TG Telegram Group Link
Channel: Quantum Physics
Back to Bottom
Forwarded from عکس نگار
🟠 استخراج قانون دوم کپلر

همانطور که در شکل اول تصویر نیز نشان داده شده است برای محاسبه مساحت بخش کوچکی از بیضی را که در بازه ی زمانی بسیار کوچکی طی می شود؛ به صورت زیر عمل می کنیم:
dA = dr(rdθ) = r dr dθ
اگر از کانون اصلی بیضی تا فاصله ی معین r مشتق بگیریم، مساحت جاروب شده در تغییرات بی نهایت کوچک θ، چنین می شود:
dA = (1/2)r^2 dθ
بنابراین آهنگ زمانی تغییر مساحت توسط خطی که از نقطه ای روی محیط بیضی ذبه کانون متصل می شود، برابر است با:
dA/dt = (1/2)r^2 (dθ/dt) *
حال سرعت مداری (V) را می توان با دو مولفه بیان کرد. یکی در امتداد r و دیگری عمود بر r. اگر r و θ را بردار های واحدی در امتداد r و عمود بر آن در نظر بگیریم(شکل دوم)، V را می توان چنین نوشت:
V = vr + = (dr/dt)r + r(dθ/dt)θ
با جای گزینی در معادله ی * خواهیم داشت:
dA/dt = (1/2)r
چون r و vθ بر هم عمودند:
rvθ = I r × v I = I (L/μ) I = L
و در آخر مشتق زمانی مساحت، قانون دوم کپلر را به دست می دهد:
dA/dt = L/2μ

قبلا ثابت شد که تکانه ی زاویه ای مدار ثابت است. بنابراین آهنگ تغییرات مساحت جاروب شده توسط خط واصل سیاره به کانون هم ثابت است.

🔸در این متن حروف bold شده نماد بردار می باشند.

🔺منبع: کتاب مقدمه ای بر اخترفیزیک نوین "بردلی کارول - دیل اوستلی"

🔘 بابت وقفه ای که در ارسال این پست به علت مشکلات اتصال به برنامه طی این چند هفته به وجود آمد عذر خواهی می کنم و امیدوارم دوباره شاهد این وقفه نباشیم.

🆔@physics3p
Forwarded from عکس نگار
🟠 استخراج قانون سوم کپلر

حال در موقعیتی قرار گرفته ایم که می توانیم با استفاده از دو قانون قبل، قانون سوم کپلر را هم استخراج کنیم. با انتگرال گیری از قانون دوم کپلر (dA/dt = L/2μ) در یک دوره تناوب P خواهیم داشت:
A=(L/2μ)P
در اینجا، جسم m که به دور جسم ثابت و بسیار بزرگتر M می گردد با جرم کاهیده ی μ که حول مرکز جرم می گردد تعویض شده است. با جای گذاری مساحت بیضی (A=πab) و به توان 2 رساندن طرفین معادله و چیدمان مجدد، به رابطه ی ذیل می رسیم:
P^2 = 4π^2 a^2 b^2 μ^2 / L^2
سر انجام با استفاده از معادله b^2 = a^2(1-e^2) و رابطه تکانه ی زاویه ای کل (معادله ی آخر قانون اول کپلر)، معادله ی آخر به صورت ذیل ساده می شود:

P^2 = 4π^2 a^3/G(m1 + m2)
این رابطه شکل عمومی قانون سوم کپلر (در برخی منابع علمی به نام قانون سوم کپلر به شکل نیوتونی نیز معروف می باشد) است. نیوتون نه تنها رابطه ای میان نیم محور اصلی مدار بیضی و تناوب مداری را ثابت نمود، بلکه شرطی را یافت که کپلر به طور تجربی موفق به کشف آن نشده بود و آن این است که مربع تناوب مداری با جرم کل منظومه نسبت عکس دارد. در این باره هم باید از خطای کپلر به خاطر عدم توجه به این اثر چشم پوشی کرد. اولین علت بروز چنین خطایی این بود که اطلاعات تیکو فقط به منظومه ی شمسی ما محدود میشد. علت دیگر هم این بود که در منظومه ی شمسی جرم خورشید بسیار بزرگتر از جرم هر سیاره ی دیگری است یعنی:
Ms + mp = Ms
اگر P را بر حسب سال و a را بر حسب واحد نجومی در نظر بگیریم، مقدار مجموعه ی ثوابت (از جمله جرم خورشید) برابر با یک خواهد شد (در سال 1621 کپلر توانست ثابت کند که چهار قمر گالیله ای مشتری هم از قانون سوم P^2 = ka^3 تبعیت می کنند. در این رابطه دیگر k، برابر یک نیست. اما کپلر نمی دانست که در مورد جسم مورد بحثش k برابر یک نسیت). این قانون آسان ترین راه برای به دست آوردن جرم اجرام آسمانی است؛ از همین رو در درک بهتر بسیاری از پدیده های سماوی، نقش مثمر ثمری ایفا می کند. در صورت کلی قوانین کپلر که از قوانین نیوتون استخراج می شود، علاوه بر سیاره هایی که به دور خورشید می گردند؛ در مورد مدار های کهکشان-کهکشان هم صدق می کند. با دانستن دوره تناوب مداری و نیم محور اصلی بیضی، می توان جرم کل منظومه را به دست آورد.

🔺منبع: کتاب مقدمه ای بر اخترفیزیک نوین "بردلی کارول - دیل اوستلی"

🆔@physics3p
Forwarded from اتچ بات
🔹مرور کوتاهی بر نظریه طراحی (1)

🆔 @Physics3p

نظریه طراحی برهانی برای اثبات وجود طراح هوشمند برای کیهان است. پایه گذاران این نظریه ویلیام دمبسکی، استیون سی میر و مایکل بهی هستند.
ویلیام دمبسکی در کتاب خود شروع به بازی با کلمات کرده و سعی میکند راهی برای اثبات اینکه چه پدیده هایی طراح هوشمند دارند و چه پدیده هایی براثر تصادف یا جبر هستند ارائه کند. نام این راه، معیار مشخصه-پیچیدگی است و گفته می‌شود اگر پدیده ای علاوه بر پیچیدگی، دارای الگو باشد به معنی وجود طراح است. پیچیدگی را اینطور تعریف می‌کند که هر پدیده‌ای که احتمال وقوع آن کمتر باشد پیچیدگی بیشتری دارد یعنی پیچیدگی با احتمال رابطه عکس دارد. ولی منظور از الگو چیست؟ در خود این کتاب مثال جالبی وجود دارد که منظور از الگو را مشخص می‌کند.

اگر هزار بار یک سکه را پرتاب کنیم یک توالی خاصی از شیر و خط ایجاد می‌شود که احتمال به وقوع پیوستن دوباره‌ی آن بسیار کم است همچنین اگر یک قفل رمز دار که دارای چندصد هزار حالت است داشته باشیم احتمال اینکه رمز را به طور شانسی صحیح وارد کنیم بسیار کم است. هر دوی اینها احتمال به وقوع پیوستن کم دارند بنابراین پیچیدگی‌ هر دو زیاد است ولی در مثال قفل الگویی خاص (همان رمز) وجود دارد که نشانه‌ی طراح است ولی در مثال پرتاب سکه اینطور نیست.

بنابراین پیچیدگی‌ و الگو در کنار هم نشان دهنده‌ی طراح هستند. ثابت های کیهانی که جهان ما را پایدار و حیات پذیر می‌کنند اگر برای منشأ آنها بخواهیم به تصادف محض باور داشته باشیم، احتمال اینکه ثوابت دقیقاً این مقادیر را اختیار کنند بسیار کم است و استدلال می.شود که طبق معیار مشخصه-پیچیدگی این ثابت ها طراح هوشمند داشته اند.

ولی این استدلال آنچنان هم که تعریف میکنند چنگی به دل نمیزند!

اولا فرض کنید در دوره‌ای زندگی می‌کنید که هنوز مشخص نشده که دلیل شکل هندسی بلور های سدیم کلرید یا همان نمک طعام به خاطر وجود نیروی الکترواستاتیک بین یون های مثبت و منفی است.
دانشمندی این بلور ها را مشاهده می‌کند و می‌گوید چرا باید ذرات این بلور به این شکل خاص کنار هم قرار بگیرند؟ برای اینکه این ذرات دقیقا این چینش خاص را انتخاب کنند احتمال بسیار بسیار کمی وجود دارد. علاوه بر این، ذرات این بلور دارند از یک الگوی خاصی پیروی می‌کنند. این پدیده هر دو ویژگی پیچیدگی و الگو را داراست پس مسئله حل شد! این کار طراح هوشمند است.
واقعاً اگر خود را جای آن دانشمند بگذارید طبق این نظریه به همین نتیجه خواهید رسید. ذهن خود را از یون ها و قوانینی که بین آنها وجود دارد پاک کنید. نظم و الگوی موجود در بلور ها واقعا خیره کننده است ولی می‌دانیم که در ایجاد بلور ها طراح هوشمندی نقش نداشته.

برگردیم به موضوع ثابت های کیهانی.
بدیهی است که ما در جهانی زندگی میکنیم که شرایط خاص دارد و اصلا نباید تعجب کنیم که چرا این چنین است. نباید بگوییم که چرا کیهان اینطور تنظیم شده. این سوال صحیحی نیست. چرا؟ چون ما معلول یک علت هستیم. این کیهان باید این ویژگی ها را میداشت تا بتواند جایگاهی برای حیات باشد.
اگر ثابت گرانش این مقدار نبود خب مشخص است که جهانی با ثابت گرانش بیشتر یا کمتر در هم فرو میریزد و نمیتواند اصلا پایدار باشد و تکامل یابد.

مانند این است که بالای قله‌ای باشیم و بگوییم چرا ما همه چیز را از بالا میبینیم!

جهانی تصادفی با ثابت ها و قوانین فیزیکی مخصوص خودش ایجاد میشود، اگر پایدار باشد باقی میماند، اگر بتواند پذیرای حیات باشد در آن حیات شکل میگیرد و آنجاست که جانداری پیدا میشود که جهانش را مشاهده کند و بپرسد چرا جهان اینگونه است.
اگر جهانی ناپایدار تولید شود، خودش خودش را نابود خواهد کرد و بار دیگر شانس خود را امتحان میکند!
البته استیون میر می‌گوید این فرضیات ( راجب منشا ثابت ها) قابل ازمایش و اثبات نیستند البته وجود خالق را هم نمیتوان به این شکل اثبات کرد ولی فیلسوفان علم وجود طراح را بر فرضیات دیگر ترجیح می‌دهند.

بله خب مشخص است. اینقدر فرضیه طراح راحت صورت مسئله را پاک می‌کند که جای صحبتی باقی نمی‌ماند. فرضیات علمی مخصوصا راجب منشأ کیهان یا چگونگی شکل‌گیری آن با مشکلات بزرگی مواجه هستند. میتوانند چگونگی تکامل کیهان از لحظه‌ای پس از آغاز تا امروز را شرح دهند ولی نمی‌توان با قوانین فیزیکی که می‌شناسیم در مورد پیدایش کیهان صحبت کرد. چون مشخص نیست که در لحظه آغاز (و اگر صحیح باشد قبل از آن) چه قوانینی حکم فرما بوده است. هیچ ابزاری در دست نداریم برای همین آن لحظه یک معماست.

🆔 @Physics3p
Forwarded from اتچ بات
🔹مرور کوتاهی بر نظریه طراحی (2)

🆔 @Physics3p

استفن میر برای اثبات طراحی، ساختار پروتئین ها، سلول ها و DNA را هم مثال می‌زند. چطور چنین توالی خاصی از آمینواسید ایجاد شده و پروتئین ها را ساخته؟ این ساختار اینقدر پیچیده است که منطقی نیست بگوییم تصادف محض آنرا ساخته.
بله کاملا صحیح است
ولی مانند مثال دانشمندی است که یون ها را نمی‌شناخت و قوانین الکترواستاتیک را نمیدانست و می‌گفت این بلور ها طراحی شده هستند. منطقی است که با استفاده از علم به دنبال پاسخی باشیم نه اینکه با یک مشت استدلال آبکی صورت مسئله را پاک کنیم.

اینکه به پاسخ هر سوالی که نمی‌دانیم بگوییم طراح آنرا ساخته هنر نیست!
این کار را انسان های بسیار پیش از ما انجام داده اند. آنها الهه ها و داستان های افسانه‌ای می‌ساختند و در آنها به سوال هایی پاسخ می‌دادند.
دلیل نمی‌شود که بگوییم چون هنوز به طور کامل منشأ فلان پدیده را نمیدانیم و از طرفی آن پدیده پیچیده است پس طراح دارد و تمام. انسان از همان ابتدا که پاسخ تمام سوالات را نمی‌دانسته است. خیلی از معماها بعد چند دهه پاسخشان بدست آمده. آیا باید دانشمندان می‌گفتند که جواب را نمیدانیم و پدیده پیچیده است و کار طراح هوشمند است؟
این بیشتر شبیه همان پاک کردن صورت مسئله است. یا شاید هم این نظریه تمایل دارد انسان را به انتهای علم برساند. (تا اینجا برای هرچیز پاسخ پیدا کردیم که کردیم و آنهایی هم که منشأ شان هنوز مبهم است پس کار طراح است پس کار علم دیگر تمام شد.)

در کل این نظریه حرف خاصی برای زدن ندارد. در واقع دارد یک نظر فرسوده و قدیمی را دوباره احیاء می‌کند که کاری بیهوده است. اگر قرار بود این نظریات چیزی را پیش ببرند تا به حال این کار را کرده بودند. ما به دنبال جوابی قانع کننده هستیم. اگر جمله ‌ی «طراح آنرا ساخته» برای ما قابل قبول بود هرگز علوم تجربی به وجود نمی‌آمدند.
🆔 @Physics3p
ذهن گرایی (اصالت ذهن) subjectivism

یک واکنش به مشکل اندازه گیری کوانتومی این است که به ایده آلیسم ذهن گرایی عقب نشینی کنیم.
برای انجام این کار به سادگی میپذیریم که فیزیک کوانتومی نشان میدهد که این غیر ممکن است که به یک هدف واقعیت فیزیکی ببخشیم تنها چیزی که ما میدانیم باید واقعی باشد تجربه ذهنی شخصی ماست؛

شمارنده ممکن است هم شلیک کند و هم شلیک نکند؛ گربه ممکن است هم زنده باشد و هم مرده، اما هنگامی که اطلاعات از طریق مغز به ذهن میرسد من با یقین میدانم که کدام واقعیت رخ داده است. فیزیک کوانتومی ممکن است در مورد فوتونها ، شمارنده ها و گربه ها به کار آید. اما در مورد شما یا من به کار نمی‌آید!

البته من نمیدانم شما هم واقعی هستید یا نه بنابراین من در معرض خطر بازگشت به نفس گرایی هستم که در آن تنها من و ذهن من واقعی هستیم فلاسفه بحث طولانی در مورد اینکه آیا میتوانند وجود یک دنیای فیزیکی خارجی را اثبات کنند داشته‌اند.
اما هدف علم این نیست که به این سوال پاسخ دهد بلکه این است که یک توضیح سازگار برای هر جهان عینی که وجود دارد ارائه دهد.
کنایه آمیز خواهد بود اگر فیزیک کوانتومی قرار باشد در نهایت همه این ماموریت را خراب کند. بیشتر ما به جای آن در جستجوی یک راه جایگزین به سمت جلو خواهیم بود.

🆔️@physics3p
Forwarded from اتچ بات
انرژی بستگی هسته:
🆔 @Physics3p

اگر جرم پروتون و نوترون های یک هسته را باهم جمع کنیم این مقدار از جرم هسته‌ی اتم بیشتر است. به این تفاوت جرم کاهیده می‌گویند. در نظر بگیرید که N نوترون و Z پروتون در یک هسته وجود دارد. یک افزایش در انرژی پتانسیل الکتریکی داریم که موجب نیروی الکترواستاتیکی بین پروتونها است و باعث می‌شود پروتون ها از هم دور شوند. اما یک کاهش انرژی پتانسیل توسط نیروی هسته ای قوی داریم که موجب کاهش انرژی پتانسیل الکتریکی می‌شود. این کاهش انرژی پتانسیل انرژی بستگی هسته می‌گویند. طبق رابطه E=mc² این کاهش انرژی معادل کاهش جرم است. در شکافت هسته ای یک هسته از اتم به دو هسته با جرم تقریبا برابر تولید می‌شود که این باعث آزاد شدن انرژی بستگی می‌شود. این همان انرژی است که در رآکتور هسته ای و بمب اتمی ازاد می‌شود. در گداخت هسته ای دو هسته بهم جوش میخورند و هسته سنگین تری به وجود می‌آورند که مقداری جرم به انرژی تبدیل می‌شود. این اساس تولید انرژی‌ در ستارگان است. برای اینکه گداخت اتفاق بیفتد باید هسته دو اتم بسیار بهم نزدیک شوند. زمانی این اتفاق می‌افتد که انرژی جنبشی بر دافعه کولنی غلبه کند یا به عبارتی دما به حدی برسد که هسته ها بتوانند بهم وصل شوند. جالب است بدانید طبق فیزیک کلاسیک دمای خورشید برای آغاز فرایند گداخت باید بیش از 10¹⁰ کلوین باشد اما دمای خورشید 10⁷ کلوین است. مکانیک کوانتوم به ما می‌گوید پروتون ها می‌توانند از سد پتانسیل تونل ( تونل زنی کوانتومی ) بزنند بدون اینکه انرژی کافی برای بالا رفتن از تپه را داشته باشند.

🆔 @Physics3p

منبع: اخترفیزیک مقدماتی بابک کبیری منش
Forwarded from اتچ بات
🔸ایرادات کیهان‌شناسی نیوتنی:

🆔 @Physics3p

در فیزیک نیوتنی فضا و زمان دو مفهوم مطلق و جدا از هم هستند. در پایان سده‌ی نوزدهم جهان نیوتنی را جهانی نامتناهی می‌دانستند زیرا قانون گرانش نیوتن ایجاب می‌کرد که جهان متناهی پایدار نیست و دچار انقباض گرانشی خواهد شد.

سراسر فضای نیوتنی را اجرام آسمانی با توزیعی تقریباً یکنواخت پر کرده است که به اصل همگنی معروف است و یکی از اصول کیهانشناختی می‌باشد. اصل دیگر به نام اصل همسانگردی بیان می‌کند که هیچ جهتی بر جهت های دیگر فضا ارجحیت ندارد و جهان در همه‌ی جهت ها یکسان است. هرگاه جهان همگن، همسانگرد و نامتناهی باشد مکانیک نیوتنی با مشکل روبه‌رو می‌شود. نمونه‌ای از ایرادات کیهان‌شناسی نیوتنی را در این مطلب لیست کرده‌ایم:

۱) چگالی جهان در مکانیک نیوتنی دقیقاً برابر با صفر می‌شود. این نکته از اصل همسانگردی نتیجه می‌شود. بنابر همسانگردی فضا، شتاب گرانشی باید برابر صفر باشد زیرا وجود شتاب گرانشی با مقدار ناصفر و جهتی خاص، نشان می‌دهد که آن جهت خاص بر دیگر جهت ها ارجحیت دارد و این خلاف اصل همسانگردی می‌باشد. بنابراین شتاب گرانشی باید صفر باشد که در این صورت طبق معادله‌ی پواسن که همان صورت دیفرانسیلی قانون گرانش نیوتن است چگالی جهان دقیقا مساوی صفر می‌شود. اما حقیقت این است که چگالی جهان با آنکه بسیار کم است ولی صفر نیست.

۲) هرگاه ماده در همه‌ی نقاط فضای نامتناهی توزیع شده باشد نتیجه‌ی کاربست مکانیک نیوتنی بر این فضا وجود میدان گرانشی بی‌نهایت است. می‌توان ثابت کرد که شتاب گرانشی با شعاع جهان متناسب است و چون طبق مکانیک نیوتنی شعاع جهان بی‌نهایت است بنابراین میدان گرانشی در این فضا بی‌نهایت می‌شود.

۳) انتقال تاثیر گرانشی سرعت نامحدود دارد. پذیرش این موضوع حتی در زمان نیوتن هم سخت بود.

۴) در مکانیک نیوتنی می‌توان با نیرو وارد کردن به جسم به آن شتاب داد و سرعت آنرا حتی به سرعت نور و فراتر از آن رساند اما بعدا مشخص شد که سرعت نور سرعت حدی جهان است.

۵) قوانین مکانیک نیوتنی تحت تبدیلات لورنتس ناوردا نیست. قانون گرانش نیوتن تنها در یک دستگاه مطلق صادق است و در سرعت های بسیار کم نسبت به سرعت نور پابرجاست و در سرعت های زیاد قادر به توصیف، تبیین و پیش‌بینی رفتار گرانشی ماده نیست.

۶) جهان نیوتنی نامتناهی و ایستاست چنین جهانی فاقد تعادل است و با اختلالی اندک از تعادل خارج شده و یا دچار انقباض گرانشی می‌شود و یا دچار انفجار و انبساط سریع به بیرون می‌شود.

۷) در سال ۱۸۲۶ اولبرس این پرسش را مطرح کرد که چرا آسمان شب تاریک است؟ با فرض همگن، همسانگرد و همچنین نامتناهی و نامتغیر بودن جهان، با توزیع یکنواخت کهکشان هایی روبه‌رو هستیم که هرکدام دارای میلیارد ها ستاره‌اند و بنابراین باید از هر سو به آسمان می‌نگریم خط دید ما باید به یک ستاره ختم شود.

🆔 @Physics3p
نظریه ریلی-جینز:
🆔 @Physics3p

در سال ۱۹۰۰ ریلی و جینز بر روی طبیعت تابش الکترومغناطیس کاواک متمرکز شدند. نظریه ریلی-جینز به شرح زیر است:

یک کاواک با دیوار فلزی به شکل مکعب را در نظر بگیرید. وقتی که مکعب تا دمای T به صورت یکنواخت گرم شود دیواره‌ی داخلی مکعب شروع به تابش می‌کند. پس از اینکه این امواج تابش شده از یک دیواره به دیواره‌ی رو به رو می‌رسد بازتاب می‌شوند و امواج تابیده با امواج بازتاب شده یک موج ایستاده تشکیل می‌دهند. هر موج الکترومغناطیس دارای دو میدان الکتریکی و مغناطیسی است که بر جهت انتشار موج عمود است. موج تابش شده از یک دیواره بر سطح آن عمود است بنابراین بردار میدان الکتریکی این موج موازی با دیواره مکعب است. زمانی که میدان الکتریکی با یک سطح فلزی موازی باشد ذرات باردار در فلز چنان جریان می یابند تا میدان الکتریکی را خنثی کنند. بنابراین مقدار میدان الکتریکی در دیواره‌ی مکعب برابر صفر می‌شود. بنابراین در دیواره مکعب گره وجود دارد. چون دامنه‌ی نوسان میدان الکتریکی در دیواره‌ صفر است. به همین ترتیب ثابت می‌شود که تمامی امواج ایستاده ای که داخل مکعب تشکیل می‌شوند در دیواره‌ ها دارای گره هستند به همین شکل که در تصویر نشان داده شده. حال اگر تعداد این امواج ایستاده را شمارش کنیم و در انرژی میانگین هر یک از این امواج ضرب کنیم و بر حجم کاواک تقسیم کنیم انرژی میانگین در واحد حجم بدست می‌آید که به آن چگالی انرژی می‌گویند. این همان کمیت مورد نظر است. برای امواج الکترومغناطیسی یک بعدی ایستاده میدان الکتریکی به صورت تابع زیر است:

E(x,t)=E₀ sin(2πx/𝝀) sin(2πft)

در این رابطه 𝝀 طول موج، f بسامد و E₀ دامنه‌ی بیشینه‌ی میدان الکتریکی است. در صورتی که 2x/𝝀 یک مقدار صحیح ( 0 ،1، 2 ،3 و...) داشته باشد sin(2πx/𝝀) برابر با صفر می‌شود و در نتیجه در این نقاط میدان الکتریکی صفر است و گره داریم. همانطور که توضیح داده شد در دیواره ها گره داریم بنابراین اگر مکعب با طول ضلع a را در نظر بگیریم باید x=a در رابطه 2x/𝝀=n صدق کند.

می دانیم که:

𝝀=c/f
با جایگذاری در n=2x/𝝀 داریم:

f= cn/2a n= 1,2,3...

با این رابطه مقادیر مجاز f (بسامد) را بدست می‌آوریم. اگر رابطه بالا را برای n بنویسم به شکل زیر می‌شود:
n= 2af/c
تعداد نقاط بین دو بسامد f و f+df برابر می‌شود با:
n= 2a(df)/c
این عبارت در یک 2 باید ضرب شود که به دو حالت ممکن قطبش (به خاصیتی از امواج عرضی که جهت‌گیری نوسانات آن‌ها را مشخص می‌کند گفته می‌شود.) اشاره دارد. بنابراین تعداد امواج ایستاده برابر میشود با:

4a(df)/c

به سادگی این رابطه به سه بعد تعمیم داده میشود:
8πVf²(df)/c³
که V حجم جسم می‌باشد.
اکنون تعداد امواج ایستاده را داریم حال باید انرژی میانگین هرکدام از این امواج ایستاده را بیابیم. بنابر قانون همپاری در ترمودینامیک که بیان می‌کند: در دستگاهی متشکل از مولکول های گاز که در دمای T در تعادل هستند میانگین انرژی جنبشی هر مولکول برابر با KT/2 است. که K ثابت بولتزمن می‌باشد. این قانون برای هر سیستم در حال تعادل که داری تعداد زیادی جزء یکسان است به کار می‌رود. در اینجا اجزای یکسان ما تعداد بسیار زیاد امواج ایستاده می باشند که یک درجه آزادی دارند و آن دامنه‌ی میدان الکتریکی می‌باشد. بنابراین انرژی جنبشی هریک از امواج ایستاده برابر KT/2 است. برای هر سیستم با یک درجه آزادی که حرکت هماهنگ ساده انجام میدهد انرژی کل دو برابر انرژی جنبشی میانگین آن است پس انرژی کل میانگین هر موج ایستاده برابر با KT می‌شود. بنابراین انرژی تابشی در واحد حجم (چگالی انرژی) در فاصله‌ی بسامدی f تا f+df و در دمای T برابر می‌شود با:

𝛒(f)df= 8πf²(df)KT/c³

🆔 @Physics3p
نسبیت خاص، عام و کیهانشناسی.pdf
10.3 MB
📚 کتاب نسبیت خاص، عام و کیهانشناختی

🖊 ولفگانگ ریندلر

فارسی

🆔 @Physics3p
Forwarded from اتچ بات
تعبیر جهان های متعدد در مکانیک کوانتوم:

🆔 @Physics3p

در مطالب قبلی کانال توضیح دادیم که ذرات پیش از مشاهده احتمال حضور در چندین مکان را دارند. و به تعبیر کپنهاگی اشاره کردیم که بیان داشت با مشاهده ذرات حالت های دیگر نابود شده و فقط یک حالت باقی می‌ماند.

اما تکلیف حالت های دیگر چیست؟ اگر فقط از تمام حالت های موجود ذره یک حالت را انتخاب می‌کند بقیه حالت ها چه میشود؟

ریچارد فاینمن از فرضیه واقعیت های موازی استفاده کرد. وی از ایده ای موسوم به «جمع مسیر ها» یا «جمع تاریخچه ها» استفاده کرد. فاینمن اعتقاد داشت که ذره تا قبل از اینکه مشاهده شود و در حالت برهمنهی قرار دارد می‌تواند تمام مسیر های بین دو نقطه را طی کند. این که چرا ما فقط یک مسیر را مشاهده میکنیم به عقیده فاینمن به علت این است که تمام مسیر های ممکن دیگر یک دیگر را خنثی می‌کنند و فقط یک مسیر باقی می‌ماند. فاینمن به هر مسیر عددی اختصاص می‌دهد که این اعداد با کمک مجموعه قوانین دقیقی محاسبه می‌شوند. با ترفند های ریاضی گونه با جمع کردن تمام اعداد مربوط به مسیر های ممکن می‌توان احتمال مسیری را که بین تو نقطه طی کرد را به دست اورد. در واقع فاینمن دریافته بود که اعداد مربوط به مسیر های عجیب اغلب یکدیگر را خنثی کرده و حاصل کوچکی دارند. و مسیر معقول نیوتونی بود که بیشترین مجموع را داشت.
این بینش ریاضی فاینمن به «انتگرال مسیر» معروف است. اما باز هم تفسیر کپنهاگی بی توضیح باقی مانده بود. در سال ۱۹۵۷ دانشجویی به نام هیو اورت راه حل مناسبی پیشنهاد داد.
هیو اورت به جای رمبش تصادفی تابع موج به یک حالت ملموس کلاسیکی، به وقوع پیوستن تمامی حالت ها و احتمال های ممکن و برهم نهاده‌ی تابع موج را در فضای هیلبرت فرض کرد. فضای هیلبرت فضایی برداری با بی‌نهایت بُعد است که تابع موج به عنوان برداری در آن شناخته میشود. به نوعی هر سیستم کوانتومی را می‌توان تابع موجی در فضای هیلبرت پنداشت. در این رویکرد اورت با نادیده گرفتن رمبش و به جای حذف واقعیت ها توسط مشاهده گر، واقعیت هار را در جهانی دیگر به فعلیت رساند. یعنی در واقع تمامی حالات ممکن برای یک ذره اتفاق می‌افتد. هرکدام از آنها در جهانی خاص فعلیت می‌یابند. اورت از بین رفتن تابع موج به یک حالت کلاسیکی را منتفی کرد. به عقیده وی تابع موج هرگز از بین نمی‌روند بلکه به حالت های بالقوه خود تقسیم می‌شوند همانند شاخه های درخت و چنان اذعان داشت که هر کدام از شاخه های این درخت نماینده یک جهان کامل و مستقل هستند. در این رویکرد دیگر نیازی به رمبش ناگهانی تابع موج نبود. اما حامل پیامی گنگ تر بود:
جهان هایی که می‌توانستند دائما به میلیارد ها جهان دیگر منشعب شوند.

🆔 @Physics3p

منبع: کتاب به دنبال جهان های موازی سعید گراوندی(زاحل)
تقارن و ابر تقارن

در فیزیک هنگامی که گفته می شود یک سیستم تقارن دارد که ویژگی های آن، در نتیجه ی برخی از تبدیلات مثل چرخش در فضا و یا تصویر آینه ای خود، بدون تغییر بماند.

برای مثال اگر یک دونات را بچرخانیم به همان شکل اول دیده خواهد شد. اما ابر تقارن نوع دقیق تری از تقارن است که نمی توان آن را با تبدیل معمولی فضا، معادل دانست. یکی از تعابیر مهم ابر تقارن این است که ذرات نیرو و ماده و در نتیجه خود نیرو و ماده،در حقیقت تنها دو شکل مختلف از یک چیز هستند.

این به آن معناست که هر ذره ای از ماده برای مثال کوارک دارای یک همزاد به صورت ذره ای از نیرو می باشد. همین طور هر ذره ی نیرو مثل فوتون، دارای همزادی به صورت ذره ی مادی است. مفهوم ابر تقارن توانست مشکل مقادیر نامتناهی را در مدل استاندارد حل کند.

بنابراین در تئوری ریسمانها تبدیلاتی وجود دارد که طبق آن جای فرمیونها و بوزونها عوض می شود، اما با این تبدیلات نباید معادلات فیزیکی تغییر کنند، مسئله ی ابر تقارن در تئوری ریسمانهاء نقشی بسیار عمده بازی می کند. به این ترتیب که ادعا می شود برای هر ذره ی اتمی، یک ذره ی مشابه به نام ذره ی اس وجود دارد.(S ذره)

مسئله ی تقارن یا ابر تقارن می گوید برای هر ذره ای، ذره ی دیگری وجود دارد که همه چیز آن مانند ذره ی اولی است، به جز اینکه اسپین یا گردش داخلی آن ذره متفاوت است.

این چرخش درونی به نوبه ی خود به دو صورت می باشد، بسته به این که عدد اسپین صحیح باشد یا کسری، یا بوزون است یا فرمیون. برای مثال فوتون و ذره ی هیگز بوزون می باشند، اما الكترون یا کوارک فرمیون هستند.

به عبارتی مهم تر ابر تقارن ارتعاشات کوانتومی را رام می کند. بی نهایت ها حذف می گردند. ابر تقارن در نظریه ی ریسمانها به خوبی جای می گیرد و تمام نتایجی که در انرژی های بالاتر از تئوری ریسمانها گرفته می شود، نشان می دهد که این ابر تقارن بایستی وجود داشته باشد.

اما زمانی که انرژی پایین است، این ابر تقارن شکسته می شود، و هنگامی که ابر تقارن می شکند آن وقت ذراتی که جفت بودند می توانند پس از جدا شدن (شکسته شدن ابر تقارن) دارای جرم های مختلفی شوند. امید است در آزمایش سرن بتوان برای ذرات، جفت ابر تقارنی آنها را پیدا کرد.

🆔️ @physics3p
🔸مدل کوارکی:
🔹تمام ذرات در طبیعت بی رنگ اند!

تمام هادرون ها از اجزای بنیادی تری به نام کوارک تشکیل شده اند. کوارک ها دارای سه نوع (یا طعم) هستند کوارک u، کوارک d و کوارک s. برای هر کوارک یک پاد کوارک وجود دارد.
براساس مدل کوارکی:

هر باریون از سه کوارک (معروف ترین باریون ها پروتون و نوترون) تشکیل شده است. (و هر پادباریون از سه پادکوارک تشکیل شده)

هر مزون از یک کوارک و پادکوارک تشکیل شده.
🆔 @Physics3p
مدل کوارکی از نابسامانی عمیقی رنج می برد: به رغم جستجوی ۲۰ ساله هیچکس یک کوارک مجزا ندیده است. اگر واقعا یک پروتون از سه کوارک تشکیل شده است پس اگر چیزی را محکم به ان بکوبیم باید کوارک ها از ان بیرون بجهند. تشخیص آنها هم چندان دشوار نیست چون دارای بار بارز کسری هستند آزمایشی معمولی مانند روغن میلیکان کار شناسایی را انجام می دهد.

ناکامی آزمایش های تولید کوارک باعث بدبینی گسترده ای نسبت به مدل کوارکی در دهه ۶۰ و اوایل ۷۰ شد. کسانی که به این مدل معتقد بودند مطرح کردند: شاید به دلایلی که نمی دانیم کوارکها در مزون ها و باریون ها حبس شده اند و بنابراین هرچه سعی کنید نمیتوانید آن هارا بیرون بکشید. این توجیه مشکلی را حل نمی کند اما موضوعی را که مسئله نظری سرنوشت ساز دهه هشتاد که شناخت سازوکار حبس کوارکی است را مطرح می کند.

حتی اگر کوارک ها در باریون ها گیر کرده باشند باز هم مطالعه تجربی آنها ممکن است. می توان داخل پروتون را مانند رادرفورد که داخل اتم را بررسی کرد با شلیک چیزهایی درون آنرا کاوید. ازمایش هایی از این نوع در اواخر دهه ۶۰ با شلیک الکترون هایی پر انرژی در استنفورد انجام شد. آنها آزمایش در اوایل دهه هفتاد با استفاده از نوترینو و سپس با پروتونها تکرار کردند.
نتایج این آزمایش به پراکندگی ناکشسان عمیق موسوم است که به طور شگفت‌انگیز یااورد نتایج آزمایش رادرفورد است. اغلب ذرات فرودی مستقیما عبور می کنند در صورتی که تعداد کمی از آنها باز می گردند. این بدان معناست که بار پروتون در قطعات کوچکی متمرکز شده است درست شبیه نتایج آزمایش رادرفورد که نشان میداد بار مثبت اتم در هسته متمرکز شده است. در مورد پروتون شواهد دال بر آن است که به جای یک قطعه سه قطعه وجود دارد و این تایید محکم مدل کوارکی است. یک ایرادی نظری بر مدل کوارکی وارد بود. به نظر می رسید که این مدل اصل طرد پاولی را نقض می کند. در فرمول بندی اولیه پاولی، اصل طرد اظهار می داشت که هیچ دو الکترونی نمی توانند یک حالت را اشغال کنند. (این قاعده در مورد ذرات با اسپین نیم صحیح به کار می روند (ذرات مادی)).
🆔 @Physics3p
به ویژه اصل طرد به طور مشابه برای الکترون ها باید برای کوارکها نیز برقرار باشد. برای مثال فرض میشود ذره ی ++∆ از سه کوارک یکسان u در "یک حالت" تشکیل شده باشد به نظر می رسد این مورد با اصل پاولی ناسازگار باشند. در سال ۱۹۶۴ گرینبرگ راهی برای گریز از این معضل یافت. او اظهار داشت کوارک ها علاوه اینکه با سه طعم مختلف (u،d،s) ظاهر می شوند بلکه هریک از انها می توانند سه رنگ مختلف (آبی، قرمز، سبز) هم داشته باشند. برای ساخت یک باریون به سادگی می توان یک کوارک از هر رنگ را در نظر می گیریم. پس دیگر کوارک های u در ذره ++∆ یکسان نیستند. (یکی آبی یکی قرمز و دیگری سبز است) چون اصل طرد فقط برای ذرات "یکسان" به کار می رود، مسئله حل است. فرض رنگ شبیه یک تردستی به نظر می رسد و بسیاری در ابتدا آن را نفس اخر مدل کوارکی می پنداشتند. بعدها معلوم شد که که وارد کردن رنگ یکی از سودمند ترین ایده های زمان بوده. البته بدیهی است که این رنگ ربطی به معنای لغوی رنگ‌ ندارد به هرحال اصطلاح رنگ یک جنبه ی زیبا را داراست، زیرا مشخصه ساده و مطبوعی را از ترکیبات ویژه ی کوارکها که در طبیعت یافت می شود بیان می کند:

تمام ذرات موجود در طبیعت بی رنگ اند.

منظور از بی رنگ آن است که یا مقدار کل هر رنگ صفر است یا هر سه رنگ به مقدار مساوی وجود دارند.
این قاعده زیرکانه توضیح میدهد که چرا نمی توانید ذره ای را با دو کوارک یا چهار کوارک بسازید و همچنین دال بر این است که چرا در طبیعت کوارکهای تکی وجود ندارد. تنها ترکیبات بی رنگی که می توان ساخت عبارت اند از:
مزون ها (qq)، باریون ها (qqq) و پاد باریون ها.
🆔 @Physics3p

پ.ن: علاوه بر این سه طعم (sوuوd) که در متن گفته شده سه نوع کوارک دیگر (tوbوc) هم وجود دارد.

📚منبع: کتاب ذرات بنیادی گریفیث
Forwarded from اتچ بات
‍ نظریه پوزیترون ها:

پیش بینی وجود ذرات مجازی
🆔 @Physics3p


معادله دیراک ( https://hottg.com/physics3p/3071 ) نتیجه‌ی سازگار کردن نسبیت با مکانیک کوانتومی است. در مطلب "معادله دیراک" توضیح دادیم که این معادله ذره ای مشابه الکترون ولی با بار مثبت را پیش بینی می کرد و علاوه بر پاد ذره الکترون، پاد ذراتی برای پروتون و نوترون هم پیش بینی می کند. وجود پاد ذره جهان قابل رویت را شگفت انگیز تر می کند و در عین حال فضای خالی را پیچیده تر.

ریچارد فاینمن اولین کسی بود که یک درک مستقیم را برای اینکه چرا این معادله نیاز مند وجود پاد ذرات است فراهم کرد که در نهایت منجر به اثبات این مطلب شد که فضای خالی کاملاً خالی نیست. فاینمن فهمید که نسبیت به ما می گوید ناظرینی که با سرعت متفاوتی حرکت می کنند، از کمیت هایی مثل زمان و فاصله، اندازه گیری های متفاوتی دارند. برای مثال برای اجسامی که با سرعت حرکت می کنند، زمان آهسته تر می گذرد. اگر به نوعی کسی بتواند سریع تر از نور حرکت کند به نظر می آید او در زمان به عقب باز خواهد گشت، که این یکی از دلایلی است که سرعت نور را به عنوان حد سرعت کیهانی درنظر می گیرند.

یکی از اصول کلیدی مکانیک کوانتومی، اصل عدم قطعیت هایزنبرگ است، که عنوان می کند برای یک جفت مشخصات خاص مانند سرعت و موقعیت در یک سیستم داده شده، نمی توان در یک لحظه مقدار قطعی تعیین کرد. یا به لحاظ دیگر، اگر شما یک سیستمی را در یک بازه زمانی ثابت اندازه گیری کنید، نمی توانید انرژی کل اش را به طور دقیق محاسبه کنید.

نکته ای که این مطالب به آن اشاره دارد این است که برای زمان های بسیار کوتاه، آنقدر کوتاه که شما نتوانید سرعتشان را با دقت بالا اندازه گیری کنید، مکانیک کوانتومی این احتمال را جلوی شما می گذارد که این ذرات ظاهرا با سرعت بیش از نور حرکت کنند! اما اگر سرعتشان بیشتر از نور باشد انیشتین به ما می گوید که آنها باید طوری رفتار کنند که انگار در حال بازگشت در زمان هستند!

فاینمن به حد کافی شجاعت داشت تا این احتمال ظاهرا عجیب را جدی بگیرد و معانی دیگری از آن استخراج کند. او نمودار۱ را برای الکترونی کشید که به طور متناوب در میان مسیر حرکتش، سرعتش از سرعت نور عبور می کند.

او فهمید که نسبیت به ما می گوید ممکن است ناظر دیگری وجود داشته باشد که به طور متناوب چیزی را مشاهده کند مانند نمودار۲؛ با الکترونی که در زمان به جلو می رود، بعد عقب می رود و دوباره جلو می رود.

با این حال حرکت در جهت عکس زمان برای بار منفی از لحاظ ریاضی مطابقت دارد با حرکت در جهت مثبت زمان برای بار مثبت. بنابراین نسبیت برای جلوگیری از تناقضِ حرکت الکترون در جهت عکس زمان نیازمند وجود ذرات با بار مثبت است که جرم و سایر مشخصات مشابه با الکترون را دارند. در این حالت، می توان نمودار دوم فاینمن را به صورت نمودار ۳ تفسیر کرد: الکترونی در حال حرکت است، سپس در نقطه دیگری از فضا یک جفت الکترون-پوزیترون از هیچ بوجود می آیند، سپس پوزیترون به الکترون اولیه برخورد می کند و هر دو از بین می روند. در نهایت الکترونی به جا می ماند که در حال حرکت است.

در زمان کوتاهی حداقل برای یک لحظه، چیزی از هیچ چیز اقدام به تولید مثل کرد! این ذرات که در زمان بسیار کوتاه پدید آمده و ناپدید می شوند را ذرات مجازی می نامند. فاینمن به زیبایی این تناقض را در مقاله ای با نام «نظریه پوزیترون ها» در سال ۱۹۴۹ توضیح داد.

🆔 @Physics3p

📚 جهانی از عدم لاورنس کراوس
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
⭕️ آزمایش ذهنی گربهٔ شرودینگر

اروین شرودینگر از بنیان گذاران مکانیک کوآنتومی، در این آزمایش سعی دارد به یکسری از مفاهیم مهم مکانیک کوآنتومی دست یابد. این آزمایش چگونه کار میکند و چه کاربردی در مکانیک کوآنتومی میتواند داشته باشد؟

#زیرنویس_فارسی

🆔 @Physics3p
⚫️ دکتر فیروز نادری معاون پیشین مدیرکل تنظیم راهبردهای آزمایشگاه پیش‌رانش جت در ناسا و مدیرکل اکتشافات منظومهٔ شمسی درگذشت.
🆔 @Physics3p
نظریه گروه برای فیزیکدانان .pdf
11.4 MB
📚 نظریه گروه برای فیزیکدانان

🖊ا.و.جوشی

جزو منابع نظریه گروه در دوره لیسانس فیزیک

🆔 @Physics3p
🔹 چرا نیروی گرانش اینقدر ضعیف است؟

🆔 @Physics3p

🔺 لیزا رندال با چنین پرسشی شروع کرد که چرا نیروی گرانش اینقدر ضعیف می باشد. نیروی گرانش به شدت نسبت به نیروهای دیگر ضعیف است. با افزوده شدن ابعاد اضافی در تئوری ابر ریسمان، ایده های نوینی برای توضیح ضعیف بودن قدرت گرانش پیدا شدند. زمانی که تئوری ام ارائه شد، رندال و ساندرام می خواستند بدانند که آیا این نظریه توضیحی برای ضعیف بودن جاذبه پیدا می کند یا نه.

🔻 آیا ممکن است که جاذبه از جهان ما تراوش کند به فضای خالی بعد یازدهم؟
🆔 @Physics3p

🔺 رندال سعی کرد که محاسبه کند چگونه گرانش می تواند از پوسته‌ی کائنات ما به فضای خالی نشت کند، اما او موفق نشد که علت را با در نظر گرفتن چنین فرضی معلوم کند. سپس چندی بعد او درباره‌ی نظریه ای شنید که توضیح می داد ممکن است پوسته‌ی دیگری در بعد یازدهم شناور باشد، بنابراین فکر عجیبی به ذهنش رسید.

🔻 شاید جاذبه از جهان دیگری به جهان ما تراوش می کند؟!

🔺 در آن جهان پوسته ای جاذبه هم به اندازه‌ی دیگر نیروها قدرت دارد. اما زمانی که به پوسته‌ی ما می رسد تنها سیگنال ضعیفی از آن باقی می ماند. هنگامی که رندال دوباره محاسباتش را انجام داد همه چیز به خوبی در این محاسبات جای گرفت. بنابراین اگر فرض کنیم دو پوسته‌ی موازی وجود داشته باشند، مثلا پوسته ای که جهان ما باشد، و دیگری که چیزهای دیگر در طرف آن قرار می گیرند، اما نه ذرات ما، ونه چیزهایی که ما از آنها ساخته شده ایم، و نه آنچه که ما می بینیم نیروها با آنها سروکار دارند، اگر ما در هر جای دیگری در بعد دیگري زندگی می کردیم متوجه می شدیم که گرانش بسیار ضعیف می باشد. چون گرانش بیشتر زمانش را در پوسته‌ی دیگر صرف کرده است، ما تنها بخش کوچکی از آن را مشاهده می کنیم.

🔻 ضعیف بودن نیروی گرانش تنها با در نظر گرفته شدن ابعاد اضافی و جهان های موازی توضیح داده می شود، جهان هایی که با جهان ما موازی هستند، ممکن است بسیار شبیه جهان ما باشند، اما به گونه ای که ما هیچگاه از آن آگاه نباشیم. آنها ممکن است کاملا متفاوت باشند. با قوانین متفاوت و فیزیک متفاوت. ممکن است که در همه‌ی آنها حیات وجود نداشته باشد، اما بخشی از آنها ممکن است حیات داشته باشند، بعضی از این جهان ها شبیه جهان ما هستند با این تفاوت که
ما دیگر وجود نداریم!

🆔 @Physics3p

منبع: کتاب ذرات بنیادی یا نظریه ریسمان ها
نظریه میدان های کوانتومی (QFT):

🆔 @Physics3p
اگر شما سیگنال رادیویی را مثلاً به مریخ بفرستید شاید زمان سفر آن ۲۰ دقیقه طول بکشد. اما سیگنال رادیویی انرژی و تکانه را از منبع به گیرنده منتقل می‌کند. اگر انرژی پایسته است پس باید در جایی باشد. انجا کجاست؟

پاسخ در میدان الکترومغناطیس حامل آن است. این استدلال ماکسول و اینشتین را متقاعد کرد که میدان ها واقعی هستند. همین استدلال در مورد هر نیرویی که بی درنگ منتقل نشود به کار می رود.

اساس نظریه میدان های کوانتومی را این ایده ی عجیب تشکیل می دهد که عالم فقط از میدان ساخته شده. اگر از دید میکروسکوپی به یک میز نگاه کنیم آنرا مجموعه ای از میدان های مرتعش شبیه میدان های نامرئی اطراف یک آهنربا می بینیم. با این حال وقتی به میز ضربه می زنید دستتان از آن عبور نمی کند زیرا در فاصله های کوتاه میدان های تشکیل دهنده ی میز میدان های دست شما را دفع می کند. اما میدان های فیزیک کوانتومی میدان های کلاسیک نیستند بلکه میدان های کوانتومی ای هستند که آن هارا توصیف خواهیم کرد.

طرح تداخلی که در آزمایش یانگ پدیدار می شود نشان می دهد که نور پدیده ای موجی است و الکترومغناطیس کلاسیک آنرا به صورت یک موج در میدان الکترومغناطیس (EM) توصیف می کند. فیزیک کوانتومی این گزاره را تغییر نمی دهد. اما وقتی آزمایش یانگ را با نور ضعیف و با استفاده از تصویر برداری با فاصله زمانی انجام دهیم در میابیم که طرح تداخل از تعداد زیادی برخورد های نقطه مانند مشابه نقاشی های نقطه چینی متشکل از تعداد زیادی نقطه های کوچک تشکیل شده است.
🆔 @Physics3p
توصیف این پدیده به اصول فیزیکی جدیدی نیاز دارد: تمام میدان های EM کوانتیده اند. برای یک میدان EM تکفام کوانتیده بودن به این معنی است که انرژی میدان منحصر به مقادیر hf و مقادیر صحیح آن به اضافه ی انرژی خلأ (hf/2) است. این بدین معناست که یک میدان در برهمکنش با صفحه نمایش باید مقادیر صحیح hf ژول انرژی از دست بدهد. به عنوان مثال نمی تواند ۰/۹hf یا ۱/۲hf انرژی از دست بدهد. انرژی برهمکنش hf ژول را یک کوانتوم میدان انرژی می نامند که فوتون هم نامیده می‌شود. این کوانتوم ناشی از کل میدانی است که به طور پیوسته پیش از برهمکنش روی صفحه گسترده بوده است. در هنگام برهمکنش، کوانتوم با قرار دادن انرژی خود روی یک اتم صفحه، بلافاصله فرو می پاشد زیرا اگر این کوانتوم به قسمت های کوچکتر تجزیه شود اصل کوانتیده بودن را نقض میکند. (مثلا اگر تجزیه شود و ۰/۵hf از آن باقی بماند اصل کوانتیده بودن را نقض کرده). hf ژول انرژی میدان در ناحیه میکروسکوپی مقابل صفحه نمایش بلافاصله فرو می ریزد.

کوانتیده بودن ماده:

آزمایش یانگ در سال ۱۹۷۴ به جای استفاده از باریکه نور با الکترون ها انجام شد. نتیجه این آزمایش درست مانند آزمایش با باریکه نور بود و الگوی تداخلی ایجاد شد. توجیه این آزمایش به مفهوم جدید دیگری نیاز دارد: نوع جدیدی از میدان در طبیعت با نام میدان الکترون-پوزیترون.
این میدان هم مانند بقیه میدان های بنیادی طبیعت کوانتیده است. اما این بار کوانتوم ها الکترون نامیده می شوند. هر کوانتوم میدان یعنی هر الکترون از هر دو شکاف می گذرد و طرح تداخلی را روی صفحه نمایش تشکیل می دهدو سپس روی صفحه نمایش به صورت کاتوره ای به بخش کوچکی از صفحه فرو میریزد.

در واقع نه الکترون ها ذره اند و نه فوتون ها بلکه تکه ها یا بسته های کوچکی از میدان هستند که در ناحیه x∆ از فضا گسترده شده است و از اصل عدم قطعیت پیروی می کند.به عنوان مثال الکترون ها فقط از این نظر ذرات نقطه ای هستند که x∆ را می توان به دلخواه کوچک کرد (البته به قیمت از دست دادن P∆).

🆔 @Physics3p
📚آموزش فیزیک ذرات بنیادی
نوشته ی آرت هابسون ترجمه مرجان روح نواز
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔸آشنایی با نظریه میدان کوانتومی

🆔 @Physics3p
⭕️ چکیده ای از گرانش و فضا-زمان کوآنتومی

💫 قسمت اول

🆔 @Physics3p

گرانش، مرموزترین نیروی طبیعت که در حین آن ضعیف ترین نیرو در بین چهار نیروی شناخته شده طبیعت است، همواره در تمام مباحث مرتبط با فیزیک استاندارد و نسبیت عام در این کانال مورد بحث قرار گرفته است. حال قصد داریم بیش از پیش به کنکاش در این نیرو، که حتی در نیرو بودن آن هم جای شک و تردید باقیست! بپردازیم.
در نسبیت عام گرانش را تنها ناشی از تغییر هندسی صفحه چهاربعدی فضا-زمانی و یا خمیدگی فضا-زمان میدانیم اما پرسش این است وقتی میگوییم «خمش فضا-زمان» در حقیقت چه چیزی خمیده میشود؟! آیا فضا-زمان هم کوانیته است و برای درک آن باید از مکانیک کوآنتا کمک گرفت یا چیزی پیوسته بوده که تنها با استناد به فیزیک کلاسیک قابل تشریح است؟

در ابتدا باید بدانیم در فیزیک هرآنچه که بصورت نقطه اثری بر چیز دیگری تأثیر بگذارد، در حقیقت «نیرو» است. نیرو سبب انجام کار مکانیکی میشود و ما برای انجام کار نیاز به نوعی از انرژی داریم. هرچند که در حقیقت برای انرژی تعریف دقیقی وجود ندارد اما ما اینجا میتوانیم قرارداد کنیم که نیروها نیز نقطه اثراتی از کمیتی بنام "انرژی" هستند، یا بگونه‌ای شاید بتوان گفت، نیرو در حقیقت چهره عیان انرژی است که خود را بصورت تغییر یا نقطه اثر معینی در جسم نشان میدهد. مید‌انیم گرانش نیز بصورت نقطه اثری در موقعیت یک جسم یا تأثیر غیرمستقیم و یا مستقیم بر کمیت های قابل اندازه گیری جسم، مانند تندی یا شتاب خود را برای ما قابل سنجش میکند. پس میتوان با اطمینان گفت گرانش نیز نیرو است! پس حال فهمیدیم در نیرو بودن گرانش، حداقل از دیدگاه مکانیک کلاسیک، شکی نیست.

اما باید بتوانیم از دیدگاه فیزیک جدید نیز نیرو بودن گرانش را تأیید کنیم! میدانیم تمام نیرو های شناخته شده تابحال، با نوعی ذره حامل انرژی بنام بوزون حمل میشوند که انواع گوناگونی دارند. برای مثال نیروی الکترومغناطیس با فوتون ها حمل میشود، و نیروی هسته ای قوی با گلئون ها و هسته ای ضعیف نیز با بوزن w و z. اما آیا گرانش نیز کوآنیته است و این نیرو نیز نقش یا چهره قابل سنجش از نوعی بوزون حامل انرژی است؟ حقیقت اینست تا این تاریخ هیچ کوآنتومی برای این نیروی جاذبه در شتاب دهنده ذرات مانند شتاب دهنده عظیم LHC در سرن یافت نشد! پس آیا میتوان در نیرو بودن گرانش از دیدگاه فیزیک جدید شک کرد؟ یا شاید داریم در جای اشتباهی بدنبال کوانتوم گرانش میگردیم و باید نگاه خود را بنیادی تر کنیم؟!

گرانش برخلاف سایر نیروی های طبیعت، خود در گرو صفحه چهاربعدی "فرضی" فضا-زمان نیست بلکه خود جزئی از این صفحه است(بطورکلی واژه صفحه برای دوبعد بکار میرود اما ما برای درک بهتر خواننده از منظور متن، از این واژه برای چهاربعد استفاده میکنیم.) برای فهم راحتتر میتوان چنین گفت تمام سه نیرویی که توسط فیزیک استاندارد قابل توضیح هستند، خود در مجموعه ابعاد مکانی و زمانی یا همان فضا-زمان تعریف میشوند یا بعبارتی «درون آنند». اما گرانش بر خلاف بقیه آنها، خود "ناشی" از فضا-زمان است و مستقیمأ با این صحنه نمایش هستی، یعنی فضا-زمان چهاربعدی در ارتباط است! پس با این حال شاید برای کشف "بنیاد" گرانش باید بر خود فضا-زمان تمرکز بیشتری داشته باشیم.

ادامه دارد....

🆔 @Physics3p
HTML Embed Code:
2024/06/14 03:06:32
Back to Top