Channel: وحشی بافقی
در بزم وصل اگر چه همین در میان منم
چون نیک بنگری ز همه بر کران منم
رنگی ز گل ندارم و بویی ز یاسمن
آری کلید دار در بوستان منم
خار وخس زیاده بر آتش نهاد نیست
گر بوستان حسن ترا باغبان منم
معلوم مهربانی اهل هوس که چیست
بشنو سخن که عاشقم و مهربان منم
ای گل اگر به گفتهی وحشی عمل کنی
سد ساله نو بهار خزان را ضمان منم
#وحشی_بافقی
@Wahshi_Bafghi
چون نیک بنگری ز همه بر کران منم
رنگی ز گل ندارم و بویی ز یاسمن
آری کلید دار در بوستان منم
خار وخس زیاده بر آتش نهاد نیست
گر بوستان حسن ترا باغبان منم
معلوم مهربانی اهل هوس که چیست
بشنو سخن که عاشقم و مهربان منم
ای گل اگر به گفتهی وحشی عمل کنی
سد ساله نو بهار خزان را ضمان منم
#وحشی_بافقی
@Wahshi_Bafghi
به دل دیرین بنایی بود کندم
به جای او ز نو طرحی فکندم
خریدارانه چشمی دید سویم
نگفت اما هنوز از چون و چندم
قبولی زان نگه مییابم ای بخت
بسوزان بهر چشم بد سپندم
نگهبانت به سوی فتنه و ناز
فریبم میدهند و میبرندم
ره پر تیغ و تیر غمزه پیش است
خداوندا نگه دار از گزندم
برو وحشی تو صید زلف او باش
که من جای دگر سر در کمندم
#وحشی_بافقی
@Wahshi_Bafghi
به جای او ز نو طرحی فکندم
خریدارانه چشمی دید سویم
نگفت اما هنوز از چون و چندم
قبولی زان نگه مییابم ای بخت
بسوزان بهر چشم بد سپندم
نگهبانت به سوی فتنه و ناز
فریبم میدهند و میبرندم
ره پر تیغ و تیر غمزه پیش است
خداوندا نگه دار از گزندم
برو وحشی تو صید زلف او باش
که من جای دگر سر در کمندم
#وحشی_بافقی
@Wahshi_Bafghi
من این تار نگه را حلقه حلقه میکنم ، اما
شکاری را که من دیدم زیاد است از کمند من
مرا بایست کشتن تا نه من رسوا شوم نی او
نصیحت نشنو من گوش اگر میکرد پند من
ز وحشی بر در او بدترم بلک از سگ کویم
ازین بدتر شوم اینست اگر بخت نژند من
#وحشی_بافقی
@Wahshi_Bafghi
شکاری را که من دیدم زیاد است از کمند من
مرا بایست کشتن تا نه من رسوا شوم نی او
نصیحت نشنو من گوش اگر میکرد پند من
ز وحشی بر در او بدترم بلک از سگ کویم
ازین بدتر شوم اینست اگر بخت نژند من
#وحشی_بافقی
@Wahshi_Bafghi
آمد آمد حسن در رخش غرور انگیختن
اینک اینک عشق میآید به شور انگیختن
هر کرا کحل محبت چشم جان روشن نساخت
روز حشرش همچنان خواهند کور انگیختن
پا به حرمت نه درین وادی که موسی حد نداشت
گرد نعلین از تجلیگاه طور انگیختن
رسم بزم ماست دود از دل بر آوردن نخست
سوختن چون عود و از مجمر بخور انگیختن
دست کردن در کمر با عشق کاری سهل نیست
فتنهای نتوان ز بهر خود به زور انگیختن
عرصهی عشق و حریف ما چنین منصوبه باز
سخت بازی چیست؟ بازیهای دور انگیختن
خیز و دامن برفشان وحشی که کار دهر نیست
جز غبار فتنه و گرد فتــــــور انگیختن
#وحشی_بافقی
@Wahshi_Bafghi
اینک اینک عشق میآید به شور انگیختن
هر کرا کحل محبت چشم جان روشن نساخت
روز حشرش همچنان خواهند کور انگیختن
پا به حرمت نه درین وادی که موسی حد نداشت
گرد نعلین از تجلیگاه طور انگیختن
رسم بزم ماست دود از دل بر آوردن نخست
سوختن چون عود و از مجمر بخور انگیختن
دست کردن در کمر با عشق کاری سهل نیست
فتنهای نتوان ز بهر خود به زور انگیختن
عرصهی عشق و حریف ما چنین منصوبه باز
سخت بازی چیست؟ بازیهای دور انگیختن
خیز و دامن برفشان وحشی که کار دهر نیست
جز غبار فتنه و گرد فتــــــور انگیختن
#وحشی_بافقی
@Wahshi_Bafghi
هست هنوز ماه من چشم و چراغ دیگران
سبزهی او هنوز به از گل باغ دیگران
خلق روان به هر طرف بهر سراغ یار من
بیهده من چرا روم بهر سراغ دیگران
رسته گلم ز بام و در جای دگر چرا روم
با گل خود چه میکنم سبزهی باغ دیگران
من که میسرم شود صافی جام او چرا
در دل خود کنم گره درد ایاغ دیگران
وحشی از او علاج کن سوز درون خویش را
فایده چیست سوختن از تف داغ دیگران
#وحشی_بافقی
@Wahshi_Bafghi
سبزهی او هنوز به از گل باغ دیگران
خلق روان به هر طرف بهر سراغ یار من
بیهده من چرا روم بهر سراغ دیگران
رسته گلم ز بام و در جای دگر چرا روم
با گل خود چه میکنم سبزهی باغ دیگران
من که میسرم شود صافی جام او چرا
در دل خود کنم گره درد ایاغ دیگران
وحشی از او علاج کن سوز درون خویش را
فایده چیست سوختن از تف داغ دیگران
#وحشی_بافقی
@Wahshi_Bafghi
من اگر این بار رفتم ، رفتم آزارم مکن
این تغافلهای بیش از پیش در کارم مکن
پای برگشتن نخواهم داشت خواهم رفت و ماند
در تماشا گاه دیگر نقش دیوارم مکن
بنده میخواهی ز خدمتکار خود غافل مباش
میشود ناگه کسی دیگر خریدارم مکن
من که مستم مجلست گر هست و میر مجلسی
بزم خود افسرده خواهی کرد هشیارم مکن
عزت سگ هست درکوی تو وحشی خود چه کرد
گر چه عاشق خوار میباید، چنین خوارم مکن
#وحشی_بافقی
@Wahshi_Bafghi
این تغافلهای بیش از پیش در کارم مکن
پای برگشتن نخواهم داشت خواهم رفت و ماند
در تماشا گاه دیگر نقش دیوارم مکن
بنده میخواهی ز خدمتکار خود غافل مباش
میشود ناگه کسی دیگر خریدارم مکن
من که مستم مجلست گر هست و میر مجلسی
بزم خود افسرده خواهی کرد هشیارم مکن
عزت سگ هست درکوی تو وحشی خود چه کرد
گر چه عاشق خوار میباید، چنین خوارم مکن
#وحشی_بافقی
@Wahshi_Bafghi
Forwarded from مولانا و اقبال لاهوری (آرمیدن)
جهان شود لب پر خندهای، اگر مردم
دهند دست به هم در گرهگشایی هم
فغان که نیست بجز عیب یکدگر جُستن
نصیب مـــــردُم عالم ز آشنایی هم
#صائب_تبریزی
@Molana_EqbalLahori
دهند دست به هم در گرهگشایی هم
فغان که نیست بجز عیب یکدگر جُستن
نصیب مـــــردُم عالم ز آشنایی هم
#صائب_تبریزی
@Molana_EqbalLahori
ای قامت تو جلوه ده شیوههای حُسن
در هر کرشمهی تو نهان سد ادای حُسن
خواهی بدار و خواه بکش ، ناپسند نیست
مستحسن استهر چه بود اقتضای حسن
سلطان حسن هر چه کند حکم حکم اوست
بگذار کار حسن به تدبیر و رای حسن
این حسن پنج روز به یوسف وفا نکرد
زنهار اعتماد مکن بر وفای حسن
دانی که گل ز باغ چرا زود میرود
یعنی که اندکیست زمان بقای حسن
گویی بزن که حال جهان برقرار نیست
حالا که در رکاب مراد است پای حسن
وحشی من و گدایی خوبان که این گروه
سلطان عالمند ز فر همای حسن
#وحشی_بافقی
@Wahshi_Bafghi
در هر کرشمهی تو نهان سد ادای حُسن
خواهی بدار و خواه بکش ، ناپسند نیست
مستحسن استهر چه بود اقتضای حسن
سلطان حسن هر چه کند حکم حکم اوست
بگذار کار حسن به تدبیر و رای حسن
این حسن پنج روز به یوسف وفا نکرد
زنهار اعتماد مکن بر وفای حسن
دانی که گل ز باغ چرا زود میرود
یعنی که اندکیست زمان بقای حسن
گویی بزن که حال جهان برقرار نیست
حالا که در رکاب مراد است پای حسن
وحشی من و گدایی خوبان که این گروه
سلطان عالمند ز فر همای حسن
#وحشی_بافقی
@Wahshi_Bafghi
مکن مکن لب مارا به شکوه باز مکن
زبان کوته ما را به خود دراز مکن
مکن مباد که عادت کند طبیعت تو
بد است این همه عادت به خشم و ناز مکن
پر است شهر ز ناز بتان نیاز کم است
مکن چنان که شوم از تو بی نیاز مکن
من آن نیم که بدی سر زند ز یاری من
درآ خوش از در یاری و احتراز مکن
به حال وحشی خود چشم رحمتی بگشای
در امید به رویش چنین فراز مکن
#وحشی_بافقی
@Wahshi_Bafghi
زبان کوته ما را به خود دراز مکن
مکن مباد که عادت کند طبیعت تو
بد است این همه عادت به خشم و ناز مکن
پر است شهر ز ناز بتان نیاز کم است
مکن چنان که شوم از تو بی نیاز مکن
من آن نیم که بدی سر زند ز یاری من
درآ خوش از در یاری و احتراز مکن
به حال وحشی خود چشم رحمتی بگشای
در امید به رویش چنین فراز مکن
#وحشی_بافقی
@Wahshi_Bafghi
رشک میبَردند شهری بر من و احوال من
کرد ضایع کار من این بخت بی اقبال من
طایری بودم من و غوغای بال افشانیای
چشم زخمی آمد و بشکست بر هم بال من
بخت بد این رسم بد بنهاد و رنجاند از منت
ور نه کس هرگز نمیرنجیده از افعال من
گشتهام آواره سد منزل ز ملک عافیت
میدواند همچنان بخت بد از دنبال من
ساده رو وحشی که میخواهد به عرض او رسید
آنچه هرگز شرح نتوان کرد یعنی حال من
#وحشی_بافقی
@Wahshi_Bafghi
کرد ضایع کار من این بخت بی اقبال من
طایری بودم من و غوغای بال افشانیای
چشم زخمی آمد و بشکست بر هم بال من
بخت بد این رسم بد بنهاد و رنجاند از منت
ور نه کس هرگز نمیرنجیده از افعال من
گشتهام آواره سد منزل ز ملک عافیت
میدواند همچنان بخت بد از دنبال من
ساده رو وحشی که میخواهد به عرض او رسید
آنچه هرگز شرح نتوان کرد یعنی حال من
#وحشی_بافقی
@Wahshi_Bafghi
مرا با خار غم بگذار و گشت باغ و گلشن کن
پی آرایش بزم حریفان گل به دامن کن
تو شمع مجلس افروزی ، من سرگشته پروانه
مرا آتش به جان زن دیگران را خانه روشن کن
مکن نادیده وز من تند چون بیگانگان مگذر
مرا شاید که جایی دیده باشی چشم بر من کن
چو کار من نخواهد شد به کام دوستان از تو
هلاکم ساز باری فارغم از طعن دشمن کن
ببین وحشی که چون سویت به زهر چشم میبیند
ترا زان پیش کز مجلس براند عزم رفتن کن
#وحشی_بافقی
@Wahshi_Bafghi
پی آرایش بزم حریفان گل به دامن کن
تو شمع مجلس افروزی ، من سرگشته پروانه
مرا آتش به جان زن دیگران را خانه روشن کن
مکن نادیده وز من تند چون بیگانگان مگذر
مرا شاید که جایی دیده باشی چشم بر من کن
چو کار من نخواهد شد به کام دوستان از تو
هلاکم ساز باری فارغم از طعن دشمن کن
ببین وحشی که چون سویت به زهر چشم میبیند
ترا زان پیش کز مجلس براند عزم رفتن کن
#وحشی_بافقی
@Wahshi_Bafghi
Forwarded from مولانا و اقبال لاهوری (آرمیدن "پوچانگار")
یک روز به شیدایی در زلف تو آویزم
زان دو لب شیرینت صد شور برانگیزم
گر قصد جفا داری اینک من و اینک سر
ور راه وفا داری جان در قدمت ریزم
بس توبه و پرهیزم کز عشق تو باطل شد
من بعد بدان شرطم کز توبه بپرهیزم
سیم دل مسکینم در خاک درت گم شد
خاک سر هر کویی بی فایده میبیزم
در شهر به رسوایی دشمن به دفم برزد
تا بر دف عشق آمد تیر نظر تیزم
مجنون رخ لیلی چون قیس بنی عامر
فرهاد لب شیرین چون خسرو پرویزم
گفتی به غمم بنشین یا از سر جان برخیز
فرمان برمت جانا بنشینم و برخیزم
گر بی تو بود جنت بر کنگره ننشینم
ور با تو بود دوزخ در سلسله آویزم
با یاد تو گر سعدی در شعر نمیگنجد
چون دوست یگانه شد با غیر نیامیزم
#استاد_سخن
#استاد_پندواندزر
#بلبل_عاشقانهها
#گلستانوبوستان
#خواجهیشیـراز
#سعـدیشیـــرازی
@Molana_EqbalLahori
زان دو لب شیرینت صد شور برانگیزم
گر قصد جفا داری اینک من و اینک سر
ور راه وفا داری جان در قدمت ریزم
بس توبه و پرهیزم کز عشق تو باطل شد
من بعد بدان شرطم کز توبه بپرهیزم
سیم دل مسکینم در خاک درت گم شد
خاک سر هر کویی بی فایده میبیزم
در شهر به رسوایی دشمن به دفم برزد
تا بر دف عشق آمد تیر نظر تیزم
مجنون رخ لیلی چون قیس بنی عامر
فرهاد لب شیرین چون خسرو پرویزم
گفتی به غمم بنشین یا از سر جان برخیز
فرمان برمت جانا بنشینم و برخیزم
گر بی تو بود جنت بر کنگره ننشینم
ور با تو بود دوزخ در سلسله آویزم
با یاد تو گر سعدی در شعر نمیگنجد
چون دوست یگانه شد با غیر نیامیزم
#استاد_سخن
#استاد_پندواندزر
#بلبل_عاشقانهها
#گلستانوبوستان
#خواجهیشیـراز
#سعـدیشیـــرازی
@Molana_EqbalLahori
اینچنین گر جانب اغیار خواهی داشتن
بعد ازین خوش عاشق بسیار خواهی داشتن
یک خریدار دگر ماندست و گر اینست وضع
بیش ازین هم گرمی بازار خواهی داشتن
بندهی بسیار خواهی داشت در فرمان خویش
گر چنین پروای خدمتکار خواهی داشتن
باغبانا خار در راه تماشاچی منه
دایم این گلها مگر بر بار خواهی داشتن
ضبط خود کن وحشی این گستاخ گویی تابه کی
باز میدانم که با او کار خواهی داشتن
#وحشی_بافقی
@Wahshi_Bafghi
بعد ازین خوش عاشق بسیار خواهی داشتن
یک خریدار دگر ماندست و گر اینست وضع
بیش ازین هم گرمی بازار خواهی داشتن
بندهی بسیار خواهی داشت در فرمان خویش
گر چنین پروای خدمتکار خواهی داشتن
باغبانا خار در راه تماشاچی منه
دایم این گلها مگر بر بار خواهی داشتن
ضبط خود کن وحشی این گستاخ گویی تابه کی
باز میدانم که با او کار خواهی داشتن
#وحشی_بافقی
@Wahshi_Bafghi
شد صرف عمرم در وفا بیداد جانان همچنان
جان باختم در دوستی او دشمن جان همچنان
هرکس که آمد غیر ما در بزم وصلش یافت جا
ما بر سر راه فنا با خاک یکسان همچنان
عمریست کز پیش نظر بگذشت آن بیدادگر
ما بر سر آن رهگذر افتاده حیران همچنان
حالم مپرس ای همنشین بی طرهی آن نازنین
آشفته بودم پیش ازین هستم پریشان همچنان
وحشی بسی شب تا سحر بودم پریشان دیدهتر
باقیست آن سوز جگر وان چشم گریان همچنان
#وحشی_بافقی
@Wahshi_Bafghi
جان باختم در دوستی او دشمن جان همچنان
هرکس که آمد غیر ما در بزم وصلش یافت جا
ما بر سر راه فنا با خاک یکسان همچنان
عمریست کز پیش نظر بگذشت آن بیدادگر
ما بر سر آن رهگذر افتاده حیران همچنان
حالم مپرس ای همنشین بی طرهی آن نازنین
آشفته بودم پیش ازین هستم پریشان همچنان
وحشی بسی شب تا سحر بودم پریشان دیدهتر
باقیست آن سوز جگر وان چشم گریان همچنان
#وحشی_بافقی
@Wahshi_Bafghi
تغافلها زد اما شد نگاهی عذر خواه من
که سد ره گشت بر گرد سر چشمش نگاه من
مرا چشم تو افکند از نظر اما نمیپرسی
که جاسوس نگاه او چه میخواهد ز راه من
برای حرمت خاک درت این چشم میدارم
که گرد آلوده هر پایی نگردد سجده گاه من
به کشت دیگران چون باری ای ابر حیا خواهم
که گاهی قطرهای ضایع شود هم بر گیاه من
رقیبا پر دلیری بر سر آن کوی و میترسم
که تیغی در غلافست این طرف یعنی که آه من
کمان شوق پر زور است و تیر انداز دیوانه
خدنگی گر نشیند بر کسی نبود گناه من
خطر بسیار دارد مدعی خود نیز میداند
اگر وحشی نیندیشد ز خشم پادشاه من
#وحشی_بافقی
@Wahshi_Bafghi
که سد ره گشت بر گرد سر چشمش نگاه من
مرا چشم تو افکند از نظر اما نمیپرسی
که جاسوس نگاه او چه میخواهد ز راه من
برای حرمت خاک درت این چشم میدارم
که گرد آلوده هر پایی نگردد سجده گاه من
به کشت دیگران چون باری ای ابر حیا خواهم
که گاهی قطرهای ضایع شود هم بر گیاه من
رقیبا پر دلیری بر سر آن کوی و میترسم
که تیغی در غلافست این طرف یعنی که آه من
کمان شوق پر زور است و تیر انداز دیوانه
خدنگی گر نشیند بر کسی نبود گناه من
خطر بسیار دارد مدعی خود نیز میداند
اگر وحشی نیندیشد ز خشم پادشاه من
#وحشی_بافقی
@Wahshi_Bafghi
پیش او یار نو و یار کهن هر دو یکیست !
حرمت مدعی و حرمت من هردو یکیست!
قول زاغ و غزل مرغ چمن هر دو یکیست!
نغمهی بلبل و غوغای زغن هر دو یکیست!!
این ندانسته که قدر همه یکسان نبود !!!
زاغ را مرتبهی مرغ خوش الحان نبود !!!
#وحشی_بافقی
@Wahshi_Bafghi
حرمت مدعی و حرمت من هردو یکیست!
قول زاغ و غزل مرغ چمن هر دو یکیست!
نغمهی بلبل و غوغای زغن هر دو یکیست!!
این ندانسته که قدر همه یکسان نبود !!!
زاغ را مرتبهی مرغ خوش الحان نبود !!!
#وحشی_بافقی
@Wahshi_Bafghi
Forwarded from مولانا و اقبال لاهوری (آرمیدن "پوچانگار")
جان به فدای عاشقان خوش هوسیست عاشقی
عشق پرست ای پسر ، باد هواست مابقی
از می عشق سرخوشم آتش عشق مَفرَشم
پای بنه در آتشم چند از این منافقی !؟
از سوی چرخ تا زمین سلسلهایست آتشین
سلسله را بگیر اگر در ره خود محققی
#حکیمخداوندگارحضرتمولانا
@Molana_EqbalLahori
عشق پرست ای پسر ، باد هواست مابقی
از می عشق سرخوشم آتش عشق مَفرَشم
پای بنه در آتشم چند از این منافقی !؟
از سوی چرخ تا زمین سلسلهایست آتشین
سلسله را بگیر اگر در ره خود محققی
#حکیمخداوندگارحضرتمولانا
@Molana_EqbalLahori
Forwarded from مولانا و اقبال لاهوری (آرمیدن "پوچانگار")
یک نفسی خموش کن در خمشی خروش کن
وقت سخن تو خامشی در خمشی تو ناطقی
#حکیمخداوندگارحضرتمولانا
@Molana_EqbalLahori
وقت سخن تو خامشی در خمشی تو ناطقی
#حکیمخداوندگارحضرتمولانا
@Molana_EqbalLahori
چه کم میگردد از حشمت؟ بلاگردان نازم کن
نگاهی چند ناز آلوده در کار نیازم کن
درخت میوهای داری صلای میوهای میزن
ولی اندیشه از گستاخی دست درازم کن
به دیوانش مرا کاری فتاد ای لطف پنهانی
یکی زان شیوههای پیش خدمت کار سازم کن
برون آور ز جیبت آن عنایتها که میدانی
کلیدی وز در زندا ن غم این قفل بازم کن
به هیچم میتوان کردن تسلی گر دلت خواهد
نمیگویم که خاص از شیوههای دلنوازم کن
حجابست اینکه خالی میکند پهلوی ما از تو
به یک جانب فکن این شرم و رفع احترازم کن
ز من برخاست تکلیف از جنون عشق بت وحشی
ببر دیوانگی از طبع و تکلیف نمازم کن
#وحشی_بافقی
@Wahshi_Bafghi
نگاهی چند ناز آلوده در کار نیازم کن
درخت میوهای داری صلای میوهای میزن
ولی اندیشه از گستاخی دست درازم کن
به دیوانش مرا کاری فتاد ای لطف پنهانی
یکی زان شیوههای پیش خدمت کار سازم کن
برون آور ز جیبت آن عنایتها که میدانی
کلیدی وز در زندا ن غم این قفل بازم کن
به هیچم میتوان کردن تسلی گر دلت خواهد
نمیگویم که خاص از شیوههای دلنوازم کن
حجابست اینکه خالی میکند پهلوی ما از تو
به یک جانب فکن این شرم و رفع احترازم کن
ز من برخاست تکلیف از جنون عشق بت وحشی
ببر دیوانگی از طبع و تکلیف نمازم کن
#وحشی_بافقی
@Wahshi_Bafghi
پیش تو بسی از همه کس خوارترم من
زان روی که از جمله گرفتارترم من
روزی که نماند دگری بر سر کویت
دانی که ز اغیار وفادار ترم من
بر بی کسی من نگر و چارهی من کن
زان کز همه کس بیکس و بییارترم من
بیداد کنی پیشه و چون از تو کنم داد
زارم بکشی کز که ستمکار ترم من
وحشی به طبیب من بیچاره که گوید
کامروز ز دیروز بسی زارترم من
#وحشی_بافقی
@Wahshi_Bafghi
زان روی که از جمله گرفتارترم من
روزی که نماند دگری بر سر کویت
دانی که ز اغیار وفادار ترم من
بر بی کسی من نگر و چارهی من کن
زان کز همه کس بیکس و بییارترم من
بیداد کنی پیشه و چون از تو کنم داد
زارم بکشی کز که ستمکار ترم من
وحشی به طبیب من بیچاره که گوید
کامروز ز دیروز بسی زارترم من
#وحشی_بافقی
@Wahshi_Bafghi
HTML Embed Code: