TG Telegram Group Link
Channel: نقدفلسفه=دفاع از عقلانیت
Back to Bottom
نقدفلسفه=دفاع از عقلانیت
Photo
📌 عباس شاه منصوری کتابچه ای پیرامون توحید در کتب تعلیمات دینی دبیرستان نگاشته و در بخشی از آن متعرض تصور در معرفة الله شده_و در کمال بی صداقتی و با استناد به کلام ملاصدرا_چنین وانمود نموده که محال بودن شناخت خداوند بدون تصور از او، مطلبی فلسفی است و نظر مکتب وحی چیز دیگری است!

🖌 و حال آنکه مطلبی که شاه منصوری در صدد نفی و نقد آن است از اصول و مبانی توحیدی مهم مکتب وحی است و فی المثل غواص بحار علوم مکتب وحی، مرحوم علامه مجلسی که عمر خویش را در نقد و ابطال خرافات فلسفی سپری نموده است در شرح روایت (لو كان ذلك كما تقول لكان التوحيد عنا مرتفعا لأنا لم نكلف أن نعتقد غير موهوم) مینویسد:

«ولو كان كما توهمت من أنه لا يمكن تصوره تعالى بوجه من الوجوه لكان تكليفنا بالتصديق بوجوده وتوحيده وسائر صفاته تكليفا بالمحال، إذا لا يمكن التصديق بثبوت شئ لشئ بدون تصور ذلك الشئ، فهذا القول مستلزم لنفي وجوده وسائر صفاته عنه تعالى/ بحارالانوار؛ ج3؛ ص30» توضیح بیشتر:[ کلیک کنید]

پس تصدیق شیء فرع بر تصور از آن شیء است و نفی تصور در معرفة الله مساوی است با نفی وجود و صفات خداوند! آیا علامه مجلسی هم دارای اندیشه هایی بوده که ثمره ای جز دوری از خداوند نداشته است؟

🔍 درباره عبارت ملاصدرا هم باید گفت مطلب مذکور نظر ابتدایی و بدوی اوست که همنوا با متکلمین سخن از تصور در شناخت خداوند میگوید ولی نظر نهایی او این است که حقیقه الوجود ... لا یمکن تصورها و لا یمکن العلم بها الا بنحو الشهود الحضوری/ اسفار؛ ج6؛ ص85، و این عینا همان مبنای مکتب تفکیک است که تصور در معرفة الله را نفی کرده و سخن از معرفت شهودی و وجدانی میگوید! ولی چه کنیم که مدعیان پوشالی علم نمیفهمند و قصد هم ندارند بفهمند!
نقدفلسفه=دفاع از عقلانیت
Photo
📌 شاه منصوری تیتر میزند لوازم خداشناسی تصوری و سپس در ذیل آن و در حرکتی شگفت، عینیت خالق و مخلوق را اولین لازمه آن معرفی میکند!

💡 یا للعجب! اگر شما فهمیدید ارتباط تصور خداوند با وحدت وجود و عینیت خالق و مخلوق چیست ما هم فهمیدیم! یعنی علامه مجلسی و متکلمین و در نهایت حضرات معصومین _که خداشناسی را عقلانی و تصوری بیان نموده اند_ وحدت وجودی بوده و خالق و مخلوق را عین هم میپنداشتند تا شاه منصوری آمده و پرده از این راز برداشته است؟ بلکه به عکس باید گفت این نفی تصور و تصدیق و منحصر دانستن معرفت به شهود حضوری است که منجر به وحدت وجود میشود. بنگرید:[ اینجا]

📌 سپس در اولین استناد و برای نشان دادن عینیت خالق و مخلوق در کلام فیلسوفان و عارفان به سخنی از آقای جوادی آملی استناد میکند که گفته نسبت خدا و خلق مانند نسبت ظل به صاحب ظل است!

💡 ولی در کمال تاسف، اساس مکتب خود را بر باد فنا داده است چرا که بعید است نداند قطب و مراد خود_میرزای اصفهانی_ به صراحت تمام رابطه خدا و خلق را مانند رابطه ظل و ذی ظل دانسته و گفته:

🖌 «ان الروح ... شیئیتها ... بالغیر ... بحیث یشیر الی قیّمها و معنی کونها بالغیر فی عالم التشبیه کظل الشیء/ ابواب الهدی 123 به نقل از انوار الهدایة 24»

🖌 «کائنات ... ظل اند، ظلال عرش اند ... قائم بالذات نیستند قائم به غیرند ... رتبه بشر، رتبه حیات و وجود نیست بنابراین چنانچه قائم به این مطلب باشیم شرک محض است، معرفت نفس یگانه؛ تحریر دروس میرزا؛ 360-361»

🖌 «حقیقت مختص ذات خداوند است، ذات مختص حضرت رب العزه می باشد. پس تو ذات، خدا هم ذات؟ تو حقیقت، خدا هم حقیقت؟ نه نه نه! کفر محض است! ... در این صورت حقیقت انسان را تعبیری بهتر از ظل نیست!/ همان؛ ص352»

🖌 «در حقیقت وجود، نخواهد شد که چیز دیگری موجود باشد، در نور شمس وجود، وجود دیگری موجود نمیشود و الا اجتماع نقیضین میشود. نه وجود میشود گفت نه عدم ... در نور وجود چیزی موجود نمیشود چون صمدی است. پس [روح و تمام مخلوقات] در چیست؟ در ظلال است و بیانش این است که اگر تو در آفتاب بایستی آیا ظل و سایه تو چیست؟ حقیقت او چیست؟ ظل به تو است و الا ما شمّت رائحة الوجود .../ همان؛ 334-335» و این عینا قول فلاسفه است که گویند[ الماهيات ما شمت رائحة الوجود / اسفار375/6]

تذکر: به سه عبارت اخیر، توسط خود تفکیکیان( و به عنوان قولِ میرزا) در تذییلات مقدمه کتاب ابواب الهدی استناد شده است[ ابواب الهدی، تحقیق حسین مفید؛ ص129 و 130] و این نشان میدهد عبارات مذکور مورد تاییدشان است و هیچ بهانه ای مقبول نیست.

لذا حسب اعتراف خود شاه منصوری، میرزا شخصی وحدت وجودی بوده و به عینیت خالق و مخلوق اعتقاد داشته است!

🔍 پس خوب است مدافعان مکتب تفکیک به جای ربط دادن ماست به دروازه، فکری به حال مکتب خود کنند🤚

@Aghlyavaran
📌 شناخت کنه ذات خداوند؟

یکی از اشکالات مهم بر مبانی مکتب تفکیک، ادعای شناخت کنه ذات خداوند به شهود حضوری است. میرزای اصفهانی مدعی است امتناع شناخت کنه ذات خداوند _که عرفا میگویند_ باطل است و شناخت کنه ذات باریتعالی ممکن است: [ فالقول بامتناع معرفة الله و سد باب معرفة الکنه کما قال العرفا(!)، قول باطل ... و الغرض أن شهود کنهه تعالی ممکن .../ تقریرات؛ ص70] و البته باید توجه نمود این معرفت و شناختِ کنه، از حیث عقل و استدلال و برهان نیست و طریقه معرفت، شهود و علم حضوری است: [... مقام معرفة الله ...فلا طریق للبرهان فیه اصلا ... اذ نتیجة البراهین هی العلوم الحصولیة العقلیة و هی تضادّ المعرفة لانّها الشهود الحضوری! ... انّ المعرفة تحصل حضورا و شهودا للنفس لا للعقل ای لیس للعقل فیه سبیل و طریق/ تقریرات 30].

🖌 در تصویر فوق مشاهده میکنید که استاد سید جعفر سیدان هم این مطلب را پذیرفته و مدعی است:

«مرحوم میرزا مطالبی دارد که با ضوابط عقل نمی‌شود به آن‌ها رسید، از جمله رسیدن و معرفت به کنه ذات است که روایاتی در نفی و اثبات آن داریم، نفی ناظر به عقل است و اثبات ناظر به شهود!/ ما سمعت ممن رایت؛ دفتر دوم؛ ص214».
نقدفلسفه=دفاع از عقلانیت
Photo
💡 سه تامل انتقادی راجع به فرمایش ایشان:

1- مطلب مذکور[ شناخت شهودی کنه ذات و امتناع شناخت آن به وسیله عقل] عینا مبنای فلاسفه و عرفا است و آنان نیز به صراحت میگویند:

- « جميع المحققين من أكابر الحكماء و الصوفية متفقون على ... امتناع إدراك ذاته الأحدية بالكنه إلا بطريق خاص عند العرفاء هو إدراك الحق بالحق عند فناء السالك و استهلاكه في التوحيد/ اسفار؛ 335/2».

توضیح: ملاصدرا تصریح میکند تمامی حکما و عرفا بر امتناع شناخت کنه ذات خداوند اتفاق دارند الا به طریقی خاص که همان فناء فی الله و استهلاک در توحید است و فنا فی الله را هم همان علم و شهود حضوری میدانند: یعبرون عن الفناء بان یری ... کل وجود مستهلکا تحت وجوده فآخر العمل ایضا الشهود الذی هو کمال المعرفة/ حاشیه اسفار؛ 285/9 و العلم الحضوری بحقیقة الوجود یمکن بنحو علم الفانی بالمفنی فیه/ حاشیه اسفار؛ 136/6

- «إن حقيقة الوجود كنهه لا يحصل في الذهن ... و  العلم بحقيقته يتوقف على المشاهدة الحضورية و بعد مشاهدة حقيقته و  الاكتناه بمهيته التي هي عبارة عن الانیة لا مجال لهذا الشك .../شرح الهدایة الاثیریة؛ ص360».

توضیح: ملاصدرا مدعی است کنه حقیقة الوجود به ذهن و عقل قابل شناخت نمی باشد بلکه به وسیله مشاهده حضوری باید کنه و حقیقت آنرا دریافت و در آخر هم سخن از اکتناه ذات آن میگوید و لازم به ذکر است حقیقة الوجود در نزد او ، همان خدای متعال است چنانچه خود مینویسد: من تامل فی کتبهم یتضح لدیه انه لا خلاف لاحد من العرفاء و المشائخ و لا مخالفة بینهم فی انه تعالی حقیقة الوجود/ اسفار؛ 335/2. و حسن زاده آملی هم اعتراف میکند: معرفت شهودی فطری است ... جناب ملاصدرا میفرماید حقیقة الوجود هی عین الهویة الشخصیة لا یمکن تصورها و لا یمکن العلم بها الا بنحو الشهود الحضوری، آشنای به فن میداند که وجود مساوق حق است .../ قران و عرفان و برهان از هم جدایی ندارند؛ ص92»

لذا جناب میرزا تحت لوای مخالفت با فلسفه و عرفان، همان مبنای عرفا را ارائه نموده و سپس در کمال تعجب هم میگوید قول عرفا( در امتناع شناخت کنه ذات) قول باطلی است! و ایضا روشن شد جناب بحرینی کاملا به درستی اشکال نموده اند که سخن شما همان حرف عرفاست و آقای سیدان پاسخ معقولی به ایشان نداده اند.

2- جناب استاد سیدان در کتاب سنخیت عینیت یا تباین و دیگر آثار خود، مکررا به سخن عرفا _ مبنی بر اینکه وحدت وجود طور وراء طور العقل است و باید آنرا شهود نمود_ اشکال نموده اند که آخر این چه سخنی است و آنرا حرفی عجیب قلمداد کرده اند، حال چطور به میرزا که میرسد مبنای خود را فراموش کرده و می فرمایند نمیشود با ضوابط عقلی به سخن او رسید و باید آنرا شهود کرد؟ آیا فقط عرفا لایق طعن و نقد اند و به میرزا که میرسد داستان تغییر میکند؟ به راستی این عقب نشینی از مبنا چه وجهی دارد و باید پرسید آیا استاد سیدان برای دفاع از قطب مکتب تفکیک، مبانی خود را هم فراموش میکنند؟

3- جناب سیدان مدعی اند روایاتی درباره معرفت و رسیدن به کنه ذات خداوند داریم و وجه جمعش با روایات نافی معرفت به کنه این است که اولی مربوط به شهود است و دومی هم مربوط به عقل! باید پرسید کجاست این روایات مثبت رسیدن به کنه؟ و آیا حضرات معصومین مطلقا معرفت به کنه را نفی نکرده و نفرموده اند کسی که به دنبال رسیدن به کنه ذات احدیت باشد از توحید او دور گشته است؟ و لا ایاه وحد من اکتنهه،/ عیون اخبار الرضا؛ 151/1. و آیا حضرت امیرالمومنین علیه السلام نفرمودند: «انحسرت الاوصاف عن کنه معرفته لا ینال بجور الاعتساف کنه معرفته/ نهج البلاغه؛خ90»؟ و نفرمودند: «فلسنا نعلم کنه عظمتک/ نهج البلاغه؛ خ367»؟.

مضافا بر اینکه با ارائه اسناد متقن و متعدد ثابت نمودیم شهود در مکتب فلسفه و عرفان و تفکیک، همان وجدان، واجدیت و دارا شدن ذات خداست، همانگونه که یک موج به اندازه سعه وجودی خود، دارای ذات دریاست. حال چگونه کلید حل روایات به ظاهر متعارض باب شناخت و عدم شناخت خداوند را شهود بدانیم؟ به راستی حضرات معصومین فرموده اند هر انسانی به اندازه سعه خود، واجد و دارای ذات خداست؟=[ شهود خدا در مکتب شما]. وقتی روایات شریفه شناخت کنه خداوند از طریق عقل را نفی فرموده اند، پس به طریق اولی مخالف شناخت کنه خداوند از طریق شهود حضوری هستند که لوازمی چون وحدت وجود و عینیت خالق و مخلوق را در پی دارد!

حق این است که طبق خود نصوص، وجه جمع روایات این باب را به تقسیم معرفت عقلی به دو قسم احاطی و اقراری و نفی اولی و اثبات دومی بدانیم نه نفی معرفت عقلی و اثبات معرفت شهودی! برای مشاهده ادله و روایات این مطلب رجوع بفرمایید: (اینجا)

🔍 خلاصه سخن آنکه فرمایش جناب سیدان مبتلا به اشکالات عدیده است و شاید خود تفکیکیان هم متوجه این امر شده اند که در فروش جدید کتاب، صفحات 214-215 را به هم چسبانده اند و بعد از صفحه 213، صفحه 216 ورق میخورد! ...

@Aghlyavaran
📌 آقای محمد تقی سبحانی در مقاله ای که درباره فطرت و معرفت فطری از دیدگاه میرزای اصفهانی نگاشته اند مدعی اند مبنای معرفت شناسی میرزا، خروج از عالم ذهنیات و صور و مواجهه مستقیم با مصادیق و اشیا خارجی است!

🖌 جناب سبحانی! مواجهه مستقیم و بدون صورت ذهنی از اشیا چه معنای محصلی دارد؟ انسانی که نسبت به امری جاهل است[ برای مثال کسی که از کودکی در محیطی قرمز رنگ قرار داشته و رشد کرده و به رنگ آبی جاهل است]  و سپس با آن مواجه میشود، یک سری تغییرات و انفعالات و در نتیجه حالت علمی در ذهن و مغز او حاصل شده و در این صورت است که به رنگ آبی علم و آگاهی پیدا میکند و نام همین فرایند میشود حصول صورت ذهنی از اشیا در ذهن! لذا انسانی که لایشعر است و چنین فرایندی در نفس او حاصل نمیشود نمیتواند به چیزی علم پیدا کند.

مرحوم علامه مجلسی هم می فرمایند:
 ان الاشياء إنما تعلم بصورها الذهنية/ بحارالانوار؛ 233/4
و این مطلب واضح و روشن، مبنای علما و فقها و متکلمین ما می باشد.

🔍 مگر آنکه علم را از معنای اصلی آن [که همان کشف و دانستن و آگاهی است] منسلخ کرده و به حضور و وجود و وجدان تحریف کنید که نتیجه ای جز سوفسطایی گری ندارد:[ کلیک کنید].
📌ارزش معرفتی تجرید

مرحوم محمدرضا حکیمی مدعی اند میرزای اصفهانی تجرید های دو ساعته داشته و از رشحات علم مصبوب! بهره مند شده است! مکتب تفکیک؛ ص217-218

🖌از سوی دیگر خود میرزا به صراحت مدعی است: ان التجرید الروحی لیس آلة للمعرفه بل هو آلة للضلالة/ ابواب الهدی، بوستان کتاب؛ ص140

🖌و مدعی است: طریق العرفا و الصوفیة، التجرید و السیر و السلوک .../ ابواب الهدی؛ انتشارات منیر؛ ص412

💡دو پرسش مهم گریبان گیر تفکیکیان:

1- پرسش اول اینکه اگر تجرید _ حسب اقرار میرزا_آلت ضلالت و طریق عرفا و صوفیه است، پس میرزا چگونه با استفاده از آن توانسته به علم مصبوب دست یابد؟

2- و پرسش دیگر اینکه اگر تجرید آلت ضلالت و گمراهی است، پس چرا شیخ محمود حلبی(که به اقرار فرزند میرزا، مهمترین شاگرد میرزا بوده است) مدعی است:

درس در خلقت بود و گفتیم که حقیقت آنرا زمانی وجدان میکنید که بتوانید تجرید نمایید/معارف الهیه؛ص808

برای فهم حقیقی مطالب عالم اظله و اشباح، راه منحصر در تجرید ... است/ همان؛ ص809

🔍 هر چه بیشتر از آثار تفکیکیان بخوانید، بیشتر متوجه میشوید که چنان در باتلاق تناقضگویی افتاده اند که راه فراری هم ندارند ...

@Aghlyavaran
📌 مخلوقیت اسما و صفات؟

مرحوم شیخ محمود حلبی در این تصویر_ و در ضمن بیان تفاوت اعتقاد خود با فلاسفه و عرفا_ چند ادعا مطرح میکنند:

1- در مشرب فلسفی و عرفانی اسما و صفات، قدیم و عین ذات خداوند است در حالی که در مکتب وحی آنها حادث و مخلوق اند.

2- بنابر نظر کتاب و سنت خداوند لاموصوف و لا یشار است و از هر تعینی _حتی تعین تقدس_ منزه و مقدس است! و در جای دیگر میگوید: ذات بماهو ذات، لا اسم و لا وصف و لا معروف است ... همه تعینات از سوی خلق است/ معارف الهیه؛ ص693

3- این سخنان، نکته های دقیقی است که در جای دیگر نصیبتان نمیشود!

4- این معارف! از نعم الهیه است که خداوند به صاحب علم جمعی عنایت کرده و میرزا هم از او استفاده نموده است.

معارف الهیه؛ ص697

نقد و بررسی:
🔻🔻
نقدفلسفه=دفاع از عقلانیت
📌 مخلوقیت اسما و صفات؟ مرحوم شیخ محمود حلبی در این تصویر_ و در ضمن بیان تفاوت اعتقاد خود با فلاسفه و عرفا_ چند ادعا مطرح میکنند: 1- در مشرب فلسفی و عرفانی اسما و صفات، قدیم و عین ذات خداوند است در حالی که در مکتب وحی آنها حادث و مخلوق اند. 2- بنابر نظر…
💡 در تحلیل و بررسی این مطالب، به ترتیب نکاتی عرض کرده و قضاوت در این مورد را به شما میسپاریم:

🖌 1- خلاف واقع بودن این ادعا_ که عرفا اسما را قدیم و عین مسمی میدانند و به حدوث آنها باور ندارند_ با رجوع به کتب عرفانی واضح و آشکار میشود چرا که ایشان هم مکررا سخن از حدوث اسما و ماسوی الله گفته و نوشته اند:

  ... لا تعقل الأسماء إلا بأن تعقل النسب ... فالنسب حادثة فالأسماء تابعة لها/ فتوحات؛ ج2؛ ص57

... الخلق و ما من ناحیته حادث و مع ذلک لا قدیم سوی الله تعالی/ملاهادی سبزواری؛ شرح الاسما؛ ص 545

میبینید که لفظ مخلوق و حادث، مشترک بین عرفا و تفکیکیان است و در این جهت هیچ فرقی بین آنها وجود ندارد و در نتیجه رجوع به معناست که نشان میدهد مبنای مکتب تفکیک با مبنای فلاسفه و عرفا تفاوت دارد و یا عینا همان است. خود مرحوم حلبی مراد خود از مخلوقیت و حدوث اسما و صفات را توضیح داده و فرموده اند:

« من اسم و وصف خدا هستم و او را نشان میدهم اما به اندازه هندسه خودم ... تعین او من هستم ... همه تعینات از سوی خلق است ... بزرگ ترین راه برای فهمیدن این مطلب این است که شما به اسمای وجودی خودتان توجه نمایید. هر موجودی از موجودات نفسی شما، صور معقوله و متخیله و موهومه، مخلوق شمایند و اسم شما به شمار می آیند ... و در عین حال می رساند که شما به حد و تعین او محدود و متعین نمیشوید!/ معارف الهیه؛ ص693-694».

دقت کنید که مخلوقیت اسما و صفات در نظر ایشان به معنی همان تعین است و مثالی که ارائه داده اند هم به خوبی بیانگر همین مطلب است. نسبت خدا و خلق مانند نسبت نفس انسانی با صور معقوله و متخیله است و در عین حال نفس انسانی محدود به تعین و حدود آن صور معقوله نمیشود و این تبیین و مثال عینا مبنای فلاسفه و عرفا است کما اینکه ملاصدرا مینویسد:

«ان الله تعالى قد خلق النفس الإنسانية بحيث يكون لها اقتدار على إيجاد صور الأشياء ... و خلق النفس الانسانیة مثالا لذاته و صفاته و افعاله ... و موید ذلک ما قاله الشیخ ... فی کتاب فصوص الحکم: بالوهم یخلق کل انسان فی قوة خیالیة ما لا وجود له الا فیها. اسفار ج1ص 264-268»

🖌 2- مطلبی که به عنوان نظر کتاب و سنت ارائه شده عینا
دیدگاه عرفاست که معتقدند خداوند در مقام غیب ذات و اطلاق ذاتی و لابشرطیت، لا موصوف است و منزه از هر وصف و نسبت و تعینی است و اطلاق هر وصف و نسبتی( و به قول حلبی حتی تقدس!) به او مستلزم تعین اوست.

ملاصدرا تمامی صفات و تعینیات و مفهومات را از خداوند نفی کرده و او را ذاتی لا اسم له و لا رسم له میداند که قابل اشاره نیست:

ان ذاته من حیث وجوده و هویته مما یفنی الصفات و التعینات و المفهومات ... فلا اشارة الیه و لا اسم و لا رسم/ اسفار؛ 284/6

و صدر الدین قونوی مینویسد اطلاق اوصاف وجوب وجود، وحدت و یکتایی، مبدئیت و ایجاد و ... در این مقام بر خداوند مستلزم تعین اوست و غلط است و این عینا سخن مرحوم حلبی است:

ان الحق من حیث اطلاقه الذاتی لا یصح ان یحکم علیه بحکم او یعرف بوصف من وحدة او وجوب وجود أو مبدئيّة او اقتضاء ایجاد ... لان کل ذلک یقتضی بالتعین و التقید/ نصوص؛ ص6].

🖌 3- با توجه به توضیحاتی که عرض شد، ارزش سخن شیخ محمود حلبی در شماره سوم هم روشن میشود که آیا به راستی این مطالب، سخنان دقیقی است که در جای دیگر نصیب کسی نمیشود؟ و یا با گزافه سرایی عظیمی مواجهیم و فیلسوفان و عارفان قبل از تولد میرزا و شیخ حلبی و سران تفکیک به اوضح بیان این سخنان را مطرح کرده اند؟بلاشک حق دومی است.

🖌 4- بر اساس تقریرات و طبق مطالب و رمزگشایی های محققین، صاحب علم جمعی کسی نیست جز سید علی شوشتری[ اینجا] که قبل از به دنیا آمدن میرزا فوت کرده است! حال چگونه میرزا این اسرار و علوم و معارف را از کسی اخذ کرده که قبل از متولد شدنش فوت نموده است؟ پاسخ جناب حلبی این است که: هذا الاخذ والاستفادة لم يكن على نظام التعليم والتعلم الظاهري/ تقریرات؛ ص1. یعنی این استفاده و اخذ علم میرزای اصفهانی از صاحب علم جمعی=[ سید علی شوشتری]بر اساس نظام ظاهری تعلیم و تعلم نبوده است! پس چگونه بوده؟ شیخ محمود حلبی پاسخ آنرا در ابتدای بحث داده و نوشته است که میرزا: ینخلع عن بدنه ویتجرد عن قالبه غالبا وکان زمام الخلع والتجرید بیده/ تقریرات؛ ص1 و بعد از این سخن است که ماجرای اخذ علم میرزا از شوشتری را نقل میکند.

و اما سوالی که مطرح میشود اینکه مگر خود میرزا اقرار نکرد انخلاع و تجرید، آلت ضلالت و گمراهی و طریق عرفا و صوفیه است[ اینجا]؟ حال چگونه از این طریق با صاحب علم جمعی در ارتباط بوده و معارف خود را از او اخذ میکرده است؟ و آیا وجود این مطالب ضاله و مبانی صوفیانه در آثار تفکیکیان، به دلیل استفاده قطب این مکتب از روشی گمراه کننده و صوفیانه به نام تجرید نیست؟

🔍 نتیجه سخن آنکه شیخ محمود حلبی تحت لوای مخالفت با فلسفه و عرفان، عینا مبانی آنان را ارائه نموده است.
نقدفلسفه=دفاع از عقلانیت
💡 در تحلیل و بررسی این مطالب، به ترتیب نکاتی عرض کرده و قضاوت در این مورد را به شما میسپاریم: 🖌 1- خلاف واقع بودن این ادعا_ که عرفا اسما را قدیم و عین مسمی میدانند و به حدوث آنها باور ندارند_ با رجوع به کتب عرفانی واضح و آشکار میشود چرا که ایشان هم مکررا…
📌راجع به نکته دوم:

جالب ماجرا اینجاست خود مرحوم حلبی در تقریر نظر عرفا و فلاسفه میگوید که آنها معتقدند خداوند در مقام هویت غیبیه نه اسم دارد و نه رسم و نه صفت!

🖌 با اذعان به مطلب فوق دیگر چگونه میتوان به عنوان نظر ایجابی و اثباتی خود افاضه کرد خداوند لاموصوف است(معارف الهیه؛697) و ذات بماهو ذات، لا اسم و لا وصف و لا معروف است(معارف الهیه؛ 693) الا اینکه به اتحاد مبنایی خود با فیلسوفان و عارفان اقرار نمود؟

🔍 از سویی میگویید بافته های عرفا با نظر کتاب و سنت مغایرت دارد و از سوی دیگر همان بافته های آنان را به عنوان نکته های دقیقه و نِعَم الهیه به خورد عوام الناس میدهید؟ عجیب است ...
📌درست کردن ابرو یا کور کردن چشم؟

تفکیکی به قصد دفاع از جناب سیدان و پاسخ به این اشکال ما(https://hottg.com/Aghlyavaran/1430) ابتدا فرموده ما تقطیع و تدلیس کردیم! و سپس در مقام توضیحِ پاسخ آقای سیدان به شبهه فلاسفه و عرفا (که اگر خداوند کل الاشیا الوجودیة نباشد، لازمه اش ترکیب خداوند است) افاضه فرموده «ما سوی الله نسبت به خداوند در حکم اعدام هستند که نیاز نیست خداوند تمام آنها باشد چون اصلا چیزی نیستند

🖌الحمدلله الذی اجری حجتنا علی مخالیفنا علی لسانهم و فضحهم بایدیهم! میگوید قاعده بسیط الحقیقه درست نیست چون مفاد قاعده این است که خداوند باید تمامی وجود ها باشد ولی ما(یعنی تفکیکیان) میگوییم که مخلوقات در حکم عدم اند و اصلا چیزی نیستند که بعد بگوییم اگر خداوند آنها نباشد محدود میشود! به راستی زیباتر از این میشد وحدت وجود را تبیین و در لفافه پاسخ به شبهه فلاسفه، به عدم و نیستی مخلوقات حکم داد و من حیث لا یشعر به همان چیری تفوه نمود که ابتدا نفی گردیده بود؟ ایضا وقتی قبول کردید جناب سیدان مخلوقات را در حکم عدم و نقص محض میداند، دیگر اتهام تقطیع چه معنایی دارد و مگر نقل عبارت توسط ما حاوی چیزی غیر آن بود؟
نگاهی به برخی تناقضات و رسوایی‌های عجیب محسن موسی‌وند معروف به صمیمیت:

• قبول الهیات سلبی در یک نوشته، و پوچ دانستن آن در نوشته‌ای دیگر:
https://hottg.com/Aghlyavaran/873

•  اقرار به مخالفت دانشمندان با نظریه داروین در یک‌ نوشته و نقد استاد میلانی به خاطر گفتن همین سخن در نوشته دیگر:
https://hottg.com/Aghlyavaran/429

• اقرار به تنافی ضرورت سابق با اختیار در یک نوشته و قول به عدم تنافی آن با اختیار در نوشته دیگر:
https://hottg.com/Aghlyavaran/856

• تراشیدن توجیه برای عدم تنافی بین ضرورت سابق و اختیار در یک نوشته و پوچ دانستن همان توجیه در نوشته ای دیگر:
https://hottg.com/Aghlyavaran/857

• فعل را کمال فاعل دانستن در یک نوشته و بطلان این سخن در نوشته دیگر:
https://hottg.com/Aghlyavaran/639

•اقرار به غیر قابل فهم بودن مفهوم خلقت در یک نوشته و درخواست از متکلمین برای توضیح مفهوم آن در نوشته ای دیگر:
https://hottg.com/Aghlyavaran/645

• قول به تنافی علم سابق خداوند و اختیار انسان
در یک نوشته و قول به عدم تنافی میان آنها در نوشته دیگر:
https://hottg.com/Aghlyavaran/852

• قول به صفت فعل بودن اراده در نوشته ای و قول به بطلان همین مطلب در نوشته ای دیگر:
https://hottg.com/Aghlyavaran/1037

• اقرار به خلاف توحید بودن ازلیت عالم در یک نوشته و عدم قبول آن در نوشته ای دیگر:
https://hottg.com/Aghlyavaran/689

• قول به عدم ارتباط بین بحث استحاله امکان بالغیر و نفی اختیار در یک نوشته و قبول این مطلب در نوشته ای دیگر:
https://hottg.com/Aghlyavaran/1101

• قول به صفت ذات بودن خالقیت خداوند در یک نوشته و نفی همین مطلب در نوشته ای دیگر:
https://hottg.com/Aghlyavaran/1351

• قول به ملازمه تصور با تصدیق در نوشته ای و اقرار به عدم تلازم میان آنها در نوشته ای دیگر:
https://hottg.com/Aghlyavaran/1351

• قول به عدم وجود حتی یک عبارت از علامه مجلسی مبنی بر نفی تحریف قرآن به نقصان در یک نوشته و اقرار به بطلان همین مطلب در نوشته دیگر:
https://hottg.com/Aghlyavaran/1384

• باطل دانستن تقسیر نفی علم غیب توسط شیخ صدوق به علم استقلالی در یک نوشته و اقرار به صحت همین مطلب در نوشته دیگر:
https://hottg.com/Aghlyavaran/1471

▪️تنبه: اقتضای تقوا این است که اگر نامبرده عنادی با حق نداشته و ذره‌ای مروّت و مردانگی دارد هرگاه از نظر خود برگشته و همینک هم‌نظر با استاد میلانی شده باشد، صریحا از مسخره کردن‌های قبلی‌اش اعلام برائت کرده و ضمن معذرت‌خواهی پست پیشین را ریپلای کرده و به مخاطبینش اعلام کند؛ اما حقیقت احوالات وی بر مخاطبین آشکار است.

@Aghlyavaran
📌 رسوایی جدید؛ تناقض‌گویی و عناد با حق!

🖌 محسن موسی وند(با نام مستعار صمیمیت) در مقام نقد استاد میلانی_ که فرموده بودند مرحوم شیخ صدوق قائل به علم غیب برای ائمه است_ به عبارتی از کتاب شیخ استناد میکند که فرموده اند هر کس به ائمه علم غیب نسبت بدهد کافر است! (تصویر اول)

🖌 و در نقد پست ما_ که توضیح دادیم سخن شیخ صدوق نفی علم غیب استقلالی است و به سخن آقای جعفر سبحانی هم استناد نمودیم(https://hottg.com/Aghlyavaran/127)_ مدعی است سخن شیخ صدوق در تکفیر معتقدان به علم غیب بسیار واضح است و این که بگوییم مراد شیخ صدوق نفی علم غیب استقلالی است فاقد شاهد است!( تصور دوم).

🖌 و میگوید شما قید استقلالی را از کجای سخن شیخ صدوق آوردید که مدعی هستید مراد او نفی علم غیب استقلالی است؟( تصویر سوم).
نقدفلسفه=دفاع از عقلانیت
Photo
💡 لکن در مقام پاسخ به پرسشگری که پرسیده: آیا شیخ صدوق منکر علم غیب برای ائمه است؟ مهر بطلانی بر افاضات سابق خود زده و فرموده:

علم غیب در آن زمان به معنای دیگری غیر از معنای امروزی بوده. مقصود علم استقلالی و ذاتی است که شیخ صدوق این را نفی کرده است!

🔍 خوب مشاهده کنید که عناد با حق انسان را به چه درجه از خباثت میرساند که مقابل چشم صدها و هزاران نفر، اینگونه ضد و نقیض سخن براند و با دو دست خویش خود را مفتضح عام و خاص بگرداند. به حق باید گفت: في قلوبهم مرضٞ فزادهم ٱلله مرضٗا ولهمۡ عذاب أليمۢ بما كانوا يكۡذبون!

برای مشاهده دیگر تناقضات و رسوایی های ایشان کلیک کنید:(https://hottg.com/Aghlyavaran/1468).

@Aghlyavaran
HTML Embed Code:
2024/05/03 11:49:23
Back to Top