Channel: آبیِ دور!
عاشق شدن مثل گوش دادن صدای پیانو تو یه کافه شلوغه؛ اگه بخوای به اون صدای قشنگ گوش کنی، باید چشاتو ببندی و از همه صداها بگذری!
-روزبه معین
-روزبه معین
برو گشت هايت را بزن! راه هايت را برو، دست هايت را بگير، برگردی چای هم دم كشيده...
-صابر ابر
-صابر ابر
جنگلی بودیم، شاخه در شاخه، همه آغوش، ریشه در ریشه، همه پیوند. و اینک انبوه درختانی تنهاییم...
-هوشنگ ابتهاج
-هوشنگ ابتهاج
و یکروز فهمیدیم «عزیزم» نام کوچک هیچکداممان نیست و شام خوردن زیرِ نور شمع چشمهایمان را کمسو میکند.
سقف، بهانهی مشترکی بود که باید از هم میگرفتیم و تاریکیِ موّاجِ خانه را به دو نیم میکردیم.
تاریکی از دیوارهای شیشهای نشت کرده بود و ما دو حبابِ کنار هم بودیم که میترسیدیم هنگام یکی شدن نبینیم کداممان نابود میشود...
-لیلا کردبچه
سقف، بهانهی مشترکی بود که باید از هم میگرفتیم و تاریکیِ موّاجِ خانه را به دو نیم میکردیم.
تاریکی از دیوارهای شیشهای نشت کرده بود و ما دو حبابِ کنار هم بودیم که میترسیدیم هنگام یکی شدن نبینیم کداممان نابود میشود...
-لیلا کردبچه
ما گریه کردیم و شاخهی نزدیک دستمان را شکستیم و گریه کردیم. ما فقط گریه کردیم نمُردیم!
-غلامرضا بروسان
-غلامرضا بروسان
و این همه آوار و این همه جنازه و این همه انسانِ متلاشی که پیشِ چشمهای ما فاسد می شوند و لعنت به این همه آیینه ی دروغگو که ما را جوان نشان می دهند...
-پوریا پلیکان
-پوریا پلیکان
ما راه میرفتیم و زندگی نشستن بود
ما می دویدیم و زندگی راه رفتن بود
ما می خوابیدیم و زندگی دویدن بود
نه انسان هیچگاه، برای خود مامن خوبی نبوده است.
-حسین پناهی
ما می دویدیم و زندگی راه رفتن بود
ما می خوابیدیم و زندگی دویدن بود
نه انسان هیچگاه، برای خود مامن خوبی نبوده است.
-حسین پناهی
من مردهام، اما اگر قرار باشد زیاد غمگین شوی، بلند میشوم...
- گروس عبدالملکیان
- گروس عبدالملکیان
غریبگی نکن. نکن غریبگی پسرم! اینجا خاورمیانه است و هر کجای خاک را بکَنی، دوستی، عزیزی، برادری بیرون میزند...
-گروس عبدالملکیان
-گروس عبدالملکیان
به هر فصلی غمی، هر صفحه ای انبوهِ اندوهی،
وطن جان؛ خسته ام! پایانِ خوبِ داستانت کو...؟
-حسین جنتی
وطن جان؛ خسته ام! پایانِ خوبِ داستانت کو...؟
-حسین جنتی
من نمیدانم چرا هر کسی را صدا کردم
هر کس را دوست داشتم
ناگهان در خم کوچه گم شد.
-احمدرضا احمدی
هر کس را دوست داشتم
ناگهان در خم کوچه گم شد.
-احمدرضا احمدی
هر بار که دستش میرفت توی موهام،
یک لایه درد همراهِ دستش بیرون می رفت...
-عباس معروفی
یک لایه درد همراهِ دستش بیرون می رفت...
-عباس معروفی
من به اندازه ی غم های دلم پیر شدم
از تظاهر به جوان بودن خود سیر شدم :)
-زهرا سلیم
از تظاهر به جوان بودن خود سیر شدم :)
-زهرا سلیم
HTML Embed Code: