Channel: Oscurità
نشستی داری زندگیت رو میکنی، سرت گرم کاریه و مشغول چیزی هستی و یهو و از ناکجا یاد خاطرهای میافتی، جزئیاتش برات یادآوری میشه و دهنت رو میگاد.
Oscurità
من خودم بودم که گفتم ماندنت اجبار نیست
بشکند دستی که یادت داده لااِکراه را
Oscurità
بشکند دستی که یادت داده لااِکراه را
مثل یلدا آخرین دیدار طولانی تر است
Oscurità
مثل یلدا آخرین دیدار طولانی تر است
آنکه یارش رفته داند حال آذر ماه را
Oscurità
آنکه یارش رفته داند حال آذر ماه را
من تورا با خون دل از یاد بردم لطف کن
Oscurità
من تورا با خون دل از یاد بردم لطف کن
هرکجا چشمت به من افتاد،کج کن راه را
کاش زندگی همونجا که بغلت میکردم و لپامون میخورد به هم و فشارت میدادم و چشامو میبستم تموم میشد.
HTML Embed Code: