نتیجه انتخابات آمریکا: پنسیلوانیا
در این پست توضیح دادم که «۱) بایدن در پنسیلوانیا ۷۰۰ هزار رای عقب است و حدود سه میلیون رای دیگر شمرده نشده (عمدتا پستی)
۲) بایدن در میشیگان حدود ۲۵۰ هزار رای عقب است و یک میلیون رای (عمدتا پستی) باقی مانده است.»
خب دیدیم که با شمارش آرای میشیگان، نتیجه عوض شد. حال میماند ایالت کلیدی و بزرگ پنسیلوانیا که این آخرین وضعیت آن (ساعت ۸ شب چهارشنبه به وقت نیویورک، ساعت ۳:۳۰ صبح پنجشنبه تهران) است:
امروز ۱۳٪ دیگر از آرای پنسیلوانیا شمارش شد (تا الان ۸۸٪) و با این شمارش، فاصله بایدن از ترامپ از «۷۰۰ هزار» به کمتر از «دویست هزار» رای رسید. اگر فرض کنیم که این ۲۵ درصد آخر از یک نوع توزیع آماری میآید، باید انتظار داشته باشیم که احتمالا با شمارش بقیه ۱۲ درصد باقیمانده، بایدن بتواند با فاصله خوبی از ترامپ پیشی بگیرد.
در سطح خرد شواهدی که به نفع این فرض است این است که - مشابه با ایالتهای دیگر - عمده رای ترامپ در شهرهای کوچک و مناطق روستایی است که رایشان اکثرا شمرده شده است. الان بیشترین رای شمرده نشده در پنسیلوانیا در شهر فیلادلفیا (فیلی) است که بایدن با فاصله ۸۰ به ۲۰ در آن جلو است و حدود ۳۰۰ هزار رای شمردهنشده دارد. همچنین در ۴ شهر بزرگ دیگر ایالت هم بایدن حدودا ۶۰ به ۴۰ جلو است و نزدیک ۲۰۰ هزار رای هم در این شهرستانها باقی مانده است. یعنی اگر با همین الگو پیش برود، بایدن نزدیک به ۲۲۰ هزار رای در همین چند شهرستان جلو میافتد که برای پوشش دادن شکاف فعلی کافی است. در مقابل تقریبا هیچ شهری نیست که رای ترامپ در آن بالا باشد، جمعیت قابل توجهی داشته باشد و رای باقیمانده زیادی هم داشته باشد. با این شواهد خرد، به نظر میرسد بایدن در ۱۲ درصد رای باقیمانده با سرعت بالا خواهد آمد.
اگر همه چیز طبق این پیشبینی پیش برود و بایدن پنسیلوانیا را هم برنده شود، راه او برای پیروزی خیلی هموارتر خواهد بود و حتی دیگر نگران نوادا - دیگر ایالت بدون نتیجه نهایی - نخواهد بود.
تماس با نویسنده @hamed_ghoddusi
@hamedghoddusi
در این پست توضیح دادم که «۱) بایدن در پنسیلوانیا ۷۰۰ هزار رای عقب است و حدود سه میلیون رای دیگر شمرده نشده (عمدتا پستی)
۲) بایدن در میشیگان حدود ۲۵۰ هزار رای عقب است و یک میلیون رای (عمدتا پستی) باقی مانده است.»
خب دیدیم که با شمارش آرای میشیگان، نتیجه عوض شد. حال میماند ایالت کلیدی و بزرگ پنسیلوانیا که این آخرین وضعیت آن (ساعت ۸ شب چهارشنبه به وقت نیویورک، ساعت ۳:۳۰ صبح پنجشنبه تهران) است:
امروز ۱۳٪ دیگر از آرای پنسیلوانیا شمارش شد (تا الان ۸۸٪) و با این شمارش، فاصله بایدن از ترامپ از «۷۰۰ هزار» به کمتر از «دویست هزار» رای رسید. اگر فرض کنیم که این ۲۵ درصد آخر از یک نوع توزیع آماری میآید، باید انتظار داشته باشیم که احتمالا با شمارش بقیه ۱۲ درصد باقیمانده، بایدن بتواند با فاصله خوبی از ترامپ پیشی بگیرد.
در سطح خرد شواهدی که به نفع این فرض است این است که - مشابه با ایالتهای دیگر - عمده رای ترامپ در شهرهای کوچک و مناطق روستایی است که رایشان اکثرا شمرده شده است. الان بیشترین رای شمرده نشده در پنسیلوانیا در شهر فیلادلفیا (فیلی) است که بایدن با فاصله ۸۰ به ۲۰ در آن جلو است و حدود ۳۰۰ هزار رای شمردهنشده دارد. همچنین در ۴ شهر بزرگ دیگر ایالت هم بایدن حدودا ۶۰ به ۴۰ جلو است و نزدیک ۲۰۰ هزار رای هم در این شهرستانها باقی مانده است. یعنی اگر با همین الگو پیش برود، بایدن نزدیک به ۲۲۰ هزار رای در همین چند شهرستان جلو میافتد که برای پوشش دادن شکاف فعلی کافی است. در مقابل تقریبا هیچ شهری نیست که رای ترامپ در آن بالا باشد، جمعیت قابل توجهی داشته باشد و رای باقیمانده زیادی هم داشته باشد. با این شواهد خرد، به نظر میرسد بایدن در ۱۲ درصد رای باقیمانده با سرعت بالا خواهد آمد.
اگر همه چیز طبق این پیشبینی پیش برود و بایدن پنسیلوانیا را هم برنده شود، راه او برای پیروزی خیلی هموارتر خواهد بود و حتی دیگر نگران نوادا - دیگر ایالت بدون نتیجه نهایی - نخواهد بود.
تماس با نویسنده @hamed_ghoddusi
@hamedghoddusi
Telegram
یک لیوان چای داغ، نوشتههای حامد قدوسی hamed_ghoddusi
نتیجه انتخابات آمریکا:
دو روز پیش گفته بودم که «نتیجه انتخابات سهشنبه را احتمالا سه ایالت باقیمانده معلوم خواهند کرد: فلوریدا، آریزونا و پنسیلوانیا.»
نتیجه در همین چارچوب پیش میرود ولی با این تفاوت که علاوه بر فلوریدا، ویسکانسین هم احتمالا به ترامپ رسیده…
دو روز پیش گفته بودم که «نتیجه انتخابات سهشنبه را احتمالا سه ایالت باقیمانده معلوم خواهند کرد: فلوریدا، آریزونا و پنسیلوانیا.»
نتیجه در همین چارچوب پیش میرود ولی با این تفاوت که علاوه بر فلوریدا، ویسکانسین هم احتمالا به ترامپ رسیده…
نتیجه انتخابات آمریکا: پنسیلوانیا و جورجیا
دیروز گفتم که «۱۳٪ دیگر از آرای پنسیلوانیا شمارش شد و با این شمارش، فاصله بایدن از ترامپ از «۷۰۰ هزار» به کمتر از «دویست هزار» رای رسید.» امروز (پنجشنبه) همین روند ادامه داشت و با چهار درصد پیشرفت و شمارش ۹۲ درصد آرا، فاصله الان به ۱۱۰ هزار رای رسیده است. سرانگشتی اگر بگوییم، این اواخر با هر یک درصد شمارش آرا، حدود ۲۵ هزار به رای بایدن اضافه میشود. اگر روند با همین منطق ادامه پیدا کند و ۸ درصد اضافه حدود ۲۰۰ هزار رای به بایدن بدهد، احتمال پیروزی او با یک فاصله کوچک وجود دارد.
آیا شواهد خرد این را پشتیبانی میکند؟ احتمالا بلی ولی به نفع یک نتیجه «بسیار نزدیک» و ریسکی. در فیلادلفیا که تقریبا همه رایش متعلق به بایدن است، هنوز صد هزار رای شمرده نشده وجود دارد. دو شهرستان دیگر با ۷۵ هزار رای شمرده نشده و «فاصله خالص» حدودا ۲۰ درصدی برای بایدن هم هست که نزدیک ۱۵ هزار رای خالص برای او تامین میکند. دیگر تجمع جدی رای شمرده نشده نداریم تا پایین که میرویم یکی دو تا رای ۲۵ هزار تایی با خالص ۲۰٪ به نفع ترامپ هست که روی هم نزدیک ۶۰۰۰ رای خالص به او میدهد.
ایالت کلیدی دیگر جورجیا است که فاصله به ۱۳۰۰۰ رای رسیده ولی بر خلاف پنسیلوانیا شهر بزرگی که آرای شمرده نشده زیادی داشته باشد ندارد که بشود نتیجه خیلی قطعی گرفت. فقط دو درصد از آرای جورجیا باقی است و دیگر کاملا لب مرزی است. انتظار من این است که برنده رای جورجیا - که میتواند بایدن یا ترامپ باشد - با فاصله «یک دهم درصد» این ایالت را ببرد، یعنی احتمالا با چند هزار اختلاف رای در یک ایالت با پنج میلیون رای.
همین دو عددی که بالا گفتم نشان میدهد که «تصادف» در تعیین مسیر اتفاقات چه قدر مهم است و خطای تخمین در چنین موضوعاتی - با خروجی دوگانه - چه قدر میتواند بالا باشد.
تماس با نویسنده @hamed_ghoddusi
@hamedghoddusi
دیروز گفتم که «۱۳٪ دیگر از آرای پنسیلوانیا شمارش شد و با این شمارش، فاصله بایدن از ترامپ از «۷۰۰ هزار» به کمتر از «دویست هزار» رای رسید.» امروز (پنجشنبه) همین روند ادامه داشت و با چهار درصد پیشرفت و شمارش ۹۲ درصد آرا، فاصله الان به ۱۱۰ هزار رای رسیده است. سرانگشتی اگر بگوییم، این اواخر با هر یک درصد شمارش آرا، حدود ۲۵ هزار به رای بایدن اضافه میشود. اگر روند با همین منطق ادامه پیدا کند و ۸ درصد اضافه حدود ۲۰۰ هزار رای به بایدن بدهد، احتمال پیروزی او با یک فاصله کوچک وجود دارد.
آیا شواهد خرد این را پشتیبانی میکند؟ احتمالا بلی ولی به نفع یک نتیجه «بسیار نزدیک» و ریسکی. در فیلادلفیا که تقریبا همه رایش متعلق به بایدن است، هنوز صد هزار رای شمرده نشده وجود دارد. دو شهرستان دیگر با ۷۵ هزار رای شمرده نشده و «فاصله خالص» حدودا ۲۰ درصدی برای بایدن هم هست که نزدیک ۱۵ هزار رای خالص برای او تامین میکند. دیگر تجمع جدی رای شمرده نشده نداریم تا پایین که میرویم یکی دو تا رای ۲۵ هزار تایی با خالص ۲۰٪ به نفع ترامپ هست که روی هم نزدیک ۶۰۰۰ رای خالص به او میدهد.
ایالت کلیدی دیگر جورجیا است که فاصله به ۱۳۰۰۰ رای رسیده ولی بر خلاف پنسیلوانیا شهر بزرگی که آرای شمرده نشده زیادی داشته باشد ندارد که بشود نتیجه خیلی قطعی گرفت. فقط دو درصد از آرای جورجیا باقی است و دیگر کاملا لب مرزی است. انتظار من این است که برنده رای جورجیا - که میتواند بایدن یا ترامپ باشد - با فاصله «یک دهم درصد» این ایالت را ببرد، یعنی احتمالا با چند هزار اختلاف رای در یک ایالت با پنج میلیون رای.
همین دو عددی که بالا گفتم نشان میدهد که «تصادف» در تعیین مسیر اتفاقات چه قدر مهم است و خطای تخمین در چنین موضوعاتی - با خروجی دوگانه - چه قدر میتواند بالا باشد.
تماس با نویسنده @hamed_ghoddusi
@hamedghoddusi
Telegram
یک لیوان چای داغ، نوشتههای حامد قدوسی hamed_ghoddusi
نتیجه انتخابات آمریکا: پنسیلوانیا
در این پست توضیح دادم که «۱) بایدن در پنسیلوانیا ۷۰۰ هزار رای عقب است و حدود سه میلیون رای دیگر شمرده نشده (عمدتا پستی)
۲) بایدن در میشیگان حدود ۲۵۰ هزار رای عقب است و یک میلیون رای (عمدتا پستی) باقی مانده است.»
خب دیدیم…
در این پست توضیح دادم که «۱) بایدن در پنسیلوانیا ۷۰۰ هزار رای عقب است و حدود سه میلیون رای دیگر شمرده نشده (عمدتا پستی)
۲) بایدن در میشیگان حدود ۲۵۰ هزار رای عقب است و یک میلیون رای (عمدتا پستی) باقی مانده است.»
خب دیدیم…
بروزسازی نتیجه انتخابات آمریکا: پنسیلوانیا و جورجیا
همان طور که دیروز گفتیم، با شمارش آرای پنسیلوانیا و جورجیا احتمال تغییر نتیجه هست: در عمل آرای جورجیا به نفع بایدن چرخید و با اتمام تقریبا همه آرا و با اختلاف فقط «هزار رای» (از پنج میلیون رای) بایدن جلوتر است که در همان محدوده «کمتر از یک دهم درصد» است و خب جای دعوای حقوقی و شکایت را باز میکند. این که این دعوا به نتیجه خاصی میرسد یا نه بحث دیگری است.
پنسیلوانیا هم روی همان مسیر پیشبینی دیروز است و با رسیدن شمارش آرا به حدود ۹۵٪، فاصله از «۱۱۰ هزار» به «۱۸ هزار» رسیده است و احتمالا میتوان انتظار داشت که در ۵٪ باقیمانده بایدن به سادگی این فاصله را جبران کند و با فاصله نسبتا مطمئنی برنده پنسیلوانیا شود. شواهد پشتیبان این حدس هم این که عمده رای باقیمانده مربوط به شهر فیلی است - حدود ۵۰ هزار رای - که تقریبا همه رایش متعلق به بایدن است.
دیگر خود خوانندگان گرامی بهتر از همه میدانند که با بردن پن و جورجیا بایدن حتی نیازی به بردن نوادا و آریزونا هم ندارد و از عدد ۲۷۰ عبور میکند.
تماس با نویسنده @hamed_ghoddusi
@hamedghoddusi
همان طور که دیروز گفتیم، با شمارش آرای پنسیلوانیا و جورجیا احتمال تغییر نتیجه هست: در عمل آرای جورجیا به نفع بایدن چرخید و با اتمام تقریبا همه آرا و با اختلاف فقط «هزار رای» (از پنج میلیون رای) بایدن جلوتر است که در همان محدوده «کمتر از یک دهم درصد» است و خب جای دعوای حقوقی و شکایت را باز میکند. این که این دعوا به نتیجه خاصی میرسد یا نه بحث دیگری است.
پنسیلوانیا هم روی همان مسیر پیشبینی دیروز است و با رسیدن شمارش آرا به حدود ۹۵٪، فاصله از «۱۱۰ هزار» به «۱۸ هزار» رسیده است و احتمالا میتوان انتظار داشت که در ۵٪ باقیمانده بایدن به سادگی این فاصله را جبران کند و با فاصله نسبتا مطمئنی برنده پنسیلوانیا شود. شواهد پشتیبان این حدس هم این که عمده رای باقیمانده مربوط به شهر فیلی است - حدود ۵۰ هزار رای - که تقریبا همه رایش متعلق به بایدن است.
دیگر خود خوانندگان گرامی بهتر از همه میدانند که با بردن پن و جورجیا بایدن حتی نیازی به بردن نوادا و آریزونا هم ندارد و از عدد ۲۷۰ عبور میکند.
تماس با نویسنده @hamed_ghoddusi
@hamedghoddusi
Telegram
یک لیوان چای داغ، نوشتههای حامد قدوسی hamed_ghoddusi
نتیجه انتخابات آمریکا: پنسیلوانیا و جورجیا
دیروز گفتم که «۱۳٪ دیگر از آرای پنسیلوانیا شمارش شد و با این شمارش، فاصله بایدن از ترامپ از «۷۰۰ هزار» به کمتر از «دویست هزار» رای رسید.» امروز (پنجشنبه) همین روند ادامه داشت و با چهار درصد پیشرفت و شمارش ۹۲…
دیروز گفتم که «۱۳٪ دیگر از آرای پنسیلوانیا شمارش شد و با این شمارش، فاصله بایدن از ترامپ از «۷۰۰ هزار» به کمتر از «دویست هزار» رای رسید.» امروز (پنجشنبه) همین روند ادامه داشت و با چهار درصد پیشرفت و شمارش ۹۲…
چرا نتیجه این چهار ایالت اعلام نمیشود؟
حتما شما هم میپرسید که قضیه چیست؟ چرا این چهار ایالت کلیدی (آریزونا، پنسیلوانیا، جورجیا و نوادا) این ۲-۳ درصد آخر رایها را تمام نمیکنند که تکلیف معلوم شود؟ مگر شمردن چند هزار رای آخر چه قدر کار میبرد؟
یک دلیل طولانی شدن قضیه شمارش «رایهای مشروط» (Provisional) است. رای مشروط یعنی چی؟ طبق قوانین آمریکا هر کسی - مستقل از این که حق رای داشته باشد یا نه - میتواند برود و رای بیندازد (البته اگر حق رای نداشته باشد و معلوم شود رای داده متخلف است). به این خاطر در روز رایگیری نمیتوان کسی را به دلیل «نقص مدارک شناسایی» از رای دادن محروم کرد و باید رای را دریافت کرد و بعدا صحت آن را ارزیابی کرد. این نوع رایهای مشکوک را جداگانه جمعآوری میکنند و اسم «رای مشروط» روی آن میگذارند. بعد از انتخابات باید تکتک این رایها جداگانه «صحتسنجی» شوند و اگر درست بودند به آرا اضافه شوند.
الان در پنسیلوانیا حدود ۵۰ هزار، جورجیا ۱۲ هزار، نوادا ۶۰ هزار و آریزونا ۴۷ هزار تا از این رایها مانده است. به طور سنتی، سهم دموکراتها در این نوع رایها بیشتر است ولی این بار قضیه کمی فرق میکند: چون رایهای مشروط اکثرا حضوری هستند، احتمالا سهم ترامپ هم در آنها کم نیست. به دلیل این دو عامل متضاد - سهم بیشتر ترامپیها در رای حضوری و سهم بیشتر دموکراتها در رای مشروط - دقیقا نمیدانیم که واقعا چه کسی اکثریت رای مشروط حضوری را در هر ایالت دارد و فاصله چه قدر است.
در هر چهار ایالت هم، تقریبا همین تعداد رای پستی و خارج از کشور و اینا هم باقی مانده که شمرده نشده است. در ۲-۳ روز آینده باید تکلیف تایید/ابطال رایهای مشروط هم نهایی شود و احتمالا تا سهشنبه نتیجه این ایالتها را بدانیم. این که نتیجه نهایی به سمت چه کسی تغییر خواهد کرد را تفاوت سهم ترامپ و بایدن در رایهای شمردهنشده «مشروط» و «پستی» تعیین خواهد کرد.
خب چرا فقط این چهار ایالت این قدر معطل کردهاند؟ چون در ایالتهای دیگر با این که این رایها وجود دارند ولی احتمالا فاصله به نفع یکی از طرفین این قدر زیاد است که نتیجه رایهای مشروط هر چه باشد چیزی را عوض نمیکند و مهم نیست. ولی در این چهار ایالت چون فاصله خیلی کم است، این چند درصد رایهای لحظه آخر ممکن است نتیجه را عوض کند و این یکی از دلایلی است که رسانهها و تحلیلگران هنوز از انتساب قطعی این چهار ایالت به نفع یکی از طرفین خودداری میکنند.
تماس با نویسنده @hamed_ghoddusi
@hamedghoddusi
حتما شما هم میپرسید که قضیه چیست؟ چرا این چهار ایالت کلیدی (آریزونا، پنسیلوانیا، جورجیا و نوادا) این ۲-۳ درصد آخر رایها را تمام نمیکنند که تکلیف معلوم شود؟ مگر شمردن چند هزار رای آخر چه قدر کار میبرد؟
یک دلیل طولانی شدن قضیه شمارش «رایهای مشروط» (Provisional) است. رای مشروط یعنی چی؟ طبق قوانین آمریکا هر کسی - مستقل از این که حق رای داشته باشد یا نه - میتواند برود و رای بیندازد (البته اگر حق رای نداشته باشد و معلوم شود رای داده متخلف است). به این خاطر در روز رایگیری نمیتوان کسی را به دلیل «نقص مدارک شناسایی» از رای دادن محروم کرد و باید رای را دریافت کرد و بعدا صحت آن را ارزیابی کرد. این نوع رایهای مشکوک را جداگانه جمعآوری میکنند و اسم «رای مشروط» روی آن میگذارند. بعد از انتخابات باید تکتک این رایها جداگانه «صحتسنجی» شوند و اگر درست بودند به آرا اضافه شوند.
الان در پنسیلوانیا حدود ۵۰ هزار، جورجیا ۱۲ هزار، نوادا ۶۰ هزار و آریزونا ۴۷ هزار تا از این رایها مانده است. به طور سنتی، سهم دموکراتها در این نوع رایها بیشتر است ولی این بار قضیه کمی فرق میکند: چون رایهای مشروط اکثرا حضوری هستند، احتمالا سهم ترامپ هم در آنها کم نیست. به دلیل این دو عامل متضاد - سهم بیشتر ترامپیها در رای حضوری و سهم بیشتر دموکراتها در رای مشروط - دقیقا نمیدانیم که واقعا چه کسی اکثریت رای مشروط حضوری را در هر ایالت دارد و فاصله چه قدر است.
در هر چهار ایالت هم، تقریبا همین تعداد رای پستی و خارج از کشور و اینا هم باقی مانده که شمرده نشده است. در ۲-۳ روز آینده باید تکلیف تایید/ابطال رایهای مشروط هم نهایی شود و احتمالا تا سهشنبه نتیجه این ایالتها را بدانیم. این که نتیجه نهایی به سمت چه کسی تغییر خواهد کرد را تفاوت سهم ترامپ و بایدن در رایهای شمردهنشده «مشروط» و «پستی» تعیین خواهد کرد.
خب چرا فقط این چهار ایالت این قدر معطل کردهاند؟ چون در ایالتهای دیگر با این که این رایها وجود دارند ولی احتمالا فاصله به نفع یکی از طرفین این قدر زیاد است که نتیجه رایهای مشروط هر چه باشد چیزی را عوض نمیکند و مهم نیست. ولی در این چهار ایالت چون فاصله خیلی کم است، این چند درصد رایهای لحظه آخر ممکن است نتیجه را عوض کند و این یکی از دلایلی است که رسانهها و تحلیلگران هنوز از انتساب قطعی این چهار ایالت به نفع یکی از طرفین خودداری میکنند.
تماس با نویسنده @hamed_ghoddusi
@hamedghoddusi
در ضرورت تعطیلی چند هفته ای یا چگونه جان 100هزار نفر را در یک سال نجات بدهیم؟
نویسنده مهمان: محمد مروتی و محمد اکبرپور
با توجه به شیوع کرونا، سطح فعالیتهای اجتماعی کاهش یافته و اکثریت مردم پروتکلهای بهداشتی (ماسک، شستشوی دست، فاصله گذاری اجتماعی) را رعایت میکنند. در عین حال به دلیل ناقل بودن افراد بدون علایم، افراد بیمار ناخواسته افراد جدیدی را مبتلا میکنند که در نتیجه زنجیره انتقال بیماری ادامه می یابد. فرض کنیم یک فرد متوسط با 50 نفر در تماس است و به دلیل رعایت پروتکلهای بهداشتی، هر فرد بیمار تقریبا یک نفر دیگر را بیمار میکند. در این صورت اگر در یک شهر 200 نفر بیمار باشند، تعداد بیماران کمابیش حدود 200 نفر میماند. به دلیل اینکه هر بیمار به طور متوسط یک فرد سالم را بیمار میکند، اگر به دلیلی ناگهان تعداد بیماران به 500 نفر برسد، از آن به بعد تا مدتها تعداد بیماران حدود 500 نفر خواهد ماند.
مشابها اگر بتوان به طریقی - مثلا یک تعطیلی ضربتی - تعداد بیماران را به 100 نفر رساند، با حفظ سطح تعاملات و رعایت پروتکلها، از آن به بعد تعداد بیماران حول و حوش 100 نفر باقی خواهد ماند. تفاوت این سناریوها در آن است که وقتی سطح پایدار تعداد بیماران حدود 500 نفر است، تعداد مرگ و میر حدود 5 برابر زمانی است که سطح پایدار تعداد بیماران 100 نفر است.
از همین مثال ساده روشن است که نقش یک تعطیلی ضربتی چند هفته ای چقدر برجسته است: بعد از چند هفته تعطیلی و کاهش شدید تماسها، تعداد بیماران افت شدیدی خواهد کرد. اگر بعد از تحمل این چند هفته دشوار، سطح تعاملات و فعالیتهای اقتصادی دقیقا به سطح فعلی برگردد، از آن به بعد سطح پایدار تعداد بیماران و به دنبال آن مرگ و میر روزانه در سطح تعادلی بسیار پایین تری پایدار خواهد شد.
فعالیتهای اقتصادی میتواند در سطح فعلی ادامه یابد و البته پروتکلها همچنان با جدیت رعایت شود. مساله ای که پیش روی سیاستگذار است به بیان ساده به شرح زیر است: میزان مرگ و میر روزانه فعلی در حدود 500 نفر را تا مدت مدیدی بپذیرد یا سختی 2-3 هفته تعطیلی را به جان بخرد و از آن پس تعداد مرگ و میر روزانه 100-150 نفر را تحمل کند. یعنی با چند هفته تعطیلی سراسری میتوان سالیانه جان بیش از 100 هزار نفر را نجات داد. لازم به تاکید است که اولا سطح فعالیتهای اقتصادی میتواند بعد از این تعطیلی به سطح فعلی بازگردد و ثانیا باید رعایت پروتکلهای ساده بهداشتی (ماسک و شستشوی دست و فاصله گذاری اجتماعی) با شدت و جدیت فعلی و حتی بیشتر ادامه یابد. به نظر میرسد انتخاب بین جان 100 هزار نفر از هموطنان به ازای تعطیلی دو هفته ای چندان محل تردید و تعلل نباشد.
چای داغ: در همین رابطه فایل پیدیاف بعدی را هم مطالعه کنید. مطلبی است در شماره آخر تجارت فردا و دنیای اقتصاد - توسط محمد اکبرپور، هژیر رحمانداد، بابک حیدری، نوید غفارزادگان و بنده - که منطق پشت تحلیل فعلی را با جزییات توضیح میدهد و اهمیت تعطیلی ضربتی را روشن و برجسته میکند.
تماس با نویسنده @hamed_ghoddusi
@hamedghoddusi
نویسنده مهمان: محمد مروتی و محمد اکبرپور
با توجه به شیوع کرونا، سطح فعالیتهای اجتماعی کاهش یافته و اکثریت مردم پروتکلهای بهداشتی (ماسک، شستشوی دست، فاصله گذاری اجتماعی) را رعایت میکنند. در عین حال به دلیل ناقل بودن افراد بدون علایم، افراد بیمار ناخواسته افراد جدیدی را مبتلا میکنند که در نتیجه زنجیره انتقال بیماری ادامه می یابد. فرض کنیم یک فرد متوسط با 50 نفر در تماس است و به دلیل رعایت پروتکلهای بهداشتی، هر فرد بیمار تقریبا یک نفر دیگر را بیمار میکند. در این صورت اگر در یک شهر 200 نفر بیمار باشند، تعداد بیماران کمابیش حدود 200 نفر میماند. به دلیل اینکه هر بیمار به طور متوسط یک فرد سالم را بیمار میکند، اگر به دلیلی ناگهان تعداد بیماران به 500 نفر برسد، از آن به بعد تا مدتها تعداد بیماران حدود 500 نفر خواهد ماند.
مشابها اگر بتوان به طریقی - مثلا یک تعطیلی ضربتی - تعداد بیماران را به 100 نفر رساند، با حفظ سطح تعاملات و رعایت پروتکلها، از آن به بعد تعداد بیماران حول و حوش 100 نفر باقی خواهد ماند. تفاوت این سناریوها در آن است که وقتی سطح پایدار تعداد بیماران حدود 500 نفر است، تعداد مرگ و میر حدود 5 برابر زمانی است که سطح پایدار تعداد بیماران 100 نفر است.
از همین مثال ساده روشن است که نقش یک تعطیلی ضربتی چند هفته ای چقدر برجسته است: بعد از چند هفته تعطیلی و کاهش شدید تماسها، تعداد بیماران افت شدیدی خواهد کرد. اگر بعد از تحمل این چند هفته دشوار، سطح تعاملات و فعالیتهای اقتصادی دقیقا به سطح فعلی برگردد، از آن به بعد سطح پایدار تعداد بیماران و به دنبال آن مرگ و میر روزانه در سطح تعادلی بسیار پایین تری پایدار خواهد شد.
فعالیتهای اقتصادی میتواند در سطح فعلی ادامه یابد و البته پروتکلها همچنان با جدیت رعایت شود. مساله ای که پیش روی سیاستگذار است به بیان ساده به شرح زیر است: میزان مرگ و میر روزانه فعلی در حدود 500 نفر را تا مدت مدیدی بپذیرد یا سختی 2-3 هفته تعطیلی را به جان بخرد و از آن پس تعداد مرگ و میر روزانه 100-150 نفر را تحمل کند. یعنی با چند هفته تعطیلی سراسری میتوان سالیانه جان بیش از 100 هزار نفر را نجات داد. لازم به تاکید است که اولا سطح فعالیتهای اقتصادی میتواند بعد از این تعطیلی به سطح فعلی بازگردد و ثانیا باید رعایت پروتکلهای ساده بهداشتی (ماسک و شستشوی دست و فاصله گذاری اجتماعی) با شدت و جدیت فعلی و حتی بیشتر ادامه یابد. به نظر میرسد انتخاب بین جان 100 هزار نفر از هموطنان به ازای تعطیلی دو هفته ای چندان محل تردید و تعلل نباشد.
چای داغ: در همین رابطه فایل پیدیاف بعدی را هم مطالعه کنید. مطلبی است در شماره آخر تجارت فردا و دنیای اقتصاد - توسط محمد اکبرپور، هژیر رحمانداد، بابک حیدری، نوید غفارزادگان و بنده - که منطق پشت تحلیل فعلی را با جزییات توضیح میدهد و اهمیت تعطیلی ضربتی را روشن و برجسته میکند.
تماس با نویسنده @hamed_ghoddusi
@hamedghoddusi
Telegram
یک لیوان چای داغ، نوشتههای حامد قدوسی hamed_ghoddusi
در اهمیت تعطیلی ضربتی برای مقابله با کرونا
ta farda corona.pdf
475.4 KB
در اهمیت تعطیلی ضربتی برای مقابله با کرونا
رویکرد بودجهای (Fiscal) به تورم: مقدمه بحث
گزاره رایج در ایران این است که «نقدینگی عامل تورم» است. حدس من این است که فراگیری این گزاره به جمله مشهور فریدمن بر میگردد که «تورم همه جا ریشه پولی دارد». ولی دقت کنیم که این تنها رویکرد به فهم تورم در ادبیات جریان اصلی (Mainstream) نیست! تکرار میکنم که میگویم «جریان اصلی» و منظورم رویکردهای هترودوکس نیست! در واقع در سه دهه اخیر، رویکرد دیگری - که مکمل رویکرد پولی است - توسط افراد مشهوری (از جمله برخی برندگان جایزه نوبل) توسعه داده شده که ته حرفش این است که «تورم همه جا ریشه بودجهای دارد». به عبارت دیگر، در این نگاه «کسری بودجه دولت» ریشه اصلی و نهایی تورم است.
طبعا کسری بودجه و خلق نقدینگی «همبستگی» نزدیکی با هم دارند و عجیب نیست که در خیلی موارد رابطه نزدیکی بین تورم و نقدینگی ببینیم. ولی زاویه جدیدی که رویکرد بودجهای (Fiscal) به ما میدهد نکاتی از این جنس است:
۱) خلق نقدینگی اگر توسط بانک مرکزی ولی نه به منظور پوشش کسری بودجه دولت باشد، لزوما تورمزا نیست. مصداق عینی این موضوع سیاست انبساط پولی و تسهیل کمی (QE) توسط بانکهای مرکزی آمریکا، ژاپن و اروپا در دو دهه اخیر است که در نتیجه آن پایه پولی، ترازنامه بانک مرکزی و معیارهای رایج نقدینگی مثل M1 و M2 به شدت زیاد شده است ولی تورم خاصی در این اقتصادها رخ نداده است. برعکس بانک مرکزی حتی در خلق تورم هم ناتوان بوده است! پس تکرار میکنیم: در این اقتصادها نقدینگی خیلی زیاد شده است (در حد ۴-۵ برابر) ولی - حتی علیرغم تمایل سیاستگذار در برخی موارد، تورم خاصی حاصل نشده است.
۲) از زاویه نگاه رویکرد بودجهای، روش تامین کسری بودجه دولت اهمیت ندارد و نهایتا میتواند تورمزا باشد. تامین کسری بودجه چه از محل خلق نقدینگی توسط بانک مرکزی یا از طریق انتشار اوراق قرضه باشد، نهایتا همان اثر را دارد! در واقع در این رویکرد، هم پول خلق شده توسط بانک مرکزی و هم اوراق قرضه منتشره توسط وزارت دارایی یا خزانه، نهایتا «بدهی حکومت به مردم» هستند و بالقوه میتوانند منشاء تورم باشند. شرط این که این موارد کی تورمزا هستند و کی نیستند را در قسمت بعدی توضیح میدهیم.
اگر دقت کنید رویکرد پولی در توضیح برخی از این پدیدهها کفایت نمیکند و همین ضعف در توضیح مشاهدات امپریکال باعث شد تا رویکرد بودجهای به تورم در دهه هشتاد میلادی معرفی شود.
فعلا در حد همین مقدمه توقف کنیم که کمی به موضوع فکر کنیم و در پستهای بعدی جزییات فنیتری از منطق بنیادی رویکرد بودجهای و شباهتها و تفاوتهای آن با رویکرد پولی را توضیح میدهیم.
تماس با نویسنده @hamed_ghoddusi
@hamedghoddusi
گزاره رایج در ایران این است که «نقدینگی عامل تورم» است. حدس من این است که فراگیری این گزاره به جمله مشهور فریدمن بر میگردد که «تورم همه جا ریشه پولی دارد». ولی دقت کنیم که این تنها رویکرد به فهم تورم در ادبیات جریان اصلی (Mainstream) نیست! تکرار میکنم که میگویم «جریان اصلی» و منظورم رویکردهای هترودوکس نیست! در واقع در سه دهه اخیر، رویکرد دیگری - که مکمل رویکرد پولی است - توسط افراد مشهوری (از جمله برخی برندگان جایزه نوبل) توسعه داده شده که ته حرفش این است که «تورم همه جا ریشه بودجهای دارد». به عبارت دیگر، در این نگاه «کسری بودجه دولت» ریشه اصلی و نهایی تورم است.
طبعا کسری بودجه و خلق نقدینگی «همبستگی» نزدیکی با هم دارند و عجیب نیست که در خیلی موارد رابطه نزدیکی بین تورم و نقدینگی ببینیم. ولی زاویه جدیدی که رویکرد بودجهای (Fiscal) به ما میدهد نکاتی از این جنس است:
۱) خلق نقدینگی اگر توسط بانک مرکزی ولی نه به منظور پوشش کسری بودجه دولت باشد، لزوما تورمزا نیست. مصداق عینی این موضوع سیاست انبساط پولی و تسهیل کمی (QE) توسط بانکهای مرکزی آمریکا، ژاپن و اروپا در دو دهه اخیر است که در نتیجه آن پایه پولی، ترازنامه بانک مرکزی و معیارهای رایج نقدینگی مثل M1 و M2 به شدت زیاد شده است ولی تورم خاصی در این اقتصادها رخ نداده است. برعکس بانک مرکزی حتی در خلق تورم هم ناتوان بوده است! پس تکرار میکنیم: در این اقتصادها نقدینگی خیلی زیاد شده است (در حد ۴-۵ برابر) ولی - حتی علیرغم تمایل سیاستگذار در برخی موارد، تورم خاصی حاصل نشده است.
۲) از زاویه نگاه رویکرد بودجهای، روش تامین کسری بودجه دولت اهمیت ندارد و نهایتا میتواند تورمزا باشد. تامین کسری بودجه چه از محل خلق نقدینگی توسط بانک مرکزی یا از طریق انتشار اوراق قرضه باشد، نهایتا همان اثر را دارد! در واقع در این رویکرد، هم پول خلق شده توسط بانک مرکزی و هم اوراق قرضه منتشره توسط وزارت دارایی یا خزانه، نهایتا «بدهی حکومت به مردم» هستند و بالقوه میتوانند منشاء تورم باشند. شرط این که این موارد کی تورمزا هستند و کی نیستند را در قسمت بعدی توضیح میدهیم.
اگر دقت کنید رویکرد پولی در توضیح برخی از این پدیدهها کفایت نمیکند و همین ضعف در توضیح مشاهدات امپریکال باعث شد تا رویکرد بودجهای به تورم در دهه هشتاد میلادی معرفی شود.
فعلا در حد همین مقدمه توقف کنیم که کمی به موضوع فکر کنیم و در پستهای بعدی جزییات فنیتری از منطق بنیادی رویکرد بودجهای و شباهتها و تفاوتهای آن با رویکرد پولی را توضیح میدهیم.
تماس با نویسنده @hamed_ghoddusi
@hamedghoddusi
رویکرد بودجهای (Fiscal) به تورم: بخش دوم
من مقداری گرفتار هستم و در نوشتن قسمتهای بعدی مطلب تاخیر افتاده ولی خوشبختانه دوست دیگری زحمت موضوع را کشیدهاند. حسین آقای صبوری نقد/تکلمه خیلی خوبی برای مقدمه مطلب نوشتهاند که توصیه میکنم به عنوان قدم بعدی آن را مطالعه کنید. این مطلب کلیت ماجرا و این که رویکرد بودجهای کی، در پاسخ به چه سوالاتی و توسط چه کسانی ظهور کرده و توسعه داده شده است را خیلی خوب توضیح میدهد. از زحمت ایشان تشکر میکنم.
پس از مطالعه این مقدمه میتوانیم به برخی شهودهای عملی که از زاویه بودجهای به تورم به دست میآوریم بپردازیم.
تماس با نویسنده @hamed_ghoddusi
@hamedghoddusi
من مقداری گرفتار هستم و در نوشتن قسمتهای بعدی مطلب تاخیر افتاده ولی خوشبختانه دوست دیگری زحمت موضوع را کشیدهاند. حسین آقای صبوری نقد/تکلمه خیلی خوبی برای مقدمه مطلب نوشتهاند که توصیه میکنم به عنوان قدم بعدی آن را مطالعه کنید. این مطلب کلیت ماجرا و این که رویکرد بودجهای کی، در پاسخ به چه سوالاتی و توسط چه کسانی ظهور کرده و توسعه داده شده است را خیلی خوب توضیح میدهد. از زحمت ایشان تشکر میکنم.
پس از مطالعه این مقدمه میتوانیم به برخی شهودهای عملی که از زاویه بودجهای به تورم به دست میآوریم بپردازیم.
تماس با نویسنده @hamed_ghoddusi
@hamedghoddusi
Telegram
کانال تحلیلی حسین صبوری
در این نوشتار، ی مقدار این رویکرد بودجه ای یا مالی به #تورم رو که آقای قدوسی عزیز خلاصه و البته ی مقدار ناقص، طرحش کردن رو بسط میدم و نشون میدم چرا ی مقدار ناقص ارائه شده؛
رویکرد مالی گراها Fiscalist به تورم توسط افرادی همچون M, Woodford- C, Cims…
رویکرد مالی گراها Fiscalist به تورم توسط افرادی همچون M, Woodford- C, Cims…
مقاله: خام یا فرآوری شده؟ سیاست بهینه ادغام عمودی برای اعضای اوپک
مقاله ما با عنوان «خام یا فرآوری؟» (Crude or Refined) در شماره ژانویه The Energy Journal چاپ شد و خوشبختانه دیدم که مجله تصمیم گرفته این را بکنه تک مقاله با دسترسی رایگان در این شماره. در نتیجه کلش از این لینک قابل دسترسی است.
مقاله خیلی پیچیده یا فنی نیست و هدفش بیشتر این بود که بحث قدیمی «خامفروشی» نفت برای کشورهای اوپک را از یک زاویه انتقادی باز کند. دیدهام که در مورد قیمتگذاری سهام پالایشی هم زیاد صحبت میشود. دادهها و مدل مقاله ممکن است تا حدی به این بحثها هم مربوط باشد.
خلاصه حرف مقاله این است که برای کشورهای اوپک بازده «پالایش» در مقایسه با بخش بالادست (نفت خام) خیلی کوچک است و منفعت خاصی در «خام نفروشی» نیست. ولی از آن طرف، ادغام عمودی (صنعت پالایش) «تا حدی» میتواند پوشش ریسک برای مواقعی باشد که شوک عرضه به بالادست وارد شده و قیمت تعادلی نفت خام کم شده است.
تماس با نویسنده @hamed_ghoddusi
@hamedghoddusi
مقاله ما با عنوان «خام یا فرآوری؟» (Crude or Refined) در شماره ژانویه The Energy Journal چاپ شد و خوشبختانه دیدم که مجله تصمیم گرفته این را بکنه تک مقاله با دسترسی رایگان در این شماره. در نتیجه کلش از این لینک قابل دسترسی است.
مقاله خیلی پیچیده یا فنی نیست و هدفش بیشتر این بود که بحث قدیمی «خامفروشی» نفت برای کشورهای اوپک را از یک زاویه انتقادی باز کند. دیدهام که در مورد قیمتگذاری سهام پالایشی هم زیاد صحبت میشود. دادهها و مدل مقاله ممکن است تا حدی به این بحثها هم مربوط باشد.
خلاصه حرف مقاله این است که برای کشورهای اوپک بازده «پالایش» در مقایسه با بخش بالادست (نفت خام) خیلی کوچک است و منفعت خاصی در «خام نفروشی» نیست. ولی از آن طرف، ادغام عمودی (صنعت پالایش) «تا حدی» میتواند پوشش ریسک برای مواقعی باشد که شوک عرضه به بالادست وارد شده و قیمت تعادلی نفت خام کم شده است.
تماس با نویسنده @hamed_ghoddusi
@hamedghoddusi
مقاله: کشش درآمدی تقاضا یا کشش درآمدی مصرف؟
مقاله ما با عنوان Income Elasticity of Demand versus Elasticity of Consumption در Energy Economics پذیرفته شده و هنوز در دوره دسترسی رایگان (برای نسخه کامل) قرار دارد. در نتیجه در صورت علاقهمندی میتوانید مطالعه کنید.
حرف مقاله چیست؟ یک نکته ساده ولی مغفول! ما همه جا - در کتابها و کلاسهای درس و گزارشهای سیاستی - صحبت از پارامتر «کشش درآمدی تقاضا» میکنیم و عددی را برای آن فرض میکنیم. ولی اگر به مفهوم «کشش درآمدی» نگاه کنیم، در واقع با «جا به جایی» منحنی تقاضا مواجه هستیم. به عبارت دیگر کشش درآمدی تقاضا یک «تبدیل تابعی» است که یک تابع را به تابع دیگری (یک تابع تقاضا به تابع تقاضای جدید) نگاشت میکند و بنابراین قابل بیان با یک عدد یا یک پارامتر نیست!
پس آن عددی که میبینیم و تخمین میزنیم و گزارش میکنیم چیست؟ ما در مقاله اسم آن را «کشش درآمدی مصرف» میگذاریم و میگوییم که تنها نقطه قابل مشاهده برای کشش، در تقاطع تابع تقاضا و «تابع عرضه» است. اگر مشخصات تابع عرضه عوض شود، عددی که برای کشش درآمدی مصرف تخمین میزنیم هم تغییر میکند! (مگر این که شیب تابع عرضه را هم در معادل کنترل کنیم.)
در مقاله، شکاف بین مفهوم کشش درآمدی تقاضا (غیر قابل مشاهده) و کشش درآمدی مصرف (قابل مشاهده) را مدل و کمیسازی میکنیم و پیامدهای ماجرا در سطح تعادل بخشی و یک تعادل عمومی دو-کالایی بحث میکنیم.
پیامد عملی و سیاستی: با توجه به نقشی که برای تابع عرضه معرفی کردیم، اگر مقدار پارامتر «کشش درآمدی» برای یک کالا مثل انرژی یا مسکن تخمین زده شود، این پارامتر قابل تعمیم به تحلیل کلان نیست چون وقتی درآمد عده زیادی از شهروندان تغییر کند، کشش عرضه آن کالا هم مهم میشود و چه بسا یک کالای با کشش درآمدی بالا در سطح یک فرد (مثل مسکن)، وقتی در سطح کلان بررسی شود شاید کشش چندانی نداشته باشد چون قیود عرضه وارد میشوند!
تماس با نویسنده @hamed_ghoddusi
@hamedghoddusi
مقاله ما با عنوان Income Elasticity of Demand versus Elasticity of Consumption در Energy Economics پذیرفته شده و هنوز در دوره دسترسی رایگان (برای نسخه کامل) قرار دارد. در نتیجه در صورت علاقهمندی میتوانید مطالعه کنید.
حرف مقاله چیست؟ یک نکته ساده ولی مغفول! ما همه جا - در کتابها و کلاسهای درس و گزارشهای سیاستی - صحبت از پارامتر «کشش درآمدی تقاضا» میکنیم و عددی را برای آن فرض میکنیم. ولی اگر به مفهوم «کشش درآمدی» نگاه کنیم، در واقع با «جا به جایی» منحنی تقاضا مواجه هستیم. به عبارت دیگر کشش درآمدی تقاضا یک «تبدیل تابعی» است که یک تابع را به تابع دیگری (یک تابع تقاضا به تابع تقاضای جدید) نگاشت میکند و بنابراین قابل بیان با یک عدد یا یک پارامتر نیست!
پس آن عددی که میبینیم و تخمین میزنیم و گزارش میکنیم چیست؟ ما در مقاله اسم آن را «کشش درآمدی مصرف» میگذاریم و میگوییم که تنها نقطه قابل مشاهده برای کشش، در تقاطع تابع تقاضا و «تابع عرضه» است. اگر مشخصات تابع عرضه عوض شود، عددی که برای کشش درآمدی مصرف تخمین میزنیم هم تغییر میکند! (مگر این که شیب تابع عرضه را هم در معادل کنترل کنیم.)
در مقاله، شکاف بین مفهوم کشش درآمدی تقاضا (غیر قابل مشاهده) و کشش درآمدی مصرف (قابل مشاهده) را مدل و کمیسازی میکنیم و پیامدهای ماجرا در سطح تعادل بخشی و یک تعادل عمومی دو-کالایی بحث میکنیم.
پیامد عملی و سیاستی: با توجه به نقشی که برای تابع عرضه معرفی کردیم، اگر مقدار پارامتر «کشش درآمدی» برای یک کالا مثل انرژی یا مسکن تخمین زده شود، این پارامتر قابل تعمیم به تحلیل کلان نیست چون وقتی درآمد عده زیادی از شهروندان تغییر کند، کشش عرضه آن کالا هم مهم میشود و چه بسا یک کالای با کشش درآمدی بالا در سطح یک فرد (مثل مسکن)، وقتی در سطح کلان بررسی شود شاید کشش چندانی نداشته باشد چون قیود عرضه وارد میشوند!
تماس با نویسنده @hamed_ghoddusi
@hamedghoddusi
بحث: دورکاری در دوران پساکرونا
در جمعی از دوستان ارائه مختصری در مورد «دورکاری در دوران پساکرونا» داشتم که اسلایدهایش را به اشتراک میگذارم. بحث اثرات محتمل این تغییرات، در حوزههایی مثل اقتصاد شهری، مسکن و نیروی کار داغ است و نیاز به تحلیلهای دقیقتر و مفصلتر دارد.
تماس با نویسنده @hamed_ghoddusi
@hamedghoddusi
در جمعی از دوستان ارائه مختصری در مورد «دورکاری در دوران پساکرونا» داشتم که اسلایدهایش را به اشتراک میگذارم. بحث اثرات محتمل این تغییرات، در حوزههایی مثل اقتصاد شهری، مسکن و نیروی کار داغ است و نیاز به تحلیلهای دقیقتر و مفصلتر دارد.
تماس با نویسنده @hamed_ghoddusi
@hamedghoddusi
Telegram
یک لیوان چای داغ، نوشتههای حامد قدوسی hamed_ghoddusi
قدوسی، دورکاری در دوران پسا-کرونا
Teleworking_Pandemicـ_Ghoddusi.pdf
2.4 MB
قدوسی، دورکاری در دوران پسا-کرونا
روایت تلخ بازار سهام در یک سالی که گذشت!
شاخص بازار سهام تهران یک سال پیش حدود ۵۰۰کا بود، ظرف شش ماه، چهار برابر شد و به ۲۰۰۰کا رسید و الان حدود ۱۲۰۰کا است. یک سال گذشته را مروری کنیم: در این مدت گفتیم: ۱) سرمایهگذاری مستقیم در بازار سهام برای عموم شهروندان عاقلانه نیست. ۲) بازار سهام منطقا نمیتواند همه جامعه را پولدار کند. ۳) ریسکهای بازار سهام را نباید از سرمایهگذار پنهان کرد. ۴) دولت نمیتواند و نباید راجع به قیمتهای آینده بازار سهام حرف بزند و به مردم اطمینان بدهد. ۵) دولت نباید ذینفع بازار سرمایه بشود و در قیمتها دخالت کند. ۶) مجموع «سودهای مازاد» بازار ثانویه نهایتا جمع صفر است. ۷) بین رشد اسمی و حقیقی باید فرق گذاشت و دقت کرد (برای نمونههایی از این هشدارها مثلا اینجا و اینجا و تحلیلهای علمی بازار اینجا و اینجا را ببینید.)
روی طرح بحث «جمع صفر در بازار ثانویه» هم تمرکز کردیم و فکر کنم تا حدی هم موفق شدیم این موضوع را در فضای عمومی جا بیندازیم که جمع سود و زیانهای «معاملات بازار ثانویه» نهایتا صفر (پس از کسر کارمزد، حتی منفی) است و نمیتواند همه را خیلی پولدار کند چون جمع کلش نهایتا در حد بازده واقعی بازار است. مصداقش را هم در همین افت و خیز شاخص و توزیع سود و زیان افراد مختلف در این یک سال میبینیم. طبعا طرح این موضوع که بازار مالی به خودی خود و مستقل از بخش حقیقی اقتصاد ظرفیت محدودی برای ایجاد رفاه دارد، به کام کسانی که از داغ بودن این بازار سود میبردند و مدعی «سودهای نجومی برای همه» بودند نبود.
متاسفانه تا وقتی اول مهمانی بود و همه سرخوش یک رشد موقت بودند، کمتر دقت میشد که قیمت داراییها در طول زمان نهایتا از یک منطق اقتصادی پیروی میکند و دلبخواهی و نامحدود نیست. از دولتی تا صندوقگردان و به اصطلاح فعال بازار سرمایه و کنتراتچی روابطعمومی و نوسانگیر و کانالهای زرد و سیگنالفروش و ... به این حرفها تاختند و مدعی شدند که: «شما تجربه ندارید! همه میتوانند در بازار سهام پولدار شوند! ما به شما نشان میدهیم!»
فضا چنان بود که حتی برخی همکاران اقتصاددان هم در آن زمان همراه جریان شدند و مشغول معرفی به اصطلاح سهام ارزنده و توصیه اینکه چه بخریم و چه نخریم و چه طور پولدار شویم شدند. همان موقع به ایشان انتقاد کردم و عرض کردم شان و موقعیت اقتصاددانی که باید مراقب منافع کل آحاد جامعه و نگران رشد و بهرهوری اقتصاد و توزیع درآمد و فقر و ... باشد، باید یک درجه بالاتر از این باشد که خود را ذینفع مستقیم توصیههای خرید و فروش فملی و بملی کند وگرنه توانایی خود برای ارائه تحلیل بیطرفانه و انتقادی را نقض میکند. تصور میکنم به کام برخی دوستان گرامی خوش نیامد.
خلاصه اینکه، نتیجه آن حرفها و ادعاهای بدون مبنا، آن درک نادرست و ناقص از رفتار بازار دارایی، و آن فضای هیجانی این شد که بخشی از مردم عزیز به امید گشایشی در این شرایط رکود تورمی اقتصاد، اندک سرمایهشان را بیاورند در بازار سهام و به اصطلاح به «آخر مهمانی» برسند و در «اوج» بخرند که نهایتا پولشان به جیب «زرنگهای بازار» و «دولت» و «رانتداران و متصلان» و «کارگزاریها و سبدگردانها» و «سیگنالفروشها» و ... برود. پدیده تلخی که اگر توصیهها و تحلیلها شنیده میشد شاید زودتر قابل پیشگیری بود.
تجربه پارسال یک نکته را هم نشان داد و آن اینکه «چارچوب نظری و علمی درست که به موضوع از سطحی بالاتر و مجردتر نگاه میکند» باطلسحر خیلی تبلیغات و ادعاهای بیمبنا و تجربههای انفرادی و موضعی است و توخالی بودن خیلی از ادعاها را نشان میدهد. عجیب هم نیست که افراد و جریاناتی که حتی در فهم برخی از سادهترین و مقدماتیترین مفاهیم و استدلالهای اقتصاد مالی مشکل دارند ولی در این بلبشو اسم خود را «کارشناس بازار سرمایه!» گذاشتهاند، از این دست تحلیلها ناراحت باشند و حتی نتوانند عصبانیت خود را از توجه مخاطبان آگاه به مباحث علمی پنهان کنند. متاسفانه وقتی با روشن و شفافتر شدن منطق بازار، منافع خود را در خطر میببینند برای حفظ آن دست به بیاخلاقی و داستانسرایی هم میزنند. ولی خب در جوابشان فقط باید آن شعر قدیمی اکتفا کرد که «... نه جولانگه تو است // عرض خود میبری و زحمت ما میداری». همان طور که چند ماه قبل هم در تلاش مشابهی رسوایی خندهداری به بار آوردند و برای چند هفته مضحکه خاص و عام شدند :))
تجربه تلخ یک سال قبل بازار سهام در ایران را باید مفصل و دقیق و انتقادی بررسی کرد تا از آن درس بگیریم و شاید تکرار نکنیم. این کفها و هیجانات میگذرد و ما میمانیم و بخش حقیقی و واقعی اقتصاد که باید رشد کند و از این وضعیت بیرون بیاید تا معاش و رفاه مردم عزیز ما به مسیر درستش برگردد.
تماس با نویسنده @hamed_ghoddusi
@hamedghoddusi
شاخص بازار سهام تهران یک سال پیش حدود ۵۰۰کا بود، ظرف شش ماه، چهار برابر شد و به ۲۰۰۰کا رسید و الان حدود ۱۲۰۰کا است. یک سال گذشته را مروری کنیم: در این مدت گفتیم: ۱) سرمایهگذاری مستقیم در بازار سهام برای عموم شهروندان عاقلانه نیست. ۲) بازار سهام منطقا نمیتواند همه جامعه را پولدار کند. ۳) ریسکهای بازار سهام را نباید از سرمایهگذار پنهان کرد. ۴) دولت نمیتواند و نباید راجع به قیمتهای آینده بازار سهام حرف بزند و به مردم اطمینان بدهد. ۵) دولت نباید ذینفع بازار سرمایه بشود و در قیمتها دخالت کند. ۶) مجموع «سودهای مازاد» بازار ثانویه نهایتا جمع صفر است. ۷) بین رشد اسمی و حقیقی باید فرق گذاشت و دقت کرد (برای نمونههایی از این هشدارها مثلا اینجا و اینجا و تحلیلهای علمی بازار اینجا و اینجا را ببینید.)
روی طرح بحث «جمع صفر در بازار ثانویه» هم تمرکز کردیم و فکر کنم تا حدی هم موفق شدیم این موضوع را در فضای عمومی جا بیندازیم که جمع سود و زیانهای «معاملات بازار ثانویه» نهایتا صفر (پس از کسر کارمزد، حتی منفی) است و نمیتواند همه را خیلی پولدار کند چون جمع کلش نهایتا در حد بازده واقعی بازار است. مصداقش را هم در همین افت و خیز شاخص و توزیع سود و زیان افراد مختلف در این یک سال میبینیم. طبعا طرح این موضوع که بازار مالی به خودی خود و مستقل از بخش حقیقی اقتصاد ظرفیت محدودی برای ایجاد رفاه دارد، به کام کسانی که از داغ بودن این بازار سود میبردند و مدعی «سودهای نجومی برای همه» بودند نبود.
متاسفانه تا وقتی اول مهمانی بود و همه سرخوش یک رشد موقت بودند، کمتر دقت میشد که قیمت داراییها در طول زمان نهایتا از یک منطق اقتصادی پیروی میکند و دلبخواهی و نامحدود نیست. از دولتی تا صندوقگردان و به اصطلاح فعال بازار سرمایه و کنتراتچی روابطعمومی و نوسانگیر و کانالهای زرد و سیگنالفروش و ... به این حرفها تاختند و مدعی شدند که: «شما تجربه ندارید! همه میتوانند در بازار سهام پولدار شوند! ما به شما نشان میدهیم!»
فضا چنان بود که حتی برخی همکاران اقتصاددان هم در آن زمان همراه جریان شدند و مشغول معرفی به اصطلاح سهام ارزنده و توصیه اینکه چه بخریم و چه نخریم و چه طور پولدار شویم شدند. همان موقع به ایشان انتقاد کردم و عرض کردم شان و موقعیت اقتصاددانی که باید مراقب منافع کل آحاد جامعه و نگران رشد و بهرهوری اقتصاد و توزیع درآمد و فقر و ... باشد، باید یک درجه بالاتر از این باشد که خود را ذینفع مستقیم توصیههای خرید و فروش فملی و بملی کند وگرنه توانایی خود برای ارائه تحلیل بیطرفانه و انتقادی را نقض میکند. تصور میکنم به کام برخی دوستان گرامی خوش نیامد.
خلاصه اینکه، نتیجه آن حرفها و ادعاهای بدون مبنا، آن درک نادرست و ناقص از رفتار بازار دارایی، و آن فضای هیجانی این شد که بخشی از مردم عزیز به امید گشایشی در این شرایط رکود تورمی اقتصاد، اندک سرمایهشان را بیاورند در بازار سهام و به اصطلاح به «آخر مهمانی» برسند و در «اوج» بخرند که نهایتا پولشان به جیب «زرنگهای بازار» و «دولت» و «رانتداران و متصلان» و «کارگزاریها و سبدگردانها» و «سیگنالفروشها» و ... برود. پدیده تلخی که اگر توصیهها و تحلیلها شنیده میشد شاید زودتر قابل پیشگیری بود.
تجربه پارسال یک نکته را هم نشان داد و آن اینکه «چارچوب نظری و علمی درست که به موضوع از سطحی بالاتر و مجردتر نگاه میکند» باطلسحر خیلی تبلیغات و ادعاهای بیمبنا و تجربههای انفرادی و موضعی است و توخالی بودن خیلی از ادعاها را نشان میدهد. عجیب هم نیست که افراد و جریاناتی که حتی در فهم برخی از سادهترین و مقدماتیترین مفاهیم و استدلالهای اقتصاد مالی مشکل دارند ولی در این بلبشو اسم خود را «کارشناس بازار سرمایه!» گذاشتهاند، از این دست تحلیلها ناراحت باشند و حتی نتوانند عصبانیت خود را از توجه مخاطبان آگاه به مباحث علمی پنهان کنند. متاسفانه وقتی با روشن و شفافتر شدن منطق بازار، منافع خود را در خطر میببینند برای حفظ آن دست به بیاخلاقی و داستانسرایی هم میزنند. ولی خب در جوابشان فقط باید آن شعر قدیمی اکتفا کرد که «... نه جولانگه تو است // عرض خود میبری و زحمت ما میداری». همان طور که چند ماه قبل هم در تلاش مشابهی رسوایی خندهداری به بار آوردند و برای چند هفته مضحکه خاص و عام شدند :))
تجربه تلخ یک سال قبل بازار سهام در ایران را باید مفصل و دقیق و انتقادی بررسی کرد تا از آن درس بگیریم و شاید تکرار نکنیم. این کفها و هیجانات میگذرد و ما میمانیم و بخش حقیقی و واقعی اقتصاد که باید رشد کند و از این وضعیت بیرون بیاید تا معاش و رفاه مردم عزیز ما به مسیر درستش برگردد.
تماس با نویسنده @hamed_ghoddusi
@hamedghoddusi
Telegram
یک لیوان چای داغ، نوشتههای حامد قدوسی hamed_ghoddusi
گفت و گویی با «تجارت فردا» در مورد سیاستهای کلاسیک و غیرکلاسیک حمایت از بازار سرمایه در کشورهایی مثل آمریکا. تماس با نویسنده @hamed_ghoddusi
@hamedghoddusi
@hamedghoddusi
اصول درک علمی بازار مالی (بخش اول): قیمتگذاری داراییها، نقدینگی و اثر پورتفولیو
فرض کنیم فقط دو شرکت در بازار سهام داریم: سملی (سیلکون) و گملی (گندم). قیمت سهم هر دو ۵۰ تومان و هر دو یک میلیون سهم شناور در بازار دارند. به عنوان یک آزمایش ذهنی فرض کنیم نصف شب به همه بازار خبر میرسد که کاربرد جدیدی برای سیلکون در دنیا کشف شده و قیمتش در بازار تا ابد ۱۰۰ برابر شده است. در اثر این خبر، EPS انتظاری سملی برای همه دورههای بعدی ۸۰ برابر شده (سوال فرعی: چرا فقط ۸۰ و نه ۱۰۰؟)
صبح تعدادی (مثلا هزار تا) سهم سملی و گملی معامله میشود و قیمتها کشف و بروز میشود ولی بقیه سهامداران این دو شرکت استراتژی بلندمدت و منفعل دارند و علاقهای به معامله ندارند.
سوالاتی برای فکر کردن:
۱) قیمت سهم سملی و گملی در اثر این خبر چه تغییری میکند؟
۲) اثر این تغییرات روی «نقدینگی» (عرضه پول) چیست؟
۳) آیا برای بروز شدن قیمت سملی نیاز به «ورود پول» به بازار داریم؟
۴) اگر به جای سملی و گملی، سیبزمینی و پیاز (محصول مصرفی) داشتیم و قیمت سیبزمینی خیلی بالا میرفت و عرضه پول فرق نمیکرد، قیمت پیاز چه واکنشی نشان میداد؟ داستان سیبزمینی و پیاز چه فرقی با سملی و گملی دارد؟
پاسخها به این چهار سوال در شرایط معمول دنیا (بدون حجم مبنا و دامنه نوسان) و ایران (با مداخلههای دلبخواهی مثل دامنه نوسان) چه تفاوتی میکند؟
۵) اگر اتفاق بنیادی جدیدی برای قیمت سیلکون و گندم در دنیا نیفتاده باشه ولی «پول جدید» وارد تو بازار شود (فعلا در مورد این که معنی دقیق و فنی این جمله چیست بحث نکنیم)، قیمت این دو سهم چه طور میشود؟
فعلا به این سوالات از منظرهای مختلف - خصوصا از منظر متخصصان اقتصاد مالی و منظر رایج و عامهپسند در ایران - فکر کنیم.
تماس با نویسنده @hamed_ghoddusi
@hamedghoddusi
فرض کنیم فقط دو شرکت در بازار سهام داریم: سملی (سیلکون) و گملی (گندم). قیمت سهم هر دو ۵۰ تومان و هر دو یک میلیون سهم شناور در بازار دارند. به عنوان یک آزمایش ذهنی فرض کنیم نصف شب به همه بازار خبر میرسد که کاربرد جدیدی برای سیلکون در دنیا کشف شده و قیمتش در بازار تا ابد ۱۰۰ برابر شده است. در اثر این خبر، EPS انتظاری سملی برای همه دورههای بعدی ۸۰ برابر شده (سوال فرعی: چرا فقط ۸۰ و نه ۱۰۰؟)
صبح تعدادی (مثلا هزار تا) سهم سملی و گملی معامله میشود و قیمتها کشف و بروز میشود ولی بقیه سهامداران این دو شرکت استراتژی بلندمدت و منفعل دارند و علاقهای به معامله ندارند.
سوالاتی برای فکر کردن:
۱) قیمت سهم سملی و گملی در اثر این خبر چه تغییری میکند؟
۲) اثر این تغییرات روی «نقدینگی» (عرضه پول) چیست؟
۳) آیا برای بروز شدن قیمت سملی نیاز به «ورود پول» به بازار داریم؟
۴) اگر به جای سملی و گملی، سیبزمینی و پیاز (محصول مصرفی) داشتیم و قیمت سیبزمینی خیلی بالا میرفت و عرضه پول فرق نمیکرد، قیمت پیاز چه واکنشی نشان میداد؟ داستان سیبزمینی و پیاز چه فرقی با سملی و گملی دارد؟
پاسخها به این چهار سوال در شرایط معمول دنیا (بدون حجم مبنا و دامنه نوسان) و ایران (با مداخلههای دلبخواهی مثل دامنه نوسان) چه تفاوتی میکند؟
۵) اگر اتفاق بنیادی جدیدی برای قیمت سیلکون و گندم در دنیا نیفتاده باشه ولی «پول جدید» وارد تو بازار شود (فعلا در مورد این که معنی دقیق و فنی این جمله چیست بحث نکنیم)، قیمت این دو سهم چه طور میشود؟
فعلا به این سوالات از منظرهای مختلف - خصوصا از منظر متخصصان اقتصاد مالی و منظر رایج و عامهپسند در ایران - فکر کنیم.
تماس با نویسنده @hamed_ghoddusi
@hamedghoddusi
اصول درک علمی بازار مالی (بخش دوم): جمع صفر در بازار ثانویه
در یک سال گذشته، بخشی از وقتم را به تبیین مفهوم «جمع صفر» خصوصا در بازار ثانویه سهام اختصاص دادم و فکر میکنم در جا انداختن این مفهوم بین بخشی از مخاطبان (از فعالان بازار سرمایه گرفته تا سیاستگذاران) موفق بودم.
چرا تبیین این موضوع در سال گذشته (یعنی زمان رکود بخش حقیقی و رونق بازار سهام) اهمیت داشت؟ برای اینکه هشدار بدهیم که موتور اصلی رشد اقتصاد، «بخش حقیقی» است و با گرم کردن تنور بازار ثانویه نمیشود رفاه اضافه و جدیدی برای کلیت جامعه خلق کرد. ماجرا مثل این است که بگوییم حالا که تولید در کشوری با محدودیت مواجه است، ما فعلا پروندههای قضایی بیشتری خلق کنیم که وکلا سخت مشغول کار شوند و دستمزد و ارزش افزوده زیادی در بخش وکالت خلق شود و از این طریق فعلا «رشد اقتصادی!» خلق کنیم. در حالی که همه میدانیم که چنین چیزی سراب است و امکان ندارد و از طریق رونق این نوع فعالیتها رشد اقتصادی جدیدی به دست نمیآید (ولی از آن طرف برای یک رشد اقتصادی سالم و پایدار به چنین نهادهایی سخت نیاز داریم.)
حال برگردیم به اصل ماجرا: اگر واکنش شما بعد از شنیدن مفهوم جمع صفر در بازار ثانویه سهام این است که «نه این حرف درست نیست چون شرکتها سود درست میکنند و شاخص رشد میکند»، یک لحظه تامل کنید و از خودتان بپرسید که این همه آدم متخصص چه طور این نکته پیشپاافتاده و بدیهی (و درست) را متوجه نشدهاند؟ از خودتان بپرسید که آیا من اولین نفری بودم که کشف کردم که شاخص کل بازار سهام رشد میکند؟
و خب اگر پاسخ این بود که احتمالا بقیه (از جمله کسانی که روی جمع صفر بودن بازدههای پولی در بازار ثانویه اصرار دارند) هم متوجه این نکته بدیهی هستند، سعی کنیم روی درک دقیقتر این مفهوم تمرکز کنیم.
ممکن است شما نقد دقیقتری طرح کنید و بگویید: «بلی، جمع سود/زیان مازاد در بازار ثانویه صفر است ولی بازار ثانویه مزایای دیگری مثل نقدشوندگی و کشف قیمت و انگیزه عرضه اولیه به جامعه میدهد و در نتیجه کلیتش جمع صفر نیست.» این حرف هم بسیار درست و به جا است. ولی دقت کنیم که این نوع مزایای غیرمستقیم بازار ثانویه (یا اکسترنالیتی مثبت آن)، لزوما به معاملهگران این بازار نمیرسد - و بیشتر نصیب بخش حقیقی جامعه میشود - و باز اصل حرف ما صادق است.
تماس با نویسنده @hamed_ghoddusi
@hamedghoddusi
در یک سال گذشته، بخشی از وقتم را به تبیین مفهوم «جمع صفر» خصوصا در بازار ثانویه سهام اختصاص دادم و فکر میکنم در جا انداختن این مفهوم بین بخشی از مخاطبان (از فعالان بازار سرمایه گرفته تا سیاستگذاران) موفق بودم.
چرا تبیین این موضوع در سال گذشته (یعنی زمان رکود بخش حقیقی و رونق بازار سهام) اهمیت داشت؟ برای اینکه هشدار بدهیم که موتور اصلی رشد اقتصاد، «بخش حقیقی» است و با گرم کردن تنور بازار ثانویه نمیشود رفاه اضافه و جدیدی برای کلیت جامعه خلق کرد. ماجرا مثل این است که بگوییم حالا که تولید در کشوری با محدودیت مواجه است، ما فعلا پروندههای قضایی بیشتری خلق کنیم که وکلا سخت مشغول کار شوند و دستمزد و ارزش افزوده زیادی در بخش وکالت خلق شود و از این طریق فعلا «رشد اقتصادی!» خلق کنیم. در حالی که همه میدانیم که چنین چیزی سراب است و امکان ندارد و از طریق رونق این نوع فعالیتها رشد اقتصادی جدیدی به دست نمیآید (ولی از آن طرف برای یک رشد اقتصادی سالم و پایدار به چنین نهادهایی سخت نیاز داریم.)
حال برگردیم به اصل ماجرا: اگر واکنش شما بعد از شنیدن مفهوم جمع صفر در بازار ثانویه سهام این است که «نه این حرف درست نیست چون شرکتها سود درست میکنند و شاخص رشد میکند»، یک لحظه تامل کنید و از خودتان بپرسید که این همه آدم متخصص چه طور این نکته پیشپاافتاده و بدیهی (و درست) را متوجه نشدهاند؟ از خودتان بپرسید که آیا من اولین نفری بودم که کشف کردم که شاخص کل بازار سهام رشد میکند؟
و خب اگر پاسخ این بود که احتمالا بقیه (از جمله کسانی که روی جمع صفر بودن بازدههای پولی در بازار ثانویه اصرار دارند) هم متوجه این نکته بدیهی هستند، سعی کنیم روی درک دقیقتر این مفهوم تمرکز کنیم.
ممکن است شما نقد دقیقتری طرح کنید و بگویید: «بلی، جمع سود/زیان مازاد در بازار ثانویه صفر است ولی بازار ثانویه مزایای دیگری مثل نقدشوندگی و کشف قیمت و انگیزه عرضه اولیه به جامعه میدهد و در نتیجه کلیتش جمع صفر نیست.» این حرف هم بسیار درست و به جا است. ولی دقت کنیم که این نوع مزایای غیرمستقیم بازار ثانویه (یا اکسترنالیتی مثبت آن)، لزوما به معاملهگران این بازار نمیرسد - و بیشتر نصیب بخش حقیقی جامعه میشود - و باز اصل حرف ما صادق است.
تماس با نویسنده @hamed_ghoddusi
@hamedghoddusi
Telegram
یک لیوان چای داغ، نوشتههای حامد قدوسی hamed_ghoddusi
چهار نوع جمع صفر در بازار مالی
در دو-سه ماه گذشته بخش مهمی از نوشتههایم در توییتر و کانال را به تبیین مفهوم «جمع صفر» (Zero Sum) در بازارهای مالی و مخاطرات توجه نکردن به مفهوم و پیامدهای این جمع صفرها اختصاص دادم و از این کار راضی هستم. هر چند در ابتدا…
در دو-سه ماه گذشته بخش مهمی از نوشتههایم در توییتر و کانال را به تبیین مفهوم «جمع صفر» (Zero Sum) در بازارهای مالی و مخاطرات توجه نکردن به مفهوم و پیامدهای این جمع صفرها اختصاص دادم و از این کار راضی هستم. هر چند در ابتدا…
اصول علمی بازار مالی (بخش سوم): تضاد منافع واسطههای مالی و مشتریان
به این مثال توجه کنیم: نهاد ناظر بازار مالی آمریکا (SEC) در سال ۲۰۱۱، یکی از شرکتهای واسطهگری مالی وابسته به سیتیگروپ را به خاطر فریب دادن سرمایهگذاران ۲۸۵ میلیون دلار جریمه کرد!
این شرکت واسطهگری (Dealer-Broker)، نزدیک یک میلیارد دلار قرض اوراقسازیشده (CDO) که روی وامهای مسکن بود را به مشتریان فروخته و آنها را تشویق به خرید این اوراق کرده بود. همزمان با این عمل، این شرکت با درک احتمال نزول بازار مسکن، موقعیت «استقراضی» (Short) در حوزه اوراق بازار مسکن گرفته بود. مجموع سود سیتیگروپ از این موقعیت استقراضی و ضمنا کارمزد دریافتی از مشتریان ۱۶۰ میلیون دلار بود، در حالی که سرمایهگذارانی که با هدایت این شرکت روی این اوراق سرمایهگذاری کرده بودند، ورشکست شدند!
این رفتار مصداق زیرپاگذاشتن اصل «توصیه خیرخواهانه» توسط واسطههای مالی است. یعنی شما به عنوان واسطه مالی نمیتوانید برای مشتری بازارگرمی کنید و او را تشویق به ورود یا سرمایهگذاری در عرصهای کنید که خودتان به آن باور ندارید و خودتان به آن عمل نمیکنید. نهاد ناظر باور داشت که شرکت مالی سیتیگروپ، استانداردهای رفتاری برای دادن اطلاعات صحیح و درست به مشتریان و ضمنا مراقبت کافی در هدایت سرمایههای آنان را رعایت نکرده بود.
به نظر شما اگر بخواهیم به مثالهای مشابهی در بازار ایران فکر کنیم، به چند مورد میرسیم؟
تماس با نویسنده @hamed_ghoddusi
@hamedghoddusi
به این مثال توجه کنیم: نهاد ناظر بازار مالی آمریکا (SEC) در سال ۲۰۱۱، یکی از شرکتهای واسطهگری مالی وابسته به سیتیگروپ را به خاطر فریب دادن سرمایهگذاران ۲۸۵ میلیون دلار جریمه کرد!
این شرکت واسطهگری (Dealer-Broker)، نزدیک یک میلیارد دلار قرض اوراقسازیشده (CDO) که روی وامهای مسکن بود را به مشتریان فروخته و آنها را تشویق به خرید این اوراق کرده بود. همزمان با این عمل، این شرکت با درک احتمال نزول بازار مسکن، موقعیت «استقراضی» (Short) در حوزه اوراق بازار مسکن گرفته بود. مجموع سود سیتیگروپ از این موقعیت استقراضی و ضمنا کارمزد دریافتی از مشتریان ۱۶۰ میلیون دلار بود، در حالی که سرمایهگذارانی که با هدایت این شرکت روی این اوراق سرمایهگذاری کرده بودند، ورشکست شدند!
این رفتار مصداق زیرپاگذاشتن اصل «توصیه خیرخواهانه» توسط واسطههای مالی است. یعنی شما به عنوان واسطه مالی نمیتوانید برای مشتری بازارگرمی کنید و او را تشویق به ورود یا سرمایهگذاری در عرصهای کنید که خودتان به آن باور ندارید و خودتان به آن عمل نمیکنید. نهاد ناظر باور داشت که شرکت مالی سیتیگروپ، استانداردهای رفتاری برای دادن اطلاعات صحیح و درست به مشتریان و ضمنا مراقبت کافی در هدایت سرمایههای آنان را رعایت نکرده بود.
به نظر شما اگر بخواهیم به مثالهای مشابهی در بازار ایران فکر کنیم، به چند مورد میرسیم؟
تماس با نویسنده @hamed_ghoddusi
@hamedghoddusi
اصول علمی بازار مالی (بخش چهارم): رفتار قیمت داراییهایی با خصوصیات مختلف
قیمت برق در تگزاس ظرف فقط دو روز از نزدیک ۲۰ دلار برای هر مگاوات به نزدیک ۹۰۰۰ دلار رسید و به عبارتی ناگهان «۳۰۰ برابر» شد! و چند روز بعد هم سرجایش برگشت. با این وجود هیچ پازلی در فهم این قیمت در کار نبوده و نیست. ما هم میتوانیم «رفتار عددی» جهش قیمت برق را توضیح بدهیم و هم رفتار قیمت را برای شرایط مشابه آینده با دقت نسبتا خوبی پیشبینی کنیم. کسی هم روی این افزایش و کاهش شدید اسم حباب یا امثال آن را نمیگذارد. تئوری و مدلهای اقتصادی در توضیح رفتار بازار برق (با وجود نوسانات بسیار شدید قیمت) خیلی موفق است.
در مقابل قیمت بیتکوین برای خودش همین طور بالا و پایین میرود و ظرف یک سال از ۵ هزار به نزدیک ۶۰ هزار رسیده و مرتب هم افت و خیز میکند. جز یک سری توضیحات کلی و غیرعددی، به نظر میرسد کس نمیتواند توضیح جدی بدهد که چرا مثلا قیمت حول ۳۰ یا ۴۰ یا ۵۰ یا ۱۰ شکل میگیرد و چرا یک شبه این قدر بالا و پایین میرود.
سوال جدی برای فکر کردن: چرا ما ۱) قیمت برق را خیلی خوب میتوانیم مدل کنیم، ۲) قیمت مسکن را تا حدی میتوانیم مدل کنیم و ۳) از قیمت رمز-ارزها هیچ ایدهای نداریم ۴) قیمت سهام و طلا و اوراق قرضه و ... کجای این طیف قرار میگیرد؟
تماس با نویسنده @hamed_ghoddusi
@hamedghoddusi
قیمت برق در تگزاس ظرف فقط دو روز از نزدیک ۲۰ دلار برای هر مگاوات به نزدیک ۹۰۰۰ دلار رسید و به عبارتی ناگهان «۳۰۰ برابر» شد! و چند روز بعد هم سرجایش برگشت. با این وجود هیچ پازلی در فهم این قیمت در کار نبوده و نیست. ما هم میتوانیم «رفتار عددی» جهش قیمت برق را توضیح بدهیم و هم رفتار قیمت را برای شرایط مشابه آینده با دقت نسبتا خوبی پیشبینی کنیم. کسی هم روی این افزایش و کاهش شدید اسم حباب یا امثال آن را نمیگذارد. تئوری و مدلهای اقتصادی در توضیح رفتار بازار برق (با وجود نوسانات بسیار شدید قیمت) خیلی موفق است.
در مقابل قیمت بیتکوین برای خودش همین طور بالا و پایین میرود و ظرف یک سال از ۵ هزار به نزدیک ۶۰ هزار رسیده و مرتب هم افت و خیز میکند. جز یک سری توضیحات کلی و غیرعددی، به نظر میرسد کس نمیتواند توضیح جدی بدهد که چرا مثلا قیمت حول ۳۰ یا ۴۰ یا ۵۰ یا ۱۰ شکل میگیرد و چرا یک شبه این قدر بالا و پایین میرود.
سوال جدی برای فکر کردن: چرا ما ۱) قیمت برق را خیلی خوب میتوانیم مدل کنیم، ۲) قیمت مسکن را تا حدی میتوانیم مدل کنیم و ۳) از قیمت رمز-ارزها هیچ ایدهای نداریم ۴) قیمت سهام و طلا و اوراق قرضه و ... کجای این طیف قرار میگیرد؟
تماس با نویسنده @hamed_ghoddusi
@hamedghoddusi
حکمت زندگی
در میانه این بحثهای اقتصادی، یاد کنیم از این تلاش جدید مجموعهای از دوستان که روی «حکمت زندگی» و خلاصه زیر و بم زندگی سالم و متعادل و معنیدار متمرکز هستند. دست مریزاد که در این روزگار سخت به این موضوعات میپردازند.
تماس با نویسنده @hamed_ghoddusi
@hamedghoddusi
در میانه این بحثهای اقتصادی، یاد کنیم از این تلاش جدید مجموعهای از دوستان که روی «حکمت زندگی» و خلاصه زیر و بم زندگی سالم و متعادل و معنیدار متمرکز هستند. دست مریزاد که در این روزگار سخت به این موضوعات میپردازند.
تماس با نویسنده @hamed_ghoddusi
@hamedghoddusi
Telegram
حکمت زندگی
فلسفهیِ وجودیِ ما دانشاندوزی، همآموزی، و همراهی در مسیر خلق یک زندگی خوب، خوش، و معنادار است.
🔗اینستاگرام:
http://instagram.com/hekmat_zendegi
📧ارتباط با ما:
🟢ادمین:
@hekmat_zendegi_admin
🟢ایمیل:
[email protected]
🔗اینستاگرام:
http://instagram.com/hekmat_zendegi
📧ارتباط با ما:
🟢ادمین:
@hekmat_zendegi_admin
🟢ایمیل:
[email protected]
Forwarded from حکمت زندگی
آیا عدالت اجتماعیِ بیشتر شما را شادکامتر میکند؟
نویسنده: جیلی ساتی
مترجم: دکتر سعید خدیوی
🟡 عدالت اجتماعی در یک کشور نه تنها به ایجاد شادکامی مردم کمک میکند، بلکه دومین پیشبینیکنندهیِ قویِ رضایت از زندگی آنها است.
🟡 کشورهایی با عدالت اجتماعی بالاتر تولید ناخالص داخلی بالاتری را نشان دادند ـــ اما عکس آن صادق نیست. یعنی کشورها اگر بخواهند اقتصاد قویتری بسازند و همچنین از شادکامی بیشتری لذت ببرند، عاقلانهتر آن است که ابتدا به سیاستهای اجتماعیشان بپردازند.
📃برای مطالعهی این مقاله روی تصویر زیر (یا لینک زیر) کلیک کنید⬇️
https://virgool.io/@hekmat_zendegi/socialjustice-zg5cqmyfvoty-zg5cqmyfvoty
نویسنده: جیلی ساتی
مترجم: دکتر سعید خدیوی
🟡 عدالت اجتماعی در یک کشور نه تنها به ایجاد شادکامی مردم کمک میکند، بلکه دومین پیشبینیکنندهیِ قویِ رضایت از زندگی آنها است.
🟡 کشورهایی با عدالت اجتماعی بالاتر تولید ناخالص داخلی بالاتری را نشان دادند ـــ اما عکس آن صادق نیست. یعنی کشورها اگر بخواهند اقتصاد قویتری بسازند و همچنین از شادکامی بیشتری لذت ببرند، عاقلانهتر آن است که ابتدا به سیاستهای اجتماعیشان بپردازند.
📃برای مطالعهی این مقاله روی تصویر زیر (یا لینک زیر) کلیک کنید⬇️
https://virgool.io/@hekmat_zendegi/socialjustice-zg5cqmyfvoty-zg5cqmyfvoty
ویرگول
آیا عدالت اجتماعیِ بیشتر شما را شادکامتر میکند؟
مطالعهای جدید نشان میدهد که عدالت اقتصادی و اجتماعی در کشور شما نقش زیادی در شادکامی شما ایفاء میکند
HTML Embed Code: