TG Telegram Group Link
Channel: فلسفه و ادبیات
Back to Bottom
▪️هان، این است کُنامِ رتیل! می‌خواهی خودش را نیز ببینی؟ این جا تارِ خود را می‌آویزد. دست بر آن بسای تا به لرزه درآید.

اینک او خود به پایِ خویش می‌آید. خوش آمدی، رتيل! سیاه است سه‌گوشه‌ای که بر پشتت نشسته است و نشانه‌ی توست. و نیز می‌دانم چه در روانت نشسته است.

در روانت کین نشسته است. هرجا را که بگزی از آن زخمی سیاه سر بر می‌آورد. زهرت با کینش روان را به دوار دچار می‌کند.

این چنین با مَثَل با شما سخن می‌گویم؛ با شمایی که روان‌ها را به دوار دچار می‌کنید، با شما واعظانِ برابری! در چشم من شما رتیلان‌اید و کین‌توزانِ نهفته.

اما بر آن‌ام که نهفتِ شما را آشکار کنم: ازین رو روياروی شما خنده می‌زنم خنده‌ی بلندِ خویش را.

تارتان را می‌شکافم تا خشمتان شما را از کُنامِ دروغتان بیرون کشد، تا کينتان از پسِ واژه‌ی «عدالت» بیرون جهد.

زیرا رستنِ انسان از کين پلی است به برترین امیدهای من و رنگین‌کمانی از پیِ طوفان‌های دراز.

👤 #فردریش_نیچه
📚 #چنین_گفت_زرتشت
▪️صفحه 113

l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2
▪️پایان زندگی، بنابر تعالیم ادیان « آغاز تألمات واقعی ماست.»

درنظر #اپیکور اندیشه‌های خرافی مربوط به جهان پس از مرگ و شکنجه هایی که در آن گریبانگیر آدمی است، بزرگترین دشمن بشیریت است. جهان زیر زمین یونان قدیم، مانند « دوزخ دانته » کابوس وحشتناکی بود، و اپیکور به تمام کسانی که از این کابوس، از این خراف، در عذاب بودند می‌گفت : ( خوشحال باشید، دنیای پس از مرگی وجود ندارد.چون جسمتان فانی شد روحتان باقی نخواهد ماند که دست خوش شکنجه و عذاب قرار گیرد. مرگ پایان همهٔ وحشت ها و درد و رنجهای شماست.

اما هنوز این مسئله باقی است، و آن اندیشهٔ نابودی و پوچی بعد از مرگ است. آیا این خود دلیل بزرگترین ترسهای آدمی نیست؟
اپیکور میگوید نه. مگر شما از «نبودن» خویش پیش از تولد می ترسیدید؟ در این صورت چرا از نیستی خویش بعد از زندگی می هراسید؟ زندگی آدمی رؤیای میان دو خواب است. و خواب بی رؤیا همیشه شیرین تر از خوابی است که با رؤیاها درآمیزد. به علاوه، طولانی ترین خواب ها لحظهٔ کوتاهی بیش نمی‌نماید. نیستی نیز خواه ده، یا صد، یا یک میلیون، یا هزار میلیون سال باشد، لحظه ای بیش نیست. در ابدیت مرگ، انسان حتی از موجودیت خویش آگاه نیست.

ذات مردهٔ شما را با ذات زنده تان پیوندی نیست؛ پس نگرانی تان از چیست؟ بنابراین، از زندگی خود، که مانند روزی پر از پایکوبی میان دو شب آکنده از خواب است، لذت ببرید. در حقیقت سراسر عالم جز رقص طبیعت در فضای بی پایان نیست؛ رقص اتم ها.

👤 #هنری_توماس
📚 #بزرگان_فلسفه
▪️#اپیکوروس

l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2
«در ادبیّاتِ فرانسوی شخصیّت‌ها و مؤلّفان همیشه رازهایِ کوچکی دارند که شوقِ تفسیر از آن مایه می‌گیرد. چیزی باید همیشه چیزی دیگر را به یادِ ما بیاورد، ما را به فکرِ چیزی دیگر بیاندازد. ما به یادِ رازِ کوچکِ کثیفِ اُدیپ می‌افتیم اما نه به یادِ اُدیپِ شهریار، در گریزش، در نامحسوس شدنش، در یکی شدنش با رازِ بزرگ. رازِ بزرگ وقتی است که تو دیگر چیزی برایِ پنهان کردن نداشته باشی و این‌گونه است که دیگر کسی نمی‌تواند تو را درک کند.»

👤 #ژیل_دلوز و #فلیکس_گتاری
📚 #کافکا_به_سوی_ادبیات_مینور

l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2
▪️اجازه بدهید در دریای فلسفه ی مابعدالطبیعی #اسپینوزا غوطه ور شویم. مترسید زیاد دور نخواهیم رفت، بلکه تا آنجا که ممکن است در عمق و دیدرس ساحل واقعیات، سیر خواهیم نمود.

#اسپینوزا مثل همه‌ی ما به دو مسئله علاقه‌مند بود : چه کسی ما را آفریده است؟
و ما در اینجا به چه کار آمده ایم؟ #اسپینوزا برای آن که جواب این سوال ها را پیدا کند، به بررسی در ماهیت خداوند، ساختمان عالم، و ذهن انسان پرداخت.
#اسپینوزا از تفحص خود درباره خداوند به این نتیجه رسید که خداوند در همه چیز ساری است. و همه چیز در خداوند است. او عقلی است که عالم را می‌آفریند، و عالمی است که به وسیله آن عقل آفریده می‌شود. هم عاقل است هم معقول. صنعتگری است که بر
«کارگاه خروشان زمان»، قبای اختران و کواکب را، که ما وی را حجاب آنها می‌بینیم، می‌بافد. جهان مرئی جسم خداوند، و نیرویی که آن را به حرکت در می آورد روح خداوند است، اما روح و جسم یکی است ((همچنانکه دانشمندان دریافته اند که نیرو و ماده یک چیز است)). به عبارت دیگر، خداوند جوهر لایتناهی عالم و فکر لایتناهی آن است. خداوند همان عالم است. هر ساقه علفی، هر کلوخۂ خاکی، هر جانداری هر چند کوچک و ناچیز باشد— ذره ای از ذرات اوست. معظم ترین صورت فلکی آسمان، و بی نواترین گدای روی زمین، در شعر آفرینش هجاهایی هستند که به یک اندازه اهمیت و ارزش دارند.

مع هذا، این شعر که پرداخته عقل لایتناهی است مطابق قوانین و خواستهای عقول ناقصه ی ما ساخته نشده است. عقل و ذهن خداوند هیچ گونه مشابهتی با عقول و اذهان انسانی ندارد. قصدی که وی در قالب نمایشنامه حیات عرضه داشته است، خارج از حد فهم ماست. داوری در باب آن حد ما نیست، زیرا جهان به خاطر ما آفریده نشده است. آنان که فکر می‌کنند جهان برای استفادۂ آدمی آفریده شده است، فکرشان همان قدر معقول و منطقی است که کسی بپندارد به مگس دست و پا داده شده است تا دیگران را بگزد، یا بینی برای آن در صورت آدمی نهاده شده است تاعینک بر آن قرار گیرد. ما نباید با حکمت نارسای انسانی خویش درباره حکمت بی انتهای خداوند قضاوت کنیم.

به عقیدۂ #اسپینوزا خدا وجدان و شعور صرف است، نه ناظر متلون المزاجی که با ریش بلند در آسمان نشسته باشد و به دعاها و نفرین های ما گوش فرا دارد. آنچه در نظر ما، به عنوان یک فرد انسان، خوب یا بد است به خداوند ربطی ندارد. خداوند آنچه را باید مطابق قوانین فکر خویش می‌آفریند. او همان ماشین عظیمی است که جهان را به حرکت می‌اندازد، ولی در عین حال فکری که آن ماشین عظیم را رهبری می‌کند، و نیروی که آن را به کار می اندازد، هم اوست.
و همه ما دندانه های لازم و ضروری این ماشین خودکار ابدی دایم الحرکت هستیم که به علت احتیاج به نامی کوچکتر، آن را خدا می‌خوانیم.

اراده خدا قانون طبیعت است. نور از ستاره ای به ستاره دیگر سیر می‌کند، و آدمی جادۂ بیداری و خودآگاهی میان دو خواب را می‌پیماید، فقط برای آن که هر دو تابع اراده خداوند— یعنی قانون تغییر ناپذیر نور و حیات - هستند. اراده های انسانی ما نیز تابع قوانین جبر و ضرورت
هستند. ارادۂ آزاد در جهان وجود ندارد.

▪️#بزرگان_فلسفه
👤 #اسپینوزا

l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2
■ اعتقاد و تفکر

ظلمت هراعتقادی، حقیقت هراعتقاد است. حقیقت بدین معنا آن ناپرسیده ونادانسته‌ای است که با احاطه‌ی درونی‌اش فرهنگی می‌شود، یعنی احساس جمعی را تسخیر می‌کند و شالوده‌ی اعتقاد را می‌ریزد. اعتقاد را من در برابر تفکر می‌نهم و این دو را در نهاد و تحقق خود نافی یکدیگر می‌دانم.
ببینیم اعتقاد چیست و ربطی به تفکر دارد یا ندارد. اعتقاد همیشه و در وهله‌ی اول اعتقاد به کسی یا به چیزی است. مثلاً اعتقاد به یک رهبر سیاسی، به یک آرمان، به یک شاعر، به یک نویسنده،‌ به قطب یک فرقه،‌ به یک هدف، به یک عشق، به یک مبارزه،... در واقع به هر کس و هر امری که در شمول اغراض خود بتواند برای یک فرد یا جمع کلاً یا جزئاً تکیه‌گاه حیاتی به چیره‌ترین معنای آن باشد. این تکیه‌گاه حیاتی، چون در پرسش‌ناپذیری‌اش موجب و مآلاً حقیقت اعتقاد باقی می‌ماند، می‌بایستی خود در ناکاویدنی‌بودنش تاریکی محض باشد، اما برای معتقد سرچشمه‌ی روشنی‌ها و بداهت‌ها شود. بدین معنا اعتقاد در مکانیسم خود عبارت از وابستگی درونی و رفتاری ما به پندارهایی‌ست که به عللی بر ما مستولی و مآلاً برای ما حیاتی می‌گردند.

پندار مستولی به سبب لزوم حیاتی‌اش برای عواطف، اذهان مردم و ارزش‌های نگهدارنده‌ی جامعه و چیره برآن هرگز معروض پرسش نمی‌شود، بلکه به همین سبب قهراً پرسش را در میدان نفوذ خود ممتنع می‌کند. پندار مستولی، به این علت که استیلایش بدیهی تلقی می‌گردد و مقبول همگان است، حقیقت خوانده می‌شود. هرگاه این «حقیقت» متزلزل یا بی‌اعتبار گردد، یعنی نیروی بداهت مستولی‌اش را از دست دهد،‌ اعتقاد مبتنی بر آن نیز بی‌اعتبار و منسوخ خواهد شد. معنای این که هرگاه یک «حقیقت» ‌اعتبار خود را از دست بدهد، این است که آن «حقیقت» دیگر حقیقت نباشد. بی‌اعتبار شدن و بی‌حقیقت شدن یک «حقیقت» نتیجه‌ی نابودی استیلای آن است. چنین است که مثلاً «حقیقت» زرتشتی تاریخاً جای خود را به حقیقت اسلامی می‌دهد. اینگونه «حقایق» یا پندارهای مستولی پدیده‌هایی هستند که عموماً دین نامیده می‌شوند، و دین آن پدیده‌ای‌ست که بر اینگونه «حقایق» استوار باشد. از اینرو من اعتقاد مبتنی بر این حقایق و فرهنگ زاده‌ی اعتقاد به آن را دینی نامیده‌ام.

برخلاف اعتقاد،‌ تفکر بر هیچ حقیقتی،‌ به این معنا که آن حقیقت بتواند تفکر را در مورد خود ناپرسا کند،‌ نه از پیش مبتنی‌ست و نه از پس. تفکر همواره پیش از هر چیز یعنی پرسش و جویندگی از جمله نیز در این امر که حقیقت چیست و اگر هست کدامست و چگونه است. جویندگی تفکر،‌ چون به هیچ فرمانی سر نمی‌نهد، هرگز پایان نمی‌یابد. از اینرو تفکر هر آن و همیشه باید از نو بپرسد و بکاود تا اساساً باشد و معلوم کند که آیا و چگونه خود و یافته‌های پیشینش تاب نوپرسی و نوکاوی شدن را دارند. جایی که اعتقاد در و از وابستگی به بنیادش هست، تفکر در جویندگی و بنیانکاوی تحقق می‌پذیرد. اعتقاد نشانه‌ی سرنهادن به بنیادی کاوش‌ناپذیر و مسلم است که حقیقت اعتقاد را می‌سازد، و تفکر خود را منحصراً در این نشان می‌دهد که هرگز مجاز نیست بنیادی را ناکاویدنی و به این معنا ناپرسیدنی بگیرد. حقیقت برای اعتقاد بنیاد،‌ ضامن و مرجع وجودی‌ست،‌ در حالیکه تفکر همواره باید به خود ثابت کند که هیچ بنیادی و ضامنی جز پرسندگی ندارد،‌ یعنی هیچگاه به هیچ مرجعی جز کاویدن متکی نیست. تفکر همانقدر از پرسش و کاوش برمی‌آید و بدینگونه پیوسته از نو می‌شکفد که اعتقاد را «حقیقتش» یکبار برای‌همیشه در ناپرسایی خود بنا می‌نهد و نگه می‌دارد.

👤 #آرامش_دوستدار

l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2
■ جهان پر از فقر و فساد و نادانی است و این حکومت های استبدادی و اشرافی است که سرمنشأ همه ی این شرور است. این جهان بهترین جهان های ممکن نیست. بیماری، جهل، شر، جنگ، فقر و فساد... لطف هستی را ضایع گردانيده است. تباهی ها آفریده ی دست تقدیر نیست. از عقایدی که آدمی را به تحمل جور و ستم اندرز می دهد و وضع موجود را ازلی و تغییر ناپذیر می خواند، فقط کسانی خرسند می شوند که اسیر جهل اند و نمی دانند چه کنند و به کجا روی آورند؟

برای خوب زیستن باید کاری کرد و جهانی از نو آراست.

📚 #کاندید (ساده دل)
👤 #فرانسوا_ولتر

l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2
▪️#اسپینوزا کوناتوس را کوششی می‌نامد که:

«همه چیز تا جایی که با قدرت خویش می‌تواند، کوشش می‌کند تا در هستیِ خویش پایداری ورزد

👤 #باروخ_اسپینوزا
📚 #اخلاق

رمزگشایی این عبارت دشوار است، و کسانی که اولین بار با آن مواجه شدند، تلاش کردند تا معنی «پایداری در هستی» را بفهمند، یعنی اینکه این کوناتوس دقیقا کدام کنشِ انضمامی‌ را طرح می‌ریزد و شخص را به چه کارهایی وا می‌دارد، و اصلا چطوری می‌توان آن را تشخیص داد. با این حال اسپینوزا تمامی لوازم لازم را برای فهمیدن معنای این ایده در اختیار ما گذاشته است، که بوسیله‌ی آن نه‌تنها شِمایِ کلی آن را می‌فهمیم بلکه فعالیتِ آن را همه‌جا می‌یابیم: «همه چیز...». کوناتوس نیرویِ وجود است. به یک معنا، انرژیِ بنیادی‌ای است که در بدن‌ها خانه‌ دارد و آن‌ها را به حرکت در می‌آورد. کوناتوس اصلِ بنیادیِ‌ بسیجِ بدن‌هاست. وجود داشتن، عمل‌ کردن است، به عبارتی، گستردنِ این انرژی است. اما این انرژی از کجا می‌آید؟ برای دادنِ پاسخِ هرچه بهتر، آنچه نیاز داریم تفسیری هستی‌شناختی است. ولی پاسخ خلاصه و خوبی که می‌توان اکنون به آن داد (تا جایی که مربوط به امور انسانی است، نیمی بدیهی و نیمی مجادله‌آمیز) این است که انرژیِ کوناتوس، همان زندگی است. اگر بخواهیم اسپینوزایی‌تر بگوییم، انرژیِ کوناتوس همان انرژیِ «میل» است. بودن، یعنی بودنِ میل. وجود داشتن میل داشتن است، و بنابراین در جست‌وجوی ابژه‌ی میلِ خویش بودن.

📚 #بندگان_مشتاق_سرمایه
👤 #فردریک_لوردون
■ چرا عشق خیلی کمیاب است؟

برای رسیدن به درون یک فرد باید یک تحول و تغییر اساسی را پشت سر بگذارید،
زیرا اگر بخواهید به عمق و درون فردی راه پیدا کنید خودتان نیز باید اجازه ورود به درونتان را به آن فرد بدهید.
باید حساس شوید، کاملاً باز و آزاد و حساس.
کار مخاطره آمیزی است؛ اجازه دادن به دیگران برای راهیابی به درون خود کاری است خطرناک که احتمال هرگونه زیان و ضرری را دارد.
چون نمیدانید او چه کاری می کند. زمانی که همه رازهای شما برملا شده و همه چیزهای پنهانی آشکار شود، کاملاً بی دفاع می شوید، دیگر به اعمالی که فرد مربوطه در قبالتان انجام می دهد آگاه نیستید و اینجاست که ترس راه می یابد و برای همین است که ما هیچگاه قلب خود را باز نمی کنیم.
فقط با یک آشنایی، گمان می کنیم که عشق اتفاق افتاده است.
ظواهر و سطوح بیرونی ما به هم می رسند و ما گمان می کنیم که این خودمان هستیم که به هم رسیده ایم.
ظاهر ما خود ما نیست،
در حقیقت سطح بیرونی مرزی است که در آنجا به انتها می رسید. درست مثل حصاری که در اطراف خود کشیده باشید.
این سطح، خود شما نیست!
سطح بیرونی، جایی است که به انتها می رسید و دنیا از آنجا شروع می شود.
حتی زنها و شوهرهایی که سالهای زیادی با هم بوده اند ممکن است مثل دو آشنا باشند، و ممکن است همدیگر را خوب نشناسند.
هر چه بیشتر با کسی زندگی کنید، بیشتر این موضوع را فراموش
می کنید که درون فرد مقابل برای شما ناشناخته باقی مانده است.
بنابراین اولین چیزی را که باید بدانید این است که آشنایی را با عشق اشتباه نگیرید.
ممکن است با کسی عشق بازی کنید یا رابطه جنسی داشته باشید، ولی رابطه جنسی نیز یک امر حاشیه ای است. مگر اینکه درون انسانها به هم برسد.
رابطه جنسی فقط تماس دو بدن است و تماس دو بدن، به هم رسیدنی که شما انتظارش را دارید نیست. رابطه جنسی یک آشنایی - جسمانی، بدنی باقی می ماند. شما فقط زمانی می توانید اجازه دهید کسی به درونتان راه پیدا کند که ترس نداشته و بیمی به دل راه ندهید.

👤 #اشو

l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2
■ سخنان بزرگان درباره ی #زن

من انکار نمیکنم که زنان احمق هستند!
خداوند بزرگ آن ها را اینگونه خلق کرد؛
تا هم سطح مردان باشند...!

👤 #جرج_الیوت

حدس یک زن بسیار دقیق تر از
یقین یک مرد است!

👤 #رودیارد_کیپلینگ

اگر بتوانی یک زن را بخندانی،
می توانی او را وادار به انجام هر کاری کنی!

👤 #مریلین_مونرو

وقتی زنی با تو صحبت میکند
گوش بده که با چشمانش چه میگوید!

👤 #ویکتور_هوگو

دست های زنانه بی سر و صدا
تمام کارها را سامان میدهند!

👤 #فرانتس_کافکا

مردان ذاتا نسبت به یکدیگر بی تفاوت هستند،
زنان ذاتا با هم دشمن هستند!

👤 #آرتور_شوپنهاور

من که از قول مردانه خیری ندیدم
خیلی مردی قول زنانه بده !

👤 #زویا_پیرزاد

ذات زنان همین است؛
وقتی که دوستشان داریم ما را
دوست ندارند
و دوستمان دارند وقتی که
ما دوستشان نداریم!

👤 #میگل_سروانتس

l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2.
■ هر تغییری در جهان مادی تنها مادامی می تواند ظاهر شود که تغییر دیگری بی واسطه بر آن مقدم بوده باشد؛

این محتوای صحیح و کامل قانون علیت است. اما در فلسنه هیچ مفهومی به اندازه ی مفهوم علت مورد سوء استفاده واقع نشده، چه با نیرنگ عمدی و چه با اشتباه سهوی در برداشت بسیار وسیع از آن، و اتخاذش به شکل بسیار عام، در تفکر انتزاعی.

از مدرسی گری به بعد، در واقع از افلاطون و ارسطو به بعد، فلسفه بیشتر نوعی سوءاستفاده از مفاهیم عام بوده، مفاهیمی مانند جوهر، زمینه، علت، خیر، کمال، ضرورت، امکان، و بسیاری مفاهیم دیگر. گرایش اذهان به بهره برداری از این گونه مفاهیم انتزاعی و پردامنه تقریباً در همه ی دوره ها خود را نشان میدهد.

در نهایت ممکن است این به خاطر نوعی کاهلی عقل باشد، عقلی که نظارت دائمی بر اندیشه از طریق ادراک را بسیار دشوار می یاید. سپس به تدریج این مفاهیمِ بیش از اندازه عریض و وسیع همچون نمادهای جبری به کار گرفته، و همچون این نمادها همه جا را پر می کنند. به این ترتیب، فلسفه ورزی رو به انحطاط می گذارد و تبدیل می شود به آمیزش صرف، نوعی شمارش طولانی، که (همچون هر شمارش و محاسبه ای) صرفاً نیازمند قوای ذهنی اندک است و این قوا را به کار می گیرد. در واقع، پیآمد این امر در نهایت صرفاً می شود نوعی نمایش الفاظ، که حیرت انگیزترین نمونه ی آن در هگل گرایی خرفت کننده ی امروزی به چشم می خورد، یعنی جایی که تا سرحد جفنگ محض پیش برده می شود. اما مدرسی گری نیز اغلب بدل به شعبده ی لفظی می شده. در واقع، حتی منشاً طوبیقای ارسطو-اصول بسیار انتزاعی که برداشت کاملاً عام از آنها شده، و می توانستند برای متفاوت ترین انواع موضوعات به کار گرفته، و همه جا برای بحث له و یا علیه وارد بازی شوند - نیز در آن استفاده ی نادرست از مفاهیم عام واقع شده است.

در تالیفات مدرسیان، به ویژه در تالیفات توماس آکوئیناس، به نمونه های بی شماری از شیوه های استفاده از چنین انتزاعاتی بر میخوریم. اما فلسفه، تا پیش از لاک و کانت، در حقیقت راه مدرسیان را دنبال می کرد؛ عاقبت آین دو مرد توجه خود را معطوف به خاستگاه مفاهیم کردند.

👤 #آرتور_شوپنهاور
📚 #جهان_همچون_اراده_و_تصور
📖 صفحه 544

l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2
#دیوید_هیوم (۱۷۱۱–۱۷۷۶) فیلسوف اسکاتلندی، تاریخنگار، اقتصاددان و مقاله‌نویس بود.

● گزیده ای از سخنان هیوم

«یکی از عوامل خوشبختی بصیرتی است که به ما کمک می‌کند در مقابل وسوسهٔ ترجیح دادن تن آسایی فعلی در مقابل خوشبختی آینده تسلیم نشویم و در تصمیم خویش برای رسیدن به سود و لذت بلند مدت پافشاری کنیم.»

#جستاری_در_باب_اصول_اخلاق

«هیچ چیز بیش از پافشاری بی جا و جزم اندیشی در مورد موضوعی خاص غیر فلسفی نیست.»

#جستاری_در_باب_اصول_اخلاق

«به طور کلی اشتباه‌ها در مورد دین خطرناک هستند، و اشتباه‌ها در زمینه فلسفه مضحک اند.»

#رساله‌ای_درباره_طبیعت_انسان (۱۷۳۹–۱۷۴۰)

«زیبایی هر چیز، در روح کسی قرار دارد که به آن می‌نگرد.»

مقالات، اخلاق، سیاست و ادبیات (۱۷۴۱)

«هیچ مدرکی در مورد معجزه‌ها وجود ندارد مگر مدارکی که دروغ بودن آنها را ثابت می‌کند. معجزه در اینجاست که عده‌ای سعی می‌کنند این دروغ‌ها را اثبات کنند.»

#پرسمانی_درباره_درک_بشر (۱۷۴۸)

«خرافات بی‌معنی و بی فایده‌اند و باری اضافه بردوش انسان می‌گذارند و چیزی به معرفت ما علاوه نمی‌کنند.»

#جستاری_در_باب_اصول_اخلاق

«قطار فضیلت‌های راهبان که شامل تجرد، روزه گرفتن، توبه، ریاضت کشی، کف نفس، فروتنی، خاموشی، گوشه نشینی میشودبه چه علت در همه جا توسط عقلا رد می‌گردد؟ مگر غیر از این است که آنها هیچ نوع فایده‌ای در برندارند؟ آنها نه موجب پیشرفت و بهروزی فرد در دنیا می‌شوند و نه فرد را عضو ارزشمند تر جامعه تبدیل می‌کنند.»

#رساله‌ای_درباره_طبیعت_انسان (۱۷۳۹–۱۷۴۰)

«دینداران در همه روزگاران به جای آنکه از چاپلوسی‌ها بپرهیزند، بر عکس به بدترین یاوه سرائیها و دوگویی‌ها پرداخته‌اند.»

#تاریخ_طبیعی_دین (۱۷۳۹)

«هر جستاری را که در مورد اندیشه ورزی‌های اتنزاعی در مورد کمیات و اعداد نیست و از استدلال آوری تجربی در مورد امور واقع و وجود آنها بری است به آتش بیفکنید.»

#تحقیق_درباره_فهم_بشری (۱۷۳۹–۱۷۴۰)

«بحث با انسان‌هایی که لجوجانه بر دفاع از اصول خود پافشاری می‌کنند از بحث با دیگر افراد کسالت بار تر است، تنها استثنا بحث با آنانی است که سراسر به تظاهر می‌پردازند کسانی که واقعاً به آنچه از آن دفاع می‌کنند باور ندارند و تنها از روی تظاهر، از سر مخالف خوانی، یا برای اثبات هوش و فراست خود به دیگر انسان‌ها به جدل می‌پردازند.»

#جستاری_در_باب_اصول_اخلاق

«انسان عاقل با توجه به شواهد و مدارک به چیزی معتقد می‌شود.»

#تحقیق_درباره_فهم_بشری (۱۷۳۹–۱۷۴۰)

«با کلی گویی واستفاده از اصطلاحات تعریف نشده و قیاس‌های نامربوط به جای ذکر مصداق می‌توان یک فرضیهٔ کاذب را صادق جلوه داد.»

#گفتگو_در_باب_دین_طبیعی (۱۷۳۹–۱۷۴۰)

■ دربارهٔ او

« #روسو دیوانه ولی مشهور بود، هیوم عاقل بود ولی طرفدار نداشت.»

👤 #برتراند_راسل

⁠"هیوم مرا از خواب جزم اندیشم بیدار کرد"

👤 #ایمانوئل_کانت

«اگر هیوم نخوانده بودم جرئت سرنگونی نیوتن رو نداشتم .»

👤 #آلبرت__انیشتین

l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2
#مونتسکیو می گوید اقوام سکایی دو چشم غلامان خود را می کندند تا هنگام زدن کَره حواسشان جمع تر باشد. انگیزیسیون نیز چنین می کند و در تمام کشورهایی که این دیو مهیب فرمانرواست، همه ی مردم کورند. بیش از صدسال است که در انگلستان مردم دو چشم دارند و مردم فرانسه نیز می خواهند یک چشم خود را باز کنند. اما گاه کسانی در جامعه پیدا می شوند که با یک چشم هم مخالفند. این گونه اشخاص بیچاره شبیه دکتر « بالوارد » در « کمدی ایتالیایی » هستند که می خواهد همیشه نوکرش مرد زشتگویِ احمقی باشد و از خدمتکار هوشمندِ بصیر بیم دارد.
اگر در مدح حضرت «سوپر بوس فادوس» قصیده ای یا برای معشوقه ی آن جناب غزلی بسازید یا به دربانش کتاب جغرافیایی اهدا کنید، از شما پذیرایی گرمی خواهد کرد. اما اگر فکر مردم را روشن کنید، شما را درهم خواهند شکست.
( #دکارت) ناچار جلای وطن می کند. « گاسندی » متهم می شود. « آرنو » در تبعید بسر می برد. با هر فیلسوفی همان می کنند که بنی اسرائیل با پیمبران خود کردند.
چگونه می توان باور کرد که در قرن هجدهم فیلسوفی به محاکم عرفی کشیده شود و از آن پس در محاکم شرع به جرم اینکه گفته است: «اگر مردم دست نمی داشتند از کار صنعت و هنر باز می ماندند.» به بی دینی محکوم گردد؟ باید منتظر بود که به زودی کسی را هم به جرم اینکه گفته است : « آدم بی سر نمی تواند فکر کند» به اعمال شاقه محکوم کنند و یکی از قضات چنین استدلال کند که : روح جوهر محض است و سر جز مادّه چیزی نیست. خداوند می تواند روح را همانطور که در مغز آدمی قرار داده است در پاشنه ی پای او جای دهد. پس من شما را به بی دینی محکوم می کنم. »
شاید بزرگترین بدبختی یک مرد فاضل و ادیب در این نیست که مورد حَسدِ همکاران یا هدف افترا و تحقیر فرمانروایان جهان باشد؛ بزرگترین مصیبت برای او این است که محکوم رأی گروهی احمق شود. احمقان گاه کارهای عجیب می کنند. خاصه وقتی که موهوم پرستی نیز با بلاهت توأم شود و حماقت با حسّ انتقام جویی درآمیزد. بدبختی دیگر اهل ادب نیز اینست که به چیزی دلبسته نیست. یک فرد متوسطه جامعه، در دستگاه دولت مقام کوچکی برای خود می شمرد و به همین سبب همکارانش از او جانبداری می کنند و اگر بر او ستمی رود، به سهولتی مدافعانی پیدا می کند. اما اهل ادب بی یار و یاور است. مثل ماهی بالدار، که اگر کمی از آب بالا پرید, طعمه ی طیور می شود و اگر سر زیر آب برد، به کام ماهیان دریا می رود.

👤 #فرانسوا_ولتر
📚 #منتخب_فرهنگ_فلسفی
🔃 #نصرالله_فلسفی

l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2
▪️گزیده گفتارهای #رضاداوری_اردکانی

« ایران را منکر نشویم، این انکار وجود خویش است.»

«من معلم دانشکده ادبیات بوده‌ام و علاقمند به زبان فارسی، اما گلایه‌ای دارم و آن اینکه قانون را باید درست نوشت، باید به شکلی نوشته شود که کسی نتواند بخش یا لفظی از آن را کم یا زیاد کند، البته در قانون حرف‌های کلی و مبهم جایی ندارد»

«زندگی بشر هیچ‌گاه بدون قانون نبوده است، قانون همیشه بوده است و امروز عنوان می‌شود بشر به قانون بیشتر احترام می‌گذارد اینگونه نیست، به نظر من عکس این مطلب صادق است، زیرا گذشتگان به قانون بیشتر احترام می‌گذاشتند، اما اگر قانون نبود، قانونگذاران از کجا آمده‌اند؟»

«هیچ‌کدام از قانونگذاران قدیم، خود را قانونگذار نمی‌دانستند. قانونگذاران قانون بشری هیچ‌یک داعیه قانونگذاری نداشته‌اند. درست است که حکیمان قانونگذار بوده‌اند اما آنها حکمت می‌گفته‌اند و عنوان می‌کردند ما آنچه را هست بیان می‌کنیم زیرا ما زبان مردم هستیم.»

«تاریخ با فعل آدمی معنا و قوام می یابد. اما آدمی تاریخ را طراحی نمی کند، اهل نظر و بصیرت طرح تاریخ را می یابند و به سمت آن می روند و البته هرچه نزدیک تر می شوند طرح در نظرشان روشن تر و طی مسیر آسان تر می شود. اما سیر تاریخ، سیر تدریجی یکنواخت روی یک خط مستقیم نیست؛ در مسیر تاریخ همواره خطر پوشیدگی و ناپیدایی طرح آینده وجود دارد: افق و امکان های تاریخی در همه جا یکسان ظاهر نمی شود و با پوشیدگی و آشکارگی این افق ها و امکان ها، مسیر زندگی اقوام تغییر می کند. »

👤 #رضاداوری_اردکانی

l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2
▪️بی حوصلگی نادانان و رنج دانایان
.
حاصل فراغت برای بيشتر انسان ها چيست؟
حاصل آن، هرگاه كه لذات حسی يا كارهای احمقانه اوقاتشان را پر نكند، هميشه بی حوصلگی و كسالت است. اينكه زمان فراغت چقدر بی ارزش است از نحوه ی گذراندن آن معلوم ميشود.
فراغتی كه آريوستو آن را "بی حوصلگی نادانان" مينامند.
دغدغه ی فكری مردم عادی فقط اين است كه وقت بگذرانند، اما دغدغه ی كسی كه استعدادی دارد اين است كه از آن استفاده كند.
دليل اينكه انسان هايی كه فكری محدود دارند انقدر گرفتار بی حوصلگی هستند اين است كه شعورشان چيزی جز وسيله ی برانگيختن اراده ی ايشان نيست.
حال اگر انگيزه ای در دسترس نباشد، اراده ی آدمی منفعل می ماند و شعور غالب ميگردد و چون شعور مانند اراده، خود بخود فعال نميشود، در نتيجه نيروها در كل وجود آدمی به حالت سكونی وحشتناك در می آيند كه اين حالت بی حوصلگی ست.

👤 #آرتور_شوپنهاور
📚 #در_باب_حکمت_زندگی

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
▪️علم چیست؟

علم چیست؟ شاید تصور کنیم که پاسخ دادن به این سؤال آسان است: معلوم است، علم یعنی موضوعاتی مثل فیزیک، شیمی، و زیست شناسی، حال آن که مباحثی از قبیل هنر، موسیقی و الهیات علم نیستند.

اما وقتی فیلسوف میپرسد علم چیست به دنبال این نوع جواب نیست. آنچه فیلسوف در نظر دارد صرفا فهرستی از یک رشته فعالیتها که معمولاً به آنها نام «علم» میدهند نیست، بلکه او در پی ویژگی مشترک این فعالیت هاست یعنی در پی آن خصیصه ای است که ما بر اساس آن چیزی را علم می شمریم. با این حساب، سؤال ما پیش پاافتاده نیست.

اما خواننده هنوز ممکن است تصور کند که به هرحالی این سؤالی ساده و سرراستی است و جواب درست آن هم این است که علم تلاشی است در راه فهمیدن جهانی که در آن زندگی میکنیم، تبیین این جهان، و نیز پیش بینی وقایع این جهان.

مسلما جواب معقولی است، اما ایا تمام قصه همین است؟ آخر دین های گوناگون هم درصدد فهم و تبیین این جهان اند ولی معمولاً ما دین را شاخه ای از علوم به شمار نمی آوریم. طالع بینی و فال گیری هم در پی پیش بینی آینده اند اما اکثر مردم این کارها را علم نمیدانند.

همچنین است تاریخ. مورخان می کوشند آنچه در گذشته روی داده دریابند و علت رویدادها را معلوم کنند، اما تاریخ را معمولا در ردیف علوم محض قرار نمی دهند، بلکه آن را جزء ادبیات و علوم انسانی به شمار می آورند.

پس، ازقرار معلوم مانند بسیاری از پرسش های فلسفی، پرسش «علم چیست؟» نیز غامض تر ازآن است که در ابتدا به نظر می امد.

بسیاری بر این باورند که تفاوت علم و غیر علم را باید در روشهای خاصی جست که دانشمندان برای تحقیق دربارهٔ جهان به کار میگیرند.
این سخن هم کاملاً معقول است، زیرا در بسیاری از علوم برای تحقیق از روش های مشخصی استفاده میشود که در رشته های غیر علمی خبری از آن روش ها نیست.

یک نمونهٔ بارز تفاوت در روش، استفاده از آزمایش است. در تاریخ تحول علم جدید استفاده از آزمایش نقطهٔ عطفی به حساب می اید. البته هستند علومی که ازمایش در انها کاربرد ندارد. مثلاً معلوم است که منجم نمیتواند آسمان را موضوع آزمایش خود قرار دهد. در اینجا او صرفا باید به رصدهای دقیق قناعت کند.

بسیاری از شاخه های علوم اجتماعی نیز مشمول همین حکم اند. یکی دیگر از جنبه های مهم علم، نظریه سازی است. کار دانشمند فقط این نیست که دفترچه ای بردارد و نتایج آزمایش ها و مشاهدات خود را در آن ثبت کند، بلکه اصولاً باید بر مبنای نظریه ای عام این نتایج را تبیین هم بکند.

درست است که انجام دادن این کار همیشه آسان نیست اما حاصل آن موفقیت های خیره کننده بوده است. یکی از سؤالات مهمی که باید در فلسفه علم برای آن جوابی پیدا کرد این است که دانشمندان چگونه توانسته اند به کمک روش هایی از قبیل آزمایش، مشاهده و نظریه سازی از روی بسیاری از رازهای طبیعت پرده بردارند.

👤 #سمیرا_اکاشا
📚 #فلسفه_علم
🔃 ترجمه #هومن_پناهنده

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
■ #لاک می‌گوید : برای آن که عاقلانه رفتار کنیم بیایید ابتدا به بررسی عقل بپردازیم.

● عقل چیست، و ما چگونه در زندگی اجتماعی و فردی خویش می‌توانیم بدان دست یابیم؟

جواب لاک بدین سؤال منتج به طرح تقریر جدیدی در فلسفه شد. او می‌گفت : عقل ذاتی ذهن انسان نیست. ما با دانش غریزی تمیز خود از بد و صحیح از سقیم به دنیا نمی آییم. ما این دانایی را بعدها در نتیجه تجاربی که از طریق حواس وارد ذهنمان می‌شود. به دست می‌آوریم.

در هنگام تولد ذهن آدمی، چون لوحه سفیدی است، و تجارب حسی چون دیدن، شنیدن، چشیدن، بوییدن، و بسودن بسان متن کتابی، از آغاز تولد تا زمان مرگ، بر لوح ذهن نوشته می‌شود.

این معلومات به صورت حفظیات تشکل می‌پذیرید، و حفظیات به گونه فکر، و فکر به جامۂ عقل درمی آید.

بنابراین عقل انسان چیزی جز ارزشیابی دنیای مادی که از دریچه‌های حواس به داخل ذهن راه می‌یابد نیست. ذهن ما از دریافت امور غیرمادی عاجز است، زیرا تنها ماده است که می‌تواند بر حواسمان اثر بخشد و آنها را تحریک کند.

👤 #هنری_توماس
📚 #بزرگان_فلسفه
#جان_لاک
📖 صفحه 353

l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2.
■ به چه چيز ايمان داری؟
به اينكه بايد اوزانِ همه چيز را از نو تعيين كرد.

■ وجدانت چه می‌گوید؟
می‌گوید «تو بايد آن شوی كه هستی.»

■ چه چيز را در ديگران دوست داری؟
اميدهايم را

👤 #فردریش_نیچه
📚 #حكمت_شادان
.l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2
▪️در جهان سه گونه دزد هست:

١-دزد معمولی
٢-دزد سیاسی
٣-دزد مذهبی

- دزدان معمولی کسانی‌اند که پول، کیف، جیب، ساعت، زر و سیم، وسایل خانه‌ و... شما را برای سیر کردن شکم‌شان می‌دزدند.

- دزدان سیاسی کسانی‌اند که
آینده، آرزوها، رویاها، کار، زندگی، حق، حقوق، دسترنج، دستمزد، تحصیلات، توانایی، اعتبار، آبرو، سرمایه‌های ملی شما و حتی مالیات شما را می‌دزدند و چپاول می‌کنند و شما را در سیه‌روزی و بدبختی نگه می‌دارند.

-دزدان مذهبی کسانی‌ هستند که
این دنیای زیبایتان را، جرات اندیشید‌ن‌تان را، علم و دانش‌تان را، عقل و خردتان را، جشن و شادمانی‌تان را، سلامتی تن و روان‌تان را، دارایی‌ و مال‌تان را و... می‌دزدند...
و تازه یک چیزهایی نیز به شما گران می‌فروشند، مانند: خدا، دین، بهشت، خرافات، جهل، غم، اندوه، سوگواری، افسردگی و...

دزدان مذهبی با سخنان فریبنده باغ بهشت را به شما نشان می دهند و دروغ می‌گویند، می‌فریبند، سواری می‌گیرند شما را در فرومایگی و فقر، بدبختی و نکبت و... نگه می‌دارند.

تفاوت جالب اینها اینجاست که
دزدان معمولی.. شما را انتخاب می‌کنند.
اما شما دزدان سیاسی را انتخاب می‌کنید.
همینطور شما مکتب دزدان مذهبی را انتخاب کردید و به آنان ارج می‌نهید و بزرگ‌شان می‌دارید.

تفاوت دیگر و بزرگ‌تر اینکه
دزدان معمولی, تحت تعقیب پلیس قرار می‌گیرند، دستگیر می‌شوند، شکنجه می‌شوند، شلاق می‌خورند، زندان می‌روند، دست‌ و پایشان را به چپ و راست می‌برند، تحقیر می‌شوند و...

اما دزدان سیاسی و مذهبی؛ هر دو توسط قانون حمایت و توسط پلیس محافظت می‌شوند.
پست و مقام بالاتری میگیرند، زور می‌گویند، ستم می‌کنند. از شما نیز طلبکار هم هستند و...

👤 #ماكسيم_گوركى

l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2
‍ ■‍ خطاب به همه اونايی که صدای من رو می‌شنوند ميگم که نااميد نباشيد.
فلاکتی که اکنون بر ما سایه افکنده نتیجه‌ی حرص و طمع انسانهاست.
و این حرص و طمع از تعالی بشر شکست خواهد خورد و نفرت انسانها به پایان خواهد رسید.
دیکتاتورها خواهند مُرد و هر قدرتی که از مردم گرفته شده به مردم بازخواهد گشت و تا زمانی که بشر زنده‌ست، آزادی هم زنده خواهد ماند.

اختیار خودتون رو به دست بی رحم‌ها ندین.
به دست کسانی که شما رو تحقیر می‌کنند،
از شما برده می‌سازند،
و به شما میگن به چی فکر کنید و چی رو احساس کنید. غذای کم بهتون میدن،
و مثل گله باهاتون رفتار می‌کنند،
اختیار خودتون رو به دست این آدمهای ماشینی و قلبهای ماشینی‌شون ندین.
شماها ماشین نیستید،
شماها گله نیستید.
شماها انسانید،
شما قلبتون پر از عاطفه‌ست.
شماها با تنفر بیگانه‌اید، مگر اینکه نفرت رو دوست داشته باشید.
برای بردگی مبارزه نکنید،
برای آزادی مبارزه کنید.
این شما مردم هستید که قدرت دارید.
قدرتِ ایجاد خوشبختی،
شما مردم این قدرت رو دارید که زندگی رو زیبا کنید و از زندگی یک داستان جذاب بسازید.
پس به نام دموکراسی بیایید از این قدرت استفاده کنیم. بیایید متحد بشیم.
بیایید برای تولد یک دنیای جدید مبارزه کنیم.
دنیایی که به همه امکان اشتغال بده،
به همه امنیت بده.
با وعده‌ی این چیزهاست که بی رحم‌ها به قدرت می‌رسن. ولی اونا دروغ میگن.
اونا هرگز به وعده‌هاشون عمل نخواهند کرد.
دیکتاتورها خودشون رو آزاد و مردم رو برده می‌خوان.
حالا بیایید مبارزه کنیم تا اون وعده‌ها رو عملی کنیم.
برای خلاص شدن از شر طمع، نفرت و تعصب.
بیایید برای یک دنیای بهتر مبارزه کنیم.
دنیایی که در اون علم و پیشرفت به خوشبختی تمام بشریت خواهد انجامید.
بیاید به نام دموکراسی همه با هم متحد بشیم!

🎬 دیکتاتور بزرگ 1940
👤 #چارلی_چاپلین

(The Great Dictator)

l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2
HTML Embed Code:
2024/05/21 00:08:42
Back to Top