من گریهها را دیشب تا صبح کردم، بغضِ ۱۲ روزه را نه تنهایی؛ پایِ روضه خالی کردم. با خودم قرار گذاشتم امروز بروم برایِ فریاد. برای مُشت گره کردن. تا با بغضی که بر گلویم مینشیند از دیدنِ تابوتِ در آغوشِ پرچمپیچیدهٔ سرداران، دانشمندان، مردان، زنان و کودکان… صدایم قطع نشود. لحظهای یادم نرود دشمنی با یزیدیان و فرعونیان، با این حرملهها؛ سندِ افتخار ماست. یادم نرود این سوگ آمده بزرگم کند؛ تا قدم برسد به دیدنِ رویِ خورشید. نباید دلتنگی و تنگیِ هوایِ این دنیا؛ از یادم ببرد در نزدیکیِ طلوع خورشید؛ ستارهها یکی یکی میروند به استقبالِ طلوع… که حسابهایِ صافنشده داریم با حرامزادههایِ تاریکی!
آمدیم به بدرقهتان ستارهها. به سمتِ بهشت. آمدیم بگوییم سلامِ ما را برسانید به آن کهکشانی که در بهشت منتظرتاناند. به حاجقاسم، سید ابراهیم، سیدحسن، سیدهاشم، به همه! چقدر جمعتان جمع است! و ما آمدیم پیمانِ هزارباره ببندیم در این راه، با شما، با سیدمان که خدا از عمرِ من بکاهد و به عمرِ او بیفزاید. تا ظهورِ حضرتِ خورشید؛ که جانِ عالَم به فدایش! او که بر فرازِ قلهٔ موعودِ ایستاده...
- ۴ دقیقه از قیامتی که امروز بهپا شد…
>>Click here to continue<<