Channel: الهیاتیک | سجاد سرگلی
الهیاتیک | سجاد سرگلی
عبادت ده جزء است. نه جزء گریختن از خلق، و یک جزء خاموشی. 📚 تذکرة الاولیاء، عطار نیشابوری، ذکر شقیق بلخی. @elahiatik
دعوت به خدا
🔹اگر خداوند جامع همهٔ خوبیها و کمالات باشد، دعوت بهسوی او دعوت به همهٔ خوبیها و کمالات است. اما همین دعوت میتواند در سکوت انجام پذیرد. امام صادق میفرماید: «كونوا دُعاةً لِلنّاسِ بِغَيرِ ألسِنَتِكُم؛ مردم را با غیرِ زبانهایتان دعوت کنید» (کافی، ج ۲، ص ۷۸)، یا «کونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ بِالْخَیرِ بِغَیرِ أَلْسِنَتِکمْ؛ مردم را به خیر دعوت کنید، با وسیلهای غیر از زبانهایتان» (همان، ص ۱۰۵).
🔹روزی که تصمیم گرفته بودم ملبس شوم، استادمان گفت اگر میتوانی بدون سخن –و دوباره تأکید کرد بدون اینکه برای مردم صحبت کنی– تأثیر بگذاری، خودت لباس را بپوش. یعنی اگر به آن مرحله رسیدی، نیاز به اینکه به دست من ملبس شوی نداری و میتوانی خودت آن را به تن کنی. من که به این مقام نرسیدم و ملبس نشدم، اما دستکم دریافتم ملاک روحانی بودن چه میتواند باشد: یکی از وظایف روحانیان دعوت مردم بهسوی خداست و روحانی واقعی کسی است که بتواند بدون سخن گفتن نیز دعوتگر مردم به خوبیها باشد.
@elahiatik
🔹اگر خداوند جامع همهٔ خوبیها و کمالات باشد، دعوت بهسوی او دعوت به همهٔ خوبیها و کمالات است. اما همین دعوت میتواند در سکوت انجام پذیرد. امام صادق میفرماید: «كونوا دُعاةً لِلنّاسِ بِغَيرِ ألسِنَتِكُم؛ مردم را با غیرِ زبانهایتان دعوت کنید» (کافی، ج ۲، ص ۷۸)، یا «کونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ بِالْخَیرِ بِغَیرِ أَلْسِنَتِکمْ؛ مردم را به خیر دعوت کنید، با وسیلهای غیر از زبانهایتان» (همان، ص ۱۰۵).
🔹روزی که تصمیم گرفته بودم ملبس شوم، استادمان گفت اگر میتوانی بدون سخن –و دوباره تأکید کرد بدون اینکه برای مردم صحبت کنی– تأثیر بگذاری، خودت لباس را بپوش. یعنی اگر به آن مرحله رسیدی، نیاز به اینکه به دست من ملبس شوی نداری و میتوانی خودت آن را به تن کنی. من که به این مقام نرسیدم و ملبس نشدم، اما دستکم دریافتم ملاک روحانی بودن چه میتواند باشد: یکی از وظایف روحانیان دعوت مردم بهسوی خداست و روحانی واقعی کسی است که بتواند بدون سخن گفتن نیز دعوتگر مردم به خوبیها باشد.
@elahiatik
الهیاتیک | سجاد سرگلی
عبادت ده جزء است. نه جزء گریختن از خلق، و یک جزء خاموشی. 📚 تذکرة الاولیاء، عطار نیشابوری، ذکر شقیق بلخی. @elahiatik
🔹نمیدانم «آقای قاضیِ مرحوم» چطور بر روی شاگردانش اثر گذاشته بود که هیچ کدام اهل بروز دادن نبودند: آیتالله بهجت هیچگاه درس اخلاق برگزار نکرد. وقتی فوت شد، از پسرش شنیدم که به نقل از عالم بزرگی میگفت «آقای بهجت کتوم نبود؛ کوه کتمان بود». دستکم هفتاد سال را در سکوت و انزوا گذراند و عموم مردم او را نمیشناختند. علامه طباطبایی نیز اهل سکوت بود. تا از او سؤال نمیکردند، لب به سخن گفتن نمیگشود. وقتی از او درخواست کردند که درس اخلاق بگذارد، گفت «اخلاق گفتنی نیست، عمل است». آیتالله کشمیری نیز به پرسشهایی که از او میکردند پاسخهای بسیار کوتاه میداد و این در مصاحبههای باقیمانده کاملاً مشهود است. وقتی از او دربارهٔ استادش، آقای قاضی، میپرسند، به جوابی کوتاه بسنده میکند: «انسانی ملکوتی الهی بود. فانی فی الله بود». و وقتی میبیند سؤالکننده همچنان در انتظار ادامهٔ کلام است، این را هم اضافه میکند: «خیلی مرد بزرگی بود».
🔹نمیدانم چطور همهٔ شاگردان آقای قاضی بهنوعی اهل کتمان و سکوت شدند، اما آنچه برایم واضح است تأثیر استاد بر روی شاگردان است و این تأثیر همیشه با کلام همراه نیست، بلکه نفَس استاد مؤثر است. نفَس نه کنایه از کلام، بلکه حتی به معنای دم و بازدم و حضور اوست. در خاطرات نقل میکنند که شاگردان گرداگرد آقای قاضی مینشستند و همگی ساعتی را در سکوت میگذراندند و مجلس به پایان میرسید. خدا میداند که چه چیز در این جلساتِ سکوت به آنان عطا میشد.
🔹میخواهم بگویم حتی سیر و سلوک و عرفان نیز میتواند در سکوت و به دور از هیاهو برگزار شود.
📎«آقای قاضیِ مرحوم» تعبیر آیتالله کشمیری است وقتی میخواست از استادش آیتالله سید علی قاضی طباطبایی بگوید.
@elahiatik
🔹نمیدانم چطور همهٔ شاگردان آقای قاضی بهنوعی اهل کتمان و سکوت شدند، اما آنچه برایم واضح است تأثیر استاد بر روی شاگردان است و این تأثیر همیشه با کلام همراه نیست، بلکه نفَس استاد مؤثر است. نفَس نه کنایه از کلام، بلکه حتی به معنای دم و بازدم و حضور اوست. در خاطرات نقل میکنند که شاگردان گرداگرد آقای قاضی مینشستند و همگی ساعتی را در سکوت میگذراندند و مجلس به پایان میرسید. خدا میداند که چه چیز در این جلساتِ سکوت به آنان عطا میشد.
🔹میخواهم بگویم حتی سیر و سلوک و عرفان نیز میتواند در سکوت و به دور از هیاهو برگزار شود.
📎«آقای قاضیِ مرحوم» تعبیر آیتالله کشمیری است وقتی میخواست از استادش آیتالله سید علی قاضی طباطبایی بگوید.
@elahiatik
الهیاتیک | سجاد سرگلی
🔹نمیدانم «آقای قاضیِ مرحوم» چطور بر روی شاگردانش اثر گذاشته بود که هیچ کدام اهل بروز دادن نبودند: آیتالله بهجت هیچگاه درس اخلاق برگزار نکرد. وقتی فوت شد، از پسرش شنیدم که به نقل از عالم بزرگی میگفت «آقای بهجت کتوم نبود؛ کوه کتمان بود». دستکم هفتاد سال…
پیامی از نوهٔ آیتالله شیخ علیمحمد بروجردی
(آیتالله شیخ علیمحمد بروجردی از شاگردان آقای قاضی بود):
سلام
پدربزرگ من هم شاگرد آقای قاضی بود هفت سال. میگویند پدربزرگم خیلی بحاث بودند، ژنی که به ماها هم رسیده، آقای قاضی هم مشق سکوت به ایشان داده بود. شاید برای اینکه میدانست بحث کردن راهی برای مطرح کردن خود است و این مطرح کردنهاست که نفس را ذرهذره نابود میکند.
#بازخوردها
@elahiatik
(آیتالله شیخ علیمحمد بروجردی از شاگردان آقای قاضی بود):
سلام
پدربزرگ من هم شاگرد آقای قاضی بود هفت سال. میگویند پدربزرگم خیلی بحاث بودند، ژنی که به ماها هم رسیده، آقای قاضی هم مشق سکوت به ایشان داده بود. شاید برای اینکه میدانست بحث کردن راهی برای مطرح کردن خود است و این مطرح کردنهاست که نفس را ذرهذره نابود میکند.
#بازخوردها
@elahiatik
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎞آیا قرآن اعجاز بلاغی دارد؟
🔹احمد قبانچی، شاگرد شهید صدر و علامه فضلالله، در این ویدیو به آیاتی از قرآن میپردازد که خلاف فصاحت و بلاغت است. او معتقد است قرآن بهلحاظ بلاغت اعجاز ندارد.
📎برای اطلاع بیشتر دربارهٔ زندگی او، میتوانید به اینجا مراجعه کنید.
📎📎پیشتر، در یادداشت «مسائل دستور زبانی قرآن» به آیاتی اشاره کرده بودم که نادستوری به شمار میروند.
#قرآن #بلاغت #معجزه
@elahiatik
🔹احمد قبانچی، شاگرد شهید صدر و علامه فضلالله، در این ویدیو به آیاتی از قرآن میپردازد که خلاف فصاحت و بلاغت است. او معتقد است قرآن بهلحاظ بلاغت اعجاز ندارد.
📎برای اطلاع بیشتر دربارهٔ زندگی او، میتوانید به اینجا مراجعه کنید.
📎📎پیشتر، در یادداشت «مسائل دستور زبانی قرآن» به آیاتی اشاره کرده بودم که نادستوری به شمار میروند.
#قرآن #بلاغت #معجزه
@elahiatik
سلام
پرسش ۱. برادر اگر قرآن اعجاز بلاغی نداشته باشد، پس معجزهای که نبوت محمد بن عبدالله را اثبات کند چه بوده؟
سلام
(از محقق ارجمند، جناب آقای امیرعلی شعبانی، برای طرح این پرسش و پرسش بعدی سپاسگزارم.)
🔹پاسخ ۱. در مقالهٔ «تحلیل تفسیری اندیشهٔ آیه در گفتمان قرآن» (مقاله به پیوست تقدیم میشود) آمده که انگارهٔ معجزه بودن قرآن بازمیگردد به قرن دوم هجری. پیامبر اسلام، آنگونه که از منابع معتبر و/یا دستاول به دست میآید، معجزهای نداشته و در قرآن هم میبینیم که هر بار طلب معجزه میشود پاسخهایی داده میشود (برای نمونه، بنگرید به اسرا: ۵۹)، اما نهایتاً این امر صورت نمیپذیرد.
#بازخوردها #پرسشوپاسخ #معجزه
@elahiatik
پرسش ۱. برادر اگر قرآن اعجاز بلاغی نداشته باشد، پس معجزهای که نبوت محمد بن عبدالله را اثبات کند چه بوده؟
سلام
(از محقق ارجمند، جناب آقای امیرعلی شعبانی، برای طرح این پرسش و پرسش بعدی سپاسگزارم.)
🔹پاسخ ۱. در مقالهٔ «تحلیل تفسیری اندیشهٔ آیه در گفتمان قرآن» (مقاله به پیوست تقدیم میشود) آمده که انگارهٔ معجزه بودن قرآن بازمیگردد به قرن دوم هجری. پیامبر اسلام، آنگونه که از منابع معتبر و/یا دستاول به دست میآید، معجزهای نداشته و در قرآن هم میبینیم که هر بار طلب معجزه میشود پاسخهایی داده میشود (برای نمونه، بنگرید به اسرا: ۵۹)، اما نهایتاً این امر صورت نمیپذیرد.
#بازخوردها #پرسشوپاسخ #معجزه
@elahiatik
پرسش ۲. با این حساب، کسانی که معتقد به نبوت پیامبر اسلام در صدر اسلام نبودند معذور نیستند؟
چون یکی از شروط اثبات نبوت ارائه معجزه است.
🔹پاسخ ۲. به نظر میرسد ارتباط میان معجزه و نبوت در الهیات اسلامی –تحت عوامل عمدتاً کلامی– پررنگ و برجسته شده باشد. یعنی یکی از شروط «اثبات» نبوت ارائهٔ معجزه نیست، بلکه معجزه صرفاً میتواند مؤید باشد، نه دلیل. ضمن اینکه ارائهٔ معجزه برای اثبات نبوت اشکال منطقی دارد. توجه شما را به سخنان جناب آقای مصطفی ملکیان در این باره جلب میکنم:
#بازخوردها #پرسشوپاسخ #معجزه
@elahiatik
چون یکی از شروط اثبات نبوت ارائه معجزه است.
🔹پاسخ ۲. به نظر میرسد ارتباط میان معجزه و نبوت در الهیات اسلامی –تحت عوامل عمدتاً کلامی– پررنگ و برجسته شده باشد. یعنی یکی از شروط «اثبات» نبوت ارائهٔ معجزه نیست، بلکه معجزه صرفاً میتواند مؤید باشد، نه دلیل. ضمن اینکه ارائهٔ معجزه برای اثبات نبوت اشکال منطقی دارد. توجه شما را به سخنان جناب آقای مصطفی ملکیان در این باره جلب میکنم:
#بازخوردها #پرسشوپاسخ #معجزه
@elahiatik
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎞آیا معجزه بهخودیخود دلالت بر نبوت میکند؟ اگر کسی معجزه یا معجزاتی بیاورد، پیامبر خدا بودنش به اثبات میرسد؟
مصطفی ملکیان به این پرسش پاسخ میدهد.
#نبوت #معجزه
@elahiatik
مصطفی ملکیان به این پرسش پاسخ میدهد.
#نبوت #معجزه
@elahiatik
الهیاتیک | سجاد سرگلی
🎞آیا معجزه بهخودیخود دلالت بر نبوت میکند؟ اگر کسی معجزه یا معجزاتی بیاورد، پیامبر خدا بودنش به اثبات میرسد؟ مصطفی ملکیان به این پرسش پاسخ میدهد. #نبوت #معجزه @elahiatik
سلام و روز شما بهخیر
در مورد ویدئویی که از آقای ملکیان در کانال گذاشتید چند نکته هست:
۱. به نظرم اشکالی که آقای ملکیان وارد میکند، خود دارای اشکال است: از این نظر که دو موضوع از دو حوزهٔ متفاوت را با هم مقایسه میکند و از آن مثال میزند: اثبات مجموع زوایای مثلث از حوزهٔ فیزیک و اثبات نبوت از حوزهٔ متافیزیک.
مثلاً من یک مدعا برای کسی مطرح میکنم: «اگر یک گیاه از نور خورشید محروم شود، میمیرد».
بعد، برای اثبات این مدعا، گیاه را از نور خورشید دور میکنم و پس از چند روز آن گیاه از بین میرود. خب اثبات چنین چیزی در حوزهٔ فیزیکی اتفاق میافتد و برای هر دو طرف یعنی مدعی و مخاطب قابل درک و لمس و مشاهده است. اما آنجا که فردی ادعای رسالت و پیامبری از سوی خدا میکند، این یک مسئلهٔ مربوط به حوزهٔ متافیزیکی است.
۲. مسائل حوزهٔ متافیزیکی تا اندازهای از قرائن و شواهد قابل فهم است نه از طریق دلایل فیزیکی. پس پیشفرض این است که اصولاً اقامهٔ دلیل برای نبوت امری سخت و چندبعدی است، چون با متافیزیک در ارتباط است. معمولاً هم کسانی که دلیل میخواستند به صرف ادعای یک نفر از او دلیل نمیخواستند، بلکه پس از وقوف بر محتوای سخنان پیامبران، از آنها دلیل میخواستند. مثلاً فرعون پس از شنیدن سخنان حضرت موسی، از او دلیل خواست. جالب است که حضرت موسی برای تأیید ادعای خودش، سپس معجزات را آشکار میکند. و جالبتر اینکه فرعون برای باطل کردن ادعای موسی، فراخوان ساحران را میدهد. چون میداند اگر عملی عجیب فوق عمل موسی بیاورد، ادعای موسی را باطل خواهد کرد.
۳. پس میشود اینگونه گفت که: برای اثبات موضوعاتی که به حوزهٔ متافیزیک تعلق دارند، فقط شاهدی از نوع معجزه میتواند کمککننده باشد، چرا که قاعدتاً اثبات این دست مسائل برای عقل متعارف که استدلال فیزیکی را درک میکند، امری بس دشوار و حتی شاید غیرممکن باشد. همانطور که ساحران وقتی معجزهٔ موسی را دیدند، گفتند ما به رب موسی و هارون ایمان آوردیم، یعنی به زبان دیگر میخواستند بگویند: این چیزی که ما دیدیم و اتفاق افتاد، تأییدکنندهٔ ادعای موسی بود.
۴. در باب معجزه هم یک نکته عرض کنم: معجزه از ریشه عجز یعنی عمل یا پدیدهای که همه از انجام آن ناتوان هستند مگر آن کسی که معجزه به دست او رقم میخورد. مثلاً حضرت عیسی مرده را دوباره زنده میکرد. یعنی کاری که در آن زمان از هیچ احدی در عالم برنمیآمد. او میتواند با همین معجزه، ادعای پیامبریاش را ثابت کند. چرا که به مردم می گوید من به «اذن خدا» این کار را میکنم و او این قدرت را به من داده، یعنی از طرف همان کسی که ادعا میکند پیامبر اوست. حالا کسانی که دلیل نبوت از عیسی میخواستند اگر قادر بر انجام چنین کارهایی بودند که آنها هم میتوانستند بگویند از جانب خدا رسالت دارند و ادعایشان قابل تأمل بود.
پس علت اعطای معجزات به پیامبران شاید همین باشد که یک شاهد و مؤید غیر قابل انکار مطرح شود که بهنوعی میتواند دلیل نبوت را نیابت کند.
📎از سرکار خانم فروز محمدی برای ارسال این نقد بسیار سپاسگزارم.
#بازخوردها #نقدها
@elahiatik
در مورد ویدئویی که از آقای ملکیان در کانال گذاشتید چند نکته هست:
۱. به نظرم اشکالی که آقای ملکیان وارد میکند، خود دارای اشکال است: از این نظر که دو موضوع از دو حوزهٔ متفاوت را با هم مقایسه میکند و از آن مثال میزند: اثبات مجموع زوایای مثلث از حوزهٔ فیزیک و اثبات نبوت از حوزهٔ متافیزیک.
مثلاً من یک مدعا برای کسی مطرح میکنم: «اگر یک گیاه از نور خورشید محروم شود، میمیرد».
بعد، برای اثبات این مدعا، گیاه را از نور خورشید دور میکنم و پس از چند روز آن گیاه از بین میرود. خب اثبات چنین چیزی در حوزهٔ فیزیکی اتفاق میافتد و برای هر دو طرف یعنی مدعی و مخاطب قابل درک و لمس و مشاهده است. اما آنجا که فردی ادعای رسالت و پیامبری از سوی خدا میکند، این یک مسئلهٔ مربوط به حوزهٔ متافیزیکی است.
۲. مسائل حوزهٔ متافیزیکی تا اندازهای از قرائن و شواهد قابل فهم است نه از طریق دلایل فیزیکی. پس پیشفرض این است که اصولاً اقامهٔ دلیل برای نبوت امری سخت و چندبعدی است، چون با متافیزیک در ارتباط است. معمولاً هم کسانی که دلیل میخواستند به صرف ادعای یک نفر از او دلیل نمیخواستند، بلکه پس از وقوف بر محتوای سخنان پیامبران، از آنها دلیل میخواستند. مثلاً فرعون پس از شنیدن سخنان حضرت موسی، از او دلیل خواست. جالب است که حضرت موسی برای تأیید ادعای خودش، سپس معجزات را آشکار میکند. و جالبتر اینکه فرعون برای باطل کردن ادعای موسی، فراخوان ساحران را میدهد. چون میداند اگر عملی عجیب فوق عمل موسی بیاورد، ادعای موسی را باطل خواهد کرد.
۳. پس میشود اینگونه گفت که: برای اثبات موضوعاتی که به حوزهٔ متافیزیک تعلق دارند، فقط شاهدی از نوع معجزه میتواند کمککننده باشد، چرا که قاعدتاً اثبات این دست مسائل برای عقل متعارف که استدلال فیزیکی را درک میکند، امری بس دشوار و حتی شاید غیرممکن باشد. همانطور که ساحران وقتی معجزهٔ موسی را دیدند، گفتند ما به رب موسی و هارون ایمان آوردیم، یعنی به زبان دیگر میخواستند بگویند: این چیزی که ما دیدیم و اتفاق افتاد، تأییدکنندهٔ ادعای موسی بود.
۴. در باب معجزه هم یک نکته عرض کنم: معجزه از ریشه عجز یعنی عمل یا پدیدهای که همه از انجام آن ناتوان هستند مگر آن کسی که معجزه به دست او رقم میخورد. مثلاً حضرت عیسی مرده را دوباره زنده میکرد. یعنی کاری که در آن زمان از هیچ احدی در عالم برنمیآمد. او میتواند با همین معجزه، ادعای پیامبریاش را ثابت کند. چرا که به مردم می گوید من به «اذن خدا» این کار را میکنم و او این قدرت را به من داده، یعنی از طرف همان کسی که ادعا میکند پیامبر اوست. حالا کسانی که دلیل نبوت از عیسی میخواستند اگر قادر بر انجام چنین کارهایی بودند که آنها هم میتوانستند بگویند از جانب خدا رسالت دارند و ادعایشان قابل تأمل بود.
پس علت اعطای معجزات به پیامبران شاید همین باشد که یک شاهد و مؤید غیر قابل انکار مطرح شود که بهنوعی میتواند دلیل نبوت را نیابت کند.
📎از سرکار خانم فروز محمدی برای ارسال این نقد بسیار سپاسگزارم.
#بازخوردها #نقدها
@elahiatik
الهیاتیک | سجاد سرگلی
سلام و روز شما بهخیر در مورد ویدئویی که از آقای ملکیان در کانال گذاشتید چند نکته هست: ۱. به نظرم اشکالی که آقای ملکیان وارد میکند، خود دارای اشکال است: از این نظر که دو موضوع از دو حوزهٔ متفاوت را با هم مقایسه میکند و از آن مثال میزند: اثبات مجموع زوایای…
با سلام
دربارهٔ نقد به استاد ملكيان
تنها حجت عقل است و بس. حداقل در زمان ما و با همين حجت ادعای نبوت مشكوک و حتی باطل میشود. البته عقل به مدد نقل.
در قرآن آمده شياطين میتوانند كوهها را از جا بكنند و يكی از معجزات موسی از جا كندن كوه بود. شياطين برای سليمان كارهای عجيب و غريب میکردند ازجمله عفريت كه گفت من قبل از بلند شدن از تخت، تخت عظيم بلقيس را برای او حاضر میكنم.
اما قرآن كه مدعی هستيم معجزه و كلام خداست مثلاً بلاغت و زيبايی دارد و مسحوركننده است، شياطين هم میتوانند از اين كارها بكنند و سخنان بسيار زيبا و فريبنده وحی كنند.
شَياطِينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلی بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ ما فَعَلُوهُ
طبق اين آيه شياطين تا خدا نخواهد نمیتوانند وحی كنند و لذا بهطور غيرمستقيم وحی شياطين وحی خداست.
انا ارسلنا الشياطين. يعنی شياطين هم رسولان خدا هستند.
و طبق آيهٔ ۵۲ سورهٔ حج بخشی از كتب آسمانی قابليت نسخ دارد و محصول تمنيات پيامبران است و در اين چند آيه هم میبينيم كه بخشی از كتب مقدس امانی هستند.
وَ مِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لا يَعْلَمُونَ الْكِتابَ إِلاَّ أَمانِيَّ
وَ قالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ كانَ هُوداً أَوْ نَصاری تِلْكَ أَمانِيُّهُمْ
لَيْسَ بِأَمانِيِّكُمْ وَ لا أَمانِيِّ أَهْلِ الْكِتابِ
همهٔ ما میدانيم مؤمنين متعصب در هر سه دين فقط دين خود را قبول دارند و بس. و اين موجب جنگ و متهم كردن ديگران به كفر و شرک است، حتی مشركين مكه هم پيرو ابراهيم بودند و هرگز غير الله را نمیپرستيدند و فقط آنها را شفيع میدانستند. بعد ديديم پيامبر حكم جهاد داد و همهٔ مشركين را با شمشير دعوت به اسلام كرد. شرک مشركين مكه از شرک مسيحيان كه مسيح را خدا و فرزند او میدانستند، بيشتر نبود.
خلاصه، پيامبران هم مردم را دعوت به خدا میكردند و هم دعوت به خود. مثلاً در مدينه پيامبر خود را عِدل و همتا و كفو خدا میدانست طبق نص قرآن. هر جا اطيعوا الله آمده بعدش اطيعوا الرسول آمده. در حدی كه وقتی آيه آمد كه ازدواج مجدد بر پيامبر حرام شد بهجز رابطه با كنيزان، اما پيامبر باز هم ازدواج كرد و به تعبيری گناه كرد. اما مسلمانان چون پيامبر را معصوم و همتای خدا میدانند میگويند ازدواج پيامبر گناه نبوده بلكه حكم آيه را منسوخ كرده. اينگونه اديان به انحراف كشيده شدند. الان هم میبينيم كسي جرئت ندارد پيامبر را نقد كند و اين يعنی بتپرستی.
📎از جناب آقای محسن کریمی برای ارسال این نقد بسیار سپاسگزارم.
#بازخوردها #نقدها
@elahiatik
دربارهٔ نقد به استاد ملكيان
تنها حجت عقل است و بس. حداقل در زمان ما و با همين حجت ادعای نبوت مشكوک و حتی باطل میشود. البته عقل به مدد نقل.
در قرآن آمده شياطين میتوانند كوهها را از جا بكنند و يكی از معجزات موسی از جا كندن كوه بود. شياطين برای سليمان كارهای عجيب و غريب میکردند ازجمله عفريت كه گفت من قبل از بلند شدن از تخت، تخت عظيم بلقيس را برای او حاضر میكنم.
اما قرآن كه مدعی هستيم معجزه و كلام خداست مثلاً بلاغت و زيبايی دارد و مسحوركننده است، شياطين هم میتوانند از اين كارها بكنند و سخنان بسيار زيبا و فريبنده وحی كنند.
شَياطِينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلی بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ ما فَعَلُوهُ
طبق اين آيه شياطين تا خدا نخواهد نمیتوانند وحی كنند و لذا بهطور غيرمستقيم وحی شياطين وحی خداست.
انا ارسلنا الشياطين. يعنی شياطين هم رسولان خدا هستند.
و طبق آيهٔ ۵۲ سورهٔ حج بخشی از كتب آسمانی قابليت نسخ دارد و محصول تمنيات پيامبران است و در اين چند آيه هم میبينيم كه بخشی از كتب مقدس امانی هستند.
وَ مِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لا يَعْلَمُونَ الْكِتابَ إِلاَّ أَمانِيَّ
وَ قالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ كانَ هُوداً أَوْ نَصاری تِلْكَ أَمانِيُّهُمْ
لَيْسَ بِأَمانِيِّكُمْ وَ لا أَمانِيِّ أَهْلِ الْكِتابِ
همهٔ ما میدانيم مؤمنين متعصب در هر سه دين فقط دين خود را قبول دارند و بس. و اين موجب جنگ و متهم كردن ديگران به كفر و شرک است، حتی مشركين مكه هم پيرو ابراهيم بودند و هرگز غير الله را نمیپرستيدند و فقط آنها را شفيع میدانستند. بعد ديديم پيامبر حكم جهاد داد و همهٔ مشركين را با شمشير دعوت به اسلام كرد. شرک مشركين مكه از شرک مسيحيان كه مسيح را خدا و فرزند او میدانستند، بيشتر نبود.
خلاصه، پيامبران هم مردم را دعوت به خدا میكردند و هم دعوت به خود. مثلاً در مدينه پيامبر خود را عِدل و همتا و كفو خدا میدانست طبق نص قرآن. هر جا اطيعوا الله آمده بعدش اطيعوا الرسول آمده. در حدی كه وقتی آيه آمد كه ازدواج مجدد بر پيامبر حرام شد بهجز رابطه با كنيزان، اما پيامبر باز هم ازدواج كرد و به تعبيری گناه كرد. اما مسلمانان چون پيامبر را معصوم و همتای خدا میدانند میگويند ازدواج پيامبر گناه نبوده بلكه حكم آيه را منسوخ كرده. اينگونه اديان به انحراف كشيده شدند. الان هم میبينيم كسي جرئت ندارد پيامبر را نقد كند و اين يعنی بتپرستی.
📎از جناب آقای محسن کریمی برای ارسال این نقد بسیار سپاسگزارم.
#بازخوردها #نقدها
@elahiatik
پرسش
سلام آقای سرگلی، وقت بهخیر
با سپاس بابت ویدیوی اخیری که از جناب قبانچی با ما در میان گذاشتید. پرسشی داشتم:
با توجه به تعریف ارسطو از بلاغت: «توانایی گفتن هر موردی، با ابزارهای موجود، برای متقاعد کردن»، و نیز این تعریف که بلاغت هنر متقاعد کردن است، که همراه با دستور زبان، منطق (یا دیالکتیک) یکی از سه هنر کهن گفتمان است، آیا در مثالها و مصادیقی که دانشمند محترم جناب قبانچی میآورند، واقعیت گفتمان و بافت موقعیت زمان نزول آن آیات در تحلیل ایشان کمرنگ نیست؟
استدلالهای شما در موارد نادستوری قرآن قابلتأمل و پذیرفتنی است ولی آنچه در این ویدیو آمده کاملاً قانعکننده ننمود. هرچند این ویدیو هم کامل نیست و منِ نوعی اگر بخواهم کامل در فضای بحث و سخن گوینده قرار بگیرم باید خود در آن محفل حضور میداشتم و همهٔ سخنان را در بافت خودش میشنیدم. این واقعیت درمورد قرآن هم مطرح است.
اگر اصل بلاغت قانع کردن مخاطب و سخن گفتن بهاقتضای مخاطب باشد، چه بسا در مواردی نادستوری سخن گفتن حتی در خدمت بلاغت قرار گیرد؛ که مسئلهای متمایز از فصاحت است. نکتهٔ دیگر اینکه همواره بر سر مفهوم بلاغت و اینکه دقیقاً منظور از آن چیست بحث بوده، لذا آیا نباید دید آنها که از بلاغت و اعجاز بلاغی قرآن سخن گفتهاند در چه دورهای و بر اساس چه معنای محصلی در عصر خود چنین داوریای داشتهاند؟
خلاصه که به قول خودتان وقتی سروکار ما با چیزی از جنس کلام است دنیای پیچیدهای رودرروی ماست و بهراحتی نمیتوان ادعای درک متن را داشت و به قول خود شما در مواجهه با قرآن و متون مقدس این دشواری بسیار بیشتر است.
بار دیگر ممنون از شما، و خوشحالم که دل ما را با چراغ الهیاتیک بعد مدتی باز روشن کردید.
برقرار باشید
〰〰〰〰
پاسخ
سلام
وقت بهخیر
(از سرکار خانم دکتر فرزانه غلامرضایی برای ارسال این پرسش سپاسگزارم.)
ایجاز و اطناب دو رکن از ارکان اصلی بلاغتاند. موجز بودن در بسیاری آیات قرآن فهم مفسران را دچار اختلال کرده. آقای قبانچی در آن ویدیو به بخش اطناب اشاره میکند، متمرکز بر این هدف که نشان دهد قرآن اعجاز ادبی و بلاغی ندارد. بر فرض اینکه مجموعِ ایجاز و اطناب قرآن برای مخاطب عصر نزول بلیغ بوده، برای عصر پس از نزول بلاغت نداشته است (نسبی بودن بلاغت)، چه بافت موقعیت را در نظر بگیریم، چه نگیریم.
#بازخوردها #پرسشوپاسخ
@elahiatik
سلام آقای سرگلی، وقت بهخیر
با سپاس بابت ویدیوی اخیری که از جناب قبانچی با ما در میان گذاشتید. پرسشی داشتم:
با توجه به تعریف ارسطو از بلاغت: «توانایی گفتن هر موردی، با ابزارهای موجود، برای متقاعد کردن»، و نیز این تعریف که بلاغت هنر متقاعد کردن است، که همراه با دستور زبان، منطق (یا دیالکتیک) یکی از سه هنر کهن گفتمان است، آیا در مثالها و مصادیقی که دانشمند محترم جناب قبانچی میآورند، واقعیت گفتمان و بافت موقعیت زمان نزول آن آیات در تحلیل ایشان کمرنگ نیست؟
استدلالهای شما در موارد نادستوری قرآن قابلتأمل و پذیرفتنی است ولی آنچه در این ویدیو آمده کاملاً قانعکننده ننمود. هرچند این ویدیو هم کامل نیست و منِ نوعی اگر بخواهم کامل در فضای بحث و سخن گوینده قرار بگیرم باید خود در آن محفل حضور میداشتم و همهٔ سخنان را در بافت خودش میشنیدم. این واقعیت درمورد قرآن هم مطرح است.
اگر اصل بلاغت قانع کردن مخاطب و سخن گفتن بهاقتضای مخاطب باشد، چه بسا در مواردی نادستوری سخن گفتن حتی در خدمت بلاغت قرار گیرد؛ که مسئلهای متمایز از فصاحت است. نکتهٔ دیگر اینکه همواره بر سر مفهوم بلاغت و اینکه دقیقاً منظور از آن چیست بحث بوده، لذا آیا نباید دید آنها که از بلاغت و اعجاز بلاغی قرآن سخن گفتهاند در چه دورهای و بر اساس چه معنای محصلی در عصر خود چنین داوریای داشتهاند؟
خلاصه که به قول خودتان وقتی سروکار ما با چیزی از جنس کلام است دنیای پیچیدهای رودرروی ماست و بهراحتی نمیتوان ادعای درک متن را داشت و به قول خود شما در مواجهه با قرآن و متون مقدس این دشواری بسیار بیشتر است.
بار دیگر ممنون از شما، و خوشحالم که دل ما را با چراغ الهیاتیک بعد مدتی باز روشن کردید.
برقرار باشید
〰〰〰〰
پاسخ
سلام
وقت بهخیر
(از سرکار خانم دکتر فرزانه غلامرضایی برای ارسال این پرسش سپاسگزارم.)
ایجاز و اطناب دو رکن از ارکان اصلی بلاغتاند. موجز بودن در بسیاری آیات قرآن فهم مفسران را دچار اختلال کرده. آقای قبانچی در آن ویدیو به بخش اطناب اشاره میکند، متمرکز بر این هدف که نشان دهد قرآن اعجاز ادبی و بلاغی ندارد. بر فرض اینکه مجموعِ ایجاز و اطناب قرآن برای مخاطب عصر نزول بلیغ بوده، برای عصر پس از نزول بلاغت نداشته است (نسبی بودن بلاغت)، چه بافت موقعیت را در نظر بگیریم، چه نگیریم.
#بازخوردها #پرسشوپاسخ
@elahiatik
با سلام
عيد بر شما مبارك
در پاسخ به سخنان آقاي قبانچي
اي كه از كوچه معشوقه ما ميگذري
برحذر باش كه سر ميشكند ديوارش
در پاسخ به شبهات جناب احمد قبانچي از روشنفكران ديني كشور عراق
سوره احزاب آيه ٥٠
انا احللنا لك ازواجك
ما همسرانت را بر تو حلال كرديم . ايشان عرب زبان هستند ولي متوجه نشدند كه جمله خبري نيست جمله خطابيست و انذاريست نه اينكه تا قبل از اين همسرانت بر تو حرام بودند بلكه به اين معني كه اگر ما نبوديم چه كسي صاحب چنين اذني بود؟
در برشمردن مصاديق اشكال ميفرمايند كه مومنين همه اين مصاديق را ميدانستند
دقيقا كدام مومنين ميدانستند ؟ طبيعتا مومنين يا با جزئيات مذكور نميدانستند يا اگر هم ميدانستند مومنين معاصر حضرت خاتم يا اگر خيلي وسيعتر در نظر بگيريم اصلا تمام اعراب آنزمان ميدانستند . اول آنكه تكليف اعراب زمانهاي بعد چيست ؟ گيريم آنها هم از پدرانشان مي شنيدند و همه چيز بي غلط در طول هزاران سال نقل ميشد (تقريبا غير ممكنست و آيا خداوند حكمي وا به نقل واگذار ميكند؟ ) اما امروز بنده از كجا بايد ميدانستم ؟ بايد به مردم عربستان مراجعه ميكردم ؟ ايشان توجه ندارند كه اولا قرآن نه زمانمند است و نه محدود به قوم و نژادي خاص و ثانيا ما با يك آيه فقهي طرف هستيم كه موارد بايد هر چه صريحتر و روشنتر بيان شود تا در استخراج و صدور حكم توسط فقها حداقل ابهام وجود داشته باشد .
قد علمنا
به معناي ما ياد گرفتيم نيست خداوند كه چيزي ياد نميگيرد - ما به خوبي ميدانيم - ما به تحقيق ميدانيم - ايراد بيجا نگيريد - ميدانيم چه گفته ايم
سوره نور آيه ٦١
در آيات فقهي مهم و غير مهم نداريم همه آيات مهم هستند و در ذكر مصاديق باز به توضيح بالا برميگردم . في المثل كه قرآن فرموده بود خانواده درجه اول از فردا اعراب مرتب از پيامبر سوال نميكردند كه آيا دايي هم شامل اين حكم ميشود ؟ آيا عمو هم شامل ميشود؟ و ... حكم فقهي بايد صراحت ضرورت و مصاديق معين داشته باشد در غير اينصورت محل شبهه خواهد بود
ان تاكلو في بيوتكم شروع توضيح مصاديقست . اگر همه مصاديق را ميگفت و اين مصداق را ذكر نميكرد آيا محل سوال نميشد ؟
اگرآيه به اين صورت نازل شده بود كه اي مردم براي شما حلالست كه در منزل خودتان غذا بخوريد و شان نزولي هم نداشت(به اين قيد دقت كنيد) صحبت ايشان به جا بود ولي ذكر اين موضوع مقدمه اي است بر بيان مصاديق بعدي.
ايشان اگر كمي سيره پيامبر گرامي اسلام(ص) را مطالعه كنند متوجه خواهند شد ايشان در مدينه در معرض چه سوالاتي و چه تعداد سوال روزانه اي از طرف همين مومنين كه ميفرمايند خودشان ميدانستند بودند تا جائيكه آيه آمد كه بدون در زدن داخل خانه پيامبر نشويد (احزاب-٥٣)
اعجاز بلاغت
كجا چنين ادعايي شده كه تمام آيات قرآن بلاغتي اعجاز گونه دارند ؟ در آيات الاحكام قرآن به عمد سعي در واضح و شفاف كردن مطلب دارد اينجا جاي استفاده از استعاره و مجاز و مجمل گويي كه شيوه متداول قرآنست نيست . اينجا دستور العمل زندگي مردمست بايد در نهايت شفافيت بيان شود كل اين آيات الاحكام ٥٠٠ آيه است و هنوز قريب به ٥٧٠٠ آيه باقيست كه اعجاز بلاغي همانها خاص بودن قرآن را كفايت ميكند .
به هر حال اين هم لابد از تبعات جديد روشنفكري دينيست كه از آيات الاحكام انتظار معجزه بلاغت دارند .
📎از جناب آقای نیکان نظامی برای ارسال این نقد بسیار سپاسگزارم.
#بازخوردها #نقدها
@nikan_nezami
@elahiatik
عيد بر شما مبارك
در پاسخ به سخنان آقاي قبانچي
اي كه از كوچه معشوقه ما ميگذري
برحذر باش كه سر ميشكند ديوارش
در پاسخ به شبهات جناب احمد قبانچي از روشنفكران ديني كشور عراق
سوره احزاب آيه ٥٠
انا احللنا لك ازواجك
ما همسرانت را بر تو حلال كرديم . ايشان عرب زبان هستند ولي متوجه نشدند كه جمله خبري نيست جمله خطابيست و انذاريست نه اينكه تا قبل از اين همسرانت بر تو حرام بودند بلكه به اين معني كه اگر ما نبوديم چه كسي صاحب چنين اذني بود؟
در برشمردن مصاديق اشكال ميفرمايند كه مومنين همه اين مصاديق را ميدانستند
دقيقا كدام مومنين ميدانستند ؟ طبيعتا مومنين يا با جزئيات مذكور نميدانستند يا اگر هم ميدانستند مومنين معاصر حضرت خاتم يا اگر خيلي وسيعتر در نظر بگيريم اصلا تمام اعراب آنزمان ميدانستند . اول آنكه تكليف اعراب زمانهاي بعد چيست ؟ گيريم آنها هم از پدرانشان مي شنيدند و همه چيز بي غلط در طول هزاران سال نقل ميشد (تقريبا غير ممكنست و آيا خداوند حكمي وا به نقل واگذار ميكند؟ ) اما امروز بنده از كجا بايد ميدانستم ؟ بايد به مردم عربستان مراجعه ميكردم ؟ ايشان توجه ندارند كه اولا قرآن نه زمانمند است و نه محدود به قوم و نژادي خاص و ثانيا ما با يك آيه فقهي طرف هستيم كه موارد بايد هر چه صريحتر و روشنتر بيان شود تا در استخراج و صدور حكم توسط فقها حداقل ابهام وجود داشته باشد .
قد علمنا
به معناي ما ياد گرفتيم نيست خداوند كه چيزي ياد نميگيرد - ما به خوبي ميدانيم - ما به تحقيق ميدانيم - ايراد بيجا نگيريد - ميدانيم چه گفته ايم
سوره نور آيه ٦١
در آيات فقهي مهم و غير مهم نداريم همه آيات مهم هستند و در ذكر مصاديق باز به توضيح بالا برميگردم . في المثل كه قرآن فرموده بود خانواده درجه اول از فردا اعراب مرتب از پيامبر سوال نميكردند كه آيا دايي هم شامل اين حكم ميشود ؟ آيا عمو هم شامل ميشود؟ و ... حكم فقهي بايد صراحت ضرورت و مصاديق معين داشته باشد در غير اينصورت محل شبهه خواهد بود
ان تاكلو في بيوتكم شروع توضيح مصاديقست . اگر همه مصاديق را ميگفت و اين مصداق را ذكر نميكرد آيا محل سوال نميشد ؟
اگرآيه به اين صورت نازل شده بود كه اي مردم براي شما حلالست كه در منزل خودتان غذا بخوريد و شان نزولي هم نداشت(به اين قيد دقت كنيد) صحبت ايشان به جا بود ولي ذكر اين موضوع مقدمه اي است بر بيان مصاديق بعدي.
ايشان اگر كمي سيره پيامبر گرامي اسلام(ص) را مطالعه كنند متوجه خواهند شد ايشان در مدينه در معرض چه سوالاتي و چه تعداد سوال روزانه اي از طرف همين مومنين كه ميفرمايند خودشان ميدانستند بودند تا جائيكه آيه آمد كه بدون در زدن داخل خانه پيامبر نشويد (احزاب-٥٣)
اعجاز بلاغت
كجا چنين ادعايي شده كه تمام آيات قرآن بلاغتي اعجاز گونه دارند ؟ در آيات الاحكام قرآن به عمد سعي در واضح و شفاف كردن مطلب دارد اينجا جاي استفاده از استعاره و مجاز و مجمل گويي كه شيوه متداول قرآنست نيست . اينجا دستور العمل زندگي مردمست بايد در نهايت شفافيت بيان شود كل اين آيات الاحكام ٥٠٠ آيه است و هنوز قريب به ٥٧٠٠ آيه باقيست كه اعجاز بلاغي همانها خاص بودن قرآن را كفايت ميكند .
به هر حال اين هم لابد از تبعات جديد روشنفكري دينيست كه از آيات الاحكام انتظار معجزه بلاغت دارند .
📎از جناب آقای نیکان نظامی برای ارسال این نقد بسیار سپاسگزارم.
#بازخوردها #نقدها
@nikan_nezami
@elahiatik
ملاک نبوت چیست؟
طرح مسئله
🔹اگر پذیرفتیم که اولاً قرآن اعجاز ادبی و بلاغی و علمی ندارد و ثانیاً پیامبر اسلام معجزهٔ دیگری نیز نداشته است، در این صورت چگونه میتوانیم دریابیم که او پیامبر خدا بوده؟
🔹از آن قدیمتر، از کجا معلوم که موسی کاهن نبوده و آن کارها را در سرزمین سحرآمیز مصر نیاموخته است؟ اگر در پاسخ بگویید که حضرت موسی در دربار فرعون معجزه (عصا و ید بیضا) آورد و ساحران ایمان آوردند، میپرسم بهجز موسی و هارون کس یا کسان دیگری شاهد این ماجرا بودهاند؟ از کجا میدانیم که موسی و برادرش هارون این قصه را سر هم نکرده باشند؟ و بر فرض که رخ داده باشد، چهبسا کهانت موسی عظیمتر و قویتر از ساحران بوده است.
🔹و باز هم فرض میگیریم عدهای این معجزات را دیده باشند و برای دیگران نقل کرده باشند، دیگران بر چه اساس میتوانند حرف آن گروه اندک را بپذیرند؟ شاید در لحظات دیدن معجزه مسخّر شده باشند یا فریب خورده باشند یا در قوای دیداری یا شنیداری یا خیالی آنان تصرفی شده باشد، همچنانکه در ماجرای سامری فریب خوردند. از کجا میتوان فهمید کار سامری و سامریها جعلی و غیرالهی است و کار موسی و عیسی و محمد اصیل و الهی؟
🔹اگر کسی بتواند به این سؤالات پاسخ بدهد، میتوان دربارهاش گفت که فقیه در دین (به معنای قرآنیِ کلمه؛ توبه: ۱۲۲) یا مجتهد در علم کلام (به معنای مصطلح آن) است.
#کلام #نبوت
@elahiatik
طرح مسئله
🔹اگر پذیرفتیم که اولاً قرآن اعجاز ادبی و بلاغی و علمی ندارد و ثانیاً پیامبر اسلام معجزهٔ دیگری نیز نداشته است، در این صورت چگونه میتوانیم دریابیم که او پیامبر خدا بوده؟
🔹از آن قدیمتر، از کجا معلوم که موسی کاهن نبوده و آن کارها را در سرزمین سحرآمیز مصر نیاموخته است؟ اگر در پاسخ بگویید که حضرت موسی در دربار فرعون معجزه (عصا و ید بیضا) آورد و ساحران ایمان آوردند، میپرسم بهجز موسی و هارون کس یا کسان دیگری شاهد این ماجرا بودهاند؟ از کجا میدانیم که موسی و برادرش هارون این قصه را سر هم نکرده باشند؟ و بر فرض که رخ داده باشد، چهبسا کهانت موسی عظیمتر و قویتر از ساحران بوده است.
🔹و باز هم فرض میگیریم عدهای این معجزات را دیده باشند و برای دیگران نقل کرده باشند، دیگران بر چه اساس میتوانند حرف آن گروه اندک را بپذیرند؟ شاید در لحظات دیدن معجزه مسخّر شده باشند یا فریب خورده باشند یا در قوای دیداری یا شنیداری یا خیالی آنان تصرفی شده باشد، همچنانکه در ماجرای سامری فریب خوردند. از کجا میتوان فهمید کار سامری و سامریها جعلی و غیرالهی است و کار موسی و عیسی و محمد اصیل و الهی؟
🔹اگر کسی بتواند به این سؤالات پاسخ بدهد، میتوان دربارهاش گفت که فقیه در دین (به معنای قرآنیِ کلمه؛ توبه: ۱۲۲) یا مجتهد در علم کلام (به معنای مصطلح آن) است.
#کلام #نبوت
@elahiatik
الهیاتیک | سجاد سرگلی
ملاک نبوت چیست؟ طرح مسئله 🔹اگر پذیرفتیم که اولاً قرآن اعجاز ادبی و بلاغی و علمی ندارد و ثانیاً پیامبر اسلام معجزهٔ دیگری نیز نداشته است، در این صورت چگونه میتوانیم دریابیم که او پیامبر خدا بوده؟ 🔹از آن قدیمتر، از کجا معلوم که موسی کاهن نبوده و آن کارها…
عرض ادب
انشالله كه سلامت و برقرار باشيد
نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مساله آموز صد مدرس شد
بنظرم ابتدا بايد. نگاه درستي به مسئله داشت . آيا معجزه داشتن باعث ايمان آوردن و اثبات نبوت ميشود ؟ گذشته از اينكه معجزات انجام اعمالي خرق عادتست كه كاهنان و شعبده بازان امروزي هم ميتوانند انجام دهند همين الان اقاي ديويد كاپرفيلد و كريس آنجل معجزات به مراتب پيچيده تري از موسي و عيسي انجام مي دهند .
از طرف ديگر چه كسي در طول تاريخ به دليل معجزات به پيامبري ايمان آورد ؟ فرعون شكافته شدن درياي سرخ هم ديد ولي ايمان آورد؟ عيسي اينهمه معجزه كرد مرده هم زنده كرد(مطابق اناجيل) دوازده نفر به او ايمان آوردند و آيا ايمان آوردن آنها هم به دليل معجزه بود؟
به نقل از انجيل متي : عيسي از راهي ميگذشت كه شمعون با برادران خويش مشغول ماهيگيري بودند عيسي او را صدا كرد : با من نمي آيي ؟؟
و شمعون همه چيز بگذاشت و همسفر عيسي شد و عيسي او را پطرس لقب داد .
معجزه اي در كار نبود دلي جايي ربوده شد .
معجزه ايمان نمي افريند اما پطرس تا وقتي در ايمان خود شك نكرده بود با عيسي روي آب راه رفت ( انجيل متي) پس ايمان معجزه مي آفريند . ایمان به ابراهیم قدرت میدهد كارد بر گلوي اسماعيل بگذارد .
پيامبران هميشه مبشرين و منذرين بودند خطاب پيامبران بود كه بايد در مردم چراغي روشن ميكرد كه در عمار ياسر ميكرد و در ابولهب نميكرد اين تقوي بيرون دينيست . مردم بدون دين هم پاك و پليد هستند و نداي پيامبران از فطرتي برمي آمد كه در پاكان ميگرفت و چنان آتش ميزد كه والدين عمار را جلوي چشمش كشتند و دست از محمد برنداشت اگر قرآن معجزه بلاغي هم دارد پايداري عمار ثمره معجزه بلاغي است ؟ خير ثمره معجزه محمد ست .
يا ايها الذين آمنو استيجبو لله و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم .... همين تازه كردن جان معجزه پيامبرانست همينكه خودي ديگرت ببخشند تازه تر انسان تر . قلاب پيامبر بايد در كسي گير كند تا بماند معجزه كه نمايش است .
ابن هشام آورده وقتب پيامبر به علي موضوع ليله المبيت را فرمود علي نگفت من كشته ميشوم يا نه ؟نگفت من تنهايي چه كنم ؟فقط پرسيد : آيا شما در امان خواهيد بود؟ پسامبر فرمود : بله
اين معجزه پيامبرست .
ختم كنم به سكانس پاياني فيلم محمد رسول الله شاهكار مصطفي عقاد.
سپاه اسلام وارد مكه شده و صحن بيت الله الحرام اشغال شده است پيامبر وارد صحن ميشوند و ميخواهند از پله ها بالا بروند . هند همسر ابوسفيان از پنجره صحنه را ميبينيد و ميگويد: باور نميكنم محمد توانست مكه را فتح كند . ابوسفيان پاسخ ميدهد : محمد از راه قلبها وارد ميشود .
ما ارسلناك الا رحمه للعالمين
در پناه حق
نيكان نظامي
📎از جناب آقای نیکان نظامی برای ارسال این مطلب سپاسگزارم.
#بازخوردها #نقدها #پرسشوپاسخ
@nikan_nezami
@elahiatik
انشالله كه سلامت و برقرار باشيد
نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مساله آموز صد مدرس شد
بنظرم ابتدا بايد. نگاه درستي به مسئله داشت . آيا معجزه داشتن باعث ايمان آوردن و اثبات نبوت ميشود ؟ گذشته از اينكه معجزات انجام اعمالي خرق عادتست كه كاهنان و شعبده بازان امروزي هم ميتوانند انجام دهند همين الان اقاي ديويد كاپرفيلد و كريس آنجل معجزات به مراتب پيچيده تري از موسي و عيسي انجام مي دهند .
از طرف ديگر چه كسي در طول تاريخ به دليل معجزات به پيامبري ايمان آورد ؟ فرعون شكافته شدن درياي سرخ هم ديد ولي ايمان آورد؟ عيسي اينهمه معجزه كرد مرده هم زنده كرد(مطابق اناجيل) دوازده نفر به او ايمان آوردند و آيا ايمان آوردن آنها هم به دليل معجزه بود؟
به نقل از انجيل متي : عيسي از راهي ميگذشت كه شمعون با برادران خويش مشغول ماهيگيري بودند عيسي او را صدا كرد : با من نمي آيي ؟؟
و شمعون همه چيز بگذاشت و همسفر عيسي شد و عيسي او را پطرس لقب داد .
معجزه اي در كار نبود دلي جايي ربوده شد .
معجزه ايمان نمي افريند اما پطرس تا وقتي در ايمان خود شك نكرده بود با عيسي روي آب راه رفت ( انجيل متي) پس ايمان معجزه مي آفريند . ایمان به ابراهیم قدرت میدهد كارد بر گلوي اسماعيل بگذارد .
پيامبران هميشه مبشرين و منذرين بودند خطاب پيامبران بود كه بايد در مردم چراغي روشن ميكرد كه در عمار ياسر ميكرد و در ابولهب نميكرد اين تقوي بيرون دينيست . مردم بدون دين هم پاك و پليد هستند و نداي پيامبران از فطرتي برمي آمد كه در پاكان ميگرفت و چنان آتش ميزد كه والدين عمار را جلوي چشمش كشتند و دست از محمد برنداشت اگر قرآن معجزه بلاغي هم دارد پايداري عمار ثمره معجزه بلاغي است ؟ خير ثمره معجزه محمد ست .
يا ايها الذين آمنو استيجبو لله و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم .... همين تازه كردن جان معجزه پيامبرانست همينكه خودي ديگرت ببخشند تازه تر انسان تر . قلاب پيامبر بايد در كسي گير كند تا بماند معجزه كه نمايش است .
ابن هشام آورده وقتب پيامبر به علي موضوع ليله المبيت را فرمود علي نگفت من كشته ميشوم يا نه ؟نگفت من تنهايي چه كنم ؟فقط پرسيد : آيا شما در امان خواهيد بود؟ پسامبر فرمود : بله
اين معجزه پيامبرست .
ختم كنم به سكانس پاياني فيلم محمد رسول الله شاهكار مصطفي عقاد.
سپاه اسلام وارد مكه شده و صحن بيت الله الحرام اشغال شده است پيامبر وارد صحن ميشوند و ميخواهند از پله ها بالا بروند . هند همسر ابوسفيان از پنجره صحنه را ميبينيد و ميگويد: باور نميكنم محمد توانست مكه را فتح كند . ابوسفيان پاسخ ميدهد : محمد از راه قلبها وارد ميشود .
ما ارسلناك الا رحمه للعالمين
در پناه حق
نيكان نظامي
📎از جناب آقای نیکان نظامی برای ارسال این مطلب سپاسگزارم.
#بازخوردها #نقدها #پرسشوپاسخ
@nikan_nezami
@elahiatik
الهیاتیک | سجاد سرگلی
ملاک نبوت چیست؟ طرح مسئله 🔹اگر پذیرفتیم که اولاً قرآن اعجاز ادبی و بلاغی و علمی ندارد و ثانیاً پیامبر اسلام معجزهٔ دیگری نیز نداشته است، در این صورت چگونه میتوانیم دریابیم که او پیامبر خدا بوده؟ 🔹از آن قدیمتر، از کجا معلوم که موسی کاهن نبوده و آن کارها…
عرض سلام خدمت دوست بزرگوارم جناب سرگلی عزیز
در رابطه با سوالی که مطرح فرمودید چند نکته به ذهنم رسید که خدمتتان عرض میکنم.
۱. تنها در ریاضیات و آن هم فقط ریاضی محض میتوان گفت که مسائل به صورت مطلق قابل پذیرش هستند. مثلا مجموع زوایای مثلث برابر با دو قائمه می باشد یا دو بعلاوه دو چهار است و حتی در هندسه تحلیلی قلت و ان قلت زیاد داریم و پایه مباحث به عنوان مثال به هندسه اقلیدسی و نااقلیدسی تقسیم میشود.
۲. بحث معجزه در اثبات نبوت پیامبران برای هر پیامبری خاص زمان خودش بوده است. یعنی اگر موسی عصا اژدها میکرد یا مسیح مرده زنده مینمود به این دلیل است که در زمانه خودشان علمای طراز اول عصر در این مسائل میاندیشیدند و سوال و مسئله لاینحل بین آنها در همین موضوعات پرسیده شده بود فلذا وقتی محمد ص معجزه ای از جنس بلاغت میآورد برای زمانه خودش حکم معجزه را دارد.
در حال حاضر و در قرن ۲۱ حتی اگر بپذیریم که قرآن در بلاغت و فصاحت "جایگاه" اعجاز را داشته باشد دیگر "کارکرد" اعجاز را ندارد زیرا عصر ما و نسل ما به موضوعات دیگری مشغول است و بلیغ و فصیح نه تنها محبوب و عزیز نیستند حتی دیده میشود که گاهی مطرود جامعه هستند.
۳. این بند پاسخ اصلی بنده به سوال شما و تمام پرسشهایی است که پیرامون توحید، نبوت، معاد و به طور کلی برای اثبات و اقامه دلیل برای وجود هرچه که تحت عنوان غیب طبقهبندی میشود. در قرآن میخوانیم "الذین یومنون بالغیب" یعنی غیب یک پرابلم ایمانیست. اگر بنا بر این بود که یک دلیل از جنس معجزه یا هرچیز دیگری مثل خورشید در وسط آسمان قرار بگیرد و تمام عقلا و سفها را قانع کند که مثلا خدایی هست دیگر یومنون بالغیب معنی نداشت و باید گفته میشد عالمون بالغیب. به نظر حقیر حتی "لن ترانی" هم باید در همین چهارچوب فهم شود. در مورد این نوع خاص از رویکرد به دین که شاید بتوان اسم آن را "رویکرد امتحانی" گذاشت حرف بسیار است اما به ذکر دو نکته ذیل همین مبحث اکتفا میکنم.
۳.۱. در هر عصر و دوره ای پیامبرانی آمدند و معجزاتی آوردند اما همه مردم به آنها ایمان نیاوردند و حتی در برخی از موارد پیامبر خدا حتی موفق به هدایت خانواده خودش هم نشد و حتی آیاتی داریم که به پیامبر میگوید رهایشان کن یا قوم خود را نفرین کن.
۳.۲. در قرآن میخوانیم "... حتی یاتیک الیقین" یعنی مرحله ای بالاتر از ایمان به نام یقین هم داریم. در اکثر متون زیارات هم این آیه به شکلهای دیگر آمده است که خطاب به معصوم ع گفته میشود "حتی اتاک الیقین". یعنی راه دین از راه فلسفه جداست و علی الاصول دو مقوله جدا هستند و یکی از طریق به هدف میرسد و دیگر از هدف به طریق. اگر کسی باور دینی و ایمانی به غیب داشته باشد و در راستای همان هم عمل کند و زندگیاش را در همان طریقی که دین خدا مشخص کرده برود، قطعا و بلاشک تجربیاتی از جنس متفاوت خواهد داشت که غیب را برایش مثل روز روشن خواهد کرد تا جایی که بگوید اگر تمام پردههای غیب هم کنار روند چیزی به ایمان من اضافه نخواهد شد.
در آخر عرض کنم پروژه دین و تمام پیامبران و ائمه دعوت و هدایت همه مردم به دین نبوده و نیست و پیامبران آمدند تا چراغ راهی باشند برای نفوس مستعده و آنچنان ها را آنچنان تر کنند.
📎از جناب آقای علایی بابت ارسال این مطلب سپاسگزارم.
#بازخوردها #نقدها #پرسشوپاسخ
@elahiatik
در رابطه با سوالی که مطرح فرمودید چند نکته به ذهنم رسید که خدمتتان عرض میکنم.
۱. تنها در ریاضیات و آن هم فقط ریاضی محض میتوان گفت که مسائل به صورت مطلق قابل پذیرش هستند. مثلا مجموع زوایای مثلث برابر با دو قائمه می باشد یا دو بعلاوه دو چهار است و حتی در هندسه تحلیلی قلت و ان قلت زیاد داریم و پایه مباحث به عنوان مثال به هندسه اقلیدسی و نااقلیدسی تقسیم میشود.
۲. بحث معجزه در اثبات نبوت پیامبران برای هر پیامبری خاص زمان خودش بوده است. یعنی اگر موسی عصا اژدها میکرد یا مسیح مرده زنده مینمود به این دلیل است که در زمانه خودشان علمای طراز اول عصر در این مسائل میاندیشیدند و سوال و مسئله لاینحل بین آنها در همین موضوعات پرسیده شده بود فلذا وقتی محمد ص معجزه ای از جنس بلاغت میآورد برای زمانه خودش حکم معجزه را دارد.
در حال حاضر و در قرن ۲۱ حتی اگر بپذیریم که قرآن در بلاغت و فصاحت "جایگاه" اعجاز را داشته باشد دیگر "کارکرد" اعجاز را ندارد زیرا عصر ما و نسل ما به موضوعات دیگری مشغول است و بلیغ و فصیح نه تنها محبوب و عزیز نیستند حتی دیده میشود که گاهی مطرود جامعه هستند.
۳. این بند پاسخ اصلی بنده به سوال شما و تمام پرسشهایی است که پیرامون توحید، نبوت، معاد و به طور کلی برای اثبات و اقامه دلیل برای وجود هرچه که تحت عنوان غیب طبقهبندی میشود. در قرآن میخوانیم "الذین یومنون بالغیب" یعنی غیب یک پرابلم ایمانیست. اگر بنا بر این بود که یک دلیل از جنس معجزه یا هرچیز دیگری مثل خورشید در وسط آسمان قرار بگیرد و تمام عقلا و سفها را قانع کند که مثلا خدایی هست دیگر یومنون بالغیب معنی نداشت و باید گفته میشد عالمون بالغیب. به نظر حقیر حتی "لن ترانی" هم باید در همین چهارچوب فهم شود. در مورد این نوع خاص از رویکرد به دین که شاید بتوان اسم آن را "رویکرد امتحانی" گذاشت حرف بسیار است اما به ذکر دو نکته ذیل همین مبحث اکتفا میکنم.
۳.۱. در هر عصر و دوره ای پیامبرانی آمدند و معجزاتی آوردند اما همه مردم به آنها ایمان نیاوردند و حتی در برخی از موارد پیامبر خدا حتی موفق به هدایت خانواده خودش هم نشد و حتی آیاتی داریم که به پیامبر میگوید رهایشان کن یا قوم خود را نفرین کن.
۳.۲. در قرآن میخوانیم "... حتی یاتیک الیقین" یعنی مرحله ای بالاتر از ایمان به نام یقین هم داریم. در اکثر متون زیارات هم این آیه به شکلهای دیگر آمده است که خطاب به معصوم ع گفته میشود "حتی اتاک الیقین". یعنی راه دین از راه فلسفه جداست و علی الاصول دو مقوله جدا هستند و یکی از طریق به هدف میرسد و دیگر از هدف به طریق. اگر کسی باور دینی و ایمانی به غیب داشته باشد و در راستای همان هم عمل کند و زندگیاش را در همان طریقی که دین خدا مشخص کرده برود، قطعا و بلاشک تجربیاتی از جنس متفاوت خواهد داشت که غیب را برایش مثل روز روشن خواهد کرد تا جایی که بگوید اگر تمام پردههای غیب هم کنار روند چیزی به ایمان من اضافه نخواهد شد.
در آخر عرض کنم پروژه دین و تمام پیامبران و ائمه دعوت و هدایت همه مردم به دین نبوده و نیست و پیامبران آمدند تا چراغ راهی باشند برای نفوس مستعده و آنچنان ها را آنچنان تر کنند.
📎از جناب آقای علایی بابت ارسال این مطلب سپاسگزارم.
#بازخوردها #نقدها #پرسشوپاسخ
@elahiatik
با عرض سلام و وقت به خیر
آنچه که به عنوان رسالت برای پیامبر به استناد به آیه ۲۱ سوره غاشیه (فَذَكِّرۡ إِنَّمَآ أَنتَ مُذَكِّر، پس يادآورى كن كه تو فقط يادآورنده اى)، بوده وظیفه یادآوری اخلاقیات و قوانین انسانی برای ایجاد جامعه ای سالم و درست بوده
و اما آنچه که به عنوان معجزه اطلاق شده شاید در زمان پیامبران، در جغرافیای دیگر واقعا اعجازی نبوده و یا امروزه دیگرمعجزه نباشد مثلا سحر موسی، و یا همین بلاغت قرآن، و یا بارش باران، و یا فرزند و جنین شکم مادر که امروزه جنسیت آن تشخیص داده میشود که زمانی در آیه ۳۴ سوره لقمان در قرآن به عنوان اعجاز بحساب می آمده. إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ ﴿۳۴﴾
در حقيقت خداست كه علم [به] قيامت نزد اوست و باران را فرو مى فرستد و آنچه را كه در رحمهاست مى داند و كسى نمى داند فردا چه به دست مى آورد و كسى نمى داند در كدامين سرزمين مى ميرد در حقيقت خداست [كه] داناى آگاه است (۳۴)
پس می توان اینطور بیان کرد که انبیا چراغ راهنمای انسان ها مخصوصا در جغرافیای زمان خودشان بوده اند که تعالیمشان برای بهبود زندگی انسان ها رواج داشته و در نبود آنها، انسانها با استفاده از خرد و اندیشه به سمت انسان و جامعه ی متعالی گام براشته اند مثلا کنفسیوس در چین باستان که پیامبر نبود ولی چراغ راهنمایی برای آن جغرافیا بود و نیازی به معجزه هم نداشت.
📎از جناب آقای مهندس فاضل همتی برای ارسال این مطلب سپاسگزارم.
#بازخوردها #نقدها #پرسشوپاسخ
@elahiatik
آنچه که به عنوان رسالت برای پیامبر به استناد به آیه ۲۱ سوره غاشیه (فَذَكِّرۡ إِنَّمَآ أَنتَ مُذَكِّر، پس يادآورى كن كه تو فقط يادآورنده اى)، بوده وظیفه یادآوری اخلاقیات و قوانین انسانی برای ایجاد جامعه ای سالم و درست بوده
و اما آنچه که به عنوان معجزه اطلاق شده شاید در زمان پیامبران، در جغرافیای دیگر واقعا اعجازی نبوده و یا امروزه دیگرمعجزه نباشد مثلا سحر موسی، و یا همین بلاغت قرآن، و یا بارش باران، و یا فرزند و جنین شکم مادر که امروزه جنسیت آن تشخیص داده میشود که زمانی در آیه ۳۴ سوره لقمان در قرآن به عنوان اعجاز بحساب می آمده. إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ ﴿۳۴﴾
در حقيقت خداست كه علم [به] قيامت نزد اوست و باران را فرو مى فرستد و آنچه را كه در رحمهاست مى داند و كسى نمى داند فردا چه به دست مى آورد و كسى نمى داند در كدامين سرزمين مى ميرد در حقيقت خداست [كه] داناى آگاه است (۳۴)
پس می توان اینطور بیان کرد که انبیا چراغ راهنمای انسان ها مخصوصا در جغرافیای زمان خودشان بوده اند که تعالیمشان برای بهبود زندگی انسان ها رواج داشته و در نبود آنها، انسانها با استفاده از خرد و اندیشه به سمت انسان و جامعه ی متعالی گام براشته اند مثلا کنفسیوس در چین باستان که پیامبر نبود ولی چراغ راهنمایی برای آن جغرافیا بود و نیازی به معجزه هم نداشت.
📎از جناب آقای مهندس فاضل همتی برای ارسال این مطلب سپاسگزارم.
#بازخوردها #نقدها #پرسشوپاسخ
@elahiatik
الهیاتیک | سجاد سرگلی
ملاک نبوت چیست؟ طرح مسئله 🔹اگر پذیرفتیم که اولاً قرآن اعجاز ادبی و بلاغی و علمی ندارد و ثانیاً پیامبر اسلام معجزهٔ دیگری نیز نداشته است، در این صورت چگونه میتوانیم دریابیم که او پیامبر خدا بوده؟ 🔹از آن قدیمتر، از کجا معلوم که موسی کاهن نبوده و آن کارها…
سلام
درباره نوشته «ملاک نبوت چیست؟» مطالبی عرض می کنم.
در ابتدا بگویم که برای هر بحث و گفتگویی لازم است مباحثه گران، روی حداقل هایی توافق و اشتراک داشته باشند و به اصطلاح «ماده خام مشترک» در بین باشد تا بحث در یک مسیر عقلانی پیش برود. در غیر این صورت یعنی نبود ماده مشترک، اساسا چگونه و یا چرا باید گفتگو و تبادل نظر کرد؟ لذا فرض را بر این گذاشتم که برای پاسخ به پرسش «ملاک نبوت چیست؟» بر منابعی از متون مقدس و تاریخ انبیاء تکیه کنم و اگر گفته شود که خیر اصلاً چنین متونی قابل قبول نیست، بسیار خوب، بحث به همین جا ختم می شود!
در متن به حضرت موسی اشاره شده که: «از کجا معلوم که او کاهن نبوده و ...». فرض می گیریم که این گزاره درست باشد. بسیار خوب این سوال پیش می آید که آیا در آن زمان فرد دیگری نبود که سحر بزرگتری بیاورد؟ فوق کل ذی علم علیم. اگر دیگری توانسته در کهانت روی دست موسی بلند شود، پس باید ادعای او را پذیرفت. اصلاً منطق فرعون برای فراخوان ساحران کهنه کار مصر همین بود که به موسی بگوید من پاسخ تو را با سحر بالاتری می دهم. در واقع هیچ کسی پیدا نشد که سحر عظیم تری رو کند و حتی خود آن ساحران توانمند، تسلیم شدند و گفتند به رب موسی و هارون ایمان آوردیم. فرعون بزرگترین و قدرتمندترین مخالف موسی بود و هر چه در توان داشت انجام داد ولی نتوانست موسی را شکست بدهد و این جای تأمل دارد.
در متن آمده: «به جز موسی و هارون آیا کسان دیگری شاهد این ماجرا بوده اند؟» اینکه برای تحقیق در موضوعی، کل منابعی که موجود است را رد کنیم و با گفتن «از کجا معلوم» راه را یکسره بر هر نوع ارجاعی به متون مقدس و یا تاریخی ببندیم، فقط بحث را به بن بست می کشاند. طرح یک احتمال با تکیه بر منابع، منطقی است اما رد تمام و کمال یک طرف، منطقی به نظر نمی رسد.
در پاراگراف بعدی اشاره شده به تسخیر قوای دیداری یا شنیداری ناظران معجزات در عصر خودشان و... به نظر می رسد معجزات پیامبران از دو جهت با جادوگری و شعبده بازی متفاوت باشند:
اول از جهت کارکرد (function)
دوم از جهت نتیجه یا دستاورد (consequence)
بنابراین اگر فعل موسی و فعل ساحران و یا فعل سامری را در ترازوی مقایسه از دو جهت فوق بگذاریم، دقیق تر می شود قضاوت کرد که آیا با هم مشابه هستند یا نه. در آیه ۹۶ سوره طه آمده که حتی سامری هم برای برساختن گوساله، از چیزی یا اثری که متعلق به جبرئیل بوده، برداشته و در گوساله قرار داده و می گوید: من چیزی دیدم که دیگران ندیدند.
و مطلبی که در انتها به آن اشاره میکنم شاید بخشی از پاسخ به پرسش «ملاک نبوت چیست؟» باشد:
در قرآن آمده که همه پیامبران به مردم می گفتند: ما اجر و مزدی در برابر این دعوت مان از شما طلب نمی کنیم. این گزاره مهمی است که نیاز به واکاوی دارد. واکاوی آن به شناخت از ذات انسان برمی گردد: انسان ذاتاً به دنبال تحصیل سود است. فایده طلب است. پس حتما برای مخاطبین دعوت هم این پرسش مطرح بوده که این مدعیان (رسولان) به دنبال چه سود و منفعتی از این کار خود هستند؟ قدرت، شهرت، ثروت، جاه و مقام و... با شواهدی که هست، پیامبران به دنبال این سودها نبوده اند. حتی امروزه هم فعالیت های داوطلبانه بدون چشمداشت در هر بخشی، یک دلیل بر صدق داوطلبان به شمار می آید.
بعضی این فرضیه را مطرح می کنند که پیامبران مردم را به خودشان دعوت می کردند. این فرضیه هم قابل تایید کردن نیست چون تا جایی که تاریخ زندگی انبیاء نشان می دهد، آنها زجر، محرومیت، آزار و رنج بسیاری بابت دعوت شان می دیده اند. هیچ عقل متعارفی نمی پذیرد برای دعوت مردم به خویشتن، کسی این حد از آزار، درد و رنج و اذیت را متحمل شود و در عوض سودی برای خودش در بر نداشته باشد. به هر حال برای رواداری این حد از مصائب، دلیل دیگری به جز سود شخصی از طریق دعوت به خود باید جستجو کرد.
📎از سرکار خانم فروز محمدی بابت ارسال این مطلب سپاسگزارم.
#بازخوردها #نقدها #پرسشوپاسخ
@elahiatik
درباره نوشته «ملاک نبوت چیست؟» مطالبی عرض می کنم.
در ابتدا بگویم که برای هر بحث و گفتگویی لازم است مباحثه گران، روی حداقل هایی توافق و اشتراک داشته باشند و به اصطلاح «ماده خام مشترک» در بین باشد تا بحث در یک مسیر عقلانی پیش برود. در غیر این صورت یعنی نبود ماده مشترک، اساسا چگونه و یا چرا باید گفتگو و تبادل نظر کرد؟ لذا فرض را بر این گذاشتم که برای پاسخ به پرسش «ملاک نبوت چیست؟» بر منابعی از متون مقدس و تاریخ انبیاء تکیه کنم و اگر گفته شود که خیر اصلاً چنین متونی قابل قبول نیست، بسیار خوب، بحث به همین جا ختم می شود!
در متن به حضرت موسی اشاره شده که: «از کجا معلوم که او کاهن نبوده و ...». فرض می گیریم که این گزاره درست باشد. بسیار خوب این سوال پیش می آید که آیا در آن زمان فرد دیگری نبود که سحر بزرگتری بیاورد؟ فوق کل ذی علم علیم. اگر دیگری توانسته در کهانت روی دست موسی بلند شود، پس باید ادعای او را پذیرفت. اصلاً منطق فرعون برای فراخوان ساحران کهنه کار مصر همین بود که به موسی بگوید من پاسخ تو را با سحر بالاتری می دهم. در واقع هیچ کسی پیدا نشد که سحر عظیم تری رو کند و حتی خود آن ساحران توانمند، تسلیم شدند و گفتند به رب موسی و هارون ایمان آوردیم. فرعون بزرگترین و قدرتمندترین مخالف موسی بود و هر چه در توان داشت انجام داد ولی نتوانست موسی را شکست بدهد و این جای تأمل دارد.
در متن آمده: «به جز موسی و هارون آیا کسان دیگری شاهد این ماجرا بوده اند؟» اینکه برای تحقیق در موضوعی، کل منابعی که موجود است را رد کنیم و با گفتن «از کجا معلوم» راه را یکسره بر هر نوع ارجاعی به متون مقدس و یا تاریخی ببندیم، فقط بحث را به بن بست می کشاند. طرح یک احتمال با تکیه بر منابع، منطقی است اما رد تمام و کمال یک طرف، منطقی به نظر نمی رسد.
در پاراگراف بعدی اشاره شده به تسخیر قوای دیداری یا شنیداری ناظران معجزات در عصر خودشان و... به نظر می رسد معجزات پیامبران از دو جهت با جادوگری و شعبده بازی متفاوت باشند:
اول از جهت کارکرد (function)
دوم از جهت نتیجه یا دستاورد (consequence)
بنابراین اگر فعل موسی و فعل ساحران و یا فعل سامری را در ترازوی مقایسه از دو جهت فوق بگذاریم، دقیق تر می شود قضاوت کرد که آیا با هم مشابه هستند یا نه. در آیه ۹۶ سوره طه آمده که حتی سامری هم برای برساختن گوساله، از چیزی یا اثری که متعلق به جبرئیل بوده، برداشته و در گوساله قرار داده و می گوید: من چیزی دیدم که دیگران ندیدند.
و مطلبی که در انتها به آن اشاره میکنم شاید بخشی از پاسخ به پرسش «ملاک نبوت چیست؟» باشد:
در قرآن آمده که همه پیامبران به مردم می گفتند: ما اجر و مزدی در برابر این دعوت مان از شما طلب نمی کنیم. این گزاره مهمی است که نیاز به واکاوی دارد. واکاوی آن به شناخت از ذات انسان برمی گردد: انسان ذاتاً به دنبال تحصیل سود است. فایده طلب است. پس حتما برای مخاطبین دعوت هم این پرسش مطرح بوده که این مدعیان (رسولان) به دنبال چه سود و منفعتی از این کار خود هستند؟ قدرت، شهرت، ثروت، جاه و مقام و... با شواهدی که هست، پیامبران به دنبال این سودها نبوده اند. حتی امروزه هم فعالیت های داوطلبانه بدون چشمداشت در هر بخشی، یک دلیل بر صدق داوطلبان به شمار می آید.
بعضی این فرضیه را مطرح می کنند که پیامبران مردم را به خودشان دعوت می کردند. این فرضیه هم قابل تایید کردن نیست چون تا جایی که تاریخ زندگی انبیاء نشان می دهد، آنها زجر، محرومیت، آزار و رنج بسیاری بابت دعوت شان می دیده اند. هیچ عقل متعارفی نمی پذیرد برای دعوت مردم به خویشتن، کسی این حد از آزار، درد و رنج و اذیت را متحمل شود و در عوض سودی برای خودش در بر نداشته باشد. به هر حال برای رواداری این حد از مصائب، دلیل دیگری به جز سود شخصی از طریق دعوت به خود باید جستجو کرد.
📎از سرکار خانم فروز محمدی بابت ارسال این مطلب سپاسگزارم.
#بازخوردها #نقدها #پرسشوپاسخ
@elahiatik
🟡 شیخ بهایی در معرض تحریف! (در دو بخش)
✍🏻 پویان پروین اردبیلی
🔶 بخش اول: تحریف از منظر نگرش و کنش اجتماعی
🔸 امروز روز بزرگداشت شیخ بهایی و روز معمار بود.
شیخ بهایی عالِم چندوجهی و عارف گستردهنگری بود که یکی از برکاتش تربیت شاگردی چون ملاصدرا بوده است. ذوقش در اشعار ناب او هویداست. در جمیع علوم غریبه و مأنوسهٔ اسلامی و برخی از علوم تجربی، متخصص بود.
🔸 سخن دربارهٔ او بسیار است اما فقط یک نکته را قصد کردم عرض کنم چون در سالهای اخیر از این بابت، برخی سعی کردند به ایشان طعن بزنند و خواستند گردی به دامان ایشان بنشانند.
🔸 میدانیم که در دورهٔ تیموری، سنیگری بر ایران غالب بود به نحوی که حتی علمای شیعی در بلاد مختلف، با تقیه و احتیاط، سخن میگفتند و زیست میکردند.
بعد از اینکه حکومت تغییر کرد و صفویه روی کار آمدند و مذهب رسمی، تشیع اعلام شد، ورق برگشت و گاه افراط وارونهای نیز صورت گرفت.
از سویی شاهاسماعیل مقامِ «صدرالشریعه» را که زمان تیموری هم بود با اختیارات و قدرت و وسعت بیشتر در جهت تشیع متکی به حکومت، تقویت کرد، هر منطقه یک صدرالشریعه داشت که کل امور مذهبی و اوقاف و... آن منطقه دست او بود و او هم برای هر شهر، یک «شیخالاسلام» مشخص میکرد.
پسرش شاهطهماسب صلهٔ چشمگیر برای مجتهدان و علمای نجف و جبلعامل فرستاد و آنها را به ایران دعوت کرد. از مجتهدان نامدار، شیخ ابراهیم قطیفی، صله را رد کرد و نیامد اما شیخ علی کرکی پذیرفت و آمد و خطاب به قطیفی گفت امام حسن جوایز معاویه را قبول کرد، نه تو بالاتر از امام هستی و نه این سلطان بدتر از معاویه.
کرکی آمد و شاهطهماسب قدرت عجیبی به او داد و در دو فرمان حکومتی نوشت مخالفت با مجتهدین با شرک یک درجه است و هرکس با کرکی مخالفت کند ملعون است و از آستان ما مطرود است و به شدت ادب میشود. همچنین نوشت هرکس را که کرکی چه در امور شرعیه و چه در امور نظامی، نصب یا عزل کند بدون تایید شاه باید اجرا شود.
کرکی و تیم اطرافش هم مجموعهای از کارهای مثبت و منفی انجام دادهاند که بررسی و قضاوت آن مجالی جدا میخواهد اما خب او فقط فقه میدانست اما برخی مداخلاتش باعث انزوای برخی علمای بزرگ ایران شد. مثلا دستور داد قبله در همهٔ مساجد از جنوب غربی به جنوب تغییر کند و محرابها هم بر این اساس تعمیر شوند.
غیاثالدین منصور دشتکی شیرازی (پسر سید سند)، عالِم درجهٔ یک ایران و شیراز بود و بر نجوم و ریاضی و فقه و فلسفه و.... مسلط بود مخالفت کرد و گفت تعیین قبله امری تخصصی در نجوم و ریاضی است و قبلهٔ جنوب غربی دقیق و درست است و محرابها هم با عمر چندصد ساله، از گنجینههای معماریاند که خراب میشود و تا جای ممکن نگذاشت در شیراز اجرا شود اما همین باعث شد او به شدت مهجور و منزوی شود و مدرسهٔ منصوریهٔ او در شیراز نیز از رونق افتاد و....
📚 کل اطلاعات تاریخی که تا اینجا عرضه شد از کتاب «غیاثالدین منصور دشتکی و فلسفهٔ عرفان» نوشتهٔ دکتر قاسم کاکایی آمده است.
🔻 الغرض چون این پیشزمینهٔ تاریخی بوده و هست و از سویی شیخبهایی نیز از تبار جبلعامل و کوچندگان به ایران بودند متهم به تندروی فقهی و خشونت شده است که سخنی اساساً نادرست است.
او هرچند از نزدیکان به دربار صفوی بود و ارج و قربی در آن تشکیلات داشت اما هرچه مستند از زندگی او هست خدمت و رونق شهر و زندگی مردم بوده از توجه به هنر و معماری تا مدیریت انشعابات زایندهرود و تقسیمات آب کشاورزان تا رونق علم و مدارس و....
🔻 تنها مستند مخالفان شیخ بهایی استناد به کتاب فقهی جامع عباسی است که به درخواست شاه، قرار شد ایشان در اواخر عمر یک دوره فقه بنویسد. این کتاب در شمایل فعلی، نیمهٔ اولش در امور عبادی و بخش دومش دربارهٔ امور اجتماعی و معاملات و... است. در بخش دومش احکام و نظرات تند و افراطی وجود دارد که مخالفان میگویند این نشان از نگرش افراطی او دارد.
اما دروغ و تحریف بزرگ این است که اساساً قسمت دوم این کتاب هیچ ربطی به شیخ بهایی ندارد، چون شیخ بهایی در وسط نگارش این کتاب از دنیا رفت و فقط بخش عبادیات را نوشت و بخش دوم کتاب را عالِم دیگری به دستور دربار کامل کرد.
جالب آنکه این سخن، یک ادعای منفرد جدید نیست، بلکه نام نویسندهٔ دوم در نسخ خطی این کتاب آمده و همو خودش نوشته که با مرگ شیخ بهایی، او کتاب را تکمیل میکند و عینا همین مطلب در نسخ چاپی کتاب هم آمده است و اساسا تا کنون در هیچ نسخهٔ خطی یا چاپی، ادعا نشده که بخش دوم کتاب از شیخ بهایی است.
🔻 خداوند روح بلند آن مرد خدا، جناب بهاءالدین محمد عامِلی را که در جوار انیس نفوس، امام رضا مدفون است پیوسته علو بیشتر عنایت فرماید.
ادامه در فرستهٔ بعد←
@elahiatik
✍🏻 پویان پروین اردبیلی
🔶 بخش اول: تحریف از منظر نگرش و کنش اجتماعی
🔸 امروز روز بزرگداشت شیخ بهایی و روز معمار بود.
شیخ بهایی عالِم چندوجهی و عارف گستردهنگری بود که یکی از برکاتش تربیت شاگردی چون ملاصدرا بوده است. ذوقش در اشعار ناب او هویداست. در جمیع علوم غریبه و مأنوسهٔ اسلامی و برخی از علوم تجربی، متخصص بود.
🔸 سخن دربارهٔ او بسیار است اما فقط یک نکته را قصد کردم عرض کنم چون در سالهای اخیر از این بابت، برخی سعی کردند به ایشان طعن بزنند و خواستند گردی به دامان ایشان بنشانند.
🔸 میدانیم که در دورهٔ تیموری، سنیگری بر ایران غالب بود به نحوی که حتی علمای شیعی در بلاد مختلف، با تقیه و احتیاط، سخن میگفتند و زیست میکردند.
بعد از اینکه حکومت تغییر کرد و صفویه روی کار آمدند و مذهب رسمی، تشیع اعلام شد، ورق برگشت و گاه افراط وارونهای نیز صورت گرفت.
از سویی شاهاسماعیل مقامِ «صدرالشریعه» را که زمان تیموری هم بود با اختیارات و قدرت و وسعت بیشتر در جهت تشیع متکی به حکومت، تقویت کرد، هر منطقه یک صدرالشریعه داشت که کل امور مذهبی و اوقاف و... آن منطقه دست او بود و او هم برای هر شهر، یک «شیخالاسلام» مشخص میکرد.
پسرش شاهطهماسب صلهٔ چشمگیر برای مجتهدان و علمای نجف و جبلعامل فرستاد و آنها را به ایران دعوت کرد. از مجتهدان نامدار، شیخ ابراهیم قطیفی، صله را رد کرد و نیامد اما شیخ علی کرکی پذیرفت و آمد و خطاب به قطیفی گفت امام حسن جوایز معاویه را قبول کرد، نه تو بالاتر از امام هستی و نه این سلطان بدتر از معاویه.
کرکی آمد و شاهطهماسب قدرت عجیبی به او داد و در دو فرمان حکومتی نوشت مخالفت با مجتهدین با شرک یک درجه است و هرکس با کرکی مخالفت کند ملعون است و از آستان ما مطرود است و به شدت ادب میشود. همچنین نوشت هرکس را که کرکی چه در امور شرعیه و چه در امور نظامی، نصب یا عزل کند بدون تایید شاه باید اجرا شود.
کرکی و تیم اطرافش هم مجموعهای از کارهای مثبت و منفی انجام دادهاند که بررسی و قضاوت آن مجالی جدا میخواهد اما خب او فقط فقه میدانست اما برخی مداخلاتش باعث انزوای برخی علمای بزرگ ایران شد. مثلا دستور داد قبله در همهٔ مساجد از جنوب غربی به جنوب تغییر کند و محرابها هم بر این اساس تعمیر شوند.
غیاثالدین منصور دشتکی شیرازی (پسر سید سند)، عالِم درجهٔ یک ایران و شیراز بود و بر نجوم و ریاضی و فقه و فلسفه و.... مسلط بود مخالفت کرد و گفت تعیین قبله امری تخصصی در نجوم و ریاضی است و قبلهٔ جنوب غربی دقیق و درست است و محرابها هم با عمر چندصد ساله، از گنجینههای معماریاند که خراب میشود و تا جای ممکن نگذاشت در شیراز اجرا شود اما همین باعث شد او به شدت مهجور و منزوی شود و مدرسهٔ منصوریهٔ او در شیراز نیز از رونق افتاد و....
📚 کل اطلاعات تاریخی که تا اینجا عرضه شد از کتاب «غیاثالدین منصور دشتکی و فلسفهٔ عرفان» نوشتهٔ دکتر قاسم کاکایی آمده است.
🔻 الغرض چون این پیشزمینهٔ تاریخی بوده و هست و از سویی شیخبهایی نیز از تبار جبلعامل و کوچندگان به ایران بودند متهم به تندروی فقهی و خشونت شده است که سخنی اساساً نادرست است.
او هرچند از نزدیکان به دربار صفوی بود و ارج و قربی در آن تشکیلات داشت اما هرچه مستند از زندگی او هست خدمت و رونق شهر و زندگی مردم بوده از توجه به هنر و معماری تا مدیریت انشعابات زایندهرود و تقسیمات آب کشاورزان تا رونق علم و مدارس و....
🔻 تنها مستند مخالفان شیخ بهایی استناد به کتاب فقهی جامع عباسی است که به درخواست شاه، قرار شد ایشان در اواخر عمر یک دوره فقه بنویسد. این کتاب در شمایل فعلی، نیمهٔ اولش در امور عبادی و بخش دومش دربارهٔ امور اجتماعی و معاملات و... است. در بخش دومش احکام و نظرات تند و افراطی وجود دارد که مخالفان میگویند این نشان از نگرش افراطی او دارد.
اما دروغ و تحریف بزرگ این است که اساساً قسمت دوم این کتاب هیچ ربطی به شیخ بهایی ندارد، چون شیخ بهایی در وسط نگارش این کتاب از دنیا رفت و فقط بخش عبادیات را نوشت و بخش دوم کتاب را عالِم دیگری به دستور دربار کامل کرد.
جالب آنکه این سخن، یک ادعای منفرد جدید نیست، بلکه نام نویسندهٔ دوم در نسخ خطی این کتاب آمده و همو خودش نوشته که با مرگ شیخ بهایی، او کتاب را تکمیل میکند و عینا همین مطلب در نسخ چاپی کتاب هم آمده است و اساسا تا کنون در هیچ نسخهٔ خطی یا چاپی، ادعا نشده که بخش دوم کتاب از شیخ بهایی است.
🔻 خداوند روح بلند آن مرد خدا، جناب بهاءالدین محمد عامِلی را که در جوار انیس نفوس، امام رضا مدفون است پیوسته علو بیشتر عنایت فرماید.
ادامه در فرستهٔ بعد←
@elahiatik
→ ادامهٔ فرستهٔ قبل
🟡 شیخ بهایی در معرض تحریف! (در دو بخش)
✍🏻 پویان پروین اردبیلی
🔶 بخش دوم: تحریف از منظر مخالفت با فلسفه
🔸 شیخ بهایی، میرداماد و میرفندرسکی سه ضلع مثلث حکمت و معرفت در اصفهان و عامل تعدیل دستگاه صفوی و رونق هنر و دانش و فلسفه بودند و متأسفانه با فاصلهٔ کمی بعد از رحلت آنها، کار علم دست اخباریان و نقلیمسلکان افتاد و همانان عالمان نزدیک دربار شدند و دورهٔ دیگری از فشار و تنگنظری مذهبی علیه هنر و دانش و فلسفه، رونق گرفت. البته منظورم از اخباریان، امثال فیض کاشانی (داماد ملاصدرا) نیست که خود نگرشی بسیار روشن به هنر و بهویژه موسیقی داشت و به فلسفه و عرفان بسیار اقبال داشت. بلکه منظورم مرحوم مجلسی دوم و همفکران ایشان است.
🔸 اما گاهی با استناد به برخی از اشعار شیخ بهایی، او را مخالف فلسفه در شمار میآورند. باید توجه کرد که شیخ بهایی در همان شعری که در آن دربارهٔ فلسفه چنین گفت:
چند و چند از حکمت یونانیان؟
حکمت ایمانیان را هم بدان
دل منور کن به انوار جلی
چند باشی کاسهلیس بوعلی؟
سؤر رسطالیس و سؤر بوعلی
کی شفا گفته نبی منجلی؟
🔸 تعبیر تندتری دربارهٔ علوم فقه و حدیث و تفسیر گفته است:
علم فقه و علم تفسیر و حدیث
هست از تلبیس ابلیس خبیث
چند زین فقه و کلام بیاصول
مغز را خالی کنی ای بوالفضول
🔸 و اینجا حتی زیرآب کل علوم رسمی را میزند حتی علوم مفیدی مثل هندسه و طب را:
فلسفه یا صرف یا طب یا نجوم
هندسه یا رمل یا اعداد شوم
صرف شد عمرت به بحث نحو و صرف
از اصول عشق هم خوان یک دو حرف
🔻پس این تعابیر منفی تند، مختص به فلسفه نیست بلکه شامل کل علوم رسمی و درسی است. اما این تخطئه با آنکه خود اهل این علوم بود از چه روست؟
🔸 میخواهد بگوید آنچه در نهایت میماند، دیدهها و یافتههاست، نه دانستهها؛ فارغ از اینکه آن دانستهها از چه شاخهای باشد و با اینکه هریک در جای خود، فضل است و فایده دارد اما نهایتا علم حصولی و سایهٔ معلوم است نه خودِ معلوم و در بافتار عرغان و سلوک باطنی و ابدیتِ آدمی، آنچه میماند و ثمر میدهد، یافت حضوری و مواجهه با خودِ معلوم است. حاصل سخنش این بیت است:
تو به غیر از علم عشق ار دل نهی
سنگ استنجا به شیطان میدهی
سخنش «دلدادن» است، نه آموختن و بهکاربردن! اما استناد به ابیات ضدفلسفی در این شعر، همانقدر بلکه بیشتر قابل استناد علیه دیگر علوم ازجمله حدیث و فقه و کلام هم هست و مستند خوبی برای مخالفان فلسفه یا همچنین اهالی محترم مکتب تفکیک نخواهد بود تا شیخ بهایی را از هماندیشان خود به شمار آورند.
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
📎از دوست ارجمند و محقق فاضل و گرانمایه جناب آقای دکتر پویان پروین اردبیلی برای ارسال این مطلب سپاسگزارم.
📎📎علاقهٔ من نیز به شیخ بهایی پوشیده نیست. یکی از رباعیات بسیار لطیف او را، که به دستخط خود ایشان نیز موجود است، تقدیم نگاهتان میکنم:
فرخندهشبی بود که آن دلبر مست
آمد ز پی غارت دل تیغ به دست
غارتزدهام دید و خجل گشت دمی
با من ز پی رفع خجالت بنشست
@elahiatik
🟡 شیخ بهایی در معرض تحریف! (در دو بخش)
✍🏻 پویان پروین اردبیلی
🔶 بخش دوم: تحریف از منظر مخالفت با فلسفه
🔸 شیخ بهایی، میرداماد و میرفندرسکی سه ضلع مثلث حکمت و معرفت در اصفهان و عامل تعدیل دستگاه صفوی و رونق هنر و دانش و فلسفه بودند و متأسفانه با فاصلهٔ کمی بعد از رحلت آنها، کار علم دست اخباریان و نقلیمسلکان افتاد و همانان عالمان نزدیک دربار شدند و دورهٔ دیگری از فشار و تنگنظری مذهبی علیه هنر و دانش و فلسفه، رونق گرفت. البته منظورم از اخباریان، امثال فیض کاشانی (داماد ملاصدرا) نیست که خود نگرشی بسیار روشن به هنر و بهویژه موسیقی داشت و به فلسفه و عرفان بسیار اقبال داشت. بلکه منظورم مرحوم مجلسی دوم و همفکران ایشان است.
🔸 اما گاهی با استناد به برخی از اشعار شیخ بهایی، او را مخالف فلسفه در شمار میآورند. باید توجه کرد که شیخ بهایی در همان شعری که در آن دربارهٔ فلسفه چنین گفت:
چند و چند از حکمت یونانیان؟
حکمت ایمانیان را هم بدان
دل منور کن به انوار جلی
چند باشی کاسهلیس بوعلی؟
سؤر رسطالیس و سؤر بوعلی
کی شفا گفته نبی منجلی؟
🔸 تعبیر تندتری دربارهٔ علوم فقه و حدیث و تفسیر گفته است:
علم فقه و علم تفسیر و حدیث
هست از تلبیس ابلیس خبیث
چند زین فقه و کلام بیاصول
مغز را خالی کنی ای بوالفضول
🔸 و اینجا حتی زیرآب کل علوم رسمی را میزند حتی علوم مفیدی مثل هندسه و طب را:
فلسفه یا صرف یا طب یا نجوم
هندسه یا رمل یا اعداد شوم
صرف شد عمرت به بحث نحو و صرف
از اصول عشق هم خوان یک دو حرف
🔻پس این تعابیر منفی تند، مختص به فلسفه نیست بلکه شامل کل علوم رسمی و درسی است. اما این تخطئه با آنکه خود اهل این علوم بود از چه روست؟
🔸 میخواهد بگوید آنچه در نهایت میماند، دیدهها و یافتههاست، نه دانستهها؛ فارغ از اینکه آن دانستهها از چه شاخهای باشد و با اینکه هریک در جای خود، فضل است و فایده دارد اما نهایتا علم حصولی و سایهٔ معلوم است نه خودِ معلوم و در بافتار عرغان و سلوک باطنی و ابدیتِ آدمی، آنچه میماند و ثمر میدهد، یافت حضوری و مواجهه با خودِ معلوم است. حاصل سخنش این بیت است:
تو به غیر از علم عشق ار دل نهی
سنگ استنجا به شیطان میدهی
سخنش «دلدادن» است، نه آموختن و بهکاربردن! اما استناد به ابیات ضدفلسفی در این شعر، همانقدر بلکه بیشتر قابل استناد علیه دیگر علوم ازجمله حدیث و فقه و کلام هم هست و مستند خوبی برای مخالفان فلسفه یا همچنین اهالی محترم مکتب تفکیک نخواهد بود تا شیخ بهایی را از هماندیشان خود به شمار آورند.
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
📎از دوست ارجمند و محقق فاضل و گرانمایه جناب آقای دکتر پویان پروین اردبیلی برای ارسال این مطلب سپاسگزارم.
📎📎علاقهٔ من نیز به شیخ بهایی پوشیده نیست. یکی از رباعیات بسیار لطیف او را، که به دستخط خود ایشان نیز موجود است، تقدیم نگاهتان میکنم:
فرخندهشبی بود که آن دلبر مست
آمد ز پی غارت دل تیغ به دست
غارتزدهام دید و خجل گشت دمی
با من ز پی رفع خجالت بنشست
@elahiatik
HTML Embed Code: