TG Telegram Group & Channel
[ 🖤جادویِ‌ یِک‌ جَهَتـ❱❱❱❱ ] | United States America (US)
Create: Update:

فصل اول - قسمت پنجم - بخش A

درحالی که دارم می‌نویسم یه چیز عجیبی داره اتفاق میفته. دائم به خودم می‌گم چیزی رو که دارم می‌نویسم در واقع شرح رابطه‌م رو با تام توضیح می‌ده، و چیزهای دیگه که در کنارش اتفاق افتاده. البته، چیزهای دیگه – که در واقع هدف نوشتن اینا هستن – قراره خیلی زود نوشتن درباره‌ش واسه‌م خیلی سخت بشه. اما متوجه شدم، بهطرز ناباورانه‌ای، که دارم خیلی از کارم لذت می‌برم. روزهای من یه جورایی هدفی پیدا کردن که از موقعِ بازنشستگی من از مدرسه این.جور چیزی رو نداشتن. من خودمم شامل خیلی چیزا هستم، که ممکنه واسه‌ی تو جالب نباشه و توجهت رو جلب نکنه، پاتریک. اما واسه‌م مهم نیست. می‌خوام که همه‌چیز رو به یاد بیارم، به خاطر خودم، و همینطور برای تو.

و در حالی که می‌نویسم، از خودم می‌پرسم که آیا واقعا هیچوقت جرات این رو پیدا می‌کنم که این رو برای تو بخونم یا نه. همیشه برنامه‌م این بوده، اما هرچی که به چیزهای دیگه نزدیک‌تر می‌شم، بیشتر واسه‌م دست نیافتنی و غیرممکن به نظر میاد.

تو واقعاً امروز صبح داشتی تلاش می‌کردی که به تلویزیون نگاه نکنی، با وجود این‌که برنامه رو از ' امروز صبح ' که هر دوتامون ازش متنفریم، به پخش مجدد 'درحالی که زمان می‌گذره' از شبکه بی‌بی‌سی ۲ تغییر دادم. دیم جودی دِنچ رو دوست نداری؟ فکر می‌کردم که همه دیم جودی رو دوست داشته باشن. فکر می‌کردم که ترکیب بازیگری کلاسیک به خودمونی بودنش اون رو خیلی جذاب می‌کنه. و بعد اون اتفاق با کورن فلس‌های (بالشتی) توی شیر خیس شده افتاد، و از توی کاسه بیرون ریختن، به‌خاطر همون بود که باعث شد تام یه آه سنگین بکشه. می‌دونستم که خیلی برای نشستن پشت میز برای صبحانه آماده نیستی، حتی با وجود قاشق و چنگال مخصوصت و همه‌ی کوسن‌هایی که برای ثابت نگه داشتنت آماده کرده بودم، همون‌طور که پرستار پاملا پیشنهاد داده بود. باید بگم که واسه‌م توجه کردن روی چیزایی که پاملا می‌گفت سخت بود، چون کاملاً محو مژه‌های بلندی که از پلک‌هاش بیرون زده بودن، شده بودم. می‌دونم که استفاده از مژه مصنوعی خصوصاً واسه‌ی خانم‌های بلوند و چاقی که توی اواخر دهه بیست سالگی زندگیشونن چیز عجیبی نیست، ولی این ترکیب خیلی عجیبیه – یونیفرم سفید و تمیز پاملا، رفتار خشک و بی‌احساسش و چشم‌های آبی قهوه‌ایش. دائم به من می‌گه که هر روز صبح و شب برای یک ساعت میاد سر می‌زنه، که من بتونم چیزی که اون بهش میگه 'وقت استراحت' رو داشته باشم. من دوست ندارم که وقت استراحت داشته باشم، اگرچه، پاتریک: از این زمان برای نوشتن این چیزا استفاده می‌کنم.
~~~
ادامه دارد...
💚• #MyPoliceMan • #Part_1 • #Chapter_5
💚hottg.com/MagicOneD

[ 🖤جادویِ‌ یِک‌ جَهَتـ❱❱❱❱ ]
فصل اول - قسمت چهارم - ادامه‌ی بخش B یه لحظه طول کشید تا تونستم بالاخره خودم رو جمع و جور کنم، بعد گچ به تخته چسبید و حرف‌ها رو شکل داد؛ همون صدای قشنگ و اِکوی – که ظریف اما محکم بود – اونم وقتی که با حروف بزرگ نوشتم: دوشیزه تیلور. به عقب برگشتم و به چیزی…
فصل اول - قسمت پنجم - بخش A

درحالی که دارم می‌نویسم یه چیز عجیبی داره اتفاق میفته. دائم به خودم می‌گم چیزی رو که دارم می‌نویسم در واقع شرح رابطه‌م رو با تام توضیح می‌ده، و چیزهای دیگه که در کنارش اتفاق افتاده. البته، چیزهای دیگه – که در واقع هدف نوشتن اینا هستن – قراره خیلی زود نوشتن درباره‌ش واسه‌م خیلی سخت بشه. اما متوجه شدم، بهطرز ناباورانه‌ای، که دارم خیلی از کارم لذت می‌برم. روزهای من یه جورایی هدفی پیدا کردن که از موقعِ بازنشستگی من از مدرسه این.جور چیزی رو نداشتن. من خودمم شامل خیلی چیزا هستم، که ممکنه واسه‌ی تو جالب نباشه و توجهت رو جلب نکنه، پاتریک. اما واسه‌م مهم نیست. می‌خوام که همه‌چیز رو به یاد بیارم، به خاطر خودم، و همینطور برای تو.

و در حالی که می‌نویسم، از خودم می‌پرسم که آیا واقعا هیچوقت جرات این رو پیدا می‌کنم که این رو برای تو بخونم یا نه. همیشه برنامه‌م این بوده، اما هرچی که به چیزهای دیگه نزدیک‌تر می‌شم، بیشتر واسه‌م دست نیافتنی و غیرممکن به نظر میاد.

تو واقعاً امروز صبح داشتی تلاش می‌کردی که به تلویزیون نگاه نکنی، با وجود این‌که برنامه رو از ' امروز صبح ' که هر دوتامون ازش متنفریم، به پخش مجدد 'درحالی که زمان می‌گذره' از شبکه بی‌بی‌سی ۲ تغییر دادم. دیم جودی دِنچ رو دوست نداری؟ فکر می‌کردم که همه دیم جودی رو دوست داشته باشن. فکر می‌کردم که ترکیب بازیگری کلاسیک به خودمونی بودنش اون رو خیلی جذاب می‌کنه. و بعد اون اتفاق با کورن فلس‌های (بالشتی) توی شیر خیس شده افتاد، و از توی کاسه بیرون ریختن، به‌خاطر همون بود که باعث شد تام یه آه سنگین بکشه. می‌دونستم که خیلی برای نشستن پشت میز برای صبحانه آماده نیستی، حتی با وجود قاشق و چنگال مخصوصت و همه‌ی کوسن‌هایی که برای ثابت نگه داشتنت آماده کرده بودم، همون‌طور که پرستار پاملا پیشنهاد داده بود. باید بگم که واسه‌م توجه کردن روی چیزایی که پاملا می‌گفت سخت بود، چون کاملاً محو مژه‌های بلندی که از پلک‌هاش بیرون زده بودن، شده بودم. می‌دونم که استفاده از مژه مصنوعی خصوصاً واسه‌ی خانم‌های بلوند و چاقی که توی اواخر دهه بیست سالگی زندگیشونن چیز عجیبی نیست، ولی این ترکیب خیلی عجیبیه – یونیفرم سفید و تمیز پاملا، رفتار خشک و بی‌احساسش و چشم‌های آبی قهوه‌ایش. دائم به من می‌گه که هر روز صبح و شب برای یک ساعت میاد سر می‌زنه، که من بتونم چیزی که اون بهش میگه 'وقت استراحت' رو داشته باشم. من دوست ندارم که وقت استراحت داشته باشم، اگرچه، پاتریک: از این زمان برای نوشتن این چیزا استفاده می‌کنم.
~~~
ادامه دارد...
💚• #MyPoliceMan • #Part_1 • #Chapter_5
💚hottg.com/MagicOneD


>>Click here to continue<<

[ 🖤جادویِ‌ یِک‌ جَهَتـ❱❱❱❱ ]




Share with your best friend
VIEW MORE

United States America Popular Telegram Group (US)