Channel: Quantum problems
Forwarded from فیزیک بنیادی (Ahmad Hakim)
جدول مقایسۀ تعابیر مختلف مکانیک کوانتمی.
توضیحات بیشتر در لینک زیر:
https://goo.gl/uHExMb
@Foundations_of_Physics
توضیحات بیشتر در لینک زیر:
https://goo.gl/uHExMb
@Foundations_of_Physics
⭕️ معضل اندازه گیری: دوگانگیِ فرآیند تحول تابع موج
این مسئله یکی از ریشه های پارادوکسِ موجود در آزمایش اِوِرِت و گربۀ شرودینگر است. در واقع اگر بخواهیم تمام اجزای عالم را با قوانین مکانیک کوانتومی توصیف کنیم، پس باید بتوان حالتِ هر سیستم منزوی را با یک بردار حالت، که شامل برهم نهیِ چندین ویژه حالت است، نمایش داد. یعنی قبل از برهمکنش، چه مشاهده کننده و چه مشاهده شونده را می توان با یک حالت خالص در فضای هیلبرت نمایش داد.
وقتی مشاهده گر شروع به مشاهدۀ سیستم می کند یعنی با آن برهمکنش میکند و حالت های این دو سیستم درهمتنیده می شود و دیگر لزوماً نمی توان حالت کل را به صورت ضرب دو حالت مجزا، یعنی یک حالت خالص، نوشت. در این فرآیند هیچ تقلیلی در تابعِ موجِ هیچکدام از دوسیستمِ مشاهده گر و سیستم صورت نگرفته است؛ یعنی نه مشاهده گر حالت معینی دارد و نه مشاهده شونده، پس این سوال پیش می آید که چه چیزی باعث تقلیل تابع موج از دید مشاهده گر میشود؟ یعنی در نظریۀ کوانتوم ما باید فرآیند اندازه گیری را به عنوان یک مفهوم خارج از محدودۀ کوانتوم در نظر بگیریم. آقای واینبرگ در کتاب کوانتومِ سال 2015 خود، این مسئله را اینگونه بیان میکند:
’’ این تعبیر از مکانیک کوانتومی (یعنی تعبیرِ کپنهاگی)، مستلزمِ انحراف از فرض دینامیکی مکانیک کوانتومی در هنگام اندازه گیری است. در مکانیک کوانتومی تحولِ تابع موج که با معادلۀ شرودینگرِ وابسته به زمان توصیف می شود، تَعَیُنی است. اگر معادلۀ شرودینگرِ وابسته به زمان، فرآیند اندازه گیری را توصیف می کند، پس جزئیات این فرآیند هرچه که باشد، نتیجۀ نهایی باید یک حالت خالصِ معین باشد، نه یک سری حالات ممکن با احتمالاتِ مختلف...این به وضوح ناخوشایند است. اگر مکانیک کوانتومی به همه چیز اعمال می شود، پس باید به دستگاه اندازه گیریِ فیریکدان، و به خود فیزیکدان هم اعمال شود. از طرف دیگر، اگر مکانیک کوانتومی بر همه چیز اعمال نشود، پس ما نیاز داریم که بدانیم، مرزِ اعتبار آن تا کجاست. آیا فقط برای سیستمهایی که خیلی بزرگ نیستند کاربرد دارد؟ آیا برای اندازه گیری ای که به وسیلۀ یک نوع دستگاه اتمی انجام می شود، و هیچ انسانی نتیجه را نمی خواند، کاربرد دارد؟‘‘
همانطور که در گذشته نیز گفته شد، مسائل مربوط به اندازه گیری بسیار در هم پیچیده هستند و در هر مسئله، می توان ردِ پایی از سایر مسائل پیدا کرد. در این قسمت هم، همانطور که از گفتۀ آقای واینبرگ مشخص است، مسئلۀ دقیق نبودن تعریف اندازه گیری به چشم می خورد.
🆔 @QMproblems
goo.gl/1JcC2v
این مسئله یکی از ریشه های پارادوکسِ موجود در آزمایش اِوِرِت و گربۀ شرودینگر است. در واقع اگر بخواهیم تمام اجزای عالم را با قوانین مکانیک کوانتومی توصیف کنیم، پس باید بتوان حالتِ هر سیستم منزوی را با یک بردار حالت، که شامل برهم نهیِ چندین ویژه حالت است، نمایش داد. یعنی قبل از برهمکنش، چه مشاهده کننده و چه مشاهده شونده را می توان با یک حالت خالص در فضای هیلبرت نمایش داد.
وقتی مشاهده گر شروع به مشاهدۀ سیستم می کند یعنی با آن برهمکنش میکند و حالت های این دو سیستم درهمتنیده می شود و دیگر لزوماً نمی توان حالت کل را به صورت ضرب دو حالت مجزا، یعنی یک حالت خالص، نوشت. در این فرآیند هیچ تقلیلی در تابعِ موجِ هیچکدام از دوسیستمِ مشاهده گر و سیستم صورت نگرفته است؛ یعنی نه مشاهده گر حالت معینی دارد و نه مشاهده شونده، پس این سوال پیش می آید که چه چیزی باعث تقلیل تابع موج از دید مشاهده گر میشود؟ یعنی در نظریۀ کوانتوم ما باید فرآیند اندازه گیری را به عنوان یک مفهوم خارج از محدودۀ کوانتوم در نظر بگیریم. آقای واینبرگ در کتاب کوانتومِ سال 2015 خود، این مسئله را اینگونه بیان میکند:
’’ این تعبیر از مکانیک کوانتومی (یعنی تعبیرِ کپنهاگی)، مستلزمِ انحراف از فرض دینامیکی مکانیک کوانتومی در هنگام اندازه گیری است. در مکانیک کوانتومی تحولِ تابع موج که با معادلۀ شرودینگرِ وابسته به زمان توصیف می شود، تَعَیُنی است. اگر معادلۀ شرودینگرِ وابسته به زمان، فرآیند اندازه گیری را توصیف می کند، پس جزئیات این فرآیند هرچه که باشد، نتیجۀ نهایی باید یک حالت خالصِ معین باشد، نه یک سری حالات ممکن با احتمالاتِ مختلف...این به وضوح ناخوشایند است. اگر مکانیک کوانتومی به همه چیز اعمال می شود، پس باید به دستگاه اندازه گیریِ فیریکدان، و به خود فیزیکدان هم اعمال شود. از طرف دیگر، اگر مکانیک کوانتومی بر همه چیز اعمال نشود، پس ما نیاز داریم که بدانیم، مرزِ اعتبار آن تا کجاست. آیا فقط برای سیستمهایی که خیلی بزرگ نیستند کاربرد دارد؟ آیا برای اندازه گیری ای که به وسیلۀ یک نوع دستگاه اتمی انجام می شود، و هیچ انسانی نتیجه را نمی خواند، کاربرد دارد؟‘‘
همانطور که در گذشته نیز گفته شد، مسائل مربوط به اندازه گیری بسیار در هم پیچیده هستند و در هر مسئله، می توان ردِ پایی از سایر مسائل پیدا کرد. در این قسمت هم، همانطور که از گفتۀ آقای واینبرگ مشخص است، مسئلۀ دقیق نبودن تعریف اندازه گیری به چشم می خورد.
🆔 @QMproblems
goo.gl/1JcC2v
تحلیل پاسخ های پرسش 14.pdf
317.7 KB
📚 خلاصۀ کتاب
📝 خلاصه و تحلیل فصل 14 کتاب زیبایی و معما
❓ فلسفه چه نقشی در فهم ما از پایه هاي نظریۀ کوانتوم دارد و تا چه حد باید براي حل معضلات این نظریه از روش فلسفی استفاده کرد؟
🆔 @QMproblems
📝 خلاصه و تحلیل فصل 14 کتاب زیبایی و معما
❓ فلسفه چه نقشی در فهم ما از پایه هاي نظریۀ کوانتوم دارد و تا چه حد باید براي حل معضلات این نظریه از روش فلسفی استفاده کرد؟
🆔 @QMproblems
⭕️ طرد اصل علیت: راهحلی خطرناک برای عدم پذیرش نواقص کوانتوم
پیشفرض متافیزیکی بعدی که برای حل معضل اندازهگیری و مسئلۀ احتمالات در تعبیر کپنهاگی موردِ استفاده قرار گرفت، نفی اصل علیّت بود. در این تعبیر، اینکه در اندازهگیریها به صورت احتمالاتی نتایج را مشاهده میکنیم ناشی از ذات احتمالی پدیدهها است و هیچ واقعیت عمیقتری وجود ندارد. این پیش فرض به این معناست که یک فیزیکدانی که با هدف کشف علت پدیده ها پا به عرصۀ پژوهش گذاشته و در تک تک مراحل آن از چرایی پدیده ها و نظریات پرسیده، دیگر حق ندارد بپرسد که چرا تابع حالت پس از اندازه گیری به صورت احتمالاتی به یکی از ویژه حالات رمبش کرده چون از قضا دقیقا اینجاست که علیتی وجود ندارد! استدلال هایزنبرگ برای این پیشفرض متافیزیکی به این صورت بود که میگفت ’’اگر حال را دقیقا بدانیم ، آینده را میتوانیم پیشبینی کنیم.‘‘ اما با توجه به روابط عدم قطعیت، حال را نمیتوانیم به صورت کامل بدانیم، پس اصل علیت توخالی است. او در ادامه میگوید:
’’با توجه به ارتباط نزديكِ بِين سرشت آماريِ نظریۀ كوانتوم و عدم دقت تماميِ ادراكات، ممكن است پيشنهاد شود كه در پسِ جهان آماريِ ادراك يك جهان واقعي قرار دارد كه محكوم علّيت است. ما اين را به طور صريح ميگوييم که به نظر ما اين خيالپردازي بيفايده و بيمعني است؛ زيرا فيزيك بايد خود را به توصيف همبستگيِ مشاهدات، محدود كند. در واقع وضعيت واقعي را ميتوان به صورت زير بيان كرد: چون تمامي آزمايشها محكوم قوانين مكانيك كوانتومي هستند, پس نتيجه ميگيريم كه مكانيك كوانتومي انهدام نهايي علّيت را تثبيت میكند.‘‘
در حالی که هایزنبرگ از اثبات بی اعتباری قانون علیّت صحبت کرد، بورن توخالی بودن قانون علیت را مطرح کرد. یعنی او به جای اشتباه هایزنبرگ در ادعایِ اثباتِ بی اعتباریِ یک پیش فرضِ متافیزیکیِ ابطال ناپذیر، صحبت از بی محتوا بودن آن برای فیزیکدانان میکند.
همانطور که میدانیم علیت یک اصل متافیزیکی ابطال ناپذیر است؛ یعنی نمیتوان آن را با آزمایش اثبات و یا رد کرد، ولی اگر آن را قبول نکنیم هیچ کار علمی نمیتوان انجام داد و کسانی که آن را به ظاهر نفی میکنند در باطن به آن اعتقاد دارند و بر اساس آن عمل میکنند؛ همانطور که خود هایزنبرگ و بورن بعداً در صحبت هایشان به این نکته اعتراف میکنند. انشاءالله در ادامه به مشکلات این پیش فرض فلسفی و دخالت عوامل تاریخی در پذیرش این پیش فرض خواهیم پرداخت.
🆔 @QMproblems
yon.ir/OHhHQ
پیشفرض متافیزیکی بعدی که برای حل معضل اندازهگیری و مسئلۀ احتمالات در تعبیر کپنهاگی موردِ استفاده قرار گرفت، نفی اصل علیّت بود. در این تعبیر، اینکه در اندازهگیریها به صورت احتمالاتی نتایج را مشاهده میکنیم ناشی از ذات احتمالی پدیدهها است و هیچ واقعیت عمیقتری وجود ندارد. این پیش فرض به این معناست که یک فیزیکدانی که با هدف کشف علت پدیده ها پا به عرصۀ پژوهش گذاشته و در تک تک مراحل آن از چرایی پدیده ها و نظریات پرسیده، دیگر حق ندارد بپرسد که چرا تابع حالت پس از اندازه گیری به صورت احتمالاتی به یکی از ویژه حالات رمبش کرده چون از قضا دقیقا اینجاست که علیتی وجود ندارد! استدلال هایزنبرگ برای این پیشفرض متافیزیکی به این صورت بود که میگفت ’’اگر حال را دقیقا بدانیم ، آینده را میتوانیم پیشبینی کنیم.‘‘ اما با توجه به روابط عدم قطعیت، حال را نمیتوانیم به صورت کامل بدانیم، پس اصل علیت توخالی است. او در ادامه میگوید:
’’با توجه به ارتباط نزديكِ بِين سرشت آماريِ نظریۀ كوانتوم و عدم دقت تماميِ ادراكات، ممكن است پيشنهاد شود كه در پسِ جهان آماريِ ادراك يك جهان واقعي قرار دارد كه محكوم علّيت است. ما اين را به طور صريح ميگوييم که به نظر ما اين خيالپردازي بيفايده و بيمعني است؛ زيرا فيزيك بايد خود را به توصيف همبستگيِ مشاهدات، محدود كند. در واقع وضعيت واقعي را ميتوان به صورت زير بيان كرد: چون تمامي آزمايشها محكوم قوانين مكانيك كوانتومي هستند, پس نتيجه ميگيريم كه مكانيك كوانتومي انهدام نهايي علّيت را تثبيت میكند.‘‘
در حالی که هایزنبرگ از اثبات بی اعتباری قانون علیّت صحبت کرد، بورن توخالی بودن قانون علیت را مطرح کرد. یعنی او به جای اشتباه هایزنبرگ در ادعایِ اثباتِ بی اعتباریِ یک پیش فرضِ متافیزیکیِ ابطال ناپذیر، صحبت از بی محتوا بودن آن برای فیزیکدانان میکند.
همانطور که میدانیم علیت یک اصل متافیزیکی ابطال ناپذیر است؛ یعنی نمیتوان آن را با آزمایش اثبات و یا رد کرد، ولی اگر آن را قبول نکنیم هیچ کار علمی نمیتوان انجام داد و کسانی که آن را به ظاهر نفی میکنند در باطن به آن اعتقاد دارند و بر اساس آن عمل میکنند؛ همانطور که خود هایزنبرگ و بورن بعداً در صحبت هایشان به این نکته اعتراف میکنند. انشاءالله در ادامه به مشکلات این پیش فرض فلسفی و دخالت عوامل تاریخی در پذیرش این پیش فرض خواهیم پرداخت.
🆔 @QMproblems
yon.ir/OHhHQ
QM-philosophy.pdf
66.5 MB
⭕️ جزوۀ درس
📝 مبانی فلسفی مکانیک کوانتومی
👤 مدرس: دکتر مهدی گلشنی
🙏 سپاس از دکتر سید سعید هاشمی
🆔 @QMproblems
📝 مبانی فلسفی مکانیک کوانتومی
👤 مدرس: دکتر مهدی گلشنی
🙏 سپاس از دکتر سید سعید هاشمی
🆔 @QMproblems
⭕️ معضل اندازه گیری: وجود نتایج مرجح
این مسئله تا حد خوبی شبیه به مسئلۀ - نتیجه - است که مادلین مطرح میکند. این مسئله میپرسد که چرا با وجود اینکه ما میتوانیم برای یک فضای هیلبرت بی شمار پایۀ متعامد و یکه تعریف کنیم و به تبعِ آن بیشمار عملگر هرمیتی داریم، نمی توانیم یکسری از بردارهای فضای هیلبرت را مشاهده کنیم. مثلا هیچ وقت یک گربه را در حالت ترکیبیِ زنده و مرده مشاهده نمیکنیم و یا هیچ جسمی را در دو مکان نمیبینیم در صورتی که این حالات وجود دارند. به بیان دیگر، چرا به ازای هر عملگر هرمیتی، یک کمیتِ مشاهده پذیر نداریم؟
برای روشن شدن این مطلب یک مثال میزنیم. همانطور که از جبرخطی می دانیم، می توان در یک فضای برداری، یک بردار دلخواه را انتخاب کرد و آن را به عنوان یکی از پایه های آن فضا در نظر گرفت و بقیۀ پایه ها را با توجه به موقعیتِ بردارِ اول، طوری انتخاب کرد که بر بردار اول عمود باشند؛ و با توجه به این پایهها، میتوان یک عملگر تعریف کرد که این بردارهای پایه، ویژه مقدارهای آن عملگر باشند. حال به عنوان مثال فضای برداریِ هیلبرتی که عملگر مکان در آن تعریف می شود را در نظر بگیرید. میدانیم که ویژه بردارهای عملگر مکان (یعنی x ها) پایههای این فضا هستند. این فضای برداری، یک فضای پیوسته است و همانطور که گفتیم میتوانیم یک بردارِ دلخواه از این فضا را به عنوان پایهای، که مابقی پایههای متعامد حول آن شکل میگیرند، انتخاب کنیم. پس به عنوان مثال میتوانیم بردارِ x1+x2 (که در آن x1 مساوی با x2 نیست و از بهنجار کردن بردار چشم پوشی میکنیم) را به عنوان ویژه بردارِ یک عملگر هرمیتی در نظر بگیریم. این بردار میتواند یک حالتِ واقعی باشد اما در واقعیت ما هیچوقت یک جسم را در یک برهمنهی از دو مکان مشاهده نمیکنیم و نظریۀ کوانتومِ رایج به ما نمیگوید چرا ما تنها یک سری از بردارهای موجود در فضای هیلبرت را به عنوانِ مشاهدهپذیر میتوانیم مشاهده کنیم و چه چیز این مرجح بودن حالات را مشخص میکند.
در انتها، شاید بتوان گفت که در مجموعۀ تعابیر ارائه شده برای نظریۀ کوانتوم، تعبیر وادوسی، که انشاءالله در آینده به آن میپردازیم، تا حدی به این مسئله پاسخ داده است. اما، در چارچوبِ تعابیر موجود، مسئلۀ نتایج احتمالاتی کماکان بیپاسخ مانده است.
🆔 @QMproblems
yon.ir/4nsfh
این مسئله تا حد خوبی شبیه به مسئلۀ - نتیجه - است که مادلین مطرح میکند. این مسئله میپرسد که چرا با وجود اینکه ما میتوانیم برای یک فضای هیلبرت بی شمار پایۀ متعامد و یکه تعریف کنیم و به تبعِ آن بیشمار عملگر هرمیتی داریم، نمی توانیم یکسری از بردارهای فضای هیلبرت را مشاهده کنیم. مثلا هیچ وقت یک گربه را در حالت ترکیبیِ زنده و مرده مشاهده نمیکنیم و یا هیچ جسمی را در دو مکان نمیبینیم در صورتی که این حالات وجود دارند. به بیان دیگر، چرا به ازای هر عملگر هرمیتی، یک کمیتِ مشاهده پذیر نداریم؟
برای روشن شدن این مطلب یک مثال میزنیم. همانطور که از جبرخطی می دانیم، می توان در یک فضای برداری، یک بردار دلخواه را انتخاب کرد و آن را به عنوان یکی از پایه های آن فضا در نظر گرفت و بقیۀ پایه ها را با توجه به موقعیتِ بردارِ اول، طوری انتخاب کرد که بر بردار اول عمود باشند؛ و با توجه به این پایهها، میتوان یک عملگر تعریف کرد که این بردارهای پایه، ویژه مقدارهای آن عملگر باشند. حال به عنوان مثال فضای برداریِ هیلبرتی که عملگر مکان در آن تعریف می شود را در نظر بگیرید. میدانیم که ویژه بردارهای عملگر مکان (یعنی x ها) پایههای این فضا هستند. این فضای برداری، یک فضای پیوسته است و همانطور که گفتیم میتوانیم یک بردارِ دلخواه از این فضا را به عنوان پایهای، که مابقی پایههای متعامد حول آن شکل میگیرند، انتخاب کنیم. پس به عنوان مثال میتوانیم بردارِ x1+x2 (که در آن x1 مساوی با x2 نیست و از بهنجار کردن بردار چشم پوشی میکنیم) را به عنوان ویژه بردارِ یک عملگر هرمیتی در نظر بگیریم. این بردار میتواند یک حالتِ واقعی باشد اما در واقعیت ما هیچوقت یک جسم را در یک برهمنهی از دو مکان مشاهده نمیکنیم و نظریۀ کوانتومِ رایج به ما نمیگوید چرا ما تنها یک سری از بردارهای موجود در فضای هیلبرت را به عنوانِ مشاهدهپذیر میتوانیم مشاهده کنیم و چه چیز این مرجح بودن حالات را مشخص میکند.
در انتها، شاید بتوان گفت که در مجموعۀ تعابیر ارائه شده برای نظریۀ کوانتوم، تعبیر وادوسی، که انشاءالله در آینده به آن میپردازیم، تا حدی به این مسئله پاسخ داده است. اما، در چارچوبِ تعابیر موجود، مسئلۀ نتایج احتمالاتی کماکان بیپاسخ مانده است.
🆔 @QMproblems
yon.ir/4nsfh
⭕️ خبر: بازنشستگی دکتر مهدی گلشنی
اخیراً مطلع شده ایم که دانشگاه صنعتی شریف حکم بازنشستگی استاد گلشنی را به ایشان ابلاغ کرده و ایشان تا 31 ام تیر ماه بازنشست می شوند. با وجود وجاهت قانونی این حکم و قبول این موضوع که بازنشستگی در هر سازمانی جزئی از روال طبیعی آن است و پذیرش فلسفۀ بازنشستگی بدین معنا که افراد جوان و پویا باید جایگزین افراد مسن و ناکارامد شوند؛ اشاره به چند نکته در مورد این اتفاق لازم است:
1️⃣ با توجه به اینکه در دانشگاه شریف دکتر گلشنی تنها استادی هستند که در زمینۀ فیزیک بنیادی فعالیت میکنند و با رفتن ایشان هیچ جایگزینی برای ایشان وجود ندارد، فعالیت دانشجویان در این گرایشِ مهم و تأثیر گذار با مشکل مواجه خواهد شد و دانشگاه تا به حال برای جذب اساتید این گرایش اقدامی انجام نداده است.
2️⃣ همانطور که گفته شد فلسفۀ بازنشستگی جلوگیری از کاهش پویایی در سازمان است، اما در مورد استاد گلشنی باید پرسید که چه کسی در دانشگاه پویا تر و فعال تر از ایشان در دو حوزۀ فلسفۀ علم و فیزیک بنیادی می توان پیدا کرد؟ حتی در تدریس هم ایشان با 80 سال سن، تمام زمان کلاس را با شور و هیجان تدریس می کنند و در درسی مانند نظریۀ میدان تمام جزئیات محاسبات را در کلاس انجام می دهند. (کاری که خیلی از استادان جوان تر نمیتوانند مانند ایشان انجام دهند)
3️⃣ با وجود اینکه بازنشستگی ایشان از طریق قانون است اما با توجه به اینکه ایشان جزو معدود اساتید ممتاز کشور هستند، از همان طریق قانونی می توان ایشان را از بازنشستگی معاف کرد. کاری که دانشگاه تهران و شهید بهشتی برای اساتید ممتاز انجام داده اند و حتی در خود شریف هم اساتیدی هستند که ممتاز نیستند و سنشان از سقف مجاز تجاوز کرده است اما قانون در موردشان اجرا نشده است.
حدود چند ماه پیش دکتر گلشنی در سخنرانی خود از وضعیت دانشگاه شریف انتقاد کردند و این طور به نظر می رسد که دانشگاه در اقدامی تلافی جویانه منتظر ماند تا در اول تابستان که دانشگاه خالی از دانشجویان است در سکوت خبری این حکم را ابلاغ کند... آیا این درس عبرتی است برای دیگر اساتیدی که میخواهند از وضعیت موجود دانشگاه انتقاد کنند؟
🆔 @QMproblems
پانوشت: عکس زیر، کلاس درس علم و دین دکتر گلشنی در ترمِ گذشته است.
yon.ir/ypJj9
اخیراً مطلع شده ایم که دانشگاه صنعتی شریف حکم بازنشستگی استاد گلشنی را به ایشان ابلاغ کرده و ایشان تا 31 ام تیر ماه بازنشست می شوند. با وجود وجاهت قانونی این حکم و قبول این موضوع که بازنشستگی در هر سازمانی جزئی از روال طبیعی آن است و پذیرش فلسفۀ بازنشستگی بدین معنا که افراد جوان و پویا باید جایگزین افراد مسن و ناکارامد شوند؛ اشاره به چند نکته در مورد این اتفاق لازم است:
1️⃣ با توجه به اینکه در دانشگاه شریف دکتر گلشنی تنها استادی هستند که در زمینۀ فیزیک بنیادی فعالیت میکنند و با رفتن ایشان هیچ جایگزینی برای ایشان وجود ندارد، فعالیت دانشجویان در این گرایشِ مهم و تأثیر گذار با مشکل مواجه خواهد شد و دانشگاه تا به حال برای جذب اساتید این گرایش اقدامی انجام نداده است.
2️⃣ همانطور که گفته شد فلسفۀ بازنشستگی جلوگیری از کاهش پویایی در سازمان است، اما در مورد استاد گلشنی باید پرسید که چه کسی در دانشگاه پویا تر و فعال تر از ایشان در دو حوزۀ فلسفۀ علم و فیزیک بنیادی می توان پیدا کرد؟ حتی در تدریس هم ایشان با 80 سال سن، تمام زمان کلاس را با شور و هیجان تدریس می کنند و در درسی مانند نظریۀ میدان تمام جزئیات محاسبات را در کلاس انجام می دهند. (کاری که خیلی از استادان جوان تر نمیتوانند مانند ایشان انجام دهند)
3️⃣ با وجود اینکه بازنشستگی ایشان از طریق قانون است اما با توجه به اینکه ایشان جزو معدود اساتید ممتاز کشور هستند، از همان طریق قانونی می توان ایشان را از بازنشستگی معاف کرد. کاری که دانشگاه تهران و شهید بهشتی برای اساتید ممتاز انجام داده اند و حتی در خود شریف هم اساتیدی هستند که ممتاز نیستند و سنشان از سقف مجاز تجاوز کرده است اما قانون در موردشان اجرا نشده است.
حدود چند ماه پیش دکتر گلشنی در سخنرانی خود از وضعیت دانشگاه شریف انتقاد کردند و این طور به نظر می رسد که دانشگاه در اقدامی تلافی جویانه منتظر ماند تا در اول تابستان که دانشگاه خالی از دانشجویان است در سکوت خبری این حکم را ابلاغ کند... آیا این درس عبرتی است برای دیگر اساتیدی که میخواهند از وضعیت موجود دانشگاه انتقاد کنند؟
🆔 @QMproblems
پانوشت: عکس زیر، کلاس درس علم و دین دکتر گلشنی در ترمِ گذشته است.
yon.ir/ypJj9
⭕️ معرفی کتاب: فیزیکدانان کوانتومی
📗 فهرست اسامی و گزیدۀ فعالیت فیزیکدانان مطرحِ کوانتومی در طول تاریخ
👤 نام دکتر گلشنی در میان 100 فیزیکدانِ مطرح کوانتومی
🆔 @QMproblems
📗 فهرست اسامی و گزیدۀ فعالیت فیزیکدانان مطرحِ کوانتومی در طول تاریخ
👤 نام دکتر گلشنی در میان 100 فیزیکدانِ مطرح کوانتومی
🆔 @QMproblems
⭕️ خاطره : تدریس کوانتوم توسط دکتر گلشنی حدود 20 سال قبل
⭕️ گزیده ای از خاطرۀ آقای بهرام شاکرین
. . . اینها گذشت، تا ایشان قرار شد در سال 1378 درس مکانیک کوانتومی دوره لیسانس تدریس کند. شاید اولین و بدترین و شرم آورترین تجربه زندگی من در آن زمان اتفاق افتاد. اصولا من همیشه سعی داشتم یا حجب و حیا داشته باشم و یا به حجب و حیا تمارض کنم. در آن سال عده ای از جوانان احساسی یادداشتی تهیه کردند و دست به دست کردند که فردی که می گوید مکانیک کوانتومی غلط است نباید مکانیک کوانتومی درس بدهد.
می دانید جوانی سن رنج است. جهل وقتی با احساسات توامان می شود هم خود فرد را آزار می دهد و هم دیگران را. از بحث در باب مکانیک کوانتومی بگذریم که نه کسی معتقد است غلط است و نه اگر معتقد باشد غلط است حق تدریس آن را ندارد. اتفاقا بهترین کتاب های مکانیک کوانتومی و پرحاشیه و عمیق توسط منتقدان آن نوشته شده، در ثانی بسیاری از حرف ها و عقاید دکتر گلشنی، حرف ها و نظرات ایشان نیست. شاید در نزدیک به 90 درصد موارد حرف های بزرگانی از فیزیک است که دارای اسم و رسم هستند و اتفاقا در آن طرف دنیا خیلی هم مورد توجه هستند. اما عرض کردم؛ جوانی سن خطرناکی است.
سخن کوتاه، لیست بلند بالایی تهیه شد و من نمی دانم آیا آن لیست به دست دکتر گلشنی رسید و یا نه، اما جلسه اول کلاس بسیار شرم آور بود. سخن اول درس دکتر گلشنی در چهره انسان عرق شرم را می نشاند. یک آدم در اوج تواضع از دانشجویانی که واقعا بچه بودند، بخواهد آقاجان شما گوش بدید آخر ترم اگر خوشتان نیامد امضا جمع کنید که ترم آینده یکی دیگر درس دهد. ایشان از روی کتابی درس دادند که سالهای بعد نه تنها دیگران به کرات تدریس کردند، بلکه بعدا کتاب الکترومغناطیس آن هم تدریس شد و اصلا بعدا اینها ترجمه شد آفست شد. جالب هم آنکه فردی سر کلاس بلند شد و گفت شما اصلا کوانتوم مکانیک نباید درس بدید. واکنش دکتر گلشنی بسیار برایم نمونه و اثر گذار بود. سکوت کامل کرد تا آن فرد حرفش را تمام کرد. شاید هر فرد دیگری بود از شاگرد می خواست یا از کلاس بیرون رود و یا درس را حذف کند. اما ایشان سکوت کرد. مشخص بود بسیار ناراحت است. اما هیچ نگفت. فقط برگشت رو به تابلو و درس را شروع کرد. و جالب تر آنکه این جماعت همه تغییر رشته دادند. بعضی ها از فیزیک خارج شدند و بعضی اصلا با درس و مشق خداحافظی کردند.
فقط از خودم می پرسم چند معلم چنین واکنشی داشتند؟ به جرات می گویم من خیلی ها را دیده ام که به صرف آنکه شاگرد سوالی می پرسد که معلم در می ماند، شاگرد را مواخذه می کنند. چه برسد به بی نزاکتی. آن هم در باب فردی که همه او را یک معلم حرفه ای می دانند. جالب هم آنکه آن فرد بالاترین نمرات کلاس را از دکتر گلشنی گرفت. بارها از دیگران شنیده بودم که دکتر گلشنی روحیه عذر خواهی دارد. اگر مطلب و یا نقل قولی به اشتباه تعریف کند، جلسه بعد خود خواسته آن را اصلاح می کند و عذر خواهی می کند ولو آنکه دیگران اصلا به یاد نداشته باشند که چه چیز عنوان شده که اکنون ایشان قصد اصلاح دارند.
.... دوسال گذشت. تمام کلاس های من با ایشان غیر رسمی بود. مبانی فلسفی مکانیک کوانتومی، نسبیت عام، مکانیک کوانتومی نسبیتی، نظریه میدان. صدای رسا، کلاس بدون کاغذ و جزوه، مطالب از حفظ. تنها گاهی به ندرت از جیب کتشان کاغذی مچاله شده در می آوردند و جواب نهایی یک معادله دیفرانسیل عجیب و غریب را می نوشتند. حالا درسهای کوانتوم مکانیک و نظریه میدان یک چیز. اما تمام افرادی که دستی در نسبیت دارند می دانند نوشتن معادلات تنسوری و جور کردن اندیس ها بدون داشتن کاغذ و جزوه بسیار مشکل و غیر ممکن است.
🆔 @QMproblems
⭕️ گزیده ای از خاطرۀ آقای بهرام شاکرین
. . . اینها گذشت، تا ایشان قرار شد در سال 1378 درس مکانیک کوانتومی دوره لیسانس تدریس کند. شاید اولین و بدترین و شرم آورترین تجربه زندگی من در آن زمان اتفاق افتاد. اصولا من همیشه سعی داشتم یا حجب و حیا داشته باشم و یا به حجب و حیا تمارض کنم. در آن سال عده ای از جوانان احساسی یادداشتی تهیه کردند و دست به دست کردند که فردی که می گوید مکانیک کوانتومی غلط است نباید مکانیک کوانتومی درس بدهد.
می دانید جوانی سن رنج است. جهل وقتی با احساسات توامان می شود هم خود فرد را آزار می دهد و هم دیگران را. از بحث در باب مکانیک کوانتومی بگذریم که نه کسی معتقد است غلط است و نه اگر معتقد باشد غلط است حق تدریس آن را ندارد. اتفاقا بهترین کتاب های مکانیک کوانتومی و پرحاشیه و عمیق توسط منتقدان آن نوشته شده، در ثانی بسیاری از حرف ها و عقاید دکتر گلشنی، حرف ها و نظرات ایشان نیست. شاید در نزدیک به 90 درصد موارد حرف های بزرگانی از فیزیک است که دارای اسم و رسم هستند و اتفاقا در آن طرف دنیا خیلی هم مورد توجه هستند. اما عرض کردم؛ جوانی سن خطرناکی است.
سخن کوتاه، لیست بلند بالایی تهیه شد و من نمی دانم آیا آن لیست به دست دکتر گلشنی رسید و یا نه، اما جلسه اول کلاس بسیار شرم آور بود. سخن اول درس دکتر گلشنی در چهره انسان عرق شرم را می نشاند. یک آدم در اوج تواضع از دانشجویانی که واقعا بچه بودند، بخواهد آقاجان شما گوش بدید آخر ترم اگر خوشتان نیامد امضا جمع کنید که ترم آینده یکی دیگر درس دهد. ایشان از روی کتابی درس دادند که سالهای بعد نه تنها دیگران به کرات تدریس کردند، بلکه بعدا کتاب الکترومغناطیس آن هم تدریس شد و اصلا بعدا اینها ترجمه شد آفست شد. جالب هم آنکه فردی سر کلاس بلند شد و گفت شما اصلا کوانتوم مکانیک نباید درس بدید. واکنش دکتر گلشنی بسیار برایم نمونه و اثر گذار بود. سکوت کامل کرد تا آن فرد حرفش را تمام کرد. شاید هر فرد دیگری بود از شاگرد می خواست یا از کلاس بیرون رود و یا درس را حذف کند. اما ایشان سکوت کرد. مشخص بود بسیار ناراحت است. اما هیچ نگفت. فقط برگشت رو به تابلو و درس را شروع کرد. و جالب تر آنکه این جماعت همه تغییر رشته دادند. بعضی ها از فیزیک خارج شدند و بعضی اصلا با درس و مشق خداحافظی کردند.
فقط از خودم می پرسم چند معلم چنین واکنشی داشتند؟ به جرات می گویم من خیلی ها را دیده ام که به صرف آنکه شاگرد سوالی می پرسد که معلم در می ماند، شاگرد را مواخذه می کنند. چه برسد به بی نزاکتی. آن هم در باب فردی که همه او را یک معلم حرفه ای می دانند. جالب هم آنکه آن فرد بالاترین نمرات کلاس را از دکتر گلشنی گرفت. بارها از دیگران شنیده بودم که دکتر گلشنی روحیه عذر خواهی دارد. اگر مطلب و یا نقل قولی به اشتباه تعریف کند، جلسه بعد خود خواسته آن را اصلاح می کند و عذر خواهی می کند ولو آنکه دیگران اصلا به یاد نداشته باشند که چه چیز عنوان شده که اکنون ایشان قصد اصلاح دارند.
.... دوسال گذشت. تمام کلاس های من با ایشان غیر رسمی بود. مبانی فلسفی مکانیک کوانتومی، نسبیت عام، مکانیک کوانتومی نسبیتی، نظریه میدان. صدای رسا، کلاس بدون کاغذ و جزوه، مطالب از حفظ. تنها گاهی به ندرت از جیب کتشان کاغذی مچاله شده در می آوردند و جواب نهایی یک معادله دیفرانسیل عجیب و غریب را می نوشتند. حالا درسهای کوانتوم مکانیک و نظریه میدان یک چیز. اما تمام افرادی که دستی در نسبیت دارند می دانند نوشتن معادلات تنسوری و جور کردن اندیس ها بدون داشتن کاغذ و جزوه بسیار مشکل و غیر ممکن است.
🆔 @QMproblems
⭕️ پویش حمایت جامعۀ دانشگاهی کشور از دکتر مهدی گلشنی
📄 نامه ای خطاب به وزیر علوم جهت حمایت از تداوم بهرهمندی از دکتر مهدی گلشنی، استاد ممتاز دانشگاه صنعتی شریف و چهره ماندگار فیزیک
🖌 برای مشاهده و امضاء نامه می توانید به لینک زیر مراجعه نمایید:
fa.petitions24.com/dr_golshani
📄 نامه ای خطاب به وزیر علوم جهت حمایت از تداوم بهرهمندی از دکتر مهدی گلشنی، استاد ممتاز دانشگاه صنعتی شریف و چهره ماندگار فیزیک
🖌 برای مشاهده و امضاء نامه می توانید به لینک زیر مراجعه نمایید:
fa.petitions24.com/dr_golshani
⭕️ معضل اندازه گیری: نتایج احتمالاتی
این مسئله، مشابهِ مسئلۀ آمار است که مادلین مطرح می کند. این مسئله می پرسد که چه چیزی باعث می شود که در فرآیند اندازه گیریِ یک کمیت رویِ چند سیستمی که تابع موج یکسان دارند، نتایج یکسانی برای همۀ این سیستم ها بدست نمی آید؟ و بعد از این سوال یک سوال دیگر مطرح می شود و آن این است که چه چیزی باعث می شود که آمار نتایجِ بدست آمده از قاعدۀ احتمالاتِ بورن تبعیت کنند؟
شاید بتوان این مسئله را با یک تعبیر آماری حل کرد؛ یعنی این نتیجۀ احتمالاتی را به جهل ما از حالت سیستم نسبت داد، نه تقلیل تابع موج؛ و فرض کرد که ما یک سری از اطلاعات سیستم را ازدست داده ایم و این باعث بوجود آمدن یک آنسامبل کلاسیک شده است. ولی در تعبیر کپنهاگی اصرار بر این است که هیچ جهلی وجود ندارد و تابع موج حداکثر اطلاعاتی را که می توان از سیستم بدست آورد را در خود دارد. این تعبیر، بدست آمدنِ نتایجِ احتمالاتی را ناشی از ذاتِ احتمالاتی جهان می داند و هیچ علتی را برای آن متصور نیست. آقای واینبرگ در سخنرانیِ سال 2016 در دانشگاه تگزاس راجع به نتایج احتمالاتی این گونه میگوید:
’’فیزیکدانان اغلب دربارۀ احتمال صحبت می کنند، اما احتمال همیشه به عنوانِ بازتاب کنندۀ یک دانشِ ناقص به نظر می رسد. طبیعتی که توسط نیوتن توصیف شد، کاملاً تَعَیُنی بود. اگر شما مکان و سرعتِ هرچیزی در منظومه شمسی را بدانید، می توانید مکان آن را در هر زمانی از آینده، محاسبه کنید. احتمال، تنها زمانی وارد صحنه می شود که شما دانشی ناقص داشته باشید؛ همانطور که یک جفت تاس ریخته می شود و شما دقیقا نمی دانید که تاس چگونه ریخته می شود؛ شما نمی دانید دقیقا چگونه روی زمین قرار می گیرند. اما احتمال، هرگز به عنوانِ بخشی از قوانین طبیعت ظاهر نشده است.‘‘
در تعبیر حالت نسبی (یا چند جهانی)، که ان شاالله در آینده به آن خواهیم پرداخت، تلاش شده است که این معضل با اصلاح قانون بورن و استخراج آن از یک فرض بنیادی تر حل شود که به اعتقاد غالب فیزیکدانان مطرح در این زمینه موفق نبوده است.
🆔 @QMproblems
این مسئله، مشابهِ مسئلۀ آمار است که مادلین مطرح می کند. این مسئله می پرسد که چه چیزی باعث می شود که در فرآیند اندازه گیریِ یک کمیت رویِ چند سیستمی که تابع موج یکسان دارند، نتایج یکسانی برای همۀ این سیستم ها بدست نمی آید؟ و بعد از این سوال یک سوال دیگر مطرح می شود و آن این است که چه چیزی باعث می شود که آمار نتایجِ بدست آمده از قاعدۀ احتمالاتِ بورن تبعیت کنند؟
شاید بتوان این مسئله را با یک تعبیر آماری حل کرد؛ یعنی این نتیجۀ احتمالاتی را به جهل ما از حالت سیستم نسبت داد، نه تقلیل تابع موج؛ و فرض کرد که ما یک سری از اطلاعات سیستم را ازدست داده ایم و این باعث بوجود آمدن یک آنسامبل کلاسیک شده است. ولی در تعبیر کپنهاگی اصرار بر این است که هیچ جهلی وجود ندارد و تابع موج حداکثر اطلاعاتی را که می توان از سیستم بدست آورد را در خود دارد. این تعبیر، بدست آمدنِ نتایجِ احتمالاتی را ناشی از ذاتِ احتمالاتی جهان می داند و هیچ علتی را برای آن متصور نیست. آقای واینبرگ در سخنرانیِ سال 2016 در دانشگاه تگزاس راجع به نتایج احتمالاتی این گونه میگوید:
’’فیزیکدانان اغلب دربارۀ احتمال صحبت می کنند، اما احتمال همیشه به عنوانِ بازتاب کنندۀ یک دانشِ ناقص به نظر می رسد. طبیعتی که توسط نیوتن توصیف شد، کاملاً تَعَیُنی بود. اگر شما مکان و سرعتِ هرچیزی در منظومه شمسی را بدانید، می توانید مکان آن را در هر زمانی از آینده، محاسبه کنید. احتمال، تنها زمانی وارد صحنه می شود که شما دانشی ناقص داشته باشید؛ همانطور که یک جفت تاس ریخته می شود و شما دقیقا نمی دانید که تاس چگونه ریخته می شود؛ شما نمی دانید دقیقا چگونه روی زمین قرار می گیرند. اما احتمال، هرگز به عنوانِ بخشی از قوانین طبیعت ظاهر نشده است.‘‘
در تعبیر حالت نسبی (یا چند جهانی)، که ان شاالله در آینده به آن خواهیم پرداخت، تلاش شده است که این معضل با اصلاح قانون بورن و استخراج آن از یک فرض بنیادی تر حل شود که به اعتقاد غالب فیزیکدانان مطرح در این زمینه موفق نبوده است.
🆔 @QMproblems
⭕️ معرفی کتاب: ایمان در علم؛ دانشمندان به دنبال حقیقت
👥 مصاحبه با 12 نفر از برجسته ترین دانشمندان (از جمله دو برندۀ نوبل)
💬 مصاحبه با دکتر گلشنی درفصل 8
🆔 @QMproblems
👥 مصاحبه با 12 نفر از برجسته ترین دانشمندان (از جمله دو برندۀ نوبل)
💬 مصاحبه با دکتر گلشنی درفصل 8
🆔 @QMproblems
Quantum problems
⭕️ معرفی کتاب: ایمان در علم؛ دانشمندان به دنبال حقیقت 👥 مصاحبه با 12 نفر از برجسته ترین دانشمندان (از جمله دو برندۀ نوبل) 💬 مصاحبه با دکتر گلشنی درفصل 8 🆔 @QMproblems
Faith in Science.pdf
652.7 KB
📚 ایمان درعلم؛ دانشمندان به دنبال حقیقت
👥 گفتگویی صمیمانه با 12 نفر از برجسته ترین دانشمندان جهان دربارۀ ارتباط میان رویکردهای علمی و دینی به حقیقت
📑 انتشارات راتلج
🆔 @QMproblems
👥 گفتگویی صمیمانه با 12 نفر از برجسته ترین دانشمندان جهان دربارۀ ارتباط میان رویکردهای علمی و دینی به حقیقت
📑 انتشارات راتلج
🆔 @QMproblems
⭕️ ابزارانگاری: رویکرد فلسفیِ جدید برای رهایی از معضلات فلسفیِ کوانتوم
این رویکرد با یک تجدید نظر هوشمندانه در تعبیر کپنهاگی سعی در پاک کردن صورت مسئله دارد. در این رویکرد، برای علم هدفی جز ارائۀ دستورالعمل برای ساماندهی و ارتباط دادن بین تجارب آزمایشگاهی و پیشبینی پدیدهها در نظر گرفته نشده است. در این نگرش دیگر خبری از شناخت طبیعت و پی بردن به حقایق جهان نیست. آقای واینبرگ در چاپِ اخیرِ کتاب کوانتومِ خود (سال 2015)، این رویکرد را اینگونه توصیف میکند:
’’ در رویکرد ابزارگرایی، این ایده که بردار حالتِ یک سیستمِ بسته گزارش کاملی از شرایط سیستم میدهد کنار گذاشته میشود. به جای آن، (بردار حالت) به عنوان یک ابزار در نظر گرفته می شود که یک نسخه برای محاسبۀ احتمالات فراهم میکند. میشود این دیدگاه را به عنوان یک بازتعبیر از نسخۀ کپنهاگی مکانیک کوانتومی در نظر گرفت."
او در ادامه میگوید:
’’ در اینجا قانون بورن به راحتی به عنوان یکی از قوانین طبیعت در نظر گرفته میشود. اما اگر این احتمالات به عنوان احتمالاتِ به دست آوردن نتایج متنوع، زمانی که مردم مشاهده میکنند، در نظر گرفته شود، آنوقت این رویکرد مردم را داخل قوانین طبیعت میآورد. . . این موضوع برای آن دسته از فیزیکدانانی، مانند بور، که قوانین طبیعت را چیزی بیشتر از یک مجموعۀ قواعد برای ساماندهی و نقشه برداری از تجربۀ بشر نمیبینند، یک معضل نیست. قوانین طبیعت قطعا (دارای) این (کاربرد) هستند، اما این ناراحت کننده خواهد بود که امیدِ به اینکه آنها چیزی فراتر باشند را کنار بگذاریم؛ اینکه قوانین طبیعت در واقعیت عینی و در خارج وجود داشته باشند؛ قوانینی مشابه (جدای از زبان) برای هرکس که آنها را مطالعه کند؛ و بدون تغییر، چه کسی آنها را مطالعه کند و چه نکند."
این رویکرد میتواند مستقیماً مانع از پیشرفت علمی شود. معلوم نیست اگر فیزیکدانان بزرگی مانند اینشتین، که دغدغهشان تنها فهم طبیعت بود، چنین دیدگاهی را داشتند آیا ما هیچگاه به نظریات نسبیت عام و خاص دست پیدا میکردیم یا نه؟ انشاالله در آینده به ایرادات این رویکرد بیشتر خواهیم پرداخت.
🆔 @QMproblems
این رویکرد با یک تجدید نظر هوشمندانه در تعبیر کپنهاگی سعی در پاک کردن صورت مسئله دارد. در این رویکرد، برای علم هدفی جز ارائۀ دستورالعمل برای ساماندهی و ارتباط دادن بین تجارب آزمایشگاهی و پیشبینی پدیدهها در نظر گرفته نشده است. در این نگرش دیگر خبری از شناخت طبیعت و پی بردن به حقایق جهان نیست. آقای واینبرگ در چاپِ اخیرِ کتاب کوانتومِ خود (سال 2015)، این رویکرد را اینگونه توصیف میکند:
’’ در رویکرد ابزارگرایی، این ایده که بردار حالتِ یک سیستمِ بسته گزارش کاملی از شرایط سیستم میدهد کنار گذاشته میشود. به جای آن، (بردار حالت) به عنوان یک ابزار در نظر گرفته می شود که یک نسخه برای محاسبۀ احتمالات فراهم میکند. میشود این دیدگاه را به عنوان یک بازتعبیر از نسخۀ کپنهاگی مکانیک کوانتومی در نظر گرفت."
او در ادامه میگوید:
’’ در اینجا قانون بورن به راحتی به عنوان یکی از قوانین طبیعت در نظر گرفته میشود. اما اگر این احتمالات به عنوان احتمالاتِ به دست آوردن نتایج متنوع، زمانی که مردم مشاهده میکنند، در نظر گرفته شود، آنوقت این رویکرد مردم را داخل قوانین طبیعت میآورد. . . این موضوع برای آن دسته از فیزیکدانانی، مانند بور، که قوانین طبیعت را چیزی بیشتر از یک مجموعۀ قواعد برای ساماندهی و نقشه برداری از تجربۀ بشر نمیبینند، یک معضل نیست. قوانین طبیعت قطعا (دارای) این (کاربرد) هستند، اما این ناراحت کننده خواهد بود که امیدِ به اینکه آنها چیزی فراتر باشند را کنار بگذاریم؛ اینکه قوانین طبیعت در واقعیت عینی و در خارج وجود داشته باشند؛ قوانینی مشابه (جدای از زبان) برای هرکس که آنها را مطالعه کند؛ و بدون تغییر، چه کسی آنها را مطالعه کند و چه نکند."
این رویکرد میتواند مستقیماً مانع از پیشرفت علمی شود. معلوم نیست اگر فیزیکدانان بزرگی مانند اینشتین، که دغدغهشان تنها فهم طبیعت بود، چنین دیدگاهی را داشتند آیا ما هیچگاه به نظریات نسبیت عام و خاص دست پیدا میکردیم یا نه؟ انشاالله در آینده به ایرادات این رویکرد بیشتر خواهیم پرداخت.
🆔 @QMproblems
"طبق ابزارانگاری در علم حقيقتي وجود ندارد؛ تنها کاربردپذیری مطرح است. علم قابليتِ روشن کردن ذهن ما را ندارد؛ آن تنها ميتواند شکمهاي ما را پُر کند.‘‘
👤 کارل پوپر
🆔 @QMproblems
👤 کارل پوپر
🆔 @QMproblems
🔦 دفاع از رساله ارشد
📝آیا (اَبر)تقارن باقی میماند؟
🗣ارائه: امیرحسین صنایعی
📕استاد راهنما: دکتر مهدی گلشنی
⏱شنبه؛31 شهریور، ساعت 11
🏛سالن دکتر جناب، دانشکده فیزیک شریف
🆔 @QMproblems
📝آیا (اَبر)تقارن باقی میماند؟
🗣ارائه: امیرحسین صنایعی
📕استاد راهنما: دکتر مهدی گلشنی
⏱شنبه؛31 شهریور، ساعت 11
🏛سالن دکتر جناب، دانشکده فیزیک شریف
🆔 @QMproblems
⭕️ تعبیر حالت نسبی (چند جهانی): گامی در جهت ایجاد دموکراسی بینِ مشاهدهگرها
این تعبیر در مقالهای در سال 1957 توسط هیو اِوِرِت، که دانشجوی دکترای فیزیک در دانشگاه پرینستون و شاگردِ جان ویلر بود، ارائه شد. هدف اصلی او این بود که چارچوبی برای مکانیک کوانتومی ارائه دهد که در آن بتوان معضلات کوانتوم را مرتفع کرد. انگیزۀ اصلی اورت رفع معضل دوگانگی فرآیند تحول تابع موج بود. به قول اِوِرِت: "مکانیک کوانتومیِ رایج برای یک جهان ایزوله معنایی ندارد؛ چون ناظر خارجی وجود ندارد که سیستم را توصیف کند." در این تعبیر تابع حالت سیستم همواره به صورت تعینی با معادلۀ شرودینگر تحول پیدا میکند و هیچ تقلیلی رخ نمیدهد. تمام حالات همزمان وجود دارند و ما با مشاهده تنها متوجه میشویم در کدام شاخه قرار داریم. با وجود عجیب بودن و عدم تطابق این تعبیر با شهود روزمره، اورت برای دفاع از تعبیرش میگوید:
"از آنجایی که تمام جملاتِ برهم نهی مستقلا از معادلۀ موج پیروی میکنند و بر یکدیگر اثری ندارند پس هیچ مشاهدهگری از شکاف شاخهها با خبر نخواهد شد. اینکه این تصور از جهان با تجربۀ ما ناسازگار به نظر میرسد به خاطر عدم آگاهی ما از تقسیم شاخهها است و این شبیه نظریه کوپرنیک است که در آن زمان این موضوع که زمین در حال حرکت است، به عنوان یک واقعیت فیزیکی، با تفسیر مرسوم از طبیعت ناسازگار بود و زمانی مخالفان شکست را قبول کردند که آن نظریه توانست به خودیخود مشاهدات واقعی را پیشبینی کند. (در مورد کوپرنیک، اضافه شدن فیزیک نیوتونی مستلزم این بود که قادر باشد نشان دهد ساکنان کرۀ زمین از حرکت زمین ناآگاهند.)"
اورت هیچگاه به صراحت از لفظ چندجهانی استفاده نکرد. این اصطلاح توسط نسخۀ دیگری از این تعبیر، که توسط برایس دویت ارائه شد، به کار برده شد. تفاوت کلیدی رهیافت دویت و اورت در این است که نظریه دویت عینی است در حالی که نظریه اورت به تجربه های ذهنی مشاهدهگر وابسته است. آقای ساسکایند در ایمیل شخصی به بنده دربارۀ این تعبیر اینگونه میگوید:
"به نظر من بخشی از مشکل (نظریۀ کوانتوم) به دلیلِ کثرت راههایی است که ما میتوانیم جهان را به مشاهدهگرها و چیزهایی که مشاهده میشوند تقسیم کنیم. وقتی که یک مشاهدهگر، یک الکترون را مشاهده میکند، الکترون هم، مشاهدهگر را مشاهده می کند. اما تعبیر کپنهاگی با این تقارن سروکار ندارد. جهان مملو از زیرسیستمهاست و هر زیرسیستمی حق مساویِ ’مشاهدهگر‘ خوانده شدن را دارد، اما این (موضوع) در قواعد معمول آشکار نیست. اورت سعی کرد تا ’’دموکراسیِ بینِ مشاهدهگرها‘‘ را به دست آورد، اما ویلر و دویت ایدۀ اورت را در یک مسیري که اورت هرگز نمیخواست تعبیر کردند که من آن را درك نمیکنم، و اصطلاحاً به آن تعبیر چندجهانی می گویند. از طرف دیگر، تعبیر بور که یک زیرسیستمِ مخصوص را به عنوان مشاهدهگر (یا دستگاه) جدا می کند، و بر روي ’’تقلیل تابع موج‘‘ تکیه دارد، هیچ حسی به جز یک تقریب ایجاد نمی کند"
🆔 @QMproblems
این تعبیر در مقالهای در سال 1957 توسط هیو اِوِرِت، که دانشجوی دکترای فیزیک در دانشگاه پرینستون و شاگردِ جان ویلر بود، ارائه شد. هدف اصلی او این بود که چارچوبی برای مکانیک کوانتومی ارائه دهد که در آن بتوان معضلات کوانتوم را مرتفع کرد. انگیزۀ اصلی اورت رفع معضل دوگانگی فرآیند تحول تابع موج بود. به قول اِوِرِت: "مکانیک کوانتومیِ رایج برای یک جهان ایزوله معنایی ندارد؛ چون ناظر خارجی وجود ندارد که سیستم را توصیف کند." در این تعبیر تابع حالت سیستم همواره به صورت تعینی با معادلۀ شرودینگر تحول پیدا میکند و هیچ تقلیلی رخ نمیدهد. تمام حالات همزمان وجود دارند و ما با مشاهده تنها متوجه میشویم در کدام شاخه قرار داریم. با وجود عجیب بودن و عدم تطابق این تعبیر با شهود روزمره، اورت برای دفاع از تعبیرش میگوید:
"از آنجایی که تمام جملاتِ برهم نهی مستقلا از معادلۀ موج پیروی میکنند و بر یکدیگر اثری ندارند پس هیچ مشاهدهگری از شکاف شاخهها با خبر نخواهد شد. اینکه این تصور از جهان با تجربۀ ما ناسازگار به نظر میرسد به خاطر عدم آگاهی ما از تقسیم شاخهها است و این شبیه نظریه کوپرنیک است که در آن زمان این موضوع که زمین در حال حرکت است، به عنوان یک واقعیت فیزیکی، با تفسیر مرسوم از طبیعت ناسازگار بود و زمانی مخالفان شکست را قبول کردند که آن نظریه توانست به خودیخود مشاهدات واقعی را پیشبینی کند. (در مورد کوپرنیک، اضافه شدن فیزیک نیوتونی مستلزم این بود که قادر باشد نشان دهد ساکنان کرۀ زمین از حرکت زمین ناآگاهند.)"
اورت هیچگاه به صراحت از لفظ چندجهانی استفاده نکرد. این اصطلاح توسط نسخۀ دیگری از این تعبیر، که توسط برایس دویت ارائه شد، به کار برده شد. تفاوت کلیدی رهیافت دویت و اورت در این است که نظریه دویت عینی است در حالی که نظریه اورت به تجربه های ذهنی مشاهدهگر وابسته است. آقای ساسکایند در ایمیل شخصی به بنده دربارۀ این تعبیر اینگونه میگوید:
"به نظر من بخشی از مشکل (نظریۀ کوانتوم) به دلیلِ کثرت راههایی است که ما میتوانیم جهان را به مشاهدهگرها و چیزهایی که مشاهده میشوند تقسیم کنیم. وقتی که یک مشاهدهگر، یک الکترون را مشاهده میکند، الکترون هم، مشاهدهگر را مشاهده می کند. اما تعبیر کپنهاگی با این تقارن سروکار ندارد. جهان مملو از زیرسیستمهاست و هر زیرسیستمی حق مساویِ ’مشاهدهگر‘ خوانده شدن را دارد، اما این (موضوع) در قواعد معمول آشکار نیست. اورت سعی کرد تا ’’دموکراسیِ بینِ مشاهدهگرها‘‘ را به دست آورد، اما ویلر و دویت ایدۀ اورت را در یک مسیري که اورت هرگز نمیخواست تعبیر کردند که من آن را درك نمیکنم، و اصطلاحاً به آن تعبیر چندجهانی می گویند. از طرف دیگر، تعبیر بور که یک زیرسیستمِ مخصوص را به عنوان مشاهدهگر (یا دستگاه) جدا می کند، و بر روي ’’تقلیل تابع موج‘‘ تکیه دارد، هیچ حسی به جز یک تقریب ایجاد نمی کند"
🆔 @QMproblems
📚معرفی درس: سمینار فیزیک بنیادی
📎 مدرس: دکتر مهدی گلشنی
⏰ جلسۀ نخست: 14 مهر، ساعت 8:30
🚩 گروه فلسفه علم دانشگاه شریف
🆔 @QMproblems
📎 مدرس: دکتر مهدی گلشنی
⏰ جلسۀ نخست: 14 مهر، ساعت 8:30
🚩 گروه فلسفه علم دانشگاه شریف
🆔 @QMproblems
Quantum theory cannot consistently describe theuse of itself.pdf
694.3 KB
⭕️ معرفی مقاله:
"نظریۀ کوانتوم نمیتواند به صورت سازگار کاربرد خود را توصیف کند."
📜 مجله: nature communications, 2018
🆔 @QMproblems
"نظریۀ کوانتوم نمیتواند به صورت سازگار کاربرد خود را توصیف کند."
📜 مجله: nature communications, 2018
🆔 @QMproblems
Quantum problems
Quantum theory cannot consistently describe theuse of itself.pdf
⭕️ چکیدۀ مقاله: نظریۀ کوانتوم یک توصیف بسیار دقیق برای فرآیندهای اساسی فیزیک مهیا میکند. همچنین به نظر می رسد که این نظریه در توضیح پدیده های ریزمقیاس کارامد است. در این مقاله یک آزمایش ذهنی پیشنهاد شده است که به بررسی این سوال میپردازد که آیا اساسا نظریۀ کوانتوم می تواند به صورت عام معتبر باشد؟ اگر پاسخ مثبت باشد پس میتوان نظریۀ کوانتوم را برای مدل کردن سیستم های پیچیده به کار برد، که شامل آزمایشگری که از نظریۀ کوانتوم استفاده میکند هم می شود. با تحلیل این آزمایش ذهنی، تحت فرض جامعیت کوانتوم، این نتیجه منجر می شود که یک آزمایشگر، بر اساس مشاهدۀ یک نتیجۀ خاص در آزمایش، باید نتیجه بگیرد که آزمایشگر دیگر به صورت قطعی نتیجه ای متضاد را پیش بینی می کند. نتایج آزمایشگر، اگرچه همگی از نظریۀ کوانتوم بدست آمده، متناقض است. این نشان میدهد که نظریۀ کوانتوم را نمیتوان بر سیستم های پیچیده اعمال کرد، حداقل نه به صورت مستقیم.
🆔 @QMproblems
🆔 @QMproblems
HTML Embed Code: