Channel: سهنقطه
قرار بود بمیریم
📌همينجا بگويم هنوز پس از هزارسال من با پارك كردنِ ماشين مشكل دارم و اگر نبود طعنه غريبهها، هنوز شاگرد راننده بودم كنار دست همسر گرامى، كه به شيوه رانندگى در كورس رقابت مىراند و هربار مرا زهرهترك مىكند وقتى از باد تندتر مىراند.
📌قرار شد بميريم. چون در اين فاصله و سرعتِ من و حضور ناگهانىِ #فولكس راهى باقى نمانده بود. سمت راست درختان بلندبالا و ميانسال بود و سمت چپ فولكس كه تازه متوجه شده بود چه مرگ غمانگيرى در انتظارش است. پس درجا خشكش زد. منتظر ماند تا بميرد. حتى خود خودِ فولكس از ترس زير مهتاب رنگ عوض كرده بود. از دور سرمهاى و از نزديك قرمزشده بود. در چنين لحظهاى كه جان به مويى بند بود، سارا جيغ زد. الميرا خمار و خواب بود. عيال گفت: يا خدا، و بعد در انتظار تصادف سرش را در دو دست گرفت و گذاشت روى داشبورد و ديگر هيچ نگفت.
📌به گمان قريب به يقين، آنموقعها #پیکان كمربند ايمنى نداشت و اگر داشت كسى نمىبست، چون اجبارى نبود. چون عدهاى اسم اين كار را لوسبازى و ادا درآوردن گذاشته بودند. من كه در آنى تبديل به نااميدترين و مستأصلترين راننده جهان شده بودم، توی دلم گفتم شايد شانس آورديم و نمرديم، گرچه جايى خوانده بودم شانس و اقبال دنبال كسى مىرود كه از او فرار مىكند. نه اينكه دنبال او باشد. درست در همين پلك زدن بود كه در گوشِ آن بالابالا ها زمزمه كردم: خدايا به اميد تو. پس تصميم گرفتم با حداقل مهارتى كه در رانندگى داشتم به سبك رانندگى #استيو_مك_کوين با موتورسيكلت و #جميز_دين با اتومبيل طورى فرمان را چپ و راست كنم كه شايد اميد معجزه كند، كه كرد.
بارى، از آنجا كه گفتهاند شجاعت از آنِ كسانى است كه اميدوارند و با اين دو ستاره مىتوانند بدرخشند، من درخشيدم. طورى از دستفرمان ناقابل در آن وقت شب استفاده كردم كه از تنگناى باريكتر از موى بين فولكس و درختانِ تنومند گذشتم، كه بهگمانم در آن لحظه جهان از توقف باز ماند. همسر گرامى كه سر بر داشبورد زانوهايش را مىفشرد، گفت: چى شد، پس چى شد؟ من در واكنش به اين نهيب ترمز كردم و ايستادم. پياده شدم، عيال هم. ما نمرده بوديم، ما گيج در زنده ماندن بوديم. لحظاتى بعد، دو سرنشين فولكس پياده شدند. از دور به هم زل زديم. آنكه پير بود در جانب باغچه نشست و ما، من و عیال، مبهوت دور خود مىچرخيديم. نه دادى، نه هوارى از سوى ما يا آنها، كه مثلاً: آهاى مگر كوريد؟ چرا جلويتان را نگاه نمىكنيد؟ بوق ممتد ماشين كه داشت ميآمد پيكان و فولكس را به خود آورد كه بايد بروند تا موجب حادثه نشدهاند و رانندگان محترم در ناباورى از حادثه زير مهتاب تبكرده يللىتللى نكنند. و رفتيم.
📌من از اينكه از درگاهِ مرگ بازآمديم، يقين كردم اميدوارى يعنى پيروزى، يعنى رهايى از قرارومدارهاى ذهنى و قراردادى. گرچه شايد عدهاى بگويند اميد تنها سرمايه مردمان رنجور است، كِيف خالى مردان ناتوان است. عيبى ندارد. بگويند. راست اين است در آن بزنگاه كه آغوش بهسوى مرگ گشوده بوديم و ناتوانتر از مور در پيش پاى فيل بوديم، اميد ما را زنده نگه داشت.
#سرب_و_کاغذ
#فريدون_صديقى
📖📖
#پرونده_امید
دوازدهمین شماره #مکتوب_طنز_سه_نقطه
👁🗨
@SeNoghteMag
📌همينجا بگويم هنوز پس از هزارسال من با پارك كردنِ ماشين مشكل دارم و اگر نبود طعنه غريبهها، هنوز شاگرد راننده بودم كنار دست همسر گرامى، كه به شيوه رانندگى در كورس رقابت مىراند و هربار مرا زهرهترك مىكند وقتى از باد تندتر مىراند.
📌قرار شد بميريم. چون در اين فاصله و سرعتِ من و حضور ناگهانىِ #فولكس راهى باقى نمانده بود. سمت راست درختان بلندبالا و ميانسال بود و سمت چپ فولكس كه تازه متوجه شده بود چه مرگ غمانگيرى در انتظارش است. پس درجا خشكش زد. منتظر ماند تا بميرد. حتى خود خودِ فولكس از ترس زير مهتاب رنگ عوض كرده بود. از دور سرمهاى و از نزديك قرمزشده بود. در چنين لحظهاى كه جان به مويى بند بود، سارا جيغ زد. الميرا خمار و خواب بود. عيال گفت: يا خدا، و بعد در انتظار تصادف سرش را در دو دست گرفت و گذاشت روى داشبورد و ديگر هيچ نگفت.
📌به گمان قريب به يقين، آنموقعها #پیکان كمربند ايمنى نداشت و اگر داشت كسى نمىبست، چون اجبارى نبود. چون عدهاى اسم اين كار را لوسبازى و ادا درآوردن گذاشته بودند. من كه در آنى تبديل به نااميدترين و مستأصلترين راننده جهان شده بودم، توی دلم گفتم شايد شانس آورديم و نمرديم، گرچه جايى خوانده بودم شانس و اقبال دنبال كسى مىرود كه از او فرار مىكند. نه اينكه دنبال او باشد. درست در همين پلك زدن بود كه در گوشِ آن بالابالا ها زمزمه كردم: خدايا به اميد تو. پس تصميم گرفتم با حداقل مهارتى كه در رانندگى داشتم به سبك رانندگى #استيو_مك_کوين با موتورسيكلت و #جميز_دين با اتومبيل طورى فرمان را چپ و راست كنم كه شايد اميد معجزه كند، كه كرد.
بارى، از آنجا كه گفتهاند شجاعت از آنِ كسانى است كه اميدوارند و با اين دو ستاره مىتوانند بدرخشند، من درخشيدم. طورى از دستفرمان ناقابل در آن وقت شب استفاده كردم كه از تنگناى باريكتر از موى بين فولكس و درختانِ تنومند گذشتم، كه بهگمانم در آن لحظه جهان از توقف باز ماند. همسر گرامى كه سر بر داشبورد زانوهايش را مىفشرد، گفت: چى شد، پس چى شد؟ من در واكنش به اين نهيب ترمز كردم و ايستادم. پياده شدم، عيال هم. ما نمرده بوديم، ما گيج در زنده ماندن بوديم. لحظاتى بعد، دو سرنشين فولكس پياده شدند. از دور به هم زل زديم. آنكه پير بود در جانب باغچه نشست و ما، من و عیال، مبهوت دور خود مىچرخيديم. نه دادى، نه هوارى از سوى ما يا آنها، كه مثلاً: آهاى مگر كوريد؟ چرا جلويتان را نگاه نمىكنيد؟ بوق ممتد ماشين كه داشت ميآمد پيكان و فولكس را به خود آورد كه بايد بروند تا موجب حادثه نشدهاند و رانندگان محترم در ناباورى از حادثه زير مهتاب تبكرده يللىتللى نكنند. و رفتيم.
📌من از اينكه از درگاهِ مرگ بازآمديم، يقين كردم اميدوارى يعنى پيروزى، يعنى رهايى از قرارومدارهاى ذهنى و قراردادى. گرچه شايد عدهاى بگويند اميد تنها سرمايه مردمان رنجور است، كِيف خالى مردان ناتوان است. عيبى ندارد. بگويند. راست اين است در آن بزنگاه كه آغوش بهسوى مرگ گشوده بوديم و ناتوانتر از مور در پيش پاى فيل بوديم، اميد ما را زنده نگه داشت.
#سرب_و_کاغذ
#فريدون_صديقى
📖📖
#پرونده_امید
دوازدهمین شماره #مکتوب_طنز_سه_نقطه
👁🗨
@SeNoghteMag
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎧
یک نگاه جامعهشناختی انسان را موجوی فعال میداند که میتواند خودش را ترمیم کند. همین مکانیسم در انسان کرومانیون پنجاههزار سال پیش هم کمک میکرد تا بدون مراجعه به پزشک خود را درمان کند و به حیاتش ادامه دهد. جامعه هم ساز و کار مشابهی دارد تا در چنین شرایطی بتواند به زندگی خود ادامه دهد. حتی فراگیری و همگانی بودن اتفاقها سبب میشود که جامعه بهتر با آنها مواجه شود و میزان بردباری و بهبود افزایش پیدا میکند.
امید، نیروی محرکه آغاز دوباره
#دکتر_مهدی_محسنیان_راد
📖📖
#پرونده_امید
دوازدهمین شماره #مکتوب_طنز_سه_نقطه
👁🗨
@SeNoghteMag
یک نگاه جامعهشناختی انسان را موجوی فعال میداند که میتواند خودش را ترمیم کند. همین مکانیسم در انسان کرومانیون پنجاههزار سال پیش هم کمک میکرد تا بدون مراجعه به پزشک خود را درمان کند و به حیاتش ادامه دهد. جامعه هم ساز و کار مشابهی دارد تا در چنین شرایطی بتواند به زندگی خود ادامه دهد. حتی فراگیری و همگانی بودن اتفاقها سبب میشود که جامعه بهتر با آنها مواجه شود و میزان بردباری و بهبود افزایش پیدا میکند.
امید، نیروی محرکه آغاز دوباره
#دکتر_مهدی_محسنیان_راد
📖📖
#پرونده_امید
دوازدهمین شماره #مکتوب_طنز_سه_نقطه
👁🗨
@SeNoghteMag
چون اخیراً ناخوشیِ کروئینا داخل در ممالک محروسه شده و اسباب جزئی تلفات در میان رعیت شده، قدغنِ اکید شد که به فقرات ذیل حکماً توجه شود و محل رعایت کامل قرار گیرد:
📌 کلیه مخلوق که اجباراً از منزل خروج میکنند، باید دسته جارویی به اندازه دو ذرع و نیم با خود حمل کنند. اگر در طرق و شوارع به آدم دیگری مصادف شدند، فیالجمله وظیفه دارند به حد آن دسته جارو، از مشارٌالیه فاصله بگیرند. بیع و شراء با نانوا و قصاب و بقال و رزاز البته با چوب موصوف و با رعایت جوانب احتیاط که چوب، موجب زخم زدن به سر و چشم سایرین نشود، باید عملی شده باشد.
📌 اطبا و حکمای مریضخانهها مهیای معاینه و علاج مرضایی هستند که خیلی بدحال نباشند. اگر کسی مبتلا به حالت تب شدید، عطسه بلند، اسهال و استفراغ و یرقان شد، حق ندارد وقت مریضخانهها را بگیرد. چون علاج نخواهد شد. در یک جای دنج و پرتِ خانه بماند تا بلکه رفع نقاهت شود. آحاد رعیت باید با جمعیت خاطر، به امور دولتی مستظهر باشند و مماشات کنند.
📌 کاسبان جزء، آهنگران، بزازان، خیاطان، معرکهگیران، پردهخوانان، عمله طرب، تیارتبازان، چلنگران، گردوفروشان و دیگر کسبه فعلاً با استقراض و نسیهبری روزگار بگذرانند تا لامحاله دچار مجاعه نشوند. دولت خیال دارد اگر امکان داشت، یک کمک مکفی به این کسبه بکند. روزنامچهنویسان و اهالی کتابت البته استثنائند. چون به حد کفایت دولت به این جماعت رسیدگی مناسب کرده است.
📌 به دواخانهها امر اکید شد که دواهای لازم را فقط به اشخاص آشنا بدهند. رعیت حق ندارد سر خود به دواخانههای شهر برای تهیه ادویه رجوع کند.
جهانگیرخان سررشتهدار
نایب صدراعظم ممالک محروسه
در تمشیت امور کروئینائی
#عبدالمساکین
#علی_اکبر_قاضی_زاده
📖📖
#پرونده_امید
دوازدهمین شماره #مکتوب_طنز_سه_نقطه
👁🗨
@SeNoghteMag
📌 کلیه مخلوق که اجباراً از منزل خروج میکنند، باید دسته جارویی به اندازه دو ذرع و نیم با خود حمل کنند. اگر در طرق و شوارع به آدم دیگری مصادف شدند، فیالجمله وظیفه دارند به حد آن دسته جارو، از مشارٌالیه فاصله بگیرند. بیع و شراء با نانوا و قصاب و بقال و رزاز البته با چوب موصوف و با رعایت جوانب احتیاط که چوب، موجب زخم زدن به سر و چشم سایرین نشود، باید عملی شده باشد.
📌 اطبا و حکمای مریضخانهها مهیای معاینه و علاج مرضایی هستند که خیلی بدحال نباشند. اگر کسی مبتلا به حالت تب شدید، عطسه بلند، اسهال و استفراغ و یرقان شد، حق ندارد وقت مریضخانهها را بگیرد. چون علاج نخواهد شد. در یک جای دنج و پرتِ خانه بماند تا بلکه رفع نقاهت شود. آحاد رعیت باید با جمعیت خاطر، به امور دولتی مستظهر باشند و مماشات کنند.
📌 کاسبان جزء، آهنگران، بزازان، خیاطان، معرکهگیران، پردهخوانان، عمله طرب، تیارتبازان، چلنگران، گردوفروشان و دیگر کسبه فعلاً با استقراض و نسیهبری روزگار بگذرانند تا لامحاله دچار مجاعه نشوند. دولت خیال دارد اگر امکان داشت، یک کمک مکفی به این کسبه بکند. روزنامچهنویسان و اهالی کتابت البته استثنائند. چون به حد کفایت دولت به این جماعت رسیدگی مناسب کرده است.
📌 به دواخانهها امر اکید شد که دواهای لازم را فقط به اشخاص آشنا بدهند. رعیت حق ندارد سر خود به دواخانههای شهر برای تهیه ادویه رجوع کند.
جهانگیرخان سررشتهدار
نایب صدراعظم ممالک محروسه
در تمشیت امور کروئینائی
#عبدالمساکین
#علی_اکبر_قاضی_زاده
📖📖
#پرونده_امید
دوازدهمین شماره #مکتوب_طنز_سه_نقطه
👁🗨
@SeNoghteMag
🎉 نیوار با همکاری سهنقطه
برگزار میکند:
جشن امضای جدیدترین شماره مجله طنز + جد سهنقطه
با امضای
#سعید_بیابانکی
#امید_مهدی_نژاد
و #امیر_عضد
(امضا به اسم سفارش دهنده انجام خواهد شد)
📮 #ارسال_رایگان به سراسر کشور
. 💠 ثبت سفارش:
https://nivaar.ir/%D8%B3%D9%87-%D9%86%D9%82%D8%B7%D9%87-%D8%B4%D9%85%D8%A7%D8%B1%D9%87-13
👁🗨
@SeNoghteMag
برگزار میکند:
جشن امضای جدیدترین شماره مجله طنز + جد سهنقطه
با امضای
#سعید_بیابانکی
#امید_مهدی_نژاد
و #امیر_عضد
(امضا به اسم سفارش دهنده انجام خواهد شد)
📮 #ارسال_رایگان به سراسر کشور
. 💠 ثبت سفارش:
https://nivaar.ir/%D8%B3%D9%87-%D9%86%D9%82%D8%B7%D9%87-%D8%B4%D9%85%D8%A7%D8%B1%D9%87-13
👁🗨
@SeNoghteMag
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔸🔸🔸🔸
📚سیزدهمین شماره مجله سهنقطه در یک نگاه.
#پساکرونا
سیزدهمین شماره #مکتوب_طنز_سه_نقطه
#یوسفعلی_میرشکاک #سید_اکبر_موسوی #محمد_حسین_جعفریان #مریم_حسن_نژاد #علی_اکبر_قاضی_زاده #فریدون_صدیقی #سعید_مروتی #طیبه_دالایی #کوروش_علیانی #امیر_عضد #محمود_فرجامی #سید_محمد_صاحب #امید_مهدی_نژاد #مرتضی_کاردر #محمد_صمدی #فاطمه_فهیمی #اسماعیل_امینی #سعید_طلایی #سعید_بیابانکی
👁🗨
@SeNoghteMag
📚سیزدهمین شماره مجله سهنقطه در یک نگاه.
#پساکرونا
سیزدهمین شماره #مکتوب_طنز_سه_نقطه
#یوسفعلی_میرشکاک #سید_اکبر_موسوی #محمد_حسین_جعفریان #مریم_حسن_نژاد #علی_اکبر_قاضی_زاده #فریدون_صدیقی #سعید_مروتی #طیبه_دالایی #کوروش_علیانی #امیر_عضد #محمود_فرجامی #سید_محمد_صاحب #امید_مهدی_نژاد #مرتضی_کاردر #محمد_صمدی #فاطمه_فهیمی #اسماعیل_امینی #سعید_طلایی #سعید_بیابانکی
👁🗨
@SeNoghteMag
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سهنقطه پساکرونایی در دو بخش به کرونا و پساکرونا پرداخته.
🔻در پرونده ویژه پساکرونا نویسندهها به شما میگویند که چگونه میشود با کرونا کنار آمد و حتی رفیق شد:
🔸بهنام خداوند افسردگی
🔸عشق سالهای کرونا
🔸آنها که ماهان داشتند شدند، آنها که نداشتند هم شدند
🔸کباب قناری بر آتش سوسن و یاس
🔸بوس، بغل، بنفشه، کووید چقدر[...]
🔻بخش نیمخط، بخش کمی تا قسمتی جدی مجله است و شامل گفتگوهایی است با کسانی که در روزهای کرونایی، آرامش و سلامت خود را وقف آرامش و سلامت مردم و بیماران کردند.
🔸دکتر محمدرضا صالحی، دکتر حمیدرضا قادری، دکتر جواد یزدانپناه و منیژه صفری، از جامعه پزشکان و پرستاران، و فاطمه رایگانی، فاطمه ثناخوان و محسن سپاسی از فعالان جهادی، از کسانی هستند که در نیمخط سهنقطه سیزدهم، ماجرای آن روزها را روایت کردهاند.
سیزدهمین شماره #مکتوب_طنز_سه_نقطه
#پساکرونا
👁🗨
@SeNoghteMag
🔻در پرونده ویژه پساکرونا نویسندهها به شما میگویند که چگونه میشود با کرونا کنار آمد و حتی رفیق شد:
🔸بهنام خداوند افسردگی
🔸عشق سالهای کرونا
🔸آنها که ماهان داشتند شدند، آنها که نداشتند هم شدند
🔸کباب قناری بر آتش سوسن و یاس
🔸بوس، بغل، بنفشه، کووید چقدر[...]
🔻بخش نیمخط، بخش کمی تا قسمتی جدی مجله است و شامل گفتگوهایی است با کسانی که در روزهای کرونایی، آرامش و سلامت خود را وقف آرامش و سلامت مردم و بیماران کردند.
🔸دکتر محمدرضا صالحی، دکتر حمیدرضا قادری، دکتر جواد یزدانپناه و منیژه صفری، از جامعه پزشکان و پرستاران، و فاطمه رایگانی، فاطمه ثناخوان و محسن سپاسی از فعالان جهادی، از کسانی هستند که در نیمخط سهنقطه سیزدهم، ماجرای آن روزها را روایت کردهاند.
سیزدهمین شماره #مکتوب_طنز_سه_نقطه
#پساکرونا
👁🗨
@SeNoghteMag
📖📖
🔸سهنقطه خوانهای حرفهای «مریم حسننژاد» ما را خیلی خوب میشناسند. نویسنده مصاحبههای دکتر هارمونی، متنهای پرونده و توییتهای دست اول.
🔸اما شاید کمتر کسی از بعد هنری این نویسنده خبر داشته باشد. حتی ما هم که خبر داشتیم، تا پیش از درگذشت نجف دریابندری، یادمان نبود که مریم حسننژاد، نویسنده لیبروی سهنقطه، طراح جلد و تصویرهای داخلی کتاب «گوربهگور» است؛ کتابی که جایی #نجف_دریابندری آن را بهترین ترجمه خود دانسته.
🔸مریم حسننژاد در این مطلب ماجرای طراحی و تصویرسازی #گور_به_گور و ملاقاش با زندهیادان نجف دریابندری و #فهیمه_راستکار را برایتان روایت کرده است.
🔻
📌آقانجف توی این لیوانگندههای قدیمی شربت آلبالوی خنک آورد و خودش هم روی صندلیاش کنار میز کامپیوتر نشست. یک کتاب انگلیسی روی پایه نگهدارنده، و روی کامپیوتر هم برنامه پینت باز بود و یک طرح خطخطی قرمز و آبی روی زمینه سیاه دیده میشد. گفت: «این طرح رو خودم با ماوس کشیدهم برای روی جلد کتاب گلسرخی برای امیلی... چطوره؟» از جا بلند شدم رفتم جلوتر نگاه کردم. یکسری خط و خطوط پیکسلی روی یک زمینه تیره چطور میتوانست باشد؟ با خنده گفتم: «واقعاً؟ آخه این چیه؟» گفت: «خب حالا، چرا میگی مزخرفه؟» و بلند خندید. من هم خندیدم. به فرد سومی که توی اتاق بود گفتم: «من کی گفتم مزخرفه؟» وسط طوفان خندهها، آن شخص خیلیجدی در دفاع از من گفت: «نه استاد، نگفت مزخرفه» و سرش را به علامت نفی تکان میداد. این خودش باعث خنده بیشتر و بلندتری شد. حدس زدم سرکاریم و این فقط یک شوخی بامزه با محوریتِ بهسخره گرفتنِ تکنولوژی ویندوز بوده. حتی چند هفته بعد که همان طرح را چاپشده روی جلد کتاب دیدم باورم نشد. ظاهراً دریابندری شوخیشوخی کارهایی میکرد و بقیه یکعمر جدی میگرفتند و مثلاً اگر میگفت این خطخطی را روی جلد چاپ کنید، آنها هم میکردند. آخرین باری که آدم معروف و مشهوری اینقدر شوخ بود و بقیه شوخیهایش را جدی میگرفتند، زمان #سالوادور_دالی بود. چون سالوادور هم هروقت برمیگشت خانه به زنش میگفت گالا امروز هم کلی شوخی کردم و ملت جدی گرفتند.
📖📖
چگونه طراح جلد گوربهگور شدم
مریم حسننژاد
سیزدهمین #مکتوب_طنز_سه_نقطه
👁🗨
@SeNoghteMag
https://www.instagram.com/p/CB_OqK3p7GK/?igshid=16mjuwmyt7pau
🔸سهنقطه خوانهای حرفهای «مریم حسننژاد» ما را خیلی خوب میشناسند. نویسنده مصاحبههای دکتر هارمونی، متنهای پرونده و توییتهای دست اول.
🔸اما شاید کمتر کسی از بعد هنری این نویسنده خبر داشته باشد. حتی ما هم که خبر داشتیم، تا پیش از درگذشت نجف دریابندری، یادمان نبود که مریم حسننژاد، نویسنده لیبروی سهنقطه، طراح جلد و تصویرهای داخلی کتاب «گوربهگور» است؛ کتابی که جایی #نجف_دریابندری آن را بهترین ترجمه خود دانسته.
🔸مریم حسننژاد در این مطلب ماجرای طراحی و تصویرسازی #گور_به_گور و ملاقاش با زندهیادان نجف دریابندری و #فهیمه_راستکار را برایتان روایت کرده است.
🔻
📌آقانجف توی این لیوانگندههای قدیمی شربت آلبالوی خنک آورد و خودش هم روی صندلیاش کنار میز کامپیوتر نشست. یک کتاب انگلیسی روی پایه نگهدارنده، و روی کامپیوتر هم برنامه پینت باز بود و یک طرح خطخطی قرمز و آبی روی زمینه سیاه دیده میشد. گفت: «این طرح رو خودم با ماوس کشیدهم برای روی جلد کتاب گلسرخی برای امیلی... چطوره؟» از جا بلند شدم رفتم جلوتر نگاه کردم. یکسری خط و خطوط پیکسلی روی یک زمینه تیره چطور میتوانست باشد؟ با خنده گفتم: «واقعاً؟ آخه این چیه؟» گفت: «خب حالا، چرا میگی مزخرفه؟» و بلند خندید. من هم خندیدم. به فرد سومی که توی اتاق بود گفتم: «من کی گفتم مزخرفه؟» وسط طوفان خندهها، آن شخص خیلیجدی در دفاع از من گفت: «نه استاد، نگفت مزخرفه» و سرش را به علامت نفی تکان میداد. این خودش باعث خنده بیشتر و بلندتری شد. حدس زدم سرکاریم و این فقط یک شوخی بامزه با محوریتِ بهسخره گرفتنِ تکنولوژی ویندوز بوده. حتی چند هفته بعد که همان طرح را چاپشده روی جلد کتاب دیدم باورم نشد. ظاهراً دریابندری شوخیشوخی کارهایی میکرد و بقیه یکعمر جدی میگرفتند و مثلاً اگر میگفت این خطخطی را روی جلد چاپ کنید، آنها هم میکردند. آخرین باری که آدم معروف و مشهوری اینقدر شوخ بود و بقیه شوخیهایش را جدی میگرفتند، زمان #سالوادور_دالی بود. چون سالوادور هم هروقت برمیگشت خانه به زنش میگفت گالا امروز هم کلی شوخی کردم و ملت جدی گرفتند.
📖📖
چگونه طراح جلد گوربهگور شدم
مریم حسننژاد
سیزدهمین #مکتوب_طنز_سه_نقطه
👁🗨
@SeNoghteMag
https://www.instagram.com/p/CB_OqK3p7GK/?igshid=16mjuwmyt7pau
Instagram
سهنقطه
📖📖📖 🔸سهنقطه خوانهای حرفهای «مریم حسننژاد» ما را خیلی خوب میشناسند. نویسنده مصاحبههای دکتر هارمونی، متنهای پرونده و توییتهای دست اول. 🔸اما شاید کمتر کسی از بعد هنری این نویسنده خبر داشته باشد. حتی ما هم که خبر داشتیم، تا پیش از درگذشت نجف دریابندری،…
📣
سهنقطه + مدرسه هنر و ادبیات ایران
برگزار میکنند:
«مشقِ نوشتن»
[دورههای آموزشی ـ کارگاهیِ نوشتن برای رسانه]
🔸
🔹طراحی شخصیت برای فیلمنامه/ هادی مقدمدوست
🔹داستان برای فیلمنامه/ علیرضا جوانمرد
🔹ترانهنویسی طنز/ اسماعیل امینی
🔹کوتاهنویسی/ سیدمحمدرضا اصنافی
🔹گزارشنگاری (مکتوب + تصویری)/ حامد هادیان
🔹نویسندگی برای استداپکمدی/ افشار مقدم
ـ دورهها در هشت جلسه برگزار میشوند.
ـ برای مشاهده جزییات هر دوره و ثبتنام، به سایت مدرسه هنر و ادبیات ایران (musicschool.irib.ir) مراجعه کنید.
ـ طراحی دورهها برای برگزاری حضوری انجام شده است. در صورت تعطیل شدن مراکز آموزشی بر اساس تصمیم ستاد ملی کرونا، برگزاری دورهها بصورت مجازی ادامه خواهد یافت.
ـ مشترکین مجله سهنقطه و اعضای باشگاه مخاطبان سهنقطه، برای ثبتنام در دورهها از تخفیف ۴۰درصدی برخوردار خواهند بود.
👁🗨
@SeNoghteMag
سهنقطه + مدرسه هنر و ادبیات ایران
برگزار میکنند:
«مشقِ نوشتن»
[دورههای آموزشی ـ کارگاهیِ نوشتن برای رسانه]
🔸
🔹طراحی شخصیت برای فیلمنامه/ هادی مقدمدوست
🔹داستان برای فیلمنامه/ علیرضا جوانمرد
🔹ترانهنویسی طنز/ اسماعیل امینی
🔹کوتاهنویسی/ سیدمحمدرضا اصنافی
🔹گزارشنگاری (مکتوب + تصویری)/ حامد هادیان
🔹نویسندگی برای استداپکمدی/ افشار مقدم
ـ دورهها در هشت جلسه برگزار میشوند.
ـ برای مشاهده جزییات هر دوره و ثبتنام، به سایت مدرسه هنر و ادبیات ایران (musicschool.irib.ir) مراجعه کنید.
ـ طراحی دورهها برای برگزاری حضوری انجام شده است. در صورت تعطیل شدن مراکز آموزشی بر اساس تصمیم ستاد ملی کرونا، برگزاری دورهها بصورت مجازی ادامه خواهد یافت.
ـ مشترکین مجله سهنقطه و اعضای باشگاه مخاطبان سهنقطه، برای ثبتنام در دورهها از تخفیف ۴۰درصدی برخوردار خواهند بود.
👁🗨
@SeNoghteMag
طریقت طعام سهنقطه منتشر شد
چهاردهمین شماره ماهنامه سهنقطه (مکتوب طنز + جد فارسی) منتشر شد. «شرح ماجرای طبخ و سِرو و صَرف در طریقت طعام» عنوان پرونده شماره چهاردهم سهنقطه است.
پرونده غذا به سه بخش تقسیم شده؛ بخش نخست شامل تأملاتی درباره ماهیت غذا و اصل غذاخوردن است، «و آن لقمه جبرانی» نوشته کورش علیانی، «این بیهنر پیچپیچ» از پرستو صاحبی، «گرسنگیام هنوز آنجا بود» نوشته معین ابطحی، «آدمی خرس است یا پلیکان؟» از محمدحسین افخمی، «چهار درشت نثار روح پزنده و خورنده» نوشته افشار مقدم نوشتههای بخش نخست پرونده غذا را تشکیل میدهند.
دسته دوم نوشتههای پرونده به انواع و اقسام غذا و نحوه مواجهه آدمها با غذا میپردازد. «اِوری فود یا همه چیز درباره خوردن» نوشته بلندی است از مریم حسننژاد که درباره انواع غذاهای ایرانی از غذاهای برنجی تا غذاهای نانی، چند بزنگاه مهم در غذای ایرانی، نقد افسانههای رایج درباره غذا، تأملی در غذاهای وارداتی و... . «کوفتت بشه به حق علی» نوشته مریم نظامدوست درباره شوآف کردن با غذاست، «هشتگ آبمغز ترند شده» از رضا سعیدی ورنوس فادرانی درباره غذابازهای حرفهای در شبکههای اجتماعی است، «نپرس فقط بخور» گریزی معناشناختی است به نامهای عجیب منوی کافهها و رستورانها از مسعود میر، «دانشجو بیدار است، از گوشت خر بیزار است» از میلاد ملاعبدالوهاب شرح و تفسیر غزلی از حافظ درباره غذاست.
نوشتههای بخش سوم پرونده با مطلب «یک وسیله کمکآموزشی» از هادی مقدمدوست آغاز میشود که به تأمل درباره دلایل غذاخوردن پرداخته است. سید اکبر میرجعفری از تجربههای خود درباره حذف و اضافههای غریب در غذاها نوشته، احسان رضایی درباره حالات و عادات غذایی مشاهیر ادبیات گفته. مطلب علیرضا محمودی نیز مرثیهای است برای کباب کوبیده.
پایانبخش پرونده غذا پنج تکنگاری درباره غذاهای ایرانی به قلم محمد طلوعی است؛ کباب و آبگوشت و قیمه و قرمهسبزی و نیمرو پنج گنج سفره ایرانیاند که ذکرشان به تفصیل در این تکنگاریها رفته.
اعلانات علیاکبر قاضیزاده و شکوه علفزار از رضا دباغی و زرد عمیق زهرا درمان از نوشتههای کرسی آزادنویسی سهنقطهاند.
تهرانشهر بخش ویژه سهنقطه برای شهر تهران است. در تهرانشهر شماره ۱۴ احسان حسینینسب در نوشتهای با عنوان «آشوویتس، ته شهباز جنوبی» از محله کودکی خود نوشته و محسن فرجی نیز در «خانههای خوشبختی که از پنجرههایشان بوی خوراک میآید» از نخستین مواجهههای خود با تهران گفته است. سعید مروتی در سلسله نوشتههای خود درباره تصویر تهران در سینمای ایران به سراغ «خداحافظ رفیق» امیر نادری رفته. نوشته مریم حسننژاد نیز درباره تفریحات ساده زندگی شهرنشینی در مرکز تهران است.
تاریخچه قدیمیترین رستورانهای تهران، اطلاعاتی که درباره غذاهای ایرانی نمیدانیم، آداب و عادات غذاخوردن ایرانی، آماری از رستورانرفتن ایرانیان و روایتی از کتاب آشپزی رزا منتظمی و نجف دریابندری مطالب بخش «نیمخط» شماره ۱۴ سهنقطهاند.
چهاردهمین شماره «سهنقطه» به مدیرمسئولی امید مهدینژاد و سردبیری مرتضی کاردر و مدیریت هنری محمد صمدی، به قیمت ۳۴ هزار تومان در کتابفروشیها و دکهها و فروشگاههای آنلاین عرضه شده است.
👁🗨
@SeNoghteMag
چهاردهمین شماره ماهنامه سهنقطه (مکتوب طنز + جد فارسی) منتشر شد. «شرح ماجرای طبخ و سِرو و صَرف در طریقت طعام» عنوان پرونده شماره چهاردهم سهنقطه است.
پرونده غذا به سه بخش تقسیم شده؛ بخش نخست شامل تأملاتی درباره ماهیت غذا و اصل غذاخوردن است، «و آن لقمه جبرانی» نوشته کورش علیانی، «این بیهنر پیچپیچ» از پرستو صاحبی، «گرسنگیام هنوز آنجا بود» نوشته معین ابطحی، «آدمی خرس است یا پلیکان؟» از محمدحسین افخمی، «چهار درشت نثار روح پزنده و خورنده» نوشته افشار مقدم نوشتههای بخش نخست پرونده غذا را تشکیل میدهند.
دسته دوم نوشتههای پرونده به انواع و اقسام غذا و نحوه مواجهه آدمها با غذا میپردازد. «اِوری فود یا همه چیز درباره خوردن» نوشته بلندی است از مریم حسننژاد که درباره انواع غذاهای ایرانی از غذاهای برنجی تا غذاهای نانی، چند بزنگاه مهم در غذای ایرانی، نقد افسانههای رایج درباره غذا، تأملی در غذاهای وارداتی و... . «کوفتت بشه به حق علی» نوشته مریم نظامدوست درباره شوآف کردن با غذاست، «هشتگ آبمغز ترند شده» از رضا سعیدی ورنوس فادرانی درباره غذابازهای حرفهای در شبکههای اجتماعی است، «نپرس فقط بخور» گریزی معناشناختی است به نامهای عجیب منوی کافهها و رستورانها از مسعود میر، «دانشجو بیدار است، از گوشت خر بیزار است» از میلاد ملاعبدالوهاب شرح و تفسیر غزلی از حافظ درباره غذاست.
نوشتههای بخش سوم پرونده با مطلب «یک وسیله کمکآموزشی» از هادی مقدمدوست آغاز میشود که به تأمل درباره دلایل غذاخوردن پرداخته است. سید اکبر میرجعفری از تجربههای خود درباره حذف و اضافههای غریب در غذاها نوشته، احسان رضایی درباره حالات و عادات غذایی مشاهیر ادبیات گفته. مطلب علیرضا محمودی نیز مرثیهای است برای کباب کوبیده.
پایانبخش پرونده غذا پنج تکنگاری درباره غذاهای ایرانی به قلم محمد طلوعی است؛ کباب و آبگوشت و قیمه و قرمهسبزی و نیمرو پنج گنج سفره ایرانیاند که ذکرشان به تفصیل در این تکنگاریها رفته.
اعلانات علیاکبر قاضیزاده و شکوه علفزار از رضا دباغی و زرد عمیق زهرا درمان از نوشتههای کرسی آزادنویسی سهنقطهاند.
تهرانشهر بخش ویژه سهنقطه برای شهر تهران است. در تهرانشهر شماره ۱۴ احسان حسینینسب در نوشتهای با عنوان «آشوویتس، ته شهباز جنوبی» از محله کودکی خود نوشته و محسن فرجی نیز در «خانههای خوشبختی که از پنجرههایشان بوی خوراک میآید» از نخستین مواجهههای خود با تهران گفته است. سعید مروتی در سلسله نوشتههای خود درباره تصویر تهران در سینمای ایران به سراغ «خداحافظ رفیق» امیر نادری رفته. نوشته مریم حسننژاد نیز درباره تفریحات ساده زندگی شهرنشینی در مرکز تهران است.
تاریخچه قدیمیترین رستورانهای تهران، اطلاعاتی که درباره غذاهای ایرانی نمیدانیم، آداب و عادات غذاخوردن ایرانی، آماری از رستورانرفتن ایرانیان و روایتی از کتاب آشپزی رزا منتظمی و نجف دریابندری مطالب بخش «نیمخط» شماره ۱۴ سهنقطهاند.
چهاردهمین شماره «سهنقطه» به مدیرمسئولی امید مهدینژاد و سردبیری مرتضی کاردر و مدیریت هنری محمد صمدی، به قیمت ۳۴ هزار تومان در کتابفروشیها و دکهها و فروشگاههای آنلاین عرضه شده است.
👁🗨
@SeNoghteMag
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چهاردهمین شماره #مکتوب_طنز_سه_نقطه در یک نگاه.
شرح ماجرای طبخ و سرو و صرف
#طریقت_طعام
#مجله_سه_نقطه #سه_نقطه #طنز #غذا #مریم_حسن_نژاد #احسان_حسینی_نسب #احسان_رضایی #ورنوسفادرانی #محمد_طلوعی #کوروش_علیانی #علی_اکبر_قاضی_زاده #علیرضا_محمودی #سعید_مروتی #افشار_مقدم #هادی_مقدم_دوست #سید_اکبر_میرجعفری
👁🗨
@SeNoghteMag
شرح ماجرای طبخ و سرو و صرف
#طریقت_طعام
#مجله_سه_نقطه #سه_نقطه #طنز #غذا #مریم_حسن_نژاد #احسان_حسینی_نسب #احسان_رضایی #ورنوسفادرانی #محمد_طلوعی #کوروش_علیانی #علی_اکبر_قاضی_زاده #علیرضا_محمودی #سعید_مروتی #افشار_مقدم #هادی_مقدم_دوست #سید_اکبر_میرجعفری
👁🗨
@SeNoghteMag
🔻🔻🔻
توی هجمه بخورنخورهای نُهماه بارداری دستورالعملهایی هست برای اینکه جسم و روانت از دست نرود. مثلاً اینکه رد بده. وقتی میروی مهمانی دکمه «ردبده»ت را بزن. با خنده و هان و آهان. این دستور دوم است. دستور اول این است که نپرس. نظر همه را نپرس. از هرکسی نپرس چی بخورم. از گوگل نپرس. از کناردستیات توی صف سونوگرافی نپرس. از دخترخاله پنجشکمزاییدهات نپرس. این مثل قانونِ ثابتِ از غریبهها خوراکی نگیر است. وقتی میپرسی، خودت را در معرض سیل قرار دادی. سیل آبِ خالی نیست. کلی تیروتخته و چیزهای بیربط میخورد توی سر و صورتت. اطلاعات بیخود. خاطرههای تا سرحد مرگ ترسناک و غمانگیز از اقوام درجه صدم بغل دستیات توی صف سونوگرافی. طرف منتظر یک اشاره است تا ماجراهای سهماه عق زدن همه فامیلشان را تکبهتک برایت تعریف کند. شانس بیاوری با خنده و مسخرهبازی تعریف کند. شانس بیاوری توی همان عق زدنهای سه ماه اول بمانید. به درد زایمان و افسردگی و شیردهی بعدش نرسد. بعضیها بلدند وقت خاطره تعریف کردن دردها و پوچیها را حذف کنند. مثل خاطرات سربازی، هربار که تعریف میکنند یکیدو صحنه جذاب هم اضافه میکنند که تکراری نشود. وقتی میشود ماجراهای دو ماه آموزشی را تا شصت سال تعریف کرد، چرا باید از نُهماه خاطره بارداری به سادگی گذشت؟
📌در تمام نُهماه بارداری، بر اساس دستور اول، نپرس. اگر نپرسیده شروع کردند به حرف زدن (که معمولاً همینطور است) برو به دو، رد بده. یک لبخند، و دوباره از دو به یک. چون خیلیها وسط حرفهایشان سؤال هم طرح میکنند. «حالا من تا قبل حاملگی از کلمپلو متنفر بودما. تو حاملگی دیگ دیگ میخوردم. تو چی؟ کلمپلو دوست داری؟» جواب: (با دهان نیمهباز) «هان؟ ای...» بعضیها این توانایی را دارند که همزمان با لبخند گوشهایشان را ببندند و به چیزهای بهتر فکر کنند. بعضیها هم مثل من لبخند میزنند و به چیزهای بدتر فکر میکنند.
📖📖
بروید به شش و خروس را بخورید
#زهرا_درمان
چهاردهمین شماره #مکتوب_طنز_سه_نقطه
#طریقت_طعام
👁🗨
@SeNoghteMag
توی هجمه بخورنخورهای نُهماه بارداری دستورالعملهایی هست برای اینکه جسم و روانت از دست نرود. مثلاً اینکه رد بده. وقتی میروی مهمانی دکمه «ردبده»ت را بزن. با خنده و هان و آهان. این دستور دوم است. دستور اول این است که نپرس. نظر همه را نپرس. از هرکسی نپرس چی بخورم. از گوگل نپرس. از کناردستیات توی صف سونوگرافی نپرس. از دخترخاله پنجشکمزاییدهات نپرس. این مثل قانونِ ثابتِ از غریبهها خوراکی نگیر است. وقتی میپرسی، خودت را در معرض سیل قرار دادی. سیل آبِ خالی نیست. کلی تیروتخته و چیزهای بیربط میخورد توی سر و صورتت. اطلاعات بیخود. خاطرههای تا سرحد مرگ ترسناک و غمانگیز از اقوام درجه صدم بغل دستیات توی صف سونوگرافی. طرف منتظر یک اشاره است تا ماجراهای سهماه عق زدن همه فامیلشان را تکبهتک برایت تعریف کند. شانس بیاوری با خنده و مسخرهبازی تعریف کند. شانس بیاوری توی همان عق زدنهای سه ماه اول بمانید. به درد زایمان و افسردگی و شیردهی بعدش نرسد. بعضیها بلدند وقت خاطره تعریف کردن دردها و پوچیها را حذف کنند. مثل خاطرات سربازی، هربار که تعریف میکنند یکیدو صحنه جذاب هم اضافه میکنند که تکراری نشود. وقتی میشود ماجراهای دو ماه آموزشی را تا شصت سال تعریف کرد، چرا باید از نُهماه خاطره بارداری به سادگی گذشت؟
📌در تمام نُهماه بارداری، بر اساس دستور اول، نپرس. اگر نپرسیده شروع کردند به حرف زدن (که معمولاً همینطور است) برو به دو، رد بده. یک لبخند، و دوباره از دو به یک. چون خیلیها وسط حرفهایشان سؤال هم طرح میکنند. «حالا من تا قبل حاملگی از کلمپلو متنفر بودما. تو حاملگی دیگ دیگ میخوردم. تو چی؟ کلمپلو دوست داری؟» جواب: (با دهان نیمهباز) «هان؟ ای...» بعضیها این توانایی را دارند که همزمان با لبخند گوشهایشان را ببندند و به چیزهای بهتر فکر کنند. بعضیها هم مثل من لبخند میزنند و به چیزهای بدتر فکر میکنند.
📖📖
بروید به شش و خروس را بخورید
#زهرا_درمان
چهاردهمین شماره #مکتوب_طنز_سه_نقطه
#طریقت_طعام
👁🗨
@SeNoghteMag
فسنجان
🔸فسنجان تقریباً پرطرفدارترین خورش ایرانی در خارج از مرزهای مملکت است، چرا که دیپ و دارک است و شبیه هیچچیز نیست. البته این هم از آن خورشهاست که انسان تا جوانی دوست ندارد و بجاش طلب ساندویچ میکند، ولی بعد که کمی سرد و گرم روزگار را چشید به طعم گس و قوی آن عادت میکند و یکهو میبیند خیلی هم خوشش آمده و دیگر ولکن نیست. کاش میدانستیم اولبار چهکسی گردو و رب انار را به همدیگر زد و فسنجان تولید شد. اصلاً اولبار کی داشت آب انار را میجوشاند که دیگش ته گرفت و رب انار کشف شد. به هر روی شاید هم طرف اسم خودش را روی این غذا گذاشته؛ آقا یا خانم فسنجانی، مخترع.
🔸گفته شده اصالت این خورش به الموت میرسد. پس شاید یکروز حسن صباح خسته و دژم برگشته خانه و رو به حشاشین گفته بچهها امروز اصلاً حوصله ندارم، کسی دمپر من نیاد. حشاشین یکصدا پرسیدهاند: شیخ مگر چه شده؟ حسن گفته: تیرم خطا رفت، بجای آن فلانفلانشده که مستحق مرگ بود یک پرنده را ترور کردم، حالا هم بروید در مطبخ (واقع در قسمت زیر آبشار) به خانم/آقای فسنجانی بگویید تیرهترین و سنگینترین چیزی که میتواند از این گوشت شکار تهیه کند، تهیه کند بیارد بخوریم. میخواهم توأمان طعم شکست و انتقام و پیروزی بدهد. حشاشین گرچه مردد بودند، ولی چنین کردند. خانم/آقای فسنجانی هم خیلی با خونسردی و متانت به آنچه داشت نظر انداخت ولی هول نشد. انگار از قبل آماده بوده... اول تمام آن آب اناری را که ته گرفته بود و میخواست بریزد دور توی دیگ ریخت و گوشت پرنده را درش غلتاند، سپس هرچی گردوی سیاه غیرقابلمصرف یک گوشه ریخته بود تا بهعنوان کود گیاهی زیر خاک دفن کند، کوبید و به آن اضافه کرد و بعد هم یکعدد نعل اسب کهنه را روی آتش گداخت و توی دیگ انداخت. بدین ترتیب فسنجان خلق شد و نقل است حسن صباح با خوردن آن ابتدا به یاد شکستهایش افتاد و گریست، سپس برق انتقام در چشمانش درخشید و دست آخر بلند شد رفت آن فلانفلانشده را ترور کرد و برگشت.
[امیدوارم بتوانم یک روزی این ادعا را ثابت کنم.]
📖📖
بررسی تحلیلی و گامبهگام غذا
فود؛ همه چیز درباره خوردن
بله مجدداً با همکاری اساتید دانشبنیان دانشگاه سیراکیوز (کی به کیه؟)
مریم حسننژاد
چهاردهمین شماره #مکتوب_طنز_سه_نقطه
#طریقت_طعام
👁🗨
@SeNoghteMag
🔸فسنجان تقریباً پرطرفدارترین خورش ایرانی در خارج از مرزهای مملکت است، چرا که دیپ و دارک است و شبیه هیچچیز نیست. البته این هم از آن خورشهاست که انسان تا جوانی دوست ندارد و بجاش طلب ساندویچ میکند، ولی بعد که کمی سرد و گرم روزگار را چشید به طعم گس و قوی آن عادت میکند و یکهو میبیند خیلی هم خوشش آمده و دیگر ولکن نیست. کاش میدانستیم اولبار چهکسی گردو و رب انار را به همدیگر زد و فسنجان تولید شد. اصلاً اولبار کی داشت آب انار را میجوشاند که دیگش ته گرفت و رب انار کشف شد. به هر روی شاید هم طرف اسم خودش را روی این غذا گذاشته؛ آقا یا خانم فسنجانی، مخترع.
🔸گفته شده اصالت این خورش به الموت میرسد. پس شاید یکروز حسن صباح خسته و دژم برگشته خانه و رو به حشاشین گفته بچهها امروز اصلاً حوصله ندارم، کسی دمپر من نیاد. حشاشین یکصدا پرسیدهاند: شیخ مگر چه شده؟ حسن گفته: تیرم خطا رفت، بجای آن فلانفلانشده که مستحق مرگ بود یک پرنده را ترور کردم، حالا هم بروید در مطبخ (واقع در قسمت زیر آبشار) به خانم/آقای فسنجانی بگویید تیرهترین و سنگینترین چیزی که میتواند از این گوشت شکار تهیه کند، تهیه کند بیارد بخوریم. میخواهم توأمان طعم شکست و انتقام و پیروزی بدهد. حشاشین گرچه مردد بودند، ولی چنین کردند. خانم/آقای فسنجانی هم خیلی با خونسردی و متانت به آنچه داشت نظر انداخت ولی هول نشد. انگار از قبل آماده بوده... اول تمام آن آب اناری را که ته گرفته بود و میخواست بریزد دور توی دیگ ریخت و گوشت پرنده را درش غلتاند، سپس هرچی گردوی سیاه غیرقابلمصرف یک گوشه ریخته بود تا بهعنوان کود گیاهی زیر خاک دفن کند، کوبید و به آن اضافه کرد و بعد هم یکعدد نعل اسب کهنه را روی آتش گداخت و توی دیگ انداخت. بدین ترتیب فسنجان خلق شد و نقل است حسن صباح با خوردن آن ابتدا به یاد شکستهایش افتاد و گریست، سپس برق انتقام در چشمانش درخشید و دست آخر بلند شد رفت آن فلانفلانشده را ترور کرد و برگشت.
[امیدوارم بتوانم یک روزی این ادعا را ثابت کنم.]
📖📖
بررسی تحلیلی و گامبهگام غذا
فود؛ همه چیز درباره خوردن
بله مجدداً با همکاری اساتید دانشبنیان دانشگاه سیراکیوز (کی به کیه؟)
مریم حسننژاد
چهاردهمین شماره #مکتوب_طنز_سه_نقطه
#طریقت_طعام
👁🗨
@SeNoghteMag
🔸ناهاربازار، بعد از حی علی الصلاهِ موذن از گلدسته و بعد از قد قامت الصلاه مکبر از منبر، بعد از بازگشت فوج از داخل رواقها و بعد از زمین گذاشتنِ بارها و بعد از پایان چانهزنیها و چک و بیجک و سفته کشیدنها و پول شمردنها و صلواتها راه میافتاد. وقتی بازار به قرار میرسید، وقتی بعد از معامله، معده خالی سهم خود را میخواست. شاگردها با سینی و رهگذران با اهل و عیال راهی دکان شمشیری و رقابی و نایب و عدالت میشدند تا با ندای بویناک و چرب و چیل بازار لقمهای بگیرند.
🔸كوبيده بخشی از سنتی بود که کبابیِ جوان از کبابیِ پیر آموخته بود. استاد پزنده، ساعتها پیش شقهها را سوا و پستا کرده، چرخ زده، نمکدار کرده با پیازرنده، زنده کرده و ولش کرده بود زیر قطیفه پاک برای خودش تا یک ساعت قبل از اذان چرت مبسوطی بزند. بعد رویش را برداشته، ورز را چنان به جانش انداخته که رضایت گوشت از لای انگشتان فریاد میشد. سیخها شسته و سیمکشیده توی پوت میرفت پای کار تا از خوراندنِ چونه با قواره سیخ، کوبیده خام جان بگیرد مثل گلسرخ دیلاق. کوت شدن سیخها روی هم، روی چرخها که دم دست اوستا پای منقل دست و پاگیر نشود، تصوير رايج قبل از ناهار بازار بود. كبابيهاي جاسنگين را از همين تصوير ميشد شناخت.
🔸خلیفه مینشست پشت دخل و بسمالله. وردستِ ذغال، پوت پوت ذغال کوت میکرد روی منقل و اوستا که سربندش طاهر بود و دست و بالش طهورا، دست به کمر میزد که مبادا دستش تاریک شود به ظلمتِ ذغال.
📖📖گمشده در ناهاربازار محو
مرثیهای برای کباب کوبیده
عليرضا محمودی
چهاردهمین شماره #مکتوب_طنز_سه_نقطه
#طریقت_طعام
👁🗨
@SeNoghteMag
🔸كوبيده بخشی از سنتی بود که کبابیِ جوان از کبابیِ پیر آموخته بود. استاد پزنده، ساعتها پیش شقهها را سوا و پستا کرده، چرخ زده، نمکدار کرده با پیازرنده، زنده کرده و ولش کرده بود زیر قطیفه پاک برای خودش تا یک ساعت قبل از اذان چرت مبسوطی بزند. بعد رویش را برداشته، ورز را چنان به جانش انداخته که رضایت گوشت از لای انگشتان فریاد میشد. سیخها شسته و سیمکشیده توی پوت میرفت پای کار تا از خوراندنِ چونه با قواره سیخ، کوبیده خام جان بگیرد مثل گلسرخ دیلاق. کوت شدن سیخها روی هم، روی چرخها که دم دست اوستا پای منقل دست و پاگیر نشود، تصوير رايج قبل از ناهار بازار بود. كبابيهاي جاسنگين را از همين تصوير ميشد شناخت.
🔸خلیفه مینشست پشت دخل و بسمالله. وردستِ ذغال، پوت پوت ذغال کوت میکرد روی منقل و اوستا که سربندش طاهر بود و دست و بالش طهورا، دست به کمر میزد که مبادا دستش تاریک شود به ظلمتِ ذغال.
📖📖گمشده در ناهاربازار محو
مرثیهای برای کباب کوبیده
عليرضا محمودی
چهاردهمین شماره #مکتوب_طنز_سه_نقطه
#طریقت_طعام
👁🗨
@SeNoghteMag
🔸مرتضی راوندی تأکید میکند که «قاشق تنها برای نوشیدن شربتهای مختلف ترش و شیرین بود که در اطراف خوراکهای دیگر میگذاشتند. شربت را در قدحهای بزرگ طلا میریختند و در هر نوع قاشق یا افشرهخوری بزرگ چوبینی بود که میهمانان نزدیک به هر قدح برای نوشیدن شربت از آن استفاده میکردند. قاشقهای افشرهخوری از چوبهای معطر ساخته میشد، بسیار بلند بود، بهطوریکه طول آنها را در حدود یک پا و نیم نوشتهاند.»
🔸در این دوران، غذا خوردن با دست نه مخصوص یک قشر یا طبقه خاصی از مردم، که متعلق به همگان بود. همانطور که محمدعلی فروغی در این باب میگوید «با کارد و چنگال غذا خوردن در زمان ناصرالدینشاه قاجار معمول نبود و با دست غذا میخوردیم. تازه که شروع به استعمال کارد و چنگال کرده بودیم، رفیقی داشتیم خوشصحبت و مضمونگو، برای فرنگیمآبیِ ما مضمون میگفت که آقایان سکنجبین را با کارد و چنگال میل میفرمایند.» این یک رفتار عجیب، ولو در میان درباریان و بلندپایگان حکومتی ایران بود. رفتاری که در اواخر دوره قاجار و ابتدای دوره پهلوی تا حدودی در میان ارامنه باب شد. بهتعبیر جعفر شهری در کتاب طهران قدیم، آنگاه که «هنوز قاشق متداول نشده، غذا خوردن با قاشق صفت ارمنیها معلوم شده بود... رستوران نیز از واردات اروپا بود که ابتدا یکیدوتای آن در خیابان علاءالدوله برای خارجیان و فرنگیمآبها و در دگرگونی حکومت قاجاریه و روی کارآمدن دولت پهلوی رو به شیاع نهاده در چند نقطه شهر به وجود آمده به جلب مشتری پرداخت. پیش از آن، محل غذاخوری بهصورت همان چلوپلوهای سنتی بود که مردم باید روی زمین، یعنی سکوهای آنها نشسته در سینی و مجمعه و با دست غذا بخورند... تا با پیدایش رستوران که مردم به میز و صندلی و نشستن پشت میز و قاشق و چنگال آشنا شدند و همچنین جایی که غذا را به فرم جدید و با آداب و رسوم فرنگیها بخورند و جلوشان موزیک صدا بدهد.»
📖📖درباره آداب و عادات غذا خوردن ایرانیان
قبل از دیگران دست به طعام نبر
نیمخط
چهاردهمین شماره #مکتوب_طنز_سه_نقطه
#طریقت_طعام
👁🗨
@SeNoghteMag
🔸در این دوران، غذا خوردن با دست نه مخصوص یک قشر یا طبقه خاصی از مردم، که متعلق به همگان بود. همانطور که محمدعلی فروغی در این باب میگوید «با کارد و چنگال غذا خوردن در زمان ناصرالدینشاه قاجار معمول نبود و با دست غذا میخوردیم. تازه که شروع به استعمال کارد و چنگال کرده بودیم، رفیقی داشتیم خوشصحبت و مضمونگو، برای فرنگیمآبیِ ما مضمون میگفت که آقایان سکنجبین را با کارد و چنگال میل میفرمایند.» این یک رفتار عجیب، ولو در میان درباریان و بلندپایگان حکومتی ایران بود. رفتاری که در اواخر دوره قاجار و ابتدای دوره پهلوی تا حدودی در میان ارامنه باب شد. بهتعبیر جعفر شهری در کتاب طهران قدیم، آنگاه که «هنوز قاشق متداول نشده، غذا خوردن با قاشق صفت ارمنیها معلوم شده بود... رستوران نیز از واردات اروپا بود که ابتدا یکیدوتای آن در خیابان علاءالدوله برای خارجیان و فرنگیمآبها و در دگرگونی حکومت قاجاریه و روی کارآمدن دولت پهلوی رو به شیاع نهاده در چند نقطه شهر به وجود آمده به جلب مشتری پرداخت. پیش از آن، محل غذاخوری بهصورت همان چلوپلوهای سنتی بود که مردم باید روی زمین، یعنی سکوهای آنها نشسته در سینی و مجمعه و با دست غذا بخورند... تا با پیدایش رستوران که مردم به میز و صندلی و نشستن پشت میز و قاشق و چنگال آشنا شدند و همچنین جایی که غذا را به فرم جدید و با آداب و رسوم فرنگیها بخورند و جلوشان موزیک صدا بدهد.»
📖📖درباره آداب و عادات غذا خوردن ایرانیان
قبل از دیگران دست به طعام نبر
نیمخط
چهاردهمین شماره #مکتوب_طنز_سه_نقطه
#طریقت_طعام
👁🗨
@SeNoghteMag
HTML Embed Code: