اگر به شما بگویند که این کسی که از شما پول قرض گرفته (اوراق) یا پول‌تان را دزدیده (چاپ پول)، آدم معتبری است و اگر موقتا هم دزدی کند بعدا می‌آورد و سرجایش می‌گذارد: آیا رفتار مصرفی شما عوض می‌شود؟ احتمالا خیر! چرا؟ چون ثروت شما تغییر نکرده است. فقط مدتی به دولت قرض داده‌اید. این می‌شود قصه دولتی که مثلا برای کسری بودجه جنگ از مردم قرض گرفته ولی همه می‌دانند که در سال‌های رونق بعد از جنگ، از محل درآمد مالیاتی بیش‌تر، مازاد بودجه خواهد داشت و قرض‌‌های قبلی را پس می‌دهد. تا وقتی این باور هست، «چاپ موقت پول یا انتشار اوراق تاثیر چندانی روی رفتار مردم و تورم ندارد.» به قول اهل فن دولت Fiscal Backing دارد.

ولی
برعکس، اگر بفهمیم که به علت رکود آینده یا تداوم مشکلات یا هزینه‌های جدید (غرامت جنگ آلمان) یا شوک به بخش تولید (تجربه کشورهای دیگر)، دولت توان حقیقی برای خلق مازاد بودجه و بازپرداخت بدهی‌ها نخواهد داشت، «انتظار» از رفتار آینده دولت چیست؟ «چاپ پول بیش‌تر برای پرداخت قرض‌های قبلی». مردم ناگهان می‌فهمند که انتشار پول موقتی نیست و پول دولتی ارزشی کم‌تر از چیزی که فکر می‌کردند دارد. در این حالت همه می‌خواهند از شر پول کاغذی خلاص شوند. در نتیجه «پول ته‌نشین‌شده در بانک» (اصطلاح روزمره و غیرفنی به کار می‌بریم) کم شده و به «سرعت گردش پول» اضافه می‌شود. مردم عجله دارند که پول را به کالا تبدیل کنند. تقاضا برای تبدیل پول به کالا بیش‌تر شده و «قیمت اسمی» کالاها بالا می‌رود. جور دیگری هم ببینیم: من ناگهان می‌فهمم که هم من و هم دزد (چاپ پول) از جیب من خرید کرده‌ایم و خورده‌ایم ولی دزد هم قصد یا توان بازپرداخت ندارد. در تعادل من باید از طریق تورم ناگریز در آینده «فقیر بشوم» تا قید محدودیت منابع روی کل زمان برقرار بماند. (این فنی‌ترین توضیح قضیه است.)

بقیه مطلب را در این‌جا بخوانید.

@hamed_ghoddusi تماس با نویسنده
@hamedghoddusi
مکانیسم ابرتورم: یک توضیح ساده (ادامه از این‌جا)

در این‌جا یک بازخورد مثبت هم در ابرتورم‌ها وارد عمل می‌شوند: وقتی سطح عمومی قیمت‌ها بالا می‌رود (مثلا ماهیانه ۵۰ درصد) ولی متغیرهایی مثل دست‌‌مزد هنوز روی نرخ قبلی هستند، درآمد مالیاتی حقیقی دولت هم به شدت کم می‌شود و کمابیش به صفر می‌رسد! چون درآمد مالیاتی هنوز روی قیمت‌‌های اسمی قدیمی است. این مثل بنزین روی آتش است: تورم بالا، درآمد مالیاتی حقیقی دولت را کم‌تر کرده و به شدت چاپ پول جدید می‌‌افزاید و دور باطلی ایجاد می‌شود که در تورم‌های معمولی و پایدار و پیش‌بینی‌پذیر (مثلا هر سال ۲۰٪) رخ نمی‌دهد.

فعلا این‌جا متوقف شویم که بعدا جزییات بیش‌تری اضافه کنیم. بحث تورم و ابرتورم و ... خیلی جنبه‌‌ها و ظرایف و تحولات دیگر دارد که امیدوارم دوستان متخصص وارد توضیح آن شوند.

@hamed_ghoddusi تماس با نویسنده
@hamedghoddusi
چهار نوع جمع صفر در بازار مالی

در
دو-سه ماه گذشته بخش مهمی از نوشته‌هایم در توییتر و کانال را به تبیین مفهوم «جمع صفر» (Zero Sum) در بازارهای مالی و مخاطرات توجه نکردن به مفهوم و پیامدهای این جمع صفرها اختصاص دادم و از این کار راضی هستم. هر چند در ابتدا مقاومت‌های زیادی - خصوصا از سمت کسانی که منتفع این جمع صفرها هستند - صورت می‌گرفت ولی به نظرم فضا در حال تغییر است. در این‌جا چهار نوع مختلف از جمع صفر را خلاصه می‌کنم تا مفهوم بحث روشن‌تر شود.

این چهار نوع جمع صفر از بدیهی - ملموس و عینی برای همه - به غیربدیهی - نیازمند مدل و تفکر انتزاعی در سطح کلان - مرتب شده‌اند. موضوع هم هر چه پایین‌تر می‌رویم بحث‌برانگیز‌تر و در عین حال به لحاظ اقتصاد کلان و سیاست‌گذاری مهم‌تر می‌شود.

۱) جمع صفر مکانیکی در بازارهایی مثل فارکس یا شرط‌بندی ورزشی: این‌ها مصداق‌های مشهور و کلاسیک جمع صفر هستند، بازارهایی با بازده کل صفر و صرفا دست به دست شونده. ما خیلی به این نوع اشاره نکردیم چون هم ماهیتش بدیهی است و هم قشر بزرگی را درگیر نمی‌کند. اثرات کلان خیلی بزرگی هم ندارد.

۲) جمع صفر بین بازی‌گران «فعلی» بازار مالی: بازارهایی با بازده کل انتظاری مثبت و جمع بازده اضافه صفر (به عبارت دیگر مجموع آلفای ناشی از به اصطلاح نوسان‌گیری و استراتژی‌های ترید و امثال آن در بازار ثانویه صفر است). یک سرمایه‌گذار منفعل می‌تواند به اندازه بازده متوسط بازار سود بگیرد ولی جمع بازده‌های مازاد بر آن روی کل سرمایه‌گذاران صفر است. این جمع صفر برای اقتصاددان‌ها تقریبا بدیهی است ولی برای برخی فعالان بازار مالی عجیب به نظر می‌رسید (اگر به مفهوم «بازده اضافه» توجه نکنیم.) این جمع صفر هم اثرات کلان خیلی مهم ندارد ولی نگرانی اصلی در آن بیش‌تر از جنس «انرژی تلف‌شده» (Wasteful Effort) و رقابت تسلیحاتی (Arm Race) است که باعث می‌شود منابع انسانی و فیزیکی جامعه صرف جلو رفتن در رقابتی شود که نهایتا جمعش صفر است.

۳) جمع صفر بین بازی‌گران «فعلی» و «آینده» بازار مالی: سود بالای رشد قیمت برای سرمایه‌گذاران اولیه و انتقال ریسک افت قیمت به خریداران درآمده به بازار

ما خیلی روی این محور صحبت نکردیم چون به بحث حباب و افت قیمت مربوط است و ما هم از ورود به مبحث حباب و پیش‌بینی آن پرهیز می‌کنیم ولی ماهیت این جامعه - در صورت حبابی بودن و ترکیدن آن - می‌تواند اثرات ناپایدارکننده بزرگی در اقتصاد کلان داشته باشد.

۴) جمع صفر بین سرمایه‌گذاران «داخل» بازار مالی و افراد «بیرون از آن». به عبارت دیگر «سود جمعی اسمی برای همه سرمایه‌گذاران» به قیمت اخذ «مالیات تورمی از همه جامعه» خصوصا با مداخله‌های نادرست و نابه‌جای دولت و سعی بر رشد اسمی شاخص بازار سهام.

این زاویه از مساله احتمالا بحث‌برانگیز‌ترین نوع جمع صفر - حتی بین اقتصاددانان - و بیش‌ترین موضوع نگرانی است. دغدغه اصلی در این محور دو مشکل «بازتوزیع» و «تخریب رشد مولد» است. بازار سهام با تولید سودهای خیلی فراتر از کلیت اقتصاد (به قیمت فقیر کردن یک قشر دیگر) نه تنها رفتار بلندمدت جامعه در قبال خلق واقعی ثروت را دچار خدشه می‌کند بل‌که با تشدید فقر و ایجاد ناپایداری در بازارهای دیگر (مثل مسکن) می‌تواند اثرات اجتماعی بسیار عمیقی داشته باشد. به این دلیل برخی حتی معتقدند که باید از عبارت «جمع منفی» برای توصیف این وضعیت استفاده کنیم.

از این به بعد بیش‌تر بحث را روی دو محور آخر متمرکز می‌کنیم چون اثرات کلان جدی دارند. خوش‌‌حال هم هستم که جمع بزرگی از اقتصاددانان و حتی متخصصان مالی بسیج شده‌اند که در مورد پیامدهای کلان رشد شدید شاخص بازار سهام و دقت به «عدم خلق مازاد جدید» در بازار ثانویه به جامعه هشدار بدهند.

@hamed_ghoddusi تماس با نویسنده
@hamedghoddusi
دوست قدیمی، دکتر مهدی نصرتی هم کانال تخصصی راه‌اندازی کرده و مطالب مفیدی منتشر می‌کنند. نقطه قوت نوشته‌‌های مهدی، ترکیبی از آشنایی با واقعیت‌های اقتصادی ایران و ذهنیت منسجم مبتنی بر دانش اقتصاد است. در نتیجه نوشته‌هایش را باید جدی گرفت و با دقت مطالعه کرد.
🔒چند نکته درباره اوضاع و احوال تورمی

🖌مهدی نصرتی
☕️دمنوش اقتصاد
🆔 @drnosrati

1⃣ تقریبا چهل روز پیش بودکه بانک مرکزی اعلام کرد که سیاست هدف گذاری نرخ تورم را در پیش گرفته است و هدفش کنترل تورم در حد ۲۲ درصد تا سال آینده است همان موقع در این پست گفتم که به یک شرط حرف بانک مرکزی را باور میکنم : این که یک تعهد و ضمانت عینی و واقعی بدهد، که در آن پست از اوراق مصون از تورم یاد کردیم.

2⃣ در این 40 روز، سکه حدود 40 درصد رشد قیمت داشته، یعنی خیلی بیشتر از هدفگذاری تورم یکساله بانک! این برای اعتبار بانک مرکزی اصلا خوب نیست. در تئوری اقتصادی بحث می شود که اعتبار و مقبولیت بانک مرکزی از هر ابزار و سیاست دیگری مهم تر است.

3⃣ در این پست گفته شد که با یک تخمین سرانگشتی، با این رشد پایه پولی در بهار امسال، یک تورم ۶۰درصدی را پیش رو داریم مگر این که خدا خودش رحم کند.

4⃣ کنترل تورم به لحاظ تئوری کار سختی نیست کافی است رشد پایه پولی و نقدینگی کنترل شود، یا از ارزش ریال برابر طلا محافظت شود. اما در این صورت کسری بودجه دولت چطور جبران شود و هزینه های دولت از چه محلی تامین شود؟ این موضوع است که مساله را غامض و پیچیده می کند. عمدتا راه حل انتشار اوراق را پیشنهاد می‌دهند.
در این پست گفتیم که انتشار اوراق بدهی، شاید جلوی شتاب تورم را بگیرد اما لزوما مساله تورم را حل نمی کند.

5⃣ کسانی که مباحث اقتصادی را دنبال می کنند یادشان هست که کشور در سال ۹۶ درگیر و نگران دو بحران جدی بود:‌ بحران نظام بانکی و بحران آب وخشکسالی. شکر خدا در این دو سه سال بارش های خوبی انجام شد و همه، مشکل کم آبی را فراموش کردند!
اما بحران بانکی چی شد؟
به نظر می رسد چند برابر شدن نرخ ارز، افزایش حجم نقدینگی و تورم های سنگین و افزایش شدید قیمت دارایی ها از جمله ملک و سهام، بانک ها را از بحران نجات داده است و حالا خیلی روزها برای خرید سهام بانک ها توی بورس صف خرید تشکیل میشود!

6⃣ علاوه بر نظام بانکی، خود دولت در تورم ذی نفع است چون هروقت کم بياورد، از ماشین چاپ پول استفاده می کند. بدهکاران بانکی ذی نفع هستند چون هر روز ارزش بدهی شان کمتر می شود. کسانی که املاک زیادی دارند ذی نفع هستند چون سرعت رشد دارایی شان از تورم بیشتر است. سهامداران بزرگ هم که با دم خود گردو میشکنند.

تا وقتی چنین ذی نفعانی برای تورم داریم، می توان به حل معضل تورم در این کشور امیدوار بود؟

☕️دمنوش اقتصاد
🆔 @drnosrati
◀️همیاری بخش خصوصی در ایفای مسئولیت‌های اجتماعی، و شکل گیری کمپین نَفَس، چطور در بحران کرونا، به کمک نظام سلامت کشور آمد؟

درس آموخته‌هایی شنیدنی، با حضور مهمانانی ویژه:
🔹پدرام سلطانی (فعال اقتصادی و نایب رییس سابق اتاق بازرگانی صنایع معادن و کشاورزی ایران) -موسس و رئیس شورای راهبردی پویش
🔸علی شریعتی (مدیر صادرات هلدینگ اکت -گروه صنعتی گلرنگ-) -دبیر کارگروه مسوولیت اجتماعی و جلب مشارکت ها
🔹پویا فیروزی (نایب رئیس شرکت پرتو درمان گروه و مدیر پروژه بر و بحر ایران) -دبیر کارگروه زنجیره تامین کالا و لجستیک
🔸فرزین فردیس (بنیانگذار و رییس هیات مدیره گروه صنعتی پارس سامان) -مدیر کارگروه اطلاع رسانی کمپین

📌دوشنبه30تیر-ساعت 17 تا 19:30-بر بستر فضای مجازی
⬅️توضیحات بیشتر و ثبت نام: sdschool.ir/post/cnafas

📍مدرسه توسعه پایدار
@sdschool
کمپین اهدای زمان برای توسعه ایران

دوست خوبم محمد امین یوسفی از فارغ التحصیلان مهندسی شیمی دانشگاه صنعت نفت و صنعتی شریف است. این روزها در مدرسه اقتصاد لندن در رشته نوآوری و کسب و کار اجتماعی در حال تحصیل و پژوهش است.
چند روزی است در کانال تلگرامی‌اش ( @LSESIE ) کمپینی با نام "کمپین اهدای زمان برای توسعه ایران" را معرفی و راه‌اندازی کرده که این کمپین با همت جمعی از دانشجویان ایرانی خارج از کشور بصورت داوطلبانه و با هدف انتقال دانش و مهارت میان فعالین داخلی و ایرانیان دغدغه‌مند خارج از کشور شکل گرفته و افراد با وقف زمانی کوتاه (یک یا دو ساعت) تجربه های ارزنده خود را به جمع محدودی هدیه می‌دهند.

اگر شما هم تمایل دارید که ساعاتی از وقتتان را به توسعه کشور هدیه کنید، به جمع ما بپیوندید.

لینک اینستاگرام کمپین:
https://instagram.com/donate_your_time?igshid=1aqruygdwgu7t

🔴 @OilandGasEconomics

#IFI #IraniansForIran
بخش حقیقی زیر سایه بخش اسمی

نسل ما در دهه هفتاد و هشتاد شمسی درگیر مباحثات جدی مربوط به بخش حقیقی اقتصاد بود: بیماری هلندی، بحران بدهی خارجی، مدیریت بهینه ذخایر پایان‌پذیر، استراتژی توسعه صنعتی، اقتصاد سیاسی دولت و انتخاب عمومی، اصلاحات اقتصادی، تصحیح قیمت‌های اداری، سیاست مسکن و زمین شهری، نقشه فقر و تامین اجتماعی، و ...

این بحث‌ها معمولا محتوای اقتصادی جدی و روشنی داشت و خیلی زنده، زاینده و چالشی بود. درگیر پروژه‌های مختلفی در این حوزه‌ها بودم و تجربه‌های شیرینی بود. دلم برای نوشته‌ها و بحث‌های آموزنده آن روزها تنگ می‌شود.

این چند سال که به دلایل مختلفی (نیاز به تامین مالی، تحریم‌ها، محدود شدن فرصت کارآفرینی در بخش حقیقی، تغییرات ساختاری اقتصاد و ...) اقتصاد ایران به اصطلاح مالی‌سازی (Financialized) شده و موضوعاتی مثل «نقدینگی» و «بورس» و «بانک» روی مباحث اقتصاددانان سایه انداخته است، از تحلیل و بحث اقتصادی شفاف و ملموس دور شده‌ایم و کمابیش دور خودمان می‌گردیم حول مباحث تکراری، نادقیق، ابتدایی و تا حد زیادی بی‌ربط به بخش حقیقی اقتصاد.

در حالی که بحث‌های مهم‌تری مثل بحران آب و محیط‌زیست، توزیع درآمد، بحران صندوق‌های تامین اجتماعی، افت بهره‌وری بنگاه‌ها، انفکاک زنجیره عرضه کشور از تجارت بین‌الملل، شکل‌گیری، افت و مهاجرت سرمایه انسانی و امثال آن - و خلاصه عوامل مولد رشد بلندمدت و پایدار - به حاشیه رفته است.

تماس با نویسنده @hamed_ghoddusi
@hamedghoddusi
در باب بالا و پایین رفتن قیمت سهام

قیمت سهام و شاخص بورس مثل یک «دماسنج یا آیینه آینده‌نگر» است که قرار است «انتظارات جامعه» راجع به عمل‌کرد «بخش حقیقی» را در بلندمدت منعکس کند. می‌دانیم که دماسنج به خودی خود باعث گرم شدن اتاق نمی‌شود و فقط وضعیت را گزارش می‌کند.

البته ممکن است برای مدتی هم دماسنج خراب شود یا دستکاری شود یا نیاز به تنظیم داشته باشد یا با شوک‌های اسمی واحد سنجش آن عوض شود یا آدم‌ها آن را با دقت نخوانند و الخ. در این شرایط ممکن است دماسنجی موقتا دما را کمی بالا یا پایین نشان بدهد ولی به هر حال اصل قضیه دمای واقعی (یعنی ظرفیت حقیقی اقتصاد) است. علیت خلق ثروت و رفاه جامعه هم از سمت «ظرفیت بخش حقیقی» است و نه از سمت «مقدار شاخص بورس».

طبعا در یک اقتصاد پویا که بر اساس شوک‌های مختلف و خبرهای جدید انتظارات جامعه مرتب عوض می‌شود، شاخص سهام هم بالا و پایین می‌رود، این یک امر طبیعی و شناخته‌شده در بازارهای مالی است. اساسا بازار مالی به این خاطر بازده بالاتر از دارایی‌های امن تولید می‌کند که مردم حاضر بشوند «ریسک افت و خیز» آن را تحمل کنند. در اقتصادی هم که دماسنج خراب یا دست‌کاری شده باشد ممکن است که مثلا برای مدتی دما را خیلی مطبوع‌تر از واقعیت نشان بدهد ولی بعد به اجبار باید پس از مدتی سرجایش برگردد و نقش واقعی خودش یعنی «اشتراک ریسک» و «انعکاس انتظارات» را بر عهده بگیرد.

در هر صورت خرج منابع جامعه برای حفظ مصنوعی شاخص سهام و بالا و پایین بردن آن، شبیه این است که به جای تلاش برای گرم کردن اتاق (یعنی رونق واقعی بخش حقیقی) زور بزنیم که عقربه دماسنج را بالا نگاه داریم. اگر کسی با این روش گرمش می‌شود (غیر از القای روانی گرما)، شاخص بورس هم به خودی خودش ثروت و رفاه خلق می‌کند!

طبعا قضیه اقتصاد سیاسی هم دارد: از «فعالان بازار سرمایه» زیاد خواهیم شنید که دولت - در واقع از جیب بقیه جامعه و با صرف منابع عمومی - باید از «بازار حمایت کند!». به این صحبت‌ها - که طبعا با تضاد منافع همراه است - با تردید اولیه و نگاه نقادانه نگاه کنیم. در مورد قضیه بیش‌تر صحبت می‌کنیم.

تماس با نویسنده @hamed_ghoddusi
@hamedghoddusi
بازخوانی ۱۳ کلاسیک‌ اقتصادی

«چرا باید کلاسیک‌ها را خواند؟» این سوالی است که بارها و بارها در ادبیات و فلسفه و هنر تکرار شده است و در مورد آن فراوان نوشته شده است.

شماره آخر فصل‌نامه The Independent Review سعی کرده است تا ۱۳ اثر کلاسیک اقتصادی را بازخوانی کند و بپرسد که آیا این کلاسیک‌ها هنوز هم چیزی برای گفتن به ما دارند؟ طبعا انتخاب این ۱۳ اثر از تعلقات ایدئولوژیک مجله تاثیر گرفته است. این مجله متعلق به اندیشکده‌ای نسبتا متمایل به راست (ولی راست لیبرال و متمایل به جریانات محافظه‌کار آزادی‌خواه و متفاوت از جریان راست نژادپرستانه) است و لذا احتمالا می‌توان آن را نسخه راست Monthly Review - که تمایل سوسیالیستی و چپ دارد - تلقی کرد.

با لحاظ تمایلات سیاسی مجله، این شماره آخر ۱۳ نفر از غول‌های حوزه اقتصاد سیاسی را انتخاب کرده و از متخصصان خواسته در مورد میراث آن‌ها بنویسند. این ۱۳ نفر این‌ها هستند: آدام اسمیث، مالثوس، مارکس، وبر، فرنک نایت، کینز، میزز، شومپتر، هایک، گالبرایت، بوکانن، جین جیکوب و الینور استروم.

طبعا جای خیلی‌ها در این فهرست خالی است: ریکاردو، مارجینالیست‌ها، متفکران مکتب تاریخی آلمان، پیش‌گامان اقتصاد رسمی قرن اخیر (هتلینگ، رمزی، پیگو، ...)، متفکران جدیدتر جریان اصلی (فریدمن، بکر، ساموئلسون، ...)، متفکران جریان انتقادی توسعه (سن، میردال، پولانی، هیرشمن، ...)، نهادگرایان جدید و قدیم (نورث، ...)، پسا-کینزی‌ها (رابینسون و ...) و الخ. در هر صورت، ادعای مجله این است که ۱۳ نفر بر اساس ارزش «بازخوانی آثارشان» انتخاب شده‌اند و به نظر من هم این بازخوانی لذت‌بخش و آموزنده بوده است.

در هفته‌های پیش‌رو، مطالب کانال را به جای موضوعات روزمره به خلاصه کردن ۱۳ مقاله‌ای که در این شماره فصلنامه چاپ شده‌اند اختصاص خواهیم داد. طبعا این خلاصه جای خواندن متون اصلی - آن هم به قول معروف با خودکار و یادداشت و حاشیه‌نویسی - را نمی‌گیرد ولی شاید خوانندگانی را علاقه‌مند کند برای مطالعه بیش‌تر کلاسیک‌های اقتصادی.

تماس با نویسنده @hamed_ghoddusi
@hamedghoddusi
میراث کلاسیک‌ها، ۱ از ۱۳، مالتوس در قامت یک محافظه‌کار

مقدمه و طرح بحث:
توماس مالتوس را همه به پیش‌بینی معروف و منفی‌اش می‌شناسند: جمعیت با نرخ هندسی و تولید غذا با روند خطی رشد خواهند کرد و اگر جمعیت کنترل نشود، بشر با معضل گرسنگی مواجه خواهد شد که نهایتا نرخ رشد جمعیت را محدود خواهد کرد. کسان دیگری او را به عنوان پیامبر بدبینی و منفی‌نگری یا حتی به عنوان یکی از بنیان‌گذران «علم ملال‌آور اقتصاد» (Dismal Science) می‌دانند!

در عمل ولی پیش‌بینی مالتوس چندان محقق نشده است: اگر روند جمعیت جهانی را از ۱۹۵۰ تا الان بکشیم، بیش‌تر به رشد خطی نزدیک است تا رشد هندسی. در مقابل تولید غذا به خاطر انقلاب سبز و رشد بهره‌وری کشاورزی خیلی بالا رفته است. در نتیجه چیزی که محقق شده بیش‌تر «رشد سرانه مصرف کالری در دنیا» و «کاهش گرسنگی» بوده و نه «رشد گرسنگی». به عبارت دیگر فعلا، محدودیت غذا عامل محدودکننده رشد جمعیت نبوده است.

ولی آیا از این مشاهده می‌توانیم نتیجه بگیریم که مالتوس اشتباه می‌کرده و نوشته‌های او را باید کنار گذاشت؟ دنیل هموند استاد بازنشسته کالج وست فارست در مقاله بازخوانی مالتوس در شماره ۲۵ The Independent Review نظر دیگری دارد: او می‌گوید که اساسا پیام نوشته‌های مالتوس این نکته نبوده و مخالف و موافق پیام اصلی را اشتباه متوجه شده‌اند. به قول معروف مالتوس خودش یک مالتوسی نبوده است! پس به ادعای مقاله، نکته اصلی مالتوس چه بوده است؟

برای فهم چرایی نگارش کتاب مشهور مالتوس یعنی «مقاله‌ای در باب جمعیت» باید به روح زمانه او - یعنی اواخر قرن ۱۸ - برگشت: دوران حول و حوش انقلاب فرانسه که ایده‌های مبتنی بر برانداختن نهادهای قدیم و انداختن طرحی نو برای یک جامعه بشری ایده‌آل داغ و پرطرف‌دار هستند. نویسندگان انقلابی و آنارشیست مساله «رنج بشر» را در مرکز توجه قرار داده‌اند و موضوعاتی مثل «نابرابری»، «فقر و گرسنگی»، «انباشت ثروت»، «مالکیت خصوصی»، «استثمار»، «ساختارهای غیرعادلانه»، «حقوق انسانی» و ... در محور بحث و نقد قرار گرفته‌اند. در این فضا است که ایده‌‌های مثل «پیش‌رفت مداوم جامعه بشری» (و عبور از مراحل بدتر به سمت آینده ایده‌ال) پرداخته می‌شود.

کتاب مالتوس در این فضا و خصوصا در پاسخ به دو نویسنده مشهور، ویلیام گادوین انگلیسی و نیکولا کاندورسه * فرانسوی، نوشته شده تا بگوید که دست‌کاری نظم جامعه با هدف رسیدن به اتوپیا ممکن نیست. مالتوس خیلی روشن می‌گوید که تصویر کردن یک «جامعه ایده‌ال» حتی در نقش یک ستاره قطبی دوردست هم راهنمای درستی برای اصلاح جامعه نیست و می‌تواند به بیراهه منجر شود چون وضعیت جامعه ایده‌ال - مثلا با برابری کامل یا امکانات فراوان برای همه - تناسبی با محدودیت‌های بشری و طبیعی ندارد. در این بین، محدودیت غذا و رشد جمعیت صرفا مثالی است که مالتوس به عنوان قیدی پیش روی جامعه بشری ذکر می‌کند. در واقع حتی نویسندگان ایده‌آل‌‌گرا هم می‌پذیرفتند که خوش‌بختی بشر نهایتا مقید به برخی محدودیت‌های طبیعی است ولی مکانیسم آن‌را تبین نکرده بودند.

در این‌جا مالتوس در قامت یک محافظه‌کار بشردوست ظاهر می‌شود تا با ساختن یک «آزمایش فکری» (Thought Experiment) حول رشد جمعیت و غذا، توجه ما را به خطرها یا محدودیت‌های مهندسی اجتماعی جلب کند و بگوید که حتی جامعه ایده‌آل فرضی هم نهایتا با قید مکانیسم‌های طبیعی (مثل رقابت برای تامین معاش و نیازهای اولیه پس از رشد اولیه جمعیت) مواجه خواهد شد که نهایتا ممکن است او را به وضع سابق یا حتی بدتر از موقعیت اولیه برگرداند.

با این خوانش از مالتوس، ادعای نویسنده مقاله (هموند) این است که مالتوس در زمانه ما - و پس از دوران کمونیسم - می‌توانست منتقد فعالیت‌های معطوف به مهندسی اجتماعی مثل بنیاد بیل و ملیندا گیتس، پروژه‌های جفری ساکس و بنیاد جامعه باز جرج سورس باشد. شاید به تعبیری مالتوس در این روزگار بیش‌تر در کنار مثلا اتریشی‌ها یا محافظه‌کاران آزادی‌خواهی قرار می‌گرفت که ضمن مخالفت با مداخله دولت، مدافع نهادهای سنتی و روند تکامل تدریجی جامعه هستند.

جمع‌بندی چای داغ: این یادداشت اولین نوشته از ۱۳ یادداشتی است که در هفته‌های آینده خواهیم داشت. مقاله نویسنده از منظری محافظه‌کارانه از مالتوس دفاع می‌کند و او را جزو پیش‌گامان نقد ایده‌های مهندسی اجتماعی می‌داند. طبعا مالتوس منتقدان خودش را دارد. هدف ما این است که خوانشی متفاوت از نوشته‌های مالتوس را به دست بدهیم و سرنخ هایی برای مطالعه بیش‌تر به خوانندگان بدهیم. ادامه مطلب برای منابع بیش‌تر برای مطالعه در این پست.

تماس با نویسنده @hamed_ghoddusi
@hamedghoddusi
میراث کلاسیک‌ها، ۱ از ۱۳، مالتوس در قامت یک محافظه‌کار (ادامه این مطلب)

منابعی برای مطالعه بیش‌تر: مقاله
اصلی مالتوس این‌جا قابل مطالعه است. بعید می‌دانم کتاب گادوین به فارسی ترجمه شده است ولی اسکن رایگان انگلیسی آن این‌جا قابل دست‌رسی است. مقاله «خست و اسراف» (Of Avarice and Profusion)- که بخشی از نوشته‌های مالتوس در واقع پاسخ به آن است - از حدود صفحه ۱۴۹ قابل دست‌رسی است.

* کوندورسه همان فردی است که در نظریه انتخاب اجتماعی (Social Choice) از معیارهای او برای ارزیابی نظام‌های رای‌دهی استفاده می‌کنیم. او با این‌که جزو پیش‌گامان و نظریه‌پردازان انقلاب فرانسه بود و نظرات آزادی‌خواهانه مهمی (مثل حق رای زنان) داشت، در جریان دوران وحشت پس از انقلاب دست‌گیر و در زندان کشته شد.

تماس با نویسنده @hamed_ghoddusi
@hamedghoddusi
مطالب آموزشی در مورد اقتصاد مالی.

گفتم که کانال را برای مدتی تخصیص می‌دهم به مقالات بازخوانی کلاسیک‌ها. مقاله دوم در مورد مارکس و انتخاب عمومی (Public Choice) است که به زودی منتشر می‌کنم.

در این بین دوستان زیادی پیش‌نهاد کردند که مطالب آموزشی که حول مباحث بازار مالی و اقتصاد مالی در توییتر می‌نویسم جمع‌بندی و در کانال هم منتشر شود. دیدم فکر بدی نیست که بدون ورود به حاشیه، برخی از این مطالب را هم به موازات مطالب کلاسیک‌ها منتشر کنیم.

تماس با نویسنده @hamed_ghoddusi
@hamedghoddusi
مفاهیم پایه مالی: اثر تورم روی P/E

اثر تورم (فعلی یا آینده) روی P/E بازار چیست؟

۱) اگر بازار انتظار داشته باشد که «نرخ‌های بهره» خیلی نزدیک با تورم حرکت کند (یعنی نرخ بهره حقیقی حول و حوش صفر باشد)، تورم اثر چندانی روی P/E ندارد. چرا؟ چون انبساط جریان‌های نقدی آتی و نرخ تنزیل بالا هم‌دیگر را خنثی می‌کنند و نهایتا P/E حول و حوش همان عددی می‌ایستد که توسط صرفه ریسک صنعت تعیین می‌شود. یعنی P/E هایی حوالی ۵-۱۰ متناسب با نرخ رشد حقیقی و ریسک صنایع مختلف.

۲) ولی اگر جامعه انتظار داشته باشد که نرخ بهره از تورم عقب بماند، یعنی با وجود تورم مثلا ۳۰ درصدی، نرخ بهره رسمی از ۲۰ درصد تجاوز نکند، در این صورت P/E می‌تواند عدد بزرگی بشود. چرا؟ چون عامل‌ها سعی می‌کنند از طریق خرید سهام دارایی حقیقی، مصرف یا ثروت خود را در مقابل تورم آینده مصون کنند و در نتیجه حاضرند قیمت بالایی برای آن پرداخت کنند. جور دیگری هم که می‌شود دید این است که رشد اسمی جریان نقدی‌های آینده با نرخ تنزیل بالاتر خنثی نمی‌شود و P بیش از E رشد می‌کند و P/E بالا می‌رود. تحت این فرض دیدن P/E های حتی بالای ۲۰ هم عجیب نیست و کاملا سازگار با تئوری اقتصادی و شهود رایج است.

۳) و حالا مهم‌ترین قسمت قضیه: فرض کنیم در حالت ۲ قرار داریم یعنی جامعه می‌‌داند که در آینده تورم (ریالی یا دلاری) بیش از نرخ بهره است. آیا در این حالت، قیمت‌های سهام همین طور بالاتر و بالاتر می‌روند؟ پاسخ «خیر» است! چرا؟ چون به قول اهالی بازار، سهام این انتظارات را «پیش‌خور» کرده‌اند که بیان دیگری از توصیف فنی قضیه است: چون بازارهای سهام آینده‌نگر هستند، همه انتظارات آینده را روی قیمت‌های فعلی منعکس می‌کنند. یعنی «یک بار» (که می‌تواند چند ماهی طول بکشد) جهش می‌کنند و در یک تعادل جدید می‌ایستند.

پس کی قیمت سهام به تورم آینده واکنش نشان می‌دهد؟ وقتی که خبر جدیدی یا به اصطلاح «شوک» به تورم انتظاری آینده وارد شود. یعنی باید خبر جدیدی (مثبت یا منفی) وارد شود که نیاز به باز-محاسبه قیمت‌ها باشد. این یکی از خطاهای تحلیلی بزرگی بود که به نظرم دولت در تشویق مردم به حضور در بازار سهام مرتکب شد.

۴) خب پیچیدگی عملی قضیه کجا است؟ پیچیدگی این‌جا است که ما در «مخرج» کسر چند تا متغیر کلیدی داریم: «تورم، نرخ بهره، نرخ رشد» و همه این‌ها در شرایطی مثل ایران امروز به شدت تصادفی هستند. از ریاضیات می‌دانیم که وقتی متغیر تصادفی در مخرج کسر باشد قضیه خیلی پیچیده‌تر می‌شود چون اثرات دیگر خطی نیستند و باید دست به دامان بسط تیلور و نامساوی ینسن و الخ شد. ترجمه این حرف یعنی چه؟ یعنی وقتی کسری داریم که متغیر مخرجش مبهم و پیچیده و تصادفی است، خود کسر می‌تواند تغییرات شدیدی حتی در اثر شوک‌های کوچک به یکی از متغیرهای مخرج داشته باشد و میانگینش هم رابطه سرراستی با متغیر داخل مخرج ندارد!

توضیح غیرفنی: P/E یک نسبت مهم مالی است که نسبت قیمت یک سهم به درآمد دوره‌ای آن را می‌سنجد.

تماس با نویسنده @hamed_ghoddusi
@hamedghoddusi
HTML Embed Code:
2024/04/29 12:21:51
Back to Top