TG Telegram Group Link
Channel: ✏مداد رنگی✏
Back to Bottom
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM


▫️شما تا با یک آدم
حداقل پانصد ساعت
یا بین شش تا هجده ماه
اون هم چهره به چهره
که البته یک سومش هم می تونه
از طریق تلفن باشه
و اتفاقا اون هم لازمه
روبرو نشوید
به شناخت واقعی نمی تونید برسید.

اگر هم مشکلات و مسایلی هست
باید حل کرد
و اگر شک و تردیدی هم دارید
بهتره کمک بگیرید.

💢 یادتون باشه در اینگونه موارد
برخی از اوقات
دو ساعت کار روان درمانی
و یک تجزیه و تحلیلی که
آیا واقعا مسایل و مشکلاتی دارید یا نه
تکلیف کار رو روشن میکنه.

▫️تمنا می‌کنم
باورم کنید
در بسیاری از اوقات
این مسایل و مشکلات شما
از نظر یک متخصص
می تونه به یکباره
چراغ سبز یا قرمزی رو
برای شما روشن کنه
که خاطرتون برای ازدواج آسوده باشه
یا اینکه برعکس
بگه شما اصلا به درد هم نمی خورید.

🔸اما بدونید
با شک و تردید و دودلی
و بدون شناخت کافی
این کار رو نکنید
و هرگز هرگز هرگز
تن به ازدواج اینجوری ندید
چه زن چه مرد. 

و یادتون باشه :
حتی اگر شب عروسی تون هم
متوجه شدید که اشتباه کردید
اصلا تردید نکنید!
همونجا یک تاکسی بگیرید و برگردید.
مبادا اونجا بمانید.

🔸 علتش هم این است که
بسیاری از شما
همینقدر که
با یک مرد و زنی رفتید بیرون
و در یک رستورانی شما را دیدند
خیلی هاتون فکر می کنید که
دیگر اسمتون روی هم خورده
و دیگر چاره ایی ندارید
و آبروی فامیل محترم می رود.
قربونتون برم
اگر دیدید اشتباه شده برگردید.
علتش هم این است که
اگر ادامه دادید
آنوقت با بچه
و گرفتاری های دیگه از پا در میایید.

بنابراین اصلا گوش به این حرف ندید که
با گذشت زمان اوضاع درست می شه.
اوضاع درست نمی شه
اگر از آغاز اشکالاتی دارید.



👤 دکتر فرهنگ هُلاکویی

@MedadRangihaaa
🌿🌱

آرامش اگر عکس بود . . .


@MedadRangihaaa



گر چه در خیلِ تو بسیار بِه از ما باشد

ما تو را در همه عالم نشناسیم نظیر




👤 ابتهاج

@MedadRangihaaa
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔷🔹🔷


پدرم گفت :
مردم دو دسته اند : بخشنده و گیرنده

گیرنده‌ها بهتر می‌خورند
اما
بخشندگان بهتر می‌خوابند




👤 مارلو توماس

@MedadRangihaaa
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
•┈┈••✾••✾••┈┈•



و سلام بر آنانی
که از پشت تَرکهای قلبشان باز هم نگاهی مهربان دارند ...



@MedadRangihaaa
🌿

کاش از امروز
در شهر خیرات کنند
حال خوش را ، دلخوشی را

کاش از امروز در شهر
نفس عمیق که می‌کشیم
ریه هایمان پُر شود از دوست داشتن

کاش لبخند
جا خوش کند روی صورتمان

کاش از امروز در شهر
تیتر اخبار پُر باشد از
امید
امید
امید



👤 علی قاضی نظام

@MedadRangihaaa
🪴


“زندگی‌ات را مصرف کن”

بله درست متوجه شدی !
ما همه مصرف‌ کننده‌ایم .
پس زندگی‌ات را مصرف کن .
تو یک شیشه عطر را تا آخرین قطره مصرف می‌کنی ، چرا ؟
چون ارزشمند است .
زندگی‌ات که خیلی ارزشمندتر از این حرف‌هاست .
تلاش کن زندگی‌ات را تا جای ممکن درست مصرف کنی .




👤 کارل راجرز

@MedadRangihaaa
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
⭕️⭕️

یادمون باشه که برای مهم ترین تصمیم زندگیمون _ { ازدواج } _ سنجیده و عاقلانه و به‌جا عمل کنیم . 👌

@MedadRangihaaa


والحُب الذي يُؤذي ، فليس بحُب .


« و عشقی که آزار دهنده باشد ، عشق نیست »




👤 خالد المهدی

@MedadRangihaaa
°•❍°•❍°•


شب‌هایی که خوابیده‌ایم ، چنانند که گویی هرگز وجود نداشته‌اند !‌
‏تنها آن شب‌هایی در حافظه‌ی ما می‌مانند ، که نتوانسته‌ایم چشم بر هم بگذاریم !
‏شب یعنی شبِ بی‌خوابی . . .




👤 امیل چوران
📘 دردسر متولد شدن

@MedadRangihaaa
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📍

دشمن یک تک تیرانداز کوره ؛
ولی دوست می‌دونه دقیقا کجا بزنه !
حواستون باشه ...



@MedadRangihaaa
❏•••


در روزگاران قدیم دو همسایه بودند که مرتب با هم دعوا و درگیری داشتند .
یک روز با هم قرار گذاشتند که هر کدام دارویی درست کند و به دیگری بدهد تا یکی بمیرد و دیگری که می‌ماند حداقل در آسایش زندگی کند .

برای همین سکه‌ای به هوا انداختند و شیر و خط کردند که کدام یکی اول سم را بخورد .
قرعه به نام همسایه دوم افتاد .

بنابراین همسایه اول به بازار رفت و از عطاری قوی‌ترین سمی که داشت را خرید و به همسایه‌اش داد تا بخورد .
همسایه دوم سم را سرکشید و به خانه‌اش رفت .

قبلا به خدمتکارانش گفته بود حوض را برایش از آب گرم پر کنند و یک ظرف دوغ پر نمک هم آماده بگذارند کنار حوض .

او همین‌که به خانه رسید ظرف بزرگ دوغ را سر کشید و وارد حوض شد .
قدری دست و پا زد و شنا کرد و هر چه خورده بود را بازگرداند و بعد از آنکه معده‌اش تخلیه و تمیز شد به اتاق رفت و تخت خوابید .

صبح روز بعد سالم بیدار شد و به سراغ همسایه‌اش رفت و گفت : من جان سالم به در بردم ، حالا نوبت من است که سمی بسازم و طبق قرار تو آن را بخوری .

او به بازار رفت و نمد بزرگی خرید و به خانه برد .
خدمتکارانش را هم صدا کرد و به آنها گفت که از حالا فقط کارتان این است که از صبح تا غروب این نمد را با چوب بکوبید .

همسایه اول هر روز می‌شنید که مرد همسایه که در تدارک تهیه سم است .
از صبح تا شب مواد سم را می‌کوبد .
با هر ضربه و هر صدا که می‌شنید نگرانی و ترسش بیشتر می‌شد و پیش خودش به سم مهلکی که داشتند برایش تهیه می‌کردند فکر می‌کرد .

کم کم نگرانی و ترس همه‌ی وجودش را گرفت و آسایشی برایش نماند .
شب‌ها ترس ، خواب از چشمانش ربوده بود و روزها با هر صدایی که از خانه‌ی همسایه می‌شنید دلهره‌اش بیشتر می‌شد و تشویش همه وجودش را می‌گرفت .

هر چوبی که بر نمد کوبیده می‌شد برای او ضربه‌ای بود که در نظرش سم را مهلک‌تر می‌کرد .

روز سوم خبر رسید که او مرده است .
او پیش از اینکه سمی بخورد ، از ترس مرده بود !


• این داستان حکایت این روزهای بعضی از ماهاست .
هر شرایط و بیماریی تا زمانی که روحیه‌ی ما شاداب و سرزنده باشد قدرتمند نیست .

• خیلی‌ها بخاطر استرس و ترس و نگرانی نابود می‌شوند نه از خود مشکلات یا بیماری !


@MedadRangihaaa


ای دل !
جهان ، به کامِ تو شد ، شد ...
نشد ، نشد
!

@MedadRangihaaa
‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎─═༅࿇࿇༅═─


✓ دقت کنید عزیزان :

فاصله گرفتن از یک سری افراد ، حفاظت از سلامت عاطفی خودتون محسوب میشه !
اصلا نشانهٔ ضعف نیست ‌.
بلوغ فکری شما رو می‌رسونه .


@MedadRangihaaa
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM


جناب ضیا کاملا درست می‌فرمایند👌👍

@MedadRangihaaa
HTML Embed Code:
2024/04/19 16:14:42
Back to Top