Channel: abasmanesh.com
بخشی از نتایج رمضانیان عزیز از عمل به آگاهی های دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها و دوره روانشناسی ثروت 1
🌹🌹🌹🌹
من سال ۱۳۹۳ از طریق جستجو در گوگل با وبسایت استاد عباس منش آشنا شدم. اون روزها دورهی سختی رو میگذروندم. نه آرامش داشتم، نه رابطهی خوبی، نه رضایت شغلی. تازه از کاری که دوست نداشتم اخراج شده بودم. ذهنم کاملاً منطقی بود و همهچیز رو فقط از نگاه منطق بررسی میکردم، اما خبری از نتایج دلخواهم نبود.
اسفند ۹۵، دورهی راهنمای عملی تحقق رویاها رو خریدم و این دوره نقطه تحول زندگی من بود. همین که روی آگاهیهای این دوره کار کردم، چیزی در من تغییر کرد. در کمتر از چند روز، شرایطی برام پیش اومد که آزادی مالی پیدا کنم و فقط روی باورهام کار کنم. توی اسفند همون سال، حقوق میگرفتم بدون اینکه سرکار برم!
بعد تونستم ماشین پرایدم رو به ۲۰۶ صفر تبدیل کردم و تا سال 97 همچنان رشد آرام اما ادامه داری داشتم به طوریکه
🔹 یک درجه ترفیع گرفتم.
🔹 جایگاه کاری و درآمدم بالاتر رفت.
🔹 البته روی دوره عزتنفس کار میکردم و در این فرایند
🔹 درآمدم چهار برابر شد.
🔹 چندین سفر کاری و تفریحی به اروپا و آسیا داشتم.
🔹 با کار کردن روی دورهی عشق و مودت، یک رابطهی مخرب ۱۰ ساله رو برای همیشه رها کردم و بعد از کنار گذاشتن اون رابطه، اعتمادبهنفسم به شکل محسوسی بیشتر شد. بعد از اون دوره روانشناسی ثروت 1 رو خریدم و کار کردن روی این دوره باعث پیشرفتهای بزرگ مالی برام شد. در تهران یک خانهی ۶۰ متری خریدم. از وزن ۱۱۰ کیلو به ۷۰ کیلو رسیدم و بعد دوره 12 قدم رو خریدم. با یک فرد فوقالعاده آشنا شدم و رابطهای جدید و سالم رو تجربه کردم.
الان که سال ۱۴۰۳ هست، من نتایج متعهد بودن بودن به این مسیر و عمل به آموزه ها به صورت مستمر رو به طرز محسوسی تجربه کردم به طوریکه:
🔹 کسبوکار خودم رو راه انداختم (هنوز کوچیکه، اما شروع شده).
🔹 مدیر بازاریابی یکی از هلدینگهای بزرگ کشور هستم.
🔹 هر سال حداقل ۳ سفر خارجی دارم.
🔹 رابطهام با همسرم عاشقانه، پر از آرامش و زیباییه.
🔹 درآمدم بسیار عالی دارم.
رابطهام با خودم هم بهتر شده، از قبل شادتر هستم و میدونم که هنوز در ابتدای راه رشد و پیشرفت ایستادم و این تازه آغاز مسیر جدیده.
🌹🌹🌹🌹
اطلاعات کامل درباره آگاهی های دوره روانشناسی ثروت 1
https://abasmanesh.com/fa/product/ravanshenasi-servat/
🌹🌹🌹🌹
من سال ۱۳۹۳ از طریق جستجو در گوگل با وبسایت استاد عباس منش آشنا شدم. اون روزها دورهی سختی رو میگذروندم. نه آرامش داشتم، نه رابطهی خوبی، نه رضایت شغلی. تازه از کاری که دوست نداشتم اخراج شده بودم. ذهنم کاملاً منطقی بود و همهچیز رو فقط از نگاه منطق بررسی میکردم، اما خبری از نتایج دلخواهم نبود.
اسفند ۹۵، دورهی راهنمای عملی تحقق رویاها رو خریدم و این دوره نقطه تحول زندگی من بود. همین که روی آگاهیهای این دوره کار کردم، چیزی در من تغییر کرد. در کمتر از چند روز، شرایطی برام پیش اومد که آزادی مالی پیدا کنم و فقط روی باورهام کار کنم. توی اسفند همون سال، حقوق میگرفتم بدون اینکه سرکار برم!
بعد تونستم ماشین پرایدم رو به ۲۰۶ صفر تبدیل کردم و تا سال 97 همچنان رشد آرام اما ادامه داری داشتم به طوریکه
🔹 یک درجه ترفیع گرفتم.
🔹 جایگاه کاری و درآمدم بالاتر رفت.
🔹 البته روی دوره عزتنفس کار میکردم و در این فرایند
🔹 درآمدم چهار برابر شد.
🔹 چندین سفر کاری و تفریحی به اروپا و آسیا داشتم.
🔹 با کار کردن روی دورهی عشق و مودت، یک رابطهی مخرب ۱۰ ساله رو برای همیشه رها کردم و بعد از کنار گذاشتن اون رابطه، اعتمادبهنفسم به شکل محسوسی بیشتر شد. بعد از اون دوره روانشناسی ثروت 1 رو خریدم و کار کردن روی این دوره باعث پیشرفتهای بزرگ مالی برام شد. در تهران یک خانهی ۶۰ متری خریدم. از وزن ۱۱۰ کیلو به ۷۰ کیلو رسیدم و بعد دوره 12 قدم رو خریدم. با یک فرد فوقالعاده آشنا شدم و رابطهای جدید و سالم رو تجربه کردم.
الان که سال ۱۴۰۳ هست، من نتایج متعهد بودن بودن به این مسیر و عمل به آموزه ها به صورت مستمر رو به طرز محسوسی تجربه کردم به طوریکه:
🔹 کسبوکار خودم رو راه انداختم (هنوز کوچیکه، اما شروع شده).
🔹 مدیر بازاریابی یکی از هلدینگهای بزرگ کشور هستم.
🔹 هر سال حداقل ۳ سفر خارجی دارم.
🔹 رابطهام با همسرم عاشقانه، پر از آرامش و زیباییه.
🔹 درآمدم بسیار عالی دارم.
رابطهام با خودم هم بهتر شده، از قبل شادتر هستم و میدونم که هنوز در ابتدای راه رشد و پیشرفت ایستادم و این تازه آغاز مسیر جدیده.
🌹🌹🌹🌹
اطلاعات کامل درباره آگاهی های دوره روانشناسی ثروت 1
https://abasmanesh.com/fa/product/ravanshenasi-servat/
گروه تحقیقاتی عباسمنش
دوره روانشناسی ثروت ۱
بخشی از نتایج ستاره عزیز از عمل به آگاهی های دوره 12 قدم:
🌹🌹🌹🌹
امروز بعد از یک سال و دو ماه، چکاپ فرکانسی خودم را که در شروع دوره 12 قدم انجام داده بودم، مرور کردم. باورم نمیشد چقدر شخصیت و زندگیام تغییر کرده! اگر این چکاپ نبود، شاید حتی تصورش را هم نمیکردم که قبلاً چنین شخصیتی داشتم.
تحولات مالی و شغلی:
به لطف خدا، بسیاری از خواستههایی که قبلاً فقط آرزو داشتم ولی توانایی خریدشان را نداشتم، اکنون به راحتی در اختیار دارم.
زمان شروع دوره، هیچ شغلی نداشتم و فقط به دنبال ایجاد یک درآمد بودم. اما به لطف خدا، کسبوکارم رونق گرفته و ورودیم تا الان سه برابر شده است. قبلاً امیدی به آینده نداشتم، اما الان پر از شور و انگیزهام و ایمان دارم که اتفاقات فوقالعادهای در راه است.
تحولات عزتنفس و قدرت درونی:
الان باور زیادی به تواناییهای خودم دارم، احساس لیاقت میکنم و خودم رو شایسته نعمتهای خدا میدانم. وقتی با چالش روبهرو میشوم، ابتدا با خدا صحبت میکنم و از او میپرسم که این مسئله چه درسی برای من دارد و چگونه باید حلش کنم.
قبلاً حتی از حل سادهترین چالشها عاجز بودم، اما اکنون باور دارم که هر مسئلهای راهحل دارد و میدانم که قدرت حل آن در من هست.
تحولات معنوی:
ارتباطم با خدا فوقالعاده شده، مثل یک دوست صمیمی که همیشه کنارم هست. هر وقت به چالش میخورم، از او میخواهم که راه را نشان دهد. قبلاً حتی خود را لایق صحبت کردن با خدا نمیدانستم، اما اکنون خودم را بخشیدهام، پذیرفتهام و در مسیر جبران هستم.
آرامش و نگرش جدید به زندگی:
بیشتر روزها آرامشم را حفظ میکنم و به خدا توکل دارم. قبلاً ترسهای زیادی داشتم، اما اکنون میدانم که "الخیر فی ما وقع" و هر اتفاقی حکمتی دارد. باور دارم که خودم خالق تکتک لحظات زندگیام هستم.
تحولات در روابط:
قبل از دوره، در رابطهای عاطفی بودم که در آن، به خواستههایم احترام گذاشته نمیشد. پس از این دوره، آن رابطه را رها کردم و اجازه دادم که به سمت یک رابطه هدفمند هدایت شوم. اکنون به لطف خدا، با کسی نامزد کردهام که 95 درصد معیارهای من را دارد. بین ما صمیمیت، احترام و توجه واقعی وجود دارد و نامزدم کاملاً با قوانین آشناست. چقدر از اینکه در این مسیر هستم، به من افتخار میکند و من هم بابت وجودش از خدا ممنونم.
ارتباطم با دیگران بسیار بهتر شده است. قبلاً کینه و نفرت زیادی در دلم داشتم، اما اکنون یاد گرفتهام که خودم مسئول تمام اتفاقات زندگیام هستم. در روابط، صبورتر و خوشاخلاقتر شدهام و آرامش بیشتری را تجربه میکنم. در لحظاتی که به چالش برخورد می کنم، از واکنش های جدیدم متوجه تغییرات درونی خودم میشم که چقدر رشد کرده ام.
تحولات جسمی و سلامتی:
در این یک سال، 13 کیلو وزن کم کردهام و بدنم بسیار سرحالتر شده است. قبلاً اگر بیمار میشدم، روزها طول میکشید تا بهبود پیدا کنم، اما اکنون نهایتاً یک روز بعد، کاملاً خوب میشوم. تمام مشکلات جسمی که داشتم، به لطف خدا برطرف شده و اکنون کاملاً سالمم.
دوره 12 قدم مثل یک دانشگاه خودسازی بود.
استاد عزیز، بینهایت سپاسگزارم بابت تمام آگاهیهای ناب. تکتک جلسات این دوره همچنان برایم الهامبخش است و میدانم که هنوز راه زیادی برای رشد و بهتر شدن دارم. بابت وجودتان خدا را شکر میکنم. از خالقم ممنونم که من را به دوره 12 قدم هدایت کرد تا در یک سال "جهاد اکبر" برای تغییر شخصیتم به راه اندازم و نسخه بهتری از خودم بسازم.
❤️❤️❤️❤️
اطلاعات کامل درباره شیوه آموزشی دوره 12 قدم و نحوه خرید این دوره
👇👇👇👇
https://abasmanesh.com/fa/product/12steps-course/
🌹🌹🌹🌹
امروز بعد از یک سال و دو ماه، چکاپ فرکانسی خودم را که در شروع دوره 12 قدم انجام داده بودم، مرور کردم. باورم نمیشد چقدر شخصیت و زندگیام تغییر کرده! اگر این چکاپ نبود، شاید حتی تصورش را هم نمیکردم که قبلاً چنین شخصیتی داشتم.
تحولات مالی و شغلی:
به لطف خدا، بسیاری از خواستههایی که قبلاً فقط آرزو داشتم ولی توانایی خریدشان را نداشتم، اکنون به راحتی در اختیار دارم.
زمان شروع دوره، هیچ شغلی نداشتم و فقط به دنبال ایجاد یک درآمد بودم. اما به لطف خدا، کسبوکارم رونق گرفته و ورودیم تا الان سه برابر شده است. قبلاً امیدی به آینده نداشتم، اما الان پر از شور و انگیزهام و ایمان دارم که اتفاقات فوقالعادهای در راه است.
تحولات عزتنفس و قدرت درونی:
الان باور زیادی به تواناییهای خودم دارم، احساس لیاقت میکنم و خودم رو شایسته نعمتهای خدا میدانم. وقتی با چالش روبهرو میشوم، ابتدا با خدا صحبت میکنم و از او میپرسم که این مسئله چه درسی برای من دارد و چگونه باید حلش کنم.
قبلاً حتی از حل سادهترین چالشها عاجز بودم، اما اکنون باور دارم که هر مسئلهای راهحل دارد و میدانم که قدرت حل آن در من هست.
تحولات معنوی:
ارتباطم با خدا فوقالعاده شده، مثل یک دوست صمیمی که همیشه کنارم هست. هر وقت به چالش میخورم، از او میخواهم که راه را نشان دهد. قبلاً حتی خود را لایق صحبت کردن با خدا نمیدانستم، اما اکنون خودم را بخشیدهام، پذیرفتهام و در مسیر جبران هستم.
آرامش و نگرش جدید به زندگی:
بیشتر روزها آرامشم را حفظ میکنم و به خدا توکل دارم. قبلاً ترسهای زیادی داشتم، اما اکنون میدانم که "الخیر فی ما وقع" و هر اتفاقی حکمتی دارد. باور دارم که خودم خالق تکتک لحظات زندگیام هستم.
تحولات در روابط:
قبل از دوره، در رابطهای عاطفی بودم که در آن، به خواستههایم احترام گذاشته نمیشد. پس از این دوره، آن رابطه را رها کردم و اجازه دادم که به سمت یک رابطه هدفمند هدایت شوم. اکنون به لطف خدا، با کسی نامزد کردهام که 95 درصد معیارهای من را دارد. بین ما صمیمیت، احترام و توجه واقعی وجود دارد و نامزدم کاملاً با قوانین آشناست. چقدر از اینکه در این مسیر هستم، به من افتخار میکند و من هم بابت وجودش از خدا ممنونم.
ارتباطم با دیگران بسیار بهتر شده است. قبلاً کینه و نفرت زیادی در دلم داشتم، اما اکنون یاد گرفتهام که خودم مسئول تمام اتفاقات زندگیام هستم. در روابط، صبورتر و خوشاخلاقتر شدهام و آرامش بیشتری را تجربه میکنم. در لحظاتی که به چالش برخورد می کنم، از واکنش های جدیدم متوجه تغییرات درونی خودم میشم که چقدر رشد کرده ام.
تحولات جسمی و سلامتی:
در این یک سال، 13 کیلو وزن کم کردهام و بدنم بسیار سرحالتر شده است. قبلاً اگر بیمار میشدم، روزها طول میکشید تا بهبود پیدا کنم، اما اکنون نهایتاً یک روز بعد، کاملاً خوب میشوم. تمام مشکلات جسمی که داشتم، به لطف خدا برطرف شده و اکنون کاملاً سالمم.
دوره 12 قدم مثل یک دانشگاه خودسازی بود.
استاد عزیز، بینهایت سپاسگزارم بابت تمام آگاهیهای ناب. تکتک جلسات این دوره همچنان برایم الهامبخش است و میدانم که هنوز راه زیادی برای رشد و بهتر شدن دارم. بابت وجودتان خدا را شکر میکنم. از خالقم ممنونم که من را به دوره 12 قدم هدایت کرد تا در یک سال "جهاد اکبر" برای تغییر شخصیتم به راه اندازم و نسخه بهتری از خودم بسازم.
❤️❤️❤️❤️
اطلاعات کامل درباره شیوه آموزشی دوره 12 قدم و نحوه خرید این دوره
👇👇👇👇
https://abasmanesh.com/fa/product/12steps-course/
گروه تحقیقاتی عباسمنش
دوره های «۱۲ قدم»
بخشی از نتایج فاطمه عزیز از کار کردن روی آگاهی های دوره 12 قدم
🌹🌹🌹🌹
من یک بار کامل دوره 12 قدم را کار کردم و حالا میخواهم دوباره از قدم اول شروع کنم. اما قبل از شروع، میخواهم نتایج سری اولم را بنویسم.
وقتی وارد دوره 12 قدم شدم، 300 میلیون تومان بدهی داشتم. جلسات را شروع کردم، پنج ماه اول نتیجه خاصی نمیدیدم، فقط آرامش داشتم و حالم خوب بود. اما بدهیها همچنان بودند. بعد از پنج ماه، کمکم نتایج برایم واضح شد و رشد مالی بزرگی را تجربه کردم، در حالی که قبل از این حتی برای ده میلیون هم مشکل داشتم.
نتایج سری اولم در دوره 12 قدم:
300 میلیون تومان بدهی را کامل پرداخت کردم.
بالاترین میزان فروش را در محصولم داشتم، در حالی که تا قبل از این هیچوقت این میزان فروش نداشتم.
با کار فیزیکی کمتر، سودم شش برابر شد.
هزینه حج عمره خودم، مادرم و پدرم را پرداخت کردم (مجموعا 210 میلیون تومان).
17 گرم طلا خریدم.
دو زمین کشاورزی جدید خریدم: یکی 2600 متر و یکی 1700 متر
150 دلار برای سفر خارجی ذخیره کردم.
هیچ بدهیای ندارم.
همه خریدهایم نقدی انجام میشود و پول هیچکس دستم نیست.
روابط خانوادگیام همیشه خوب بود، همچنان هم خوب است، خدا را شکر.
اینها نتایج من از سری اول دوره 12 قدم در طی ده ماه بود. حالا دوباره میخواهم 12 قدم را شروع کنم. با چه هدفی؟
میخواهم در مشهد خانه بگیرم و زندگی مستقل خودم را شروع کنم. یک خانه تمیز و یکخوابه با وسایل خوب و کسبوکارم را گسترش بدهم و به سطح بالاتری برسانم.
بعدا دوباره از نتایجم مینویسم.
❤️❤️❤️❤️
اطلاعات کامل درباره شیوه آموزشی دوره 12 قدم و نحوه خرید این دوره
👇👇👇👇
https://abasmanesh.com/fa/product/12steps-course/
🌹🌹🌹🌹
من یک بار کامل دوره 12 قدم را کار کردم و حالا میخواهم دوباره از قدم اول شروع کنم. اما قبل از شروع، میخواهم نتایج سری اولم را بنویسم.
وقتی وارد دوره 12 قدم شدم، 300 میلیون تومان بدهی داشتم. جلسات را شروع کردم، پنج ماه اول نتیجه خاصی نمیدیدم، فقط آرامش داشتم و حالم خوب بود. اما بدهیها همچنان بودند. بعد از پنج ماه، کمکم نتایج برایم واضح شد و رشد مالی بزرگی را تجربه کردم، در حالی که قبل از این حتی برای ده میلیون هم مشکل داشتم.
نتایج سری اولم در دوره 12 قدم:
300 میلیون تومان بدهی را کامل پرداخت کردم.
بالاترین میزان فروش را در محصولم داشتم، در حالی که تا قبل از این هیچوقت این میزان فروش نداشتم.
با کار فیزیکی کمتر، سودم شش برابر شد.
هزینه حج عمره خودم، مادرم و پدرم را پرداخت کردم (مجموعا 210 میلیون تومان).
17 گرم طلا خریدم.
دو زمین کشاورزی جدید خریدم: یکی 2600 متر و یکی 1700 متر
150 دلار برای سفر خارجی ذخیره کردم.
هیچ بدهیای ندارم.
همه خریدهایم نقدی انجام میشود و پول هیچکس دستم نیست.
روابط خانوادگیام همیشه خوب بود، همچنان هم خوب است، خدا را شکر.
اینها نتایج من از سری اول دوره 12 قدم در طی ده ماه بود. حالا دوباره میخواهم 12 قدم را شروع کنم. با چه هدفی؟
میخواهم در مشهد خانه بگیرم و زندگی مستقل خودم را شروع کنم. یک خانه تمیز و یکخوابه با وسایل خوب و کسبوکارم را گسترش بدهم و به سطح بالاتری برسانم.
بعدا دوباره از نتایجم مینویسم.
❤️❤️❤️❤️
اطلاعات کامل درباره شیوه آموزشی دوره 12 قدم و نحوه خرید این دوره
👇👇👇👇
https://abasmanesh.com/fa/product/12steps-course/
گروه تحقیقاتی عباسمنش
دوره های «۱۲ قدم»
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
برای دیدن قسمتهای جدید سریال سفر به دور امریکا به سایت مراجعه نمایید.
abasmanesh.com
abasmanesh.com
بخشی از نتایج فاطمه عزیز از زندگی به شیوه دوره قانون سلامتی
🌹🌹🌹🌹
الان هشت ماهه که دارم به شیوه دوره قانون سلامتی زندگی میکنم و چقدر نتایج عالی گرفتم، نهفقط در سلامتی، بلکه در تمام جنبههای زندگیم. واقعا که چقدر سیستم جهان و سیستم بدن ما دقیق و منظم عمل میکنه. خدایا شکرت برای این نظم بینقص.
بخشی از نتایجم از زندگی به شیوه دوره قانون سلامتی:
قبل از زندگی به شیوه دوره قانون سلامتی روی دستام پر از لکههای قهوهای بود. میشه بهم میگفتن که اینها ارثیه و از بین نمیره، چون مادرم و خالههام هم همینطور بودن، اما الان با زندگی به شیوه دوره قانون سلامتی، این لک ها تقریباً محو شدن.
انرژیم فوقالعاده شده. فقط پنج ساعت در شب میخوابم، اما بدون نیاز به ساعت یا آلارم از خواب بیدار میشم و با اینکه کلی فعالیت روزانه دارم، مثل کار مغازه، کارهای شخصی، روی دورهها کار کردن، کلاس زبان، ورزش و عضلهسازی و …، لذت می برم و آخر شب راحت میخوابم.
قبل از زندگی به شیوه دوره قانون سلامتی مشکلات کیست تخمدان داشتم که باعث شده بود زیر چونهام موهای زائد در بیاد و حسابی اذیت میشدم، اما الان خیلی کم شدن و فقط چند تا دونهی ریز باقی مونده. زانودرد و کمردرد داشتم که کاملاً برطرف شدن. پریودهای نامنظم، دلدرد، پادرد، کمردرد و بیحالیهای همیشگی داشتم که خیلی بهبود پیدا کردند.
قبل از دوره قانون سلامتی به خاطر پوست صورت و دستهام کرمهای گرون از تهران سفارش میدادم، استفاده میکردم اما بعد از چند ماه دوباره مشکل برمیگشت. ولی الان پوست صورت و دستهام بدون نیاز به کردم، کاملاً طبیعی، نرم و شفاف شدن.
وزنم از ۶۷ کیلو به ۵۰ کیلو رسیده و با شروع عضلهسازی و بعد از دو ماه، بدنم کمکم شروع به فرم گرفتن کرده. الان ۵۶ کیلو شدم و چقدر اندامم زیباتر شده، عضلههای بدنم مشخص شدن.
پف پشت چشمم کاملاً از بین رفته، چشمهام بازتر شده. یه چربی سفید ریز داخل چشمم بود که خیلی کوچیک شده. قبلاً اگه دیر میخوابیدم، چشمهام قرمز میشد و میسوخت، اما الان دیگه هر چقدر دیر بخوابم، اذیت نمیشم.
هر موقع بخوابم، صبح ساعت ۶ بیدارم و با انرژی میرم سرکار.
کف پاهام همیشه خشک و ترکخورده بود، اما کاملاً این مسئله حل شده.
قبل از دوره، سردردهای شدیدی داشتم که امانم رو بریده بود، وقتی میگرفت، نه میتونستم با کسی حرف بزنم، نه کاری انجام بدم، فقط دراز میکشیدم و تمام فکرم روی اون درد بود، اما با زندگی به شیوه دوره قانون سلامتی این مسئله کاملاً خوب شدم. الان میفهمم که مشکل از روده و گوارشم بوده.
دندونهام با اینکه ترمیم کرده بودم، به سردی و گرمی غذا حساس بودن، ولی الان اصلاً اذیت نمیشم.
ته گلوم همیشه احساس درد داشتم، هر دکتری که میرفتم، میگفت لوزههات عفونت دارن. عفونت به گوشهام هم زده بود، گاهی شبها از درد گوش بیدار میشدم، اما زندگی به شیوه دوره قانون سلامتی این مسئله رو کامل حل کرد.
شورهی سر و چربی موهام کاملاً تنظیم شده.
خطهای چروک روی صورتم برطرف شده.
قبل از زندگی به شیوه دوره قانون سلامتی، زبونم همیشه یه لایهی سفید داشت و بهم میگفتن مشکل گوارشی داری، اما الان میفهمم که همهی اینها از مصرف نشاسته بوده چون با زندگی به شیوه دوره قانون سلامتی این مسئله برطرف شده.
دیگه نیازی به مسواک زدن مکرر ندارم، بوی عرقم از بین رفته، در حالی که قبل از دوره قانون سلامتی، مدام درگیر خرید عطر، اسپری و مام بودم. پوست بدنم نرم و تمیز شده. بوی دهانم که صبحها خیلی آزار دهنده بود، از بین رفته.
حافظهام خیلی بهتر شده، توی کلاس زبان بهتر یاد میگیرم و وقتی فایلهای دورهها رو گوش میکنم، خیلی بیشتر متوجه میشم.
الان کار کردن روی دورههای دیگه هم برام لذتبخشتر شده. قبلاً خیلی زود عصبی میشدم، اما الان چقدر آرامتر شدم.
و کلی نتایج دیگه که خدا رو صدهزار مرتبه شکر با زندگی به شیوه دوره قانون سلامتی برطرف شدند.
👇👇👇👇
اطلاعات کامل درباره محتوای آموزشی دوره قانون سلامتی و اینکه این دوره بی نظیر چه مسائل اساسی ای را حل می کند
https://abasmanesh.com/fa/product/the-law-of-health/
🌹🌹🌹🌹
الان هشت ماهه که دارم به شیوه دوره قانون سلامتی زندگی میکنم و چقدر نتایج عالی گرفتم، نهفقط در سلامتی، بلکه در تمام جنبههای زندگیم. واقعا که چقدر سیستم جهان و سیستم بدن ما دقیق و منظم عمل میکنه. خدایا شکرت برای این نظم بینقص.
بخشی از نتایجم از زندگی به شیوه دوره قانون سلامتی:
قبل از زندگی به شیوه دوره قانون سلامتی روی دستام پر از لکههای قهوهای بود. میشه بهم میگفتن که اینها ارثیه و از بین نمیره، چون مادرم و خالههام هم همینطور بودن، اما الان با زندگی به شیوه دوره قانون سلامتی، این لک ها تقریباً محو شدن.
انرژیم فوقالعاده شده. فقط پنج ساعت در شب میخوابم، اما بدون نیاز به ساعت یا آلارم از خواب بیدار میشم و با اینکه کلی فعالیت روزانه دارم، مثل کار مغازه، کارهای شخصی، روی دورهها کار کردن، کلاس زبان، ورزش و عضلهسازی و …، لذت می برم و آخر شب راحت میخوابم.
قبل از زندگی به شیوه دوره قانون سلامتی مشکلات کیست تخمدان داشتم که باعث شده بود زیر چونهام موهای زائد در بیاد و حسابی اذیت میشدم، اما الان خیلی کم شدن و فقط چند تا دونهی ریز باقی مونده. زانودرد و کمردرد داشتم که کاملاً برطرف شدن. پریودهای نامنظم، دلدرد، پادرد، کمردرد و بیحالیهای همیشگی داشتم که خیلی بهبود پیدا کردند.
قبل از دوره قانون سلامتی به خاطر پوست صورت و دستهام کرمهای گرون از تهران سفارش میدادم، استفاده میکردم اما بعد از چند ماه دوباره مشکل برمیگشت. ولی الان پوست صورت و دستهام بدون نیاز به کردم، کاملاً طبیعی، نرم و شفاف شدن.
وزنم از ۶۷ کیلو به ۵۰ کیلو رسیده و با شروع عضلهسازی و بعد از دو ماه، بدنم کمکم شروع به فرم گرفتن کرده. الان ۵۶ کیلو شدم و چقدر اندامم زیباتر شده، عضلههای بدنم مشخص شدن.
پف پشت چشمم کاملاً از بین رفته، چشمهام بازتر شده. یه چربی سفید ریز داخل چشمم بود که خیلی کوچیک شده. قبلاً اگه دیر میخوابیدم، چشمهام قرمز میشد و میسوخت، اما الان دیگه هر چقدر دیر بخوابم، اذیت نمیشم.
هر موقع بخوابم، صبح ساعت ۶ بیدارم و با انرژی میرم سرکار.
کف پاهام همیشه خشک و ترکخورده بود، اما کاملاً این مسئله حل شده.
قبل از دوره، سردردهای شدیدی داشتم که امانم رو بریده بود، وقتی میگرفت، نه میتونستم با کسی حرف بزنم، نه کاری انجام بدم، فقط دراز میکشیدم و تمام فکرم روی اون درد بود، اما با زندگی به شیوه دوره قانون سلامتی این مسئله کاملاً خوب شدم. الان میفهمم که مشکل از روده و گوارشم بوده.
دندونهام با اینکه ترمیم کرده بودم، به سردی و گرمی غذا حساس بودن، ولی الان اصلاً اذیت نمیشم.
ته گلوم همیشه احساس درد داشتم، هر دکتری که میرفتم، میگفت لوزههات عفونت دارن. عفونت به گوشهام هم زده بود، گاهی شبها از درد گوش بیدار میشدم، اما زندگی به شیوه دوره قانون سلامتی این مسئله رو کامل حل کرد.
شورهی سر و چربی موهام کاملاً تنظیم شده.
خطهای چروک روی صورتم برطرف شده.
قبل از زندگی به شیوه دوره قانون سلامتی، زبونم همیشه یه لایهی سفید داشت و بهم میگفتن مشکل گوارشی داری، اما الان میفهمم که همهی اینها از مصرف نشاسته بوده چون با زندگی به شیوه دوره قانون سلامتی این مسئله برطرف شده.
دیگه نیازی به مسواک زدن مکرر ندارم، بوی عرقم از بین رفته، در حالی که قبل از دوره قانون سلامتی، مدام درگیر خرید عطر، اسپری و مام بودم. پوست بدنم نرم و تمیز شده. بوی دهانم که صبحها خیلی آزار دهنده بود، از بین رفته.
حافظهام خیلی بهتر شده، توی کلاس زبان بهتر یاد میگیرم و وقتی فایلهای دورهها رو گوش میکنم، خیلی بیشتر متوجه میشم.
الان کار کردن روی دورههای دیگه هم برام لذتبخشتر شده. قبلاً خیلی زود عصبی میشدم، اما الان چقدر آرامتر شدم.
و کلی نتایج دیگه که خدا رو صدهزار مرتبه شکر با زندگی به شیوه دوره قانون سلامتی برطرف شدند.
👇👇👇👇
اطلاعات کامل درباره محتوای آموزشی دوره قانون سلامتی و اینکه این دوره بی نظیر چه مسائل اساسی ای را حل می کند
https://abasmanesh.com/fa/product/the-law-of-health/
گروه تحقیقاتی عباسمنش
دوره «قانون سلامتی»
بخشی از نتایج محمد عزیز از عمل به آگاهی های دوره روانشناسی ثروت 1 و روانشناسی ثروت 3
🌹🌹🌹🌹
استاد عزیزم، به خودم قول داده بودم وقتی نتایجم به ثبات رسید، براتون از نحوه آشنایی با شما و نتایجی که به خاطر عمل به آموزههای شما در زندگیم رقم خورده، بنویسم.
من ۴۶ سالمه و در جنوب تهران به دنیا اومدم. یه خانواده ۶ نفری بودیم؛ دو تا برادر و دو تا خواهر. پدرم کارگر ایرانخودرو بود، مادرم هم خونهدار بود.
متأسفانه وقتی ۱۵ سالم بود، برادرام فوت کردند. ما موندیم با یه مادری که همیشه ناراحت و غمگین بود و گریان، چون برادرش هم شهید شده بود و یه پدری که خیلی مذهبی بود، بسیار انقلابی و جزو این گروههای انجمن اسلامی و غیره. جنگ رو خیلی یادم نمیاد، ولی دوران سخت اقتصادی رو گذروندیم. یادمه از وقتی برادرم فوت کرد، بیشتر توی مرکز توجه والدین و فامیل بودم.
حالا تصور کن توی همچین خانواده ای با تعصبات شدید مذهبی، ما با خواهرام با چه سختی و محدودیتهایی بزرگ شدیم، اونم توی جنوب شهری که خیلی مذهبی بود.
همهی این اتفاقا باعث شد من از همون اول خیلی روی کسی حساب نکنم، چون خصوصیات اخلاقی پدرم باعث شده بود که خیلی با اقوام و دوستان تماس نداشته باشیم. باورهای مالیمون هم که داغون. البته خودمم یهجورایی همیشه دنبال توجه و دیده شدن بودم.
همیشه میخواستم همه ازم تعریف کنن، تحویلم بگیرن. همیشه سعی میکردم بهترین و مهمترین باشم. این باعث شد یهجوری با خانواده و اطرافیانم فاصله بگیرم.
خلاصه با راهنمایی یکی از دوستان پدرم، از هنرستان فارغالتحصیل شدم، وارد دانشگاه شدم و بعد دنیای کار و کاسبی. بعد هم به اصرار خانواده ازدواج کردم.
تحتتأثیر جامعه اطرافم و تعصبات مذهبی، مرتباً به دنبال هیئت رفتن، دعا رفتن و زیارت عاشورا بودم و چون همسرم کار عکاسی انجام میداد و دیر میاومد خونه، منم کمکم وارد همون کار شدم.
ذرهذره توی اون کار جدید جلو رفتم. دیدم درآمدش بهتر از اون کار قبلیم هست، استعفا دادم و وارد این کار شدم و توی این کار رشد کردیم.
تا جایی که حتی خودم هم متوجه نشدم که چطور یکی از بهترین تالارهای تهران رو راه انداختیم و کلی پول درآوردیم.
اما فشار کار بسیار زیاد بود تا جایی که توی زندگی زناشوییمون کلی تأثیر منفی گذاشت. خیلی درگیری و داستان داشتیم.
ساعت کار زیاد و پر از استرس بود که باعث شده بود هیچی خوشحالمون نکنه و حتی آرومآروم درآمدمون هم کم شد. فکر کردیم باید تالار رو بازسازی و قشنگتر کنیم. در نتیجه تمام پساندازهامون رو خرج نوسازی سالن کردیم، اما نهتنها جواب نداد بلکه اوضاع بدتر هم شد.
اون زمان فکر میکردم به این دلیل که کشور ورشکسته است و اقتصاد خوابیده، دیگه هیچکی عروسی نمیگیره؛ در نتیجه ما هم درآمدی نداریم.
اما کسی مثل استاد عباسمنش رو نمیشناختیم که یادمون بده بالا تو افکارت تغییر کرده که اوضاعت تغییر کرده. فکر میکردم باید از ایران برم تا اوضاعم بهتر بشه.
سالن رو اجاره دادیم و مهاجرت کردیم به کشور دوست و همسایه. خیلی شرایط سخت شده بود. هر روز دلار بالا پایین میرفت.
هر روز یه قیمت جدید و بعد هم که پاندمی اتفاق افتاد و همهجا تعطیل شد و مجبور شدیم برگردیم ایران.
عروسیها کنسل شد. هیچ درآمدی نداشتیم. نه اجاره و نه هیچ درآمد دیگهای.
توی این نقطه صفر بود که یه اتفاق جالب برام رخ داد که اگه بخوام زندگیمو به ۲ بخش تقسیم کنم، میگم زندگیِ من قبل از این نقطه و بعد از این نقطه؛ که آشنا شدن با آموزههای استاد عباسمنش بود، اونم توی سن ۴۰ سالگی.
من از بچگی کار کردن رو شروع کرده بودم، به این امید که میگفتم من توی چهلسالگی دیگه کار نمیکنم و فقط استراحت میکنم.
باور کنین دقیقاً همینطور شد، ولی به اجبار شرایط پاندمی.
از نظر مالی، اجتماعی و خانوادگی خیلی تحت فشار بودم. همه میخواستن ببینن چرا ما برگشتیم به ایران. کلی هم باید توضیح میدادیم. دوران سختی بود.
شبها که تنها بودم، انقدر گریه میکردم که حالم واقعاً خراب میشد. نه توی خونه آرامش داشتم و نه توی محل کار.
اینجا بود که عزمم رو جزم کردم تا به جای گله و شکایت و گریهزاری، مشکل کارم رو پیدا کنم و حل کنم و اوضاع رو تغییر بدم.
من قبلاً هم توی زندگیم چندتا شکست سنگین خورده بودم، اما این بار اوضاع برام فرق داشت و درخواستم از خدا این بود که مسئله رو از ریشه حل کنم تا این الگوی مخرب دیگه برام تکرار نشه.
یادمه یه روز صدای استاد عباسمنش رو تو گوشی همسرم شنیدم، که اون هم سعی داشت شرایط رو بهتر کنه. اما راستش هیچ درکی از اون صحبتهای استاد نداشتم.
تا اینکه توی این گروههای تلگرامی با استاد عباسمنش آشنا شدم و مسیر رو ادامه دادم، تا جایی که دیگه میفهمیدم استاد درباره چی صحبت میکنه و کمی ایمان آورده بودم.
بعد به سایت abasmanesh.com هدایت شدم و تصمیم به خرید دورههای استاد گرفتم.
🌹🌹🌹🌹
استاد عزیزم، به خودم قول داده بودم وقتی نتایجم به ثبات رسید، براتون از نحوه آشنایی با شما و نتایجی که به خاطر عمل به آموزههای شما در زندگیم رقم خورده، بنویسم.
من ۴۶ سالمه و در جنوب تهران به دنیا اومدم. یه خانواده ۶ نفری بودیم؛ دو تا برادر و دو تا خواهر. پدرم کارگر ایرانخودرو بود، مادرم هم خونهدار بود.
متأسفانه وقتی ۱۵ سالم بود، برادرام فوت کردند. ما موندیم با یه مادری که همیشه ناراحت و غمگین بود و گریان، چون برادرش هم شهید شده بود و یه پدری که خیلی مذهبی بود، بسیار انقلابی و جزو این گروههای انجمن اسلامی و غیره. جنگ رو خیلی یادم نمیاد، ولی دوران سخت اقتصادی رو گذروندیم. یادمه از وقتی برادرم فوت کرد، بیشتر توی مرکز توجه والدین و فامیل بودم.
حالا تصور کن توی همچین خانواده ای با تعصبات شدید مذهبی، ما با خواهرام با چه سختی و محدودیتهایی بزرگ شدیم، اونم توی جنوب شهری که خیلی مذهبی بود.
همهی این اتفاقا باعث شد من از همون اول خیلی روی کسی حساب نکنم، چون خصوصیات اخلاقی پدرم باعث شده بود که خیلی با اقوام و دوستان تماس نداشته باشیم. باورهای مالیمون هم که داغون. البته خودمم یهجورایی همیشه دنبال توجه و دیده شدن بودم.
همیشه میخواستم همه ازم تعریف کنن، تحویلم بگیرن. همیشه سعی میکردم بهترین و مهمترین باشم. این باعث شد یهجوری با خانواده و اطرافیانم فاصله بگیرم.
خلاصه با راهنمایی یکی از دوستان پدرم، از هنرستان فارغالتحصیل شدم، وارد دانشگاه شدم و بعد دنیای کار و کاسبی. بعد هم به اصرار خانواده ازدواج کردم.
تحتتأثیر جامعه اطرافم و تعصبات مذهبی، مرتباً به دنبال هیئت رفتن، دعا رفتن و زیارت عاشورا بودم و چون همسرم کار عکاسی انجام میداد و دیر میاومد خونه، منم کمکم وارد همون کار شدم.
ذرهذره توی اون کار جدید جلو رفتم. دیدم درآمدش بهتر از اون کار قبلیم هست، استعفا دادم و وارد این کار شدم و توی این کار رشد کردیم.
تا جایی که حتی خودم هم متوجه نشدم که چطور یکی از بهترین تالارهای تهران رو راه انداختیم و کلی پول درآوردیم.
اما فشار کار بسیار زیاد بود تا جایی که توی زندگی زناشوییمون کلی تأثیر منفی گذاشت. خیلی درگیری و داستان داشتیم.
ساعت کار زیاد و پر از استرس بود که باعث شده بود هیچی خوشحالمون نکنه و حتی آرومآروم درآمدمون هم کم شد. فکر کردیم باید تالار رو بازسازی و قشنگتر کنیم. در نتیجه تمام پساندازهامون رو خرج نوسازی سالن کردیم، اما نهتنها جواب نداد بلکه اوضاع بدتر هم شد.
اون زمان فکر میکردم به این دلیل که کشور ورشکسته است و اقتصاد خوابیده، دیگه هیچکی عروسی نمیگیره؛ در نتیجه ما هم درآمدی نداریم.
اما کسی مثل استاد عباسمنش رو نمیشناختیم که یادمون بده بالا تو افکارت تغییر کرده که اوضاعت تغییر کرده. فکر میکردم باید از ایران برم تا اوضاعم بهتر بشه.
سالن رو اجاره دادیم و مهاجرت کردیم به کشور دوست و همسایه. خیلی شرایط سخت شده بود. هر روز دلار بالا پایین میرفت.
هر روز یه قیمت جدید و بعد هم که پاندمی اتفاق افتاد و همهجا تعطیل شد و مجبور شدیم برگردیم ایران.
عروسیها کنسل شد. هیچ درآمدی نداشتیم. نه اجاره و نه هیچ درآمد دیگهای.
توی این نقطه صفر بود که یه اتفاق جالب برام رخ داد که اگه بخوام زندگیمو به ۲ بخش تقسیم کنم، میگم زندگیِ من قبل از این نقطه و بعد از این نقطه؛ که آشنا شدن با آموزههای استاد عباسمنش بود، اونم توی سن ۴۰ سالگی.
من از بچگی کار کردن رو شروع کرده بودم، به این امید که میگفتم من توی چهلسالگی دیگه کار نمیکنم و فقط استراحت میکنم.
باور کنین دقیقاً همینطور شد، ولی به اجبار شرایط پاندمی.
از نظر مالی، اجتماعی و خانوادگی خیلی تحت فشار بودم. همه میخواستن ببینن چرا ما برگشتیم به ایران. کلی هم باید توضیح میدادیم. دوران سختی بود.
شبها که تنها بودم، انقدر گریه میکردم که حالم واقعاً خراب میشد. نه توی خونه آرامش داشتم و نه توی محل کار.
اینجا بود که عزمم رو جزم کردم تا به جای گله و شکایت و گریهزاری، مشکل کارم رو پیدا کنم و حل کنم و اوضاع رو تغییر بدم.
من قبلاً هم توی زندگیم چندتا شکست سنگین خورده بودم، اما این بار اوضاع برام فرق داشت و درخواستم از خدا این بود که مسئله رو از ریشه حل کنم تا این الگوی مخرب دیگه برام تکرار نشه.
یادمه یه روز صدای استاد عباسمنش رو تو گوشی همسرم شنیدم، که اون هم سعی داشت شرایط رو بهتر کنه. اما راستش هیچ درکی از اون صحبتهای استاد نداشتم.
تا اینکه توی این گروههای تلگرامی با استاد عباسمنش آشنا شدم و مسیر رو ادامه دادم، تا جایی که دیگه میفهمیدم استاد درباره چی صحبت میکنه و کمی ایمان آورده بودم.
بعد به سایت abasmanesh.com هدایت شدم و تصمیم به خرید دورههای استاد گرفتم.
اولین دورهای که خریدم، دوره ۱۲ قدم بود. چون شما دورههای قرآنی هم داشتید، بیشتر به من میچسبید و بیشتر به روحیات مذهبی من میخورد و میتونست با منطقهای قوی از قرآن و کلام خداوند، الگوهای متعصب مذهبی من رو اصلاح کنه. استاد عزیز، همونطور که خودت گفتی، از لحظهای که برای تغییر اقدام میکنی، جهان هستی نشونههاشو میفرسته.
من وارد آموزههای شما در دوره ۱۲ قدم شدم و بعد از اون، دوره روانشناسی ثروت ۱ رو خریدم و روی این دورهها کار کردم و سالهای پاندمی و قرنطینه که همه کسبوکارها تعطیل شده بودند، تبدیل شد به پربرکتترین و پولسازترین سالهای زندگی کاری من؛ اونم به راحتی.
من از درآمد صفر و شرایط زیر صفر با دوره ۱۲ قدم شروع کردم، بعد دوره روانشناسی ثروت ۱ و دوره روانشناسی ثروت ۳ رو خریدم و کار کردم و توی سال ۱۴۰۰ به درآمد بالای یک میلیارد تومان رسیدم؛ اونم به راحتی.
تا جاییکه میتونم بگم تا اون زمان به این راحتی پول نساخته بودم. توی چند ماه، به راحتی دستهای خدا اومدن تو زندگیم. ایدههای خوب بهم دادند، مثلاً خرید و فروش زمین. اصلاً قبلاً این کارها رو نکرده بودم. اما اصلاً مگه داریم به این راحتی؟
خلاصه اون دوران تموم شد و کاسبی تالار ما دوباره راه افتاد. اما این دفعه با شخصیتی جدیدی که با دوره های روانشناسی ثروت 1، ۱۲ قدم و روانشناسی ثروت 3 و دوره کشف قوانین زندگی ساخته بودم.
همون کاری که قبلاً از سوددهی افتاده بود و حتی به ضرردهی هم رسیده بود، شروع به سودآوری کرد و سود بیش از ۷۰٪ داشت.
سیل مشتری به سمت کسبوکار ما به جریان افتاد، اون هم بدون هیچ تبلیغاتی؛ در حالیکه قبلاً ما کلی تبلیغات و تخفیف میگذاشتیم تا مشتری جذب کنیم.
هر روز اوضاع بهتر می شد و کار به جایی رسید که این من بودم که مشتریها رو با توجه به قیمتهای بهتری که میدادند، انتخاب میکردم.
من و همسرم هر روز روی خودمون کار میکردیم. خودمون رو بسته بودیم به دورههای آموزشی ۱۲ قدم، روانشناسی ثروت ۱، دوره کشف قوانین زندگی و دوره روانشناسی ثروت ۳. حتی به نظرم همسرم توی این زمینه آگاهتر و متعهدتر بود. ساعتها مینشستیم با هم راجع به قوانین و آموزههای شما در این دورهها حرف میزدیم.
ما در طی این مدت، قدمبهقدم تقریباً همهی دورههای آموزشی استاد رو خریدیم و روی این آموزهها کار میکردیم.
طوری که اطرافیانمون مدام ازمون میپرسیدن: چیکار میکنین؟ چی گوش میدین؟ و ما هم سایت استاد رو به اونا معرفی میکردیم. الان یه گروه بسیار بزرگی از اطرافیان ما با استاد آشنا شدن.
استاد، ما با آموزههای شما بود که واقعاً معنای کلمهی خدا رو فهمیدیم. توی اون سالهایی که فقط عقاید مذهبی داشتم، نوحه میرفتم و دعای ندبه و... هیچی نمیفهمیدم. همیشه به آدمایی که میکروفن دستشون بود و سخنرانی و مداحی میکردن، اعتماد میکردیم؛ اما الان ارتباط من مستقیم با خودِ خداست. به آرامش و رضایت درونی رسیدم و هر آنچه که از زندگی میخواستم، این خدا بهم بخشیده.
تصمیم گرفتیم دوباره مهاجرت کنیم، اینبار به اروپا. وقتی اطرافیان متوجه شدن، همه میپرسیدن: مشکل شما چیه که میخواید از اینجا برید؟
اینجا که همهچی دارید؛ خونه داری، ماشین داری، ویلا داری، درآمد خوب داری؛ دیگه چی میخوای؟
ولی اونا نمیدونستن ما چه افکاری تو ذهنمون هست و دنبال چی هستیم.
پروژهمونو شروع کردیم، و با صبر، بعد دو سال تونستیم اقامت کشور زیبای اسپانیا رو بگیریم. باور کنین راحت و آسون. البته زمان برد، ولی صبر کردیم و گفتیم خدا یه برنامهی بزرگ برامون داره و الان باید رو خودمون کار کنیم. همیشه میگیم: ما لیاقت سرزمین آزاد و پیشرفته با حقوق انسانی بالاتر رو داریم.
الان که دارم براتون مینویسم، یه خونه توی مادرید اجاره کردم؛ اونم با هدایت دستان خدا توی یک هفته. دوستان توی اسپانیا میدونن به خاطر قوانین این کشور، اجاره کردن خونه چقدر سخته؛
ولی ما راحت تونستیم یه خونهی بزرگ با همهی امکانات اجاره کنیم. الان هم مسیر گرفتن کارت اقامت یکسالهمون رو طی میکنیم.
پسانداز داریم، جوری که لااقل تا یک سال نیاز به کار کردن نداریم. خیلی از جزئیات رو نگفتم؛ خیلی زندگیم از ابعاد دیگهای هم رشد کرده که ننوشتم تا طولانی نشه.
من همیشه به خودم قول داده بودم که وقتی به یه نتایج خوب رسیدم، یه روز میام مینویسم که: به خدا ایمان داشته باش، صبر کن، توکل کن، بعد بشین کنار ببین الله چیکار میکنه برات.
من وارد آموزههای شما در دوره ۱۲ قدم شدم و بعد از اون، دوره روانشناسی ثروت ۱ رو خریدم و روی این دورهها کار کردم و سالهای پاندمی و قرنطینه که همه کسبوکارها تعطیل شده بودند، تبدیل شد به پربرکتترین و پولسازترین سالهای زندگی کاری من؛ اونم به راحتی.
من از درآمد صفر و شرایط زیر صفر با دوره ۱۲ قدم شروع کردم، بعد دوره روانشناسی ثروت ۱ و دوره روانشناسی ثروت ۳ رو خریدم و کار کردم و توی سال ۱۴۰۰ به درآمد بالای یک میلیارد تومان رسیدم؛ اونم به راحتی.
تا جاییکه میتونم بگم تا اون زمان به این راحتی پول نساخته بودم. توی چند ماه، به راحتی دستهای خدا اومدن تو زندگیم. ایدههای خوب بهم دادند، مثلاً خرید و فروش زمین. اصلاً قبلاً این کارها رو نکرده بودم. اما اصلاً مگه داریم به این راحتی؟
خلاصه اون دوران تموم شد و کاسبی تالار ما دوباره راه افتاد. اما این دفعه با شخصیتی جدیدی که با دوره های روانشناسی ثروت 1، ۱۲ قدم و روانشناسی ثروت 3 و دوره کشف قوانین زندگی ساخته بودم.
همون کاری که قبلاً از سوددهی افتاده بود و حتی به ضرردهی هم رسیده بود، شروع به سودآوری کرد و سود بیش از ۷۰٪ داشت.
سیل مشتری به سمت کسبوکار ما به جریان افتاد، اون هم بدون هیچ تبلیغاتی؛ در حالیکه قبلاً ما کلی تبلیغات و تخفیف میگذاشتیم تا مشتری جذب کنیم.
هر روز اوضاع بهتر می شد و کار به جایی رسید که این من بودم که مشتریها رو با توجه به قیمتهای بهتری که میدادند، انتخاب میکردم.
من و همسرم هر روز روی خودمون کار میکردیم. خودمون رو بسته بودیم به دورههای آموزشی ۱۲ قدم، روانشناسی ثروت ۱، دوره کشف قوانین زندگی و دوره روانشناسی ثروت ۳. حتی به نظرم همسرم توی این زمینه آگاهتر و متعهدتر بود. ساعتها مینشستیم با هم راجع به قوانین و آموزههای شما در این دورهها حرف میزدیم.
ما در طی این مدت، قدمبهقدم تقریباً همهی دورههای آموزشی استاد رو خریدیم و روی این آموزهها کار میکردیم.
طوری که اطرافیانمون مدام ازمون میپرسیدن: چیکار میکنین؟ چی گوش میدین؟ و ما هم سایت استاد رو به اونا معرفی میکردیم. الان یه گروه بسیار بزرگی از اطرافیان ما با استاد آشنا شدن.
استاد، ما با آموزههای شما بود که واقعاً معنای کلمهی خدا رو فهمیدیم. توی اون سالهایی که فقط عقاید مذهبی داشتم، نوحه میرفتم و دعای ندبه و... هیچی نمیفهمیدم. همیشه به آدمایی که میکروفن دستشون بود و سخنرانی و مداحی میکردن، اعتماد میکردیم؛ اما الان ارتباط من مستقیم با خودِ خداست. به آرامش و رضایت درونی رسیدم و هر آنچه که از زندگی میخواستم، این خدا بهم بخشیده.
تصمیم گرفتیم دوباره مهاجرت کنیم، اینبار به اروپا. وقتی اطرافیان متوجه شدن، همه میپرسیدن: مشکل شما چیه که میخواید از اینجا برید؟
اینجا که همهچی دارید؛ خونه داری، ماشین داری، ویلا داری، درآمد خوب داری؛ دیگه چی میخوای؟
ولی اونا نمیدونستن ما چه افکاری تو ذهنمون هست و دنبال چی هستیم.
پروژهمونو شروع کردیم، و با صبر، بعد دو سال تونستیم اقامت کشور زیبای اسپانیا رو بگیریم. باور کنین راحت و آسون. البته زمان برد، ولی صبر کردیم و گفتیم خدا یه برنامهی بزرگ برامون داره و الان باید رو خودمون کار کنیم. همیشه میگیم: ما لیاقت سرزمین آزاد و پیشرفته با حقوق انسانی بالاتر رو داریم.
الان که دارم براتون مینویسم، یه خونه توی مادرید اجاره کردم؛ اونم با هدایت دستان خدا توی یک هفته. دوستان توی اسپانیا میدونن به خاطر قوانین این کشور، اجاره کردن خونه چقدر سخته؛
ولی ما راحت تونستیم یه خونهی بزرگ با همهی امکانات اجاره کنیم. الان هم مسیر گرفتن کارت اقامت یکسالهمون رو طی میکنیم.
پسانداز داریم، جوری که لااقل تا یک سال نیاز به کار کردن نداریم. خیلی از جزئیات رو نگفتم؛ خیلی زندگیم از ابعاد دیگهای هم رشد کرده که ننوشتم تا طولانی نشه.
من همیشه به خودم قول داده بودم که وقتی به یه نتایج خوب رسیدم، یه روز میام مینویسم که: به خدا ایمان داشته باش، صبر کن، توکل کن، بعد بشین کنار ببین الله چیکار میکنه برات.
الان، شکر خدا، وقتی به چکآپهای فرکانسی قدیم نگاه میکنم، اصلاً ربطی به اون آدم و اون شرایط ندارم. شکر خدا، از نظر مالی پشتوانه دارم و با خیال راحت زندگی میکنم.رابطهام با همسرم خیلی بهتر شده، طوری که آخرین بار که با هم جروبحث داشتیم، یادم نمیاد. حدود دو ساله به روش قانون سلامتی زندگی میکنیم و نتایج خیلی مثبتی گرفتیم. رابطهم با خدا خیلی خوب و دلنشین شده. هر روز هم سپاسگزاریمون رو مینویسیم و تمرین ستاره قطبی هم انجام میدیم. احساس میکنم خدا یه نورافکن خاص رو سرمون انداخته و همیشه مراقبمونه.
از همه لحاظ توی زندگیم خوشحال و راضیام و از خدا هدایت میخوام تا بتونم تا آخر عمرم روی آموزههای استاد عزیزم کار کنم.
🌹🌹🌹🌹
اطلاعات کامل درباره آگاهی های دوره های روانشناسی ثروت 1 و 2 و 3
https://abasmanesh.com/fa/product/psychology-of-wealth/
از همه لحاظ توی زندگیم خوشحال و راضیام و از خدا هدایت میخوام تا بتونم تا آخر عمرم روی آموزههای استاد عزیزم کار کنم.
🌹🌹🌹🌹
اطلاعات کامل درباره آگاهی های دوره های روانشناسی ثروت 1 و 2 و 3
https://abasmanesh.com/fa/product/psychology-of-wealth/
گروه تحقیقاتی عباسمنش
دورههای «روانشناسی ثروت 1 و 2 و 3»
بخشی از نتایج ندا عزیز از عمل به آگاهی های دوره قانون سلامتی:
🌹🌹🌹🌹
من حدود سه ساله که به شیوه دوره قانون سلامتی زندگی میکنم. وقتی وارد دوره شدم، ۶۲ کیلو بودم و تنها هدفم کاهش وزن بود.
از ۱۲ سالگی انواع رژیمها رو امتحان کرده بودم، کلی ورزشهای سخت انجام داده بودم، اما همیشه درگیر این موضوع بودم و آسیبهای زیادی به بدنم زده بودم. این بار دلم میخواست اگر قرار بود وزن کم کنم، در نهایت صحت و سلامت باشه، نه با آسیبهای جدی و غیرقابل جبران. با این حال، راهش رو نمیدونستم و کمکم حس عجز و ناتوانی پیدا کرده بودم. با سختی تمام، دو کیلو کم میکردم اما خیلی زود دوباره برمیگشت. انگار توی یه سیکل معیوب گیر افتاده بودم، حالم بد بود.
سالها در دفترهام، توی برگهها، توی ذهنم، توی کلامم مدام این جمله رو تکرار میکردم: "خدایا شکرت که به لطف و رحمت تو، در نهایت صحت و سلامت، به وزن مطلوب و بدن دلخواهم رسیدم."
یکی از روزهای بهمن، بعد از باشگاه برگشتم خونه، ضعف داشتم، گرسنگی کشیده بودم و میل شدیدی به خوردن داشتم، مخصوصاً چیزهای شیرین. اون روز نقطهی تسلیم من بود. سجده کردم، سرم روی زمین بود و فقط گریه میکردم: "خدایا چرا با این همه تلاش، هیچ نتیجهای نمیگیرم؟ راه رو به من نشون بده؟"
و اون روز خدا من رو هدایت کرد به سمت سایت abasmanesh.com
روی صفحه یه فایل بود که دهنم از تعجب باز موند. توی دلم یه نور امید روشن شد. عکس استاد بود که بسیار خوشهیکل شده بود. همون لحظه با خودم گفتم: "اگه استاد که اینقدر چاق بود تونست، یعنی خدا میتونه! یعنی خداوند راهی داره!"
فایل رو که درباره معرفی دوره قانون سلامتی بود دانلود کردم، گوش دادم، و باورم نمیشد. استاد از یه دوره جدید صحبت میکرد، دورهای که هم بیماریها رو درمان میکنه و هم مثل بشکن زدن، آدم رو لاغر میکنه. چنان هیجانزده بود که انگار خودش هم از نتیجهی دوره شگفتزده شده بود. اون لحظه فهمیدم که خدا جوابم رو داده.
من در عرض یک ماه و نیم، با زندگی به شیوه دوره قانون سلامتی، ۱۰ کیلو وزن کم کردم و به ۵۲ کیلو رسیدم و مهمتر از کاهش وزن، تغییری بود که توی ذهنم اتفاق افتاد که: "هیچ غیرممکنی وجود نداره!" حتی اگه تا اون لحظه یه چیزی برام غیرممکن بود، خدا میتونست در یک لحظه یه راه جدید باز کنه. تمام نشدنها، یهدفعهای شدنی شد.
الان 3 سال از اون روز می گذره و من دوباره می خوام تعهدم رو تکرار کنم:
من، ندا، در تاریخ ۱۷ مهر ۱۴۰۳، با وزن ۵۵ کیلو، با جسمی تقریباً عضلانی و زیبا متعهد میشم که در مسیر زیبای قانون سلامتی بمانم و هر روز رو با همین روش بگذرونم.
خدایا، شکرت که من رو به این مسیر هدایت کردی، شکرت که راه نجاتم رو نشونم دادی.
👇👇👇👇
اطلاعات کامل درباره محتوای آموزشی دوره قانون سلامتی و اینکه این دوره بی نظیر چه مسائل اساسی ای را حل می کند
https://abasmanesh.com/fa/product/the-law-of-health/
🌹🌹🌹🌹
من حدود سه ساله که به شیوه دوره قانون سلامتی زندگی میکنم. وقتی وارد دوره شدم، ۶۲ کیلو بودم و تنها هدفم کاهش وزن بود.
از ۱۲ سالگی انواع رژیمها رو امتحان کرده بودم، کلی ورزشهای سخت انجام داده بودم، اما همیشه درگیر این موضوع بودم و آسیبهای زیادی به بدنم زده بودم. این بار دلم میخواست اگر قرار بود وزن کم کنم، در نهایت صحت و سلامت باشه، نه با آسیبهای جدی و غیرقابل جبران. با این حال، راهش رو نمیدونستم و کمکم حس عجز و ناتوانی پیدا کرده بودم. با سختی تمام، دو کیلو کم میکردم اما خیلی زود دوباره برمیگشت. انگار توی یه سیکل معیوب گیر افتاده بودم، حالم بد بود.
سالها در دفترهام، توی برگهها، توی ذهنم، توی کلامم مدام این جمله رو تکرار میکردم: "خدایا شکرت که به لطف و رحمت تو، در نهایت صحت و سلامت، به وزن مطلوب و بدن دلخواهم رسیدم."
یکی از روزهای بهمن، بعد از باشگاه برگشتم خونه، ضعف داشتم، گرسنگی کشیده بودم و میل شدیدی به خوردن داشتم، مخصوصاً چیزهای شیرین. اون روز نقطهی تسلیم من بود. سجده کردم، سرم روی زمین بود و فقط گریه میکردم: "خدایا چرا با این همه تلاش، هیچ نتیجهای نمیگیرم؟ راه رو به من نشون بده؟"
و اون روز خدا من رو هدایت کرد به سمت سایت abasmanesh.com
روی صفحه یه فایل بود که دهنم از تعجب باز موند. توی دلم یه نور امید روشن شد. عکس استاد بود که بسیار خوشهیکل شده بود. همون لحظه با خودم گفتم: "اگه استاد که اینقدر چاق بود تونست، یعنی خدا میتونه! یعنی خداوند راهی داره!"
فایل رو که درباره معرفی دوره قانون سلامتی بود دانلود کردم، گوش دادم، و باورم نمیشد. استاد از یه دوره جدید صحبت میکرد، دورهای که هم بیماریها رو درمان میکنه و هم مثل بشکن زدن، آدم رو لاغر میکنه. چنان هیجانزده بود که انگار خودش هم از نتیجهی دوره شگفتزده شده بود. اون لحظه فهمیدم که خدا جوابم رو داده.
من در عرض یک ماه و نیم، با زندگی به شیوه دوره قانون سلامتی، ۱۰ کیلو وزن کم کردم و به ۵۲ کیلو رسیدم و مهمتر از کاهش وزن، تغییری بود که توی ذهنم اتفاق افتاد که: "هیچ غیرممکنی وجود نداره!" حتی اگه تا اون لحظه یه چیزی برام غیرممکن بود، خدا میتونست در یک لحظه یه راه جدید باز کنه. تمام نشدنها، یهدفعهای شدنی شد.
الان 3 سال از اون روز می گذره و من دوباره می خوام تعهدم رو تکرار کنم:
من، ندا، در تاریخ ۱۷ مهر ۱۴۰۳، با وزن ۵۵ کیلو، با جسمی تقریباً عضلانی و زیبا متعهد میشم که در مسیر زیبای قانون سلامتی بمانم و هر روز رو با همین روش بگذرونم.
خدایا، شکرت که من رو به این مسیر هدایت کردی، شکرت که راه نجاتم رو نشونم دادی.
👇👇👇👇
اطلاعات کامل درباره محتوای آموزشی دوره قانون سلامتی و اینکه این دوره بی نظیر چه مسائل اساسی ای را حل می کند
https://abasmanesh.com/fa/product/the-law-of-health/
گروه تحقیقاتی عباسمنش
دوره «قانون سلامتی»
بخشی از نتایج پرنیان عزیز از تلاش برای کنترل ذهن در مواجهه با تضاد و تمرکز بر آگاهی های دوره روانشناسی ثروت 3
🌹🌹🌹🌹
"گر نگهدار من آن است که من میدانم، شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد."
از وقتی خبر مربوط به جنگ رو شنیدم، مدام این بیت توی ذهنم تکرار میشه.
سلام به استاد عزیزم و دوستای همفرکانسیام!
امروز بهخاطر اتفاقات خوبی که برام افتاد، اشک شوق توی چشمهام جمع شد و واقعاً نتونستم صبر کنم. بعد از مدتها اومدم توی سایت تا از نتایج دو هفته اخیرم که با تمرکز و جدیت روی خودم کار کردم، بنویسم و به بقیه دوستام هم نوید بدم که اگر به قانون عمل کنیم و ذهنمون رو کنترل کنیم، قانون همیشه جواب میده.
حدود هفت ماه پیش، بهخاطر یهسری شرایط، در سن ۱۹ سالگی از شهرستان مهاجرت کردم و توی شیراز خونه گرفتم. الان تنها زندگی میکنم.
تایم آزادی دارم، اما نه اینکه بیکار باشم؛ به لطف خدا یه بیزینسی دارم که با روزی دو ساعت کار، اونم فقط شاید دو هفته در ماه، درآمدی دارم که آرزوی ۹۰٪ همسنوسالهام و حتی خیلی از افراد جامعهست.
الان بهطور جدی دارم روی آموزههای دورههای کشف قوانین زندگی و روانشناسی ثروت ۳ کار میکنم؛ بهخصوص روی:
باور فراوانی
احساس لیاقت
تمرینات این دورهها
و تمریناتی که خودم از خلال توضیحات استاد برای خودم طراحی می کردم.
✅ ساعتها با خدا صحبت میکنم، شکرگزاری میکنم، تمرین ستاره قطبی از دوره دوازده قدم رو انجام میدم. و همین تمرکز و کار عمیق باعث شد از اون مدار خارج بشم و وارد مداری بشم و اتفاقاتی برام بیفته که خیلی ذوقزدهم کرد.
حدود سه هفته پیش، توی بیزینسم به یه تضاد برخوردم و عملاً هیچ ورودی مالی نداشتم. کنترل ذهن واقعاً برام سخت شده بود. اما مدام به خودم میگفتم: «پرنیان! الان وقت عمله. وقتشه آموزهها رو توی عمل پیاده کنی. چون ایمانی که عمل نیاره، حرف مفتِ!»
با همین نگاه، شروع کردم به تمرکز روی زیباییهای زندگی، اعراض از ناخواستهها و تمرکز روی خواستههام. بهمرور حالم بهتر شد، و نتیجه این کار کردن این شد که یه روز از خواب بیدار شدم و تیمم خبر داد که اون چالش بیزینسی به طرز معجزهآسا حل شده! بیزینسم دوباره مسیر خودش رو داره طی میکنه.
تو همون مدت که چالش داشتم، ایدههایی تو ذهنم بود ولی اجرا نمیکردم. با کمک دوره «کشف قوانین زندگی» فهمیدم یه ترمز ذهنی مخفی باعث میشد جلو نرم. اون ترمز این بود که در عمق ذهنم یه لذت پنهان از چالش و بدبختی داشتم. انگار از ترحم دیگران خوشم میاومد...!
وقتی این ترمز رو شناختم، با خودم گفتم: «ای شیطون! تا الان کجا بودی که نمیذاشتی حرکت کنم؟!»
همون روز با خودم عهد کردم که جهادی اکبر برای حذف این ترمز ذهنی بردام و بهش پایان بدم. برنامهریزی کردم، فرداش تمرکزم رو گذاشتم روی بیزینسم و نتیجه این شد که بعد از سه هفته بیدرآمدی، توی فقط یک روز حدود صد میلیون درآمد ساختم.
بعد از اون، جریان معجزهها شروع شد...
کاملاً رایگان و بدون تبلیغات، ۷۰۰۰ نفر به مخاطبهام اضافه شد. کانال تلگرامم از ۳۵۰۰ به ۵۰۰۰ نفر رسید؛ افرادی که مشتری بودن و دنبال محصولات من.
فردای اون روز رفتم شهرستان، پیش خانواده، برای استراحت و جشن گرفتن این موفقیت. چون توی اون سه هفته خیلی سخت گذشته بود. اما با خودم عهد کردم که هیچوقت توقف نکنم؛ چون به این باور رسیدم که هر لحظه کار روی خودم رو متوقف کنم، فرکانسم میاد پایین و دوباره اتفاقات منفی شروع میشن.
وقتی برگشتم شیراز، توی تنهایی خودم یه ایده بهم الهام شد. همون روز اجراش کردم، با یکی از نیروهام هماهنگ شدم، و نتیجه شد یه آورده مالی جدید، اونم توی فقط یک روز!
استاد همیشه میگه فاصله ایده تا اجرا باید خیلی کوتاه باشه. و منم تصمیم گرفتم مثل استادم عمل کنم.
زندگی من الان هر روز داره از هر جهت بهتر میشه. وقتی تمرین ستاره قطبی رو انجام میدم، همه چیزهایی که میخوام اتفاق میافته.
مینویسم: «امروز میخوام واریزی داشته باشم» و اتفاق میافته.
مینویسم: «میخوام خبر خوب بشنوم» و همون روز میشنوم.
مینویسم: «میخوام تجربه و ایده جدید داشته باشم» و ایده میاد.
امروز یکی از دوستای خیلی قدیمیام بعد از سه سال باهام تماس گرفت. توی تماس ۱۷ دقیقهای، دو تا ایده بمب به من داد!
بعداً توی جلسه ۲۱ از روانشناسی ثروت ۳ شنیدم که استاد گفت:
«خداوند از زبان دیگران به شما ایده میدهد.»
وقتی این جمله رو شنیدم، تماس دوستم یادم اومد و از شدت ذوق، بال درآوردم!
با خودم میگفتم: «خدایا، من دارم سمت خودم رو انجام میدم، دارم کار میکنم، و تو نشونهها، ایدهها، افراد و معجزهها رو وارد زندگیم میکنی. جهان داره به من پاداش میده.»
و اما یه نتیجه جالب دیگه:
من دارم تمرکزی روی احساس لیاقت و باور فراوانی کار میکنم. از ۱۵ سالگی تا الان که ۱۹ سالمه، کلی پیشنهاد ازدواج و رابطه داشتم.
🌹🌹🌹🌹
"گر نگهدار من آن است که من میدانم، شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد."
از وقتی خبر مربوط به جنگ رو شنیدم، مدام این بیت توی ذهنم تکرار میشه.
سلام به استاد عزیزم و دوستای همفرکانسیام!
امروز بهخاطر اتفاقات خوبی که برام افتاد، اشک شوق توی چشمهام جمع شد و واقعاً نتونستم صبر کنم. بعد از مدتها اومدم توی سایت تا از نتایج دو هفته اخیرم که با تمرکز و جدیت روی خودم کار کردم، بنویسم و به بقیه دوستام هم نوید بدم که اگر به قانون عمل کنیم و ذهنمون رو کنترل کنیم، قانون همیشه جواب میده.
حدود هفت ماه پیش، بهخاطر یهسری شرایط، در سن ۱۹ سالگی از شهرستان مهاجرت کردم و توی شیراز خونه گرفتم. الان تنها زندگی میکنم.
تایم آزادی دارم، اما نه اینکه بیکار باشم؛ به لطف خدا یه بیزینسی دارم که با روزی دو ساعت کار، اونم فقط شاید دو هفته در ماه، درآمدی دارم که آرزوی ۹۰٪ همسنوسالهام و حتی خیلی از افراد جامعهست.
الان بهطور جدی دارم روی آموزههای دورههای کشف قوانین زندگی و روانشناسی ثروت ۳ کار میکنم؛ بهخصوص روی:
باور فراوانی
احساس لیاقت
تمرینات این دورهها
و تمریناتی که خودم از خلال توضیحات استاد برای خودم طراحی می کردم.
✅ ساعتها با خدا صحبت میکنم، شکرگزاری میکنم، تمرین ستاره قطبی از دوره دوازده قدم رو انجام میدم. و همین تمرکز و کار عمیق باعث شد از اون مدار خارج بشم و وارد مداری بشم و اتفاقاتی برام بیفته که خیلی ذوقزدهم کرد.
حدود سه هفته پیش، توی بیزینسم به یه تضاد برخوردم و عملاً هیچ ورودی مالی نداشتم. کنترل ذهن واقعاً برام سخت شده بود. اما مدام به خودم میگفتم: «پرنیان! الان وقت عمله. وقتشه آموزهها رو توی عمل پیاده کنی. چون ایمانی که عمل نیاره، حرف مفتِ!»
با همین نگاه، شروع کردم به تمرکز روی زیباییهای زندگی، اعراض از ناخواستهها و تمرکز روی خواستههام. بهمرور حالم بهتر شد، و نتیجه این کار کردن این شد که یه روز از خواب بیدار شدم و تیمم خبر داد که اون چالش بیزینسی به طرز معجزهآسا حل شده! بیزینسم دوباره مسیر خودش رو داره طی میکنه.
تو همون مدت که چالش داشتم، ایدههایی تو ذهنم بود ولی اجرا نمیکردم. با کمک دوره «کشف قوانین زندگی» فهمیدم یه ترمز ذهنی مخفی باعث میشد جلو نرم. اون ترمز این بود که در عمق ذهنم یه لذت پنهان از چالش و بدبختی داشتم. انگار از ترحم دیگران خوشم میاومد...!
وقتی این ترمز رو شناختم، با خودم گفتم: «ای شیطون! تا الان کجا بودی که نمیذاشتی حرکت کنم؟!»
همون روز با خودم عهد کردم که جهادی اکبر برای حذف این ترمز ذهنی بردام و بهش پایان بدم. برنامهریزی کردم، فرداش تمرکزم رو گذاشتم روی بیزینسم و نتیجه این شد که بعد از سه هفته بیدرآمدی، توی فقط یک روز حدود صد میلیون درآمد ساختم.
بعد از اون، جریان معجزهها شروع شد...
کاملاً رایگان و بدون تبلیغات، ۷۰۰۰ نفر به مخاطبهام اضافه شد. کانال تلگرامم از ۳۵۰۰ به ۵۰۰۰ نفر رسید؛ افرادی که مشتری بودن و دنبال محصولات من.
فردای اون روز رفتم شهرستان، پیش خانواده، برای استراحت و جشن گرفتن این موفقیت. چون توی اون سه هفته خیلی سخت گذشته بود. اما با خودم عهد کردم که هیچوقت توقف نکنم؛ چون به این باور رسیدم که هر لحظه کار روی خودم رو متوقف کنم، فرکانسم میاد پایین و دوباره اتفاقات منفی شروع میشن.
وقتی برگشتم شیراز، توی تنهایی خودم یه ایده بهم الهام شد. همون روز اجراش کردم، با یکی از نیروهام هماهنگ شدم، و نتیجه شد یه آورده مالی جدید، اونم توی فقط یک روز!
استاد همیشه میگه فاصله ایده تا اجرا باید خیلی کوتاه باشه. و منم تصمیم گرفتم مثل استادم عمل کنم.
زندگی من الان هر روز داره از هر جهت بهتر میشه. وقتی تمرین ستاره قطبی رو انجام میدم، همه چیزهایی که میخوام اتفاق میافته.
مینویسم: «امروز میخوام واریزی داشته باشم» و اتفاق میافته.
مینویسم: «میخوام خبر خوب بشنوم» و همون روز میشنوم.
مینویسم: «میخوام تجربه و ایده جدید داشته باشم» و ایده میاد.
امروز یکی از دوستای خیلی قدیمیام بعد از سه سال باهام تماس گرفت. توی تماس ۱۷ دقیقهای، دو تا ایده بمب به من داد!
بعداً توی جلسه ۲۱ از روانشناسی ثروت ۳ شنیدم که استاد گفت:
«خداوند از زبان دیگران به شما ایده میدهد.»
وقتی این جمله رو شنیدم، تماس دوستم یادم اومد و از شدت ذوق، بال درآوردم!
با خودم میگفتم: «خدایا، من دارم سمت خودم رو انجام میدم، دارم کار میکنم، و تو نشونهها، ایدهها، افراد و معجزهها رو وارد زندگیم میکنی. جهان داره به من پاداش میده.»
و اما یه نتیجه جالب دیگه:
من دارم تمرکزی روی احساس لیاقت و باور فراوانی کار میکنم. از ۱۵ سالگی تا الان که ۱۹ سالمه، کلی پیشنهاد ازدواج و رابطه داشتم.
اما همین دیروز، توی این دو هفته کار جدی، از کسی که اصلاً فکر نمیکردم، یه پیشنهاد ازدواج جدی گرفتم! ولی جواب رد دادم چون اولویتهام فعلاً کار و رشد خودمه.
اما نکته مهم این بود که:
وقتی نتیجهی کار کردن روی خودت رو اینقدر واضح و ملموس میبینی، هم لذت میبری و هم ایمانت قویتر میشه که این مسیر رو ادامه بدی.
اطلاعات کامل درباره محتوای آموزشی دوره روانشناسی ثروت 3
👇👇👇👇
https://abasmanesh.com/fa/product/ravanshenasi-servat3/
اما نکته مهم این بود که:
وقتی نتیجهی کار کردن روی خودت رو اینقدر واضح و ملموس میبینی، هم لذت میبری و هم ایمانت قویتر میشه که این مسیر رو ادامه بدی.
اطلاعات کامل درباره محتوای آموزشی دوره روانشناسی ثروت 3
👇👇👇👇
https://abasmanesh.com/fa/product/ravanshenasi-servat3/
گروه تحقیقاتی عباسمنش
دوره روانشناسی ثروت ۳ (راه اندازی و به سود رسانی کسب و کار )
سلام به اعضای خانواده عزیزم❤️
خانوادهای که نه به واسطهی نسبت خونی، بلکه به واسطهی همفرکانسی در کنار هم هستیم. جمعی که به دور از هیاهوی اکثریت جامعه، تمرین میکنیم تا بهتر درک کنیم که:
✳️ « اگر کانون توجهام را کنترل کنم؛ اگر من از درون، خودم را به احساس خوب برسانم؛ فارغ از اینکه جامعهی اطرافم یا حتی شرایطم چقدر دلیل به من میدهد تا در احساس خوف، ترس و نگرانی به سر ببرم، قطعاً اوضاع به نفع من تمام میشود.
✳️ اگر در این شرایط خاص، ذهنم را کنترل کنم، فارغ از اینکه شرایط بیرونی چقدر نادلخواه به نظر میرسد، لاجرم «الخیر» برای من از دل همین شرایط متولد میشود و من مسیرم را به سمت نعمت ها و پاداش ها پیدا می کنم و به مدارهای بالاتر هدایت می شوم...
میدانم این روزها اکثر اعضای این خانواده در شرایط ویژهای به سر میبرند؛ شرایطی که شبیه به میدانی است برای اجرای آنچه که فکر می کنیم از آموزههای استاد آموختهایم:
✅ شرایطی برای اجرای توحید در عمل؛
✅ شرایطی برای نشان دادن ایمان صرف به غیب (ایمان به نتیجه ای که از نظر فرکانسی هست اما از نظر ظاهری، هنوز دیده نمی شود)؛
✅ شرایطی برای اجابت کردن خداوند و اعتماد به او؛
✅ شرایطی برای اعراض از ناخواستهها به معنای واقعی کلمه؛
نشانهی اصلیِ سربلند بیرون آمدن از این آزمون، آرامشی است که در قلبمان ایجاد میکنیم و سعی میکنیم این آرامش را در دنیای اطرافمان نیز پخش کنیم.
نشانهی آن، حرکت کردن و ادامه دادن در مسیر اهدافمان است فارغ از اینکه ظاهرا چقدر دلیل برای به تعویق انداختن و زانوی غم در بغل گرفتن داریم.
نشانه آن، تمرکز بر روند طبیعی زندگیمان است. یعنی ادامه همان زندگیای که قبلاً در شرایط «معمولی» در حال انجامش بودیم.
زیرا طبق وعدهی خداوند:
مؤمنان فقط بر خداوند توکل میکنند و هر کس بر خداوند توکل کند، قطعاً خداوند برایش کافی است **
و البته سعی می کنیم این توکل خود را در حرکت کردن و ساکن نماندن، نشان دهیم.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
یک روز پیش سوالی در عقل کل پرسیده شده با عنوان:
✳️ «ما رَأَیتُ إِلّا جَمیلاً »ی شما در شرایط جدید کشور✳️
دوستان مان، پاسخهایی عمیق برای این سؤال نوشتهاند. آنقدر عمیق و دقیق که انگار پاسخهای خداوند به نگرانیها، دلشورهها و نجواهای ذهن است.
🌹🌹🌹🌹
لینک این سؤال و پاسخ را در اینجا منتشر کنیم.
از طریق لینک زیر، پاسخهایی را بخوانید که میتواند شما را از هر جایی و هر فرکانسی که هستید، به سمت فرکانس خداوند هدایت کند و شما را با این جریان که فقط خیر و خوبی است، همجهت کند. همچنین می توانید ایده ها و پاسخ های خودتان را نیز به این صفحه اضافه کنید تا به این شکل، هر کدام از بخشی از احساس خوب درون خود را به جهان بیرونی مان هدیه دهیم.
👇👇👇👇
مطالعه پاسخ های دوستان به سوال : «ما رَأَیتُ إِلّا جَمیلاً »ی شما در شرایط جدید کشور
👇👇👇👇
https://abasmanesh.com/fa/aghlekol-question/%d9%85%d8%a7-%d8%b1%d8%a3%db%8c%d8%aa%d9%8f-%d8%a7%d9%84%d8%a7-%d8%ac%d9%85%db%8c%d9%84%d8%a7%db%8c-%d8%b4%d9%85%d8%a7-%d8%af%d8%b1-%d8%b4%d8%b1%d8%a7%db%8c%d8%b7-%d8%ac%d8%af%db%8c%d8%af-%da%a9%d8%b4/
خانوادهای که نه به واسطهی نسبت خونی، بلکه به واسطهی همفرکانسی در کنار هم هستیم. جمعی که به دور از هیاهوی اکثریت جامعه، تمرین میکنیم تا بهتر درک کنیم که:
✳️ « اگر کانون توجهام را کنترل کنم؛ اگر من از درون، خودم را به احساس خوب برسانم؛ فارغ از اینکه جامعهی اطرافم یا حتی شرایطم چقدر دلیل به من میدهد تا در احساس خوف، ترس و نگرانی به سر ببرم، قطعاً اوضاع به نفع من تمام میشود.
✳️ اگر در این شرایط خاص، ذهنم را کنترل کنم، فارغ از اینکه شرایط بیرونی چقدر نادلخواه به نظر میرسد، لاجرم «الخیر» برای من از دل همین شرایط متولد میشود و من مسیرم را به سمت نعمت ها و پاداش ها پیدا می کنم و به مدارهای بالاتر هدایت می شوم...
میدانم این روزها اکثر اعضای این خانواده در شرایط ویژهای به سر میبرند؛ شرایطی که شبیه به میدانی است برای اجرای آنچه که فکر می کنیم از آموزههای استاد آموختهایم:
✅ شرایطی برای اجرای توحید در عمل؛
✅ شرایطی برای نشان دادن ایمان صرف به غیب (ایمان به نتیجه ای که از نظر فرکانسی هست اما از نظر ظاهری، هنوز دیده نمی شود)؛
✅ شرایطی برای اجابت کردن خداوند و اعتماد به او؛
✅ شرایطی برای اعراض از ناخواستهها به معنای واقعی کلمه؛
نشانهی اصلیِ سربلند بیرون آمدن از این آزمون، آرامشی است که در قلبمان ایجاد میکنیم و سعی میکنیم این آرامش را در دنیای اطرافمان نیز پخش کنیم.
نشانهی آن، حرکت کردن و ادامه دادن در مسیر اهدافمان است فارغ از اینکه ظاهرا چقدر دلیل برای به تعویق انداختن و زانوی غم در بغل گرفتن داریم.
نشانه آن، تمرکز بر روند طبیعی زندگیمان است. یعنی ادامه همان زندگیای که قبلاً در شرایط «معمولی» در حال انجامش بودیم.
زیرا طبق وعدهی خداوند:
مؤمنان فقط بر خداوند توکل میکنند و هر کس بر خداوند توکل کند، قطعاً خداوند برایش کافی است **
و البته سعی می کنیم این توکل خود را در حرکت کردن و ساکن نماندن، نشان دهیم.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
یک روز پیش سوالی در عقل کل پرسیده شده با عنوان:
✳️ «ما رَأَیتُ إِلّا جَمیلاً »ی شما در شرایط جدید کشور✳️
دوستان مان، پاسخهایی عمیق برای این سؤال نوشتهاند. آنقدر عمیق و دقیق که انگار پاسخهای خداوند به نگرانیها، دلشورهها و نجواهای ذهن است.
🌹🌹🌹🌹
لینک این سؤال و پاسخ را در اینجا منتشر کنیم.
از طریق لینک زیر، پاسخهایی را بخوانید که میتواند شما را از هر جایی و هر فرکانسی که هستید، به سمت فرکانس خداوند هدایت کند و شما را با این جریان که فقط خیر و خوبی است، همجهت کند. همچنین می توانید ایده ها و پاسخ های خودتان را نیز به این صفحه اضافه کنید تا به این شکل، هر کدام از بخشی از احساس خوب درون خود را به جهان بیرونی مان هدیه دهیم.
👇👇👇👇
مطالعه پاسخ های دوستان به سوال : «ما رَأَیتُ إِلّا جَمیلاً »ی شما در شرایط جدید کشور
👇👇👇👇
https://abasmanesh.com/fa/aghlekol-question/%d9%85%d8%a7-%d8%b1%d8%a3%db%8c%d8%aa%d9%8f-%d8%a7%d9%84%d8%a7-%d8%ac%d9%85%db%8c%d9%84%d8%a7%db%8c-%d8%b4%d9%85%d8%a7-%d8%af%d8%b1-%d8%b4%d8%b1%d8%a7%db%8c%d8%b7-%d8%ac%d8%af%db%8c%d8%af-%da%a9%d8%b4/
سلام و درود به همهی اعضای خانوادهی عزیزم.❤️
امروز، مثل همیشه، شروع به مطالعه و انتشار پاسخهای شما در بخش عقل کل کردم.
در چند وقت اخیر که نوشتههای شما را در جایجای سایت میخوانم، عشق، مودت و توحید بیش از همیشه در میان قلبهای شما، خانوادهی عزیزم، میدرخشد. ایمان به خداوند و اعتماد به او را بیش از همیشه میبینم.
روزی نیست که نظرات شما را بخوانم و اشک از چشمانم جاری نشود؛
اشک شوق، اشک تحسین، اشک افتخار به دانشجویانی که افکارشان خداگونه و قلبشان به معنای واقعی کلمه، بهسوی خداوند باز است. بهگونهای که الهامبخش افرادی شدهاید که از ایران دور هستند.
درست است که آنها شرایط خاص شما را تجربه نمیکنند، اما این دوری و بیخبری، آنها را نگران عزیزانشان کرده است.
به این حد از کیفیت «قائم به ذات بودنتان» افتخار میکنم و از خداوند میخواهم طبق وعدهی خودش، شما را در دستان امن خود به بهترین شکل محافظت کند و به مسیر پر از نعمت و آسایش هدایت نماید.
وعدهای که میگوید:
إِنَّ ٱلَّذِینَ قَالُواْ رَبُّنَا ٱللَّهُ ثُمَّ ٱسۡتَقَٰمُواْ تَتَنَزَّلُ عَلَیۡهِمُ ٱلۡمَلَـٰٓئِکَهُ أَلَّا تَخَافُواْ وَلَا تَحۡزَنُواْ …
بیتردید، افرادی که گفتند: « ربّ، فرمانروا و کارساز ما خداست »؛ سپس استقامت ورزیدند (یعنی ادامهی حرکت در مسیر درست)، فرشتگان بر آنان نازل میشوند که: «مترسید و اندوهگین نباشید…»
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
در ادامه، دوست داشتم پاسخ این دوست عزیز را با شما در اینجا به اشتراک بگذارم؛
پاسخی که نشان میدهد چگونه نه فقط ذهن خودتان را کنترل کردهاید، بلکه الهامبخش یک نفر در آنسوی دنیا شدهاید تا با جریان خداوند همجهت شود، ذهنش را کنترل کند و به آرامش درونی برسد.
خداوند همه شما را سربلند کند.
✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️
پاسخ ژاله عزیز به موضوع: « ما رَأَیتُ إِلّا جَمیلاً “ی شما در شرایط جدید کشور »
✅ " استاد عزیزم، در شرایط ویژه چند وقت اخیر، من جز زیبایی چیزی ندیدم. پدرم را دیدم که در عین اختلاف با خانواده مادرم جوانمردانه با همه تماس گرفت و با هزینه خودش همه رو در شهر و خانمان جا داد چون شهر ما امن تر از تهران است. من چیزی جز زیبایی ندیدم وقتی دیدم این شرایط باعث شد همه دور هم جمع شدیم و مادربزرگم بعد از ۱۰ سال بیاد خونه ما.
من چیزی جز زیبایی ندیدم وقتی به خاطر شرایط موجود، کارم از حالت عادی خارج شد اما متوجه شدم الان فرصت به من داده شده تا حسابی روی برنامه پکیج های آموزشی که می خواستم آماده کنم کار کنم.
من چیزی جز زیبایی ندیدم وقتی به دلیل کمتر سر کار رفتم، وقت دارم با کمک آموزه های استاد با تمرکز و کیفیت بیشتر روی بهبود شخصیتم از همه لحاظ کار کنم.
من چیزی جز زیبایی ندیدم وقتی دیدم پسر ۱۱ ساله ام تسبیح من رو انداخته گردنش و می گه مامان نگران نباش خدا مراقب ماست. خدایا چقدر بزرگی چقدر زیبایی چقدر مهربونی
من چیزی جز زیبایی ندیدم وقتی دیدم مردم چقدر باهم مهربونن و در خونه شون به روی هم بازه. خدایا ممنونم ازت 🌺
✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️
✅ **و اما بازخورد شیما عزیز که در خارج از ایران زندگی می کنند با خواندن پاسخ ژیلا عزیز:
I am sorry to write in English because I do not know how to write with Persian keyboard, I am living in an other country and I was so worried about my parents, my siblings all of whom are leaving in Iran, I talked to God and told him I am stressed out help me to come back to you show me a way to make myself calm, as you know there is no internet and no connection, so I had bought Alignment with God course, I went to their comments to find a way to make myself calm, which was helpful, then when i saw people are getting closer and kinder to each other , they care about each other like the one that your dad is doing, my eyes filled with tears, and comments here has helped me a lot to find myself and come back to God where there is no fear and I am sure no body like God is able to take care of my family and save them , so I left them in the safe hands of God. I love all of them , although it is two days i have not heard about them and I have not heard their voice, which I am used to, but I have God and no one is more powerful than him.
Thank to you all.
امروز، مثل همیشه، شروع به مطالعه و انتشار پاسخهای شما در بخش عقل کل کردم.
در چند وقت اخیر که نوشتههای شما را در جایجای سایت میخوانم، عشق، مودت و توحید بیش از همیشه در میان قلبهای شما، خانوادهی عزیزم، میدرخشد. ایمان به خداوند و اعتماد به او را بیش از همیشه میبینم.
روزی نیست که نظرات شما را بخوانم و اشک از چشمانم جاری نشود؛
اشک شوق، اشک تحسین، اشک افتخار به دانشجویانی که افکارشان خداگونه و قلبشان به معنای واقعی کلمه، بهسوی خداوند باز است. بهگونهای که الهامبخش افرادی شدهاید که از ایران دور هستند.
درست است که آنها شرایط خاص شما را تجربه نمیکنند، اما این دوری و بیخبری، آنها را نگران عزیزانشان کرده است.
به این حد از کیفیت «قائم به ذات بودنتان» افتخار میکنم و از خداوند میخواهم طبق وعدهی خودش، شما را در دستان امن خود به بهترین شکل محافظت کند و به مسیر پر از نعمت و آسایش هدایت نماید.
وعدهای که میگوید:
إِنَّ ٱلَّذِینَ قَالُواْ رَبُّنَا ٱللَّهُ ثُمَّ ٱسۡتَقَٰمُواْ تَتَنَزَّلُ عَلَیۡهِمُ ٱلۡمَلَـٰٓئِکَهُ أَلَّا تَخَافُواْ وَلَا تَحۡزَنُواْ …
بیتردید، افرادی که گفتند: « ربّ، فرمانروا و کارساز ما خداست »؛ سپس استقامت ورزیدند (یعنی ادامهی حرکت در مسیر درست)، فرشتگان بر آنان نازل میشوند که: «مترسید و اندوهگین نباشید…»
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
در ادامه، دوست داشتم پاسخ این دوست عزیز را با شما در اینجا به اشتراک بگذارم؛
پاسخی که نشان میدهد چگونه نه فقط ذهن خودتان را کنترل کردهاید، بلکه الهامبخش یک نفر در آنسوی دنیا شدهاید تا با جریان خداوند همجهت شود، ذهنش را کنترل کند و به آرامش درونی برسد.
خداوند همه شما را سربلند کند.
✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️
پاسخ ژاله عزیز به موضوع: « ما رَأَیتُ إِلّا جَمیلاً “ی شما در شرایط جدید کشور »
✅ " استاد عزیزم، در شرایط ویژه چند وقت اخیر، من جز زیبایی چیزی ندیدم. پدرم را دیدم که در عین اختلاف با خانواده مادرم جوانمردانه با همه تماس گرفت و با هزینه خودش همه رو در شهر و خانمان جا داد چون شهر ما امن تر از تهران است. من چیزی جز زیبایی ندیدم وقتی دیدم این شرایط باعث شد همه دور هم جمع شدیم و مادربزرگم بعد از ۱۰ سال بیاد خونه ما.
من چیزی جز زیبایی ندیدم وقتی به خاطر شرایط موجود، کارم از حالت عادی خارج شد اما متوجه شدم الان فرصت به من داده شده تا حسابی روی برنامه پکیج های آموزشی که می خواستم آماده کنم کار کنم.
من چیزی جز زیبایی ندیدم وقتی به دلیل کمتر سر کار رفتم، وقت دارم با کمک آموزه های استاد با تمرکز و کیفیت بیشتر روی بهبود شخصیتم از همه لحاظ کار کنم.
من چیزی جز زیبایی ندیدم وقتی دیدم پسر ۱۱ ساله ام تسبیح من رو انداخته گردنش و می گه مامان نگران نباش خدا مراقب ماست. خدایا چقدر بزرگی چقدر زیبایی چقدر مهربونی
من چیزی جز زیبایی ندیدم وقتی دیدم مردم چقدر باهم مهربونن و در خونه شون به روی هم بازه. خدایا ممنونم ازت 🌺
✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️
✅ **و اما بازخورد شیما عزیز که در خارج از ایران زندگی می کنند با خواندن پاسخ ژیلا عزیز:
I am sorry to write in English because I do not know how to write with Persian keyboard, I am living in an other country and I was so worried about my parents, my siblings all of whom are leaving in Iran, I talked to God and told him I am stressed out help me to come back to you show me a way to make myself calm, as you know there is no internet and no connection, so I had bought Alignment with God course, I went to their comments to find a way to make myself calm, which was helpful, then when i saw people are getting closer and kinder to each other , they care about each other like the one that your dad is doing, my eyes filled with tears, and comments here has helped me a lot to find myself and come back to God where there is no fear and I am sure no body like God is able to take care of my family and save them , so I left them in the safe hands of God. I love all of them , although it is two days i have not heard about them and I have not heard their voice, which I am used to, but I have God and no one is more powerful than him.
Thank to you all.
✳️✳️✳️✳️✳️✳️
ترجمه متن:
👇👇👇👇👇
متأسفم که به انگلیسی مینویسم، چون نمیدانم چطور با کیبورد فارسی بنویسم.
من در کشور دیگری زندگی میکنم و خیلی نگران پدر و مادرم و خواهر و برادرهایم هستم که همگی در ایران زندگی میکنند.
با خدا صحبت کردم و به او گفتم:
«خیلی مضطربم، کمکم کن دوباره به تو برگردم، راهی نشانم بده تا آرام شوم.»
همانطور که میدانید، نه اینترنتی هست و نه ارتباطی. من دوره «همجهت با خداوند» را قبلاً خریده بودم، برای همین به سراغ نظرات دانشجویان این دوره رفتم و شروع به مطالعه کردم تا شاید راهی برای آرامش پیدا کنم، که واقعاً هم کمکم کرد. بعد از آن سراغ مطالعه پاسخ ها و راهکارهای شما برای کنترل ذهن در این شرایط رفتم.
ژیلای عزیز، وقتی دیدم مردم چقدر به هم نزدیکتر و مهربانتر شدهاند، چقدر برای هم اهمیت قائلاند—مثل کاری که پدر شما انجام میدهد—چشمهایم پر از اشک شد.
همین پاسخ های شما در اینجا خیلی به من کمک کرد تا خودم را دوباره پیدا کنم و با خداوند هم جهت شوم، جایی که دیگر خبری از ترس و اضطراب نیست.
مطمئنم هیچکس جز خدا نمیتواند از خانوادهام مراقبت کند و آنها را نجات دهد. برای همین، آنها را به دستان امن خدا سپردم. همهشان را با تمام وجودم دوست دارم، با اینکه حالا دو روز است که نه صدایشان را شنیدهام و نه خبری از آنها دارم—در حالی که همیشه به شنیدن صدایشان عادت داشتم—اما خدا را دارم، و هیچکس از او قدرتمندتر نیست.
از همه شما ممنونم.
https://abasmanesh.com/fa/aghlekol-question/%d9%85%d8%a7-%d8%b1%d8%a3%db%8c%d8%aa%d9%8f-%d8%a7%d9%84%d8%a7-%d8%ac%d9%85%db%8c%d9%84%d8%a7%db%8c-%d8%b4%d9%85%d8%a7-%d8%af%d8%b1-%d8%b4%d8%b1%d8%a7%db%8c%d8%b7-%d8%ac%d8%af%db%8c%d8%af-%da%a9%d8%b4/
ترجمه متن:
👇👇👇👇👇
متأسفم که به انگلیسی مینویسم، چون نمیدانم چطور با کیبورد فارسی بنویسم.
من در کشور دیگری زندگی میکنم و خیلی نگران پدر و مادرم و خواهر و برادرهایم هستم که همگی در ایران زندگی میکنند.
با خدا صحبت کردم و به او گفتم:
«خیلی مضطربم، کمکم کن دوباره به تو برگردم، راهی نشانم بده تا آرام شوم.»
همانطور که میدانید، نه اینترنتی هست و نه ارتباطی. من دوره «همجهت با خداوند» را قبلاً خریده بودم، برای همین به سراغ نظرات دانشجویان این دوره رفتم و شروع به مطالعه کردم تا شاید راهی برای آرامش پیدا کنم، که واقعاً هم کمکم کرد. بعد از آن سراغ مطالعه پاسخ ها و راهکارهای شما برای کنترل ذهن در این شرایط رفتم.
ژیلای عزیز، وقتی دیدم مردم چقدر به هم نزدیکتر و مهربانتر شدهاند، چقدر برای هم اهمیت قائلاند—مثل کاری که پدر شما انجام میدهد—چشمهایم پر از اشک شد.
همین پاسخ های شما در اینجا خیلی به من کمک کرد تا خودم را دوباره پیدا کنم و با خداوند هم جهت شوم، جایی که دیگر خبری از ترس و اضطراب نیست.
مطمئنم هیچکس جز خدا نمیتواند از خانوادهام مراقبت کند و آنها را نجات دهد. برای همین، آنها را به دستان امن خدا سپردم. همهشان را با تمام وجودم دوست دارم، با اینکه حالا دو روز است که نه صدایشان را شنیدهام و نه خبری از آنها دارم—در حالی که همیشه به شنیدن صدایشان عادت داشتم—اما خدا را دارم، و هیچکس از او قدرتمندتر نیست.
از همه شما ممنونم.
https://abasmanesh.com/fa/aghlekol-question/%d9%85%d8%a7-%d8%b1%d8%a3%db%8c%d8%aa%d9%8f-%d8%a7%d9%84%d8%a7-%d8%ac%d9%85%db%8c%d9%84%d8%a7%db%8c-%d8%b4%d9%85%d8%a7-%d8%af%d8%b1-%d8%b4%d8%b1%d8%a7%db%8c%d8%b7-%d8%ac%d8%af%db%8c%d8%af-%da%a9%d8%b4/
یک خبر خوب:
فایل جدید با عنوان:
ایجاد آرامش و ایمان در شرایط جنگی
👇👇👇👇
https://abasmanesh.com/fa/creating-peace-of-mind-faith-in-war-situation/
فایل جدید با عنوان:
ایجاد آرامش و ایمان در شرایط جنگی
👇👇👇👇
https://abasmanesh.com/fa/creating-peace-of-mind-faith-in-war-situation/
تجربهی شهرزاد عزیز از توانایی کنترل ذهن در شرایط ویژهی کنونی:
🌹🌹🌹🌹
استاد، این چند روز همش دنبال فایلهایی از آموزشهای شما بودم که مستقیماً و مشخصاً راجع به عدم تأثیر عوامل بیرونی بر زندگیم و خواستههام بهم منطق میداد تا بتونم با مرور اون آگاهیها، دوباره باورهامو قویتر کنم و توی شرایط کنونی، ذهنم رو کنترل کنم.
من فایلهای آموزشی شما رو توی سیستم خودم معمولاً با یک سری کلمات کلیدی ذخیره میکنم که بتونم مفهوم کلی آموزشهای اون فایل رو بدونم تا بعداً در مواقع اضطراری، که کنترل ذهن واجبتر از هر چیز دیگهای میشه و من نیاز به یادآوری قانون برای کنترل ذهنم در یک موضوع خاص دارم، بتونم اون آگاهی خالص رو دوباره از زبان شما بشنوم. مثلاً یک دسته فایل دارم با عنوان «فراوانی» و توی هر دورهای از محصولات یا فایلهای دانلودی که راجع به "باور به فراوانی" صحبت شده، اونها رو توی اون پوشه ذخیره کردم. هرچند دستهبندیهای شما در سایت، در بخش دانلودها، کاملاً این کار رو انجام داده.
این چند روز که شرایط ویژهای در ایران پیش اومده، من از بخش دانلودها در سایت، دقیقاً رفتم سراغ دستهبندیهای «کنترل ذهن» و «عدم تأثیر عوامل بیرونی» و یک مقداری هم «اجرای توحید در عمل». فایلها رو گوش دادم و وقتی خواستم کامنت بذارم، متوجه شدم سری قبلی که روی این دستهبندیها در سایت کامنت گذاشته بودم، در حال سفر به آفریقا بودم و از فراز ابرها، در مسیر آفریقا، توی سایت کامنت گذاشتم.
این بار دارم از وسط مثلاً جنگ کامنت میذارم! و به طرز غیرقابل باوری، از دیروز که خودم رو به آموزشهای شما بستم، به اندازه همون موقع که در مسیر آفریقا بودم، شوق و ذوق دارم و قلبم روشنه :)
واقعیت، روزی که این شرایط بهوجود اومد، ترسیده بودم. حتی نجواهایی میاومد که «چرا دبی نموندی و برگشتی ایران که هر روز یه داستان داره؟» نگرانیم بیشتر از این بود که نکنه گمرک کارش رو تو این شرایط جنگی قطع کنه، یا تنگهی هرمز رو ببندن و نتونیم صادرات رو ادامه بدیم، یا اصلاً تو این وضعیت نشه بار جدید خرید. نکنه این وضعیت چند ماه یا بیشتر طول بکشه… خلاصه ذهنم، نگرانیهای مختلفی رو برام لیست میکرد که همه دربارهی کسبوکارم بود.
مشتریهایی که بهم پیشپرداخت داده بودن، دونهدونه با نگرانی زنگ میزدن که حالا چی میشه؟!
این چند روز، هر روز صبح مشتریها پیام میدادن «خوبی؟ همهچی خوبه؟ سالمی؟»… بعد از مامان و شهروز، تنها کسانی که بیشتر از هر کسی نگران سلامتی من هستن، مشتریهامن که میترسن چیزیم شه و پولشون به خطر بیفته.
البته حق هم دارن. ولی همهی اینها فشار روحی بود برام.
قسمتی از نجواها و ترسهای ذهنیم رو با مامان درمیون گذاشتم. حرفاش آرومم کرد و آموزههای استاد رو بهم یادآوری کرد و گفت: «الان که ناخواسته یک چالشی برات پیش اومده، اگه بتونی این چالش رو حل کنی، یک جهش رشدی میکنی…»
گفتم: «خب مثلاً من چالش جنگ رو چطور میتونم حل کنم؟ مگه جنگ دست منه؟!»
بعد، جواب این سؤال از درونم و قلبم اومد:
✳️✳️✳️✳️✳️✳️
✅ «نه، جنگ دست تو نیست. پس بهش کاری نداشته باش. ولی اگه یک الگویی داره تکرار میشه — مثلاً اینکه هر بار یک قانون یا پیشامدی توی ایران، اختلال توی کارت ایجاد میکنه — پس صادرات رو از جای دیگه انجام بده.
و طبق قانون، وقتی با مسئلهای مواجه میشی، بهجای ترس و نگرانی، اگر روی راهحل تمرکز کنی و راهحل رو پیدا کنی، اونوقت میفهمی همون عاملی که واسه عدهی زیادی از مردم (که کنترل ذهن ندارن) باعث سختی شده بود، برای تو باعث برکت و ثروت میشه.
در دل هر واقعه یا شرایطی، فارغ از اینکه از بیرون چطور به نظر بیاد، از درون میتونه برای تو سرشار از خیریت باشه، اگه تو به اون نیرویی وصل بشی که تا اینجا در مسیر خواستههات هدایتت کرده و بتونی ذهنت رو کنترل کنی و زاویه دیدت رو تغییر بدی. چون مومنان باید در هر حال به خدا توکل کنن…»
🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹
استاد، این چند روز همش دنبال فایلهایی از آموزشهای شما بودم که مستقیماً و مشخصاً راجع به عدم تأثیر عوامل بیرونی بر زندگیم و خواستههام بهم منطق میداد تا بتونم با مرور اون آگاهیها، دوباره باورهامو قویتر کنم و توی شرایط کنونی، ذهنم رو کنترل کنم.
من فایلهای آموزشی شما رو توی سیستم خودم معمولاً با یک سری کلمات کلیدی ذخیره میکنم که بتونم مفهوم کلی آموزشهای اون فایل رو بدونم تا بعداً در مواقع اضطراری، که کنترل ذهن واجبتر از هر چیز دیگهای میشه و من نیاز به یادآوری قانون برای کنترل ذهنم در یک موضوع خاص دارم، بتونم اون آگاهی خالص رو دوباره از زبان شما بشنوم. مثلاً یک دسته فایل دارم با عنوان «فراوانی» و توی هر دورهای از محصولات یا فایلهای دانلودی که راجع به "باور به فراوانی" صحبت شده، اونها رو توی اون پوشه ذخیره کردم. هرچند دستهبندیهای شما در سایت، در بخش دانلودها، کاملاً این کار رو انجام داده.
این چند روز که شرایط ویژهای در ایران پیش اومده، من از بخش دانلودها در سایت، دقیقاً رفتم سراغ دستهبندیهای «کنترل ذهن» و «عدم تأثیر عوامل بیرونی» و یک مقداری هم «اجرای توحید در عمل». فایلها رو گوش دادم و وقتی خواستم کامنت بذارم، متوجه شدم سری قبلی که روی این دستهبندیها در سایت کامنت گذاشته بودم، در حال سفر به آفریقا بودم و از فراز ابرها، در مسیر آفریقا، توی سایت کامنت گذاشتم.
این بار دارم از وسط مثلاً جنگ کامنت میذارم! و به طرز غیرقابل باوری، از دیروز که خودم رو به آموزشهای شما بستم، به اندازه همون موقع که در مسیر آفریقا بودم، شوق و ذوق دارم و قلبم روشنه :)
واقعیت، روزی که این شرایط بهوجود اومد، ترسیده بودم. حتی نجواهایی میاومد که «چرا دبی نموندی و برگشتی ایران که هر روز یه داستان داره؟» نگرانیم بیشتر از این بود که نکنه گمرک کارش رو تو این شرایط جنگی قطع کنه، یا تنگهی هرمز رو ببندن و نتونیم صادرات رو ادامه بدیم، یا اصلاً تو این وضعیت نشه بار جدید خرید. نکنه این وضعیت چند ماه یا بیشتر طول بکشه… خلاصه ذهنم، نگرانیهای مختلفی رو برام لیست میکرد که همه دربارهی کسبوکارم بود.
مشتریهایی که بهم پیشپرداخت داده بودن، دونهدونه با نگرانی زنگ میزدن که حالا چی میشه؟!
این چند روز، هر روز صبح مشتریها پیام میدادن «خوبی؟ همهچی خوبه؟ سالمی؟»… بعد از مامان و شهروز، تنها کسانی که بیشتر از هر کسی نگران سلامتی من هستن، مشتریهامن که میترسن چیزیم شه و پولشون به خطر بیفته.
البته حق هم دارن. ولی همهی اینها فشار روحی بود برام.
قسمتی از نجواها و ترسهای ذهنیم رو با مامان درمیون گذاشتم. حرفاش آرومم کرد و آموزههای استاد رو بهم یادآوری کرد و گفت: «الان که ناخواسته یک چالشی برات پیش اومده، اگه بتونی این چالش رو حل کنی، یک جهش رشدی میکنی…»
گفتم: «خب مثلاً من چالش جنگ رو چطور میتونم حل کنم؟ مگه جنگ دست منه؟!»
بعد، جواب این سؤال از درونم و قلبم اومد:
✳️✳️✳️✳️✳️✳️
✅ «نه، جنگ دست تو نیست. پس بهش کاری نداشته باش. ولی اگه یک الگویی داره تکرار میشه — مثلاً اینکه هر بار یک قانون یا پیشامدی توی ایران، اختلال توی کارت ایجاد میکنه — پس صادرات رو از جای دیگه انجام بده.
و طبق قانون، وقتی با مسئلهای مواجه میشی، بهجای ترس و نگرانی، اگر روی راهحل تمرکز کنی و راهحل رو پیدا کنی، اونوقت میفهمی همون عاملی که واسه عدهی زیادی از مردم (که کنترل ذهن ندارن) باعث سختی شده بود، برای تو باعث برکت و ثروت میشه.
در دل هر واقعه یا شرایطی، فارغ از اینکه از بیرون چطور به نظر بیاد، از درون میتونه برای تو سرشار از خیریت باشه، اگه تو به اون نیرویی وصل بشی که تا اینجا در مسیر خواستههات هدایتت کرده و بتونی ذهنت رو کنترل کنی و زاویه دیدت رو تغییر بدی. چون مومنان باید در هر حال به خدا توکل کنن…»
🌹🌹🌹🌹🌹
تو همین فکرا بودم که یکی از مشتریها زنگ زد تا ببینه اوضاع چطوره؟
گفت: «تهرانی؟»
گفتم: «نه، من خارج از تهران توی باغمونم.»
گفت: «اونجا امنه؟»
گفتم: «آره، خدا رو شکر جز صدای آب و نغمهی پرندهها، صدایی نیست…»
گفت: «کسبوکار رو چیکار کنیم اگه جنگ طولانی شه؟»
گفتم: «باید دنبال راه جایگزین باشیم.»
گفت: «پلن B رو عراق بذاریم؟»
گفتم: «آره، اتفاقاً خودمم تو فکرشم… و پلن C، بحرین.»
بعد از اون، با تولیدکنندهی عراقی صحبت کردم و گفتم: «اگه بخوام، میتونی بهجای بندرعباس، بار رو امالقصر بهم تحویل بدی؟»
جواب داد: «الان نه چون بار اونجا کم دارم، ولی از دو هفته دیگه میتونم.»
گفتم: «فارغ از اینکه شرایط کنونی ایران چی میشه، حتی اگه کامل هم صلح بشه، میخوام دیگه از این به بعد، روتین حداقل یک قسمتی از بار رو امالقصر تحویل بگیرم، که اگه باز بعد از یه مدتی ایران به مشکل خورد، ایندفعه از قبل من به صادرات از امالقصر عادت کرده باشم و وابستگی به ایران نداشته باشم.»
و دیدم که چقدر آروم هستم… و اینکه همیشه، راهحل هر مسئلهای، درون خودش هست و با خودش میاد. اما من وقتی اون رو میبینم که اول با کنترل ذهنم به آرامش برسم.
إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا
👇👇👇👇
آموزه های استاد درباره توانایی کنترل ذهن
https://abasmanesh.com/fa/category/free-download/the-power-of-mind-control/
گفت: «تهرانی؟»
گفتم: «نه، من خارج از تهران توی باغمونم.»
گفت: «اونجا امنه؟»
گفتم: «آره، خدا رو شکر جز صدای آب و نغمهی پرندهها، صدایی نیست…»
گفت: «کسبوکار رو چیکار کنیم اگه جنگ طولانی شه؟»
گفتم: «باید دنبال راه جایگزین باشیم.»
گفت: «پلن B رو عراق بذاریم؟»
گفتم: «آره، اتفاقاً خودمم تو فکرشم… و پلن C، بحرین.»
بعد از اون، با تولیدکنندهی عراقی صحبت کردم و گفتم: «اگه بخوام، میتونی بهجای بندرعباس، بار رو امالقصر بهم تحویل بدی؟»
جواب داد: «الان نه چون بار اونجا کم دارم، ولی از دو هفته دیگه میتونم.»
گفتم: «فارغ از اینکه شرایط کنونی ایران چی میشه، حتی اگه کامل هم صلح بشه، میخوام دیگه از این به بعد، روتین حداقل یک قسمتی از بار رو امالقصر تحویل بگیرم، که اگه باز بعد از یه مدتی ایران به مشکل خورد، ایندفعه از قبل من به صادرات از امالقصر عادت کرده باشم و وابستگی به ایران نداشته باشم.»
و دیدم که چقدر آروم هستم… و اینکه همیشه، راهحل هر مسئلهای، درون خودش هست و با خودش میاد. اما من وقتی اون رو میبینم که اول با کنترل ذهنم به آرامش برسم.
إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا
👇👇👇👇
آموزه های استاد درباره توانایی کنترل ذهن
https://abasmanesh.com/fa/category/free-download/the-power-of-mind-control/
گروه تحقیقاتی عباسمنش
دستهی توانایی کنترل ذهن
تجربهی ساره عزیز از توانایی کنترل ذهن در شرایط ویژهی کنونی:
🌹🌹🌹🌹
توی این مدت بارها اومدم سایت و منتظر فایل جدیدی از استاد بودم که بتونه تو این شرایط الان ایران، به من کمک کنه آرومتر باشم، و تا یک هفته خبری نبود. اما این رو مطمئن بودم که هر آنچه باید بشنوم، در زمان مناسبش گفته میشه.
با اینکه تو این مدت سعی کردم با تکرار آموزهها کنترل ذهن خوبی داشته باشم (و داشتم)، اما گاهی استرس اطرافیانم روی من تأثیر گذاشته. من جایی زندگی میکنم که یه روستای خوشآبوهواست و در امن و امان هست.
اما یه لحظه خودمو وسط یه عالمه ترس و نگرانی از حرفهای دیگران دیدم و تپش قلب گرفتم. صبح که بیدار شدم یوگا انجام دادم، آرومتر شدم و یک حسی بهم گفت: برو سایت، کامنتهای جلسه آخر از دورهی همجهت با جریان خداوند رو بخون. حتماً دوستام کامنت گذاشتن و ایدههای خودشون رو نوشتن که این روزا دارن چطور کنترل ذهن میکنن.
و به یکباره، قلبم بهم یه هشدار داد که:
👇👇👇👇
«مگر تو برای در کنترل گرفتن زندگیت، وارد دوره همجهت با جریان خداوند نشدی؟! توی این دوره همهجوره کنترل ذهن، پیشگیری از شکل گرفتن مومنتوم منفی و تقویت مومنتوم مثبت رو یاد گرفتی. پس دقیقاً الان وقت عمله، وقت ایمان نشون دادنه. اون شب امتحانه که باید درسهاتو پس بدی...
وقتشه که توحیدی عمل کنی؛ وقتشه که بدونی قدرت خدا، اون خدایی که فرمانروای کل کیهانه، از همهی قدرتهای نظامی بالاتره.
وقتشه که باورهای مرجع توحیدی رو در عمل اجرا کنی و ایمانت به فَاللهُ خَیرٌ حافِظًا وَهُوَ أرحَمُ الرّاحِمینَ رو قلباً نشون بدی.
وقتشه که با باورهای مرجع توحیدی، کنترل ذهن کنی. تمرکز کنی بر اینکه: من در دستان امن خداوندم.
"الخیر فی ما وقع" رو الان باید نشون بدی و بدونی هر چیزی بشود، در نهایت به نفع ماست.
وقت شکرگزاریه.»
چرا شکر نمیکنی که حداقل تا الان، حتی صدا هم نشنیدی؟ هر کی میاد خونمون میگه اینجا انقدر آرومه، اصلاً فکر میکنیم جنگی تو کشور نیست.
حالا نمیدونم بعداً چی میشه، ولی هر چی بشه، خیره.
نجواهای شیطان به ما ترس میده، نگرانی میده. الان تنها چیزی که به هممون کمک میکنه، فقط درک قدرت فرمانروای جهانیانه.
أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ
با یاد خدا دلها آرام میگیرد.
اصلاً چرا باید دورهی همجهت با جریان خداوند — که از ۰ تا ۱۰۰، کنترل ذهن در شرایط مواجهه با تضاد رو یادمون داده — مصادف بشه با این تضاد؟
شاید باید این همزمانی رخ میداد تا کل آموزههای این دوره رو با یک مثال عملی در زندگی واقعی درک کنم و توی این روزا بتونم ذهنم رو روی زیباییها متمرکز کنم، نعمتهای الانم رو ببینم و سپاسگزارشون باشم. وگرنه تو روزای خوش و خرم که توجه به زیباییها کاری نداره!
الان هست که نباید بذارم مومنتوم منفی شکل بگیره.
الانه که باید امتحان پس بدم که چقدر درسهام رو خوب یاد گرفتم.
و با مرور این افکار توی ذهنم، دلم خیلی آروم شد.
با همهی اینها، دلم میخواد دوستانی که ایران هستند و دانشجوی دورهی همجهت با جریان خداوند هستند، کامنت بذارن و بگن که چطور تو این روزها دارن به آگاهیهای این دوره — که واقعاً برای شرایط الان طراحی شده — عمل میکنن.
👇👇👇👇
آموزه های استاد درباره توانایی کنترل ذهن
https://abasmanesh.com/fa/category/free-download/the-power-of-mind-control/
🌹🌹🌹🌹
توی این مدت بارها اومدم سایت و منتظر فایل جدیدی از استاد بودم که بتونه تو این شرایط الان ایران، به من کمک کنه آرومتر باشم، و تا یک هفته خبری نبود. اما این رو مطمئن بودم که هر آنچه باید بشنوم، در زمان مناسبش گفته میشه.
با اینکه تو این مدت سعی کردم با تکرار آموزهها کنترل ذهن خوبی داشته باشم (و داشتم)، اما گاهی استرس اطرافیانم روی من تأثیر گذاشته. من جایی زندگی میکنم که یه روستای خوشآبوهواست و در امن و امان هست.
اما یه لحظه خودمو وسط یه عالمه ترس و نگرانی از حرفهای دیگران دیدم و تپش قلب گرفتم. صبح که بیدار شدم یوگا انجام دادم، آرومتر شدم و یک حسی بهم گفت: برو سایت، کامنتهای جلسه آخر از دورهی همجهت با جریان خداوند رو بخون. حتماً دوستام کامنت گذاشتن و ایدههای خودشون رو نوشتن که این روزا دارن چطور کنترل ذهن میکنن.
و به یکباره، قلبم بهم یه هشدار داد که:
👇👇👇👇
«مگر تو برای در کنترل گرفتن زندگیت، وارد دوره همجهت با جریان خداوند نشدی؟! توی این دوره همهجوره کنترل ذهن، پیشگیری از شکل گرفتن مومنتوم منفی و تقویت مومنتوم مثبت رو یاد گرفتی. پس دقیقاً الان وقت عمله، وقت ایمان نشون دادنه. اون شب امتحانه که باید درسهاتو پس بدی...
وقتشه که توحیدی عمل کنی؛ وقتشه که بدونی قدرت خدا، اون خدایی که فرمانروای کل کیهانه، از همهی قدرتهای نظامی بالاتره.
وقتشه که باورهای مرجع توحیدی رو در عمل اجرا کنی و ایمانت به فَاللهُ خَیرٌ حافِظًا وَهُوَ أرحَمُ الرّاحِمینَ رو قلباً نشون بدی.
وقتشه که با باورهای مرجع توحیدی، کنترل ذهن کنی. تمرکز کنی بر اینکه: من در دستان امن خداوندم.
"الخیر فی ما وقع" رو الان باید نشون بدی و بدونی هر چیزی بشود، در نهایت به نفع ماست.
وقت شکرگزاریه.»
چرا شکر نمیکنی که حداقل تا الان، حتی صدا هم نشنیدی؟ هر کی میاد خونمون میگه اینجا انقدر آرومه، اصلاً فکر میکنیم جنگی تو کشور نیست.
حالا نمیدونم بعداً چی میشه، ولی هر چی بشه، خیره.
نجواهای شیطان به ما ترس میده، نگرانی میده. الان تنها چیزی که به هممون کمک میکنه، فقط درک قدرت فرمانروای جهانیانه.
أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ
با یاد خدا دلها آرام میگیرد.
اصلاً چرا باید دورهی همجهت با جریان خداوند — که از ۰ تا ۱۰۰، کنترل ذهن در شرایط مواجهه با تضاد رو یادمون داده — مصادف بشه با این تضاد؟
شاید باید این همزمانی رخ میداد تا کل آموزههای این دوره رو با یک مثال عملی در زندگی واقعی درک کنم و توی این روزا بتونم ذهنم رو روی زیباییها متمرکز کنم، نعمتهای الانم رو ببینم و سپاسگزارشون باشم. وگرنه تو روزای خوش و خرم که توجه به زیباییها کاری نداره!
الان هست که نباید بذارم مومنتوم منفی شکل بگیره.
الانه که باید امتحان پس بدم که چقدر درسهام رو خوب یاد گرفتم.
و با مرور این افکار توی ذهنم، دلم خیلی آروم شد.
با همهی اینها، دلم میخواد دوستانی که ایران هستند و دانشجوی دورهی همجهت با جریان خداوند هستند، کامنت بذارن و بگن که چطور تو این روزها دارن به آگاهیهای این دوره — که واقعاً برای شرایط الان طراحی شده — عمل میکنن.
👇👇👇👇
آموزه های استاد درباره توانایی کنترل ذهن
https://abasmanesh.com/fa/category/free-download/the-power-of-mind-control/
گروه تحقیقاتی عباسمنش
دستهی توانایی کنترل ذهن
تجربه زیبای پگاه عزیز از شرایط ویژه کنونی در جواب به سؤال عقل کل با عنوان: "ما رَأَیتُ إِلّا جَمیلاً" در شرایط جدید کشور:
🌹🌹🌹🌹
استاد، زیباترین اتفاق این روزها برای من اینه که هرچه تا حالا از آموزههای شماها یاد گرفتم و فکر میکردم خیلی در عمل ساده هستند، فهمیدم که اینطور نیست و گاهی واقعاً سخت بود که به قانون عمل کنیم، فارغ از اینکه شرایط بیرونی چی هست.
خیلی سخت بود که توی این شرایط تمرکز کنم روی نکات مثبت و زیباییها رو ببینم یا بتونم واقعاً به خودم بگم: الخیر فی ما وقع – در این تضاد حتماً خیری هم برای من هست. و اینجا بود که فهمیدم چرا کنترل ذهن تا این حد پاداش داره.
اما استاد، با افتخار بهتون میگم که دارم از این آزمون سربلند بیرون میام.
خداروشکر که هیچکدام از شهروندان شهرم کوچکترین آسیبی ندیدن، و خداروشکر که فرصت این آزمون و چک کردن تواناییهای شخصیتیم رو داشتم.
ماجرا از این قراره که من یه تالار کوچیک دارم توی شهرم و توی این روزها همه مراسمات کنسل شد و این یعنی کنسل شدن ورودی مالی من.
ولی من کوچکترین نگرانی نداشتم، با اینکه زمان مهمی هم بود و پیک کاری ما، چون نزدیک محرم و صفر و اوج مراسمات و اوج پولسازی ما بود. تکتک مهمانها کنسل کردن، ولی من از آموزههای شما یاد گرفتم که چطور کنترل ذهن کنم در این مواقع.
من اصلاً به کنسلیها توجه نکردم و مثل هر روز کارای روتین شغلم رو سعی میکردم انجام بدم. مثلاً نظافت کنم، تالار رو، به باغ برسم، و این کارهای روتین...
جالب اینجاست که بعد از چند روز، دوباره همه تاریخها رزرو شدن و مردم حتی خواهش میکنن که برای یک ساعت هم که شده، بهشون تایم اجارهی تالار رو بدم. حتی برای محرم و صفر هم درخواست مراسم مذهبی دارم که واقعاً خودمم باورم نمیشه.
تازه، این شرایط باعث شد که کلی ایدهی جدید به ذهنم برسه؛
اینکه برای مراسمهای عقدهای ساعتی، از فضای سبز باغ استفاده کنم تا مردم با هزینهی کمتر، مراسم زیباتری بگیرن و این اشتیاقم رو برای رسیدن به فضای سبز تالار هم بیشتر کرده.
استاد، خداروشکر که من با شما و این آموزهها آشنا شدم. تصمیم دارم گزارش عملکرد روزانهی خودم رو اینجا ثبت کنم.
🌹🌹🌹🌹
مطالعه تجربه های زیبای سایر دوستان به این موضوع در بخش عقل کل
👇👇👇👇
https://abasmanesh.com/fa/aghlekol-question/%d9%85%d8%a7-%d8%b1%d8%a3%db%8c%d8%aa%d9%8f-%d8%a7%d9%84%d8%a7-%d8%ac%d9%85%db%8c%d9%84%d8%a7%db%8c-%d8%b4%d9%85%d8%a7-%d8%af%d8%b1-%d8%b4%d8%b1%d8%a7%db%8c%d8%b7-%d8%ac%d8%af%db%8c%d8%af-%da%a9%d8%b4/
🌹🌹🌹🌹
استاد، زیباترین اتفاق این روزها برای من اینه که هرچه تا حالا از آموزههای شماها یاد گرفتم و فکر میکردم خیلی در عمل ساده هستند، فهمیدم که اینطور نیست و گاهی واقعاً سخت بود که به قانون عمل کنیم، فارغ از اینکه شرایط بیرونی چی هست.
خیلی سخت بود که توی این شرایط تمرکز کنم روی نکات مثبت و زیباییها رو ببینم یا بتونم واقعاً به خودم بگم: الخیر فی ما وقع – در این تضاد حتماً خیری هم برای من هست. و اینجا بود که فهمیدم چرا کنترل ذهن تا این حد پاداش داره.
اما استاد، با افتخار بهتون میگم که دارم از این آزمون سربلند بیرون میام.
خداروشکر که هیچکدام از شهروندان شهرم کوچکترین آسیبی ندیدن، و خداروشکر که فرصت این آزمون و چک کردن تواناییهای شخصیتیم رو داشتم.
ماجرا از این قراره که من یه تالار کوچیک دارم توی شهرم و توی این روزها همه مراسمات کنسل شد و این یعنی کنسل شدن ورودی مالی من.
ولی من کوچکترین نگرانی نداشتم، با اینکه زمان مهمی هم بود و پیک کاری ما، چون نزدیک محرم و صفر و اوج مراسمات و اوج پولسازی ما بود. تکتک مهمانها کنسل کردن، ولی من از آموزههای شما یاد گرفتم که چطور کنترل ذهن کنم در این مواقع.
من اصلاً به کنسلیها توجه نکردم و مثل هر روز کارای روتین شغلم رو سعی میکردم انجام بدم. مثلاً نظافت کنم، تالار رو، به باغ برسم، و این کارهای روتین...
جالب اینجاست که بعد از چند روز، دوباره همه تاریخها رزرو شدن و مردم حتی خواهش میکنن که برای یک ساعت هم که شده، بهشون تایم اجارهی تالار رو بدم. حتی برای محرم و صفر هم درخواست مراسم مذهبی دارم که واقعاً خودمم باورم نمیشه.
تازه، این شرایط باعث شد که کلی ایدهی جدید به ذهنم برسه؛
اینکه برای مراسمهای عقدهای ساعتی، از فضای سبز باغ استفاده کنم تا مردم با هزینهی کمتر، مراسم زیباتری بگیرن و این اشتیاقم رو برای رسیدن به فضای سبز تالار هم بیشتر کرده.
استاد، خداروشکر که من با شما و این آموزهها آشنا شدم. تصمیم دارم گزارش عملکرد روزانهی خودم رو اینجا ثبت کنم.
🌹🌹🌹🌹
مطالعه تجربه های زیبای سایر دوستان به این موضوع در بخش عقل کل
👇👇👇👇
https://abasmanesh.com/fa/aghlekol-question/%d9%85%d8%a7-%d8%b1%d8%a3%db%8c%d8%aa%d9%8f-%d8%a7%d9%84%d8%a7-%d8%ac%d9%85%db%8c%d9%84%d8%a7%db%8c-%d8%b4%d9%85%d8%a7-%d8%af%d8%b1-%d8%b4%d8%b1%d8%a7%db%8c%d8%b7-%d8%ac%d8%af%db%8c%d8%af-%da%a9%d8%b4/
نتایج نرگس عزیز از کنترل ذهن و عمل به آموزههای استاد در شرایط خاص این روزها در ایران، خصوصاً آموزههای دوره «همجهت با جریان خداوند»
🌹🌹🌹🌹
استاد جان، من تازه امروز صبح تونستم فایل جدید شما با عنوان «ایجاد آرامش و ایمان در شرایط جنگی» رو گوش بدم؛ اونهم یکی از دوستان لطف کردند و این فایل رو برام فرستادند، چون من دسترسی به اینترنت نداشتم.
استاد جانم، شما یه کلیدی رو توی این فایل بهش اشاره کردین که وقتی شنیدم، زنگی رو توی ذهنم به صدا درآورد. اینکه گفتید:
«باید اونقدر قانون رو تمرین کنید تا این کنترل ذهن، به صورت اتوماتیک بشه.»
و باید بگم که استاد، به خدا قسم که این کنترل ذهن الان برای من دقیقاً همینه و اتوماتیکوار میتونم ذهنم رو کنترل کنم.
خدا شاهده که اصلاً احساسم توی این شرایط یه ذره هم بد نشده. همونجوری که قبلاً حالم خوب بود و احساس خوبی داشتم، الان همون حال خوب رو دارم، حتی خیلی بیشتر شده. چون توی این مواقع خیلی آگاهانهتر، ورودیهام رو کنترل میکردم.
ما به خاطر شرایط کاری جدیدمون، در یک روستای خلوت بودیم که البته به خاطر شرایط تهران، بیشتر مردم اومدن اینجا. و جالبه توی همین شرایط، توی هر خونهای رو که ببینی، صدای آهنگ و بزن و برقص و خوشحالی میاومد و حال مردم خوب بود.
ماجرای مهاجرت ما به این روستا هم یک هدایت بود؛ که دو ماه پیش خداوند ما رو هدایت کرد به این مکان زیبا، که دور از هیاهوی شهری باشیم.
ما هم بدون هیچ شکی تسلیم این هدایت شدیم و با ایمان حرکت کردیم، و الان نتیجهی اون ایمان و حرکت رو داریم میفهمیم. ما سراغ مرغداری و پرورش مرغ و خروس رفتیم و به صورت تکاملی و قدمبهقدم کار رو گسترش دادیم، حتی نمیدونستیم بعدش چی میشه.
استاد جانم، توی این مدتی که اینترنت نداشتم و به سایت وصل نمیشدم، داشتم تمرکزی روی آموزههای دورهی همجهت با جریان خداوند کار میکردم. و اون مومنتوم مثبت همواره در وجودم لبریزه، و مرتباً در طی این مدت این مومنتوم مثبت رو تقویت کردم، و نتایج هم از در و دیوار برام اومده:
توی این شرایط که افراد شرایط مالیشون به دولت یا عوامل بیرونی مثل اینترنتی که فیلتر شده بود وصل بود و به تعویق افتاده بود، ما از هر قید و بندی رها بودیم و هر روز از مرغداریمون داریم پول میسازیم. مشتری پشت مشتری برامون میاد. حتی تخممرغ سفارش میدن!
الان به لطف خدای مهربان، مشتری از در و دیوار برامون میاد، و این نتیجهی گوش کردن به الهامی بود که دو ماه پیش بهمون شد. ما اون موقع نگفتیم چرا... فقط عمل کردیم و الان میفهمیم که چرا اون الهامه شده بود.
استاد، وقتی توی فایل، کشتی نوح رو مثال میزنید، من یاد نتایج زندگی خودم میافتم که بهشون عمل کردم و نتیجهش عالی شده.
میدونید؟ وقتی این حال خوب و احساس خوب از درون ساخته شده باشه، با هیچ طوفان بیرونی ویران نمیشه.
من الان وقتی پیش مرغها و خروسهامون هستم، با تمام وجودم لذت میبرم، کیف میکنم. دقیقاً همون حسی که قبلاً با دیدن زندگی در بهشت داشتم رو الان در واقعیت زندگیم دارم تجربه میکنم، دارم لمسش میکنم.
هوای اینجا عالیه، طبیعتش خیلی بکره. همین الان صدای پرندهها رو دارم میشنوم، و روبهروم کلی درخت و کوهه که هرکدومش زیبایی خودش رو داره.
و واقعاً دارم «الخیر فی ما وقع» رو تجربه میکنم.
🌹🌹🌹🌹
آموزه های استاد درباره توانایی اعراض از ناخواسته ها
https://abasmanesh.com/fa/tag/%d8%aa%d9%88%d8%a7%d9%86%d8%a7%db%8c%db%8c-%d8%a7%d8%b9%d8%b1%d8%a7%d8%b6-%d8%a7%d8%b2-%d9%86%d8%a7%d8%ae%d9%88%d8%a7%d8%b3%d8%aa%d9%87-%d9%87%d8%a7/
🌹🌹🌹🌹
استاد جان، من تازه امروز صبح تونستم فایل جدید شما با عنوان «ایجاد آرامش و ایمان در شرایط جنگی» رو گوش بدم؛ اونهم یکی از دوستان لطف کردند و این فایل رو برام فرستادند، چون من دسترسی به اینترنت نداشتم.
استاد جانم، شما یه کلیدی رو توی این فایل بهش اشاره کردین که وقتی شنیدم، زنگی رو توی ذهنم به صدا درآورد. اینکه گفتید:
«باید اونقدر قانون رو تمرین کنید تا این کنترل ذهن، به صورت اتوماتیک بشه.»
و باید بگم که استاد، به خدا قسم که این کنترل ذهن الان برای من دقیقاً همینه و اتوماتیکوار میتونم ذهنم رو کنترل کنم.
خدا شاهده که اصلاً احساسم توی این شرایط یه ذره هم بد نشده. همونجوری که قبلاً حالم خوب بود و احساس خوبی داشتم، الان همون حال خوب رو دارم، حتی خیلی بیشتر شده. چون توی این مواقع خیلی آگاهانهتر، ورودیهام رو کنترل میکردم.
ما به خاطر شرایط کاری جدیدمون، در یک روستای خلوت بودیم که البته به خاطر شرایط تهران، بیشتر مردم اومدن اینجا. و جالبه توی همین شرایط، توی هر خونهای رو که ببینی، صدای آهنگ و بزن و برقص و خوشحالی میاومد و حال مردم خوب بود.
ماجرای مهاجرت ما به این روستا هم یک هدایت بود؛ که دو ماه پیش خداوند ما رو هدایت کرد به این مکان زیبا، که دور از هیاهوی شهری باشیم.
ما هم بدون هیچ شکی تسلیم این هدایت شدیم و با ایمان حرکت کردیم، و الان نتیجهی اون ایمان و حرکت رو داریم میفهمیم. ما سراغ مرغداری و پرورش مرغ و خروس رفتیم و به صورت تکاملی و قدمبهقدم کار رو گسترش دادیم، حتی نمیدونستیم بعدش چی میشه.
استاد جانم، توی این مدتی که اینترنت نداشتم و به سایت وصل نمیشدم، داشتم تمرکزی روی آموزههای دورهی همجهت با جریان خداوند کار میکردم. و اون مومنتوم مثبت همواره در وجودم لبریزه، و مرتباً در طی این مدت این مومنتوم مثبت رو تقویت کردم، و نتایج هم از در و دیوار برام اومده:
توی این شرایط که افراد شرایط مالیشون به دولت یا عوامل بیرونی مثل اینترنتی که فیلتر شده بود وصل بود و به تعویق افتاده بود، ما از هر قید و بندی رها بودیم و هر روز از مرغداریمون داریم پول میسازیم. مشتری پشت مشتری برامون میاد. حتی تخممرغ سفارش میدن!
الان به لطف خدای مهربان، مشتری از در و دیوار برامون میاد، و این نتیجهی گوش کردن به الهامی بود که دو ماه پیش بهمون شد. ما اون موقع نگفتیم چرا... فقط عمل کردیم و الان میفهمیم که چرا اون الهامه شده بود.
استاد، وقتی توی فایل، کشتی نوح رو مثال میزنید، من یاد نتایج زندگی خودم میافتم که بهشون عمل کردم و نتیجهش عالی شده.
میدونید؟ وقتی این حال خوب و احساس خوب از درون ساخته شده باشه، با هیچ طوفان بیرونی ویران نمیشه.
من الان وقتی پیش مرغها و خروسهامون هستم، با تمام وجودم لذت میبرم، کیف میکنم. دقیقاً همون حسی که قبلاً با دیدن زندگی در بهشت داشتم رو الان در واقعیت زندگیم دارم تجربه میکنم، دارم لمسش میکنم.
هوای اینجا عالیه، طبیعتش خیلی بکره. همین الان صدای پرندهها رو دارم میشنوم، و روبهروم کلی درخت و کوهه که هرکدومش زیبایی خودش رو داره.
و واقعاً دارم «الخیر فی ما وقع» رو تجربه میکنم.
🌹🌹🌹🌹
آموزه های استاد درباره توانایی اعراض از ناخواسته ها
https://abasmanesh.com/fa/tag/%d8%aa%d9%88%d8%a7%d9%86%d8%a7%db%8c%db%8c-%d8%a7%d8%b9%d8%b1%d8%a7%d8%b6-%d8%a7%d8%b2-%d9%86%d8%a7%d8%ae%d9%88%d8%a7%d8%b3%d8%aa%d9%87-%d9%87%d8%a7/
HTML Embed Code: