Channel: شبکه توسعه
🔲⭕️سپردن ایران به دست مدیران سوئیسی
علی سرزعیم؛ تحلیل گر اقتصاد سیاسی
از فرط آلودگی هوا، بسیاری از ادارات و دانشگاه ها و مدارس تعطیل شدند. همه ما از خودمان می پرسیم ده سال قبل که اوضاع این طور نبوده، ده سال آینده چطور خواهد شد وقتی که تعداد خودروها به مراتب بیشتر می شود؟ آیا اصلا ادامه زندگی ممکن خواهد بود؟ چرا وضعیت تا این حد نامطلوب است؟ پاسخ مخالفان به این پرسش ساده است: تا وقتی که این گروه از حاکمان بر مسند اداره کشورند چشم اندازی برای بهبود وجود ندارد. لذا تمام هم و غم ما باید معطوف به تغییر حاکمان باشد.
لحظه ای با خود تصور کنیم که معجزه ای شد و فردا صبح مسئولان سوئیس مسئولیت اداره ایران را بر عهده گرفتند. مردم با آنها شرط می کنند که هر کاری می توانند بکنند جز افزایش قیمت بنزین، گازوئیل و به طور کلی حاملهای انرژی. آنها می گویند باید حمل و نقل عمومی را گسترش دهیم. فرض کنید که تا فردا عصر در چشم برهم زدنی حمل و نقل عمومی زیاد شد. اینک پس فردا شده و شما می خواهید به سر کار بروید. با خود می گویید با خودروی شخصی بروم یا با وسایل حمل و نقل عمومی؟ بخشی از مغز شما (وجدان اخلاقی) شما می گوید حمل و نقل عمومی بهتر است اما بخش دیگر سیستم فکری (نفس خودخواه) شما می گوید بگذار راحت در پارکینگ خانه سوار خودرو شوم و پادکست موردنظر خودم را گوش کنم. می توان حدس زد که بخش دوم مغز شما بر بخش اول (وجدان) غلبه خواهد کرد. از بد قضیه همین وسوسه سراغ دیگر شهروندان نیز خواهد رفت و بیشتر (به جز اقلیتی) افراد از وسیله نقلیه شخصی استفاده می کنند.
عجب! پس چه چیزی فرق کرد؟ فرض کنید معجزه دومی رخ دهد و همه خودروها به خودروهای خارجی تبدیل شوند. اگرچه هر خودرو تا حدودی کمتر از قبل آلایندگی ایجاد می کند اما چون در طی زمان قیمت بنزین و گازوئیل و انرژی ثابت مانده ولی قیمتهای دیگر دچار تورم شده اند، قیمت واقعی بنزین ارزان تر شده و انگیزه سفر درون شهری و برون شهری با خودرو بیشتر می شود و آلایندگی هوا کمتر نخواهد شد.
با این وصف مشکل آلودگی هوا و ترافیک کماکان به قوت خود باقی می ماند. اینجاست که مسئولان سوئیسی در تلویزیون ملی می آیند و به مردم می گویند راه گریزی جز افزایش قیمت بنزین نیست زیرا اگر بنزین خیلی گران نشود انگیزه استفاده از حمل و نقل عمومی به وجود نخواهد آمد. آنها خواهند گفت فاصله قیمت داخل و خارج به حدی رسیده که کنترل قاچاق این اقلام از مرزها غیرممکن است.
به نظر شما واکنش مردم ایران چه خواهد بود؟ آیا مردم ایران به خاطر پاک دستی مسئولان سوئیسی توصیه شان را قبول می کنند؟ یا اینکه:
1) بلافاصله برخی اقتصادخوانده ها در رسانه ها ظاهر می شوند که تورم ناشی از رشد قیمت بنزین مردم را تحت فشار قرار خواهد داد. تجربه های گذشته برای افزایش قیمت بنزین حلال مشکل نبوده و مصرف بنزین بی کشش است.
2) برخی روشنفکران انقلابی به صحنه می آیند که ای مردم چه نشسته اید که نسخه های بانک جهانی دارد به ایران تحمیل می شود در حالی که ایران متفاوت از هر کشور دیگری است.
3) برخی جامعه شناسان صدای خود را بلندخواهند کرد که نئولیبرالیسم دارد کشور ما را به شکل خزنده چپاول می کند.
4) اتحادیه های کارگری بیانیه خواهند داد که اول دستمزد ما را مثل سوئیس کنید بعد قیمت بنزین را بالا ببرید.
5) برخی کارشناسان نمودارهایی نشان خواهند داد که سرانه مصرف بنزین در ایران خیلی بیشتر از کشورهای پیشرفته اروپایی نیست.
6) کسانی خواهند گفت که راه حل قاچاق بنزین و گازوئیل افزایش قیمت بنزین نیست بلکه نیروهای مرزبانی باید وظیفه خود را به درستی به انجام رسانند.
7) برخی تحلیلگران خواهند گفت نباید شوک درمانی کرد و بلکه باید فرهنگ سازی کرد تا مردم وجدان شان چنان تقویت شود که استفاده از حمل و نقل عمومی را ترجیح دهند.
صادقانه جواب بدهید به نظر شما واکنش مردم ایران چه خواهد بود و کدام دیدگاه را قبول خواهند کرد؟ توصیه مسئولان سوئیسی را یا انواع توجیهات هفت گانه فوق را؟ من تصور می کنم که بیشتر مردم گران نکردن بنزین را ترجیح خواهند داد و حتی بخشی از مردم به خیابان خواهند آمد و مسئولان سوئیسی که این وضعیت را ببینند چمدان های خود را جمع می کنند و به سوئیس بر می گردند و ما می مانیم و همان مسئولان ایرانی سابق، قیمت های ثابت بنزین، هوای دودآلودی که خفه مان می کند و ترافیکی که اعصابمان را نابود و عمرمان را تلف می کند.
☑️⭕️تجویز راهبردی
چه باید کرد؟ نکته ای بسیار کلیدی منسوب است به امیرکبیر را می گویم راه حل همان است:
«ابتدا فکر کردم مملکت وزیرِ دانا میخواهد،
بعد فکر کردم شاهِ دانا میخواهد،
در آخر اما فهمیدم مملکت مردمِ دانا [هم] میخواهد»
توسعه با مردمان و حاکمان نادان به دست نمی آید. هم نیازمند حاکمان دانا و پاسخگو هستیم و هم مردمان دانا و پرسشگر.
شبکه توسعه
@I_D_Network
علی سرزعیم؛ تحلیل گر اقتصاد سیاسی
از فرط آلودگی هوا، بسیاری از ادارات و دانشگاه ها و مدارس تعطیل شدند. همه ما از خودمان می پرسیم ده سال قبل که اوضاع این طور نبوده، ده سال آینده چطور خواهد شد وقتی که تعداد خودروها به مراتب بیشتر می شود؟ آیا اصلا ادامه زندگی ممکن خواهد بود؟ چرا وضعیت تا این حد نامطلوب است؟ پاسخ مخالفان به این پرسش ساده است: تا وقتی که این گروه از حاکمان بر مسند اداره کشورند چشم اندازی برای بهبود وجود ندارد. لذا تمام هم و غم ما باید معطوف به تغییر حاکمان باشد.
لحظه ای با خود تصور کنیم که معجزه ای شد و فردا صبح مسئولان سوئیس مسئولیت اداره ایران را بر عهده گرفتند. مردم با آنها شرط می کنند که هر کاری می توانند بکنند جز افزایش قیمت بنزین، گازوئیل و به طور کلی حاملهای انرژی. آنها می گویند باید حمل و نقل عمومی را گسترش دهیم. فرض کنید که تا فردا عصر در چشم برهم زدنی حمل و نقل عمومی زیاد شد. اینک پس فردا شده و شما می خواهید به سر کار بروید. با خود می گویید با خودروی شخصی بروم یا با وسایل حمل و نقل عمومی؟ بخشی از مغز شما (وجدان اخلاقی) شما می گوید حمل و نقل عمومی بهتر است اما بخش دیگر سیستم فکری (نفس خودخواه) شما می گوید بگذار راحت در پارکینگ خانه سوار خودرو شوم و پادکست موردنظر خودم را گوش کنم. می توان حدس زد که بخش دوم مغز شما بر بخش اول (وجدان) غلبه خواهد کرد. از بد قضیه همین وسوسه سراغ دیگر شهروندان نیز خواهد رفت و بیشتر (به جز اقلیتی) افراد از وسیله نقلیه شخصی استفاده می کنند.
عجب! پس چه چیزی فرق کرد؟ فرض کنید معجزه دومی رخ دهد و همه خودروها به خودروهای خارجی تبدیل شوند. اگرچه هر خودرو تا حدودی کمتر از قبل آلایندگی ایجاد می کند اما چون در طی زمان قیمت بنزین و گازوئیل و انرژی ثابت مانده ولی قیمتهای دیگر دچار تورم شده اند، قیمت واقعی بنزین ارزان تر شده و انگیزه سفر درون شهری و برون شهری با خودرو بیشتر می شود و آلایندگی هوا کمتر نخواهد شد.
با این وصف مشکل آلودگی هوا و ترافیک کماکان به قوت خود باقی می ماند. اینجاست که مسئولان سوئیسی در تلویزیون ملی می آیند و به مردم می گویند راه گریزی جز افزایش قیمت بنزین نیست زیرا اگر بنزین خیلی گران نشود انگیزه استفاده از حمل و نقل عمومی به وجود نخواهد آمد. آنها خواهند گفت فاصله قیمت داخل و خارج به حدی رسیده که کنترل قاچاق این اقلام از مرزها غیرممکن است.
به نظر شما واکنش مردم ایران چه خواهد بود؟ آیا مردم ایران به خاطر پاک دستی مسئولان سوئیسی توصیه شان را قبول می کنند؟ یا اینکه:
1) بلافاصله برخی اقتصادخوانده ها در رسانه ها ظاهر می شوند که تورم ناشی از رشد قیمت بنزین مردم را تحت فشار قرار خواهد داد. تجربه های گذشته برای افزایش قیمت بنزین حلال مشکل نبوده و مصرف بنزین بی کشش است.
2) برخی روشنفکران انقلابی به صحنه می آیند که ای مردم چه نشسته اید که نسخه های بانک جهانی دارد به ایران تحمیل می شود در حالی که ایران متفاوت از هر کشور دیگری است.
3) برخی جامعه شناسان صدای خود را بلندخواهند کرد که نئولیبرالیسم دارد کشور ما را به شکل خزنده چپاول می کند.
4) اتحادیه های کارگری بیانیه خواهند داد که اول دستمزد ما را مثل سوئیس کنید بعد قیمت بنزین را بالا ببرید.
5) برخی کارشناسان نمودارهایی نشان خواهند داد که سرانه مصرف بنزین در ایران خیلی بیشتر از کشورهای پیشرفته اروپایی نیست.
6) کسانی خواهند گفت که راه حل قاچاق بنزین و گازوئیل افزایش قیمت بنزین نیست بلکه نیروهای مرزبانی باید وظیفه خود را به درستی به انجام رسانند.
7) برخی تحلیلگران خواهند گفت نباید شوک درمانی کرد و بلکه باید فرهنگ سازی کرد تا مردم وجدان شان چنان تقویت شود که استفاده از حمل و نقل عمومی را ترجیح دهند.
صادقانه جواب بدهید به نظر شما واکنش مردم ایران چه خواهد بود و کدام دیدگاه را قبول خواهند کرد؟ توصیه مسئولان سوئیسی را یا انواع توجیهات هفت گانه فوق را؟ من تصور می کنم که بیشتر مردم گران نکردن بنزین را ترجیح خواهند داد و حتی بخشی از مردم به خیابان خواهند آمد و مسئولان سوئیسی که این وضعیت را ببینند چمدان های خود را جمع می کنند و به سوئیس بر می گردند و ما می مانیم و همان مسئولان ایرانی سابق، قیمت های ثابت بنزین، هوای دودآلودی که خفه مان می کند و ترافیکی که اعصابمان را نابود و عمرمان را تلف می کند.
☑️⭕️تجویز راهبردی
چه باید کرد؟ نکته ای بسیار کلیدی منسوب است به امیرکبیر را می گویم راه حل همان است:
«ابتدا فکر کردم مملکت وزیرِ دانا میخواهد،
بعد فکر کردم شاهِ دانا میخواهد،
در آخر اما فهمیدم مملکت مردمِ دانا [هم] میخواهد»
توسعه با مردمان و حاکمان نادان به دست نمی آید. هم نیازمند حاکمان دانا و پاسخگو هستیم و هم مردمان دانا و پرسشگر.
شبکه توسعه
@I_D_Network
🔲⭕️ایران مطلوب من این شکلی است! ایران شما چه شکلی است؟
مجتبی لشکربلوکی
رویا داشتن حق ماست. هیچ کس نمی تواند این حق را از ما بگیرد. همه ما از بالاترین مقامات تا شهروندان معمولی از وضعیت موجود راضی نیستیم. فقط مشکل اینجاست که تصویر روشن و مشترکی از آینده نداریم. بدیهی است که همه ما امنیت، ثروت و آرامش و مسکن و خانواده خوب می خواهیم. بنابراین تکرار این ها دردی را دوا نمی کند باید کمی شفاف تر از آینده صحبت کنیم.
من رویاهایی دارم برای آینده ایران. می خواهم رویاهایم را بنویسم. تعداد گزاره ها خیلی زیاد بود فعلا در بیست گزاره محدود کردم. از شما می خواهم که این رویا را تکمیل کنید. می دانم خام است. ولی چاره ای نیست باید از جایی شروع کرد. بگویید با کدام موافقید با کدام مخالف؟ در این صفحه می توانید در کمتر از پنج دقیقه اعلام نظر کنید و اگر خواستید کامنت هم بگذارید. جمع بندی نهایی بر اساس گزاره هایی است که بیشترین رای را آورده اند.
۱. در ایران مطلوب من یک یهودی می تواند رئیس بانک مرکزی باشد، یک مسیحی می تواند وزیر بهداشت باشد، یک سنی مذهب وزیر راه، یک کویتی الاصل وزیر نفت و یک تاجیکی الاصل وزیر آموزش و پرورش. سازوکار اطمینان بخشی وجود دارد که نه مذهب نه نژاد نه محل تولد هیچ کدام مانعی برای خدمت به ايران و ایرانی نیست.
۲. در ایران مطلوب من، ۹۰٪ شرکت های بزرگ و ۹۵٪ دانشگاه ها کاملا مردمی هستند. این گونه اهل کسب وکار (مدیران و کارآفرینان) و اهل اندیشه (دانشگاهیان و حوزویان) هیچگونه وام دار و حقوق بگیر دولت نیستند و همین باعث می شود که آزاد و خلاق و موثر باشند و نه محافظه کار و معیشت اندیش.
۳.در دبستان ها آموزش می دهیم که جهان دوست ماست و ما با جهان تعامل می کنیم مگر اينکه خلافش ثابت شود. در ايران مطلوب من به جای «نه شرقی نه غربی»، می گوییم «هم شرقی هم غربی». یعنی حداکثر استفاده از هر چه در غرب و شرق هست برای توسعه ایران.
۴.در ایران مطلوب من، انتخاب دین و دین ورزی آزاد است. اخلاق به عنوان فصل مشترک ادیان و انسانیت به شدت ترویج می شود. تک تک ادیان هم به راحتی تبلیغ و ترویج می شوند و در این تنوع و رنگارنگی دین داری آزادنه رخ می دهد.
۵. فقط یک کانال تلویزیونی دولتی و یک کانال رادیویی دولتی وجود دارد و یک روزنامه دولتی و ما بقی همه خصوصی هستند.
۶.در ایران مطلوب من هر کسی به جرم اقدام علیه امنیت ملی متهم شد در دادگاهی با هیات منصفه مردمي رایش صادر می شود به عبارت دیگر این مردمند که می گویند که کار فلانی آیا خلاف امنیت ملی بود یا نه. مرجع تشخیص خلاف امنیت ملی، مردم خواهند بود.
۷. در ایران مطلوب من، پارلمان دوسطحی داریم (مانند بسیاری از کشورهای دنیا، مجلس سنا داریم که به دور از هیجان و محلی گرایی نگاه بلندمدت و ملی دارد و جلوی طرح های پوپولیستی را می گیرد) و این ظرفیت وجود دارد که دست کم نیمی از پارلمان را زنان تشکیل دهند.
۸.در ايران مطلوب من، در کنار دموکراسی نمایندگی (انتخابات)، دموکراسی مستقیم (رفراندوم) نیز وجود دارد و سالانه یک رفراندوم برگزار می شود و در هر رفراندم، چند تصمیم مهم به همه پرسی گذاشته می شود.
۹.در ایران مطلوب من، حسن شریعت مداری و حسین شریعت مداری، حسن عباسی و عباس عبدی همه آزاد و محترمند برای بیان نظرات شان. تا زمانی که دست به اسلحه نبرده اند و یا دروغ نگفته اند و یا ترویج خشونت نکرده اند. آزادی مسوولانه فراگیر مبنای گفتگوی اجتماعی ماست.
۱۰. در ايران مطلوب من، انتخابات مجلس به گونه ای است که مردم به احزاب شناسنامه دار و ریشه دار رای می دهند و یا افرادی که توسط احزاب پیشنهاد می شوند و نه به لیست های ناشناخته ای که شب قبل از انتخابات به ناگاه مانند قارچ از زمین می رویند. احزاب می مانند و پاسخگو هستند افراد می آیند و می روند و دست ما هم به ایشان نمی رسد.
(پایان قسمت اول/ گزاره یازده تا بیست در یادداشت بعدی)
مجتبی لشکربلوکی
رویا داشتن حق ماست. هیچ کس نمی تواند این حق را از ما بگیرد. همه ما از بالاترین مقامات تا شهروندان معمولی از وضعیت موجود راضی نیستیم. فقط مشکل اینجاست که تصویر روشن و مشترکی از آینده نداریم. بدیهی است که همه ما امنیت، ثروت و آرامش و مسکن و خانواده خوب می خواهیم. بنابراین تکرار این ها دردی را دوا نمی کند باید کمی شفاف تر از آینده صحبت کنیم.
من رویاهایی دارم برای آینده ایران. می خواهم رویاهایم را بنویسم. تعداد گزاره ها خیلی زیاد بود فعلا در بیست گزاره محدود کردم. از شما می خواهم که این رویا را تکمیل کنید. می دانم خام است. ولی چاره ای نیست باید از جایی شروع کرد. بگویید با کدام موافقید با کدام مخالف؟ در این صفحه می توانید در کمتر از پنج دقیقه اعلام نظر کنید و اگر خواستید کامنت هم بگذارید. جمع بندی نهایی بر اساس گزاره هایی است که بیشترین رای را آورده اند.
۱. در ایران مطلوب من یک یهودی می تواند رئیس بانک مرکزی باشد، یک مسیحی می تواند وزیر بهداشت باشد، یک سنی مذهب وزیر راه، یک کویتی الاصل وزیر نفت و یک تاجیکی الاصل وزیر آموزش و پرورش. سازوکار اطمینان بخشی وجود دارد که نه مذهب نه نژاد نه محل تولد هیچ کدام مانعی برای خدمت به ايران و ایرانی نیست.
۲. در ایران مطلوب من، ۹۰٪ شرکت های بزرگ و ۹۵٪ دانشگاه ها کاملا مردمی هستند. این گونه اهل کسب وکار (مدیران و کارآفرینان) و اهل اندیشه (دانشگاهیان و حوزویان) هیچگونه وام دار و حقوق بگیر دولت نیستند و همین باعث می شود که آزاد و خلاق و موثر باشند و نه محافظه کار و معیشت اندیش.
۳.در دبستان ها آموزش می دهیم که جهان دوست ماست و ما با جهان تعامل می کنیم مگر اينکه خلافش ثابت شود. در ايران مطلوب من به جای «نه شرقی نه غربی»، می گوییم «هم شرقی هم غربی». یعنی حداکثر استفاده از هر چه در غرب و شرق هست برای توسعه ایران.
۴.در ایران مطلوب من، انتخاب دین و دین ورزی آزاد است. اخلاق به عنوان فصل مشترک ادیان و انسانیت به شدت ترویج می شود. تک تک ادیان هم به راحتی تبلیغ و ترویج می شوند و در این تنوع و رنگارنگی دین داری آزادنه رخ می دهد.
۵. فقط یک کانال تلویزیونی دولتی و یک کانال رادیویی دولتی وجود دارد و یک روزنامه دولتی و ما بقی همه خصوصی هستند.
۶.در ایران مطلوب من هر کسی به جرم اقدام علیه امنیت ملی متهم شد در دادگاهی با هیات منصفه مردمي رایش صادر می شود به عبارت دیگر این مردمند که می گویند که کار فلانی آیا خلاف امنیت ملی بود یا نه. مرجع تشخیص خلاف امنیت ملی، مردم خواهند بود.
۷. در ایران مطلوب من، پارلمان دوسطحی داریم (مانند بسیاری از کشورهای دنیا، مجلس سنا داریم که به دور از هیجان و محلی گرایی نگاه بلندمدت و ملی دارد و جلوی طرح های پوپولیستی را می گیرد) و این ظرفیت وجود دارد که دست کم نیمی از پارلمان را زنان تشکیل دهند.
۸.در ايران مطلوب من، در کنار دموکراسی نمایندگی (انتخابات)، دموکراسی مستقیم (رفراندوم) نیز وجود دارد و سالانه یک رفراندوم برگزار می شود و در هر رفراندم، چند تصمیم مهم به همه پرسی گذاشته می شود.
۹.در ایران مطلوب من، حسن شریعت مداری و حسین شریعت مداری، حسن عباسی و عباس عبدی همه آزاد و محترمند برای بیان نظرات شان. تا زمانی که دست به اسلحه نبرده اند و یا دروغ نگفته اند و یا ترویج خشونت نکرده اند. آزادی مسوولانه فراگیر مبنای گفتگوی اجتماعی ماست.
۱۰. در ايران مطلوب من، انتخابات مجلس به گونه ای است که مردم به احزاب شناسنامه دار و ریشه دار رای می دهند و یا افرادی که توسط احزاب پیشنهاد می شوند و نه به لیست های ناشناخته ای که شب قبل از انتخابات به ناگاه مانند قارچ از زمین می رویند. احزاب می مانند و پاسخگو هستند افراد می آیند و می روند و دست ما هم به ایشان نمی رسد.
(پایان قسمت اول/ گزاره یازده تا بیست در یادداشت بعدی)
🔲⭕️ایران مطلوب من این شکلی است! ایران شما چه شکلی است؟ قسمت دوم
۱۱. در ايران مطلوب من سرمایه گذاران، کارخانه داران، کارآفرینان نه زالو هستند و نه زالو صفت . سوخت موتور رشدند و هر چه سود کسب کنند در چارچوب اخلاق و قانون، نوش جانشان. کارآفرین و سرمایه گذار حرمت دارد و سرمایه امنیت.
۱۲. در ايران مطلوب من تمام پرداخت های ما به دولت (مالیات و عوارض) مبتنی بر اطلاعات و شرایط ما منصفانه است و تمام دریافتی های ما از دولت (یارانه و کمک) بر اساس اطلاعات و شرایط اختصاصی. دولت با چشمان کور نه یارانه می دهد و نه مالیات می ستاند. کشورداری مبتنی بر داده!
۱۳. در ایران مطلوب من تامین آموزش و بهداشت به عهده دولت است اما تولید آن نه. دولت سازوکارهای تولید خدمات آموزشی و بهداشتی را تضمین می کند ولی تولید آن بر عهده دولت نیست. دولتی که خودش بهداشت و آموزش ارایه کند هیچ گاه داور و ناظر بی طرفی نیست. چون اگر نقصی باشد خودش مقصر است آنگاه به چه کسی باید شکایت برد؟
۱۴. در ایران مطلوب من قیمت گذاری دولتی نه یکباره که به صورت تدریجی رو به کاهش است. قیمت همه چیز واقعی خواهد شد به ویژه برق، گاز، آب، نفت، بنزین و نان و دارو و ارز و کار. برای همه این ها، بازارهای متشکل، منصفانه، شفاف و رقابتی شکل خواهد گرفت. این باعث می شود اولا: همه به اندازه و درست مصرف کنیم. ثانیاً: اینگونه نباشد که برق ارزان را یک نفر بیست برابر من مصرف کند. سهم او از یارانه مفت و مجانی دولت بیست برابر من باشد. ثالثاً: دولت بتواند به همه یارانه نقدی مستقیم بر اساس اعضای خانوار بدهد و نه یارانه نقدی غیرمستقیم که پولداران به مراتب بیش از فقرا سهم ببرند.
۱۵. در ايران مطلوب من نه عمامه پرانی داریم و نه بریدن کراوات! تنوع پوشش با رعایت عرف و اخلاق، آزاد و محترم است. چه زیباست اگر استاد کرد/بلوچ ما با لباس زیبای کردی یا بلوچی یا ... تدریس کند و وزیرر سیستانی ما با لباس محلی در هیات دولت حضور یابد.
۱۶. در ایران مطلوب من آموزش و پرورش «دیپلمه تست زن» و دانشگاه «مدرک دار مدعی» تولید نمی کند بلکه شهروند باشعور منتقد قاعده پذیرِ تیزبینِ مشارکتورزِ توسعهآفرین پرورش میدهد.
۱۷. در ایران مطلوب من در مهمترین صندوقهای بیمه تامین اجتماعی و بازنشستگی، تصمیم گیران اصلی مستمری بگیران و بیمه پردازان هستند و نه دولت! صندوق های متعدد وجود دارد و مردم آزادند که به هر کدام بپیوندند.
۱۸. در ایران مطلوب من، حق مالکیت کاملا رعایت می شود و همین باعث می شود که انگیزه ها فوران کند: ایده، کسب وکار، زمین، سهم در یک استارت آپ، کدی که نوشته می شود، آهنگی که خوانده می شود، فرمولی که کشف می شود، همه و همه محترم و مطمئن هستند و باعث می شود که من براحتی سرمایه گذاری کنم و نگران ایده خواری، زمین خواری، شرکت خواری و سودخواری نباشم. نگران تصاحب و تعرض نباشم و اگر هم تصاحب و تعرضی چه از سوی حکومت و چه از سوی مردم رخ داد، می توانم با خیال راحت و سهولت اعاده مالکیت کنم.
۱۹. سیاستهای یکشبه نداریم. آنقدر یکشبه که حتی رئیس جمهورش هم جمعه متوجه شود!
۲۰. تنها چیزی که آزادی را محدود می کند قانون است و قانون، به صورت جمعی، عقلایی و آزادانه نوشته می شود و تغییر می کند. قانون هم آزادی بخش است و هم محدودکننده آزادی. در عوض آنچه به قانون مشروعیت می بخشد همین آزادی است؛ قانونی که در فضای آزاد و مشارکتی تدوین و تصویب می شود. قانون آزادی را حراست می کند و آزادی به قانون مشروعیت می بخشد.
هر چه فکر می کنم در می یابم که ایران مطلوب من گام به گام بدست می آید و هیچ میانبری برای تحقق یکباره آن نیست.
می دانم با برخی از جملات من مخالفی، براحتی مخالفت خود را در این صفحه ابراز کن. رویای مشترک با «گفتگوی انتقادی محترمانه» شکل خواهد گرفت. در ضمن در انتهای پرسشنامه بنویس ايران مطلوب تو چه شکلی است؟
شبکه توسعه
@I_D_Network
به نقل از کانال دکتر مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
۱۱. در ايران مطلوب من سرمایه گذاران، کارخانه داران، کارآفرینان نه زالو هستند و نه زالو صفت . سوخت موتور رشدند و هر چه سود کسب کنند در چارچوب اخلاق و قانون، نوش جانشان. کارآفرین و سرمایه گذار حرمت دارد و سرمایه امنیت.
۱۲. در ايران مطلوب من تمام پرداخت های ما به دولت (مالیات و عوارض) مبتنی بر اطلاعات و شرایط ما منصفانه است و تمام دریافتی های ما از دولت (یارانه و کمک) بر اساس اطلاعات و شرایط اختصاصی. دولت با چشمان کور نه یارانه می دهد و نه مالیات می ستاند. کشورداری مبتنی بر داده!
۱۳. در ایران مطلوب من تامین آموزش و بهداشت به عهده دولت است اما تولید آن نه. دولت سازوکارهای تولید خدمات آموزشی و بهداشتی را تضمین می کند ولی تولید آن بر عهده دولت نیست. دولتی که خودش بهداشت و آموزش ارایه کند هیچ گاه داور و ناظر بی طرفی نیست. چون اگر نقصی باشد خودش مقصر است آنگاه به چه کسی باید شکایت برد؟
۱۴. در ایران مطلوب من قیمت گذاری دولتی نه یکباره که به صورت تدریجی رو به کاهش است. قیمت همه چیز واقعی خواهد شد به ویژه برق، گاز، آب، نفت، بنزین و نان و دارو و ارز و کار. برای همه این ها، بازارهای متشکل، منصفانه، شفاف و رقابتی شکل خواهد گرفت. این باعث می شود اولا: همه به اندازه و درست مصرف کنیم. ثانیاً: اینگونه نباشد که برق ارزان را یک نفر بیست برابر من مصرف کند. سهم او از یارانه مفت و مجانی دولت بیست برابر من باشد. ثالثاً: دولت بتواند به همه یارانه نقدی مستقیم بر اساس اعضای خانوار بدهد و نه یارانه نقدی غیرمستقیم که پولداران به مراتب بیش از فقرا سهم ببرند.
۱۵. در ايران مطلوب من نه عمامه پرانی داریم و نه بریدن کراوات! تنوع پوشش با رعایت عرف و اخلاق، آزاد و محترم است. چه زیباست اگر استاد کرد/بلوچ ما با لباس زیبای کردی یا بلوچی یا ... تدریس کند و وزیرر سیستانی ما با لباس محلی در هیات دولت حضور یابد.
۱۶. در ایران مطلوب من آموزش و پرورش «دیپلمه تست زن» و دانشگاه «مدرک دار مدعی» تولید نمی کند بلکه شهروند باشعور منتقد قاعده پذیرِ تیزبینِ مشارکتورزِ توسعهآفرین پرورش میدهد.
۱۷. در ایران مطلوب من در مهمترین صندوقهای بیمه تامین اجتماعی و بازنشستگی، تصمیم گیران اصلی مستمری بگیران و بیمه پردازان هستند و نه دولت! صندوق های متعدد وجود دارد و مردم آزادند که به هر کدام بپیوندند.
۱۸. در ایران مطلوب من، حق مالکیت کاملا رعایت می شود و همین باعث می شود که انگیزه ها فوران کند: ایده، کسب وکار، زمین، سهم در یک استارت آپ، کدی که نوشته می شود، آهنگی که خوانده می شود، فرمولی که کشف می شود، همه و همه محترم و مطمئن هستند و باعث می شود که من براحتی سرمایه گذاری کنم و نگران ایده خواری، زمین خواری، شرکت خواری و سودخواری نباشم. نگران تصاحب و تعرض نباشم و اگر هم تصاحب و تعرضی چه از سوی حکومت و چه از سوی مردم رخ داد، می توانم با خیال راحت و سهولت اعاده مالکیت کنم.
۱۹. سیاستهای یکشبه نداریم. آنقدر یکشبه که حتی رئیس جمهورش هم جمعه متوجه شود!
۲۰. تنها چیزی که آزادی را محدود می کند قانون است و قانون، به صورت جمعی، عقلایی و آزادانه نوشته می شود و تغییر می کند. قانون هم آزادی بخش است و هم محدودکننده آزادی. در عوض آنچه به قانون مشروعیت می بخشد همین آزادی است؛ قانونی که در فضای آزاد و مشارکتی تدوین و تصویب می شود. قانون آزادی را حراست می کند و آزادی به قانون مشروعیت می بخشد.
هر چه فکر می کنم در می یابم که ایران مطلوب من گام به گام بدست می آید و هیچ میانبری برای تحقق یکباره آن نیست.
می دانم با برخی از جملات من مخالفی، براحتی مخالفت خود را در این صفحه ابراز کن. رویای مشترک با «گفتگوی انتقادی محترمانه» شکل خواهد گرفت. در ضمن در انتهای پرسشنامه بنویس ايران مطلوب تو چه شکلی است؟
شبکه توسعه
@I_D_Network
به نقل از کانال دکتر مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
Porsline
ایران مطلوب من
با پُرسلاین به راحتی پرسشنامه خود را طراحی و ارسال کنید و با گزارشهای لحظهای آن به سرعت تصمیم بگیرید.
🔲⭕️ایران؛ جامعه بی رویا، جامعه فرار و هجوم
مجتبی لشکربلوکی
تفاوت اصلی انسان و حیوان، ظرفیت رویاپردازی و روایت گری اوست. رویا یعنی این که انسان بتواند زنجیرهای از مفاهیم واقعی و ملموس، و انتزاعی و ناملموس، را به هم گره بزند و از آنها قصهای خواستنی درست کند. آنچه خواندیم دیدگاه دکتر محسن رنانی، کنشگر و پژوهشگر برجسته توسعه است. در ادامه ببینم که او اهمیت رویاپردازی جمعی و ارتباط آن با توسعه را چه می داند؟
در میان همه رویاها، معمولا یک رویا، مرکزیت دارد و به همه رویاهای دیگر «وحدت» و «معنی» میدهد. همچنین هر جامعه ای حداقل یک «رویای جمعی معنی بخش و وحدتآفرین» نیاز دارد که همه رویاهای دیگرش را جهت بدهد و معنی کند. به چنین رویایی، «رویای ملی» میگوییم. جوامعی توسعه می یابند که رویا دارند. رویا یعنی افق مشترک، درد مشترک، امید مشترک و انرژی مشترک.
راستی ما ایرانیان اکنون کدام رویای ملی را داریم؟ می خواهیم تمدن هخامنشیان را احیا کنیم؟ می خواهیم مدینه نبوی بسازیم؟ می خواهیم حکومت علوی داشته باشیم؟ می خواهیم ژاپن اسلامی شویم؟ می خواهیم یک جامعه عادلانه بسازیم یا یک جامعه دموکراتیک؟ یا میخواهیم به حکومت سلطنتی بازگردیم؟ واقعیت اینست که دیرزمانی است که ایرانیان رویای ملی ندارند؛ و تا زمانی که رویای ملی نداشته باشیم سخن گفتن از توسعه بیمعنا خواهد بود.
اکنون چنان ناهمگون و پراکنده شده ایم که دیگر توان خلق رویای ملی وحدت بخش نداریم. شکل دادن به یک رویای جمعی از پرتاپ موشک به فضا، هم مهمتر است و هم سختتر. ساختن رویای جمعی کاری بسیار ظریف و دقیق است و متاسفانه حکومت ما هم فاقد چنین مهارتی است و البته جامعه ایران نیز مهارت کافی در گفتوگو و همشنوی و مشارکت ندارد.
جامعه بی رویا نشانه اش و محصولش فرار است و هجوم. فرار به هرکجا بشود و هجوم به هر چه میشود. فرار به سوی مهاجرت، هجوم به سوی مواد مخدر؛ فرار از دین و سنتها، هجوم به انواع عرفانهای نو؛ فرار از ازدواج و فرزندآوری، هجوم به سکس و شراب؛ فرار به سوی افسردگی و خودکشی، هجوم به سوی شورش و تخریب. هر گاه جامعهای وارد خشونت شود یکی از احتمالات جدی این است که رویاهایش تمام شده است. اصولا وقتی وضع موجود قابل تحمل نباشد و هیچ روزنه ای هم برای تغییر نباشد، و همه رویاها هم تخریب شده باشند، خشم و خشونت جای آنها را می گیرد. (متن کامل نوشته دکتر رنانی را اینجا بخوانید)
🔲⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
ما جامعه بی رویاییم. توسعه مدیون کنشگری جمعی است و کنشگری جمعی در گرو تصویر نسبتاً مشترک و درد نسبتاً مشترک و هدف نسبتاً مشترک است. رویای ملی ایران باید در ذهن من و شما شکل بگیرد. این حاصل گفتگو، انتقاد، نوشتن و غلط گرفتن و پاک کردن و دوباره نوشتن، مشارکت، نظرسنجی و همه پرسی است. برای رویاپردازی چه باید کرد؟ دست کم چهار شرط آن چنین است:
◾️درک ریشهها: هر چند رویا در مورد آینده (سرنوشت مشترک) است اما اشتباه است اگر به گذشته مشترک مان نگاه نکنیم و تحلیلش نکنیم. سرنوشت مشترک ما بی ارتباط با سرگذشت مشترک ما نیست.
◾️جهان آگاهی: به تجربیات جهانی باید نگاه کرد. جوامع دیگر چه اشتباهاتی کرده اند. کجاها پیشرفت خیره کننده داشته اند؟ شاید مدل های توسعه متفاوت باشد اما آیا اصولی مشترک می توان یافت بین مدل های کاملا متفاوت؟
◾️از واگرایی تا همگرایی: قرار نیست یک شبه و چند ماهه به رویای مشترک برسیم. باید مجال طرح ایده های مختلف، ناقص و حتی اشتباه را داد (واگرایی آگاهانه) سپس صبورانه و محترمانه گفتگو کرد و تا در انتهای دالان سیاه این تعامل نوری از تفاهم از روزنه ای بتابد (همگرایی صبورانه)
◾️ نکشتن رویای دهه آینده در پای اقدام هفته آینده: یک خطای تکراری کشتن رویا در پای اقدام هفته آینده است اگر برای هر تصویر یا ایده ای بگوییم که این شدنی نیست؛ این ذبح رویاست. رویا چیزی بین شدن و نشدن است و یک تصویر بلندمدت. بدیهی است که اگر امروز می شد رویا را محقق کرد که به آن رویا نمی گفتیم. رویا را ترسیم می کنیم تا بدانیم که 520 هفته آینده من و شما توان و زمان مان را روی چه موضوعی متمرکز کنیم. رویاپردازی دهه آینده مانع کنشگری هفته آینده نیست. هم این و هم آن.
به عنوان یک حرکت کوچک، به عنوان یک مشق اولیه که نیازمند غلط گیری است، بیست تصویر از رویای ایران نوشته ام. می توانید شما هم مشارکت کنید در مورد هر تصویر بگویید که موافقید یا مخالف. 5 دقیقه برای رویای ملی وقت بگذارید. تا کنون چهار هزار نفر شرکت کرده اند شما هم به این رویاپردازی دعوتید.
https://survey.porsline.ir/s/Vm0mAOOC
شبکه توسعه
@I_D_Network
به نقل از مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
مجتبی لشکربلوکی
تفاوت اصلی انسان و حیوان، ظرفیت رویاپردازی و روایت گری اوست. رویا یعنی این که انسان بتواند زنجیرهای از مفاهیم واقعی و ملموس، و انتزاعی و ناملموس، را به هم گره بزند و از آنها قصهای خواستنی درست کند. آنچه خواندیم دیدگاه دکتر محسن رنانی، کنشگر و پژوهشگر برجسته توسعه است. در ادامه ببینم که او اهمیت رویاپردازی جمعی و ارتباط آن با توسعه را چه می داند؟
در میان همه رویاها، معمولا یک رویا، مرکزیت دارد و به همه رویاهای دیگر «وحدت» و «معنی» میدهد. همچنین هر جامعه ای حداقل یک «رویای جمعی معنی بخش و وحدتآفرین» نیاز دارد که همه رویاهای دیگرش را جهت بدهد و معنی کند. به چنین رویایی، «رویای ملی» میگوییم. جوامعی توسعه می یابند که رویا دارند. رویا یعنی افق مشترک، درد مشترک، امید مشترک و انرژی مشترک.
راستی ما ایرانیان اکنون کدام رویای ملی را داریم؟ می خواهیم تمدن هخامنشیان را احیا کنیم؟ می خواهیم مدینه نبوی بسازیم؟ می خواهیم حکومت علوی داشته باشیم؟ می خواهیم ژاپن اسلامی شویم؟ می خواهیم یک جامعه عادلانه بسازیم یا یک جامعه دموکراتیک؟ یا میخواهیم به حکومت سلطنتی بازگردیم؟ واقعیت اینست که دیرزمانی است که ایرانیان رویای ملی ندارند؛ و تا زمانی که رویای ملی نداشته باشیم سخن گفتن از توسعه بیمعنا خواهد بود.
اکنون چنان ناهمگون و پراکنده شده ایم که دیگر توان خلق رویای ملی وحدت بخش نداریم. شکل دادن به یک رویای جمعی از پرتاپ موشک به فضا، هم مهمتر است و هم سختتر. ساختن رویای جمعی کاری بسیار ظریف و دقیق است و متاسفانه حکومت ما هم فاقد چنین مهارتی است و البته جامعه ایران نیز مهارت کافی در گفتوگو و همشنوی و مشارکت ندارد.
جامعه بی رویا نشانه اش و محصولش فرار است و هجوم. فرار به هرکجا بشود و هجوم به هر چه میشود. فرار به سوی مهاجرت، هجوم به سوی مواد مخدر؛ فرار از دین و سنتها، هجوم به انواع عرفانهای نو؛ فرار از ازدواج و فرزندآوری، هجوم به سکس و شراب؛ فرار به سوی افسردگی و خودکشی، هجوم به سوی شورش و تخریب. هر گاه جامعهای وارد خشونت شود یکی از احتمالات جدی این است که رویاهایش تمام شده است. اصولا وقتی وضع موجود قابل تحمل نباشد و هیچ روزنه ای هم برای تغییر نباشد، و همه رویاها هم تخریب شده باشند، خشم و خشونت جای آنها را می گیرد. (متن کامل نوشته دکتر رنانی را اینجا بخوانید)
🔲⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
ما جامعه بی رویاییم. توسعه مدیون کنشگری جمعی است و کنشگری جمعی در گرو تصویر نسبتاً مشترک و درد نسبتاً مشترک و هدف نسبتاً مشترک است. رویای ملی ایران باید در ذهن من و شما شکل بگیرد. این حاصل گفتگو، انتقاد، نوشتن و غلط گرفتن و پاک کردن و دوباره نوشتن، مشارکت، نظرسنجی و همه پرسی است. برای رویاپردازی چه باید کرد؟ دست کم چهار شرط آن چنین است:
◾️درک ریشهها: هر چند رویا در مورد آینده (سرنوشت مشترک) است اما اشتباه است اگر به گذشته مشترک مان نگاه نکنیم و تحلیلش نکنیم. سرنوشت مشترک ما بی ارتباط با سرگذشت مشترک ما نیست.
◾️جهان آگاهی: به تجربیات جهانی باید نگاه کرد. جوامع دیگر چه اشتباهاتی کرده اند. کجاها پیشرفت خیره کننده داشته اند؟ شاید مدل های توسعه متفاوت باشد اما آیا اصولی مشترک می توان یافت بین مدل های کاملا متفاوت؟
◾️از واگرایی تا همگرایی: قرار نیست یک شبه و چند ماهه به رویای مشترک برسیم. باید مجال طرح ایده های مختلف، ناقص و حتی اشتباه را داد (واگرایی آگاهانه) سپس صبورانه و محترمانه گفتگو کرد و تا در انتهای دالان سیاه این تعامل نوری از تفاهم از روزنه ای بتابد (همگرایی صبورانه)
◾️ نکشتن رویای دهه آینده در پای اقدام هفته آینده: یک خطای تکراری کشتن رویا در پای اقدام هفته آینده است اگر برای هر تصویر یا ایده ای بگوییم که این شدنی نیست؛ این ذبح رویاست. رویا چیزی بین شدن و نشدن است و یک تصویر بلندمدت. بدیهی است که اگر امروز می شد رویا را محقق کرد که به آن رویا نمی گفتیم. رویا را ترسیم می کنیم تا بدانیم که 520 هفته آینده من و شما توان و زمان مان را روی چه موضوعی متمرکز کنیم. رویاپردازی دهه آینده مانع کنشگری هفته آینده نیست. هم این و هم آن.
به عنوان یک حرکت کوچک، به عنوان یک مشق اولیه که نیازمند غلط گیری است، بیست تصویر از رویای ایران نوشته ام. می توانید شما هم مشارکت کنید در مورد هر تصویر بگویید که موافقید یا مخالف. 5 دقیقه برای رویای ملی وقت بگذارید. تا کنون چهار هزار نفر شرکت کرده اند شما هم به این رویاپردازی دعوتید.
https://survey.porsline.ir/s/Vm0mAOOC
شبکه توسعه
@I_D_Network
به نقل از مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️بالاخره امیدوار باشیم یا نه؟ جواب: پارادکس استاک دیل
مجتبی لشکربلوکی
این روزها زیاد از هم می پرسیم که بالاخره اوضاع مملکت چه می شود؟ امیدوارم باشیم یا نه؟ حق می دهم که افراد این سوال را بپرسند، اما باید بگویم که این سوال احتمالا اشتباه است. چرا؟ توضیح می دهم.
تعریف امید چیست؟ امید یعنی حس انتظار مثبت (توقع) رخداد چیزی یا دستیابی به چیزی یا ممکن دانستن وقوع چیزی یا تحقق چیزی یا دستیابی به چیزی. دقت کردید؟ اصولا «امیدواریِ صرف» معنا ندارد. بلکه باید بگوییم که آنچه در مورد آن صحبت می کنیم چیست. امید به چه چیزی؟ بنابراین من هم امیدوارم و هم ناامید. بگذارید دو مثال بزنم: من به کارآفرینان وطن پرست این سرزمین امیدوارم. اما در عین حال به سیاست مداران سنتی امیدوار نیستم. این باعث شده است که کمتر حرص بخورم، و بدانم که نقطه تمرکزم را کجا بگذارم.
پس امیدواری تنها معنا ندارد بلکه امیدواری به الف و ناامیدی از ب معنادار است. اما حالا سوال پیش می آید که آیا برآیند این ناامیدی ها و امیدواری ها به امور مختلف، چه می شود؟ به آینده کلان ایران امیدوار بمانیم یا نه؟
برای پاسخ به این سوال از مفهوم پارادکس استاک دیل استفاده می کنم. این مفهوم را جیم کالینز، استاد برجسته دانشگاه استنفورد وارد ادبیات مدیریت کرد. استاک دیل، مدیر یک شرکت چند میلیارد دلاری نیست. بلکه استاک دیل نام بلندپایه ترین افسر نظامی است که در جنگ ویتنام اسیر شد. بیش از ۷ سال اسیر بود و در یکی از اردوگاههای زندانیان جنگی. شکنجههای وحشتناکی را در آنجا تجربه کرد. بدون حقوق انسانی، بدون تاریخ آزادی، بدون پشتیبانی. او نه تنها در آن شرایط دوام آورد که جان بسیاری را نجات داد. یک سیستم ارتباطی رمزی بین اسرا درست کرد. برای آنکه اعتراف اجباری نکند صورتش را با تیغ برید و اطلاعات را به صورت محرمانه برای کشورش ارسال می کرد و ... جیمز کالینز با او مصاحبه ای کرد و از او پرسید «چه کسانی در آن سختیها دوام آوردند و چه کسانی دوام نیاوردند و نابود شدند؟»
پاسخ او تکان دهنده بود: خوش بین ها در هم شکستند! کسانی که منتظر بودند به زودی اتفاق مثبتی بیفتد و آنها از این مهلکه رها شوند. خوشبینها میگفتند: حتماً این کریسمس آزاد میشویم و به خانه بازمیگردیم. کریسمس میرسید و آنها آزاد نمیشدند. بعد میگفتند دیگر حتماً تا عید پاک [چند ماه بعد] خلاص خواهیم شد.» عید پاک هم میرسید و اتفاقی نمیافتاد. تکرار این رویه باعث میشد که در هم بشکنند و به تدریج از درون فرو بریزند.
چرا پروفسور کالینز نام این پدیده را پارادکس گذاشته است چون می گوید که امیدواری مثبت باید کنار دیدن واقعیت های منفی باشد. از این جهت پاراداکس است که یک امر منفی (واقعیت های مهلک) کنار یک امر مثبت (امیدواری) قرار می گیرند و همزمان با هم پیش می روند. بدبینی و امیدواری.
☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
اگر بخواهم آنچه آموختم را فرموله کنم چنین می گویم:
۱) امیدواری بدون زمان: مهم ترین آموزه ای که پارادکس استاک دیل برای من داشت این است که امیدواری بدون زمان داشته باشم. امیدواری بدون زمان یعنی انتظار برای بهبود در آینده ای که نمی دانم چه زمانی فرا می رسد. امیدواری (انتظار) بدون زمان به تنهایی و بدون دو آیتم بعدی بی معناست.
۲) همپذیری اکنون و آرمان: به همان اندازه که ندیدن واقعیت های تلخ، احمقانه و کشنده است، نداشتن امید و نااستواری نیز ابلهانه و کشنده است. با چشمی به شرایط اسفناک موجود نگاه می کنم و با چشمی دیگر به آینده مطلوب مستتر در وضعیت فعلی.
۳) اقدام در دایره امکان: استاک دیل چه کرد؟ فقط امیدوار بود؟ نه! زبان رمزنگاری شده بین اسرا ایجاد کرد. به سایر اسرا آموزش داد که چگونه در مقابل شکنجه ها دوام بیاورند، زنده بمانند و اعتراف هم نکنند. اطلاعات محرمانه به کشور می فرستاد. روحیه می داد. او آنچه ممکن بود را انجام می داد.
پاراداکس استاک دیل نه تنها در مورد ایران که در مورد آینده جهان نیز الهام بخش است. پایان این جهان زیباست. می توان سه گانه معنوی «انتظار، نجات، موعود» را با امیدواری بدون زمان و اقدام در دایره امکان ترکیب کرد. حال ایران ما خوب نیست. جهان نیز از جنگ، تنش و ظلم و تجاوز رنج میبرد (=واقعیت های تلخ) اما می توان امیدوارانه در دایره امکان آنچه می توانيم، انجام دهيم و سعی کنيم جهان را اندکی بهتر از آنچه تحویل گرفته ايم تحویل دهيم. هیچ کدام از کارهای ما گم نمی شوند. جهان بی حافظه نیست. هر کنشی که امروز انجام می دهم با زنجیره بی نهایتی از روابط علت معلولی به پایان جهان متصل است. می توان با همین خرده اقدامات و انتظار فعال در پایان زیبای جهان و آینده مطلوب ایران حضور داشت. می توان یک منجی کوچک بود. می توان جاودانه شد.
شبکه توسعه
@I_D_Network
به نقل از مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
مجتبی لشکربلوکی
این روزها زیاد از هم می پرسیم که بالاخره اوضاع مملکت چه می شود؟ امیدوارم باشیم یا نه؟ حق می دهم که افراد این سوال را بپرسند، اما باید بگویم که این سوال احتمالا اشتباه است. چرا؟ توضیح می دهم.
تعریف امید چیست؟ امید یعنی حس انتظار مثبت (توقع) رخداد چیزی یا دستیابی به چیزی یا ممکن دانستن وقوع چیزی یا تحقق چیزی یا دستیابی به چیزی. دقت کردید؟ اصولا «امیدواریِ صرف» معنا ندارد. بلکه باید بگوییم که آنچه در مورد آن صحبت می کنیم چیست. امید به چه چیزی؟ بنابراین من هم امیدوارم و هم ناامید. بگذارید دو مثال بزنم: من به کارآفرینان وطن پرست این سرزمین امیدوارم. اما در عین حال به سیاست مداران سنتی امیدوار نیستم. این باعث شده است که کمتر حرص بخورم، و بدانم که نقطه تمرکزم را کجا بگذارم.
پس امیدواری تنها معنا ندارد بلکه امیدواری به الف و ناامیدی از ب معنادار است. اما حالا سوال پیش می آید که آیا برآیند این ناامیدی ها و امیدواری ها به امور مختلف، چه می شود؟ به آینده کلان ایران امیدوار بمانیم یا نه؟
برای پاسخ به این سوال از مفهوم پارادکس استاک دیل استفاده می کنم. این مفهوم را جیم کالینز، استاد برجسته دانشگاه استنفورد وارد ادبیات مدیریت کرد. استاک دیل، مدیر یک شرکت چند میلیارد دلاری نیست. بلکه استاک دیل نام بلندپایه ترین افسر نظامی است که در جنگ ویتنام اسیر شد. بیش از ۷ سال اسیر بود و در یکی از اردوگاههای زندانیان جنگی. شکنجههای وحشتناکی را در آنجا تجربه کرد. بدون حقوق انسانی، بدون تاریخ آزادی، بدون پشتیبانی. او نه تنها در آن شرایط دوام آورد که جان بسیاری را نجات داد. یک سیستم ارتباطی رمزی بین اسرا درست کرد. برای آنکه اعتراف اجباری نکند صورتش را با تیغ برید و اطلاعات را به صورت محرمانه برای کشورش ارسال می کرد و ... جیمز کالینز با او مصاحبه ای کرد و از او پرسید «چه کسانی در آن سختیها دوام آوردند و چه کسانی دوام نیاوردند و نابود شدند؟»
پاسخ او تکان دهنده بود: خوش بین ها در هم شکستند! کسانی که منتظر بودند به زودی اتفاق مثبتی بیفتد و آنها از این مهلکه رها شوند. خوشبینها میگفتند: حتماً این کریسمس آزاد میشویم و به خانه بازمیگردیم. کریسمس میرسید و آنها آزاد نمیشدند. بعد میگفتند دیگر حتماً تا عید پاک [چند ماه بعد] خلاص خواهیم شد.» عید پاک هم میرسید و اتفاقی نمیافتاد. تکرار این رویه باعث میشد که در هم بشکنند و به تدریج از درون فرو بریزند.
چرا پروفسور کالینز نام این پدیده را پارادکس گذاشته است چون می گوید که امیدواری مثبت باید کنار دیدن واقعیت های منفی باشد. از این جهت پاراداکس است که یک امر منفی (واقعیت های مهلک) کنار یک امر مثبت (امیدواری) قرار می گیرند و همزمان با هم پیش می روند. بدبینی و امیدواری.
☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
اگر بخواهم آنچه آموختم را فرموله کنم چنین می گویم:
۱) امیدواری بدون زمان: مهم ترین آموزه ای که پارادکس استاک دیل برای من داشت این است که امیدواری بدون زمان داشته باشم. امیدواری بدون زمان یعنی انتظار برای بهبود در آینده ای که نمی دانم چه زمانی فرا می رسد. امیدواری (انتظار) بدون زمان به تنهایی و بدون دو آیتم بعدی بی معناست.
۲) همپذیری اکنون و آرمان: به همان اندازه که ندیدن واقعیت های تلخ، احمقانه و کشنده است، نداشتن امید و نااستواری نیز ابلهانه و کشنده است. با چشمی به شرایط اسفناک موجود نگاه می کنم و با چشمی دیگر به آینده مطلوب مستتر در وضعیت فعلی.
۳) اقدام در دایره امکان: استاک دیل چه کرد؟ فقط امیدوار بود؟ نه! زبان رمزنگاری شده بین اسرا ایجاد کرد. به سایر اسرا آموزش داد که چگونه در مقابل شکنجه ها دوام بیاورند، زنده بمانند و اعتراف هم نکنند. اطلاعات محرمانه به کشور می فرستاد. روحیه می داد. او آنچه ممکن بود را انجام می داد.
پاراداکس استاک دیل نه تنها در مورد ایران که در مورد آینده جهان نیز الهام بخش است. پایان این جهان زیباست. می توان سه گانه معنوی «انتظار، نجات، موعود» را با امیدواری بدون زمان و اقدام در دایره امکان ترکیب کرد. حال ایران ما خوب نیست. جهان نیز از جنگ، تنش و ظلم و تجاوز رنج میبرد (=واقعیت های تلخ) اما می توان امیدوارانه در دایره امکان آنچه می توانيم، انجام دهيم و سعی کنيم جهان را اندکی بهتر از آنچه تحویل گرفته ايم تحویل دهيم. هیچ کدام از کارهای ما گم نمی شوند. جهان بی حافظه نیست. هر کنشی که امروز انجام می دهم با زنجیره بی نهایتی از روابط علت معلولی به پایان جهان متصل است. می توان با همین خرده اقدامات و انتظار فعال در پایان زیبای جهان و آینده مطلوب ایران حضور داشت. می توان یک منجی کوچک بود. می توان جاودانه شد.
شبکه توسعه
@I_D_Network
به نقل از مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
IRAN+20 Report.pdf
3.3 MB
🔲⭕️گزارش ایران پلاس ۲۰ تقدیم می شود؛ بیست تصویر از آینده
آنچه در این فایل آمده، گزارش یک هم آفرینی چند هزار نفره است در مورد بیست تصویر از ایران آینده.
در یک هم اندیشی مجازی ۵۵۶۱ نفر شرکت کردند و موافقت یا مخالفت خود را با بیست تصویر از آینده ایران مطرح کردند و همچنین صدها ایده جذاب جدید ارایه کردند. در این گزارش میزان موافقت یا مخالفت ۵۵۶۱ هم آفرین(مشارکت کننده) با تصاویر مختلف را با هم مرور می کنیم و به ایرانی بهتر می اندیشیم.
آنچه آمده یک مشق اولیه پر نقص است که شاید هیچ کدام از تصاویر و ایده ها درست نباشند اما خود این هم آفرینی ارزشمند است.
در این گزارش می خوانیم:
▪️تفاوت انسان و سنجاب
▪️۱۴ اصل کشورداری مطلوب
▪️ چند تصویر منتخب از مشارکت کنندگان
▪️کلمات و مفاهیم پرتکرار در تصاویر و ایده های مشارکت کنندگان
▪️پاسخ به چند انتقاد در مورد این هم آفرینی
▪️نقش «ما» در ساختن ایران «ما»
شبکه توسعه
@I_D_network
باز نشر از صفحه مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
آنچه در این فایل آمده، گزارش یک هم آفرینی چند هزار نفره است در مورد بیست تصویر از ایران آینده.
در یک هم اندیشی مجازی ۵۵۶۱ نفر شرکت کردند و موافقت یا مخالفت خود را با بیست تصویر از آینده ایران مطرح کردند و همچنین صدها ایده جذاب جدید ارایه کردند. در این گزارش میزان موافقت یا مخالفت ۵۵۶۱ هم آفرین(مشارکت کننده) با تصاویر مختلف را با هم مرور می کنیم و به ایرانی بهتر می اندیشیم.
آنچه آمده یک مشق اولیه پر نقص است که شاید هیچ کدام از تصاویر و ایده ها درست نباشند اما خود این هم آفرینی ارزشمند است.
در این گزارش می خوانیم:
▪️تفاوت انسان و سنجاب
▪️۱۴ اصل کشورداری مطلوب
▪️ چند تصویر منتخب از مشارکت کنندگان
▪️کلمات و مفاهیم پرتکرار در تصاویر و ایده های مشارکت کنندگان
▪️پاسخ به چند انتقاد در مورد این هم آفرینی
▪️نقش «ما» در ساختن ایران «ما»
شبکه توسعه
@I_D_network
باز نشر از صفحه مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️چیزی که هنوز ما در ایران باور نکرده ایم!
محمدرضا اسلامی؛ مدرس دانشگاه پلیتکنیک کالیفرنیا
چندی پیش بانک سلیکن ولی در کالیفرنیا اعلام ورشکستگی کرد. با وجود اینکه این یک بانک کوچک و غیرمشهور محسوب می شود ولی این موضوع در بازارهای مالی آمریکا تبعات بسیار جدی و حیرت آوری داشته است. بر اساس این مقاله واشنگتن پست (لینک) پس از این اتفاق، مردم آمریکا در طی در چند روز اخیر شروع به خارج کردن پس اندازهای خود از بانکها و موسسات مالی کرده اند. این امر باعث شده که مبلغی در حدود ۵۵۰ (پانصدوپنجاه) میلیارد دلار از بانکها خارج شود!
برای آنکه دیدی از ابعاد این واکنش مردم داشته باشیم، درآمد شرکت نفت آرامکو عربستان در سال مالی گذشته معادل ۱۶۱ میلیارد دلار بوده است. یعنی ظرف چند روز مردم آمریکا بیش از سه برابرِ درآمد شرکت آرامکو پول از بانکها خارج کرده اند!
ماجرای چند روز اخیر یکبار دیگر هشداری است به کسانی که قوانین اقتصاد را باور ندارند.
اینکه اقتصاد بخشنامه ای نیست؛ و رفتار اقتصادی مردمان «ابلاغیه ای» نیست. هرچقدر هم که دولتمردان شعار بدهند و بگویند آی ملت احوال و شرایط امن است و دولت از بانک حمایت می کند ولی مردم رفتار خودشان را دارند. در ظرف چند روز کوتاه (کمتر از دو هفته) ۵۵۰ میلیارد دلار از پولشان را از بانکها بیرون می کشند و یک موج به راه می افتد.
به بیان دیگر، سوال اینجاست که «چرا» با وجود سخنرانیهای جُو بایدن (مثلا این) و به رغم اعلام رسمیِ اینکه «من آنم که رستم بوَد قهرمان» ولی مردم به بانکها اعتماد نکردند؟ و چنین سرمایه عظیمی را خارج کردند؟
دلیلش این است که واکنش انسانها در بحث سرمایه، توام با حساسیت شدید و سریع است.
جریان سرمایه، فراتر از سخنرانیها و سخنوَریها عمل می کند. سرمایه، قوانین خودش را دارد.
دولتها می توانند با تصمیمات صحیح در کنار جریان سرمایه «فضای مولد» را در کشور تقویت کنند ولی نمی توانند «هدایت کامل جریان سرمایه» را به دست بگیرند.
سرمایه، وحشی ترین و حساس ترین وجهِ زندگی بشر است.
🔲⭕️تحلیل مساله
گزاره جالبی در مقاله مذکور واشنگتن پست آمده است:
«آشفتگی» در بازارها همیشه باعث «حرکت پول» می شود!
“Turmoil in the markets always puts money in motion,”
بله! و ما چطور انتظار داریم در یک فضای اقتصادی توام با عدم ثبات دایم، اژدهای پول حرکت نکند؟ وقتی یک رویداد به ظاهر جزئی در اقتصاد عظیمی مانند اقتصاد آمریکا باعث می شود تا مردم ۵۵۰ میلیارد دلار را جابجا کنند، ما چگونه انتظار داریم که بازار محدود کشورمان با تصمیمات «ناگهانی» و «شتابزده» دچار شوکهای بزرگ نشود؟
این واکنش اخیر مردم در یک اقتصاد قوی (مثل آمریکا) یک عبرت تمام عیار است برای کسانی است که با دل خرم پشت تریبون مینشینند و بدون تجربه گرداندن یک شرکت بیست نفره، درباره اقتصاد یک کشور «نظر» میدهند. میلیونها نفر معلم، کارگر و کارمند حقوق بگیر در آمریکا طی دو هفته گذشته نشسته اند و با خودشان حساب و کتاب کرده اند که آیا «پس انداز محدود من» امن است؟
آیا آن را از بانک بیرون بکشم؟ من چه کنم؟
اما آن معلم و کارگر برای یافتنِ پاسخ این سوال به «سخنرانی جو بایدن» کاری ندارد؛ آنها بازار را رصد می کنند و در «رفتارهای اقتصادی/مالی» بیشتر تابع رفیق و همسایه هستند تا رئیس دولت.
این چیزی است که هنوز ما در کشورمان باور نکرده ایم. ما گمان می کنیم که «آشفتگی بازار» باعث «حرکت پول» نمیشود. ما گمان می کنیم که قیمت ارز را میشود با ابلاغیه/بخشنامه کنترل کرد.
ما هنوز نفهمیده ایم که در کشوری با امنیتِ مالی در حد سوئیس یا ژاپن، یک «تنش کوچک» باعث سونامی در بازار سرمایه میشود ولی انتظار داریم که در کشور خودمان سفارت عربستان و انگلیس را فتح کنیم و اقتصاد «مولّد» تر بشود.
اصلا آیا کسی تا دو هفته پیش اسم «بانک سلیکن ولی» را شنیده بود؟ یک بانک کوچک و غیرمشهور ورشکست شد ولی در همین چند روز علاوه بر آن ۵۵۰ میلیارد دلاری که جابجا شد، قیمت بیت کوین (که مدتها در یک وضعیت ثابت قرار داشت) یکباره ۴۰ درصد رشد کرد. باورکردنی است؟ در همین چند روز طلا درصد قابل توجهی بالا رفت! بازار سرمایه تا همین حد حساس است.
ویروس کرونا از انسان به انسان منتقل می شود و ویروس ورشکستگی از بانک به بانک واگیردار است. جریان سرمایه در یک کشور تا این قدر به هم مرتبط است.
با اینکه ورشکسته شدن یک بانک اتفاق اقتصادی خوبی نیست ولی مانند تب که نشانه سالم کار نکردن سیستم بدن انسان است، این امر نیز علامتی از وجود مشکل در سیستم اقتصادی یک کشور است. اتفاق خوبی نیست ولی بهتر از این است که یکباره مریض متوجه شود که «سرطان» دارد.
اینها عبرتهای دنیای جدید انسان است که اگر «نخواهیم» همچنان نمی آموزیم.
شبکه توسعه ایران
@I_D_Network
به نقل از ارزیابی شتابزده - دکتر اسلامی
@solseghalam
محمدرضا اسلامی؛ مدرس دانشگاه پلیتکنیک کالیفرنیا
چندی پیش بانک سلیکن ولی در کالیفرنیا اعلام ورشکستگی کرد. با وجود اینکه این یک بانک کوچک و غیرمشهور محسوب می شود ولی این موضوع در بازارهای مالی آمریکا تبعات بسیار جدی و حیرت آوری داشته است. بر اساس این مقاله واشنگتن پست (لینک) پس از این اتفاق، مردم آمریکا در طی در چند روز اخیر شروع به خارج کردن پس اندازهای خود از بانکها و موسسات مالی کرده اند. این امر باعث شده که مبلغی در حدود ۵۵۰ (پانصدوپنجاه) میلیارد دلار از بانکها خارج شود!
برای آنکه دیدی از ابعاد این واکنش مردم داشته باشیم، درآمد شرکت نفت آرامکو عربستان در سال مالی گذشته معادل ۱۶۱ میلیارد دلار بوده است. یعنی ظرف چند روز مردم آمریکا بیش از سه برابرِ درآمد شرکت آرامکو پول از بانکها خارج کرده اند!
ماجرای چند روز اخیر یکبار دیگر هشداری است به کسانی که قوانین اقتصاد را باور ندارند.
اینکه اقتصاد بخشنامه ای نیست؛ و رفتار اقتصادی مردمان «ابلاغیه ای» نیست. هرچقدر هم که دولتمردان شعار بدهند و بگویند آی ملت احوال و شرایط امن است و دولت از بانک حمایت می کند ولی مردم رفتار خودشان را دارند. در ظرف چند روز کوتاه (کمتر از دو هفته) ۵۵۰ میلیارد دلار از پولشان را از بانکها بیرون می کشند و یک موج به راه می افتد.
به بیان دیگر، سوال اینجاست که «چرا» با وجود سخنرانیهای جُو بایدن (مثلا این) و به رغم اعلام رسمیِ اینکه «من آنم که رستم بوَد قهرمان» ولی مردم به بانکها اعتماد نکردند؟ و چنین سرمایه عظیمی را خارج کردند؟
دلیلش این است که واکنش انسانها در بحث سرمایه، توام با حساسیت شدید و سریع است.
جریان سرمایه، فراتر از سخنرانیها و سخنوَریها عمل می کند. سرمایه، قوانین خودش را دارد.
دولتها می توانند با تصمیمات صحیح در کنار جریان سرمایه «فضای مولد» را در کشور تقویت کنند ولی نمی توانند «هدایت کامل جریان سرمایه» را به دست بگیرند.
سرمایه، وحشی ترین و حساس ترین وجهِ زندگی بشر است.
🔲⭕️تحلیل مساله
گزاره جالبی در مقاله مذکور واشنگتن پست آمده است:
«آشفتگی» در بازارها همیشه باعث «حرکت پول» می شود!
“Turmoil in the markets always puts money in motion,”
بله! و ما چطور انتظار داریم در یک فضای اقتصادی توام با عدم ثبات دایم، اژدهای پول حرکت نکند؟ وقتی یک رویداد به ظاهر جزئی در اقتصاد عظیمی مانند اقتصاد آمریکا باعث می شود تا مردم ۵۵۰ میلیارد دلار را جابجا کنند، ما چگونه انتظار داریم که بازار محدود کشورمان با تصمیمات «ناگهانی» و «شتابزده» دچار شوکهای بزرگ نشود؟
این واکنش اخیر مردم در یک اقتصاد قوی (مثل آمریکا) یک عبرت تمام عیار است برای کسانی است که با دل خرم پشت تریبون مینشینند و بدون تجربه گرداندن یک شرکت بیست نفره، درباره اقتصاد یک کشور «نظر» میدهند. میلیونها نفر معلم، کارگر و کارمند حقوق بگیر در آمریکا طی دو هفته گذشته نشسته اند و با خودشان حساب و کتاب کرده اند که آیا «پس انداز محدود من» امن است؟
آیا آن را از بانک بیرون بکشم؟ من چه کنم؟
اما آن معلم و کارگر برای یافتنِ پاسخ این سوال به «سخنرانی جو بایدن» کاری ندارد؛ آنها بازار را رصد می کنند و در «رفتارهای اقتصادی/مالی» بیشتر تابع رفیق و همسایه هستند تا رئیس دولت.
این چیزی است که هنوز ما در کشورمان باور نکرده ایم. ما گمان می کنیم که «آشفتگی بازار» باعث «حرکت پول» نمیشود. ما گمان می کنیم که قیمت ارز را میشود با ابلاغیه/بخشنامه کنترل کرد.
ما هنوز نفهمیده ایم که در کشوری با امنیتِ مالی در حد سوئیس یا ژاپن، یک «تنش کوچک» باعث سونامی در بازار سرمایه میشود ولی انتظار داریم که در کشور خودمان سفارت عربستان و انگلیس را فتح کنیم و اقتصاد «مولّد» تر بشود.
اصلا آیا کسی تا دو هفته پیش اسم «بانک سلیکن ولی» را شنیده بود؟ یک بانک کوچک و غیرمشهور ورشکست شد ولی در همین چند روز علاوه بر آن ۵۵۰ میلیارد دلاری که جابجا شد، قیمت بیت کوین (که مدتها در یک وضعیت ثابت قرار داشت) یکباره ۴۰ درصد رشد کرد. باورکردنی است؟ در همین چند روز طلا درصد قابل توجهی بالا رفت! بازار سرمایه تا همین حد حساس است.
ویروس کرونا از انسان به انسان منتقل می شود و ویروس ورشکستگی از بانک به بانک واگیردار است. جریان سرمایه در یک کشور تا این قدر به هم مرتبط است.
با اینکه ورشکسته شدن یک بانک اتفاق اقتصادی خوبی نیست ولی مانند تب که نشانه سالم کار نکردن سیستم بدن انسان است، این امر نیز علامتی از وجود مشکل در سیستم اقتصادی یک کشور است. اتفاق خوبی نیست ولی بهتر از این است که یکباره مریض متوجه شود که «سرطان» دارد.
اینها عبرتهای دنیای جدید انسان است که اگر «نخواهیم» همچنان نمی آموزیم.
شبکه توسعه ایران
@I_D_Network
به نقل از ارزیابی شتابزده - دکتر اسلامی
@solseghalam
🔲⭕️چگونه کشورهای دیگر جهان به آزادی رسیدند؟ نظریه دالان باریک!
دکتر محمد فاضلی جامعه شناس معاصر در چهار اپیزود، کتاب «راه باریک آزادی» نوشته دارون عجماوغلو و جیمز رابینسون را تشریح کرده. این مجموعه، شامل توصیفی تاریخی از تاریخ دست یافتن یا نیافتن ملتها به آزادی از یونان باستان تا عربستان، از سوئیس تا آفریقای جنوبی و دیگر کشورهای جهان است.
شبکه توسعه ایران این مجموعه صوتی ارزشمند را به همه کسانی که دغدغه توسعه دارند را توصیه می کند.
اپیزود ۷۹
راه باریک آزادی – بخش اول
شنیدن در کستباکس
شنیدن در تلگرام
اپیزود ۸۱
راه باریک آزادی – از یونان باستان تا انگلستان
شنیدن در کستباکس
شنیدن در تلگرام
اپیزود ۸۱
راه باریک آزادی – از عربستان تا سوئیس
شنیدن در کستباکس
شنیدن در تلگرام
اپیزود ۸۲
راه باریک آزادی - درسهایی برای آزادی
شنیدن در کستباکس
شنیدن در تلگرام
حمایت از پادکست
صفحه اینستاگرام پادکست
شبکه توسعه ایران
@I_D_Network
دکتر محمد فاضلی جامعه شناس معاصر در چهار اپیزود، کتاب «راه باریک آزادی» نوشته دارون عجماوغلو و جیمز رابینسون را تشریح کرده. این مجموعه، شامل توصیفی تاریخی از تاریخ دست یافتن یا نیافتن ملتها به آزادی از یونان باستان تا عربستان، از سوئیس تا آفریقای جنوبی و دیگر کشورهای جهان است.
شبکه توسعه ایران این مجموعه صوتی ارزشمند را به همه کسانی که دغدغه توسعه دارند را توصیه می کند.
اپیزود ۷۹
راه باریک آزادی – بخش اول
شنیدن در کستباکس
شنیدن در تلگرام
اپیزود ۸۱
راه باریک آزادی – از یونان باستان تا انگلستان
شنیدن در کستباکس
شنیدن در تلگرام
اپیزود ۸۱
راه باریک آزادی – از عربستان تا سوئیس
شنیدن در کستباکس
شنیدن در تلگرام
اپیزود ۸۲
راه باریک آزادی - درسهایی برای آزادی
شنیدن در کستباکس
شنیدن در تلگرام
حمایت از پادکست
صفحه اینستاگرام پادکست
شبکه توسعه ایران
@I_D_Network
🔲⭕️کودکان کنسروی و توسعه
دکتر محمدرضا اسلامی
ویدئویی در شبکه های اجتماعی دست به دست می شد که یک مدرسۀ ابتدایی ژاپنی را نشان می دهد که بچه ها خودشان مدرسه و کلاسِ درسشان را تمیز می کنند. همچنین نشان می دهد که کودکان مدرسه ابتدایی بعد از عبور از خیابان، بر می گردند و به سمت ماشینهایِ ایستاده در خیابان (با احترام) تعظیم می کنند. این ویدئو با «تحسین» مخاطبان مواجه شد.
به شخصه جزء کسانی بودم که از اوایل ورود به ژاپن، اینهمه نظم و سیستم را تحسین می کردم.
مطالب مختلفی هم در این خصوص نوشتم (مثلا این و این). حتی زمانی که در آزمایشگاه فولاد دانشگاه کوبه، روز آخر سال بچه های دانشجوی ارشد و کارشناسی، «خانه تکانی (اوسوجی)» می کردند، متنی نوشتم و این رفتارها را تحسین کردم.
گویا زمان لازم بود تا چند سال بگذرد و متوجه بشوم که چقدر این سیستم بیمار است و چقدر بهداشتِ روانی و روحی انسان را خراب می کند. آقای دکتر محمود گلزاری (به عنوان یک روانشناس مبرّز و با تجربه) معتقد است که مدارس اسلامی (مذهبی) بهداشت روحی کودک را خراب می کنند. این را کسی می گفت که خودش مذهبی و متدین است ولی دانشِ روانشناسی به او آموخته بود که عمدۀ آنچه در مدارس مذهبی ما (در تهران) رخ می دهد، در کوتاه مدت، ظاهرا عالی، ولی در بلندمدت، ویرانه است. همین ماجرا به شکل بدتر و گسترده تر در سیستم آموزشی ژاپن برقرار است.
🔹 آن بچۀ کلاس سوم ابتدایی که بعد از عبورِ از خیابان بر می گردد و «تعظیم» می کند (و رو به ماشینهای خیابان که قبل از خطِ عابر متوقف شده اند) احترام می گذارد، او «کودکی» (به آن مفهومی که دکتر محسن رنانی می گوید) ندارد، بلکه او را در اوج سنینِ پرطراوت کودکی، در چنان «قوطیِ کنسِرو» تنگ و صلبِ از بایدها و نبایدها کرده اند، که ثمره اش در بزرگسالی می شود انسانی پر وسواس، خجالتی، (بعضا) همراه با انواع تیک های عصبی، و مقداری از خمیر مایۀ خشم.
این مانند همان دختر نوجوانی است که در اوج سنین با طراوت کودکی و نوجوانی، او را در چادر مشکی قرار می دهیم و بعد افتخار می کنیم که ببین، چقدر تربیتِ نظام مند و ارزشمندی را انتخاب کرده ایم! امتداد و ادامۀ آن کودکی و آن نوجوانی را باید در سی و شش/هفت سالگی دید که ثمره اش چه می شود؟
🔹در دانشگاه کیوتو، به دفتر ریاست مرکز مطالعات زلزله دانشگاه رفته بودم. این مرکزی است که جزء برترین مراکز مطالعات زلزله در دنیا محسوب می شود و برترین اساتید دانشگاههای آمریکا، دورۀ فرصت مطالعاتی خود را به این مرکز می آیند. در دفتر ریاست مرکز جلسه ای بود. بعد از جلسه (وقتی که همه رفته بودند) رئیس مرکز زلزله پرسید: وضعیت پیشرفتِ پایان نامه ات چطور است؟ چه زمانی فارغ التحصیل می شوی؟ توضیحاتی دادم و همزمان گلایه کردم که استاد راهنمایم قدری بد اخلاق است و این بد اخلاقی هایش، گاه باعث کند شدنِ مسیر پایان نامه می شود. گفت بداخلاقی؟! دست بردار. بعد به گوشه اتاق اشاره کرد و گفت: اینجا را می بینی؟ من دانشجویان دکترایم را می آورم اینجا و چنان می بندمشان به رگبار سوال و فریاد و چنان تحت فشاری قرارشان می دهم که همین گوشه می ایستند و گریه می کنند (یعنی که برو آقا جان بداخلاقیِ استاد که چیزی نیست!)
این «امتدادِ» همان مسیر بیمار است که در بالا اشاره شد. اینکه تصوّر کنی در گوشۀ آن اتاق مجلل مرکز پژوهشی، دانشجویِ دکترا ایستاده و گریه می کند. مسلّم است که همان دانشجوی دکترا، وقتی که استاد شد، بلایی بر سر دانشجوی دکترایش می آورد، که آن بدبخت هم بایستد و گوشه ای گریه کند.
☑️⭕️سخن پایانی:
همین خطا ممکن است در مورد آمریکا نیز رخ دهد: الگوی آمریکایی که بیشتر بر خلاقیت، فردگرایی و انعطاف و آزادی تاکید دارد. نکته همین است که باید دید «امتدادِ» آن رفتارِ کودکی (مثل امتدادِ تعظیمِ به ماشین و چادر در ده سالگی) به کجاها می رسد؟ وگرنه «در لحظه دیدنِ» امور و تحسین کردن، که هُنری نیست.
درد از اینجا آغاز شد که ما همیشه در دیدنِ «اکستریم» ها (چه ژاپن باشد و چه آمریکا و چه هر کشور دیگری)، به وجد می آئیم. حکایتِ همان گزارشِ بازدید آقای حدادعادل از مدرسه ابتدایی ژاپنی (که در کتابهای دورۀ دبیرستانِ ما چاپ شده بود) و حکایت همان دو/سه مقاله خودم که در سالهای نخست تحصیلم در ژاپن، به «تحسین» از سیستم آموزشی نوشته بودم.
دقت کنیم که ما نیز اگر در جستجوی توسعه هستیم باید در مدارس خود سخت کوشی، انضباط، کار گروهی و خلاقیت، انتقادگری و انتقادپذیری... را پرورش دهیم و می دانیم که آن نظم ژاپنی (با معایبش) بهتر از بی سیستمی و بی نظمی و شلختگی است، اما خاطرمان باشد که وقتی به تحسین از یک «رفتار» یا یک «ساختار» می پردازیم، همۀ وجوه ماجرا را دیده باشیم و ببنیم «امتدادِ مسیر» قرار است به کجاها ختم شود؟ از ژاپن الهام بگیریم اما لزوما کپی-پیست (Copy-Paste) راه حل نیست.
شبکه توسعه
@I_D_Network
دکتر محمدرضا اسلامی
ویدئویی در شبکه های اجتماعی دست به دست می شد که یک مدرسۀ ابتدایی ژاپنی را نشان می دهد که بچه ها خودشان مدرسه و کلاسِ درسشان را تمیز می کنند. همچنین نشان می دهد که کودکان مدرسه ابتدایی بعد از عبور از خیابان، بر می گردند و به سمت ماشینهایِ ایستاده در خیابان (با احترام) تعظیم می کنند. این ویدئو با «تحسین» مخاطبان مواجه شد.
به شخصه جزء کسانی بودم که از اوایل ورود به ژاپن، اینهمه نظم و سیستم را تحسین می کردم.
مطالب مختلفی هم در این خصوص نوشتم (مثلا این و این). حتی زمانی که در آزمایشگاه فولاد دانشگاه کوبه، روز آخر سال بچه های دانشجوی ارشد و کارشناسی، «خانه تکانی (اوسوجی)» می کردند، متنی نوشتم و این رفتارها را تحسین کردم.
گویا زمان لازم بود تا چند سال بگذرد و متوجه بشوم که چقدر این سیستم بیمار است و چقدر بهداشتِ روانی و روحی انسان را خراب می کند. آقای دکتر محمود گلزاری (به عنوان یک روانشناس مبرّز و با تجربه) معتقد است که مدارس اسلامی (مذهبی) بهداشت روحی کودک را خراب می کنند. این را کسی می گفت که خودش مذهبی و متدین است ولی دانشِ روانشناسی به او آموخته بود که عمدۀ آنچه در مدارس مذهبی ما (در تهران) رخ می دهد، در کوتاه مدت، ظاهرا عالی، ولی در بلندمدت، ویرانه است. همین ماجرا به شکل بدتر و گسترده تر در سیستم آموزشی ژاپن برقرار است.
🔹 آن بچۀ کلاس سوم ابتدایی که بعد از عبورِ از خیابان بر می گردد و «تعظیم» می کند (و رو به ماشینهای خیابان که قبل از خطِ عابر متوقف شده اند) احترام می گذارد، او «کودکی» (به آن مفهومی که دکتر محسن رنانی می گوید) ندارد، بلکه او را در اوج سنینِ پرطراوت کودکی، در چنان «قوطیِ کنسِرو» تنگ و صلبِ از بایدها و نبایدها کرده اند، که ثمره اش در بزرگسالی می شود انسانی پر وسواس، خجالتی، (بعضا) همراه با انواع تیک های عصبی، و مقداری از خمیر مایۀ خشم.
این مانند همان دختر نوجوانی است که در اوج سنین با طراوت کودکی و نوجوانی، او را در چادر مشکی قرار می دهیم و بعد افتخار می کنیم که ببین، چقدر تربیتِ نظام مند و ارزشمندی را انتخاب کرده ایم! امتداد و ادامۀ آن کودکی و آن نوجوانی را باید در سی و شش/هفت سالگی دید که ثمره اش چه می شود؟
🔹در دانشگاه کیوتو، به دفتر ریاست مرکز مطالعات زلزله دانشگاه رفته بودم. این مرکزی است که جزء برترین مراکز مطالعات زلزله در دنیا محسوب می شود و برترین اساتید دانشگاههای آمریکا، دورۀ فرصت مطالعاتی خود را به این مرکز می آیند. در دفتر ریاست مرکز جلسه ای بود. بعد از جلسه (وقتی که همه رفته بودند) رئیس مرکز زلزله پرسید: وضعیت پیشرفتِ پایان نامه ات چطور است؟ چه زمانی فارغ التحصیل می شوی؟ توضیحاتی دادم و همزمان گلایه کردم که استاد راهنمایم قدری بد اخلاق است و این بد اخلاقی هایش، گاه باعث کند شدنِ مسیر پایان نامه می شود. گفت بداخلاقی؟! دست بردار. بعد به گوشه اتاق اشاره کرد و گفت: اینجا را می بینی؟ من دانشجویان دکترایم را می آورم اینجا و چنان می بندمشان به رگبار سوال و فریاد و چنان تحت فشاری قرارشان می دهم که همین گوشه می ایستند و گریه می کنند (یعنی که برو آقا جان بداخلاقیِ استاد که چیزی نیست!)
این «امتدادِ» همان مسیر بیمار است که در بالا اشاره شد. اینکه تصوّر کنی در گوشۀ آن اتاق مجلل مرکز پژوهشی، دانشجویِ دکترا ایستاده و گریه می کند. مسلّم است که همان دانشجوی دکترا، وقتی که استاد شد، بلایی بر سر دانشجوی دکترایش می آورد، که آن بدبخت هم بایستد و گوشه ای گریه کند.
☑️⭕️سخن پایانی:
همین خطا ممکن است در مورد آمریکا نیز رخ دهد: الگوی آمریکایی که بیشتر بر خلاقیت، فردگرایی و انعطاف و آزادی تاکید دارد. نکته همین است که باید دید «امتدادِ» آن رفتارِ کودکی (مثل امتدادِ تعظیمِ به ماشین و چادر در ده سالگی) به کجاها می رسد؟ وگرنه «در لحظه دیدنِ» امور و تحسین کردن، که هُنری نیست.
درد از اینجا آغاز شد که ما همیشه در دیدنِ «اکستریم» ها (چه ژاپن باشد و چه آمریکا و چه هر کشور دیگری)، به وجد می آئیم. حکایتِ همان گزارشِ بازدید آقای حدادعادل از مدرسه ابتدایی ژاپنی (که در کتابهای دورۀ دبیرستانِ ما چاپ شده بود) و حکایت همان دو/سه مقاله خودم که در سالهای نخست تحصیلم در ژاپن، به «تحسین» از سیستم آموزشی نوشته بودم.
دقت کنیم که ما نیز اگر در جستجوی توسعه هستیم باید در مدارس خود سخت کوشی، انضباط، کار گروهی و خلاقیت، انتقادگری و انتقادپذیری... را پرورش دهیم و می دانیم که آن نظم ژاپنی (با معایبش) بهتر از بی سیستمی و بی نظمی و شلختگی است، اما خاطرمان باشد که وقتی به تحسین از یک «رفتار» یا یک «ساختار» می پردازیم، همۀ وجوه ماجرا را دیده باشیم و ببنیم «امتدادِ مسیر» قرار است به کجاها ختم شود؟ از ژاپن الهام بگیریم اما لزوما کپی-پیست (Copy-Paste) راه حل نیست.
شبکه توسعه
@I_D_Network
Telegram
محمدرضا زائرى
🎥 چرا ژاپن ژاپن می شود؟
🇯🇵 پاسخِ ساده و البته دشوار این است:
«ادب آداب دارد»
⏱ این چهار دقیقه را ببینید. شاید تامل برانگیز و مفید باشد.
#بین_الملل #ژاپن
#تربیت #فرهنگ
#پرورشی #فرهنگی
#مهارت #مدرسه
منبع (صفحه اینستاگرام):
lastsecondtours
🔻🔻🔻
یادگیرنده…
🇯🇵 پاسخِ ساده و البته دشوار این است:
«ادب آداب دارد»
⏱ این چهار دقیقه را ببینید. شاید تامل برانگیز و مفید باشد.
#بین_الملل #ژاپن
#تربیت #فرهنگ
#پرورشی #فرهنگی
#مهارت #مدرسه
منبع (صفحه اینستاگرام):
lastsecondtours
🔻🔻🔻
یادگیرنده…
🔲⭕️کفش هایت برای من!
مجتبی لشکربلوکی
پیتر سینگر (فیلسوف معاصر و استاد دانشگاه پرینستون) ما را در یک موقعیت جالب اما متفاوت قرار می دهد: فرض کنید که دارید در پارک قدم می زنید می بینید کودکی در حال غرق شدن در دریاچه ای کم عمق است، اگر سریع تصمیم بگیرید و بپرید در آب او نجات پیدا می کند فقط کفش گران قیمتی که پوشیدید خراب می شود. آیا ما آن کودک را نجات می دهیم؟ قاعدتا می گوییم که قید کفش مان را می زنیم و به آب می زنیم و او را نجات می دهیم.
تا اینجا سخت نبود، گیر قضیه سوال دوم است: سوال بعدی او این است که چه تفاوتی وجود دارد بین آن کودکی که جلوی چشم ما افتاد توی آب و شما به راحتی می توانید نجاتش بدید با کودکان دیگری که ما می دانیم با هزینه بسیار کمتر از کفش لوکسمان میتوانستیم جانشان را نجات بدیم؟ اگر الان از طریق موسسات نیکوکاری به کسانی که گیر ۱ میلیون تومان پول هستند، کمک نکنیم در واقع انتخاب کردیم که کفشمون خراب نشه. یعنی بین کودکان نیازمند و کفش لوکس، دومی را انتخاب کرده ایم.
ما هر بار که پولمان را صرف امور تجملاتی (و نه کارکردی) می کنیم مانند لپ آپ آخرین سیستم، موبایل آخرین مدل، ماشین گران قیمت، خانه لوکس، بلیط صف اول کنسرت، بوت و نیم بوت مارک دار، پالتوی اشرافی، لوستر آنچنانی و مبلمان تشریفاتی و هر نوع هزینه تجملاتی در واقع انتخاب کرده ایم که آن کودکان بمیرند! به همین راحتی! چون با هزینه بسیار کمتر از آن ماشین لوکس می شد دهها بلکه صدها کودک را نجات داد.
◻️⭕️شش آموزه کلیدی
کتاب The Most Good You Can Do که در ایران نیز ترجمه شده نوشته همین پیتر سنگر است. شش آموزه جالب این کتاب را با هم مرور کنیم:
۱) اخلاقی زیستن صرف اجتناب از رفتارها و گفتارهای غیراخلاقی نیست (اخلاق منفی گریز) بلکه باید تا جای ممکن به دیگران خیر رساند (اخلاق مثبت گرا).
۲) دگردوستی سنجشگرانه و عقلایی بسی والاتر از دگردوستی هیجانی-احساسی است. اگر من به خاطر التیام خاطر یا همدردی به کسی کمک کنم خوب است اما پیترسنگر می گوید که کرامت و سخاوت باید با عقلانیت همراه باشد. خیر و خرد باید با هم باشند. بدان معنا که من همواره از خودم به بپرسم که اکنون این زمان و توان و امکان محدودم را به چه کسی و چه چیزی و در کجا باید تخصیص دهم که بیشترین بازده مثبت جمعی را داشته باشد؟ کمک به تامین آب آشامیدنی در کشور الف یا زلزله زدگان کشور ب. به گروهی که به پایان کارتن خوابی می اندیشند یا به گروهی که بر درس خواندن کودکان محروم متمرکزند؟
پیتر سنگر در ویدئویی که برای ترجمه کتابش در ایران داشت گفت در اسلام توصیه شده بخشی از ثروت را به فقرا انفاق کنیم. خیلی از اهل انفاق فکر می کنند مهم نیست که کمکشان چقدر موثر باشد. این درست نیست. برخی کمکها ۱۰ برابر، برخی ۱۰۰ برابر موثر است و برخی دیگر اینگونه نیستند. او تاکید دارد که انجام عمل خیر باید خردمندانه باشد.
۳) ما به مواردی که در مجاورت و در جلوی چشم ما رخ می دهد بیشتر واکنش نشان می دهیم. برای آنکه در دام دگردوستی هیجانی، احساسی، واکنشی و شخصی نیفتیم استفاده از نهادهای حرفه ای نیکوکاری روش مناسبی است. نباید فقط به مواردی که جلوی چشم مان است تمرکز کنیم.
۴) خیر رساندن فقط کار خیریه و صرف پول نیست. زمان، اعتبار، آبرو و ارتباطاتمان را می توانیم صرف بهبود اوضاع انسان و جهان کنیم. برای اینکار باید هزینه های زندگی مان را محدود به ضروریات و رفاهیات معمولی کنیم و از رفاهیات لوکس و تجملات چشم پوشی کنیم. برای اینکار باید رشته تحصیلی و شغلمان را گونه ای انتخاب کنیم که بیشترین خیر عمومی را تولید می کند. اصلا باید تلاش کرد که چندین برابر درآمد داشته باشیم تا بیشتر صرف امور نیکوکارانه کنیم.
۵) بر خیری که شخصاً میتوانیم برسانیم باید تمرکز کنیم، نه بر مسائلی که باقی میمانند یا حلشان دست ما نیست. کاهش دادن رنج و زشتی، چه در انسان و چه در جهان طبیعت، مطلوب است، حتی اگر از بین بردن برخی رنجها فعلا ممکن نباشد.
۶) با رساندن بیشترین خیر به دیگران، سبب تعالی خودم می شوم. من با کمک کردن هیچ منتی بر دیگری ندارم چرا که خودم تعالی یافته ام. به عبارت دیگر ما به نیازمندان محتاجیم نه برعکس.
☑️⭕️تجویز راهبردی
اگر به فکر توسعه ایران هستیم فرهنگ دگرگزینی عقلایی را ترویج کنیم. دگردوستی سنجش گرانه و عقلایی همان چیزی است که به آن محتاجیم. تا از خود محدود به «خود تعمیم یافته» برسیم. از «انتظار برای دستاوردهای بزرگ» به «اقدام برای نتایج کوچک» (نیلوفران آبی) مهاجرت کنیم و از کمک رسانی با سه ویژگی «هیجانی-مالی-شخصی» به خیررسانی «عقلایی-چندبعدی-نهادی» گذر کنیم. از کفش مان (کمیت زندگی) به خاطر کیفیت زندگی بگذریم.
شبکه توسعه
@I_D_Network
به نقل از کانال مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
مجتبی لشکربلوکی
پیتر سینگر (فیلسوف معاصر و استاد دانشگاه پرینستون) ما را در یک موقعیت جالب اما متفاوت قرار می دهد: فرض کنید که دارید در پارک قدم می زنید می بینید کودکی در حال غرق شدن در دریاچه ای کم عمق است، اگر سریع تصمیم بگیرید و بپرید در آب او نجات پیدا می کند فقط کفش گران قیمتی که پوشیدید خراب می شود. آیا ما آن کودک را نجات می دهیم؟ قاعدتا می گوییم که قید کفش مان را می زنیم و به آب می زنیم و او را نجات می دهیم.
تا اینجا سخت نبود، گیر قضیه سوال دوم است: سوال بعدی او این است که چه تفاوتی وجود دارد بین آن کودکی که جلوی چشم ما افتاد توی آب و شما به راحتی می توانید نجاتش بدید با کودکان دیگری که ما می دانیم با هزینه بسیار کمتر از کفش لوکسمان میتوانستیم جانشان را نجات بدیم؟ اگر الان از طریق موسسات نیکوکاری به کسانی که گیر ۱ میلیون تومان پول هستند، کمک نکنیم در واقع انتخاب کردیم که کفشمون خراب نشه. یعنی بین کودکان نیازمند و کفش لوکس، دومی را انتخاب کرده ایم.
ما هر بار که پولمان را صرف امور تجملاتی (و نه کارکردی) می کنیم مانند لپ آپ آخرین سیستم، موبایل آخرین مدل، ماشین گران قیمت، خانه لوکس، بلیط صف اول کنسرت، بوت و نیم بوت مارک دار، پالتوی اشرافی، لوستر آنچنانی و مبلمان تشریفاتی و هر نوع هزینه تجملاتی در واقع انتخاب کرده ایم که آن کودکان بمیرند! به همین راحتی! چون با هزینه بسیار کمتر از آن ماشین لوکس می شد دهها بلکه صدها کودک را نجات داد.
◻️⭕️شش آموزه کلیدی
کتاب The Most Good You Can Do که در ایران نیز ترجمه شده نوشته همین پیتر سنگر است. شش آموزه جالب این کتاب را با هم مرور کنیم:
۱) اخلاقی زیستن صرف اجتناب از رفتارها و گفتارهای غیراخلاقی نیست (اخلاق منفی گریز) بلکه باید تا جای ممکن به دیگران خیر رساند (اخلاق مثبت گرا).
۲) دگردوستی سنجشگرانه و عقلایی بسی والاتر از دگردوستی هیجانی-احساسی است. اگر من به خاطر التیام خاطر یا همدردی به کسی کمک کنم خوب است اما پیترسنگر می گوید که کرامت و سخاوت باید با عقلانیت همراه باشد. خیر و خرد باید با هم باشند. بدان معنا که من همواره از خودم به بپرسم که اکنون این زمان و توان و امکان محدودم را به چه کسی و چه چیزی و در کجا باید تخصیص دهم که بیشترین بازده مثبت جمعی را داشته باشد؟ کمک به تامین آب آشامیدنی در کشور الف یا زلزله زدگان کشور ب. به گروهی که به پایان کارتن خوابی می اندیشند یا به گروهی که بر درس خواندن کودکان محروم متمرکزند؟
پیتر سنگر در ویدئویی که برای ترجمه کتابش در ایران داشت گفت در اسلام توصیه شده بخشی از ثروت را به فقرا انفاق کنیم. خیلی از اهل انفاق فکر می کنند مهم نیست که کمکشان چقدر موثر باشد. این درست نیست. برخی کمکها ۱۰ برابر، برخی ۱۰۰ برابر موثر است و برخی دیگر اینگونه نیستند. او تاکید دارد که انجام عمل خیر باید خردمندانه باشد.
۳) ما به مواردی که در مجاورت و در جلوی چشم ما رخ می دهد بیشتر واکنش نشان می دهیم. برای آنکه در دام دگردوستی هیجانی، احساسی، واکنشی و شخصی نیفتیم استفاده از نهادهای حرفه ای نیکوکاری روش مناسبی است. نباید فقط به مواردی که جلوی چشم مان است تمرکز کنیم.
۴) خیر رساندن فقط کار خیریه و صرف پول نیست. زمان، اعتبار، آبرو و ارتباطاتمان را می توانیم صرف بهبود اوضاع انسان و جهان کنیم. برای اینکار باید هزینه های زندگی مان را محدود به ضروریات و رفاهیات معمولی کنیم و از رفاهیات لوکس و تجملات چشم پوشی کنیم. برای اینکار باید رشته تحصیلی و شغلمان را گونه ای انتخاب کنیم که بیشترین خیر عمومی را تولید می کند. اصلا باید تلاش کرد که چندین برابر درآمد داشته باشیم تا بیشتر صرف امور نیکوکارانه کنیم.
۵) بر خیری که شخصاً میتوانیم برسانیم باید تمرکز کنیم، نه بر مسائلی که باقی میمانند یا حلشان دست ما نیست. کاهش دادن رنج و زشتی، چه در انسان و چه در جهان طبیعت، مطلوب است، حتی اگر از بین بردن برخی رنجها فعلا ممکن نباشد.
۶) با رساندن بیشترین خیر به دیگران، سبب تعالی خودم می شوم. من با کمک کردن هیچ منتی بر دیگری ندارم چرا که خودم تعالی یافته ام. به عبارت دیگر ما به نیازمندان محتاجیم نه برعکس.
☑️⭕️تجویز راهبردی
اگر به فکر توسعه ایران هستیم فرهنگ دگرگزینی عقلایی را ترویج کنیم. دگردوستی سنجش گرانه و عقلایی همان چیزی است که به آن محتاجیم. تا از خود محدود به «خود تعمیم یافته» برسیم. از «انتظار برای دستاوردهای بزرگ» به «اقدام برای نتایج کوچک» (نیلوفران آبی) مهاجرت کنیم و از کمک رسانی با سه ویژگی «هیجانی-مالی-شخصی» به خیررسانی «عقلایی-چندبعدی-نهادی» گذر کنیم. از کفش مان (کمیت زندگی) به خاطر کیفیت زندگی بگذریم.
شبکه توسعه
@I_D_Network
به نقل از کانال مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️ آینده ایران و دومینوهای احتمالی
مجتبی لشکربلوکی
در سال۱۹۹۲ فقط ۲۷۷ هزار اجاق مایکروویو در چین فروخته شد. میانگین قیمت یک اجاق مایکروویو حدود ۳ هزار یوان بود که از توان مالی یک شهروند معمولی چینی بسیار فراتر بود. بیشتر چینی ها اجاق مایکروویو را کالایي لوکس می دیدند. تولیدکنندگان، چینی ها را غیرمشتریانی می دیدند که حتی به خریدن اجاق مایکروویو فکر هم نمی کنند. اما بنیانگذار گالانز چیز دیگری دید: او مردمی را می دید که در مجموعه آپارتمانهای کوچک بدون اجاق گاز یا با اجاق گازهای جاگیر و سنگین زندگی می کردند. بسیاری از آنها از اجاق رومیزی استفاده میکردند که بیشتر اوقات آپارتمانهای تنگ و کوچک آنها را حسابی گرم می کرد. شرکت گالانز تصمیم گرفت روی بازار چین متمرکز شود دقیقاً به همان دلایلی که بسیاری از برندها تصمیم گرفتند این بازار را نادیده بگیرند. او روی تولید اجاق ارزان قیمت کار کرد، به جای آنکه محصول بیافریند، بازار آفرینی کرد.
او بعدها توانست به درآمدی بالای ۴ میلیارد دلار در سال برسد. جزو ۵۰۰ شرکت برتر خصوصی چین شود. او در سال ۱۹۹۳ ، فقط ۲۰ کارمند داشت اما بعدها از مرز ۴۰ هزار کارمند هم گذشت. و سهم بازاری ۴۰ درصدی در بازار جهانی دارد و آنقدر رشد کرد که چندی پیش شرکت معروف ویرپول را نیز خرید.
آنچه خواندیم بخشی از کتاب پارادکس پیشرفت است نوشته استاد فقید و مشهور دانشگاه هاروارد کریستنسن (دانلود رایگان ترجمه کتاب). او معتقد است اگر می خواهیم جهان را تغییر دهیم و توسعه پیدا کنیم، باید برویم سراغ نوآوری بازارآفرین. بیشتر توضیح می دهم. اندیشه بنیادین او سه آموزه کلیدی دارد:
۱) ما سه گونه نوآوری داریم: نوآوری تداوم بخش (بهبود محصولات و خدمات)، نوآوری کارایی بخش (بهبود فرآیندها) و نوآوری بازارآفرین (خلق بازار جدید از طریق تبدیل غیرمشتریان به مشتریان). توسعه در گرو نوآوری بازارآفرین است.
۲) نوآوری بازارآفرین، بازارهای جدید را می آفریند. اما نه هر بازار جدیدی، بلکه بازارهای جدید در خدمت آن مردمی که برای مصرف آنها هیچ محصولی وجود ندارد یا برایشان قابل خرید/استفاده نیست.
۳) نوآوری بازارآفرین اثرات دومینویی فوق العاده ای دارد. نه تنها برای شرکت ها ثروت آفرین است که برای کشورها توسعه آفرین است. بازارآفرینی هم برای مشتریان سودمند است (رفاه مصرفی)، هم برای کارمندان (شغل و استقلال مالی)، هم برای کارآفرینان و سرمایه گذاران (ثروت) و هم برای جامعه (اثرات دومینویی). شهروندان که استقلال اقتصادی کسب کنند، آزادیهای سیاسی و افزایش شعور اجتماعی هم به دنبال آن می آید.
این اثرات دومینویی را در مثال فورد ببینم: زمانی در آمریکا کمتر از ۱۷ هزار خودرو وجود داشت که همگی خودروهای سفارشی ساز بودند و نماد تشخص اجتماعی. نه راه آسفالت و نه جایگاه سوخت جدی. کسی هم پولش به خرید خودرو نمی رسيد. اما هنری فورد همه اینها را تغییر داد. او مدل تی را ارایه کرد مبتنی بر تولید انبوه و کارآمد. ده اثر دومینویی:
◽️صنایع گردشگری، هتلداری، غذای آماده، تعمیر خودرو، بیمه خودرو، جایگاه سوخت رونق گرفت
◽️ تقاضای محصولات صنایعی مانند فولاد، روغن، رنگ، شیشه و لاستیک افزایش پیدا کرد
◽️برنامه های جدید ساخت و تعمیر خودرو در مدارس فنی شروع شد
◽️قانون گذاری جدید انجام شد برای رانندگی و امینی
◽️اشتغال فراوان ایجاد شد و درآمد مالیاتی هنگفتی برای دولت
◽️خودروها روی تصمیماتی همچون اینکه امریکاییها کجا و چگونه زندگی، کار و تفریح کنند هم تأثیر گذاشت
◽️با هجوم مردم برای خرید خودرو، رقبای جدید هم آمدند که این صنعت را فعال تر کرد.
◽️ساختن جادههای بیشتر گردش مالی عظیمی ایجاد کرد
◽️ حومههای شهری بیشتر شد، مدارس و مناطق مسکونی شروع به توسعه یافتن به حومه شهرها کردند
◽️حتی پژوهشها نشان داد که جرم و جنایت نیز کمتر شد(رفرنس: معمای شکوفایی ترجمه خیرخواهان)
همه این اتفاقات دومینووار، تداوم نوآوری بود که فورد شروع کرد.اثر دومینویی یعنی دنبالهای از رخدادهای زنجيره ای که رخداد بعدی می تواند نیرومندتر از رخداد پیشین باشد
☑️⭕️تجویز راهبردی:
یکی از معدود منافذ باز برای توسعه پیش روی ایران، نیلوفران آبی دومینوساز است (نیلوفر آبی در کتاب استراتژی توسعه تشریح شده). نیلوفر آبی گلی است خود رو که در مرداب رشد می کند. سپس نه تنها خودش رشد می کند که زیست بومی که در آن هست را هم تمیز و دگرگون می کند. حتی اگر بمیرد دوباره بعد از مدت ها سربرمی آورد. نیلوفرآبی، دومینوی توسعه را استارت می زند. اثرات دومینویی نیلوفرآن آبی را دست کم نگیریم. دقت کنید که نمی گویم این تنها راه توسعه است و حتما هر نیلوفر آبی به نتیجه می رسد. حتی اگر از هر ۱۰۰۰ نیلوفرابی یکی به نتیجه برسد باز ارزشمند است.
شبکه توسعه
@I_D_Network
به نقل از کانال مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
مجتبی لشکربلوکی
در سال۱۹۹۲ فقط ۲۷۷ هزار اجاق مایکروویو در چین فروخته شد. میانگین قیمت یک اجاق مایکروویو حدود ۳ هزار یوان بود که از توان مالی یک شهروند معمولی چینی بسیار فراتر بود. بیشتر چینی ها اجاق مایکروویو را کالایي لوکس می دیدند. تولیدکنندگان، چینی ها را غیرمشتریانی می دیدند که حتی به خریدن اجاق مایکروویو فکر هم نمی کنند. اما بنیانگذار گالانز چیز دیگری دید: او مردمی را می دید که در مجموعه آپارتمانهای کوچک بدون اجاق گاز یا با اجاق گازهای جاگیر و سنگین زندگی می کردند. بسیاری از آنها از اجاق رومیزی استفاده میکردند که بیشتر اوقات آپارتمانهای تنگ و کوچک آنها را حسابی گرم می کرد. شرکت گالانز تصمیم گرفت روی بازار چین متمرکز شود دقیقاً به همان دلایلی که بسیاری از برندها تصمیم گرفتند این بازار را نادیده بگیرند. او روی تولید اجاق ارزان قیمت کار کرد، به جای آنکه محصول بیافریند، بازار آفرینی کرد.
او بعدها توانست به درآمدی بالای ۴ میلیارد دلار در سال برسد. جزو ۵۰۰ شرکت برتر خصوصی چین شود. او در سال ۱۹۹۳ ، فقط ۲۰ کارمند داشت اما بعدها از مرز ۴۰ هزار کارمند هم گذشت. و سهم بازاری ۴۰ درصدی در بازار جهانی دارد و آنقدر رشد کرد که چندی پیش شرکت معروف ویرپول را نیز خرید.
آنچه خواندیم بخشی از کتاب پارادکس پیشرفت است نوشته استاد فقید و مشهور دانشگاه هاروارد کریستنسن (دانلود رایگان ترجمه کتاب). او معتقد است اگر می خواهیم جهان را تغییر دهیم و توسعه پیدا کنیم، باید برویم سراغ نوآوری بازارآفرین. بیشتر توضیح می دهم. اندیشه بنیادین او سه آموزه کلیدی دارد:
۱) ما سه گونه نوآوری داریم: نوآوری تداوم بخش (بهبود محصولات و خدمات)، نوآوری کارایی بخش (بهبود فرآیندها) و نوآوری بازارآفرین (خلق بازار جدید از طریق تبدیل غیرمشتریان به مشتریان). توسعه در گرو نوآوری بازارآفرین است.
۲) نوآوری بازارآفرین، بازارهای جدید را می آفریند. اما نه هر بازار جدیدی، بلکه بازارهای جدید در خدمت آن مردمی که برای مصرف آنها هیچ محصولی وجود ندارد یا برایشان قابل خرید/استفاده نیست.
۳) نوآوری بازارآفرین اثرات دومینویی فوق العاده ای دارد. نه تنها برای شرکت ها ثروت آفرین است که برای کشورها توسعه آفرین است. بازارآفرینی هم برای مشتریان سودمند است (رفاه مصرفی)، هم برای کارمندان (شغل و استقلال مالی)، هم برای کارآفرینان و سرمایه گذاران (ثروت) و هم برای جامعه (اثرات دومینویی). شهروندان که استقلال اقتصادی کسب کنند، آزادیهای سیاسی و افزایش شعور اجتماعی هم به دنبال آن می آید.
این اثرات دومینویی را در مثال فورد ببینم: زمانی در آمریکا کمتر از ۱۷ هزار خودرو وجود داشت که همگی خودروهای سفارشی ساز بودند و نماد تشخص اجتماعی. نه راه آسفالت و نه جایگاه سوخت جدی. کسی هم پولش به خرید خودرو نمی رسيد. اما هنری فورد همه اینها را تغییر داد. او مدل تی را ارایه کرد مبتنی بر تولید انبوه و کارآمد. ده اثر دومینویی:
◽️صنایع گردشگری، هتلداری، غذای آماده، تعمیر خودرو، بیمه خودرو، جایگاه سوخت رونق گرفت
◽️ تقاضای محصولات صنایعی مانند فولاد، روغن، رنگ، شیشه و لاستیک افزایش پیدا کرد
◽️برنامه های جدید ساخت و تعمیر خودرو در مدارس فنی شروع شد
◽️قانون گذاری جدید انجام شد برای رانندگی و امینی
◽️اشتغال فراوان ایجاد شد و درآمد مالیاتی هنگفتی برای دولت
◽️خودروها روی تصمیماتی همچون اینکه امریکاییها کجا و چگونه زندگی، کار و تفریح کنند هم تأثیر گذاشت
◽️با هجوم مردم برای خرید خودرو، رقبای جدید هم آمدند که این صنعت را فعال تر کرد.
◽️ساختن جادههای بیشتر گردش مالی عظیمی ایجاد کرد
◽️ حومههای شهری بیشتر شد، مدارس و مناطق مسکونی شروع به توسعه یافتن به حومه شهرها کردند
◽️حتی پژوهشها نشان داد که جرم و جنایت نیز کمتر شد(رفرنس: معمای شکوفایی ترجمه خیرخواهان)
همه این اتفاقات دومینووار، تداوم نوآوری بود که فورد شروع کرد.اثر دومینویی یعنی دنبالهای از رخدادهای زنجيره ای که رخداد بعدی می تواند نیرومندتر از رخداد پیشین باشد
☑️⭕️تجویز راهبردی:
یکی از معدود منافذ باز برای توسعه پیش روی ایران، نیلوفران آبی دومینوساز است (نیلوفر آبی در کتاب استراتژی توسعه تشریح شده). نیلوفر آبی گلی است خود رو که در مرداب رشد می کند. سپس نه تنها خودش رشد می کند که زیست بومی که در آن هست را هم تمیز و دگرگون می کند. حتی اگر بمیرد دوباره بعد از مدت ها سربرمی آورد. نیلوفرآبی، دومینوی توسعه را استارت می زند. اثرات دومینویی نیلوفرآن آبی را دست کم نگیریم. دقت کنید که نمی گویم این تنها راه توسعه است و حتما هر نیلوفر آبی به نتیجه می رسد. حتی اگر از هر ۱۰۰۰ نیلوفرابی یکی به نتیجه برسد باز ارزشمند است.
شبکه توسعه
@I_D_Network
به نقل از کانال مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
🔳⭕️ای کاش شعور خریدنی بود!
مجتبی لشکربلوکی
قبل از هر چیزی، بگذارید سه مثال ساده را با هم مرور کنیم.
فرض کنید که میخواهید فوتبال گل کوچیک بازی کنید، هزاران قاعده نانوشته وجود دارد که باعث میشود دو تیم در برابر هم قرار بگیرند و به راحتی بازی کنند و لذت ببرند. مثلا یک قاعده نانوشته ساده: اندازه دروازههای دو تیم باید برابر باشد. خیلی بدیهی به نظر میرسد؟ نه؟! اما فرض کنید که این قاعده وجود نداشت اول هر بازی باید صدها دقیقه صرف توافق بر سر چنین قواعد بدیهی مشابه میشد.
میخواهید خانه اجاره کنید؛ قواعدی وجود دارد در مورد رهن و اجاره، در مورد اینکه هزینههای تعمیرات خرد و اساسی به عهده چه کسی است. همین قواعد نوشته و نانوشته باعث میشود که این تعامل جمعی آسانتر انجام شود.
میخواهید ازدواج کنید، هر قومی و قبلیهای، ترکیبی از شیربها، مهریه، جهیزیه و تقسیم هزینه های عقد و عروسی را تحت عنوان عرف مشخص و معمولا کمی بالاتر یا پایینتر، حول و حوش عرف توافق میکنند.
به این مثالها میتوانید تاسیس شرکت با چند موسس، رانندگی در اتوبان، سرمایهگذاری در بورس، انتخابات و ... را اضافه کنید. در همه اینها قواعدی وجود دارند که تعامل ما را شکل میدهند. این قواعد عملا برخی رفتارها را ممنوع یا نامقبول میکنند و برخی رفتارها را مقبول و مجاز.
نکته همین جاست: در هر زمینهای، اگر قواعد دارای سه ویژگی زیر باشد وضعیت ما بهبود می یابد: قواعد منصفانه، معقول و محترم باشد.
یک مثال دم دستی: مثلا شما در نانوایی، دو صف دارید: صف تکی و صف چندتایی. این هم منصفانه است (هیچ کس احساس بیعدالتی نمیکند)، هم معقول است (کسی که فقط یک نان میخواهد لازم نیست که به اندازه کسی که ۵ نان میخواهد منتظر بایستد) و هم محترم است (عموما آن را رعایت میکنند).
اگر کمی فکر کنید میبینید که در همین جامعه ما قواعدی وجود دارند که یا شرط منصفانه بودن را ندارند یا شرط معقولیت و یا شرط محترم بودن را. به عنوان مثال رانندگی بین خطوط هم منصفانه است هم معقول ولی محترم نیست و کسی آن را رعایت نمیکند. هر چقدر درجه منصفانگی، معقولیت و محترم بودن قواعد یک جامعه بیشتر باشد آن جامعه راحتتر تعامل میکند و سرمایه انسانی، فیزیکی، دانشی و مالی بیشتری انباشت میکند و به دنبال آن سریعتر مسیر توسعه را طی میکند.
اقتصاددانان به این "قواعد منصفانه، معقول و محترم" میگویند: نهاد. حالا سوال پیش میآید که این نهادها از کجا به دست میآیند؟ جواب آن میشود «شعور جمعیِ درونی شده».
☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
شعور متفاوت از اطلاعات، علم، تکنولوژی، قانون و سامانه است. علم را میتوان کسب کرد، فناوری را میتوان خرید، قانون را میتوان کپی کرد و سامانه را میتوان ایجاد کرد. اما ای کاش شعور خریدنی بود. کما اینکه ما در طول دویست سال گذشته سازمانها و سازوکارهای جهان پیشرفته را تقلید کردیم (پارلمان، دانشگاه، انتخابات و ...)، قانونهای مادر را کپی کردیم، فناوریهای روز دنیا را خریدیم، سامانه.های متعدد ایجاد کردیم؛ اما مسئله این است که شعور جمعی درونی شده یک شبه به دست نمیآید. به تعبیر استاد برجسته دانشگاه هاروارد-پروفسور کلیتن کریستنسن- شعور جمعی درونی شده نتیجه یادگیری اشتراکی مردمی هست که با همدیگر کار میکنند تا مسائل را حل کنند و حدس بزنند چه چیزهایی نتیجه میدهد و چه چیزهایی نه! هر دفعه که آنها با یک مسئله کلنجار میروند فقط خود مسئله را حل نمیکنند، بلکه در جریان حل آن مسئله، هر آنچه که اهمیت دارد را نیز یاد میگیرند.
شعور مفهومی صفر و یکی نیست که ملتی داشته باشد و ملتی نداشته باشد. برداشت من این است که در طول این سالها، شعور جمعی ما عمیقا ارتقا پیدا کرده (بعدها شواهدش را خواهم نوشت)؛ اما هنوز راهی طولانی در پیش داریم. چه میتوان کرد؟
۱) شعور با دانستن متفاوت است؛ دانستن با خواندن و حفظ کردن حل میشود اما شعور نیازمند وجدان کردن (درونی کردن) است. نیازمند تکرار و تکرار و تکرار است. به عبارتی مطلب باید خیس بخورد و هضم شود!
۲) توسعه تجربه های جمعی و تشکیلاتی: شرکتها، خیریهها، انجمنها، حزبها، بنیادها و موسسات همه و همه باعث میشوند که ما با هم کار کنیم، با هم مسئله حل کنیم و با هم یاد بگیریم. هر نهاد جمعی، یک کارگاه عملی توسعه است.
۳) درک عمیق تجربیات جهانی و تفاوتها؛ اینکه نباید قوانین و قواعد دیگر جوامع را کپی کرد حرف درستی است اما اینکه در خلا خودمان همه چیز را تست کنیم هم اشتباه دیگری است. راه حل در میانه است. نگاهی عمیق به تجربیات جهانی و یافتن راه حلِ خودمانی (متناسب با شرایط خودمان).
شبکه توسعه
@I_D_Network
به نقل از کانال شخصی مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
مجتبی لشکربلوکی
قبل از هر چیزی، بگذارید سه مثال ساده را با هم مرور کنیم.
فرض کنید که میخواهید فوتبال گل کوچیک بازی کنید، هزاران قاعده نانوشته وجود دارد که باعث میشود دو تیم در برابر هم قرار بگیرند و به راحتی بازی کنند و لذت ببرند. مثلا یک قاعده نانوشته ساده: اندازه دروازههای دو تیم باید برابر باشد. خیلی بدیهی به نظر میرسد؟ نه؟! اما فرض کنید که این قاعده وجود نداشت اول هر بازی باید صدها دقیقه صرف توافق بر سر چنین قواعد بدیهی مشابه میشد.
میخواهید خانه اجاره کنید؛ قواعدی وجود دارد در مورد رهن و اجاره، در مورد اینکه هزینههای تعمیرات خرد و اساسی به عهده چه کسی است. همین قواعد نوشته و نانوشته باعث میشود که این تعامل جمعی آسانتر انجام شود.
میخواهید ازدواج کنید، هر قومی و قبلیهای، ترکیبی از شیربها، مهریه، جهیزیه و تقسیم هزینه های عقد و عروسی را تحت عنوان عرف مشخص و معمولا کمی بالاتر یا پایینتر، حول و حوش عرف توافق میکنند.
به این مثالها میتوانید تاسیس شرکت با چند موسس، رانندگی در اتوبان، سرمایهگذاری در بورس، انتخابات و ... را اضافه کنید. در همه اینها قواعدی وجود دارند که تعامل ما را شکل میدهند. این قواعد عملا برخی رفتارها را ممنوع یا نامقبول میکنند و برخی رفتارها را مقبول و مجاز.
نکته همین جاست: در هر زمینهای، اگر قواعد دارای سه ویژگی زیر باشد وضعیت ما بهبود می یابد: قواعد منصفانه، معقول و محترم باشد.
یک مثال دم دستی: مثلا شما در نانوایی، دو صف دارید: صف تکی و صف چندتایی. این هم منصفانه است (هیچ کس احساس بیعدالتی نمیکند)، هم معقول است (کسی که فقط یک نان میخواهد لازم نیست که به اندازه کسی که ۵ نان میخواهد منتظر بایستد) و هم محترم است (عموما آن را رعایت میکنند).
اگر کمی فکر کنید میبینید که در همین جامعه ما قواعدی وجود دارند که یا شرط منصفانه بودن را ندارند یا شرط معقولیت و یا شرط محترم بودن را. به عنوان مثال رانندگی بین خطوط هم منصفانه است هم معقول ولی محترم نیست و کسی آن را رعایت نمیکند. هر چقدر درجه منصفانگی، معقولیت و محترم بودن قواعد یک جامعه بیشتر باشد آن جامعه راحتتر تعامل میکند و سرمایه انسانی، فیزیکی، دانشی و مالی بیشتری انباشت میکند و به دنبال آن سریعتر مسیر توسعه را طی میکند.
اقتصاددانان به این "قواعد منصفانه، معقول و محترم" میگویند: نهاد. حالا سوال پیش میآید که این نهادها از کجا به دست میآیند؟ جواب آن میشود «شعور جمعیِ درونی شده».
☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
شعور متفاوت از اطلاعات، علم، تکنولوژی، قانون و سامانه است. علم را میتوان کسب کرد، فناوری را میتوان خرید، قانون را میتوان کپی کرد و سامانه را میتوان ایجاد کرد. اما ای کاش شعور خریدنی بود. کما اینکه ما در طول دویست سال گذشته سازمانها و سازوکارهای جهان پیشرفته را تقلید کردیم (پارلمان، دانشگاه، انتخابات و ...)، قانونهای مادر را کپی کردیم، فناوریهای روز دنیا را خریدیم، سامانه.های متعدد ایجاد کردیم؛ اما مسئله این است که شعور جمعی درونی شده یک شبه به دست نمیآید. به تعبیر استاد برجسته دانشگاه هاروارد-پروفسور کلیتن کریستنسن- شعور جمعی درونی شده نتیجه یادگیری اشتراکی مردمی هست که با همدیگر کار میکنند تا مسائل را حل کنند و حدس بزنند چه چیزهایی نتیجه میدهد و چه چیزهایی نه! هر دفعه که آنها با یک مسئله کلنجار میروند فقط خود مسئله را حل نمیکنند، بلکه در جریان حل آن مسئله، هر آنچه که اهمیت دارد را نیز یاد میگیرند.
شعور مفهومی صفر و یکی نیست که ملتی داشته باشد و ملتی نداشته باشد. برداشت من این است که در طول این سالها، شعور جمعی ما عمیقا ارتقا پیدا کرده (بعدها شواهدش را خواهم نوشت)؛ اما هنوز راهی طولانی در پیش داریم. چه میتوان کرد؟
۱) شعور با دانستن متفاوت است؛ دانستن با خواندن و حفظ کردن حل میشود اما شعور نیازمند وجدان کردن (درونی کردن) است. نیازمند تکرار و تکرار و تکرار است. به عبارتی مطلب باید خیس بخورد و هضم شود!
۲) توسعه تجربه های جمعی و تشکیلاتی: شرکتها، خیریهها، انجمنها، حزبها، بنیادها و موسسات همه و همه باعث میشوند که ما با هم کار کنیم، با هم مسئله حل کنیم و با هم یاد بگیریم. هر نهاد جمعی، یک کارگاه عملی توسعه است.
۳) درک عمیق تجربیات جهانی و تفاوتها؛ اینکه نباید قوانین و قواعد دیگر جوامع را کپی کرد حرف درستی است اما اینکه در خلا خودمان همه چیز را تست کنیم هم اشتباه دیگری است. راه حل در میانه است. نگاهی عمیق به تجربیات جهانی و یافتن راه حلِ خودمانی (متناسب با شرایط خودمان).
شبکه توسعه
@I_D_Network
به نقل از کانال شخصی مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️عهدنامه ترکمانچای یا جنگ ترکمانچای؟
دکتر امیر ناظمی (هیات علمی مرکز تحقیقات سیاست علمی)
هر شکستی پل پیروزی نیست؛ گاه میتواند پلی به سوی یک شکست بزرگتر شود. هنر تبدیل شکست به موفقیت از بازاندیشی و یادگیری از شکستها آغاز میشود.
آیا اشتباه ما ایرانیان شیوهی مذاکراتمان بود؟ یا اشتباه برآوردهای نادرستی بود که منجر شد به جنگی غیرضروری و نهایتا امضاء عهدنامه؟
همهی مشکل تاریخنخوانی ما از همین نقطه آغاز میشود؛ یعنی جایی که ما ننگین بودن را به یک عهدنامه نسبت میدهیم. اما واقعیت آن است که ما وارد یک بحران غیرضروری شدیم به نام جنگ دوم ایران و روسیه! جنگی نابرابر که متوقف کردنش جز از طریق یک عهدنامه امکانپذیر نبود! و شاید ترکمانچای کمترین هزینهای بود که برای این منظور میشد پرداخت.
سال ۱۸۱۳ م. (۱۱۹۲ ه.خ.) معاهدهی گلستان میان ایران و روسیه منعقد شد. معاهدهای که به دلیل مشکلات روسیه در جنگ با فرانسویها، با کمترین میزان باجخواهی و با تمایل روسها منعقد شد. اما زخم این معاهده بر تن ایرانیان باقی ماند. ۱۳ سال بعد از معاهدهی گلستان، ایرانیان خودخواسته وارد نبردی نابرابر شدند، که در عمل منجر به شکست سنگینی شد! تا شکست اول پلی باشد برای شکست دوم!
☑️⭕️تحلیل و ریشه یابی
اما چه شد که ما شکست دوم را خوردیم؟ و چرا بازخوانی آن برای ما ضروری است؟
ریشههای شروع جنگ برآوردهای اشتباه سیاستمداران ایرانی بود که در ادامه آمده است.
1️⃣برآورد اشتباه۱: ریشههای فرهنگ عزت
عباس میرزا در تمام ۱۳ سال بعد از گلستان، روحش آزرده از شکست بود. او همواره به دنبال جبران حیثیت و آبروی از دست رفتهاش بود. «فرهنگ عزت (توضیحات بیشتر اینجا)» به عنوان یکی از بنیادهای فرهنگ ایرانی، توصیهاش مشخص است: برای اعاده حیثیت باید عهدنامه را نقض میکردیم! عباس میرزای زخمخورده وقتی دید نیکلای اول جانشین الکساندر در روسیه شده است، فکر کرد زمان خوبی است تا به جبران حیثیت اقدام کند.
2️⃣برآورد اشتباه۲: جنگ ضربهای
عباس میرزا نمیخواست وارد یک جنگ تمام عیار شود. او میخواست با یک «ضربه ناگهانی» خود را در موقعیت بالاتری برای بازبینی «معاهدهی گلستان» قرار دهد. عباس میرزا به این ترتیب این نقشه را کشید تا وانمود کند که نیروهای مرزی سر خود وارد یک درگیری شدهاند و بعد از آنکه چند ولایت و قلعه را گرفتند، روسها را وادار به مذاکره و تغییر مثبت در معاهدهی گلستان کند.
او میدانست که نتیجهی یک جنگ تمامعیار شکست سنگین ایران است؛ اما برآورد اشتباه وی آن بود که روسها برای چنین حملهای بیصبرانه منتظر هستند! آنها منتظر نقض معاهده از طرف ایران بودند. پس از این ضربهی ناگهانی، روسها با اطمینان خاطر پیشروی اولیهی ایران را تحمل کردند تا بتوانند با ورود به یک جنگ تمام عیار به سمت مرزهای ایران حمله کنند و تا تبریز پیش بیایند.
3️⃣برآورد اشتباه۳: جنگی با اهداف داخلی
عباسمیرزا اما در این جنگ اهداف داخلی جدی نیز داشت. او میخواست موقعیت خود را برای جانشینی فتحعلیشاه تحکیم کند. برای همین هم بود که در عهدنامه ترکمانچای تنها بند نامتعارفش تاکید بر حمایت روسها از جانشینی عباسمیرزا به عنوان شاه بعدی ایران است! گرچه فتحعلیشاه در دل راضی به این جنگ نبود؛ اما نتوانست مانع بروز جنگ نیز شود. جنگهایی که با اهداف داخلی شروع شدهاند اغلب در جهان به شکستهای بزرگ برای ملتهایشان منجر شده است!
4️⃣برآورد اشتباه۴: غیرت به جای فناوری!
وضعیت دو ارتش ایران و روسیه از حیث فناوری نابرابر بود. عباس میرزا فکر میکرد با اتکاء صرف بر مقدسات مذهبی میتواند بر فناوری و ارتش آمادهی روس غلبه کند. به همین دلیل بود که به تحریک علما اقدام کرد. در این میان حمایت «سید مجاهد» به او کمک کرد. سید پس از صدور فتوای جهاد از کربلا به تهران آمد و سایر علماء را نیز همراه ساخت.
⭕️اشتباه در جنگ، نه عهدنامه
ترکمانچای حالا یک نمونه برای ناکارآمدی مذاکره شده است! اما واقعیت آن است که ترکمانچای نتیجهی اشتباهاتی بوده که ما را به امضاء آن کشاند؛ نتیجهی راهانداختن جرقهی جنگی که قابل کنترل نبود!
در این عهدنامه، روسیه در قبال پول شهرهای تسخیر شده تبریز، ارومیه و ... را ترک کرد؛ اما بیش از هر چیز، تحقیری بود که مثل خوره روح ما را قرنها خورد! ترکمانچای نتیجهی اشتباه سیاستمدارانی بود که فکر میکردند میتوانند با یک ضربهی ناگهانی، دست بالاتر را در بازبینی و لغو برخی از بندهای معاهدهی گلستان بیابند. برآورد اشتباه آنان منجر به شروع یک جنگ خونین، تلفات بالا و نهایتا شکستی بزرگ شد.
برای خواندن تاریخ «نسخه فارسی عهدنامه ترکمانچای» لازم نیست؛ بلکه باید از اشتباهات سیاستمدارانی آغاز کنیم، که از یک شکست، شکستی بزرگتر ساختند!
شبکه توسعه
@I_D_Network
به نقل از دکتر امیرناظمی
@ShareNovate
دکتر امیر ناظمی (هیات علمی مرکز تحقیقات سیاست علمی)
هر شکستی پل پیروزی نیست؛ گاه میتواند پلی به سوی یک شکست بزرگتر شود. هنر تبدیل شکست به موفقیت از بازاندیشی و یادگیری از شکستها آغاز میشود.
آیا اشتباه ما ایرانیان شیوهی مذاکراتمان بود؟ یا اشتباه برآوردهای نادرستی بود که منجر شد به جنگی غیرضروری و نهایتا امضاء عهدنامه؟
همهی مشکل تاریخنخوانی ما از همین نقطه آغاز میشود؛ یعنی جایی که ما ننگین بودن را به یک عهدنامه نسبت میدهیم. اما واقعیت آن است که ما وارد یک بحران غیرضروری شدیم به نام جنگ دوم ایران و روسیه! جنگی نابرابر که متوقف کردنش جز از طریق یک عهدنامه امکانپذیر نبود! و شاید ترکمانچای کمترین هزینهای بود که برای این منظور میشد پرداخت.
سال ۱۸۱۳ م. (۱۱۹۲ ه.خ.) معاهدهی گلستان میان ایران و روسیه منعقد شد. معاهدهای که به دلیل مشکلات روسیه در جنگ با فرانسویها، با کمترین میزان باجخواهی و با تمایل روسها منعقد شد. اما زخم این معاهده بر تن ایرانیان باقی ماند. ۱۳ سال بعد از معاهدهی گلستان، ایرانیان خودخواسته وارد نبردی نابرابر شدند، که در عمل منجر به شکست سنگینی شد! تا شکست اول پلی باشد برای شکست دوم!
☑️⭕️تحلیل و ریشه یابی
اما چه شد که ما شکست دوم را خوردیم؟ و چرا بازخوانی آن برای ما ضروری است؟
ریشههای شروع جنگ برآوردهای اشتباه سیاستمداران ایرانی بود که در ادامه آمده است.
1️⃣برآورد اشتباه۱: ریشههای فرهنگ عزت
عباس میرزا در تمام ۱۳ سال بعد از گلستان، روحش آزرده از شکست بود. او همواره به دنبال جبران حیثیت و آبروی از دست رفتهاش بود. «فرهنگ عزت (توضیحات بیشتر اینجا)» به عنوان یکی از بنیادهای فرهنگ ایرانی، توصیهاش مشخص است: برای اعاده حیثیت باید عهدنامه را نقض میکردیم! عباس میرزای زخمخورده وقتی دید نیکلای اول جانشین الکساندر در روسیه شده است، فکر کرد زمان خوبی است تا به جبران حیثیت اقدام کند.
2️⃣برآورد اشتباه۲: جنگ ضربهای
عباس میرزا نمیخواست وارد یک جنگ تمام عیار شود. او میخواست با یک «ضربه ناگهانی» خود را در موقعیت بالاتری برای بازبینی «معاهدهی گلستان» قرار دهد. عباس میرزا به این ترتیب این نقشه را کشید تا وانمود کند که نیروهای مرزی سر خود وارد یک درگیری شدهاند و بعد از آنکه چند ولایت و قلعه را گرفتند، روسها را وادار به مذاکره و تغییر مثبت در معاهدهی گلستان کند.
او میدانست که نتیجهی یک جنگ تمامعیار شکست سنگین ایران است؛ اما برآورد اشتباه وی آن بود که روسها برای چنین حملهای بیصبرانه منتظر هستند! آنها منتظر نقض معاهده از طرف ایران بودند. پس از این ضربهی ناگهانی، روسها با اطمینان خاطر پیشروی اولیهی ایران را تحمل کردند تا بتوانند با ورود به یک جنگ تمام عیار به سمت مرزهای ایران حمله کنند و تا تبریز پیش بیایند.
3️⃣برآورد اشتباه۳: جنگی با اهداف داخلی
عباسمیرزا اما در این جنگ اهداف داخلی جدی نیز داشت. او میخواست موقعیت خود را برای جانشینی فتحعلیشاه تحکیم کند. برای همین هم بود که در عهدنامه ترکمانچای تنها بند نامتعارفش تاکید بر حمایت روسها از جانشینی عباسمیرزا به عنوان شاه بعدی ایران است! گرچه فتحعلیشاه در دل راضی به این جنگ نبود؛ اما نتوانست مانع بروز جنگ نیز شود. جنگهایی که با اهداف داخلی شروع شدهاند اغلب در جهان به شکستهای بزرگ برای ملتهایشان منجر شده است!
4️⃣برآورد اشتباه۴: غیرت به جای فناوری!
وضعیت دو ارتش ایران و روسیه از حیث فناوری نابرابر بود. عباس میرزا فکر میکرد با اتکاء صرف بر مقدسات مذهبی میتواند بر فناوری و ارتش آمادهی روس غلبه کند. به همین دلیل بود که به تحریک علما اقدام کرد. در این میان حمایت «سید مجاهد» به او کمک کرد. سید پس از صدور فتوای جهاد از کربلا به تهران آمد و سایر علماء را نیز همراه ساخت.
⭕️اشتباه در جنگ، نه عهدنامه
ترکمانچای حالا یک نمونه برای ناکارآمدی مذاکره شده است! اما واقعیت آن است که ترکمانچای نتیجهی اشتباهاتی بوده که ما را به امضاء آن کشاند؛ نتیجهی راهانداختن جرقهی جنگی که قابل کنترل نبود!
در این عهدنامه، روسیه در قبال پول شهرهای تسخیر شده تبریز، ارومیه و ... را ترک کرد؛ اما بیش از هر چیز، تحقیری بود که مثل خوره روح ما را قرنها خورد! ترکمانچای نتیجهی اشتباه سیاستمدارانی بود که فکر میکردند میتوانند با یک ضربهی ناگهانی، دست بالاتر را در بازبینی و لغو برخی از بندهای معاهدهی گلستان بیابند. برآورد اشتباه آنان منجر به شروع یک جنگ خونین، تلفات بالا و نهایتا شکستی بزرگ شد.
برای خواندن تاریخ «نسخه فارسی عهدنامه ترکمانچای» لازم نیست؛ بلکه باید از اشتباهات سیاستمدارانی آغاز کنیم، که از یک شکست، شکستی بزرگتر ساختند!
شبکه توسعه
@I_D_Network
به نقل از دکتر امیرناظمی
@ShareNovate
🔲⭕️مدام نگوییم: «ایرانیها فلان هستند!»
مجتبی لشکربلوکی
تا همین چند وقت پیش؛
▫️ملت با چوب و سنگ، سگ و گربهها را میزدند؛ ولی الان میبینیم انجمن برای نگهداریشان ايجاد شده.
▫️اگر کسی که پشت فرمان کمربند میبست را مسخره میکردیم؛ ولی الان تا ماشین را روشن میکنیم ناخودآگاه اول کمربندمان را میبندیم.
▫️اگر خانمی متارکه میکرد با نگاه سنگینمان اذیتش میکردیم؛ ولی الان به تصمیمش احترام میگذاریم!
▫️اگر کسی نظر مخالفی داشت، غوغا به پا میکردیم؛ ولی الان میگوییم خب نظرش این است؛ هرکسی نظرش برای خودش محترم است! [حتی اگر ناراحت شویم دستکم خوددارتر شدهایم.]
▫️تا چند وقت پیش و در روزهای تعطیل، پارکها و جنگلها تبدیل میشدند به سفرهای از زبالهها؛ اما الان برخی از مردم [نه همه] علاوه بر زبالههای خود زبالههای دیگران را نیز جمع میکنند.
آهسته آهسته داریم تغییر میکنیم! شاید هنوز خیلی راه مانده تا به جامعه ایدهآل برسیم؛ اما همین که آغاز کردیم خیلی خوب است.
مرتب نگوییم ایرانیها فلان هستند! ایران یعنی من، یعنی تو.
تو مطالعه کن، رفتارهای اجتماعی نامناسبت را اصلاح کن و به من هم یاد بده که همین کار را بکنم، اما با مهربانی؛ نه با نگاهِ از بالا به پایین و با لحنی که: «تو بیفرهنگی و من بافرهنگ» (نویسنده: نامعلوم)
☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی
نتوانستم نویسنده اصلی را بیابم، اما میخواهم چند نکتهای به آن بیافزایم.
با نگاه به سالهای دور، متوجه میشوم فرهنگ ما مبتنی بر پدرسالاری، بزرگسالاری و معلمسالاری بود. همه اینها با تمام تفاوتهایشان، در یک چیز مشترک بودند. اینکه یک نفر فکر میکند، یک نفر حکم میراند و بقیه «فقط» اطاعت میکنند. تعریف آدم خوب در گذشته آدم مطیع بود؛ آدمی که در نهایت کارمند میشد.
اصلا قرار نبود ما فکر کنیم! پدر به جای ما تصمیم میگرفت که چه رشتهای بخوانیم، با چه کسی ازدواج کنیم، شیخ و بزرگ قبیله تصمیم میگرفت که چه کسی باید چه کاری کند و حتی چه عقیدهای داشته باشد. معلم بود که ...
ما در طول این سالها بسیاری از عقاید و رفتارهای اشتباه را به مرور کنار گذاشتهایم. فهمیدهایم که قرار نیست همه دکتر و مهندس شوند. بیزنس من یا کارآفرین شدن هم مسیر دیگری است.
در طول این سالها، معلمان محدودتر شدهاند. پدرها منطقیتر و محتوای درسها تعاملیتر شدهاند. نسل جدید جسورتر، خلاقتر، نقادتر و عاقلتر از ماست و به راحتی هر چیزی را نمی پذیرد. این اصلا چیز کمی نیست! این آغاز ماجراست.
این را مدیون چه کسانی هستیم؟
مدیون اولینها!
▫️مدیون اولین کسی که به کارتن خواب هم به دید یک انسان نگاه کرد و او را عوضیِ مفنگیِ معتاد خطاب نکرد.
▫️مدیون اولین کسی که به جای لگد زدن به گربه برایش غذا گذاشت [البته با رعایت ملاحظات زیست محیطی و بهداشتی]
▫️مدیون اولین نفری که نه تنها زباله خودش که زباله دیگران را جمع کرد.
▫️مدیون اولین مدیر مدرسهای که با معلم زورگوی مدرسه درگیر شد و او را اخراج کرد.
▫️مدیون اولین معلمی که به ما آموخت حرف دیگران را خوب بشنویم، حتی اگر آن را قبول نمیکنیم.
▫️مدیون اولین پدر و مادری که پشت بچهشان ایستادند و گفتند که اگر میخواهی پزشکی انتخاب نکنی، نکن و برو به عشقت عکاسی برس.
▫️مدیون اولین خانوادهای که گفت نظر دخترمان شرط است و به جای او تصمیم نمیگیریم.
این آدمها برای اولین بار کاری کردند متفاوت. پس از آن، کمکم فهمیدیم که اوه! میشود جور دیگری هم فکر کرد و زندگی کرد. اینها قهرمانهای ناشناخته این سرزمین اند.
ما چه میتوانیم انجام دهیم؟
هر کسی میتواند یک معلم/مبارز/خطشکن باشد. چگونه؟ آنچه خوب است، آنچه منطقی است را به دیگران بیاموزد و خسته نشود. فرهنگ در طول سالها شکل گرفته و با یک بار گفتن و نشان دادن تغییر نمیکند. مطمئنا فرهنگ پدرسالاری و قبیلهسالاری با سریال «پدرسالار» و فیلم «عروس آتش» تغییر نکرد اما آن کارگردانان در این مبارزه نقش داشتهاند.
اگر اولین نبودیم؛ اولین ها (پیشروها) را حمایت کنیم. ظرفیت رشد یک جامعه مرتبط است با دادن امکان متفاوت بودن.
عجالتا در تنگنای کنونی، ما چهار مسیر در توسعه داریم (لینک) که پیش روی ما باز است؛ اول: نیلوفرآبی یعنی خلق توسعههای کوچک، محلی و محدود، دوم: نتوکراسی یعنی حل مسائل ملی از طریق شبکهسازی، سوم: مشق شب یعنی تدوین و تفاهم پیشنویش طرحها و قانونها برای روزی که پنجرهای باز شود و چهارم: تربیت نسلی توسعه آفرین، آگاه، توانمند و آینده ساز.
استراتژی چهارم را دست کم نگیریم. برتراند راسل زمانی گفته بود: «از خودتان انسانیت به یادگار بگذارید و نه انسان، تولیدمثل را هر جانوری بلد است!» میخواهم توصیه کنم به تفاوت تولید مثل و تولید نسل (استراتژی چهارم توسعه) بیشتر بیاندیشیم.
شبکه توسعه ایران
@I_D_Network
به نقل از کانال مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
مجتبی لشکربلوکی
تا همین چند وقت پیش؛
▫️ملت با چوب و سنگ، سگ و گربهها را میزدند؛ ولی الان میبینیم انجمن برای نگهداریشان ايجاد شده.
▫️اگر کسی که پشت فرمان کمربند میبست را مسخره میکردیم؛ ولی الان تا ماشین را روشن میکنیم ناخودآگاه اول کمربندمان را میبندیم.
▫️اگر خانمی متارکه میکرد با نگاه سنگینمان اذیتش میکردیم؛ ولی الان به تصمیمش احترام میگذاریم!
▫️اگر کسی نظر مخالفی داشت، غوغا به پا میکردیم؛ ولی الان میگوییم خب نظرش این است؛ هرکسی نظرش برای خودش محترم است! [حتی اگر ناراحت شویم دستکم خوددارتر شدهایم.]
▫️تا چند وقت پیش و در روزهای تعطیل، پارکها و جنگلها تبدیل میشدند به سفرهای از زبالهها؛ اما الان برخی از مردم [نه همه] علاوه بر زبالههای خود زبالههای دیگران را نیز جمع میکنند.
آهسته آهسته داریم تغییر میکنیم! شاید هنوز خیلی راه مانده تا به جامعه ایدهآل برسیم؛ اما همین که آغاز کردیم خیلی خوب است.
مرتب نگوییم ایرانیها فلان هستند! ایران یعنی من، یعنی تو.
تو مطالعه کن، رفتارهای اجتماعی نامناسبت را اصلاح کن و به من هم یاد بده که همین کار را بکنم، اما با مهربانی؛ نه با نگاهِ از بالا به پایین و با لحنی که: «تو بیفرهنگی و من بافرهنگ» (نویسنده: نامعلوم)
☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی
نتوانستم نویسنده اصلی را بیابم، اما میخواهم چند نکتهای به آن بیافزایم.
با نگاه به سالهای دور، متوجه میشوم فرهنگ ما مبتنی بر پدرسالاری، بزرگسالاری و معلمسالاری بود. همه اینها با تمام تفاوتهایشان، در یک چیز مشترک بودند. اینکه یک نفر فکر میکند، یک نفر حکم میراند و بقیه «فقط» اطاعت میکنند. تعریف آدم خوب در گذشته آدم مطیع بود؛ آدمی که در نهایت کارمند میشد.
اصلا قرار نبود ما فکر کنیم! پدر به جای ما تصمیم میگرفت که چه رشتهای بخوانیم، با چه کسی ازدواج کنیم، شیخ و بزرگ قبیله تصمیم میگرفت که چه کسی باید چه کاری کند و حتی چه عقیدهای داشته باشد. معلم بود که ...
ما در طول این سالها بسیاری از عقاید و رفتارهای اشتباه را به مرور کنار گذاشتهایم. فهمیدهایم که قرار نیست همه دکتر و مهندس شوند. بیزنس من یا کارآفرین شدن هم مسیر دیگری است.
در طول این سالها، معلمان محدودتر شدهاند. پدرها منطقیتر و محتوای درسها تعاملیتر شدهاند. نسل جدید جسورتر، خلاقتر، نقادتر و عاقلتر از ماست و به راحتی هر چیزی را نمی پذیرد. این اصلا چیز کمی نیست! این آغاز ماجراست.
این را مدیون چه کسانی هستیم؟
مدیون اولینها!
▫️مدیون اولین کسی که به کارتن خواب هم به دید یک انسان نگاه کرد و او را عوضیِ مفنگیِ معتاد خطاب نکرد.
▫️مدیون اولین کسی که به جای لگد زدن به گربه برایش غذا گذاشت [البته با رعایت ملاحظات زیست محیطی و بهداشتی]
▫️مدیون اولین نفری که نه تنها زباله خودش که زباله دیگران را جمع کرد.
▫️مدیون اولین مدیر مدرسهای که با معلم زورگوی مدرسه درگیر شد و او را اخراج کرد.
▫️مدیون اولین معلمی که به ما آموخت حرف دیگران را خوب بشنویم، حتی اگر آن را قبول نمیکنیم.
▫️مدیون اولین پدر و مادری که پشت بچهشان ایستادند و گفتند که اگر میخواهی پزشکی انتخاب نکنی، نکن و برو به عشقت عکاسی برس.
▫️مدیون اولین خانوادهای که گفت نظر دخترمان شرط است و به جای او تصمیم نمیگیریم.
این آدمها برای اولین بار کاری کردند متفاوت. پس از آن، کمکم فهمیدیم که اوه! میشود جور دیگری هم فکر کرد و زندگی کرد. اینها قهرمانهای ناشناخته این سرزمین اند.
ما چه میتوانیم انجام دهیم؟
هر کسی میتواند یک معلم/مبارز/خطشکن باشد. چگونه؟ آنچه خوب است، آنچه منطقی است را به دیگران بیاموزد و خسته نشود. فرهنگ در طول سالها شکل گرفته و با یک بار گفتن و نشان دادن تغییر نمیکند. مطمئنا فرهنگ پدرسالاری و قبیلهسالاری با سریال «پدرسالار» و فیلم «عروس آتش» تغییر نکرد اما آن کارگردانان در این مبارزه نقش داشتهاند.
اگر اولین نبودیم؛ اولین ها (پیشروها) را حمایت کنیم. ظرفیت رشد یک جامعه مرتبط است با دادن امکان متفاوت بودن.
عجالتا در تنگنای کنونی، ما چهار مسیر در توسعه داریم (لینک) که پیش روی ما باز است؛ اول: نیلوفرآبی یعنی خلق توسعههای کوچک، محلی و محدود، دوم: نتوکراسی یعنی حل مسائل ملی از طریق شبکهسازی، سوم: مشق شب یعنی تدوین و تفاهم پیشنویش طرحها و قانونها برای روزی که پنجرهای باز شود و چهارم: تربیت نسلی توسعه آفرین، آگاه، توانمند و آینده ساز.
استراتژی چهارم را دست کم نگیریم. برتراند راسل زمانی گفته بود: «از خودتان انسانیت به یادگار بگذارید و نه انسان، تولیدمثل را هر جانوری بلد است!» میخواهم توصیه کنم به تفاوت تولید مثل و تولید نسل (استراتژی چهارم توسعه) بیشتر بیاندیشیم.
شبکه توسعه ایران
@I_D_Network
به نقل از کانال مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️من اگر معلم انشا بودم ....
مجتبی لشکربلوکی
نمی دانم این روزها در مدارس ما وضعیت درس و امتحان انشا چگونه است؟ اما زمان ما که افتضاح بود. سال های سال انشا نوشتیم دریغ از اینکه بدانیم هدف چیست؟ دریغ از اینکه طریقه درست فکر کردن، نوشتن، بیان مساله، مقدمه چینی، نتیجه گیری را به ما بیاموزند. دریغ از یک بازخورد درست! دریغ از اینکه به صورت یک جدول بگویند که بر اساس این ده مولفه امتیاز تو چنین بوده است.
من اگر بخواهم سطح سواد واقعی یک نظام آموزشی را فقط و فقط بر اساس یک آزمون بسنجم بر اساس آزمون انشا می سنجم.
چرا؟
چون دقیقا در انشا است که می توان فهمید که آیا دانش آموزی که سال هاست به او فرمول های ریاضی خورانده ایم و چپانده ایم آیا سواد محاسباتی پیدا کرده و اهل حساب شده یا اینکه فقط فرمول و تابع حفظ کرده؟ آیا می تواند حساب و کتاب کند و گزینه ای را بر گزینه ای دیگر ترجیح بدهد؟ آیا در متن انشایش از تحلیل آماری، در نظر گرفتن احتمالات، تصاعد حسابی و هندسی و ارزش زمانی پول نشانه ای وجود دارد یا نه؟
از متن انشا می توان مطمئن شد که دانش آموز ما در اثر گذراندن دروس علوم (فیزیک و شیمی و زیست) توانسته نگاهی علمی- تجربی مبتنی بر واقعیت ها به جهان هستی داشته باشد یا نه؟ آیا آزمایش گری، ابطال پذیری و جستجوی حقیقت در متن او موج می زند یا اینکه مبتنی بر باورهای رایج، خرافات و اندیشه های آزمون نشده است؟
من از انشا می توانم بفهمم که آیا دانش آموز در ادبیات فقط دستور زبان یاد گرفته یا اینکه می تواند منظورش را به شیوایی بیان کند؟ آیا این همه شعر و غزل و دوبیتی که حفظ کرده، قدرت بیان و تبیین او را افزوده است؟
من از انشا می توانم بفهمم که .... دیگر ادامه نمی دهم فکر می کنم ایده اصلی پشت حرف من را گرفته اید. تمام دروس دیگر در انشا باید خودش را نشان دهد وگرنه اطلاعات و داده وارد مغزها کرده ایم اما دانش و فرهیختگی تحویل نگرفته ایم. به همین خاطر است که آزمون GRE که مبنای پذیرش دانشگاه های آمریکاست، یکی از مهم ترین بخش هایش نگارش تحلیلی است.
(یادآوری: ظاهرا انشا بدون همزه درست تر از انشاء است. البته هر دو مقبول است).
☑️⭕️تجویز راهبردی
اگر معلم انشا بودم:
1- بیش از آنکه روی محتوای اندیشه تمرکز کنم. روی بیان اندیشه (شیوه انتقال اندیشه، سازماندهی، مقدمه چینی، ساختار منطقی نوشتن) و مهم تر از آن روی تبیین اندیشه (یعنی شیوه اندیشیدن، چگونگی استدلال آوری، کفایت شواهد و مدارک پشت هر ایده) تاکید می کردم.
2- بیست درصد از زنگ انشا را به تدریس تفکر انتقادی (موشکافانه Critical Thinking) و آموزش مغالطه ها تخصیص می دادم. دانش آموزی که مدام مطلب بنویسد اما نداند که چگونه باید موشکافانه به امور نگاه کند از کجا باید بهتر شود و ارتقا پیدا کند؟
3- دانش آموزان را تشویق می کردم که انشا (اندیشه) هم کلاسی هایشان را خوب گوش کنند و جلسه بعدی انشای او را نقد کنند. موضوع انشا جلسه بعدی: نقد انشا آرمین است! در یک گام بالاتر مسابقاتی مانند National Speech and Debate Tournament توی مدرسه هم راه می انداختم تا تیمها له یا علیه یک ایده سخنرانی کنند.
4- دانش آموزان را تشویق می کردم که انشا دسته جمعی بنویسند و از آن به صورت جمعی دفاع کنند.
5- موضوعاتی را به عنوان موضوع انشا انتخاب می کردم که درد روزگار ماست:
مثلا:
◽️اگر یک استاندار فکر کند که همه شهروندان حرف و خواسته اشتباه دارند چه باید بکند؟ به عقیده خودش عمل کند و برای همه مردم تصمیم بگیرد یا اینکه به عقیده مردم احترام بگذارد؟
◽️چون همه دروغ می گویند، یا چون همه دزدی می کنند، پس من هم دروغ می گویم و می دزدم! این جمله را نقد کنید!
◽️شاعر گفته: «تو یکی نه ای هزاری تو چراغ خود برافروز» این جمله برای ایران امروز ما چه معنی ای دارد؟
◽️فکر می کنید چرا با داشتن رتبه اول مجموع ذخایر گاز و نفت در جهان، هنوز یک کشور پیشرفته نیستیم؟
◽️آیا فکر می کنید بدون این که جامعه عوض شود و ما همین مردم باشیم، می توان به یک کشور پیشرفته تبدیل شد؟
◽️فکر می کنید نسل ما چه اشتباهاتی کرده که نسل شما نباید انجام دهد؟
◽️نسل ما چه کارهایی نکرده است که نسل شما باید آن را انجام دهد؟
◽️فکر می کنید نسل ما چه خطایی کرد و کجا به خطا رفتیم که کار ما به این جا کشید؟
◽️فرض کنید تا صد سال دیگر، همین دولت با همین سطح از توانمندی باشد و کیفیت اداره کشور تغییر نکند، من و شما به عنوان شهروند چه می توانیم بکنیم که اوضاع بهتر شود؟
◽️با توجه به ظرفیت های کشور و تصویری که از آینده دارید باید در چه حوزه هایی، مهارت هایی، رشته هایی، صنایعی سرمایه گذاری کرد، چرا؟
انشا مهم ترین درس و مهم ترین زنگ است. انشا سرآغاز دوباره اندیشیدن است. زنگ انشا، زنگ توسعه است.
شبکه توسعه ایران
@I_D_Network
به نقل از کانال مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
مجتبی لشکربلوکی
نمی دانم این روزها در مدارس ما وضعیت درس و امتحان انشا چگونه است؟ اما زمان ما که افتضاح بود. سال های سال انشا نوشتیم دریغ از اینکه بدانیم هدف چیست؟ دریغ از اینکه طریقه درست فکر کردن، نوشتن، بیان مساله، مقدمه چینی، نتیجه گیری را به ما بیاموزند. دریغ از یک بازخورد درست! دریغ از اینکه به صورت یک جدول بگویند که بر اساس این ده مولفه امتیاز تو چنین بوده است.
من اگر بخواهم سطح سواد واقعی یک نظام آموزشی را فقط و فقط بر اساس یک آزمون بسنجم بر اساس آزمون انشا می سنجم.
چرا؟
چون دقیقا در انشا است که می توان فهمید که آیا دانش آموزی که سال هاست به او فرمول های ریاضی خورانده ایم و چپانده ایم آیا سواد محاسباتی پیدا کرده و اهل حساب شده یا اینکه فقط فرمول و تابع حفظ کرده؟ آیا می تواند حساب و کتاب کند و گزینه ای را بر گزینه ای دیگر ترجیح بدهد؟ آیا در متن انشایش از تحلیل آماری، در نظر گرفتن احتمالات، تصاعد حسابی و هندسی و ارزش زمانی پول نشانه ای وجود دارد یا نه؟
از متن انشا می توان مطمئن شد که دانش آموز ما در اثر گذراندن دروس علوم (فیزیک و شیمی و زیست) توانسته نگاهی علمی- تجربی مبتنی بر واقعیت ها به جهان هستی داشته باشد یا نه؟ آیا آزمایش گری، ابطال پذیری و جستجوی حقیقت در متن او موج می زند یا اینکه مبتنی بر باورهای رایج، خرافات و اندیشه های آزمون نشده است؟
من از انشا می توانم بفهمم که آیا دانش آموز در ادبیات فقط دستور زبان یاد گرفته یا اینکه می تواند منظورش را به شیوایی بیان کند؟ آیا این همه شعر و غزل و دوبیتی که حفظ کرده، قدرت بیان و تبیین او را افزوده است؟
من از انشا می توانم بفهمم که .... دیگر ادامه نمی دهم فکر می کنم ایده اصلی پشت حرف من را گرفته اید. تمام دروس دیگر در انشا باید خودش را نشان دهد وگرنه اطلاعات و داده وارد مغزها کرده ایم اما دانش و فرهیختگی تحویل نگرفته ایم. به همین خاطر است که آزمون GRE که مبنای پذیرش دانشگاه های آمریکاست، یکی از مهم ترین بخش هایش نگارش تحلیلی است.
(یادآوری: ظاهرا انشا بدون همزه درست تر از انشاء است. البته هر دو مقبول است).
☑️⭕️تجویز راهبردی
اگر معلم انشا بودم:
1- بیش از آنکه روی محتوای اندیشه تمرکز کنم. روی بیان اندیشه (شیوه انتقال اندیشه، سازماندهی، مقدمه چینی، ساختار منطقی نوشتن) و مهم تر از آن روی تبیین اندیشه (یعنی شیوه اندیشیدن، چگونگی استدلال آوری، کفایت شواهد و مدارک پشت هر ایده) تاکید می کردم.
2- بیست درصد از زنگ انشا را به تدریس تفکر انتقادی (موشکافانه Critical Thinking) و آموزش مغالطه ها تخصیص می دادم. دانش آموزی که مدام مطلب بنویسد اما نداند که چگونه باید موشکافانه به امور نگاه کند از کجا باید بهتر شود و ارتقا پیدا کند؟
3- دانش آموزان را تشویق می کردم که انشا (اندیشه) هم کلاسی هایشان را خوب گوش کنند و جلسه بعدی انشای او را نقد کنند. موضوع انشا جلسه بعدی: نقد انشا آرمین است! در یک گام بالاتر مسابقاتی مانند National Speech and Debate Tournament توی مدرسه هم راه می انداختم تا تیمها له یا علیه یک ایده سخنرانی کنند.
4- دانش آموزان را تشویق می کردم که انشا دسته جمعی بنویسند و از آن به صورت جمعی دفاع کنند.
5- موضوعاتی را به عنوان موضوع انشا انتخاب می کردم که درد روزگار ماست:
مثلا:
◽️اگر یک استاندار فکر کند که همه شهروندان حرف و خواسته اشتباه دارند چه باید بکند؟ به عقیده خودش عمل کند و برای همه مردم تصمیم بگیرد یا اینکه به عقیده مردم احترام بگذارد؟
◽️چون همه دروغ می گویند، یا چون همه دزدی می کنند، پس من هم دروغ می گویم و می دزدم! این جمله را نقد کنید!
◽️شاعر گفته: «تو یکی نه ای هزاری تو چراغ خود برافروز» این جمله برای ایران امروز ما چه معنی ای دارد؟
◽️فکر می کنید چرا با داشتن رتبه اول مجموع ذخایر گاز و نفت در جهان، هنوز یک کشور پیشرفته نیستیم؟
◽️آیا فکر می کنید بدون این که جامعه عوض شود و ما همین مردم باشیم، می توان به یک کشور پیشرفته تبدیل شد؟
◽️فکر می کنید نسل ما چه اشتباهاتی کرده که نسل شما نباید انجام دهد؟
◽️نسل ما چه کارهایی نکرده است که نسل شما باید آن را انجام دهد؟
◽️فکر می کنید نسل ما چه خطایی کرد و کجا به خطا رفتیم که کار ما به این جا کشید؟
◽️فرض کنید تا صد سال دیگر، همین دولت با همین سطح از توانمندی باشد و کیفیت اداره کشور تغییر نکند، من و شما به عنوان شهروند چه می توانیم بکنیم که اوضاع بهتر شود؟
◽️با توجه به ظرفیت های کشور و تصویری که از آینده دارید باید در چه حوزه هایی، مهارت هایی، رشته هایی، صنایعی سرمایه گذاری کرد، چرا؟
انشا مهم ترین درس و مهم ترین زنگ است. انشا سرآغاز دوباره اندیشیدن است. زنگ انشا، زنگ توسعه است.
شبکه توسعه ایران
@I_D_Network
به نقل از کانال مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️چرا بعضیها فاشیست هستند؟
مجتبی لشکربلوکی
یک جنگل تمام عیار است! وقتی ایدئولوژیها، مکاتب و نظامهای عقیدتی و اجتماعی جهان را نگاه میکنی، یک جنگل به تمام معناست. حتما همه ما تا کنون عناوین زیر را خوانده یا شنیدهایم: نئولیبرالیسم، کمونیسم، سوسیالیسم، مارکسیسم، مونارشیسم، ناسیونالیسم، فاشیسم و نازیسم. چه میشود که یکی به سمت سوسیالیسم سبز گرایش دارد و دیگری به سمت لیبرالیسم اجتماعی؟
این مسئله ریشه در سلسله مراتب ارزشها دارد. تا این میزان که من بررسی کردهام، ۱۱ طیف ارزشی وجود دارند که ترجیحات ما را رقم میزنند. همه ما کموبیش به دو طرف طیف ارزشها دلبستگیهایی داریم اما مسئله اینجاست که:
• در هر طیف ارزشی به کدام سو نزدیکتریم؟ و در صورتی که تضادی بین دو سر طیف رخ داد به کدام طرف میغلطیم.
• و اینکه ترتیب اهمیت این ارزشها نزد ما چیست؟
به عنوان مثال شما بین «آزادی کامل افراد برای انتخابهای شخصی بدون توجه به دیگران» و «حاکمیت کامل یک نظام رفتاری همسان و استاندارد منجر به نظم» کدام را انتخاب میکنید؟ از یک سو آزادی کامل افراد مزایایی دارد و البته معایبی و برعکس. فرض کنید که شما در این طیف بیشتر به آزادی تمایل دارید و همسرتان به همسانی. در یک طیف ارزشی دیگر شما جهانگرا هستید و همسرتان در طیف مخالف شما. به همین راحتی مسیر شما و همسرتان از هم جدا میشود. حالا اگر جایی بین آزادی و خودمختاری [ارزش شماره یک] و جهانگرایی [ارزش شماره دو]، تضاد وجود داشت کدام را انتخاب میکنید؟ جواب هر چه باشد، این سلسله مراتب ارزشهای شما را نشان میدهد. همین نظام ارزشهاست که باعث میشود کسی یا حکومتی فاشیست شود و شخصی یا حکومت لیبرالیست!
حالا حسابش را بکنید که هر کدام از ما آدمیان، ارزشهای متفاوت با سلسله مراتب متفاوت داریم که ریشههای متفاوتی دارند. این ارزشهای متفاوت منجر به این میشود که تصویر ما از جامعه آرمانی متفاوت باشد. بنابراین یکی لیبرال میشود و دیگری کمونیست، یک فاشیست میشود دیگری نئولیبرال.
اما آن ۱۱ طیف ارزشی چیست؟
◽️دموکراسی در برابر اقتدار
◽️جهانگرایی در برابر خودبسندگی (انزواگرایی)
◽️نظامیگری در برابر سازشپذیری
◽️امنیت و نظم در برابر آزادی و خودمختاری
◽️بازار (مالکیت خصوصی و هرکس به اندازه موفقیتش) در برابر برابری (مالکیت اشتراکی و هرکس به اندازه همه)
◽️دینی بودن دولت در برابر سکولار بودن (جدایی دین و دولت)
◽️سنت (حفظ نهادهای موجود) در برابر پیشرفت (تغییر نهادهای موجود)
◽️پذیرش چندفرهنگی در برابر همگونسازی
◽️فدرالیسم در برابر مرکزگرایی
◽️اصالت محیط زیست [انسان در طبیعت] در برابر اصالت انسان [طبیعت برای انسان]
◽️برابری نژادی در مقابل برتری نژادی
☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی
اینکه در طیف ارزشی من کدام را انتخاب میکنم (نظم یا آزادی، مالکیت خصوصی یا مالکیت عمومی، برابری نژادی یا برتری نژادی و...) و اینکه بین خود این ارزشها کدام در بالاترین رتبه اهمیت قرار میگیرد، باعث میشود که ناخودآگاه مثلا به «سوسیالیسم سبز» احساس قرابت کنم و از ناسیونالیسم یا کاپیتالیسم متنفر باشم.
ارزشهای ما دستکم ۵ ریشه دارند:
۱. تیپ روانشناسی ما (مثلا میزان تمایل به آزادی یا فرمانبَری)
۲. تربیت خانوادگی
۳. شرایط جغرافیایی و زمینه فرهنگی
۴. موقعیت و منافع شخصی
۵. آگاهی و انتخاب عقلایی
حال چه باید کرد؟ زور ما فقط به پنجمین ریشه میرسد!
◾️گام اول باید دید که تحلیل تجارب جهانی چه آموختههایی برای ما دارد؟ نظامهای کاپیتالیستی، کمونیستی، توتالیتر، سوسیال دموکرات هر کدام به چه نتایجی رسیدند؟ تجربه آلمان (پیشانازی و پسانازی)، سنگاپور، مالزی، چین، هند، شوروی سابق، آمریکا و فرانسه چه نکاتی دارد؟ آیا در بزریل، شیلی، دانمارک، سوئد نکاتی برای آموختن وجود دارد؟
◾️در گام بعدی باید گفتگوی آزاد فراگیر انجام داد، به همان شیوهای که هابرماس معتقد است (عقلانیت تفاهمی). هر کسی آزادانه بگوید چه می خواهد و چرا؟ و سعی کند دیگران را متقاعد کند. تنها ابزار متقاعدسازی گفتگو باشد و استدلال؛ و نه اجبار و فریب.
◾️در گام آخر: بعد از آنکه متوجه شدیم که تجربیات جهانی چه میگوید و اینکه کدام یک از رویکردها برای کشور ما مناسبتر است، حال باید دست به انتخاب زد. هرگاه اکثریت جامعه در مورد شیوه مطلوب حکمرانی اقتصادی-سیاسی به یک جمعبندی شخصی رسیدند آنگاه باید فهمید که کدام رویکرد بیشترین اقبال را دارد. این پایان ماجرا نیست. چرخه یادگیری و تحلیل تجارب (عقلانیت ابزاری)، گفتگو (عقلانیت تفاهمی) و انتخاب (عقلانیت جمعی) همواره باید ادامه داشته باشد. به جای آنکه درگیر توهین و تهمت شویم، چرخه تحلیل و تفاهم را شروع کنیم.
شبکه توسعه
@I_D_Network
به نقل از کانال شخصی مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
مجتبی لشکربلوکی
یک جنگل تمام عیار است! وقتی ایدئولوژیها، مکاتب و نظامهای عقیدتی و اجتماعی جهان را نگاه میکنی، یک جنگل به تمام معناست. حتما همه ما تا کنون عناوین زیر را خوانده یا شنیدهایم: نئولیبرالیسم، کمونیسم، سوسیالیسم، مارکسیسم، مونارشیسم، ناسیونالیسم، فاشیسم و نازیسم. چه میشود که یکی به سمت سوسیالیسم سبز گرایش دارد و دیگری به سمت لیبرالیسم اجتماعی؟
این مسئله ریشه در سلسله مراتب ارزشها دارد. تا این میزان که من بررسی کردهام، ۱۱ طیف ارزشی وجود دارند که ترجیحات ما را رقم میزنند. همه ما کموبیش به دو طرف طیف ارزشها دلبستگیهایی داریم اما مسئله اینجاست که:
• در هر طیف ارزشی به کدام سو نزدیکتریم؟ و در صورتی که تضادی بین دو سر طیف رخ داد به کدام طرف میغلطیم.
• و اینکه ترتیب اهمیت این ارزشها نزد ما چیست؟
به عنوان مثال شما بین «آزادی کامل افراد برای انتخابهای شخصی بدون توجه به دیگران» و «حاکمیت کامل یک نظام رفتاری همسان و استاندارد منجر به نظم» کدام را انتخاب میکنید؟ از یک سو آزادی کامل افراد مزایایی دارد و البته معایبی و برعکس. فرض کنید که شما در این طیف بیشتر به آزادی تمایل دارید و همسرتان به همسانی. در یک طیف ارزشی دیگر شما جهانگرا هستید و همسرتان در طیف مخالف شما. به همین راحتی مسیر شما و همسرتان از هم جدا میشود. حالا اگر جایی بین آزادی و خودمختاری [ارزش شماره یک] و جهانگرایی [ارزش شماره دو]، تضاد وجود داشت کدام را انتخاب میکنید؟ جواب هر چه باشد، این سلسله مراتب ارزشهای شما را نشان میدهد. همین نظام ارزشهاست که باعث میشود کسی یا حکومتی فاشیست شود و شخصی یا حکومت لیبرالیست!
حالا حسابش را بکنید که هر کدام از ما آدمیان، ارزشهای متفاوت با سلسله مراتب متفاوت داریم که ریشههای متفاوتی دارند. این ارزشهای متفاوت منجر به این میشود که تصویر ما از جامعه آرمانی متفاوت باشد. بنابراین یکی لیبرال میشود و دیگری کمونیست، یک فاشیست میشود دیگری نئولیبرال.
اما آن ۱۱ طیف ارزشی چیست؟
◽️دموکراسی در برابر اقتدار
◽️جهانگرایی در برابر خودبسندگی (انزواگرایی)
◽️نظامیگری در برابر سازشپذیری
◽️امنیت و نظم در برابر آزادی و خودمختاری
◽️بازار (مالکیت خصوصی و هرکس به اندازه موفقیتش) در برابر برابری (مالکیت اشتراکی و هرکس به اندازه همه)
◽️دینی بودن دولت در برابر سکولار بودن (جدایی دین و دولت)
◽️سنت (حفظ نهادهای موجود) در برابر پیشرفت (تغییر نهادهای موجود)
◽️پذیرش چندفرهنگی در برابر همگونسازی
◽️فدرالیسم در برابر مرکزگرایی
◽️اصالت محیط زیست [انسان در طبیعت] در برابر اصالت انسان [طبیعت برای انسان]
◽️برابری نژادی در مقابل برتری نژادی
☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی
اینکه در طیف ارزشی من کدام را انتخاب میکنم (نظم یا آزادی، مالکیت خصوصی یا مالکیت عمومی، برابری نژادی یا برتری نژادی و...) و اینکه بین خود این ارزشها کدام در بالاترین رتبه اهمیت قرار میگیرد، باعث میشود که ناخودآگاه مثلا به «سوسیالیسم سبز» احساس قرابت کنم و از ناسیونالیسم یا کاپیتالیسم متنفر باشم.
ارزشهای ما دستکم ۵ ریشه دارند:
۱. تیپ روانشناسی ما (مثلا میزان تمایل به آزادی یا فرمانبَری)
۲. تربیت خانوادگی
۳. شرایط جغرافیایی و زمینه فرهنگی
۴. موقعیت و منافع شخصی
۵. آگاهی و انتخاب عقلایی
حال چه باید کرد؟ زور ما فقط به پنجمین ریشه میرسد!
◾️گام اول باید دید که تحلیل تجارب جهانی چه آموختههایی برای ما دارد؟ نظامهای کاپیتالیستی، کمونیستی، توتالیتر، سوسیال دموکرات هر کدام به چه نتایجی رسیدند؟ تجربه آلمان (پیشانازی و پسانازی)، سنگاپور، مالزی، چین، هند، شوروی سابق، آمریکا و فرانسه چه نکاتی دارد؟ آیا در بزریل، شیلی، دانمارک، سوئد نکاتی برای آموختن وجود دارد؟
◾️در گام بعدی باید گفتگوی آزاد فراگیر انجام داد، به همان شیوهای که هابرماس معتقد است (عقلانیت تفاهمی). هر کسی آزادانه بگوید چه می خواهد و چرا؟ و سعی کند دیگران را متقاعد کند. تنها ابزار متقاعدسازی گفتگو باشد و استدلال؛ و نه اجبار و فریب.
◾️در گام آخر: بعد از آنکه متوجه شدیم که تجربیات جهانی چه میگوید و اینکه کدام یک از رویکردها برای کشور ما مناسبتر است، حال باید دست به انتخاب زد. هرگاه اکثریت جامعه در مورد شیوه مطلوب حکمرانی اقتصادی-سیاسی به یک جمعبندی شخصی رسیدند آنگاه باید فهمید که کدام رویکرد بیشترین اقبال را دارد. این پایان ماجرا نیست. چرخه یادگیری و تحلیل تجارب (عقلانیت ابزاری)، گفتگو (عقلانیت تفاهمی) و انتخاب (عقلانیت جمعی) همواره باید ادامه داشته باشد. به جای آنکه درگیر توهین و تهمت شویم، چرخه تحلیل و تفاهم را شروع کنیم.
شبکه توسعه
@I_D_Network
به نقل از کانال شخصی مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️ فاصله ما با جهان؛ مثال: فرودگاه امام و فرودگاههای منطقه
دکتر محمدرضا اسلامی، مدرس دانشگاه پلیتکنیک کالیفرنیا
در دنیای مدرن، فرودگاهها دروازۀ شهرها و پیشخوان کشورها محسوب می شوند. اگر زمانی بود که دروازه قرآن محل ورود کاروانها از سمت اصفهان به شهر شیراز بود، اما امروز این فرودگاهها هستند که پیشانیِ تمدن یک منطقه محسوب می شوند. فرودگاههایی که «کیفیت و عملکرد» آنها بر اقتصاد مردم یک کشور تاثیر شگرفی داراست.
نگاهی مقایسه ای به وضعیت فرودگاههای منطقه، بیانگر یک هشدار جدی درباره جایگاه فرودگاه امام است. هشداری که هوش از سر می رباید:
◽️ فرودگاه دوبی
امارات متحده عربی با ۴۷ میلیون مسافر پرواز هوایی در سال ۲۰۱۰ رتبه نخست جذب مسافر را در حوزه خلیج فارس به خود اختصاص داد و رتبه دوازدهم دنیا را کسـب کرد.
این روند در امارات متحده عربی ادامه پیدا کرد، به نحوی که در سال ۲۰۱۸ جابجایی مسافر در فرودگاه دوبی به رقم شگفت انگیز ۸۹ میلیون و صدهزار مسافر رسید.
به رغم کرونا، فقط در سال ۲۰۲۱ درآمد (و آثار اقتصادی) فرودگاه دوبی نزدیک به ۲۷ میلیارد دلار بوده که از میزان درآمد حاصل از صادرات غیرنفتی ایران در همان سال بیشتر بوده است. (نمونه لینک گزارش فرودگاه)
در سال ۲۰۲۲ و مقارن با پایان مسائل کرونا، ۶۶ میلیون مسافر از این فرودگاه استفاده کردند. ترمینال شماره ۳ این فرودگاه (به لحاظ زیربنا)، دومین ساختمان بزرگ روی کره زمین محسوب می شود.
◽️ فرودگاه دوحه (حَمَد)
قطر دیگر کشور پیشرو در این حوزه بوده است؛ در رتبه بندی سالانه «موسسه تحقیقات هوایی اسکای تراکس» ۱۰ فرودگاه برتر جهان از نظر کیفیت و خدمات برای ســال ۲۰۲۲ رتبه بندی شدند که فرودگاه بین المللی حمَد قطر جایگاه بهترین فرودگاه جهان را کسب کرد. جالب اینجاست که رتبه ۲ متعلق است به فرودگاه هانِدا توکیو در ژاپن!
یعنی قطر توانسته در امر کیفیت، با کشوری که اساسا کیفی کار است (یعنی ژاپن) رقابت کند.
فرودگاه دوحه با اینکه به لحاظ "کیفیت" برتر از فرودگاه دوبی است ولی به لحاظ کمیت فاصله چشمگیری با دوبی دارد. در سال گذشته بیش از ۳۵ میلیون مسافر از این فرودگاه جابجا شدند.
◽️فرودگاه استانبول
ساخت فرودگاه بین المللی استانبول در ژوئن ۲۰۱۴ به عنوان بزرگترین فرودگاه جهان در دستور کار قرار گرفت. سـاخت این فرودگاه یکی از چشم اندازهای استراتژیک ترکیه برای سال ۲۰۲۳ بود که مرحله اول آن در اواخر اکتبر سال ۲۰۱۸ افتتاح شد.
فرودگاه جدید استانبول تا سال ۲۰۲۸ به بزرگترین فرودگاه جهان تبدیل خواهد شد.
سهم فرودگاه جدید استانبول از تولید ناخالص داخلی ترکیه تا سال ۲۰۲۵ به ۹.۴٪ می رسد که ۷۹ میلیارد دلار به تولید ناخالص داخلی ترکیه کمک کرده و بیش از ۲۲۵هزار شغل ایجاد خواهد کرد. این فرودگاه جدید، ترکیه را در مسیر تبدیل شدن به مهمترین مرکز حمل ونقل بین شمال، جنوب، شرق و غرب قرار خواهد داد.
گزارش های سالیانه این فرودگاه را در این لینک ببینید. (کیفیت تنظیمِ این گزارشها، گویای کیفیت ذهن مدیران است). در سال گذشته بیش از ۶۴ میلیون مسافر در این فرودگاه جابجا شده اند!
◾️نگاهی به توسعه فرودگاهی در سایر کشورها
◽️ فرودگاه ناریتا ژاپن
توکیو قلب اقتصاد ژاپن است و هزاران شرکت بین المللی در این شهر در حوزه فنآوری مشغول به کار هستند. ژاپن سرزمینی جزیره ای است و هیچ اتصال خاکی به کشورهای پیرامون ندارد. لذا نقش و اهمیت جایگاه ناریتا در اقتصاد ژاپن مشخص می شود. در سال گذشته این فرودگاه در جابجایی بیش از ۱۵ میلیون مسافر و ترانزیت ۲.۵ میلیون تن کالا نقش داشته است.
◽️فرودگاه آتلانتا آمریکا
نگاهی به آمار بین المللی «شلوغ ترین فرودگاههای دنیا» نشان می دهد که فرودگاه آتلانتا در آمریکا با رقم شگفت آور جابجایی بیش از ۹۰ میلیون مسافر در سال ۲۰۲۲ عملکرد مهمی در اقتصاد آمریکا داشته است. یعنی جمعیتی بیش از کل جمعیت کشور ایران از این نقطه آتلانتا تردد کرده اند. در این لینک+ ملاحظه می شود که از میان ده فرودگاه شلوغ دنیا در سال گذشته، پنج فرودگاه متعلق به ایالات متحده بوده است. (ارتباط تنگاتنگ اقتصاد و فرودگاه)
☑️⭕️سوال راهبردی: مقایسه ایران با دوبی، استانبول و قطر:
به رغم موقعیت جغرافیایی ایران در منطقه، در حال حاضر فرودگاه امام حتی در جابجایی ۱۰میلیون نفر هم نقش ندارد (آمارها ارقامی در حدود ۷ میلیون را بیان می کند). این یعنی کمتر از یک پنجم قطر، یک هشتم دوبی/استانبول و یک دهم آتلانتا. مقدار باری که از این فرودگاه ترانزیت می شود حتی به نیم میلیون تُن هم نمی رسد (آمارها رقمی در حدود ۱۶۰ هزارتن را بیان می کند). واقعیتگرایی و دوری از شعارزدگی یک ضرورت است. توسعه پایدار با این میزان غفلت از ترانزیت مسافر و کالا چگونه ممکن است؟
شبکه توسعه
@I_D_Network
به نقل از کانال شخصی محمدرضا اسلامی
@solseghalam
دکتر محمدرضا اسلامی، مدرس دانشگاه پلیتکنیک کالیفرنیا
در دنیای مدرن، فرودگاهها دروازۀ شهرها و پیشخوان کشورها محسوب می شوند. اگر زمانی بود که دروازه قرآن محل ورود کاروانها از سمت اصفهان به شهر شیراز بود، اما امروز این فرودگاهها هستند که پیشانیِ تمدن یک منطقه محسوب می شوند. فرودگاههایی که «کیفیت و عملکرد» آنها بر اقتصاد مردم یک کشور تاثیر شگرفی داراست.
نگاهی مقایسه ای به وضعیت فرودگاههای منطقه، بیانگر یک هشدار جدی درباره جایگاه فرودگاه امام است. هشداری که هوش از سر می رباید:
◽️ فرودگاه دوبی
امارات متحده عربی با ۴۷ میلیون مسافر پرواز هوایی در سال ۲۰۱۰ رتبه نخست جذب مسافر را در حوزه خلیج فارس به خود اختصاص داد و رتبه دوازدهم دنیا را کسـب کرد.
این روند در امارات متحده عربی ادامه پیدا کرد، به نحوی که در سال ۲۰۱۸ جابجایی مسافر در فرودگاه دوبی به رقم شگفت انگیز ۸۹ میلیون و صدهزار مسافر رسید.
به رغم کرونا، فقط در سال ۲۰۲۱ درآمد (و آثار اقتصادی) فرودگاه دوبی نزدیک به ۲۷ میلیارد دلار بوده که از میزان درآمد حاصل از صادرات غیرنفتی ایران در همان سال بیشتر بوده است. (نمونه لینک گزارش فرودگاه)
در سال ۲۰۲۲ و مقارن با پایان مسائل کرونا، ۶۶ میلیون مسافر از این فرودگاه استفاده کردند. ترمینال شماره ۳ این فرودگاه (به لحاظ زیربنا)، دومین ساختمان بزرگ روی کره زمین محسوب می شود.
◽️ فرودگاه دوحه (حَمَد)
قطر دیگر کشور پیشرو در این حوزه بوده است؛ در رتبه بندی سالانه «موسسه تحقیقات هوایی اسکای تراکس» ۱۰ فرودگاه برتر جهان از نظر کیفیت و خدمات برای ســال ۲۰۲۲ رتبه بندی شدند که فرودگاه بین المللی حمَد قطر جایگاه بهترین فرودگاه جهان را کسب کرد. جالب اینجاست که رتبه ۲ متعلق است به فرودگاه هانِدا توکیو در ژاپن!
یعنی قطر توانسته در امر کیفیت، با کشوری که اساسا کیفی کار است (یعنی ژاپن) رقابت کند.
فرودگاه دوحه با اینکه به لحاظ "کیفیت" برتر از فرودگاه دوبی است ولی به لحاظ کمیت فاصله چشمگیری با دوبی دارد. در سال گذشته بیش از ۳۵ میلیون مسافر از این فرودگاه جابجا شدند.
◽️فرودگاه استانبول
ساخت فرودگاه بین المللی استانبول در ژوئن ۲۰۱۴ به عنوان بزرگترین فرودگاه جهان در دستور کار قرار گرفت. سـاخت این فرودگاه یکی از چشم اندازهای استراتژیک ترکیه برای سال ۲۰۲۳ بود که مرحله اول آن در اواخر اکتبر سال ۲۰۱۸ افتتاح شد.
فرودگاه جدید استانبول تا سال ۲۰۲۸ به بزرگترین فرودگاه جهان تبدیل خواهد شد.
سهم فرودگاه جدید استانبول از تولید ناخالص داخلی ترکیه تا سال ۲۰۲۵ به ۹.۴٪ می رسد که ۷۹ میلیارد دلار به تولید ناخالص داخلی ترکیه کمک کرده و بیش از ۲۲۵هزار شغل ایجاد خواهد کرد. این فرودگاه جدید، ترکیه را در مسیر تبدیل شدن به مهمترین مرکز حمل ونقل بین شمال، جنوب، شرق و غرب قرار خواهد داد.
گزارش های سالیانه این فرودگاه را در این لینک ببینید. (کیفیت تنظیمِ این گزارشها، گویای کیفیت ذهن مدیران است). در سال گذشته بیش از ۶۴ میلیون مسافر در این فرودگاه جابجا شده اند!
◾️نگاهی به توسعه فرودگاهی در سایر کشورها
◽️ فرودگاه ناریتا ژاپن
توکیو قلب اقتصاد ژاپن است و هزاران شرکت بین المللی در این شهر در حوزه فنآوری مشغول به کار هستند. ژاپن سرزمینی جزیره ای است و هیچ اتصال خاکی به کشورهای پیرامون ندارد. لذا نقش و اهمیت جایگاه ناریتا در اقتصاد ژاپن مشخص می شود. در سال گذشته این فرودگاه در جابجایی بیش از ۱۵ میلیون مسافر و ترانزیت ۲.۵ میلیون تن کالا نقش داشته است.
◽️فرودگاه آتلانتا آمریکا
نگاهی به آمار بین المللی «شلوغ ترین فرودگاههای دنیا» نشان می دهد که فرودگاه آتلانتا در آمریکا با رقم شگفت آور جابجایی بیش از ۹۰ میلیون مسافر در سال ۲۰۲۲ عملکرد مهمی در اقتصاد آمریکا داشته است. یعنی جمعیتی بیش از کل جمعیت کشور ایران از این نقطه آتلانتا تردد کرده اند. در این لینک+ ملاحظه می شود که از میان ده فرودگاه شلوغ دنیا در سال گذشته، پنج فرودگاه متعلق به ایالات متحده بوده است. (ارتباط تنگاتنگ اقتصاد و فرودگاه)
☑️⭕️سوال راهبردی: مقایسه ایران با دوبی، استانبول و قطر:
به رغم موقعیت جغرافیایی ایران در منطقه، در حال حاضر فرودگاه امام حتی در جابجایی ۱۰میلیون نفر هم نقش ندارد (آمارها ارقامی در حدود ۷ میلیون را بیان می کند). این یعنی کمتر از یک پنجم قطر، یک هشتم دوبی/استانبول و یک دهم آتلانتا. مقدار باری که از این فرودگاه ترانزیت می شود حتی به نیم میلیون تُن هم نمی رسد (آمارها رقمی در حدود ۱۶۰ هزارتن را بیان می کند). واقعیتگرایی و دوری از شعارزدگی یک ضرورت است. توسعه پایدار با این میزان غفلت از ترانزیت مسافر و کالا چگونه ممکن است؟
شبکه توسعه
@I_D_Network
به نقل از کانال شخصی محمدرضا اسلامی
@solseghalam
🔲⭕️ وضعیت ایران از نظر توسعه یافتگی در میان کشورهای جهان؟
آخرین ویرایش کتاب از کتابهای سالانه توسعه ایران منتشر شده است.
کاری بسیار ارزشمند از پویش فکری توسعه و دکتر محسن رنانی
در این کتاب ۳۷۳ شاخص جهانی و نزدیک به ۸۱ هزار داده با هم ترکیب شده اند تا مشخص شود که جایگاه ایران کجاست؟
در این کتاب مشخص شده که ما چندمین کشور دنیا هستیم. و نسبت به سال قبل چقدر صعود یا افول کرده ایم؟
تحلیلها و جزییات شاخص ها در حوزههای مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فردی و زیست محیطی
این کتاب گامی برای نمایش بهتر واقعیت در جامعه پر از ابهام امروزی باشد.
لینک خرید کتاب توسعه
https://b2n.ir/w12663
آخرین ویرایش کتاب از کتابهای سالانه توسعه ایران منتشر شده است.
کاری بسیار ارزشمند از پویش فکری توسعه و دکتر محسن رنانی
در این کتاب ۳۷۳ شاخص جهانی و نزدیک به ۸۱ هزار داده با هم ترکیب شده اند تا مشخص شود که جایگاه ایران کجاست؟
در این کتاب مشخص شده که ما چندمین کشور دنیا هستیم. و نسبت به سال قبل چقدر صعود یا افول کرده ایم؟
تحلیلها و جزییات شاخص ها در حوزههای مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فردی و زیست محیطی
این کتاب گامی برای نمایش بهتر واقعیت در جامعه پر از ابهام امروزی باشد.
لینک خرید کتاب توسعه
https://b2n.ir/w12663
⭕️نامه را از زیر در بِنداز تو!
مجتبی لشکربلوکی
جوان بودم و در رشته مدیریت صنعتی درس میخواندم، اما به مباحث ملی و توسعه کشور علاقهمند بودم. پرس و جو کردم، گفتند استادی تازه از آمریکا آمده، جوان است و با سواد و حرفهای نو دارد؛ برو پیش او. کلاسش را پیدا کردم، بعد از کلاس، پیش او رفتم. به او گفتم که من نیازمند راهنمایی هستم و به این موضوعات علاقهمند. به من گفت: «برای آنکه با تو ملاقات کنم برو برنامهات برای ۲۵ سال آینده خودت را بنویس و از زیر در نامه را بنداز داخل اتاق. من برنامه ۲۵ سالهات را میخوانم و سپس وقت ملاقات میدهم.» برایم بسیار تکاندهنده بود! ۲۵ ساله آینده!؟ تا حالا اصلا به چنین چیزی فکر نکرده بودم، اما این شرط باعث شد که چنین کنم. نوشتم و زیر در انداختم. خواند و وقت ملاقات داد و راهنماییام کرد. مسیر تحصیلات من به گونهای پیش رفت که در دوره دکتری، مدیریت توسعه خواندم.
آنچه خواندیم، خاطرهای بود از دکتر ابراهیم شیخ، که بعدها شد معاون شهردار تهران و اما آن استاد که بود؟ دکتر محمود سریع القلم.
☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
این نحوه کُنش دکتر سریع القلم سه درس و پیام برای همه ما دارد:
۱) کسانی که به فکر توسعه ایران هستند، اول باید خودشان توسعه یافته باشند. به تعبیر خود او، برای توسعه ایران نیازمند یک مجموعه قابلقبول از الیت (elite: نخبگان فکری و ابزاری) هستیم. کسانی که قدرت محاسباتی و تعاملاتی بالایی دارند، میتوانند تصمیمسازی و تصمیمگیری درست انجام دهند، به مناسبات جهانی مسلط هستند و در کل توانمندیهای شخصی بالایی دارند. او یکی از دلایل توسعهنیافتگی ایران را عدم وجود الیتهای متشکل، منسجم و موثر میداند.
۲) کسانی که به صورت بلندمدت به فکر ایران هستند، اول باید خودشان نگاه و افق بلندمدت داشته باشند. نمیشود برای ۱۰ تا ۳۰ سال آینده ایران سخن بگویی اما افق فکری خودت از یک هفته تجاوز نکند. او از دیرباز، «شخصیت ایرانی» را یکی از دلایل توسعهنیافتگی میداند. او در یکی از مقالههایش نوشته است: «توسعه، انسان ویژه میخواهد. نمیتوان هم توسعه را خواست و هم نامنظم بود. توسعهیافتگی؛ ذهن علمی، شخصیت کاری و انسان مسئولیتپذیر و قاعدهمند میخواهد.»
ایشان نوشتهای دارد به نام سی ویژگی ایران مطلوب. او مینویسد: «انسان ایرانی مطلوب، کسی است که مسئولیت کوتاهیها و اشتباهات خود را با صراحت میپذیرد، آنقدر قابل پیشبینی است که دیگران به او اعتماد میکنند، آنقدر نیازهای خود را معقول کرده که از دروغ گفتن بینیاز شده است، اگر در قراری یک دقیقه دیر کند از میزبان عذرخواهی میکند و محال است آشغالی به زمین بریزد یا به بیرون پرت کند.» در همین چند ویژگی تاکید بر نظم، مسئولیتپذیری، قاعدهمندی و انتقادپذیری را میتوانید ببیند.
۳) و آموزه سوم و البته مهمترین آموزه: برای معلم بودن، نیازی نیست که شما کلاسِ درس داشته باشید. هر رفتار شما میتواند یک درس یا یک کلاسِ درس باشد. او با چنین رفتاری نشان داد که میتوان و باید «معلم بیکلاس» بود. معلمی که برای تربیت روح و اندیشه و شخصیت، دیگر معطل کلاس و تدریس رسمی نیست.
من از معلمان بی کلاس بسیار آموخته ام:
از راننده ای که به من انصاف را آموخت. همکاری که به من یاد داد دقیق باشم. مدیری که باعث شد منظم شوم. پاکبانی که وجدان کاری را به من آموزاند. تعمیرکاری که صداقت را برایم برجسته کرد. سیاستمداری که معذرت خواهی کرد و مدرسی که به نادانی اش اعتراف می کرد و یاد گرفتم که اشکال ندارد ندانم و خطا کنم، اشکال اینجاست که به خطا و نادانی خود اعتراف نکنم. معلمان بی کلاس تسهیل گر و کنشگر توسعه اند.
شبکه توسعه
@I_D_Network
به نقل از کانال شخصی مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
مجتبی لشکربلوکی
جوان بودم و در رشته مدیریت صنعتی درس میخواندم، اما به مباحث ملی و توسعه کشور علاقهمند بودم. پرس و جو کردم، گفتند استادی تازه از آمریکا آمده، جوان است و با سواد و حرفهای نو دارد؛ برو پیش او. کلاسش را پیدا کردم، بعد از کلاس، پیش او رفتم. به او گفتم که من نیازمند راهنمایی هستم و به این موضوعات علاقهمند. به من گفت: «برای آنکه با تو ملاقات کنم برو برنامهات برای ۲۵ سال آینده خودت را بنویس و از زیر در نامه را بنداز داخل اتاق. من برنامه ۲۵ سالهات را میخوانم و سپس وقت ملاقات میدهم.» برایم بسیار تکاندهنده بود! ۲۵ ساله آینده!؟ تا حالا اصلا به چنین چیزی فکر نکرده بودم، اما این شرط باعث شد که چنین کنم. نوشتم و زیر در انداختم. خواند و وقت ملاقات داد و راهنماییام کرد. مسیر تحصیلات من به گونهای پیش رفت که در دوره دکتری، مدیریت توسعه خواندم.
آنچه خواندیم، خاطرهای بود از دکتر ابراهیم شیخ، که بعدها شد معاون شهردار تهران و اما آن استاد که بود؟ دکتر محمود سریع القلم.
☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
این نحوه کُنش دکتر سریع القلم سه درس و پیام برای همه ما دارد:
۱) کسانی که به فکر توسعه ایران هستند، اول باید خودشان توسعه یافته باشند. به تعبیر خود او، برای توسعه ایران نیازمند یک مجموعه قابلقبول از الیت (elite: نخبگان فکری و ابزاری) هستیم. کسانی که قدرت محاسباتی و تعاملاتی بالایی دارند، میتوانند تصمیمسازی و تصمیمگیری درست انجام دهند، به مناسبات جهانی مسلط هستند و در کل توانمندیهای شخصی بالایی دارند. او یکی از دلایل توسعهنیافتگی ایران را عدم وجود الیتهای متشکل، منسجم و موثر میداند.
۲) کسانی که به صورت بلندمدت به فکر ایران هستند، اول باید خودشان نگاه و افق بلندمدت داشته باشند. نمیشود برای ۱۰ تا ۳۰ سال آینده ایران سخن بگویی اما افق فکری خودت از یک هفته تجاوز نکند. او از دیرباز، «شخصیت ایرانی» را یکی از دلایل توسعهنیافتگی میداند. او در یکی از مقالههایش نوشته است: «توسعه، انسان ویژه میخواهد. نمیتوان هم توسعه را خواست و هم نامنظم بود. توسعهیافتگی؛ ذهن علمی، شخصیت کاری و انسان مسئولیتپذیر و قاعدهمند میخواهد.»
ایشان نوشتهای دارد به نام سی ویژگی ایران مطلوب. او مینویسد: «انسان ایرانی مطلوب، کسی است که مسئولیت کوتاهیها و اشتباهات خود را با صراحت میپذیرد، آنقدر قابل پیشبینی است که دیگران به او اعتماد میکنند، آنقدر نیازهای خود را معقول کرده که از دروغ گفتن بینیاز شده است، اگر در قراری یک دقیقه دیر کند از میزبان عذرخواهی میکند و محال است آشغالی به زمین بریزد یا به بیرون پرت کند.» در همین چند ویژگی تاکید بر نظم، مسئولیتپذیری، قاعدهمندی و انتقادپذیری را میتوانید ببیند.
۳) و آموزه سوم و البته مهمترین آموزه: برای معلم بودن، نیازی نیست که شما کلاسِ درس داشته باشید. هر رفتار شما میتواند یک درس یا یک کلاسِ درس باشد. او با چنین رفتاری نشان داد که میتوان و باید «معلم بیکلاس» بود. معلمی که برای تربیت روح و اندیشه و شخصیت، دیگر معطل کلاس و تدریس رسمی نیست.
من از معلمان بی کلاس بسیار آموخته ام:
از راننده ای که به من انصاف را آموخت. همکاری که به من یاد داد دقیق باشم. مدیری که باعث شد منظم شوم. پاکبانی که وجدان کاری را به من آموزاند. تعمیرکاری که صداقت را برایم برجسته کرد. سیاستمداری که معذرت خواهی کرد و مدرسی که به نادانی اش اعتراف می کرد و یاد گرفتم که اشکال ندارد ندانم و خطا کنم، اشکال اینجاست که به خطا و نادانی خود اعتراف نکنم. معلمان بی کلاس تسهیل گر و کنشگر توسعه اند.
شبکه توسعه
@I_D_Network
به نقل از کانال شخصی مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️ چرا زوجهای فرانسوی دیر لباسشویی میخرند؟
مجتبی لشکربلوکی
ژان کلود کافمن استاد دانشگاه سوربن فرانسه در سال ۱۹۹۸ کتاب پرفروشی منتشر کرد به نام «لباسهای چرک: زوجها و ماشین لباسشوییشان». این کتاب حاصل مصاحبههای فراوان این جامعهشناس با زوجهای فرانسوی بود. کافمن معتقد است اینکه دو نفر تصمیم میگیرند تا «ماشین لباسشویی» بخرند، بیانگر تحول مهمی در زندگیشان است و نشان میدهد که ارتباطشان وارد مرحلهای جدید و جدی شده.
گویی خرید ماشین لباسشویی به معنای شکلگیری پیوند خانوادگی بین دو نفر است. در آن سالها مردان مجرد فرانسوی، معمولا لباسهای کثیفشان را یا در ماشینهای لباسشویی عمومی (در ساختمانهای بزرگ) میشستند و یا به خانه مادرشان میبردند تا شسته شود. با توجه به سبک زندگی جامعه اروپایی، کافمن معتقد است گفتنِ بله هنگام مراسم عروسی چیزی را در دو نفر تغییر نمیدهد؛ چون معمولا زوجها زندگی زیر یک سقف را قبل از این مراسم تجربه کردهاند. آنچه مهم است خرید یک ماشین لباسشویی است که مانند حلقه ازدواج، کارکردی سمبلیک دارد: «یک ماشین لباسشویی برای دو نفر». (مرجع: دکتر فردین علیخواه)
☑️⭕️تحلیل راهبردی:
آنچه خواندیم نوشته دکتر فردین علیخواه، جامعهشناس معاصر است. البته او برای منظور دیگری این مقدمه را نوشته اما من وقتی آغاز نوشته او را خواندم دیگر ادامه را تا مدتی رها کردم. به فکر فرو رفتم، به این فکر که رابطه مردم و حکومت نیز شبیه به همین است؛ یک رابطه زوجی و دو طرفه است. زوجهای جوان فرانسوی وقتی مدتی با هم زندگی میکنند و سپس به هم اعتماد میکنند و میفهمند که زندگی مشترکشان دوامپذیر و آیندهدار است، آنگاه به فکر سرمایهگذاریهای جدیتر میافتند. مهمترین متغیر تصمیمگیری چیست؟ افق آینده مثبت و احساس امنیت؛ در یک کلام: «آینده پیشبینیپذیر مثبت».
و ما مردم نیز تصمیمات مهممان بستگی به حکومت دارد. مثلا چند تصمیم مهم را با هم مرور کنیم:
۱)بچهدار شویم یا نه؟
۲)مهاجرت کنیم یا نه؟
۳)سرمایهگذاری بلندمدت کنیم یا نه؟
همانند زوجهای فرانسوی که با توجه به «آینده پیشبینیپذیر مثبت» تصمیم میگیرند، ما نیز چنین میکنیم. ما کاری به تبلیغات و تسهیلات و تغییرات نداریم. ما به این کار داریم که آیا برآیند همه سیاستها و عملیات حکومت، منجر به «آینده پیشبینیپذیر مثبت» میشود یا نه؟
حالا نگاهی بیاندازیم به همین سه تصمیم مهم:
◻️بچهدار شویم یا نه؟ نرخ باروری (متوسط تعداد فرزندان زندهای که هر زن در سنین باروری به دنیا میآورد) در سال ۱۳۷۵ حدود ۲/۵ بوده و اکنون به ۱/۷ رسیده. با این دست فرمان برویم تا ۳۰ سال آینده از یک جامعه ۹۲ میلیون نفری، نزدیک به ۳۰ میلیون نفر بالای ۶۰ سال خواهند بود که عدد بزرگی است. یعنی از سه نفر در ایران یک نفر سالمند است! سیاهچاله پیریِ جمعیت در راه است!
◻️مهاجرت کنیم یا نه؟ مدیر رصدخانه مهاجرت ایران گفته: نتایج یک نظرسنجی اینترنتی نشان میدهد بیش از ۶۰ درصد ایرانیان تمایل به مهاجرت دارند که بخش قابل توجهی از آنان برای مهاجرت اقدام کردهاند. در گزارش رصدخانه مهاجرت آمده است که وقتی از ۴ گروه مختلف (دانشجویان، پزشکان، استارتآپها و استادان) میپرسی چرا؟ همه بدون استثنا در جوابهایشان یا میگویند بیثباتی، یا ناامیدی نسبت به آینده و یا شیوه مملکتداری!
◻️سرمایهگذاری بلندمدت کنیم یا نه؟ بر اساس آمارهای رسمی نرخ رشد موجودی سرمایه کل در دهه ۹۰ نزولی و حساب سرمایه منفی بوده است. اینها میتواند حکایت از آن کند که خروج سرمایه رخ میدهد. مثلا یک نشانه غیر قابل انکار: ایرانیان بعد از روسیهِ جنگزده، دومین سرمایهگذاران خرید ملک در ترکیه هستند!
مهمترین پارامتر برای ارزیابی کیفیت و کفایت یک حاکمیت، «ایجاد آینده پیشبینیپذیر مثبت» است. تا زمانی که یک حکومت نتواند چنین کند مردمانش فرانسوی میشوند و ماشین لباسشویی نمیخرند. چون اعتمادی به فردا ندارند. نه بچهدار میشوند، نه دل به آن سرزمین میبندند و نه سرمایهگذاری میکنند. یا دست کم در آن تردید و تاخیر می کنند.
شبکه توسعه
@I_D_Network
به نقل از کانال مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
مجتبی لشکربلوکی
ژان کلود کافمن استاد دانشگاه سوربن فرانسه در سال ۱۹۹۸ کتاب پرفروشی منتشر کرد به نام «لباسهای چرک: زوجها و ماشین لباسشوییشان». این کتاب حاصل مصاحبههای فراوان این جامعهشناس با زوجهای فرانسوی بود. کافمن معتقد است اینکه دو نفر تصمیم میگیرند تا «ماشین لباسشویی» بخرند، بیانگر تحول مهمی در زندگیشان است و نشان میدهد که ارتباطشان وارد مرحلهای جدید و جدی شده.
گویی خرید ماشین لباسشویی به معنای شکلگیری پیوند خانوادگی بین دو نفر است. در آن سالها مردان مجرد فرانسوی، معمولا لباسهای کثیفشان را یا در ماشینهای لباسشویی عمومی (در ساختمانهای بزرگ) میشستند و یا به خانه مادرشان میبردند تا شسته شود. با توجه به سبک زندگی جامعه اروپایی، کافمن معتقد است گفتنِ بله هنگام مراسم عروسی چیزی را در دو نفر تغییر نمیدهد؛ چون معمولا زوجها زندگی زیر یک سقف را قبل از این مراسم تجربه کردهاند. آنچه مهم است خرید یک ماشین لباسشویی است که مانند حلقه ازدواج، کارکردی سمبلیک دارد: «یک ماشین لباسشویی برای دو نفر». (مرجع: دکتر فردین علیخواه)
☑️⭕️تحلیل راهبردی:
آنچه خواندیم نوشته دکتر فردین علیخواه، جامعهشناس معاصر است. البته او برای منظور دیگری این مقدمه را نوشته اما من وقتی آغاز نوشته او را خواندم دیگر ادامه را تا مدتی رها کردم. به فکر فرو رفتم، به این فکر که رابطه مردم و حکومت نیز شبیه به همین است؛ یک رابطه زوجی و دو طرفه است. زوجهای جوان فرانسوی وقتی مدتی با هم زندگی میکنند و سپس به هم اعتماد میکنند و میفهمند که زندگی مشترکشان دوامپذیر و آیندهدار است، آنگاه به فکر سرمایهگذاریهای جدیتر میافتند. مهمترین متغیر تصمیمگیری چیست؟ افق آینده مثبت و احساس امنیت؛ در یک کلام: «آینده پیشبینیپذیر مثبت».
و ما مردم نیز تصمیمات مهممان بستگی به حکومت دارد. مثلا چند تصمیم مهم را با هم مرور کنیم:
۱)بچهدار شویم یا نه؟
۲)مهاجرت کنیم یا نه؟
۳)سرمایهگذاری بلندمدت کنیم یا نه؟
همانند زوجهای فرانسوی که با توجه به «آینده پیشبینیپذیر مثبت» تصمیم میگیرند، ما نیز چنین میکنیم. ما کاری به تبلیغات و تسهیلات و تغییرات نداریم. ما به این کار داریم که آیا برآیند همه سیاستها و عملیات حکومت، منجر به «آینده پیشبینیپذیر مثبت» میشود یا نه؟
حالا نگاهی بیاندازیم به همین سه تصمیم مهم:
◻️بچهدار شویم یا نه؟ نرخ باروری (متوسط تعداد فرزندان زندهای که هر زن در سنین باروری به دنیا میآورد) در سال ۱۳۷۵ حدود ۲/۵ بوده و اکنون به ۱/۷ رسیده. با این دست فرمان برویم تا ۳۰ سال آینده از یک جامعه ۹۲ میلیون نفری، نزدیک به ۳۰ میلیون نفر بالای ۶۰ سال خواهند بود که عدد بزرگی است. یعنی از سه نفر در ایران یک نفر سالمند است! سیاهچاله پیریِ جمعیت در راه است!
◻️مهاجرت کنیم یا نه؟ مدیر رصدخانه مهاجرت ایران گفته: نتایج یک نظرسنجی اینترنتی نشان میدهد بیش از ۶۰ درصد ایرانیان تمایل به مهاجرت دارند که بخش قابل توجهی از آنان برای مهاجرت اقدام کردهاند. در گزارش رصدخانه مهاجرت آمده است که وقتی از ۴ گروه مختلف (دانشجویان، پزشکان، استارتآپها و استادان) میپرسی چرا؟ همه بدون استثنا در جوابهایشان یا میگویند بیثباتی، یا ناامیدی نسبت به آینده و یا شیوه مملکتداری!
◻️سرمایهگذاری بلندمدت کنیم یا نه؟ بر اساس آمارهای رسمی نرخ رشد موجودی سرمایه کل در دهه ۹۰ نزولی و حساب سرمایه منفی بوده است. اینها میتواند حکایت از آن کند که خروج سرمایه رخ میدهد. مثلا یک نشانه غیر قابل انکار: ایرانیان بعد از روسیهِ جنگزده، دومین سرمایهگذاران خرید ملک در ترکیه هستند!
مهمترین پارامتر برای ارزیابی کیفیت و کفایت یک حاکمیت، «ایجاد آینده پیشبینیپذیر مثبت» است. تا زمانی که یک حکومت نتواند چنین کند مردمانش فرانسوی میشوند و ماشین لباسشویی نمیخرند. چون اعتمادی به فردا ندارند. نه بچهدار میشوند، نه دل به آن سرزمین میبندند و نه سرمایهگذاری میکنند. یا دست کم در آن تردید و تاخیر می کنند.
شبکه توسعه
@I_D_Network
به نقل از کانال مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
HTML Embed Code: