Channel: KiarostamiAbbas
Forwarded from KiarostamiAbbas
باد او را با خود برد – Telegraph
https://telegra.ph/%D8%A8%D8%A7%D8%AF-%D8%A7%D9%88-%D8%B1%D8%A7-%D8%A8%D8%A7-%D8%AE%D9%88%D8%AF-%D8%A8%D8%B1%D8%AF-12-03
https://telegra.ph/%D8%A8%D8%A7%D8%AF-%D8%A7%D9%88-%D8%B1%D8%A7-%D8%A8%D8%A7-%D8%AE%D9%88%D8%AF-%D8%A8%D8%B1%D8%AF-12-03
Telegraph
باد او را با خود برد
حمیده رضوی متولد ۱۳۵۴، فیلمساز، تهیهکننده و مدیر پروژههای هنری و از نزدیکترین دوستان عباس کیارستمی بود. او فیلمسازی را از کارگاههای کیارستمی آغاز کرد و چندین فیلم کوتاه، ویدئوآرت و کلیپ از خود به یادگار گذاشت. خانم رضوی همچنین دو فیلم دربارهی پشت…
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
برف معجزه میکنه
خاطرهای از محسن شرفینیا، یکی از شاگردان و دوستان نزدیک عباس کیارستمی
@KiarostamiAbbas
خاطرهای از محسن شرفینیا، یکی از شاگردان و دوستان نزدیک عباس کیارستمی
@KiarostamiAbbas
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
لواسان، توک مزرعه، مزار عباس کیارستمی، ۱۵ فروردین ۱۴۰۴
موسیقی: «بهار دلنشین» از روحالله خالقی
عکس کاور از محمد علیزاده
ویدئو از مازیار چشمهعلایی
@KiarostamiAbbas
لواسان، توک مزرعه، مزار عباس کیارستمی، ۱۵ فروردین ۱۴۰۴
موسیقی: «بهار دلنشین» از روحالله خالقی
عکس کاور از محمد علیزاده
ویدئو از مازیار چشمهعلایی
@KiarostamiAbbas
Forwarded from بهمن کیارستمی
پیش از عید مجموعهداری باهام تماس گرفت تا اصالت امضای عکسی که به دستش رسیده بود و قصد خریدنش رو داشت تایید کنم. توی عکس مردی شبیه ژانکوکتو در جایی شبیه کافه نشسته و داره با ذوق و شوق متنی شبیه یک فیلمنامه رو ورق میزنه. عکس رو قبلا دیده بودم و به مجموعهدار گفتم بله فکر میکنم عکاسش کیارستمی باشه. گفت مطمئنی؟ گفتم والله درباره هیچچی مطمئن نیستم. گفت آخه مگه بابات پرتره هم میگرفته؟ من فقط دار و درخت دیده بودم ازش. گفتم اختیار دارین. گفت حالا چطوری میشه مطمئن شد؟ گفتم باید نگاتیوش رو پیدا کنم. این رو در حالی گفتم که هم خودم میدونستم حال و حوصلۀ گشتن بین هزاران فریم نگاتیو رو ندارم هم مجموعهدار. لذا ماجرا کان لم یکن شد ولی این سوال که «مگه کیارستمی پرتره هم میگرفته» کان لم یکن نشد و بخش عمدهای از رخوت و بیکاری تعطیلات طولانی عید رو خرج سوا کردن و ور رفتن و اسکن کردن پرترههایی کردم که او پیش از ظهور عصر دیجیتال روی نگاتیو گرفته بود؛ یعنی از اوائل دهه پنجاه تا اواسط دهه هشتاد. وقتی اسکن نگاتیوها تمام شد و تعطیلات تمام نشد، رفتم سراغ تبدیل نوارهای VHS که بیشترشون مربوط به دهه هفتادند.
از نگاتیوها اینطور برمیاد که وقتی جوانتر بوده، تقریبا فقط پرتره میگرفته و نگاتیوهای قدیمی پُرند از فک و فامیل و غریبه و آشنا. از مادرش و مادرم گرفته تا همکارهاش در کانونِ پیش و پس از انقلاب. اما هرچه جلوتر اومدم و بیشتر دیدم، تپهها و کوهها و درختها بیشتر شدند و آدمها کمتر، تا جایی که اگر پرترهای هم از همسفری گرفته انگار میخواسته آخرین فریم حلقۀ نگاتیوش هدر نره تا فردا صبحِ اول وقت فیلم رو بفرسته آتلیۀ آریا برای ظهور و چاپ. خدایَش بیامرزاد، بسیار هم بینظم بود و نگاتیوها رو طوری توی جعبۀ کفش ریخته بود که من جورابهام رو میریزم ته کشوی لباسهام. توضیحات روی پاکتها هم یا اشتباهند یا عباراتی نامفهوم مثل «مناظر بیمنظر» یا «پرسنلی و غیر پرسنلی». روی آخرین پاکتی که رفتم سراغش نوشته بود «شکوفههای جواد». عنوانش به دلِ من که چشمم دنبال پرتره بود چنگی نزده بود و بعید میدونستم که توش رخت و رُخی پیدا کنم، ولی سبیل تابدادۀ ممیز رو که لای شکوفههای جواد دیدم به اندازۀ آن ژان کوکتوی کافهنشین به وجد آمدم.
تنها آدمی که از دهۀ پنجاه تا سال مرگش پرترههای جورواجور ازش پیدا کردم مرتضی ممیز بود. ممیز، بزرگ قبیله و شیر جنگل بود و کسی جرات سرشاخ شدن باهاش نداشت، برای همین برخلاف باقی رفاقتهای پر تبوتاب و فراز و نشیب اون دوره، دوستیشون آهسته ادامه پیدا کرد و پیوسته سراغ هم میرفتند؛ یا به عبارتی ما میرفتیم سراغ او در باغبانکلای کردان. معمولا هم یا یاری در کنار بود، یا بادهای در دست، یا شکوفهای بر درخت یا هرسه و وقتی بادهگساریِ پیش از نهار به چرت بعد از ظهر یا پیادهروی در دشت و دمن ختم میشد یا او با دوربین لایکا و سوالهای بیمزهش مثل «مرتضی، تو موقع خواب سبیلت رو میذاری زیر پتو یا روی پتو» کفر همه رو درمیآورد یا من با هندیکم سونی و صدای دورگۀ تازه بالغم؛ اصلا یادم نیست که چرا در ۱۷ سالگی گیر داده بودم به «برنامه کنترل جمعیت» ولی الان که در ۴۷ سالگی دوباره این فیلمها رو دیدم دلم میخواد اون پروژۀ ناتمام رو ادامه بدم، شاید این چهار پنج دقیقه به درد مقدمهش بخوره و بذارمش قبل از تیتراژ.
از نگاتیوها اینطور برمیاد که وقتی جوانتر بوده، تقریبا فقط پرتره میگرفته و نگاتیوهای قدیمی پُرند از فک و فامیل و غریبه و آشنا. از مادرش و مادرم گرفته تا همکارهاش در کانونِ پیش و پس از انقلاب. اما هرچه جلوتر اومدم و بیشتر دیدم، تپهها و کوهها و درختها بیشتر شدند و آدمها کمتر، تا جایی که اگر پرترهای هم از همسفری گرفته انگار میخواسته آخرین فریم حلقۀ نگاتیوش هدر نره تا فردا صبحِ اول وقت فیلم رو بفرسته آتلیۀ آریا برای ظهور و چاپ. خدایَش بیامرزاد، بسیار هم بینظم بود و نگاتیوها رو طوری توی جعبۀ کفش ریخته بود که من جورابهام رو میریزم ته کشوی لباسهام. توضیحات روی پاکتها هم یا اشتباهند یا عباراتی نامفهوم مثل «مناظر بیمنظر» یا «پرسنلی و غیر پرسنلی». روی آخرین پاکتی که رفتم سراغش نوشته بود «شکوفههای جواد». عنوانش به دلِ من که چشمم دنبال پرتره بود چنگی نزده بود و بعید میدونستم که توش رخت و رُخی پیدا کنم، ولی سبیل تابدادۀ ممیز رو که لای شکوفههای جواد دیدم به اندازۀ آن ژان کوکتوی کافهنشین به وجد آمدم.
تنها آدمی که از دهۀ پنجاه تا سال مرگش پرترههای جورواجور ازش پیدا کردم مرتضی ممیز بود. ممیز، بزرگ قبیله و شیر جنگل بود و کسی جرات سرشاخ شدن باهاش نداشت، برای همین برخلاف باقی رفاقتهای پر تبوتاب و فراز و نشیب اون دوره، دوستیشون آهسته ادامه پیدا کرد و پیوسته سراغ هم میرفتند؛ یا به عبارتی ما میرفتیم سراغ او در باغبانکلای کردان. معمولا هم یا یاری در کنار بود، یا بادهای در دست، یا شکوفهای بر درخت یا هرسه و وقتی بادهگساریِ پیش از نهار به چرت بعد از ظهر یا پیادهروی در دشت و دمن ختم میشد یا او با دوربین لایکا و سوالهای بیمزهش مثل «مرتضی، تو موقع خواب سبیلت رو میذاری زیر پتو یا روی پتو» کفر همه رو درمیآورد یا من با هندیکم سونی و صدای دورگۀ تازه بالغم؛ اصلا یادم نیست که چرا در ۱۷ سالگی گیر داده بودم به «برنامه کنترل جمعیت» ولی الان که در ۴۷ سالگی دوباره این فیلمها رو دیدم دلم میخواد اون پروژۀ ناتمام رو ادامه بدم، شاید این چهار پنج دقیقه به درد مقدمهش بخوره و بذارمش قبل از تیتراژ.
Forwarded from KiarostamiAbbas
.
فیلم کوتاه «شرایط»،
ساختهی جعفر پناهی، محصول ۲۰۱۶
فیلم #شرایط را پناهی کمی پس از درگذشت عباس کيارستمی در سال ۱۳۹۵ ساخته است.
خلاصهی فیلم: جعفر پناهی با یکی از دوستانش (مجید برزگر) عازم محل دفن عباس کیارستمی میشود و در راه از شرایطی که در آن فیلمسازی و فعالیت میکند، میگوید.
فیلم کوتاه «شرایط»،
ساختهی جعفر پناهی، محصول ۲۰۱۶
فیلم #شرایط را پناهی کمی پس از درگذشت عباس کيارستمی در سال ۱۳۹۵ ساخته است.
خلاصهی فیلم: جعفر پناهی با یکی از دوستانش (مجید برزگر) عازم محل دفن عباس کیارستمی میشود و در راه از شرایطی که در آن فیلمسازی و فعالیت میکند، میگوید.
Telegram
KiarostamiAbbas
فیلم کوتاه «شرایط»،
ساختهی جعفر پناهی، محصول ۲۰۱۶
@KiarostamiAbbas
ساختهی جعفر پناهی، محصول ۲۰۱۶
@KiarostamiAbbas
KiarostamiAbbas
گفتگو دربارهی گزارش.mp4
این گفتوگو که بهتازگی منتشر شده،
بیست سال پیش (سال ۱۳۸۴) انجام شده است. مانی حقیقی و عباس کیارستمی با هم فیلم «گزارش» را میبینند و روی فیلم در مورد آن صحبت میکنند. این مصاحبه یکی از بهترین مصاحبههای منتشرشدهی کیارستمی دربارهی سبک و سیاق فیلمسازیاش است.
آقای حقیقی همراه با انتشار باند صوتی این گفتوگو که روی خود فیلم گذاشته شده، این گفتوگو را بهصورت مکتوب و دیجیتال و در قالب کتاب هم منتشر کرده است. او برای انتشار این کتاب قید گرفتن مجوز از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را زده است.
این گفتوگو که بهتازگی منتشر شده،
بیست سال پیش (سال ۱۳۸۴) انجام شده است. مانی حقیقی و عباس کیارستمی با هم فیلم «گزارش» را میبینند و روی فیلم در مورد آن صحبت میکنند. این مصاحبه یکی از بهترین مصاحبههای منتشرشدهی کیارستمی دربارهی سبک و سیاق فیلمسازیاش است.
آقای حقیقی همراه با انتشار باند صوتی این گفتوگو که روی خود فیلم گذاشته شده، این گفتوگو را بهصورت مکتوب و دیجیتال و در قالب کتاب هم منتشر کرده است. او برای انتشار این کتاب قید گرفتن مجوز از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را زده است.
KiarostamiAbbas
گزارش،_گفتوگوی_مانی_حقیقی_با_عباس_کیارستمی.pdf
مانی حقیقی همراه با انتشار گفتوگوی خود با عباس کيارستمی دربارهی فیلم «گزارش»، این گفتوگو را بهصورت مکتوب و دیجیتال و در قالب کتاب هم منتشر کرده است. علاوه بر گفتوگو، فیلمنامهی فیلم «گزارش» و سه یادداشت دربارهی این فیلم از آرش خوشخو، صالح نجفی و ژانمیشل فرودون هم ضمیمهی کتاب است.
آقای حقیقی برای انتشار این کتاب قید گرفتن مجوز از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را زده است.
آقای حقیقی برای انتشار این کتاب قید گرفتن مجوز از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را زده است.
Forwarded from بهمن کیارستمی
مانی حقیقی گفتگویی رو که بیست سال پیش با کیارستمی دربارۀ فیلم گزارش کرده - با این توضیح که فرستادنش در قالب کتاب به ارشاد و تقاضای مجوز کردن وقت تلف کردن بوده - گذاشته روی تلگرام. کار جالبی هم کرده و اگه کتاب رو فرستاده بود ارشاد احتمالا مجبور بود همین شهره آغداشلوی روی جلد رو هم برداره؛ اتفاقی که برای کتاب «پرسنلی - غیرپرسنلی» ما افتاد. قرار بود این کتاب که منتخبی از پرترههاییست که کیارستمی بین دهۀ چهل تا دهۀ هشتاد گرفته، اول تیر امسال توسط نشر نظر منتشر بشه. اما ارشاد اصلاحیۀ بلندبالایی اندر حذف تصویر این زنان فرستاد و طبعا چاپ کتاب فعلا مالید.
سارا کلانتری
تهمینه میلانی
پروانه اعتمادی
آزیتا اسفندیاری
کتایون دهچمنی
لیلی گلستان
میترا فراهانی
هاله کردوانی
فیروزه صابری
فرزانه سردادور
محبوبه مسگران
نیکی کریمی
هنگامه پناهی
شاید بهتر بود ما هم از اول سراغ ارشاد نمیرفتیم و کتاب رو همینجا روی تلگرام منتشر میکردیم؛ ولی چه کنیم که ورقزدن کتاب عکس با خوندن فایل PDF فرق میکنه.
سارا کلانتری
تهمینه میلانی
پروانه اعتمادی
آزیتا اسفندیاری
کتایون دهچمنی
لیلی گلستان
میترا فراهانی
هاله کردوانی
فیروزه صابری
فرزانه سردادور
محبوبه مسگران
نیکی کریمی
هنگامه پناهی
شاید بهتر بود ما هم از اول سراغ ارشاد نمیرفتیم و کتاب رو همینجا روی تلگرام منتشر میکردیم؛ ولی چه کنیم که ورقزدن کتاب عکس با خوندن فایل PDF فرق میکنه.
Forwarded from بهمن کیارستمی
بخشی از مقدمه:
«به نظر من در عکس یادگاری یک نوع حجب و معصومیتی هست که در هیچ نوع عکاسی دیگر نیست. ببینید که چهقدر عکسهای یادگاری در جهان شبیه به هم هستند. همۀ آدمها میخواهند با عکس یادگاری یک تکه از زمان خوشبختی را ابدی کنند و به تعداد همۀ لحظههایی که دیگر شاد نیستند تکثیر کنند. انگار میخواهند به خودشان یادآور شوند که این زمان، زمان خوشبختی من بوده است.»
وقتی به ناشر کتاب پیشنهاد کردم که این نقلقول از بهمن جلالی را در دیباچه بیاوریم گفت «این عکسها شاید به یادگار از سفری و روزی و یاری باشند ولی عکس یادگاری نیستند.» بعد هم شعری از عکاس خواند: «شش لبخند تصنعی به ثبت رسید در یک عکس یادگاری» نمیدانم باید به این ۶۶ عکس گفت پرتره یا عکس یادگاری اما هرچه باشند هیچ چیز تصنعی در آنها پیدا نمیکنم. این آدمها را میشناسم و در تکهای از آن زمان بدون تکرار که نمیدانم زمان خوشبختی بوده یا نه، سهیم بودهام. پس برای من عکس یادگاریاند. خود عکاس هم پای هیچکدامشان را امضا نکرده، در ابعاد بزرگ یا در کتابی چاپشان نکرده و عکس زن روی جلد را سالها در کیف پولش نگه داشته؛ پس شاید برای او هم عکس یادگاری بودهاند.
«به نظر من در عکس یادگاری یک نوع حجب و معصومیتی هست که در هیچ نوع عکاسی دیگر نیست. ببینید که چهقدر عکسهای یادگاری در جهان شبیه به هم هستند. همۀ آدمها میخواهند با عکس یادگاری یک تکه از زمان خوشبختی را ابدی کنند و به تعداد همۀ لحظههایی که دیگر شاد نیستند تکثیر کنند. انگار میخواهند به خودشان یادآور شوند که این زمان، زمان خوشبختی من بوده است.»
وقتی به ناشر کتاب پیشنهاد کردم که این نقلقول از بهمن جلالی را در دیباچه بیاوریم گفت «این عکسها شاید به یادگار از سفری و روزی و یاری باشند ولی عکس یادگاری نیستند.» بعد هم شعری از عکاس خواند: «شش لبخند تصنعی به ثبت رسید در یک عکس یادگاری» نمیدانم باید به این ۶۶ عکس گفت پرتره یا عکس یادگاری اما هرچه باشند هیچ چیز تصنعی در آنها پیدا نمیکنم. این آدمها را میشناسم و در تکهای از آن زمان بدون تکرار که نمیدانم زمان خوشبختی بوده یا نه، سهیم بودهام. پس برای من عکس یادگاریاند. خود عکاس هم پای هیچکدامشان را امضا نکرده، در ابعاد بزرگ یا در کتابی چاپشان نکرده و عکس زن روی جلد را سالها در کیف پولش نگه داشته؛ پس شاید برای او هم عکس یادگاری بودهاند.
KiarostamiAbbas
گزارش.mp4
«گزارش»، محصول ۱۳۵۶، اولین فیلم بلند عباس کیارستمی و از فیلمهای مهم کارنامهی اوست. این فیلم پیش از انقلاب اکران کوتاه و محدودی داشت و بعد نسخههای آن در جریان انقلاب سوخته شد. تا سالها گمان میرفت که هیچ نسخهای از آن وجود ندارد، تا اینکه سر و کلهی نسخهی سانسورشدهی آن پیدا شد و تا همین چندی پیش تنها نسخهی موجود بود. اینجا و آنجا شنیده میشد که نسخهی اصلی تنها در اختیار بهمن فرمانآرا، تهیهکنندهی این فیلم است یا نزد کوروش افشارپناه، بازیگر اصلی این فیلم. هرچه بود، الان نسخهی اصلی و بدون سانسور گزارش در دسترس است.
«گزارش»، محصول ۱۳۵۶، اولین فیلم بلند عباس کیارستمی و از فیلمهای مهم کارنامهی اوست. این فیلم پیش از انقلاب اکران کوتاه و محدودی داشت و بعد نسخههای آن در جریان انقلاب سوخته شد. تا سالها گمان میرفت که هیچ نسخهای از آن وجود ندارد، تا اینکه سر و کلهی نسخهی سانسورشدهی آن پیدا شد و تا همین چندی پیش تنها نسخهی موجود بود. اینجا و آنجا شنیده میشد که نسخهی اصلی تنها در اختیار بهمن فرمانآرا، تهیهکنندهی این فیلم است یا نزد کوروش افشارپناه، بازیگر اصلی این فیلم. هرچه بود، الان نسخهی اصلی و بدون سانسور گزارش در دسترس است.
HTML Embed Code: