Channel: کافه پاراگراف
جایی که تو دستت نمیرسد؛
خدا شاخهها را پایین میآورد.
من این صحنه را بارها دیدهام..
@cafeparagraph_mag
خدا شاخهها را پایین میآورد.
من این صحنه را بارها دیدهام..
@cafeparagraph_mag
درستهکه آدمیزاد برای همهچی دلیل میخواد؛ ولی برای داشتن حال خوب، نیاز به داشتن معیارهایی که دیگران تایید میکنن، نداریم! باید تلاش کنیم برای خودمون دلخوشیهای کوچیک دست و پا کنیم .. 🌿💫
https://www.instagram.com/p/C66ngv_rbdG/?igsh=MWlndDFtNWIwNXdxYQ==
https://www.instagram.com/p/C66ngv_rbdG/?igsh=MWlndDFtNWIwNXdxYQ==
آدمها ناامیدکنندهاند؛ کسانی که با آنها مهربانترین بودی، کاری میکنند با خودت نامهربان شوی.
- حاتمه رحیمی
@cafeparagraph_mag
- حاتمه رحیمی
@cafeparagraph_mag
او اکنون از میانهیزندگیاش گذر میکرد.
شاید بزرگترین تفاوتش با ورژن قبلیاش این بود که اکنون میتوانست گذر کند نه اینکه فقط سینهخیز و با ترس و لرز رد شود یا فقط بر زنده ماندن متمرکز شود!
فهمیده بود در گذر کردن نوعی هوشیاری و اتصال وجود دارد.
هوشیار به آنچه در جهان درونش میگذرد و متصل به جریان زندگی.
نوعی لذت عمیق همراه با احساساتی عمیقتر را تجربه میکرد.
نه لذتی از جنس خوشحالی که لذتی از جنس آرام ماندن!
از مسیری سخت به مسیری آسانتر میرفت.
از مسیری آسان به مسیری سختتر وارد میشد.
و در تمام این مسیرها، با سری برافراشته، قلبی محکم و قدمهایی استوار به پیش میرفت.
او فهمیده بود، قدرت در پذیرش است و ثبات در جلو رفتن.
پس
با اشکهایش
با بیخوابیهایش
با اضطرابهایش
با ترسهایش
با غمهایش
با نگرانیهایش
با خشمهایش
و با شادیهایش
میخندید، میرقصید و به جلو میرفت.
اکنون به سوالی که معلم سوم راهنماییاش بر تخته نوشته بود فکر میکرد: «زندگی چیست؟».
و حال جواب را در درون خودش پیدا کرده بود،
شاید زندگی یعنی در سکوت، شادمانه اما آرام، گذر کردن است.
- پونه مقیمی
@cafeparagraph_mag
شاید بزرگترین تفاوتش با ورژن قبلیاش این بود که اکنون میتوانست گذر کند نه اینکه فقط سینهخیز و با ترس و لرز رد شود یا فقط بر زنده ماندن متمرکز شود!
فهمیده بود در گذر کردن نوعی هوشیاری و اتصال وجود دارد.
هوشیار به آنچه در جهان درونش میگذرد و متصل به جریان زندگی.
نوعی لذت عمیق همراه با احساساتی عمیقتر را تجربه میکرد.
نه لذتی از جنس خوشحالی که لذتی از جنس آرام ماندن!
از مسیری سخت به مسیری آسانتر میرفت.
از مسیری آسان به مسیری سختتر وارد میشد.
و در تمام این مسیرها، با سری برافراشته، قلبی محکم و قدمهایی استوار به پیش میرفت.
او فهمیده بود، قدرت در پذیرش است و ثبات در جلو رفتن.
پس
با اشکهایش
با بیخوابیهایش
با اضطرابهایش
با ترسهایش
با غمهایش
با نگرانیهایش
با خشمهایش
و با شادیهایش
میخندید، میرقصید و به جلو میرفت.
اکنون به سوالی که معلم سوم راهنماییاش بر تخته نوشته بود فکر میکرد: «زندگی چیست؟».
و حال جواب را در درون خودش پیدا کرده بود،
شاید زندگی یعنی در سکوت، شادمانه اما آرام، گذر کردن است.
- پونه مقیمی
@cafeparagraph_mag
ميشه پست جديد كافه پاراگراف رو لايك كنيد و نفرى يه دونه كامنت معنادار بذاريد تا پست هامون براى خودتون و همه كسايى كه فالو دارن پيج اينستاگرام مارو نمايش داده شه؟
https://www.instagram.com/p/C69GorRoMrT/?igsh=eHZ4dncwMmUxZ3I1
https://www.instagram.com/p/C69GorRoMrT/?igsh=eHZ4dncwMmUxZ3I1
تولدت مبارک
هایده
چون تولد ادمینه، همتون باید تولدت مبارک گوش کنین 😁✌🏻🎉
https://www.instagram.com/p/C6--M0iOs6Z/?igsh=MXFhenV4NGM4b2o3eA==
https://www.instagram.com/p/C6--M0iOs6Z/?igsh=MXFhenV4NGM4b2o3eA==
«حالی که دارم برای خودم هم شناخته نیست… از همه چیز خالی شدهام. نه خوشحالم، نه بدحال، نه شاد نه غمگین، نه امیدوار یا نومید. رخوتی اندروا، بیگذشته و آینده، سکونی بیزمان و مکان، معلق در هیچ، نوعی آگاهی خوابزده به وجود خود، خوابی بدون رویا با چشمانی باز.»
روزها در راه/شاهرخ مسکوب
@cafeparagraph_mag
روزها در راه/شاهرخ مسکوب
@cafeparagraph_mag
از من نپرس چی شده، فقط بغلم کن...
نپرس از کدامین جنگ بازگشتهام، نپرس چرا اینقدر زخمی و شکسته و غمگینم و بابت هیچرفتار و پیشامدی سرزنشم نکن. چیزی نگو، چیزی نپرس، فقط آغوشت را باز کن و بگذار در امنیت بازوان تو حس کنم که تمام مشکلاتم تمام شده. بگذار تنها به آغوش تو پناه ببرم و تمام فکرها و رنجها و هیاهوی دیوانهکنندهی دنیا را پشت سر رها کنم و به قدر دقایقی در نقطهی دنج وجود تو آرام بگیرم.
دلم میخواهد چیزی نشنوم، نبینم، نفهمم و به هیچ چیز فکر نکنم و برای مدتی کودک آسودهای باشم که بیهیچ دلیل و منتی بغل شده، چون بغلشدنی بوده.
"نرگس صرافیان طوفان"
@cafeparagraph_mag
نپرس از کدامین جنگ بازگشتهام، نپرس چرا اینقدر زخمی و شکسته و غمگینم و بابت هیچرفتار و پیشامدی سرزنشم نکن. چیزی نگو، چیزی نپرس، فقط آغوشت را باز کن و بگذار در امنیت بازوان تو حس کنم که تمام مشکلاتم تمام شده. بگذار تنها به آغوش تو پناه ببرم و تمام فکرها و رنجها و هیاهوی دیوانهکنندهی دنیا را پشت سر رها کنم و به قدر دقایقی در نقطهی دنج وجود تو آرام بگیرم.
دلم میخواهد چیزی نشنوم، نبینم، نفهمم و به هیچ چیز فکر نکنم و برای مدتی کودک آسودهای باشم که بیهیچ دلیل و منتی بغل شده، چون بغلشدنی بوده.
"نرگس صرافیان طوفان"
@cafeparagraph_mag
Forwarded from • رایمون
یه جا خونده بودم که نوشته بود آدمهای شکسته دو دستهن. اونهایی که یهویی از دست یه نفر افتادهن و اونهایی که یواش یواش از دست همه تَرَک برداشتهن.
⚜️فروش سرویس ویژه v2ray⚜️
💵سرویس ویژه فقط ۱۰۰ هزارتومن
⚡️وصلی بر روی تمام اپراتورها
🚀سرعت بالا و بدون یک لحظه قطعی
💥پشتیبانی ۲۴ ساعته
🔥ضمانت تمام اکانت ها
✅چک کردن حجم مصرفی در ربات
|با کد تخفیف vpnshop میتونید ۱۰٪ تخفیف ویژه دریافت کنید رو تمام اکانتها
کانال فروشگاه👈🏼 @vpn_shop21
خرید انی از ربات👈🏾@vpnshop22_bot
💵سرویس ویژه فقط ۱۰۰ هزارتومن
⚡️وصلی بر روی تمام اپراتورها
🚀سرعت بالا و بدون یک لحظه قطعی
💥پشتیبانی ۲۴ ساعته
🔥ضمانت تمام اکانت ها
✅چک کردن حجم مصرفی در ربات
|با کد تخفیف vpnshop میتونید ۱۰٪ تخفیف ویژه دریافت کنید رو تمام اکانتها
کانال فروشگاه👈🏼 @vpn_shop21
خرید انی از ربات👈🏾@vpnshop22_bot
فهمیدم که اندوه طولانی و شادی لحظهای هیچ آسیبی به آدم نمیرسانند. و از میان آن دوی دیگر، من از ماندن شادی برای روزهای طولانی بیش از وقوع اندوهِ لحظهای میترسم.
✒️Raahi Khalafi
@cafeparagraph_mag
✒️Raahi Khalafi
@cafeparagraph_mag
ریسمان پاره را میتوان دوباره گره زد
دوباره دوام میآورد
اما هر چه باشد ریسمان پارهای است
شاید ما دوباره همدیگر را دیدار کنیم
اما در آنجا که ترکم کردی
هرگز دوباره مرا نخواهی یافت.
"برتولت برشت"
@cafeparagraph_mag
دوباره دوام میآورد
اما هر چه باشد ریسمان پارهای است
شاید ما دوباره همدیگر را دیدار کنیم
اما در آنجا که ترکم کردی
هرگز دوباره مرا نخواهی یافت.
"برتولت برشت"
@cafeparagraph_mag
HTML Embed Code: