Channel: Book_tips
🍃🌺🍃
#داستان
#آق_ولی قسمت ۳۹
گفتم: "پیشنهاد امیر اگر منطقی باشد، شاید دیگر نیازی به حکم دادگاه نباشد". زن همانطور که با دسته کیفش بازی میکرد گفت: "حرفش اینه که یک دانگ و خوردهای از خانه به اندازه سهمش تو محضر بنامش بشه به شرط اینکه تا پنج سال اون فقط اجاره سهمش را بگیره و حق فروش هم نداشته باشه". مطمئن بودم که این راهحل حقوقی حاصل فکر وکیل امیر است ولی فکر بدی نبود؛منصفانه به نظر میرسید.
آقا ولی تا پنج سال میتوانست برای آینده خودش و مادرش، این زن سالخورده تا آن موقع که از حیات برخوردار بود، فکری کند. گفتم که طرحی است که میشود راجع به آن فکر کرد.
مریم برخاست برود. گفتم: "قسمتی از حرفهایی را که برادرتان در بیرون دادگاه به شما زد شنیدم. فکر نمیکردم که باز شما را واسطه کند". زن عازم رفتن بود و دستش به دستگیره در چسبیده بود. برگشت و با حالتی میانِ جدی و طنز گفت: "امیر کسی را جز من نداره. عقل درستی هم نداره، اگه داشت وضعش این نبود؛ قهر و آشتیش هم معلوم نیست. مادرم همیشه به من میگفت: تو مثل خودمی و امیر عین بابات، من همیشه نگران و مواظب کارای بابات بودم، تو هم مراقب امیر باش. نمیخوام آقای وکیل که امیر سرنوشت بابام را پیدا کنه. دو تا حدقه چشم خشک شده در قبر هنوز نگران امیره".
مریم رفت و مرا در ارزیابی پیشنهاد امیر تنها گذاشت. من موافق بودم ولی نظر موکل حرف آخر را میزد. فردا زنگ زدم به آقا ولی که بیاید دفتر. شوخی کرد که: "این بار شما بیایید دکون. گرون حساب نمیکنم. کبابمون هم به خدا گوشت دراز گوش نیس، منتظرم".
قبلا هم اصرار کرده بود، این بار رد نکردم و رفتم. شب بود و دیر وقت که در دکان آقا ولی بوی کباب و ریحان مشامم را تحریک میکرد. یکی دو تا مشتری را راه انداخت تا نوبت من رسید.
بیمقدمه ماجرای آمدن مریم و حرفهای او را گفتم. آقا ولی مدتی ساکت شد و در فکر فرو رفت. شاگردش چایی آورد و من جرعه جرعه چای داغ را مینوشیدم که موکل گفت: "میدونید!اینا پیش خودشون گفتند که ننم تا پنج سال دیگه زنده نیست و تا اون موقع هم چیزی را از دست نمیدند، کرایه سهمش رو گرفته. آدم عاقل باید این راه رو بپذیره ولی من میگَم هر چی میخواد بشه، حالا بشه. اگه قراره چند سال دیگه خونه رو بفروشیم، حالا این کار رو میکنیم و از فکر و خیالش خلاص میشیم میره؛ حالا کمتر گیرمون میاد، عیبی نداره. والله من اعتقادی ندارم که خدا پیغمبری، امیر حقی داشته باشه وَ اِلا حکایت لجبازی نیست یا مال مردم خوردن که این دومیش تو مرام من نیست. میسپارم به دست تقدیر و حکم قاضی تا چی پیش بیاد".
حرفش رو زد، ساده و بیپیرایه. با شوخی گفتم: "هان فهمیدم؛ یا مرگ یا کباب برگ". آقا ولی زود در آمد که: "اگه هوس کباب برگ کردید این یه قلم رو ما نداریم. سیخامون کوبیدهاس و چنجه" وهر دو خندیدیم.
دو سه روزی از رفتن من به مغازه آق ولی نگذشته بود که رأی ابلاغ شد؛ دعوی امیر رد شده بود. دادگاه استدلال کرده بود که عقد وصیت تا زمان حیات ربابه واقع نشده و در صورت تردید در وقوع آن، اصل عدم ایجاد آن است و لذا حقی برای ورثه به وجود نیامدهاست. قاضی به شیوه دادرسان قلم را بر صفحه دادنامه نچرخانده بود و رأی کوتاه ولی منجز و روشن بود.
بلافاصله زنگ زدم به موکل؛ از پشت تلفن گفت: "حالا امشب راحت سرم رو میگذارم رو پشتی. فکر و خیال داشت اذیتم میکرد. چراغ دلت همیشه روشن باشه". گفتم که مرحله تجدیدنظر هم هست و فقط نیمه اول را بُردیم. جواب داد: "هرچه از دوست رسد نیکوست. بالاخره یه طوری میشه".
(ادامه دارد)
#دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و_استاد_دانشگاه_اصفهان
@book_tips 🐞
#داستان
#آق_ولی قسمت ۳۹
گفتم: "پیشنهاد امیر اگر منطقی باشد، شاید دیگر نیازی به حکم دادگاه نباشد". زن همانطور که با دسته کیفش بازی میکرد گفت: "حرفش اینه که یک دانگ و خوردهای از خانه به اندازه سهمش تو محضر بنامش بشه به شرط اینکه تا پنج سال اون فقط اجاره سهمش را بگیره و حق فروش هم نداشته باشه". مطمئن بودم که این راهحل حقوقی حاصل فکر وکیل امیر است ولی فکر بدی نبود؛منصفانه به نظر میرسید.
آقا ولی تا پنج سال میتوانست برای آینده خودش و مادرش، این زن سالخورده تا آن موقع که از حیات برخوردار بود، فکری کند. گفتم که طرحی است که میشود راجع به آن فکر کرد.
مریم برخاست برود. گفتم: "قسمتی از حرفهایی را که برادرتان در بیرون دادگاه به شما زد شنیدم. فکر نمیکردم که باز شما را واسطه کند". زن عازم رفتن بود و دستش به دستگیره در چسبیده بود. برگشت و با حالتی میانِ جدی و طنز گفت: "امیر کسی را جز من نداره. عقل درستی هم نداره، اگه داشت وضعش این نبود؛ قهر و آشتیش هم معلوم نیست. مادرم همیشه به من میگفت: تو مثل خودمی و امیر عین بابات، من همیشه نگران و مواظب کارای بابات بودم، تو هم مراقب امیر باش. نمیخوام آقای وکیل که امیر سرنوشت بابام را پیدا کنه. دو تا حدقه چشم خشک شده در قبر هنوز نگران امیره".
مریم رفت و مرا در ارزیابی پیشنهاد امیر تنها گذاشت. من موافق بودم ولی نظر موکل حرف آخر را میزد. فردا زنگ زدم به آقا ولی که بیاید دفتر. شوخی کرد که: "این بار شما بیایید دکون. گرون حساب نمیکنم. کبابمون هم به خدا گوشت دراز گوش نیس، منتظرم".
قبلا هم اصرار کرده بود، این بار رد نکردم و رفتم. شب بود و دیر وقت که در دکان آقا ولی بوی کباب و ریحان مشامم را تحریک میکرد. یکی دو تا مشتری را راه انداخت تا نوبت من رسید.
بیمقدمه ماجرای آمدن مریم و حرفهای او را گفتم. آقا ولی مدتی ساکت شد و در فکر فرو رفت. شاگردش چایی آورد و من جرعه جرعه چای داغ را مینوشیدم که موکل گفت: "میدونید!اینا پیش خودشون گفتند که ننم تا پنج سال دیگه زنده نیست و تا اون موقع هم چیزی را از دست نمیدند، کرایه سهمش رو گرفته. آدم عاقل باید این راه رو بپذیره ولی من میگَم هر چی میخواد بشه، حالا بشه. اگه قراره چند سال دیگه خونه رو بفروشیم، حالا این کار رو میکنیم و از فکر و خیالش خلاص میشیم میره؛ حالا کمتر گیرمون میاد، عیبی نداره. والله من اعتقادی ندارم که خدا پیغمبری، امیر حقی داشته باشه وَ اِلا حکایت لجبازی نیست یا مال مردم خوردن که این دومیش تو مرام من نیست. میسپارم به دست تقدیر و حکم قاضی تا چی پیش بیاد".
حرفش رو زد، ساده و بیپیرایه. با شوخی گفتم: "هان فهمیدم؛ یا مرگ یا کباب برگ". آقا ولی زود در آمد که: "اگه هوس کباب برگ کردید این یه قلم رو ما نداریم. سیخامون کوبیدهاس و چنجه" وهر دو خندیدیم.
دو سه روزی از رفتن من به مغازه آق ولی نگذشته بود که رأی ابلاغ شد؛ دعوی امیر رد شده بود. دادگاه استدلال کرده بود که عقد وصیت تا زمان حیات ربابه واقع نشده و در صورت تردید در وقوع آن، اصل عدم ایجاد آن است و لذا حقی برای ورثه به وجود نیامدهاست. قاضی به شیوه دادرسان قلم را بر صفحه دادنامه نچرخانده بود و رأی کوتاه ولی منجز و روشن بود.
بلافاصله زنگ زدم به موکل؛ از پشت تلفن گفت: "حالا امشب راحت سرم رو میگذارم رو پشتی. فکر و خیال داشت اذیتم میکرد. چراغ دلت همیشه روشن باشه". گفتم که مرحله تجدیدنظر هم هست و فقط نیمه اول را بُردیم. جواب داد: "هرچه از دوست رسد نیکوست. بالاخره یه طوری میشه".
(ادامه دارد)
#دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و_استاد_دانشگاه_اصفهان
@book_tips 🐞
🍃🌺🍃
#داستان
#آق_ولی قسمت پایانی
آنطوری که باید میشد، شد. دو سه ماه بعد از صدور دادنامه اول، رأی تجدیدنظر صادر شد. در این مدت آقا ولی یکی دو بار تماس تلفنی گرفت: "خبری نشد آقا؟ ننم کُشته منو؛ هی میگه بپرس چه خبر؟ میگم ننه خمره رنگرزی که نیست؛ صبر داشته باش".
حالا وقتش بود که من به موکل زنگ بزنم: "آق ولی چشمت روشن، رأی صادر شد؛ تایید شد بیکم و کاست". آنطرف خط مردی میخندید و میگفت: "زنده باشی، امشب ننم یه خواب درستی میکنه". هفته بعد موکل آمد دفتر. طلبی از بابت حقالوکاله داشتم که پرداخت کرد. پرسیدم: "حالا دیگر نگرانی حاج خانم تمام شد؟" آقا ولی سری تکان داد که: "هی؛ چی بگم. ننم کاراش معلوم نیست، گاهی منو هم دست به دهن میگذاره. خداییش کاری کرد کارستون؛ من که حیرون موندم".
اشتیاق من رو که به شنیدن دید گفت: "دو سه روز پیش صدام کرد، رفتم پیشش. یه جعبه قدیمی داشت که چیز میزای مهمش رو میگذاره توش، از همه مهمتر یه گردنبند قدیمی با آویز درشت خورشیدی. ننم جونش بود و این تیکه طلا. میگفت مادربزرگش که دختر یکی از این میرزاهای قاجاری بوده وقتی بچه بوده انداخته گردنش.
آقام همیشه میگفت: فکر کنم نَنت این جواهر رو از تو که تنها بچشی بیشتر دوست داره ولی؛ بیراه هم نمیگفت. گردنبند رو داد بهم و گفت: "این رو بده به مریم. اگه خودم بخوام بدم شاید قبول نکنه. از دست تو میگیره. نیازمنده و گرفتار..." صداش خشک و گرفته بود. دل کندن از اون جواهر براش سخت بود.
گفتم: "ننه این خیلی پولشه و یادگاری خانوادگیته، فکراتو کردی؟" سرش رو تکون داد که یعنی آره. دستشو گرفتم و گفتم: "ننه خیر ببینی ایشالا، خوب کاری داری میکنی، من همیشه ناراحت زندگی مریمم. کاری از دستم بر نمیاد، خودمم ویلونم. یه روز کار نکنم ندارم بخورم. خدا به حق جدم عوضشو بهت بده".
اشک اومده بود تو چشاش. روش رو از من برگردوند و گفت: "حالا نمیخواد برا من منبر بری، برو کاری رو که گفتم بکن". صداش میلرزید. زود از اتاق اومدم بیرون. نمیخواستم جلوی من گریه کنه. زن محکمیه، کم اشکای ننم رو تا حالا دیدم.
👈👈👈ادامه داستان 👉👉👉
✍ #دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و_استاد_دانشگاه_اصفهان
#داستان
#آق_ولی قسمت پایانی
آنطوری که باید میشد، شد. دو سه ماه بعد از صدور دادنامه اول، رأی تجدیدنظر صادر شد. در این مدت آقا ولی یکی دو بار تماس تلفنی گرفت: "خبری نشد آقا؟ ننم کُشته منو؛ هی میگه بپرس چه خبر؟ میگم ننه خمره رنگرزی که نیست؛ صبر داشته باش".
حالا وقتش بود که من به موکل زنگ بزنم: "آق ولی چشمت روشن، رأی صادر شد؛ تایید شد بیکم و کاست". آنطرف خط مردی میخندید و میگفت: "زنده باشی، امشب ننم یه خواب درستی میکنه". هفته بعد موکل آمد دفتر. طلبی از بابت حقالوکاله داشتم که پرداخت کرد. پرسیدم: "حالا دیگر نگرانی حاج خانم تمام شد؟" آقا ولی سری تکان داد که: "هی؛ چی بگم. ننم کاراش معلوم نیست، گاهی منو هم دست به دهن میگذاره. خداییش کاری کرد کارستون؛ من که حیرون موندم".
اشتیاق من رو که به شنیدن دید گفت: "دو سه روز پیش صدام کرد، رفتم پیشش. یه جعبه قدیمی داشت که چیز میزای مهمش رو میگذاره توش، از همه مهمتر یه گردنبند قدیمی با آویز درشت خورشیدی. ننم جونش بود و این تیکه طلا. میگفت مادربزرگش که دختر یکی از این میرزاهای قاجاری بوده وقتی بچه بوده انداخته گردنش.
آقام همیشه میگفت: فکر کنم نَنت این جواهر رو از تو که تنها بچشی بیشتر دوست داره ولی؛ بیراه هم نمیگفت. گردنبند رو داد بهم و گفت: "این رو بده به مریم. اگه خودم بخوام بدم شاید قبول نکنه. از دست تو میگیره. نیازمنده و گرفتار..." صداش خشک و گرفته بود. دل کندن از اون جواهر براش سخت بود.
گفتم: "ننه این خیلی پولشه و یادگاری خانوادگیته، فکراتو کردی؟" سرش رو تکون داد که یعنی آره. دستشو گرفتم و گفتم: "ننه خیر ببینی ایشالا، خوب کاری داری میکنی، من همیشه ناراحت زندگی مریمم. کاری از دستم بر نمیاد، خودمم ویلونم. یه روز کار نکنم ندارم بخورم. خدا به حق جدم عوضشو بهت بده".
اشک اومده بود تو چشاش. روش رو از من برگردوند و گفت: "حالا نمیخواد برا من منبر بری، برو کاری رو که گفتم بکن". صداش میلرزید. زود از اتاق اومدم بیرون. نمیخواستم جلوی من گریه کنه. زن محکمیه، کم اشکای ننم رو تا حالا دیدم.
👈👈👈ادامه داستان 👉👉👉
✍ #دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و_استاد_دانشگاه_اصفهان
🍃🌺🍃
سوره التغابن آیه 17 :
إِنْ تُقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا يُضَاعِفْهُ لَكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ۚ وَاللَّهُ شَكُورٌ حَلِيمٌ
ترجمه :
اگر به خدا قرضالحسنه دهید، آن را برای شما مضاعف میسازد و شما را میبخشد؛ و خداوند شکرکننده و بردبار است!
#کلام_پروردگار
@book_tips 🐞
سوره التغابن آیه 17 :
إِنْ تُقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا يُضَاعِفْهُ لَكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ۚ وَاللَّهُ شَكُورٌ حَلِيمٌ
ترجمه :
اگر به خدا قرضالحسنه دهید، آن را برای شما مضاعف میسازد و شما را میبخشد؛ و خداوند شکرکننده و بردبار است!
#کلام_پروردگار
@book_tips 🐞
🍃🌺🍃
#حکایت
آوردهاند که مردی پارسا بود و بازرگانی که روغن گوسفند و شهد فروختی با او همسایگی داشت و هر روز قدری از بضاعت خویش برای قوت زاهد فرستادی. زاهد چیزی بکار بردی و باقی را در سبویی کردی و طرفی بنهادی. آخر سبو پر شد. روزی در آن مینگریست. اندیشید که اگر شهد و روغن به ده درم بتوانم فروخت و آن را پنج گوسفند خرم، هر پنج بزایند و از نتایج ایشان رمها پیدا آید و مرا استظهاری [پشتگرمی] باشد و زنی از خاندانی بزرگ بخواهم، لاشک پسری آید، نام نیکوش نهم و علم و ادب بیاموزمش و اگر تمرّدی نماید بدین عصا ادب فرمایم. این فکرت چنان قوی شد که ناگاه عصا برگرفت و از سر غفلت بر سبوی آویخته زد، در حال بشکست و شهد و روغن بر روی او فرود آمد.
#کلیله_و_دمنه
@book_tips 🐞
#حکایت
آوردهاند که مردی پارسا بود و بازرگانی که روغن گوسفند و شهد فروختی با او همسایگی داشت و هر روز قدری از بضاعت خویش برای قوت زاهد فرستادی. زاهد چیزی بکار بردی و باقی را در سبویی کردی و طرفی بنهادی. آخر سبو پر شد. روزی در آن مینگریست. اندیشید که اگر شهد و روغن به ده درم بتوانم فروخت و آن را پنج گوسفند خرم، هر پنج بزایند و از نتایج ایشان رمها پیدا آید و مرا استظهاری [پشتگرمی] باشد و زنی از خاندانی بزرگ بخواهم، لاشک پسری آید، نام نیکوش نهم و علم و ادب بیاموزمش و اگر تمرّدی نماید بدین عصا ادب فرمایم. این فکرت چنان قوی شد که ناگاه عصا برگرفت و از سر غفلت بر سبوی آویخته زد، در حال بشکست و شهد و روغن بر روی او فرود آمد.
#کلیله_و_دمنه
@book_tips 🐞
اکثر آدم هایی که ما را رنج می دهند ،
رنج کشیده هایی هستند که
نتوانسته اند از زخم های خودشان
عبور کنند .
#اروین_یالوم
@book_tips 🐞
رنج کشیده هایی هستند که
نتوانسته اند از زخم های خودشان
عبور کنند .
#اروین_یالوم
@book_tips 🐞
🍃🌺🍃
سوره الانفطار آیه 6 ،7:
يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ
ترجمه :
ای انسان! چه چیز تو را در برابر پروردگار کریمت مغرور ساخته است؟!
الَّذِي خَلَقَكَ فَسَوَّاكَ فَعَدَلَكَ
ترجمه :
همان خدایی که تو را آفرید و سامان داد و منظّم ساخت،
#کلام_پروردگار
@book_tips 🐞
سوره الانفطار آیه 6 ،7:
يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ
ترجمه :
ای انسان! چه چیز تو را در برابر پروردگار کریمت مغرور ساخته است؟!
الَّذِي خَلَقَكَ فَسَوَّاكَ فَعَدَلَكَ
ترجمه :
همان خدایی که تو را آفرید و سامان داد و منظّم ساخت،
#کلام_پروردگار
@book_tips 🐞
اولین قدم را با ایمان بردار
تو نمیتوانی از همین جا انتهای پله ها را ببینی.
پس اولین قدم را با اطمینان بگذار
#مارتین_لوتر_کینگ
@book_tips 🐞
تو نمیتوانی از همین جا انتهای پله ها را ببینی.
پس اولین قدم را با اطمینان بگذار
#مارتین_لوتر_کینگ
@book_tips 🐞
🍃🌺🍃
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد
دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی
چه حکایت از فراقت که نداشتم ولیکن
تو چو روی باز کردی در ماجرا ببستی
نظری به دوستان کن که هزار بار از آن به
که تحیتی نویسی و هدیتی فرستی
دل دردمند ما را که اسیر توست یارا
به وصال مرهمی نه چو به انتظار خستی
نه عجب که قلب دشمن شکنی به روز هیجا
تو که قلب دوستان را به مفارقت شکستی
برو ای فقیه دانا به خدای بخش ما را
تو و زهد و پارسایی من و عاشقی و مستی
دل هوشمند باید که به دلبری سپاری
که چو قبلهایت باشد به از آن که خود پرستی
چو زمام بخت و دولت نه به دست جهد باشد
چه کنند اگر زبونی نکنند و زیردستی
گله از فراق یاران و جفای روزگاران
نه طریق توست سعدی کم خویش گیر و رستی
#سعدی
@book_tips 🐞
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد
دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی
چه حکایت از فراقت که نداشتم ولیکن
تو چو روی باز کردی در ماجرا ببستی
نظری به دوستان کن که هزار بار از آن به
که تحیتی نویسی و هدیتی فرستی
دل دردمند ما را که اسیر توست یارا
به وصال مرهمی نه چو به انتظار خستی
نه عجب که قلب دشمن شکنی به روز هیجا
تو که قلب دوستان را به مفارقت شکستی
برو ای فقیه دانا به خدای بخش ما را
تو و زهد و پارسایی من و عاشقی و مستی
دل هوشمند باید که به دلبری سپاری
که چو قبلهایت باشد به از آن که خود پرستی
چو زمام بخت و دولت نه به دست جهد باشد
چه کنند اگر زبونی نکنند و زیردستی
گله از فراق یاران و جفای روزگاران
نه طریق توست سعدی کم خویش گیر و رستی
#سعدی
@book_tips 🐞
همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی
محمد اصفهانی
#با_هم_بشنویم
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
@book_tips 🐞🎶
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
@book_tips 🐞🎶
🍃🌺🍃
سوره المؤمنون آیه 29 :
... رَبِّ أَنْزِلْنِي مُنْزَلًا مُبَارَكًا وَأَنْتَ خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ
ترجمه :
و بگو: «پروردگارا! ما را در منزلگاهی پربرکت فرود آر، و تو بهترین فرودآورندگانی!»
#کلام_پروردگار
@book_tips 🐞
سوره المؤمنون آیه 29 :
... رَبِّ أَنْزِلْنِي مُنْزَلًا مُبَارَكًا وَأَنْتَ خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ
ترجمه :
و بگو: «پروردگارا! ما را در منزلگاهی پربرکت فرود آر، و تو بهترین فرودآورندگانی!»
#کلام_پروردگار
@book_tips 🐞
به چشمهات اعتماد نکن. اونها فقط محدودیتها رو نشون میدن. با فهم و درکت نگاه کن، دنبال چیزی بگرد که میدونی و راه پرواز رو خواهی دید. محدودیتی در کار نیست..!
#ریچارد_باخ
#جاناتان_مرغ_دریایی
@book_tips 🐞
#ریچارد_باخ
#جاناتان_مرغ_دریایی
@book_tips 🐞
🔴...بی مقدمه پرسید:《تو ازدواج نکردی؟》
_نه متاسفانه.
پرده ی اشک جلوی چشم هایش را گرفت:《چرا متاسفانه؟خیلی خوشبختی که گرفتار هیچ مردی نشدی.خوش به حالت که همیشه عاشق کتاب بودی و بس.》
🔻خبر خوب برای دوستانی که مایل هستند داستان این گفتگو را به طور کامل مطالعه کنند.
داستان (هستی) از مجموعه داستان آینه های کاغذی در چند بخش جداگانه در صفحه اینستاگرامی baharehhasanpour95 قرار داده میشود.
🟢لطفا پس از مطالعه نظرات خود را با من به اشتراک بگذارید.
https://www.instagram.com/p/C63vR0mtUBu/?igsh=dWJ4dGQ4NWx6dGo5
_نه متاسفانه.
پرده ی اشک جلوی چشم هایش را گرفت:《چرا متاسفانه؟خیلی خوشبختی که گرفتار هیچ مردی نشدی.خوش به حالت که همیشه عاشق کتاب بودی و بس.》
🔻خبر خوب برای دوستانی که مایل هستند داستان این گفتگو را به طور کامل مطالعه کنند.
داستان (هستی) از مجموعه داستان آینه های کاغذی در چند بخش جداگانه در صفحه اینستاگرامی baharehhasanpour95 قرار داده میشود.
🟢لطفا پس از مطالعه نظرات خود را با من به اشتراک بگذارید.
https://www.instagram.com/p/C63vR0mtUBu/?igsh=dWJ4dGQ4NWx6dGo5
Forwarded from 🔖برترین های تلگرام🔖
🔮کد کیهانی شما چنده؟✦راز اعداد (۱۱:۱۱)
@kod_keyhani
🔮علوم غریبه و اسرار ماوراء الطبیعه
@WonderfuLlLlLl
🔮فن بیان، آدابمعاشرت و مذاکره TED
@BUSINESSTRICK
🔮کانال کتاب های تاریخی
@ketabtarikhim
🔮برنامه ها - سایتها - رباتها همه رایگان
@APPZ_KAMYAB
🔮فرازمینی ها
@farzaminiha
🔮دنیای جذاب کتاب ها
@SaCafeketab
🔮برترین کتابها
@bartarinbookk
🔮۱۰۰۰ کتاب صوتی رایگان !!!
@jadidtarinha3
🔮فیلم و سریالهای برتر روانشناسی
@FILMRAVANKAVI
🔮حقوق برای همه
@jenab_vakill
🔮کتابخانه صوتی و پی دی اف تاپ بوک
@Top_books7
🔮حقوقدان شو (دیگه ضرر نکن)
@hintslawyer
🔮آموزش ترکی در کوتاهترین زمان
@turkce_ogretmenimiz
🔮روانشناسی با طعم هیجان
@ravantahlilgar
🔮اشعار ناب و ڪمیاب
@moshere
🔮زیباترین اشعار
@SHEROSHEYDAi1
🔮بيشتر بدانيم بهتر زندگى كنيم
@matlabravanshenasi
🔮زیباترین متن های جهان
@Beautytext1
🔮آیه به آیه قرآن با تفسیر آسان
@TAFSIR_ASAN_Quran
🔮آرا حقوقی قضایی و نظریات مشورتی
@ARA_HOGHOOGHI_GHAZAIE
🔮برترین اجراهای (پیانوی کلاسیک) و..
@pianoland123
🔮صدای درون
@sedaye_daron
🔮"موسسه وکالت و مشاوره حقوقی"
@mehdihemmati59
🔮متنهای آرامبخش و حکایتهای خواندنی
@Kafeh_sher
🔮یونگ ، روانکـاوی ، خانواده درمانی
@hamsafarbamah
🔮« کتاب سلام / بانک کتاب »
@KETAB_SALAM_CAFE
🔮کتاب های رایگان رایگان
@FA_TI_MI
🔮نگارگری؛ هنر و ادبیات
@tabrizschoolofpersianpainting
🔮بهترین کتابهای جهان 𝗕𝗢𝗢𝗞
@SBOOKSS
🔮راه بالا بردن ارتعاش
@aramesh_ba_meditation
🔮آموزش مراقبه پاکسازیچاکراهامتافیزیک
@tabnahayteshgh
🔮بهترین اشعار ناب
@seda_tanha
🔮کتابخانه تلگرام و تیکه کتاب
@Ketab_Mamnue
🔮دلبری های حضرت مولانا
@molavi_molavi
🔮سرزمین آریایی
@royayemehr
🔮گلچین کتابهای صوتی وPDF
@ketabegoia
🔮اندیشه و تفکر سیاسی
@Taraneh_t6
🔮مجله خانه و خانواده
@fashionpanahi45
🔮عجیب ولی واقعی های ایران و جهان
@Ajayibat_j
🔮جملاتی که شما رو میخکوب میکنه !
@its_anak
🔮همه چیز درباره ایالات متحده آمریکا
@hamechiamerica
🔮طلایی ترین نکات حقوقی
@nokat313
🔮عجایب و شگفتی های جهان امروز
@shogo_jaleb
🔮انگلیسی را اصولی و حرفه ای بیاموز
@novinenglish_new
🔮مجله فرازمینی ها
@ARZAMIN
🔮زیباترین شعر و متن ڪوتاه
@kahkeshan_eshge
🔮حضرت مولانا و عاشقانههای شمس
@baghesabzeshgh
🔮آموزش کاربردی اصول ذهن
@darmasiremojeze
🔮یک ملیون کتاب مفید اسلامی
@EslahLib_ISLAMI_noor
🔮از وکیل دادگستری بپرسید
@ADLIEH_TEAM
🔮آموزش مدیریت واردات و صادرات
@modirtamin
🔮شبی چند دقیقه کتاب بخوانیم !!!
@book_tips
🔮کیهان شناسی و نجوم
@keyhan_n1
🔮بزرگترین کتابخانه "PDF"
@politicalLibrary
🔮پاسخ به سوالات روانشناسی شما
@NEORAVANKAVI
🔮کتابهای نایاب PDF و صوتی!!!
@nazaninenshaei
🔮رادیو توسعه(توسعه فردی و سازمانی)
@drashourii
🔮کتابخانه علمی و فرهنگی
@Libraryinternational
🔮حوادث واقعی از سرتاسر جهان
@Havadesdaq
🔮ا𝗣𝗗𝗙ا 500000 هزار جلد کتاب کمیاب
@book_noor
🔮ماوراءالطبیعه، ترسناک! شوکه کننده!
@LOSTWORLDSS
🔮اینجا با واقعیات تاریخی آشنا بشید
@historyreality369
🔹هماهنگی جهت تبادل:
@mrsmafd
@kod_keyhani
🔮علوم غریبه و اسرار ماوراء الطبیعه
@WonderfuLlLlLl
🔮فن بیان، آدابمعاشرت و مذاکره TED
@BUSINESSTRICK
🔮کانال کتاب های تاریخی
@ketabtarikhim
🔮برنامه ها - سایتها - رباتها همه رایگان
@APPZ_KAMYAB
🔮فرازمینی ها
@farzaminiha
🔮دنیای جذاب کتاب ها
@SaCafeketab
🔮برترین کتابها
@bartarinbookk
🔮۱۰۰۰ کتاب صوتی رایگان !!!
@jadidtarinha3
🔮فیلم و سریالهای برتر روانشناسی
@FILMRAVANKAVI
🔮حقوق برای همه
@jenab_vakill
🔮کتابخانه صوتی و پی دی اف تاپ بوک
@Top_books7
🔮حقوقدان شو (دیگه ضرر نکن)
@hintslawyer
🔮آموزش ترکی در کوتاهترین زمان
@turkce_ogretmenimiz
🔮روانشناسی با طعم هیجان
@ravantahlilgar
🔮اشعار ناب و ڪمیاب
@moshere
🔮زیباترین اشعار
@SHEROSHEYDAi1
🔮بيشتر بدانيم بهتر زندگى كنيم
@matlabravanshenasi
🔮زیباترین متن های جهان
@Beautytext1
🔮آیه به آیه قرآن با تفسیر آسان
@TAFSIR_ASAN_Quran
🔮آرا حقوقی قضایی و نظریات مشورتی
@ARA_HOGHOOGHI_GHAZAIE
🔮برترین اجراهای (پیانوی کلاسیک) و..
@pianoland123
🔮صدای درون
@sedaye_daron
🔮"موسسه وکالت و مشاوره حقوقی"
@mehdihemmati59
🔮متنهای آرامبخش و حکایتهای خواندنی
@Kafeh_sher
🔮یونگ ، روانکـاوی ، خانواده درمانی
@hamsafarbamah
🔮« کتاب سلام / بانک کتاب »
@KETAB_SALAM_CAFE
🔮کتاب های رایگان رایگان
@FA_TI_MI
🔮نگارگری؛ هنر و ادبیات
@tabrizschoolofpersianpainting
🔮بهترین کتابهای جهان 𝗕𝗢𝗢𝗞
@SBOOKSS
🔮راه بالا بردن ارتعاش
@aramesh_ba_meditation
🔮آموزش مراقبه پاکسازیچاکراهامتافیزیک
@tabnahayteshgh
🔮بهترین اشعار ناب
@seda_tanha
🔮کتابخانه تلگرام و تیکه کتاب
@Ketab_Mamnue
🔮دلبری های حضرت مولانا
@molavi_molavi
🔮سرزمین آریایی
@royayemehr
🔮گلچین کتابهای صوتی وPDF
@ketabegoia
🔮اندیشه و تفکر سیاسی
@Taraneh_t6
🔮مجله خانه و خانواده
@fashionpanahi45
🔮عجیب ولی واقعی های ایران و جهان
@Ajayibat_j
🔮جملاتی که شما رو میخکوب میکنه !
@its_anak
🔮همه چیز درباره ایالات متحده آمریکا
@hamechiamerica
🔮طلایی ترین نکات حقوقی
@nokat313
🔮عجایب و شگفتی های جهان امروز
@shogo_jaleb
🔮انگلیسی را اصولی و حرفه ای بیاموز
@novinenglish_new
🔮مجله فرازمینی ها
@ARZAMIN
🔮زیباترین شعر و متن ڪوتاه
@kahkeshan_eshge
🔮حضرت مولانا و عاشقانههای شمس
@baghesabzeshgh
🔮آموزش کاربردی اصول ذهن
@darmasiremojeze
🔮یک ملیون کتاب مفید اسلامی
@EslahLib_ISLAMI_noor
🔮از وکیل دادگستری بپرسید
@ADLIEH_TEAM
🔮آموزش مدیریت واردات و صادرات
@modirtamin
🔮شبی چند دقیقه کتاب بخوانیم !!!
@book_tips
🔮کیهان شناسی و نجوم
@keyhan_n1
🔮بزرگترین کتابخانه "PDF"
@politicalLibrary
🔮پاسخ به سوالات روانشناسی شما
@NEORAVANKAVI
🔮کتابهای نایاب PDF و صوتی!!!
@nazaninenshaei
🔮رادیو توسعه(توسعه فردی و سازمانی)
@drashourii
🔮کتابخانه علمی و فرهنگی
@Libraryinternational
🔮حوادث واقعی از سرتاسر جهان
@Havadesdaq
🔮ا𝗣𝗗𝗙ا 500000 هزار جلد کتاب کمیاب
@book_noor
🔮ماوراءالطبیعه، ترسناک! شوکه کننده!
@LOSTWORLDSS
🔮اینجا با واقعیات تاریخی آشنا بشید
@historyreality369
🔹هماهنگی جهت تبادل:
@mrsmafd
HTML Embed Code: