TG Telegram Group Link
Channel: اندیشه ناب
Back to Bottom
هرآنچه از آن خجالت مي كشيد، ‌در ناخودآگاهتان نهان مي شود.
در عمق وجودتان پنهان مي شود و از پشت صحنه، شما را تحت تاثير قرار مي دهد.

اگر مي خواهيد چيزی را سركوب كنيد، چيزی زيبا را سركوب كنيد. هرگز چيزیرا كه از آن خجالت می كشيد، سركوب نكنيد؛ زيرا هرچه را سركوب كنيد، به عمق وجودتان وارد می شود.

آنچه ابراز می كنيد، دود می شود و به هوا می رود. پس هرچه را كه از آن خجالت می كشيد ابراز كنيد. آنرا ابراز كنيد تا از شرش خلاص شويد.

هرچه زيباست را بصورت گنجی درون خود نگاه داريد تا وجود و زندگي تان را تحت تاثير قرار دهد.

ما عكس اين كار را انجام مي دهيم؛ ‌هرچه زيبا را ابراز می كنيم و حتی بيش از اندازه. پيوسته تكرار مي كنيد: «‌ دوست دارم. دوست دارم. دوست دارم. »‌ و حتی ممكن است اينقدر ها ام دوستش نداشته باشيد.

خشم، كينه، حسادت و طمع را در وجودتان سركوب مي كنيد و پس از مدتی خود به آنچه سركوب كرده ايد،‌ تبديل مي شويد.

از چيزی خجالت نكشيد؛ همه چيز همينطور كه هست،‌ عالی است.

پس آرام باشيد و لذت ببريد. قلب خود را به روی خورشيد، هوا و آسمان باز كنيد.
در اينصورت، هميشه هوای تازه و شعاعهای نور خورشيد در دسترس خواهد بود. اجازه دهيد هستی از وجودتان گذر كند.

هرگز مانند يك كوچه بن بست نباشيد. خجالت و شرم را به دور بريزيد و هرگز درباره چيزی قضاوت نكنيد. 

اشو

@andisheh_naab12
یه روز خوب نمیاد، استرس‌های شما تموم نمیشه و هیچوقت همه چیزا سر جاشون نیستن! منابع ما به شدت محدوده (مخصوصا زمان) و قوی‌ترین انسان‌ها نهایتا بتونن روزی 5 ساعت کار عمیق بکنن.

نشستن منتظر روز خوب، سپردن کارهای امروز به فرداها و برداشتن چندین هندونه همزمان جز خسته کردن ما، دست‌نیافتنی شدن هدفامون و به ابتذال کشیدن تلاشامون هیچ دستاوردی نداره.

همه چیز همین چیزی هست که می‌بینید.
خودتونو با توجه به این شرایط رشد بدید و همین شرایط حالتون رو مدیریت کنید.

هیچ کس واینساده شما به اهدافتون برسید و از شما شکست بخوره، همه می‌بینن، می‌شنون و با هوشمندی به هر کنش شما واکنش نشون می‌دن.
توقع نداشته باشید وارد بازاری بشید و سهم بازار رقبا رو تصاحب کنید و اونا هم بشینن و شمارو نگاه کنن.

زندگی یه داینامیک وحشتناکیه که تمام فاکتورهاش در لحظه در حال تغییر هستن.
معمولا ما توی مغزمون تو رویابافی تمام فاکتورهارو ثابت نگه میداریم و اون فاکتور مورد علاقمونو به نفع خودمون تغییر می‌دیم، ولی اصلا اینجوری نیست.

راهکار چیه؟

1.پذیرفتن شرایط حال و پیدا کردن راه‌حل با استفاده از تجربیات گذشته (نه رویابافی‌های آینده)

2.به جای تلاش برای باز کردن تمام گره‌های تنیده یه گره کور، دونه به دونه گره‌هارو باز کنید.
تجربه نشون داده انجام همزمان چندین کار در اکثریت موارد باعث میشه هیچ کدومش به پایان نرسه.

3.تحت تاثیر رسانه نباشید و هر لحظه اهداف و مسیرتونو تغییر ندید. تغییر توی مسیر زندگی یه موضوع اجتناب‌ناپذیره ولی عوض کردن لحظه‌ای اهداف و مسیرها جز سرخوردگی چیزی برای شما نداره.

4.سعی کنید سازوکاری داشته باشید که بتونید در لحظه برای حل کردن مسائل لحظه‌ای راه‌حل پیدا کنید. مغزتونم آماده چالش‌های هرروزه باشه.

5.یه نقشه راه و استراتژی داشته باشید و هر کاری رو سعی کنید در ذیل اون معنا کنید، درسته بعضی چیزارو هیچجوره نمیشه اینکارو کرد ولی سعی کنید اکثریت کارهاتون همسو با اون استراتژی باشه.

@andisheh_naab12
پیرزن تنهایی بود بی بی زهرا، یخچال نداشت، شاید پول نداشت یا شاید احساس نیاز نمی کرد،
آن وقت ها کسی زیاد گوشت و آذوقه تو یخچال نمی گذاشت. اگر پول داشتند روزانه می خریدند غذایی می پختند و خلاص
بی بی مثل خیلی ها برای آب خنک کوزه داشت اما آب یخ خیلی دوست می داشت.
به قول خودش: جگرش حال میومد با آب یخ.
دم غروب راه می اُفتاد می آمد خانه ما و موقع رفتن یک قالب بزرگ یخ می گرفت و می رفت
حواسمان نبود اما این یخ گرفتن ها بهانه ای بود برای درآمدن از بی کسی،برای شب نشینی و کوتاه کردن شبهای تنهایی.
توی جایخی یخچالمان، یک کاسه داشتیم که اسمش "کاسه بی بی زهرا" بود.
درِ خانه اگر باز بود بی در زدن می آمد تو و اگر سر شام بودیم فورا یک بشقاب هم می آوردیم برای او.
با بابا رفیق بود!
برایش شال گردن و جوراب پشمی می بافت و باهاش که حرف می زد توی هر جمله یک "ننه " می‌گفت. ..
یک شبِ تابستان ، مهمان داشتیم و توی حیاط جمع بودیم ؛ بی بی زهرا، پرده را کنار زد و آمد تو.
بچه ی فامیل که از ورود یکباره یک پیرزن کوچولوی موحنایی ترسیده بود، جیغ زد و گریه کرد.
ننه به بچه‌ آبنبات داد. نگرفت،
بیشتر جیغ زد.
بچه‌ را آرام کردیم و فورا کاسه یخ بی بی را از توی جایخی آوردیم. بابا وقتی قالب یخ را می انداخت توی زنبیل بی بی آرام گفت:
"ننه! از این به بعد دَر بزن.......!"
ننه، مکث کرد.
به بابا نگاه کرد؛
به ما نگاه کرد و بعد بی حرف رفت.
و بعد از آن، دیگر بی بی زهرا پیِ یخ نیامد.
کاسه اش ماند توی جایخی و روی یَخِش، یک لایه برفک نشست.
یک شب، کاسه را برداشتیم و با بابا رفتیم درِ خانه ی ننه.
در را باز کرد.
به بابا نگاه کرد.
گفت: "دیگه آبِ یخ نمی‌خورم، ننه!"
آب تو کوزه هم خوبه..
نگاهش به بابا غریبه شده بود.
شبیه مادری شده بود که بچه هایش بی هوا بُرده باشندَش خانه سالمندان.
او توی خانه ی ما کاسه داشت،
بشقاب داشت
و یک "پسر".
یک درِ آهنی
یک در نزدن
و حالا حرف پدر،ننه را پرت کرده بود بیرون به دنیای تنهاییش و فهمیده بود که این پسر برای او پسر نمیشود.
بی بی یک روز داغ تابستان مُرد.
توی تشییع جنازه اش کاسه ی یخ ننه را انداختیم توی کلمن و بابا قد یک پسر مادرمرده اشک ریخت و مدام آب یخ خورد.
یادمان باشد یک‌ حرف،یک عکس العمل،یک نگاه،کولاک میکندگاهی.
کاسه یخ بهانه عشق و‌مهربانی بود خدا میداند که کاسه یخ هرکدام از ما کی؟کجا؟ دریخچال دل چه کسانی هزاربار برفک گرفت و شکست و پرت شد و دیده نشد.یا بگذاریم آدم ها آب کوزه شان را بخورند یا اگر آب یخی بهشان دادیم دیگر ازشان دریغ نکنیم.

@andisheh_naab12
خانم پاتریشیا ۱۰۱ سال سن دارد و در این سن همچنان با هواپیما مسافرت می‌کند. اما اکنون که سن او از صد عبور کرده، با یک مشکل بامزه مواجه شده: در بسیاری از سیستم‌های فرودگاهی و به خاطر نقص در طراحی نرم‌افزار، سن او «یک ساله» درج می‌شود!
نتیجه‌اش این می‌شود که خدمه‌ی فرودگاه منتظر از راه رسیدن یک کودک یک ساله هستند (که در بلیط درج شده نیاز به کمک برای جابجایی دارد)، اما با یک خانم ۱۰۱ ساله مواجه می‌شوند.
این موضوع سبب شده چند بار در فرودگاه ابزار مناسب از قبل آماده نباشد و خانم پاتریشیا معطل شود :)
او متولد سال ۱۹۲۲ است و تا ۹۷ سالگی هم به تنهایی سفر می‌کرده، اما اکنون برای مسافرت از دخترش کمک می‌گیرد.
سفر بعدی هم چند ماه دیگر است و تا آن موقع ۱۰۲ ساله خواهد شد و امیدوار است تا آن زمان باگ نرم‌افزاری فرودگاه‌ها برطرف شود!

@andisheh_naab12
شواهد نشون میده که خوب زندگی کردن بیش از اینکه نیاز به پول داشته باشه، نیاز به فرهنگ داره، افراد زیادی هستند که به مقدار کافی پول دارن، ولی فرهنگ خوب زندگی کردن رو ندارن، یکمی به زندگیمون نگاه کنیم، چقدر از داشته‌هامون لذت می‌بریم؟

@andisheh_naab12
فرمانروایان هرقدر بیشتر بکوشند که آزادی بیان را محدود کنند با ایستادگی سرسختانه‌تری روبه‌رو خواهند شد، درواقع نه با ایستادگی از سوی مال‌پرستانِ آزمند و چاپلوسان و دیگر سست‌عنصرانِ خردباخته‌ای که می‌پندارند بالاترین شادکامی‌ها، انباشتن شکم‌هاشان و حظّ بردن از شمردن پول کیسه‌هاشان است، بلکه ایستادگی از سوی آنانی که از راه آموزش خوب، خصلت نیکو و فضیلت به آزادی بیشتر رسیده‌اند.

#باروخ_اسپینوزا

@andisheh_naab12
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
• بزرگ ترین دشمن قدرت، تحقیر است
و مطمئن ترین راه برای تضعیف آن خنده است.

#هانا_آرنت

از این ۴ اثر ارزشمند غافل نشید:

سرزمین گوجه‌های سبز  اثر هرتا مولر.
مکتب دیکتاتورها اثر اینیاتسوی سیلونه.
۱۹۸۴ اثر مشهور جورج اورول. 
خزان خودکامه از گابریل گارسیا مارکز.


@andisheh_naab12
‏لباس های مارک دار، باطن آدم رو نمی پوشونه! گاو هم پوستش چرم خالصه "ذات آدم مهمه!"




@andisheh_naab12
واقعا چرا بیشتر فالوورهای ما در اینستاگرام عکس‌ها یا محتواهای ما را نمی‌بینند؟

آدام موسری، رئیس اینستاگرام مدعی است که دو دلیل وجود دارد که چرا پست شما به همه دنبال‌کنندگان شما نمی‌رسد و به گفته او ظاهرا ربطی به الگوریتم ندارد.

موسری در پستی در Threads در روز چهارشنبه ادعا کرده که که کاربران اینستاگرام اگر اخیراً متوجه کاهش شدید دسترسی به محتواهای خود شده‌اند و الگوریتم این پلتفرم را سرزنش می‌کنند.

اما موسری می‌گوید که الگوریتم “مقصر” نیست.

رئیس اینستاگرام می‌گوید که مطالب به 2 دلیل به دنبال‌کننده‌ها به اندازه قبل یا مورد انتظار نمی‌‌رسد.

یک دلیل که مشخص است:
بسیاری از فالوور‌های شما برنامه را در آن روزی که پست گذاشته‌اید اصلا باز نمی‌کنند، و دوم، آن‌هایی که وارد سیستم می‌شوند، با دریاهای از پست‌ها و محتواهای ترجیحی مواجه می‌شوند و رمان را صرف دیدن آنها می‌کنند، در نتیجه آنقدر به پایین اسکرول نمی‌کنند تا پست شما را ببینند.

البته این پاسخ متقاعدکننده نیست.

الگوریتم پست‌ها و توصیه‌هایی دارد و مدام آنها را جلوی دید ما می‌گذارد. بنابراین بسیار پیش می‌آید که بخواهیم مثلا پست‌های 10 پیج را حتما ببینیم. اما راه سرراستی برای اینکه هم محتواهای معمول را ببینید و هم آنها را مشاهده کنید، وجود ندارد.

موضوع دیگر این است که اگر مدتی به برخی از پیج‌های خوب کم‌محلی کنید، مثلا در حال و هوای خواندن کپشن‌های طولانی ولی خوب آنها نباشید، الگوریتم به تدریج آن مطالب را کمتر نشان می‌دهد.

برعکس اگر به مطلبی مدت کوتاهی توجه زیاد کنید، مثلا بخواهید خودرو بخرید و به مطالب خودرویی توجه کنید یا مدتی به ترانه خواننده خصاصی توجه کنید، اینستاگرام شما را با پست‌هایی در این مورد بمباران می‌کند

هر کسی هم وقت ندارد که آنقدر اسکرول کند تا به پست مورد علاقه خود برسد
و ممکن است زمانی برسد که اصلا یادش برورد پیج دلخواهی هم داشته که دیگر نمی‌بینید!

چون ما نمی‌توانیم سیاست الگوریتمی اینستاگرام را تغییر بدهیم باید به این نکته توجه داشته باشیم که حرفه‌ای‌های اینستاگرام هیچگاه فقط روی تعداد فالوورها حساب باز نمی‌کنند، بلکه واکنش یا ری‌اکشن آنها را در قالب لایک و کامنت موافق یا مخالف و سیو شدن و اشتراک را برمی‌انگیزند.

این کار هم جز با مطالبی که عمدا به این منظور طراحی شده باشند، ممکن نمی‌شود.
به عبارتی مطالب معتدل و خنثی یا مطالبی که خواننده بعد از یک دقیقه دیدن ویدئو یا خواندن کپشت متوجه مقصود کاربر شود، مدفون می‌شوند.

مطلب شما چند ثانیه وقت دارد که ری‌اکشن بخرد و در نتیجه بازدید را بالا ببرد.

یک پدیده‌ای هم خود من در ذهنم ابداع کردم با عنوان جدایی یا انفکاک لایک و اشتراک.یعنی چه؟

بعضی از مطالب شما ممکن است خیلی خوب باشند و حلقه مخاطبان خاص شما مثلا پانصد بار یا بیشتر لایکش کنند.

اما به خاطر عمیق بودن مطلب با جو غم آن، با خودشان بگویند که این مطلب برای اشتراک سنگین است و دوست آنها را زده می‌کند.
پس مطلب را برای خودشان نگه می‌دارند و تعداد اشتراک‌ها اصلا تناسبی با لایک پیدا نمی‌کند.

پیداست مطالبی بیشتر به اشتراک گذاشته می‌شوند که خیلی شاد و سرخوشانه باشند یا حاوی خبر مهمی باشند.

حالا اگر قرار باشد که هم مطلبی تولید کنیم که در چند ثانیه اول ری‌اکشن داشته باشد و هم نشاط‌ برانگیز و مبهوت کننده باشد، عرصه برای مطالب عمیق خیلی تنگ می‌شود.

موسری توصیه می‌کند که کاربران اینستاگرام
اگر «در واقع می‌خواهند نسبت به ارتباط یک حساب کاربری درک کنند» به جای تعداد فالوور‌ها، روی بازدید‌ها و لایک‌ها تمرکز کنند.

بسیاری از کاربران Threads اینستاگرام را به داشتن یک الگوریتم معیوب متهم کردند که توصیه‌های الگوریتمی را به حساب‌هایی که مردم واقعاً دوست دارند دنبال ‌کنند اولویت می‌دهد.

آن طور که Search Engine Land اشاره می‌کند، بسیاری حتی برای حمایت از نظر خود اسکرین شات‌های تجزیه و تحلیل را به اشتراک گذاشتند.

یکی از کاربران نوشته:

«مزخرف. من وارد برنامه می‌شوم و مملو از پست‌های پیشنهادی می‌شوم که کمتر به آن‌ها اهمیت می‌دهم.»

اینفلوئنسر محبوب میم tank.sinatra می‌نویسد: “آدام من باید با احترام اینجا مخالفت کنم.”

در واقع “الگوریتم اینستاگرام در تلاش است تا بفهمد مردم چه چیزی را می‌خواهند ببینند
نه اینکه به آن‌ها اجازه دهد محتوا را خودشان انتخاب کنند و خودشان تصمیم بگیرند.

علیرضا مجیدی_یک پزشک

@andisheh_naab12
Forwarded from اندیشه ناب
اگر چه در سالهای اخیر قیمت کتاب خیلی بالا رفته ولی کتاب دست دوم میتونه جایگزین مناسبی باشه.
سعی ما بر اینه که کتب درجه یک و مطرح رو با قیمت خیلی مناسب در اختیار شما قرار بدیم.



📚 کتابِ فرصت
بساط مجازی کتاب دست‌دوم
چاپ جدید و قدیم در زمینه‌های مختلف:
فلسفه و عرفان، ادبیات فارسی و عربی، نظم و نثر قدیمی، روانشناسی، تاریخ اسلام و ایران و...............



🌀 تلگرام:
https://hottg.com/forsatbook


✴️ ایتا:
https://eitaa.com/forsatbook
۳۵ موضوعی که در پیری حتما به آن غبطه خواهید خورد

یک ضرب المثل قدیمی هست که می‌‌گوید جوانی را جوان‌ها به هدر می‌‌دهند. شاید اگر بدانید پیرها به چه چیزهایی غبطه می‌‌خورند بتوانید بهتر جوانی کنید:

۱-چرا وقتی می‌توانستم سفر کنم، نکردم!
۲- چرا زبان دومی نیاموختم!
۳-چرا وقتم را به خاطر رابطه‌ای تمام شده تلف کردم!
۴- چرا از خود در برابر نور آفتاب محافظت نکردم تا پوست سالم‌تر و بدون چروکی داشته باشم!
۵- چرا برای دیدن خوانندگان مورد علاقه‌ام به کنسرت نرفتم!
۶- چرا از انجام خیلی از کارها ترسیدم!
۷- چرا ورزش اولویت کارم نبود!
۸- چرا خود را گرفتار سنت‌ها کردم!
۹- چرا از کاری که دوست نداشتم استعفا ندادم!
۱۰- چرا بیشتر درس نخواندم!
۱۱-چرا باور نکردم زیبا هستم!
۱۲- چرا از گفتن دوستت دارم ترسیدم!
۱۳- چرا به راهنمایی‌های والدینم گوش ندادم!
۱۴-چرا خودخواه بودم!
۱۵- چرا تا این حد نظر دیگران برایم مهم بود!
۱۶- چرا به جای آنکه به رویاهای خودم فکر کنم به فکر براوردن رویای دیگران بودم
۱۷- چرا وقتم را صرف یادآوری خاطرات بد کردم و زمانم را از دست دادم. کاش افسوس گذشته را نمی‌خوردم!
۱۸- چرا کسانی را که دوست داشتم از خود رنجاندم!
۱۹- چرا از خود دفاع نکردم!
۲۰- چرا برای برخی کارها داوطلب نشدم!
۲۱- چرا بیشتر مراقب دندان‌هایم نبودم!
۲۲- چرا قبل از مرگ مادر و پدر بزرگ سئوالاتی را که داشتم از آنها نپرسیدم!
۲۳- چرا زیاد کار کردم!
۲۴- چرا آشپزی یاد نگرفتم!
۲۵- چرا از زمان حال لذت نبردم!
۲۶- چرا تلاش نکردم آنچه را شروع کردم به پایان برسانم!
۲۷- چرا گرفتار کلیشه‌های فرهنگی شدم و از هدفم بازماندم!
۲۸- چرا دوستی‌هایم را ادامه ندادم!
۲۹- چرا با کودکانم بیشتر بازی نکردم!
۳۰- چرا انسان ریسک‌پذیری نبودم!
۳۱- چرا برای افزایش دانش و ارتباطاتم تلاش نکردم!
۳۲- چرا تا این حد فرد نگرانی بودم!
۳۳- چرا سر هر چیزی زود عصبانی شدم!
۳۴- چرا به اندازه کافی با افرادی که دوست‌شان داشتم وقت نگذراندم!
۳۵- چرا برای یک بار هم که شده پشت میکروفن نرفتم تا در مقابل جمع صحبت کنم!

@andisheh_naab12
‏چندین دانشگاه در ایران برای پذیرش دانشجویان معترض در اروپا و آمریکا اعلام آمادگی کردند؛ یعنی میخواهند این بالایی‌ها را بیاورند در دانشگاهی که این پایینی‌ها برای مختلط شدن سلف سرویس آن اینطوری گریه و عزاداری می‌کنند!



💬محمد پارسی
@andisheh_naab12
و اینک خلق یک رکورد جدید: طبق آخرین گزارش بانک مرکزی #تورم سال ۱۴۰۲، ۵۲.۳٪ یعنی بالاترین نرخ تورم در ۸۰ سال گذشته اعلام شد.( تورم سال ۱۳۲۲، ۱۱۰٪ و ۱۳۲۱، ۹۶.۲٪ بود) اگر این دستاورد نیست پس چیست؟



@andisheh_naab12
طبقه بندی دختران در قدیم

اگه این دسته بندی الان وجود داشت، شما جزء کدوم دسته محسوب می شدید !!؟

🆔 @andisheh_naab12
حقیقتا بسیار اکلیلیم ،داشتم به گوشی داداش کوچیکم زنگ میزدم که دیدم گوشیشو جا گذاشته و اسممو اینجوری سیو کردههههههه🫠🫠🫠🫠🥹🥹🥹🥹🥹 اونوقت رو در رو مثه سگو گربه ایم باهم🥲

@andisheh_naab12
اگه الان بود ۳۳سالش بود

@andisheh_naab12
برای اینکه یک ساعت با مردی بگذرانم، ۳۵۰ فرانک سوییس می‌گیرم.

در واقع اغراق است. اگر در آوردن لباس‌ها را حساب نکنیم و تظاهر به محبت و صحبت درباره مسائل پیش پا افتاده و لباس پوشیدن را، کل این مدت می‌شود یازده دقیقه رابطه جنسی! یازده دقیقه!!
دنیا دور چیزی می‌گردد که فقط یازده دقیقه طول می‌کشد. به خاطر این یازده دقیقه است که در یک روز ۲۴ ساعته (با این فرض که همه زن و شوهرها هر روز عشقبازی کنند، که مزخرف است و دروغ)، مردم ازدواج می‌کنند،‌ خانواده تشکیل می‌دهند، گریه بچه‌ها را تحمل می‌کنند، مدام توضیح می‌دهند که چرا دیر آمده‌اند خانه، به صد تا زن دیگر نگاه می‌کنند با این آرزو که با آنها چرخی دور دریاچه ژنو بزنند، برای خودشان لباس‌های گران می‌خرند و برای زن‌هایشان لباس‌های گران‌تر، به فاحشه‌ها پول می‌دهند تا جبران کمبودشان را در زندگی زناشویی‌شان بکنند و نمی‌دانند این کمبود چیست.

همین یازده دقیقه، صنعت عظیم لوازم‌آرایش، رژیم‌های غذایی، باشگاه‌های ورزشی و پورنوگرافی را می‌گرداند. و وقتی مردها دور هم جمع می‌شوند، ‌برخلاف تصور زن‌ها، اصلاً راجع به زن‌ها حرف نمی‌زنند. از کار و پول و ورزش حرف می‌زنند. یک جای کار تمدن ما ایراد اساسی دارد.

@andisheh_naab12
Forwarded from التماس تفکر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Instagram.com/ketab_bazz

پیج اینستاگرام مارو دنبال کنید. با عنوان #کتاب_باز
نوشته‌اى از "دالتون ترومبو" نويسنده و فيلم‌نامه نویس امريكايى:

یادم هست پیش از ازدواجم، مدتی با همسرم همکار بودم.

فضای کار باعث شده بود که او از شخصیت و اطلاعاتِ من خوشش بیاید.

ناگفته هم نماند که خودم بدم نمی‌آمد که او اینقدر شیفته‌ی یک آدمِ فراواقعی و به قولِ خودش «عجیب و غریب» شده!

ما با هم ازدواج کردیم.

سالِ اول را پشتِ سر گذاشتیم و مثلِ همه‌ی زن و شوهرهای دیگر، بالاخره یک روزی دعوای سختی با هم کردیم.

در آن دعوا چیزی از همسرم شنیدم که حالا بعد از جدایی‌مان، چراغِ راهِ آینده‌ی رفتارهایم شده:

-«منو باش که خیال می‌کردم تو چه آدمِ بزرگ و خاصی هستی!... ولی می‌بینم الآن هیچی نیستی!... یه آدمِ معمولی!»

امروز که دقت می‌کنم، می‌بینم تقریبا همه‌ی ما در طولِ زند‌گی، به لحظه‌اى می‌رسیم که آدم‌های خاص و افسانه‌اى مان، تبدیل به آدمی واقعی و معمولی می‌شوند.

و درست در همان لحظه، آن آدمی که همیشه برایمان بُت بوده، به طرزِ دهشتناکی خُرد و خاکشیر خواهد شد.

ما اغلب دوست داریم از کسانی که خوش‌مان می‌آید، بُت درست کنیم و از آن‌ها «اَبَر انسان» بسازیم و وقتی آن شخصیتِ ابر انسانی تبدیل به یک انسانِ عادی شد، از او متنفر شویم.

واقعیت آن است که همه، آدم‌های معمولی‌اى هستند.

حتی آن‌هایی که ما ابر انسان می‌پنداریم هم دست‌شویی می‌روند، وقتی می‌خوابند آبِ دهن‌شان روی بالش می‌ریزد، آن‌ها هم دچار اسهال و یبوست می‌شوند، می‌ترسند، دروغ می‌گویند، عرقِ‌شان بوی گند می‌دهد و دهن‌شان سرِ صبح، بوی ....!

بعدها که فرصتی شد تا به هنرجویانِ ادبیات و تئاتر آموزش بدهم، احساس کردم هنرجویانم ناخواسته و از روی لطف، دوست داشتند بگویند که مربی‌ ما، آدمِ خیلی عجیب و غریبی است!

اولین چاره‌ی کار این بود که از آن‌ها بخواهم «استاد» خطابم نکنند. چون اصولا این لفظ برای منی که سطحِ علمی و آکادمیکِ لازم را ندارم، عنوانِ اشتباهی است.

در قدم بعد، سعی کردم ‌بهشان نشان دهم که من هم مثلِ همه‌ی آدم‌های دیگر، نیازهای طبیعی‌ دارم؛ عصبانی می‌شوم، غمگین می‌شوم، گرسنه می‌شوم، دستشویی می‌روم، دست و بالم درد می‌گیرد و هزار و یک چیزِ دیگر که همه‌ی آدم‌ها دارند.

اما به نظرم، دو چیز خیلی مهم هست که باید هر کس به خودش بگوید و نگذارد دیگران از او تصویری فراانسانی و غیرواقعی بسازند:

اول؛ احترام
حتی جلوی پای یک پسربچه‌ی 7 ساله هم باید بلند شد و یا بعد از یک دخترِ 5 ساله از در عبور کرد.
باید آنقدر به دیگران احترام گذاشت که بدانند نه تنها از تو چیزی کم ندارند که به مراتب از تو با ارزش‌تر و مهم‌ترند.

و بعد؛ راست‌گویی
به عقیده‌ی من هیچ ارزشی و خصلتی بزرگ‌تر و انسانی‌تر از راست‌گویی نیست.

اعترافِ به «ندانستن» و «نتوانستن» یکی از بزرگ‌ترین سدهایی است که ما در طولِ عمرمان باید از آن بگذریم.

اطرافیان اگر بدانند که ما هم مثلِ همه‌ی آدم‌های دیگر، یک آدمِ با نیازهای عادی هستیم، هرگز تصورشان از ما، تصوری فراواقعی نخواهد شد.

این‌هایی که گفتم، فقط مخصوصِ هنرجو و مربی نیست. خیلی به کارِ عاشق و معشوق‌ها هم می‌آید.
به یک ‌دلداده‌ی شیفته باید گفت:

«کسی که تو امروز در بهترین لباس و عطر و قیافه می‌بینی، در خلوتش، شامپانزه‌ای تمام‌عیار می‌شود!... تو با یک آدمِ معمولی طرفی، نه یک ابرقهرمانِ سوپراستار!»

همه‌ی ما آدمیم. آدم‌های خیلی معمولی.

#James_Dalton_Trumbo
1905 - 1976

@andisheh_naab12
HTML Embed Code:
2024/05/14 07:11:34
Back to Top